با ادبیات پستمدرن و ۱۰ نویسنده برتر این جریان ادبی آشنا شوید
تا اواخر قرن نوزدهم میلادی و ابتدای قرن بیستم، ادبیات مدرنیستی طلایهدار جنبشهای ادبی بود. تا این که پس از وقوع جنگ جهانی دوم، مکتب جدیدی در ادبیات ظهور کرد و پستمدرنیسم نامیده میشود.
- ۱۰ کتاب برتر فرانتس کافکا که باید بخوانید
- ۶ کتاب برجسته تولستوی؛ از «جنگ و صلح» تا «آناکارنینا»
- ۹ کتاب درباره مرگ که باید بخوانید
پستمدرنیسم چیست؟
ادبیات پستمدرن، جنبشی ادبیست که از هرگونه معنای مطلق گریزان است. این جنبش در عوض بر بازیگوشی، پراکندگی، فراداستان و بینامتنیت تأکید دارد. پستمدرنیسم در اواخر دههی ۱۹۵۰ و اوایل ۱۹۶۰ به شهرت رسید. در حالی که ادبیات مدرنیستی به شدت به دنبال معنا بودِ، ادبیات پستمدرن در واکنش با این رویکرد و در ضدیت با معنا و متأثر از نقض قابلتوجه حقوق بشر در جنگ جهانی دوم رخ شکل گرفت.
نمونههای رایج از ادبیات پستمدرنیستی عبارتاند از «رنگینکمان جاذبه» نوشتهی توماس پینچن، «سلاخخانهی شمارهی پنج» اثر کرت وانهگت و «تبصرهی ۲۲» اثر جوزف هلر. نظریهپردازان ادبی که پستمدرنیته در ادبیات را متبلور کردند عبارتاند از رولان بارت، ژان بودریار، ژاک دریدا، خورخه لوییس بورخس، فردریک جیمسون، میشل فوکو و ژان فرانسوا لیوتار.
ریشههای ادبیات پستمدرن چیست؟
ادبیات مدرنیستی به عنوان جریان قبلی و پیشینهی پستمدرنیسم، بر جستجوی معنا تأکید میکرد و نویسنده را به عنوان خالق نظم روشنگرانه و کسی که بر جهان آشفته سوگواری میکند تعریف میکرد. از جمله نویسندههای شاخص این دوره میتوان به جیمز جویس، تی. اس. الیوت و ویرجینیا وولف اشاره کرد.
با اینحال، پس از نقضهای متعدد حقوق انسانها در طول جنگ جهانی دوم و پس از آن، نویسندگان به این احساس دست یافتند که گویا رسیدن به معنا غیرممکن است و تنها راه پیشروی این است که بیمعنابودن را بپذیریم.
بنابراین، ادبیات پستمدرن بسیاری از پیشفرضهایی که مدرنیسم داشت (یا بر آنها سوار شدهبود) را رد کرد و به جای آن چیزهای جدیدی روی آورد؛ چیزهایی چون دوری از معنا و تشدید و نکوداشت پراکندگی و بینظمی. این ویژگیها باعث تغییری عمده در سنتهای ادبی شدند.
۵ ویژگی ادبیات پستمدرن
ادبیات پستمدرن بر پایهی ایدههای اصلی زیر پدید آمده:
۱. تصادفیبودن: آثار پستمدرن ایدهی وجود معنایی مطلق را رد میکنند و در عوض، تصادفیبودن و بینظمی را میپذیرند. رمانهای پستمدرن اغلب از راویهای غیرقابلاعتماد استفاده میکنند تا با ذهنیگرایی افراطیشان، تصاویر را از وضوح انداخته خوانندگان را از یافتن معنا در طول داستان باز دارند.
۲. بازیگوشی: در حالی که نویسندگان مدرنیست از نبودن نظم بیزار بودند و سوگوار نظم ازدسترفتهی جهان بودند، پستمدرنیستها از این بینظمی لذت میبرند و اغلب از ابزارهایی مانند کمدی سیاه، بازی با کلمات، کنایه و سایر تکنیکهای بازیگوشی برای گیجکردن خواننده و درهمریختن داستان استفاده میکنند.
۳. تکهتکهشدن: ادبیات پستمدرنیستی، تکهتکهشدن مدرنیسم را پذیرفت و آن را گسترش داد و آثار ادبی را بیشتر به سمت فرمهای کلاژ، تحریف زمانی و جهشهای قابل توجه در شخصیت و مکان سوق داد.
۴. فراداستان: ادبیات پستمدرن بر بیمعنیبودن و بازی تأکید داشت. نویسندگان پستمدرن شروع به آزمایش داستانهای کوتاه و رمانهایشان با عناصر فراداستانی بیشتری کردند و به خوانندگان یادآوری کردند که نویسنده قدرت مسلم حاکم بر اثر نیست.
۵. بینامتنیت: بسیاری از نویسندگان پستمدرن آثار خود را به عنوان شکلی از کلاژ و در گفتگویی آشکار با متون دیگر نوشتند. تکنیکهایی که آنها به کار میبردند شامل پارودی و ترکیب فرهنگهای والا و منحط بود.
۱۰ نویسندهی برتر پستمدرن
۱. جان بارت: بارت در سال ۱۹۶۷ جستاری با عنوان ادبیات فرسودگی نوشت که نوشتهها را حائز خاصیتی تقلیدی میداند. بسیاری این متن را به عنوان مانیفست ادبیات پستمدرن میشناسند.
چهارمین رمان بارت با عنوان «Giles Goat-Boy»، نمونهی بارز فراداستانیبودن آثار پستمدرن است. این رمان در ابتدا و انتهایش اشاره میکند که توسط نویسندهاش نوشته نشده و کسی آن را به او داده.
۲. ساموئل بکت: تئاتر ابزورد بکت بر فروپاشی روایت تأکید داشت. در نمایشنامهی «در انتظار گودو»، یکت یک روایت اگزیستانسیالیستی خلق میکند. ۲ کاراکتر در این داستان هستند که منتظر رسیدن شخصی به نام گودو هستند. اما گودو هرگز نمیرسد و هویتش فاش نمیشود.
۳. ایتالو کالوینو: رمان «اگر شبی از شبهای زمستان مسافری» از ایتالو کالوینو، نمونهای عالی از فراروایت در رمانهای پستمدرن است. این کتاب درمورد خوانندهای است که تلاش میکند رمانی با عنوان اگر شبی از شبهای زمستان مسافری را بخواند.
۴. دان دلیلو: رمان «Underworld» از دان دلیلو که داستان یک مدیر تبلیغاتی در نیویورک دوران نیکسون را دنبال میکند، روایتیست استثنائی که به بررسی سرمایهداری جانی، افول تولیدات آمریکایی، سازمان سیا و حقوق مدنی و موضوعات دیگر میپردازد. رمان «برفک» نیز پستمدرنیسم را به میانجی مصرفگرایی رقم میزند و کاراکترهایش را با بیمعنایی بمباران میکند.
۵. جان فاولز: رمان «زن ستوان فرانسوی» از جان فاولز، رمانی تاریخی با تاکید بر فراداستان است. این کتاب یک راوی دارد که خود تبدیل به بخشی از داستان میشود و چند راه برای پایانیافتن رمان پیشنهاد میکند.
۶. جوزف هلر: «تبصرهی ۲۲» از جوزف هلر، خطوط داستانی متعددی را خارج از ترتیب زمان روایت میکند و داستان را به واسطهی اطلاعاتی که در هر بخش داده میشود، روایت میکند. هلر از پارادوکس و فارْس هم استفاده میکند تا به پیچیدگی روایتش بیفزاید.
۷. گابریل گارسیا مارکز: «صد سال تنهایی» مارکز رمانی فوقالعاده بازیگوشانه است که چندین شخصیت را دنبال میکند. این شخصیتها در خطی طولانی از زمان پراکنده شدهاند و بر کوچکی زندگی انسان تأکید میکنند.
۸. توماس پینچون: «رنگینکمان جاذبه» از توماس پینچون، فرزند ادبیات پستمدرن است. این رمان از ساختاری پیچیده و پراکنده برای پوشش موضوعات مختلفی مانند فرهنگ، علم، علوم اجتماعی، ناسزاگویی و… استفاده میکند.
۹. کورت ونهگات: «سلاخخانهی شمارهی ۵» ونهگات روایتی غیرخطی است که در آن، شخصیت اصلی از زمان جدا شده و بین حال و گذشته در رفتوآمد است و هیچ کنترلی بر حرکت خود ندارد. این داستان بر ماهیت بیمعنای جنگ تأکید میکند.
۱۰. دیوید فاستر والاس: «شوخی بیپایان» والاس، پستمدرنیسم را از طریق ساختار التقاطی و دایرهالمعارفی، شخصیتهایی که در وضعیتهای پستمدرن گیر افتادهاند، پانویسهای وسواسگون و تکنیکهایی از این دست نمایان میسازد. «The Pale King» هم از تکنیکهای فراداستان بهره جسته و شخصیتی به نام دیوید فاستر والاس در خود دارد.
منبع: MasterClass
نام های مهم و جالبی تو لیسته. شاید بشه از نابوکف و شاهکارش لولیتا هم اسم برد.