نقد فیلم «عامه‌پسند»؛ در عمق اما سطحی

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۶ دقیقه
نقد فیلم عامه‌پسند

سهیل بیرقی درباره زنان فیلم می‌سازد. او دغدغه زنان را دارد و این را آشکارا در فیلم‌هایش نشان می‌دهد. مصائب زن، به‌خصوص زن امروزی، در جامعه‌ای مردسالار و سنتی مسئله غالب فیلم‌های بیرقی است. در «عرق سرد» و فیلم آخرش «عامه‌پسند» این دغدغه کارگردان جدی‌تر شده است. «عامه‌پسند» را آخرین قسمت از سه‌گانه زنانه بیرقی تلقی کرده‌اند که با «من» با بازی لیلا حاتمی در نقش قهرمان عاصی احتمالاً دهه پنجاهی شروع شد، با «عرق سرد» زن متولد دهه شصتی و موانع و مشکلاتش ادامه داد و حالا با «عامه‌پسند» زن میانسال مایل به آزادی را در برابر ما قرار داده است. در «من» فیلم تحسین شده‌اش با الهام از سینمای زنانه هالیوود در ماهیت زن تنهای قدرتمند کنکاش کرده و بحث کمی جهان‌شمول‌تر است. لیلای «من» بدون حجابش می‌تواند هر جای دیگر دنیا همین باشد. «عامه‌پسند» با اینکه می‌تواند مسئله‌ای جهانی باشد اما مشخصاً به مصائب زن ایرانی در ایرانِ هنوز در مرزِ سنت و مدرنیته به‌خصوص در اجتماعات کوچک می‌پردازد. «عرق سرد» هم همین بود. خصوصاً که در دو فیلم آخر تقابل زن آزاداندیش و زن جنسیت‌زده، گل‌درشت و پررنگ به تصویر کشیده می‌شود. نقد فیلم «عامه‌پسند» را در این مطلب بخوانید.

بیرقی هم در «عرق سرد» و هم «عامه‌پسند»، تا آنجا که محدودیت‌ها به او اجازه داده و توانش را داشته، علاوه بر مسئله زنان، نیم‌نگاهی به جامعه رنگین‌کمانی هم پرداخته است. این یکی از نکات مثبت فیلمش است. گرچه در هر دو فیلم مجبور است رویکرد مبهمی به آن داشته باشد. در «عرق سرد» مبهم‌تر است و در «عامه‌پسند» کمی روشن‌تر. گرچه در هیچ‌یک از فیلم‌ها اشاره مستقیمی به هویت شخصیت‌های رنگین‌کمانی‌اش نمی‌کند، شواهدی وجود دارد که وجودشان را ثابت می‌کند. به مصائب کسی متعلق به جامعه رنگین‌کمانی به طور ویژه هم نمی‌پردازد. از اساس در دنیای فیلم‌های او زن و مرد متفاوت و به‌خصوص غیرِجنسیت‌زده به دلیل تفاوتشان از سوی اجتماع آسیب می‌بینند و به حاشیه رانده می‌شوند. چه زن خانه‌دار پابه‌سن‌گذاشته در ازدواجی بی مهر و غیرانسانی یا یک مرد جوان آزادروح و احتمالاً دگرباش‌. داستان «عامه‌پسند» حول محور این دو شخصیت می‌گذرد.

هشدار: در نقد فیلم «عامه‌پسند» خطر لو رفتن داستان وجود دارد

فاطمه معتمد آریا، فهیمه میربُد، زنی در دوران یائسگی است که به‌تازگی از همسرش جدا شده، به شهر زادگاهش برگشته و می‌خواهد به تنهایی زندگی کند. او به این خاطر از خانه شوهرش بیرون آمده است که احساس نامرئی بودن می‌کرده. همسرش به او سقف و پول توجیبی می‌داده اما خودش با زنی دیگر در ارتباط بوده و جز ظاهراً یک پسر بزرگ، که در طول فیلم فقط صدایش را می‌شنویم و تصویرش را نمی‌بینیم، هیچ نقطه اشتراک دیگری با هم ندارند. خبری از شراکت، مهر یا عاطفه نیست. ما نمی‌دانیم ازدواجشان چطور شکل گرفته و فقط بر اساس یک تماس تلفنی آن هم در یک‌سوم پایانی فیلم متوجه می‌شویم رابطه‌ای بسیار سرد و غیرصمیمی با هم دارند. یک‌جور پدر دختری دیکتاتورمآبانه و بی‌مهر. فهیمه میربُد بعد از سال‌ها زندگی به چنین مردی، بی آنکه اعتراضی به خیانت مرد بکند (در تماس تلفنی می‌بینیم که اصلاً توانایی حرف زدن با مرد را هم ندارد)، تصمیم گرفته است احتمالاً در دهه ششم زندگی با وجود پسری بزرگ از خانه شوهر بی‌مهر بیرون بیاید و مستقل شود. بدون تحصیل، بدون مهارت و سابقه کار و بدون حمایت مالی.

فاطمه معتمد آریا در عامه‌پسند

ما نمی‌دانیم انگیزه اولیه فهیمه برای خروج از حوزه امنش به عنوان یک زن خانه‌دار سنتی بدون هیچ پیشینه‌ای برای ورود به اجتماع چه بوده است. و انگیزه او مهم است. فقط مواجهه با یائسگی و آگاه شدن از خیانت مرد نمی‌تواند دلیل کافی برای متحول شدن زن باشد. یعنی برای چنین زنی اصلاً با منطق جور درنمی‌آید. چرا به یکباره فهیمه بعد از این همه سال زندگی که ظاهراً همیشه بدون مهر و توجه و احترام از سوی شوهر دیکتاتور گذشته، حالا تصمیم به خروج از این زناشویی گرفته است؟ و دانستن این انگیزه هم مهم است. چرا که زنی در شرایط فهیمه و مردانی که در زندگی‌اش هستند، قاعدتاً نباید توانایی لازم و کافی برای خروج از منطقه امن خود را داشته باشد. از شکل رابطه‌ای که با پسرش از طریق تلفن دارد هم می‌شود فهمید که مادر چندان قوی‌ای نیست؛ دست‌کم حرفش میان مردان غیرحامی و جنسیت‌زده زندگی‌اش برو ندارد. معمولاً زنانی مثل او تا ابد در همین شرایط باقی می‌مانند. با توجه به پیشینه‌ای که فیلم از فهیمه به ما نشان نمی‌دهد، ترک بستر امن زندگی زناشویی غیرمنطقی به نظر می‌رسد. اصلاً میل به هر گونه پروازی عجیب است.

اما بیایید تصور کنیم که در جهان سهیل بیرقی چنین چیزی امکان‌پذیر است. یعنی این زن بدون هیچ رانه خاصی یا بی آنکه نیاز باشد کارگردان رانه تصمیم قهرمانش را نشان‌مان دهد، چراغی در ذهنش روشن شده، با بحران وجودی و هویتی مواجه شده و تصمیم به مستقل شدن گرفته است. او به این باور رسیده که عمر و جوانی‌اش را به پای مردان زندگی‌اش ریخته و در ازایش نه تنها عشق و احترام و قدردانی نگرفته که نادیده هم گرفته شده و حتی کسی جلو رفتنش را نگرفته است. این نگاه تلخ و تاریکی به مردان است. گرچه می‌توان مابه‌ازای آن را در جامعه پیدا کرد‌ اما به طور کلی پسر معمولاً نسبت به مادرش این‌قدر بی‌تفاوت نیست. اما برای آنکه ما با تنهایی و بی کسی فهیمه در این جهان ضد زن که همه‌چیز را علیه و در برابرش قرار داده است، هم‌ذات‌پنداری کنیم، باید قطعات پازل این چنین کنار هم چیده می‌شد. که تنها پسرش حتی نیاید به مادرش در اثاث‌کشی و کسب و کار راه انداختنش کمک کند. و تنها واکنش‌اش دست‌کم گرفتن مادر و تشویقش به بازگشت به همان شرایط سابق. یعنی شرایطی است که سقف و نان در آن فراهم است اما خبری از عشق و احترام نیست. رابطه ارباب کلفتی است. آن هم اربابی بی‌رحم که حاضر نیست از همسر سابقش مادر فرزندش، زنی که می‌داند هیچ آشنایی‌ای با جهانی‌جز زیر سقف خانه ندارد، حمایت کند.

البته فهیمه به هر حال پول اولیه‌ای دارد که با آن خانه اجاره می‌کند و زندگی راه می‌اندازد. اما وقتی به بن‌بست می‌خورد، نه پسر و نه همسر دیگر از او حمایت نمی‌کنند. فیلم در خصوص میزان کمک مالی پسر و پدر به مادر واضح حرف نمی‌زند. بنابراین، همیشه این در هاله‌ای از ابهام می‌ماند که این مردان از فهیمه حمایت مالی کرده‌اند یا نه. یا به اندازه کافی کرده‌اند و دیگر لزومی نمی‌بینند جور تمام مشکلات مالی فهیمه را به دوش بکشند. بله، معرفت حکم می‌کند که همیشه حمایت کنند، مخصوصاً از زنی مثل فهیمه که بی‌کس و بی‌تجربه است و آشکارا در تصمیماتش عاقلانه عمل نمی‌کند. هیجانی و رؤیایی و احساسی رفتار می‌کند که طبیعی است. زنی که در زندگی‌اش هیچ مهری ندیده و فرصت تجربه زیستی در اجتماع را هم نداشته، ظاهراً خیلی باهوش هم نیست، چرا باید از روی منطق صحیح تصمیم بگیرد و رفتار کند؟ او حق دارد غریزی و احساسی رفتار کند. طبعاً باید فهیمه را درک کرد. اما شخصیت و موقعیت او بستر مناسب برای انتقاد از جامعه مردسالار د زن را فراهم نمی‌کند. تو در بهترین حالت فقط دلت برای فهیمه می‌سوزد. برای سادگی‌اش که گاهی به عقب‌ماندگی نزدیک می‌شود. که این هم طبیعی است. در چنین شرایطی، تصویری که کارگردان از مردان نشان می‌دهد وقتی تا این اندازه اغراق‌آمیز می‌شود بیشتر به نظر می‌آید فیلمساز منطق را فدای قصه کرده است.

فاطمه معتمدآریا تلاش‌اش را برای قرار گرفتن روی مرز جسارت و سادگی کرده و تا حد زیادی موفق شده است. زنی مثل او باید عقب‌مانده هم به نظر بیاید. اما اگر وجه عاقل بالغش را در نظر بگیریم، تصمیماتش زیر سؤال می‌رود. بله، این جهان آدم‌هایی مثل فهیمه و میلاد را می‌خورد. اما فهیمه و میلاد باید دیگر این را بدانند. این دو هر دو به دنبال کشف هویت خود هستند، هویتی که اجتماعشان مشخصاً می‌خواهد از آن‌ها بگیرد. چون آن‌ها آیینه‌ای تصویری هستند که عوام نمی‌تواند بپذیرد. فهیمه می‌خواهد داگ‌ویل‌وار قدم به اجتماع بگذارد و برای خودش زندگی کند. خودش را بشناسد. حالا که خانه زناشویی هویت او را ازش گرفته است شاید در اجتماع بتواند جایی برای خودش پیدا کند. قدرتمند نبودنش را هم نمی‌توان به گردن خودش انداخت. به هر حال، سال‌ها زندگی در بستر بی‌مهر غیرانسانی هر انسانی به‌خصوص زنان را سرکوب کرده و اعتماد به نفسشان را می‌گیرد. هر زنی هم بخواهد از این چرخه که چرخه بدوی انسانی است بیرون بیاید، چون نظم طبیعت را به‌ هم می‌زند، باید بهایش را بدهد. هر کسی، به‌خصوص زن، خارج از این چرخه طبیعی محکوم به تنهایی و نابودی است. مخصوصاً در جامعه‌ای که تعقل و روشنگری را مشق نکرده باشد و در برابر خروج از سنت گارد داشته باشد. اما فهیمه به طرز عجیبی مثبت‌اندیش است و خودش را باور دارد. با اینکه سعی می‌کند ردپای پیری را با بوتاکس از روی صورتش پاک کند.

مثبت‌اندیشی فهیمه البته از بی‌تجربگی‌اش می‌آید. او هنوز قدم به اجتماع نگذاشته که بداند اجتماع به‌خصوص اجتماع کوچک با زن تنها مطلقه‌ای که پشتوانه مالی چندانی ندارد اما بلندپرواز، حق‌خواه و آزادی‌خواه است، چطور رفتار می‌کند. مشکل «عامه‌پسند» این است. درست است که فهیمه بی‌تجربه است اما به هر حال در همین اجتماع زندگی کرده است. رفتن به شهر کوچک و راه انداختن یک کافی‌شاپ با یک پسر جوان و جای خواب به او دادن در همان کافی‌شاپ نه اینکه اشکالی داشته باشد، اما از ظرفیت مردمان شهری کوچک و سنتی خارج است. بله، زندگی به میل و اراده فردی حق هر کسی است اما برای محافظت از خود در اجتماعی که می‌دانیم به احتمال زیادی متفاوت‌ها را پس می‌زند، اقدام به چنین کارهایی دور از عقل است. جسارت نیست؛ حماقت است‌. حقیقت تلخی است اما زور کوته‌نظری همیشه از آزاداندیشی بیشتر است. برای مبارزه با کوته‌نظری در زندگی معمولی روزمره به خاطر اهداف و منافع شخصی هم که شده، عقل می‌گوید که باید احتیاط بیشتری کرد. البته نگاه سهیل بیرقی متفاوت است. اما اگر هدفش این است که به فیلمی مثل «داگ‌ویل» نزدیک شود، راهش را اشتباه رفته است. ما از زنی در دهه ششم زندگی‌اش انتظار بیشتری داریم. هدف کارگردان نشان دادن اجتماع بسته بی‌رحم است که تا حد زیادی موفق شده اما بستر و قصه‌ای که ایجاد کرده است، اجازه نمی‌دهد با انگیزه‌ها و شخصیت فهیمه همذات‌پنداری کنیم. بیشتر به خاطر تصمیماتی که می‌گیرد نگرانش می‌شویم و حتی گاهی او را سرزنش می‌کنیم.

البته زندگی در فضای بسته نتیجه‌اش بی‌تجربگی است و از این نظر، قضاوت فهیمه ناعادلانه است. از سویی هم نمی‌توان او را سرزنش کرد که با وجود نداشتن تجربه زیستی اجتماعی تصمیم به مستقل شدن گرفته‌ است‌. به هر حال، عمل او رو به جلو و جسورانه است. دست‌کم روی کاغذ، صرف‌نظر از نتیجه اجتناب‌ناپذیر و سرنوشت محتومش. بیرقی می‌خواهد زنان جسور را نشان دهد اما مایه زن قصه‌اش در «عامه‌پسند» برای این جسارت کم است. نتیجه‌گیری فیلمساز در پایان البته نویدبخش و هوشمندانه است. اما انگیزه‌های نقاط تحول فهیمه باز هم مبهم است.

ما میلاد را می‌توانیم ببینیم که چرا میل به آزاد زیستن دارد. او احتمالاً متعلق به نسل هزاره است و چون یوگی است و اهل زندگی معنوی می‌توان دلیل دگراندیشی‌اش را درک کرد. کسی مثل او باید این چنین بیندیشد و زندگی کند و باید در نهایت بساطش را جمع کند و برود. با این حال، او هم به اندازه کافی در اجتماع آسیب دیده تا به موضعی محافظه‌کارانه‌تر با تصمیماتی عاقلانه‌تر برسد. در فیلم اشاره می‌کند که هر جا خانه کرایه می‌کند و بساط یوگایش را پهن می‌کند، که حتی در شهری کوچک مشتری دارد، به بهانه‌ای برایش پاپوش درست می‌کنند و مجبورش می‌کنند خانه‌اش را پس بدهد. میلاد با این تجربه گویا ظاهراً بی آنکه درسی از آن گرفته باشد، در مواجهه با فهیمه صرفاً به خاطر انگیزه‌های انسان‌دوستانه دوباره تصمیمی بدتر از قبل می‌گیرد. می‌شود ساکن یکی از اتاق‌های کافه فهیمه. انسان‌های آزاداندیش که فراتر از مرزهای جامعه رفته‌اند، میل به این دارند که هر جور دلشان می‌خواهد زندگی کنند. اما فیلم بیرقی آن خاصیت لازم برای آنکه این تقابل آزاداندیشی و تنگ‌نظری ما را مجاب به هم‌ذات‌پنداری با پیروان دسته اول و شماتت پیروان دسته دوم بکند ندارد. انگار فیلمساز از همه‌چیز سطحی گذشته است.

نقد فیلم عامه‌پسند

فیلمساز افسانه، شخصیتی را که باران کوثری نقش‌اش ش را بازی می‌کند، به درستی در برابر فهیمه قرار داده تا تفاوت میان زن جنسیت‌زده‌ای که به عنوان یک زن تنها در جامعه یاد گرفته چطور گلیمش را از آبش بیرون بکشد، بی آنکه مشکلی گریبانش را بگیرد، و زنی که قواعد بازی را بلد نیست، نشان دهد. این را در «عرق سرد» هم در تقابل میان شخصیت باران کوثری و سحر دولتشاهی و زنان دیگر دیده‌ایم. با این تفاوت که در «عرق سرد» انگیزه‌های شخصیت دولتشاهی تماماً منفعت‌طلبانه بود. اما بسیاری از توصیه‌های افسانه به فهیمه کاملاً با عقل جور درمی‌آید. مثلاً راه انداختن هیجانی کاری مثل کافه آن هم برای زنی بی‌تجربه حقیقتاً با هر متر و معیاری تصمیم عاقلانه‌ای نیست. آن‌ هم با وام و قرض و مضاربه و بدون تجربه مرتبط کاری. دختر دوست فهیمه راست می‌گوید. اینکه جامعه زن تنهای یک بار از شهر رفته و دوباره برگشته وحالا صاحب کافی‌شاپ شده، آن هم در کنار یک مرد به زعم مردم فاسد را نمی‌پذیرد، درست است که به دور از انسانیت و متحجرانه است، اما اگر این را اصلاً در نظر نگیریم، خود اقدامات اولیه فهیمه سؤال‌برانگیز است. آزاداندیشی بها دارد. اما انسان آزاداندیش یا آنکه تمایل به آزاداندیشی دارد، ولو مرد یا زن، لزوماً بی‌عقل و کله‌خر نیست. شاید در جوانی باشد. در میانسالی خودش هم بخواهد نمی‌تواند باشد. اتفاقاً نه تنها بی‌عقل نیست که کاملاً برعکس، در نتیجه اندیشیدن به تفاوت رسیده است.

وقتی کارگردان تصمیم می‌گیرد بی‌عقلی را به جای بلندپروازی به شخصیت‌هایش اضافه کنیم، ما تلاش و مبارزه آن‌ها برای استقلال فردی را نمی‌توانیم جدی بگیریم. هر کسی جای آن‌ها باشد با چنین تصمیمات هیجانی‌ای با شکست مواجه خواهد شد. لزوماً موانع و سنگ‌اندازی‌های مردم نیست که جلو آمال و آرزوهای آن‌ها را می‌گیرد، حماقت و خطاهای خودشان در وهله اول دخیل است. شخصیت باران کوثری کاملاً درست است. کوثری به جز لهجه که گاهی فراموش‌اش می‌کند، موفق شده نقش زن جنسیت‌زده را درست به نمایش بگذارد. زنان جنسیت‌زده بزرگ‌ترین مانع بر سر راه آزاداندیشی و خود زنان هستند. شخصیت کوثری رقابت‌جو، حسود، جاه‌طلب، پاچه ورمالیده، فرصت‌طلب و تماماً در سویه تاریکی است، مثل همه شخصیت‌های دیده و ندیده فیلم به جز میلاد. لحظاتی هم که احساس می‌کنی هنوز ذره‌ای انسانیت در وجودش مانده است، با عمل بعدی‌اش پشیمان می‌شوی. او نماینده جامعه جنسیت‌زده است. جامعه‌ای در خدمت تعصبات و رفتارهای کلیشه‌ای سنت‌زده. او بزرگ‌ترین دشمن فهیمه و تمام فهیمه‌های جهان است. افسانه همیشه در زمین مردان توپ می‌زند. قواعد بازی را از آن‌ها، از سمی‌ترین‌شان یاد می‌گیرد، کمی مثل خودشان رفتار می‌کند اما برگ زنانگی‌اش را هم آنجا که لازم باشد رو می‌کند، میان زنان رهبر است اما برای منافع مردانه. او یاد گرفته است که برای بقا و زندگی راحت در این جهان باید این چنین بازی کند. او زنان دیگر را هم تشویق می‌کند به او بپیوندند و زیر سایه‌اش، نه در کنارش، زندگی راحت‌تری داشته باشند. او با سرکوب زنان نقش مردانه را در جهان زنان ایفا می‌کند و با حفظ منافع مردان، مثل پهن کردن بساط قلیون، بقا خودش را تضمین می‌کند.

فیلمساز تلاش کرده او را خاکستری نشان دهد اما همه شخصیت‌ها در نهایت به سیاه نزدیک‌ترند. همه به خاطر منافع و از سر غفلت است که این چنین‌اند. اما زیادی و اغراق‌آمیز سیاه‌اند. حتی میلاد هم در نهایت سیاه می‌شود. میلاد هم فهیمه را تنها می‌گذارد. او‌ همان کاری را با فهیمه می‌کند که خودش در آن سکانس خوب عیش دونفره به او گفته بود از آن بیزار است؛ اینکه وقتی کسی از زندگی آدم بیرون می‌رود و از همه‌جا بلاکش می‌کند. این کاشت و برداشت فیلم را به واقعیت نزدیک می‌کند، به ماهیت ناپایدار و متزلزل زندگی. اینکه یک روز هستی و فردا دیگر شاید نباشی. یک روز قولی بدهی و فردا زیرش بزنی. اما به جز ماهیت ناپایدار زندگی، چون وفا به عهد در مرتبه اخلاقی انسانی خاصی قرار می‌گیرد، بیرقی به جز جنبه وجودی، به نکته ظریفی درباره عمق روابط امروزی اشاره می‌کند. تو تصورش را هم نمی‌توانی بکنی که آدمی مثل میلاد فهیمه را بی حرف تنها بگذارد و برود و حتی بلاکش هم بکند. اما در نهایت می‌پذیری و درک می‌کنی که چنین باشد. چرا نباید باشد؟ چرا باید روح آرامی داشته باشد؟ او تصمیمات نامعقول می‌گیرد اما حقیقت این است که هرجا خواسته برای خودش زندگی کند، کسانی جلویش را گرفته‌اند. یعنی حق طبیعی‌اش را از او گرفته‌اند. چرا باید ثبات روحی داشته باشد؟

بلاک کردن تنها یک شکل تکراری اعتراض و برون‌ریزی برای محافظت از خود است. بنابراین، مجبوریم درکش کنیم. گرچه بی‌رحمانه است‌. بیرقی با این پایان برای میلاد می‌خواهد ماهیت غیرانسانی و فوق آسیب‌زننده چنین واکنش دفاعی‌ای را که در عصر گوشی‌های هوشمند در روابط انسانی اتفاق می‌افتد، نشان‌مان دهد. مثل باقی فیلم این هم ضربه کوبنده لازم را نمی‌زند. اما پیامش دریافت می‌شود. برای آنکه فهیمه در نهایت به آن کاتارسیس پایانی برسد باید به این نقطه بی‌کسی و بی چیزی مطلق برسد. گرچه اصلاً عجیب است که با آن شرایط مالی و بعد از دست دادن کافه و خانه و میلاد و همه‌چیز و همه‌کسش بخواهد برود پیشانی‌اش را بوتاکس بزند، چه برسد به اینکه بخواهد پشیمان شود و خودش را همان‌طور که هست بپذیرد. اما به هر حال کارگردان باید جایی نشان می‌داد که صرف‌نظر از تمام سختی‌ها و موانع و شکست‌ها این چرخه ادامه خواهد داشت و فهیمه از پای نخواهد نشست. در عین حال به همان نقطه شروع فهیمه برای ورود به اجتماع برگردد. فهیمه طبعاً باید برای استقلالش بیشتر تلاش کند و حالا باتجربه‌تر و این بار بی آنکه از خود واقعی‌اش فرار کند و چرو‌ک‌های صورتش را از بین ببرد. این پایان منطقی و خوبی است. اگر جور دیگری تمام می‌شد، کاریکاتور می‌شد. به اندازه کافی شخصیت‌ها و فضا اغراق‌آمیز سیاه و تاریک بود، نیاز به پایانی خوش‌تر داشت. پایانی که دست‌کم شخصیت اصلی در آن به رستگاری رسیده است. مهم نیست بعدش قرار است چه شود، مهم این است که تازه به نقطه تحول رسیده است.

۲.۵
ضعیف
نکات مثبت
  • هر سه بازیگر اصلی عملکرد قابل‌قبولی دارند
  • درون‌مایه‌ی فیلم قابل اعتنا است
نکات منفی
  • کلیت قصه -و پایان‌بندی- تاثیرگذاری موردانتظار را ندارد
  • فیلم می‌خواهد حرف‌های بزرگی بزند که به‌درستی مخابره نشده‌اند

«عامه‌پسند» حرف‌های بزرگی می‌زند، که واجب است یکی بزند. اما بیشتر روی کاغذ حرف‌هایش را درشت و سیاه نوشته است. در تصویر نه به لحاظ زیبایی‌شناختی حرفی برای گفتن دارد نه در عمق حرف‌های خودش می‌رود. فیلم حرف‌های بزرگش را سطحی می‌زند و منطقش با بزرگی و عمق حرف‌هایش جور در نمی‌آید. بازی بازیگرانش باورپذیر و درست است. گرچه سبک بازیگری فاطمه معتمدآریا همچنان حال نمایشی سینمای دهه هفتاد را دارد و کمی با فضا و بازی بازیگران دیگر دوگانگی ایجاد می‌کند. هوتن شکیبا از پس نقش‌اش بهتر از بقیه برآمده است. باران کوثری هم پیش از این، این نقش‌ها را بازی کرده و برایش آسان است. «عامه‌پسند» از آن دسته فیلم‌های زنانه نیست که تأثیرگذار باشد و ماندگار شود. همچون اسمش فیلمی معمولی است که مثل بسیاری از فیلم‌های دیگر این روزها در بایگانی تاریخ خاک خواهد خورد. با این حال، همین که در سینما به مسئله زنان پرداخته می‌شود، خوب است. کار نویی نیست اما خوب و لازم است. باید مراقب بود محدودیت‌ها باعث نشود به ورطه تکرار و در دام کلیشه بیفتد.

شناسنامه فیلم «عامه‌پسند» (Popular)

نویسنده و کارگردان: سهیل بیرقی
بازیگران: فاطمه معتمد آریا، باران کوثری، هوتن شکیبا
امتیاز IMDb به فیلم: ۴.۸ از ۱۰
محصول: ۱۳۹۸
خلاصه داستان:
زنی میانسالی و بعد از سال‌ها تلاش و زحمت برای یک زندگی، متوجه خیانت همسرش می‌شود و تصمیم می‌گیرد با برگشتن به شهر زادگاه خود، شیوه زندگی خود را تغییر دهد اما تغییرات او چندان عامه‌پسند و مورد تأیید مردم نیست.

نقد فیلم «عامه‌پسند» دیدگاه شخصی نویسنده است و لزوما موضع دیجی‌کالا مگ نیست.

منبع: دیجی‌کالا مگ



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما