۱۵ دوره تاریخی که فرنچایز «غارتگر» میتواند در فیلم بعدی خود به تصویر بکشد
فرنچایز «غارتگر» (The Predator) با فیلم جدید «شکار» (Prey) که از شبکه هولو در سال ۲۰۲۲ پخش شد، به نقطه اوج تازهای رسید. فیلم «شکار» تجسم بدوی این شکارچی بیگانه را به نمایش گذاشت و او را در برابر شکارچی جوان و ناآزموده (قبیله) کومانچی قرار داد که نقشش را امبر میدتاندر بازی میکند. از آنجایی که به تصویر کشیدن یک غارتگر در دشتهای پنهاور سال ۱۷۱۹ موفقیتآمیز بوده، به احتمال زیاد فیلمهای بعدی فرنچایز «غارتگر» نیز از همین رویه پیروی خواهند کرد.
هر فرنچایزی که بتواند ایده خود را به طور موفقیتآمیز با ژانر جدیدی مجدداً اختراع کند، کلید ماندگاری را پیدا کرده است. در فیلمهای جدید میتوان روی شخصیتهای اصلی که هر یک پیشینههای مختلفی دارند و در دورههای تاریخی متفاوتی زندگی میکنند، تمرکز کرد. از این طریق میتوان زیرژانر هر فیلم را به درستی شکل داد و یک مبارزه درخور برای غارتگر آن فیلم طراحی کرد. این فرمول جدید ممکن است فرنچایز «غارتگر» را به یک روایت علمی-تخیلی با محوریت قویترین مبارز تقلیل دهد، اما اگر در دستان افراد درستی قرار بگیرد، مانند کارگردان فیلم «شکار»، دن تراختنبرگ، نتیجه میتواند یک فیلم اکشن رضایتبخش باشد.
آنطور که فیلم نشان داد، غارتگری که در «شکار» سال ۲۰۲۲ دیدیم، اولین غارتگری بود که از سیاره زمین بازدید میکرد. اما این موضوع لزوماً به معنای این نیست که پیش از این هیچ تهاجم دیگری وجود نداشته. هر یک از دورههای زمانی که حال و هوای متفاوتی دارند بستر مناسبی برای روایت داستانهای این فرنچایز فراهم خواهند کرد.
فرنچایز «غارتگر» بدون شک میتواند آینده درخشانی داشته باشد، هرچند که ماهیت دقیق مسیری که طی خواهد کرد، هنوز ناشناخته است. در حال حاضر چند پروژه در دست توسعه قرار دارد، از جمله پروژه «Badlands» که کارگردانی آن را دن تراختنبرگ به عهده دارد. این پروژه که طبق گزارشها در آینده نامعلوم به وقوع میپیوندد، میتواند از فرنچایز «غارتگر» یک آنتولوژی مبنی بر دورههای تاریخی بسازد. به این معنا که هر یک از فیلمهای این فرنچایز در دوره تاریخی متفاوتی روایت خواهند شد. با توجه به این موضوع، در ادامه ۱۵ دوره تاریخی که فرنچایز «غارتگر» میتواند بهشان سر بزند را معرفی خواهیم کرد.
۱. «غارتگر» در یونان باستان
اساطیر یونان پر از قهرمانان نامدار و تنهایی است که با هیولاهای گوناگون و افسانهای میجنگند و به طرز شگفتانگیزی موفق میشوند آنها را از بین ببرند. چه میشد اگر در یکی از فیلمهای «غارتگر» میفهمیدیم مبارزه یک جنگجوی یونانی با غارتگری درندهخو باعث شده یونانیان باستان این داستانها را در ذهن خود ایجاد کنند؟ «غارتگر» میتواند به درگیریهای تاریخی واقعی مانند جنگهای ایران و یونان در قرن پنجم پیش از میلاد برود و در زمان ظهور دوران کلاسیک یونان، داستان خود را روایت کند.
هر زمان که نویسنده یا کارگردان قابلی از اساطیر یونان به درستی استفاده کرده، موفق شده یک اثر فانتزی قوی تولید کند. اگر فیلم «غارتگر» در یونان باستان روایت شود، میتوان خاستگاه هیولایی مانند مینوتور یا مدوسا را در آن گنجاند؛ ترکیبی جذاب از افسانهها و داستانسرایی مدرن که در قالب ژانر علمی-تخیلی به تصویر کشیده میشود. به طور کلی قرار دادن زمان داستان در اوایل تاریخ یا حتی ماقبل تاریخ این فرصت را به فیلمسازان میدهد تا از مفهوم اسطورهسازی برای پیشبرد داستان خود استفاده کنند، درست مشابه کاری که تا حدودی در فیلم «شکار» صورت گرفت.
۲. «غارتگر» در امپراتوری روم
با توجه به انتشار جزئیات جدید از فیلم «گلادیاتور ۲» (Gladiator 2) به کارگردانی ریدلی اسکات و علاقه احیا شده مردم نسبت به امپراتوری روم، به احتمال زیاد مخاطبان به فیلمهای اکشنی که شامل شمشیر و صندل باشند، اشتیاق نشان خواهند داد. غارتگری که در فیلم «شکار» دیدیم، از نسخههای ابتدایی سلاحهای پیشرفتهای که در فیلمهای قبلی دیده شده بود استفاده میکرد. حالا اگر به دوران امپراتوری روم و گلادیاتورها برگردیم، زرادخانه غارتگر فرضی در آن فیلم به احتمال زیاد حتی از فیلم «شکار» هم کوچکتر و ضعیفتر خواهد بود. در این صورت، اگر یک گلادیاتور با غارتگر بجنگد، نبرد نسبتاً عادلانهای خواهند داشت.
در طول بحران قرن سوم (مابین سالهای ۲۳۵ تا ۲۸۴ پس از میلاد مسیح) امپراتوری روم چالشهای اقتصادی، تحولات سیاسی و تشدید جنگها را تجربه کرد. روایت داستان در این دوره تاریخی میتواند درام شخصیتی قابل توجهای را در یک فیلم اکشن علمی-تخیلی تضمین کند. استفاده از این دوره تاریخی میتواند پیشینه تاریخی قانعکنندهای برای رویاروییهای آینده انسانها علیه غارتگرها فراهم کند.
۳. «غارتگر» در دوران وایکینگها
با وجود اینکه اغلب مردم تصویری که از وایکینگها در ذهن دارند را مدیون سریالهایی مانند «وایکینگها» (Vikings) که از شبکه هیستوری پخش میشد هستند، اما باز هم اکثراً توافق دارند که رویارویی وایکینگها با یک غارتگر میتواند به یکی از نفسگیرترین رویاروییها تبدیل شود. هیچ چیز مثل مهاجمان اسکاندیناوی نمیتواند یک غارتگر را به چالش بکشد. اگر یک غارتگر در دوران وایکینگها (مابین سالهای ۷۹۳ تا ۱۰۶۶ پس از میلاد مسیح) به زمین فرستاده شود، بدون شک این بیگانه جویای هیجان در جریان فتوحات وایکینگها با آنها درگیر خواهد شد. کارگردان رابرت اگرز در بازگویی اسکاندیناوی خود از داستان «شیر شاه» (Lion King)، یعنی فیلم «مرد شمالی» (The Northman)، به شیوهای مهیج نشان میدهد وایکینگها در انتقامجویی چقدر انعطافپذیر هستند.
حریص بودن الکساندر اسکارسگارد در این نقش (که در فیلم «مرد شمالی» به ایفای آن پرداخته) دقیقاً همان چیزی است که طرفداران فرنچایز «غارتگر» دوست دارند درمقابل یک بیگانه مهاجم تماشا کنند. با وجود اینکه نمیتوان مثل اساطیر یونان دست فیلمسازان را در چنین داستانی باز گذاشت، اما این فیلم نیز میتواند از اساطیر اسکاندیناوی استفاده کند و برای مثال، الهامبخش یکی از سلاحهای اساطیری وایکینگها باشد؛ یکی از سلاحهایی که غارتگر با خود به زمین آورده است.
۴. «غارتگر» در دوران جنگ صلیبی سوم
اگر روند پیشرفت تسلیحاتی غارتگران را دنبال کنیم، دوران جنگ صلیبی سوم (مابین سالهای ۱۱۸۹ تا ۱۱۹۲) دوره تاریخی خوبی برای آمدن این گونه از بیگانگان به زمین است. امیدوارکنندهترین مزیتی که یک جنگجوی انسان در این دوره تاریخی دارد، برخورداری از زره شوالیهای است که میتواند در نبرد با یک غارتگر جان او را نجات دهد. مشابه چیزی که در فیلم «شکار» دیده شد، ممکن است غارتگر فرضی در این فیلم در دوران مشابهای از تاریخ گونه خود باشد. امری که باعث میشود داستان از جنبه درام قابل توجه شود و حتی میتواند مبارزه بین قهرمان داستان با غارتگر را به سطح تازهای ببرد. در حالی که در فیلم «غارتگر» (the Predator) ساخته شین بلک، غارتگر زره پیشرفتهای داشت، غارتگری که در دوران جنگ صلیبی سوم به زمین میآید، میتواند نمونههای اولیه زره معروف غارتگرها را به نمایش بگذارد.
در زمان نسلکشیهای مذهبی، تشابهات بین دو جنگجو و آنچه به آن اعتقاد دارند و آنها را به میدان جنگ کشانده، میتواند اساس داستان را تشکیل بدهد. موضوع غالب ایمان در این فیلم میتواند سنت اشاره داشتن به فیلم اصلی از طریق انعکاس دادن باورهای معنوی بیلی (قهرمان فیلم اصلی) را ادامه بدهد.
۵. «غارتگر» در دوران طلایی دزدان دریایی
اوج فعالیت دزدان دریایی (مابین سالهای ۱۶۹۶ تا ۱۷۱۸) میتواند زمانی باشد که یک غارتگر با قویترین دشمنان اقیانوسپیمای خود رویارو میشود. مبارزه با دزدان دریایی برای یک غارتگر بسیار چالشبرانگیز خواهد بود، به ویژه به خاطر میدان مبارزه متفاوت. برای مثال، استفاده از دستگاهی که غارتگران به وسیله آن نامرئی شده و در جنگلها و دشتها باعث برتریشان میشود، روی کشتیها و موجهای اقیانوس نتیجه متفاوتی به همراه خواهد داشت. روایت یک داستان از فرنچایز «غارتگر» در دوران طلایی دزدان دریایی میتواند ماهیت سرکش دزدان دریایی را به خوبی به نمایش بگذارد.
محبوبیت سریالهایی مانند «پرچم ما یعنی مرگ» (Our Flag Means Death) و فرنچایزهایی مانند «دزدان دریایی کارائیب» (Pirates of the Caribbean) که خبر راهاندازی مجدد آن آمده، نشان میدهد طرفداران هنوز از تماشای دزدان دریایی خسته نشدهاند. ترکیب عناصر دریایی با «غارتگر» میتواند فرنچایز را با زیرژانری جدید و مهیج متنوع کند. تصور کنید یک غارتگر سوار کشتی گروهی از دزدان دریایی میشود و از بندری به بندری دیگر میرود تا با قویترین دزدان دریایی رویارو شود. او در نهایت با سرکشترین و زیرکترین دزد دریایی، در میانه دریا مبارزه خواهد کرد. حتی تصور چنین فیلمی نیز میتواند آدم را به وجد بیاورد.
۶. «غارتگر» در سلسله چینگ
سلسله چینگ (مابین سالهای ۱۶۴۴ تا ۱۹۱۲) دورهای گسترده و غنی برای فرنچایز «غارتگر» است که میتواند به آن سفر کند و متمایزترین داستان کل مجموعه را در آن ارائه بدهد. تصور یکی از دنبالههای «غارتگر» در چین توجه هر بینندهای را جلب میکند.
اگر فرنچایز «غارتگر» یک فیلم با الهام گرفتن از فیلمهای چینی بسازد، میتواند به یک موفقیت تجاری در سطح بینالمللی دست پیدا کند و هم طرفداران فیلمهای رزمی و هم طرفداران ژانر علمی-تخیلی را برای تماشای فیلم خود گرد هم بیاورد. یک رزمیکار چیرهدست با مهارتی افسانهای، هر غارتگری با هر گونه تجهیزات و سلاحی را میتواند به چالش بکشد و زنجیرهای از صحنههای مبارزه هیجانانگیز و جذاب را برای مخاطبان به ارمغان بیاورد.
۷. «غارتگر» در انقلاب کبیر فرانسه و جنگهای ناپلئونی
انقلاب فرانسه یک دوره طولانی از درگیری و جنگ را در قاره اروپا آغاز کرد. امیدها برای جامعهای برابر در حکومت وحشت رنگ باخت و سپس ناپلئون بناپارت به قدرت رسید. این رهبر نظامی بیشتر خاک اروپا را فتح کرد و سپس در سالهای اولیه قرن نوزدهم همه آنها را در سلسلهای از جنگها از دست داد. فیلمهایی که این دوران را به تصویر کشیدهاند، اغلب ترکیبی از مدنیت و وحشیگری این دوران را منعکس کردهاند. امری که باعث میشود این دوران برای حضور یک غارتگر مناسب باشد.
احتمال اینکه «غارتگر» را در این دوره تاریخی ببینیم کم نیست، چرا که اخیراً ریدلی اسکات، کارگردان فرنچایز «بیگانه» (Alien)، که به نوعی با فرنچایز «غارتگر» مرتبط است (یک فیلم مشترک دارند)، روی این دوره تمرکز کرده. بعید است ریدلی اسکات حالا که مشغول کارگردانی فیلمهایی مانند «ناپلئون» (Napoleon) و «دوئلبازها» (The Duellists) است دوباره اغوا شود تا فیلمی مشابه «غارتگر» بسازد، اما بدون شک صحنه را به خوبی برای تولید چنین فیلمی در این فرنچایز آماده کرده است. یک کارگردان مبتکر که به دنبال تغییر و تحول در فرنچایز است، میتواند راهی قانعکننده برای ورود یک غارتگر به میانه انقلاب و جنگ در اروپا پیدا کند.
۸. «غارتگر» در دوران حکمرانی بریتانیا به هند
در دورههایی که پیشتر ذکر شد، سیاست در پسزمینه قرار داشت. اما در دوره حکمرانی بریتانیا به هند در دوران سلطنت ملکه ویکتوریا (مابین سالهای ۱۹۵۸ تا ۱۹۷۶) قبل از آنکه ملکه لقب بگیرد، امر تعیینکننده دقیقاً همان تغییرات سیاسی است. فیلم اکشن تاریخی و بسیار موفق «RRR» که سال ۲۰۲۲ منتشر شد، تصویری داستانی از انقلابیون واقعی هند ارائه میدهد و یک داستان حماسی را در این دوره تاریخی روایت میکند. یکی از موضوعهای اصلی اولین قسمت از مجموعه فیلمهای «غارتگر» که به واسطه عملیات کندور در داستان قرار گرفته بود، امپریالیسم آمریکایی و تأثیر حضور آمریکا در کشورهای آمریکای جنوبی بود؛ به ویژه که سازمان سیا نیز در فیلم حضور داشت.
با تولید یک قسمت از فرنچایز «غارتگر» در این دوره تاریخی، فیلم میتواند ستمگران بریتانیایی را به عنوان قربانیان غارتگر به تصویر بکشد. به این معنا که غارتگر در ابتدا گمان میکند قویترین انسانها سربازان و ستمگران انگلیسی هستند، اما درنهایت کاشف به عمل میآید که یک انقلابی هندی شایستهترین حریف برای آن غارتگر است.
۹. «غارتگر» در پایان دوره ادو در ژاپن
فرنچایز «غارتگر» ثابت کرده است که شخصیت اصلی همیشه یک شکارچی است که با قوانین سختگیرانه و شرایط دشوار زندگی میکند. از قضا ساموراییها مشهورترین جنگجویان تاریخ هستند که تحت هر شرایطی به قانونهای سفت و سخت خود پایبند میمانند. جیدایگکی یک ژانر سینمایی ژاپنی است که شامل درامهای ساموراییمحور میشود. برخی از بهترین فیلمهای فیلمساز افسانهای ژاپن، یعنی آکیرا کوروساوا، در این ژانر دستهبندی میشوند. مانند فیلم «یوجیمبو» (Yojimbo) که سال ۱۹۶۱ اکران شد. بسیاری از این فیلمها در باکوماتسو (مابین سالهای ۱۸۵۳ تا ۱۸۶۹) و در پایان دوره شوگونات توکوگاوا روایت میشوند؛ دورهای که دولت ژاپن را از یک سیستم فئودالی به یک امپراتوری مدرن تبدیل کرد.
اگر فرنچایز «غارتگر» به دورههای تاریخی مختلف سر بزند، این فرصت را دارد تا پیشرفتهای تسلیحاتی را به تصویر بکشد و فضایی را برای تفسیر فرهنگهای مختلف گونههای غارتگر فراهم کند، اطلاعاتی که هنوز به قدر کافی درباره این نژاد بیگانه وجود ندارد. مبارزه با شمشیر بین یک سامورایی و یک غارتگر میتواند این فیلم فرضی را به اندازه فیلم اصلی «غارتگر» جذاب و به یاد ماندنی کند.
۱۰. «غارتگر» در غرب وحشی
قبلاً یک فیلم با مضمون رویارویی کابویها و بیگانهها ساخته شده که از قضا نام سادهای هم دارد: «کابویها علیه بیگانهها» (Cowboys & Aliens) به کارگردانی جان فاورو. بالأخره زمان آن رسیده که کسی ناامیدی بزرگی که این فیلم به وجود آورد را جبران کند و یک روایت شایسته از رویارویی کابویها با بیگانههای درندهخو را برای مخاطبان به ارمغان بیاورد. فقط کافی است تصور کنید وسط ظهر یک غارتگر دربرابر یک یاغی هفتتیرکش ایستاده تا دوئل کنند. همین تصویر برای ساخته شدن چنین فیلمی باید کافی باشد. از غرب وحشی گذشته، غرب قدیم (مابین سالهای ۱۸۶۵ تا ۱۸۹۰) میتواند دوره تاریخی عالی و مناسبی برای ساخت دنباله مستقیم فیلم «شکار» باشد.
در این فیلم فرضی، میتوان شخصیتهایی را وارد داستان کرد که داستان فیلم «شکار» را به نحوی شنیدهاند و افسانه غارتگر را برای دیگران تعریف میکنند. این مشابه داستانهایی است که در سراسر غرب وحشی، سینه به سینه نقل میشد و افراد در باور کردن آنها تردید میکردند. اگر یکی از قسمتهای مجموعه فیلمهای «غارتگر» در این دوره تاریخی روایت شود، هم میتواند ژانر وسترن را احیا کند، هم تصویر جدیدی به فرنچایز «غارتگر» بدهد.
۱۱. «غارتگر» در جنگ جهانی اول
جنگ جهانی اول، جنگی برای پایان دادن به همه جنگها، قاره اروپا را به کابوسی تبدیل کرد که برای شکار یک غارتگر مناسب بود. داستانهای مربوط به جنگ جهانی اول اغلب روی بیهدف و بیمعنا بودن آن تمرکز میکنند: به خاطر ترور فردی نسبتاً کماهمیت، مجموعهای از تحادها ایجاد شد و کشورهای زیادی با هم درگیر شدند. به این ترتیب یک نسل کامل از مردان جوان اروپایی از بین رفت. شاید یکی از سؤالهایی که مخاطبان این فرنچایز از خود پرسیدهاند، این است که غارتگرها چرا انسانها را شکار میکنند؟ آیا هیچ دلیل واقعی و خوبی برای این کار وجود دارد؟ فرنچایز «غارتگر» میتواند با روایت داستان خود در جنگ جهانی اول، نشان بدهد که خود انسانها هم اغلب دلیل خوبی برای جنگافروزیهای خود ندارند؛ جنگافروزیهایی که بهای گرانی دارند. یک داستان خوب میتواند از شکار غارتگرها برای بررسی این موضوع استفاده کند، آن هم درست در میانه نبردی برای بقا، جایی در میان سنگرهای خط مقدم.
تا به حال داستانهای زیادی در بستر جنگ جهانی اول روایت شدهاند. فیلمهایی که میتوانند الهامبخش این فیلم فرضی «غارتگر» باشند هم کم نیستند؛ از «در جبهه غرب همهچیز آرام است» (All Quiet on the Western Front) گرفته تا فیلم «۱۹۱۷». حتی فیلم «واندر ومن» (Wonder Woman) ساخته پتی جنکینز، که دایا پرینس را به سنگرهای جنگ جهانی اول میبرد، میتواند الهامبخش این قسمت احتمالی از «غارتگر» باشد. اگرچه اگر این فیلم ساخته شود، باید بسیار تاریکتر و خشنتر از «واندر ومن» از آب دربیاید.
۱۲. «غارتگر» در دهه ۱۹۲۰
فیلم اصلی «غارتگر» روی گروهی از کهنه سربازان آمریکایی جنگ ویتنام متمرکز بود که به دست یک شکارچی بیگانه کشته میشدند و جمجمهشان به عنوان غنیمت جنگی برده میشد. ایده اولیه فیلم بلافاصله داستان کوتاه «خطرناکترین شکار» (The Most Dangerous Game) نوشته ریچارد کانل را به ذهن میآورد. این داستان کوتاه که سال ۱۹۲۴ منتشر شد، داستان یک شکارچی بزرگ روسی را روایت میکند. این شکارچی که هر چیزی در قلمرو حیوانات بوده را شکار کرده، متوجه میشود از شکار کردن خسته شده و دیگر شکار حتی خطرناکترین حیوانات نیز برایش چالشبرانگیز نیست. او تصمیم میگیرد برای تجربه دوباره هیجان شکار، به شکار انسانها روی بیاورد؛ ایدهای که باعث شکل گرفتن داستان «خطرناکترین شکار» میشود. در سال ۱۹۳۲ یک اقتباس سینمایی از داستان «خطرناکترین شکار» به دست کمپانی RKO Pictures ساخته شد، همان استودیویی که در سال ۱۹۳۳ فیلم «کینگ کنگ» (King Kong) را تولید کرد.
درست مانند اشرافزاده روس داستان کوتاه «خطرناکترین شکار»، غارتگر نیز تصمیم میگیرد فقط به دنبال شکار کسانی باشد که میتوانند او را به چالش بکشند. از سوی دیگر، کسانی که تهدیدکننده نیستند، اصلاً در رادار غارتگر قرار نمیگیرند و او با بیاعتنایی محض از کنار آنها عبور میکند. این فیلم فرضی میتواند حول محور گروهی از شکارچیان حیوانات بزرگ در دهه ۱۹۲۰ بچرخد که ناگهان متوجه میشوند شکارچی بزرگتری در حال شکار خودشان است. همچنین میتوان دوره زمانی را کمی دستکاری کرد تا غارتگر با گروهی از کاوشگران به سبک ایندیانا جونز رویارو شود.
۱۳. «غارتگر» در شکارگاهی به بزرگی جنگ جهانی دوم
دوران جنگ جهانی دوم یکی از بهترین دورههای تاریخی برای روایت داستان هجوم غارتگران به سیاره زمین است. در جنگ جهانی دوم بخش اعظم این سیاره به شکل یکسانی به میدان جنگ تبدیل شده بود. جنگلهای جنوب آسیا، آوارهای سوخته اروپا، حتی سرمای مرگبار روسیه؛ جنگ جهانی دوم دورهای بود که در هر جای این سیاره ممکن بود انسانها با دشمنی روبهرو شوند که هرگز پیشبینی نمیکردند.
برای چنین فیلمی، بینهایت داستان الهامبخش وجود دارد. از روایتهای جدی و واقعگرا مانند «نجات سرباز رایان» (Saving Private Ryan) گرفته تا فیلمهای هیجانانگیزتر و ماجراجویانهتری مانند «فرار بزرگ» (The Great Escape) و «توپهای ناوارون» (The Guns of Navarone). حتی فیلمهای ابرقهرمانی خوبی مانند «کاپیتان آمریکا: اولین انتقامجو» (Captain America: The First Avenger) نیز ایدههای جالبی برای کاوش کردن ارائه میدهند، چرا که در دنیای کمیک بوک «غارتگر» به اندازه خود با قهرمانها دست و پنجه نرم کرده است.
۱۴. «غارتگر» در دهه ۱۹۵۰ و مقوله یوفوها
به نوعی فیلم اصلی «غارتگر» یادآور فیلمهای قدیمی دهه ۱۹۵۰ با محوریت تهاجم بیگانگان است. در این فیلمها یک بازدیدکننده مرموز، که گاهی خیرخواه بود و گاهی شرور، سعی میکند بدون شناسایی شدن در میان مردم سیاره زمین حرکت کند. فیلم «غارتگر» فرمول فیلمهای دهه ۱۹۵۰ را با آمیختن آن با کلیشههای ژانر اکشن در دهه ۱۹۸۰ ارتقا داد.
مطمئناً گزینههای تاریخی زیادی برای تغذیه فیلمی از فرنچایز «غارتگر» در دهههای اولیه جنگ سرد وجود دارد. زمانی که پارانویا در میان ترس از نفوذ کمونیستها بیداد میکرد، و نقاط پرتنشی مانند کره پوشش مناسبی برای حضور یک بیگانه فراهم میکردند. این فیلم فرضی «غارتگر» میتواند مشابه داستانهای جاسوسی آن دوران باشد. بلوک شرق و غرب با هم درگیرند، آمریکا و شوروی مدام یکدیگر را محکوم میکنند و ناگهان بده بستانهای بیپایان سازمان سیا و کیجیبی به دست یک شخص ثالث غیرانسانی قطع میشود. حال چه میشود؟ و البته، افسانههای شهری مانند بیگانگان رازول و منطقه ۵۱ میتوانند به راحتی درون چنین داستانی جا بگیرند و یا الهامبخش آن باشند. ممکن است ایالات متحده فرود یک غارتگر را شناسایی کرده و پیش از آغاز شکار، او را اسیر کرده باشد. چنین فیلمی میتواند تکان محکمی به فرنچایز بدهد و یک داستان کاملاً متفاوت را روایت کند.
۱۵. «غارتگر» در آیندهای مشابه «بلید رانر» (Blade Runner)
پس از روایت داستانهایی در دورههای تاریخی فریبنده و جذاب، فقط موضوع زمان است که فرنچایز «غارتگر» سفری به آینده داشته باشد. پس از دو فیلم مشترک فرنچایزهای «غارتگر» و «بیگانه»، هیچ بعید نیست که فرنچایز «غارتگر» با یک فیلم دیگر نیز همکاری کند و کراساور داشته باشد. کراساور احتمالی بین «بلید رانر» و «غارتگر» میتواند فرصتی را برای ریدلی اسکات فراهم کند تا یک فیلم دیگر از فرنچایز «بلید رانر» بسازد. این فیلم فرضی از «غارتگر» میتواند در لس آنجلس و سال ۲۰۴۹ یا سالهای پس از آن روایت شود. داستان میتواند درباره گروهی از رپلیکانها (انساننماهایی که مهندسی ژنتیک شدهاند) باشد که با یک غارتگر به شدت پیشرفته و سایبرنتیکی رویارو میشوند. با کارگردان خوشذوق و خلاقی مانند ریدلی اسکات، فرنچایز «غارتگر» میتواند به قلمرو فیلمهای علمی-تخیلی سخت قدم بگذارد.
حتی اگر «غارتگر» سراغ آینده نزدیک نیز برود، آن فیلم فرضی میتواند به همین اندازه پر از پتانسیلهای متعدد باشد. فیلمهایی نظیر «منطقه ۹» (District 9) و «عنصر پنجم» (The Fifth Element) نشان میدهند که در جامعه آینده، حمله یک غارتگر چگونه به نظر خواهد رسید.
منبع: CBR