موسیقی پاپ از دریچهی ادبیات؛ برای باور بودن، جایی شاید باشه، شاید…
در ادبیات ما کمتر کار پژوهشی انجام میشود و اگر قرار باشد سراغ حوزهی موسیقی برویم که کلا در زمینهی کار پژوهشی مغفول مانده است. حالا یک نویسندهی علاقمند به موسیقی پیدا شده که در زمینهی موسیقی پژوهش میکند و آن هم نه موسیقی نواحی و فولکلور که موسیقی پاپ که کمتر کسی متاسفانه آن را جدی میگیرد در حالی که یکی از تاثیرگذارترین و مهمترین هنرها روی فرهنگ عامه است. مروری داریم روی سه کتاب حسین عصاران دربارهی سه آهنگساز بزرگ موسیقی پاپ ایران.
کتاب باران عشق
کتاب باران عشق اثر حسین عصاران با موضوع زندگینامه و نیم قرن فعالیت هنری ناصر چشم آذر موسیقیدان و آهنگساز پرآوازه ایران توسط نشر نظامالملک منتشر شده است.
این کتاب، حاصل تلاشهای شبانهروزی این نویسنده برای جمعآوری زندگینامه و فعالیتهای هنری استاد چشم آذر و تحلیل جریانات حاشیهای، هنری و موسیقایی ۵۰ سال اخیر، مصاحبه با هنرمندان، کارورزان عرصه سینما و موسیقی نظیر داریوش مهرجویی، فرهاد فخرالدینی، احمد پژمان، جهانبخش پازوکی، صادق نوجوکی، محمد حیدری و سعید دبیری با بازنگری و نگاهی نو است.
ناصر چشم آذر در سال ۱۳۲۹ در شهر اردبیل به دنیا آمد. وی از کودکی موسیقی را نزد پدرش اسماعیل از نوازندگان مشهور آذربایجان فراگرفت و بنا به علاقهای که به موسیقی آذری داشت، ساز آکاردئون را برگزید و با یادگیری تئوری مقدماتی موسیقی نزد پدر و مطالعه کتب آموزشی از محضر اساتیدی چون مرتضی حنانه، ملک اصلانیان و روحالله خالقی بهره برد. وی سال ۱۳۵۷ برای ادامه تحصیل در رشته موسیقی به آمریکا رفت و به آهنگسازی و تنظیم موسیقی مشغول شد و چندین آلبوم موسیقی بیکلام همچون «شبهای تهران» را نیز تصنیف کرد.
این آهنگساز فعالیت حرفهای خود را در موسیقی پاپ در قالب نوازنده سازهای آکاردئون، پیانو و کیبورد در ضبط موسیقی ترانهها آغاز کرد. «ای اشک» اولین کار مستقل وی بود و به زودی به عنوان یک تنظیمکننده صاحب سبک موسیقی ترانه شناخته شد.
ملودی ترانههای تهمت، هجرت، زائر، هم زبونم باش، خلوت و خدای آسمونها از این آهنگساز جاودانه شد.
موسیقی فیلمهای تاراج، اجارهنشینها، هامون، سمندر، محموله و بانو در سال ۱۳۶۳ پس از بازگشت وی به ایران در دوران جنگ از او برجا مانده است.
ناصر چشم آذر پیشگام ورود و رواج سازهای الکترونیکی به ایران است و تلفیق درخشان و هنرمندانه این سازها با موسیقی ایرانی از خدمات ارزنده وی به هنر موسیقی است.
ناصر چشم آذر همه جای موسیقی ما حضور داشت و از این نظر، در تاریخ موسیقی معاصرمان، اگر نگوییم که بیتا، اما به یقین کمتا است:
«ساخت و تنظیم موسیقی برای ترانه»، تنظیم موسیقی برای ترانه، موسیقی فیلم، موسیقی بیکلام، موسیقی کودک، موسیقی برای شعرخوانی، نوازندگی، اجرای کنسرت و رهبری ارکستر و دیگر عرصهها. با تکیه بر مجموعهی آثارش در این گسترهی وسیع، من هیچ به مرگش اعتقاد ندارم.هر چند که تلخی نبودِ امکان دیدن روی مهربان و صدای همیشه شادیبخشش با من میماند، اما برای من، ناصر چشم آذر، در قطرات باران و آسمان آبی نشسته است. هر بار که باران ببارد، همه قطراتش را در خود جمع میکنم و باران عشق میشنوم که از دریا آغاز و به دریا هم ختم میشود؛ و هرگاه که آسمان آبی باشد، همه آن پرندگان عاشقی را که برای آنها با پَن فلوت وِرد خواند و نوای عشق را از حنجرهشان بیرون کشید، بالای سرم میبینم که از گلوی او برایم پیغام آوردهاند.
بیشتر ساعت عمرش را با ساز میگذراند. عاشق ساز بود و در طول دوران گفتوگو برای کتاب باران عشق هم چند بار تصریح کرد که عاشق حمل کردن ساز و نشان دادن اینکه از راه ساخت و اجرای موسیقی، زندگیاش میگذرد، است.
حسین عصاران
ساخت و اجرای موسیقی یعنی اینکه هم موسیقیدان بود و هم آهنگساز. بیشک فرق زیادی میان این دو عبارت است که اینجا مجال بسط و گسترش معنا و تفاوت آنها نیست، هرچند که بهطور نسبی هر آهنگسازی، از سطحی از دانش موسیقی برخوردار است و هر موسیقیدانی هم با ساخت اثری، میتواند آهنگساز نامیده شود؛ اما شاید با رواداری بتوان گفت که معیار سنجش موسیقیدان شدن، میزان بهرهگیری از آموزههای علم موسیقی است و ابزار اولیه، برای دریافت میزان موفقیت در آهنگساز بودن هم، سطح استقبال و خوشایند جامعه مخاطبان هدف هر اثر.
اما آنچه هست و میتوان آن را به صراحت بیان کرد این است که ناصر چشمآذر در عین برخورداری کامل از گسترهی معنایی هر دوی این عبارات، این مهارت و شناخت را هم داشت که از ترکیب این دو، آثاری خاطرهانگیز هم برای گذر ایام بسازد. چه آنکه همیشه سویهی آثار او به سمت مخاطب عام بود، اما از معدود انگشتشمارانی بود که ساختههایش همقد سلیقه مردم نشد تا محبوب مردم شود. بهواسطه زندگی در متن جامعه، مرز بین عامی شدن و کَنده شدن از عام را میدانست. به قول اسفندیار منفردزاده آهنربایی را میمانست که نه آنچنان دور میشد که برادهها به فرمانش نباشند و نه چنان نزدیک که برادهها به او بچسبند و خود، از جنس آنها شود. ناصر چشمآذر مهارت این را داشت که با فاصله از برادهها بایستد و آنها را با خود جابهجا کند.
به دنبال این مهارت و آگاهی آنجا که صحبت از استقبال عموم و میزان محبوبیت ساختههایش میشد، خود، برای اثر خود، لباس موسیقیدانی منتقد را میپوشید و به نقد آن میرفت. هر بار که جایزهای گرفت، خودِ موسیقیدانش به سراغ ارزیابی آن جایزه و تندیس میرفت: آنجا که بهترین تنظیمکننده سالهای میانی دههی ۵۰ شد، اعتراض کرد که: چرا من اول و واروژان دوم؟
هر بار که سیمرغ بلورینی از جشنوارهی فجر گرفت، به هیات داوران انتقاد کرد که چرا به موسیقی من جایزه دادید؟ برای قارچ سمی میگفت: آخر از موسیقی فیلمی که سه روز مانده به جشنواره به من تحویل دادهاند، من چه لذتی میتوانم ببرم؟
دیپلم افتخار بهترین موسیقی متن برای فیلم گشت ارشاد را هم به این دلیل دوست داشت که مجید انتظامی، حرکت موسیقیاش را از یک گام به گام دیگر، نه با مدولاسیون، بلکه با حل پی در پی چند آکورد در هم، درک کرده بود و آن تکنیک و مهارت را به هیات داوران هم منتقل کرده بود. از این منظر خرسند بود و یکبار هم به شوخی به دستیارش، سپهر عباسی گفته بود: ببین چه رفقای گردن کلفتی دارم.
و هنگامی که صحبت از امتیازدهی به میزان برخورداری از آموزههای موسیقی میشد، کنار مردم خیابان میایستاد. میگفت: برای این مردم چیکار کردین؟ شادشون کردین؟ غمگینشون کردین؟ اصلاً تو چشماشون نگاه کردین؟ و چون از دانش موسیقی هم بهرهمند بود، نمیشد که به پوپولیسم محکومش کنند. میگفت: من وظیفه دارم که با ساز و موسیقی زندگی مردم دور و برم را زیباتر کنم.
و در این عرصه هیچ خط قرمزی نداشت، دقیقاً برخلاف اصول و معیارهای سفت و سختش در ساخت و اجرای موسیقی. نام ناصر چشمآذر را در اینترنت جستوجو کنید و خود میزان موفقیت او را در این راه قضاوت کنید. رقص و پایکوبیاش را با اهالیی آسایشگاه بیماران ذهنی مشهد دیدهاید؟ یا مراسم همنشینییاش را با روشندلان؟
وقتی از ته دل شاد بود، با یک چشم میخندید و آن یکی، کمتر تغییر میکرد. در آن دم که به انتهای خاک خزید و خوابید، سرک کشیدم تا روی ماهش را برای بار آخر ببینم. دست شهاب احمدلو که صورتش را دست میکشید و میگریست، رویش را پوشانده بود. منتظر لحظهای بودم که دست او کنار برود. یک عمر گذشت تا آن لحظه. در آن فاصله، همه خاطراتم با او از نظرم گذشت: دستان معجزهگر و صورت ماه و زبان شیرینش را مرور کردم. آن شبها و نیمهشبهای بارانی پر از ساز و موسیقی و… در این گذار، چیزی جز معصومیت ندیدم.
دست شهاب که کنار رفت، به خود آمدم. یکلحظه و برای آخرین بار دیدمش؛ داشت با یک چشم میخندید.
این کتاب ثمرهی یک عمر جوی گردی ست، جوی زلالی که از میان خانهی کودکی من میگذرد، جویی که تصویر دستِ مهربان پدرم را که در سالن انتظار سینما با پول از جیب بیرون میآمد و با یک نوار به سوی من برمیگشت، از انتهای خاک سرد با خود میآورد و از برابر من میگذراند و به آسمان میبرد. جویی که صدای آن از زمزمههای مادرم از ترانه و ترانه شنیدن، جان میگیرد و مرا تا خودِ کودکی میبرد.
جویِ خوشصدایی کودکیِ مرا به خود سوار کرد و به نوجوانی و جوانی و دانشگاه و درس و معدن و قلب زمین و ستیغ کوه رساند. در این راه، افتخار هم نشینی و گفت گو با جمعی از چهرههای موسیقی و سینما را یافتم، گفتوگوهایی که مفصل شدند و شاخ و برگشان از کتاب بیرون زد و به ناچار وجین شدند تا تنها بخشهای مرتبط به متن موضوع اصلی، سفرهی ما را رنگینتر کرده باشند. در این بین حسرت حضور منوچهر چشم آذر عزیزمان بر دل ماند که صلاح در پردهنشینی دیدند.
این کتاب اما از عشق به هنرمندان ترانهسازی جان گرفت که اینک روسپید تاریخ شدهاند. باغبانان فروتن هنر و موسیقی که از سر تعهد به زیبایی، تخم عشق و شیدایی در ذهن و جان ملتی پراکندهاند. از پس هنر آنها درختانی روییدند که در گذر زمان تنومند شدند و حصارهای تاریخی را فرو ریختند تا خود جنگل شوند، بلند که از تندبادهای سیاسی و باران حوادث، نیابد گزند. ناصر چشمآذر یکی از آن بزرگ باغبانان است که کارنامهٔ هنریاش، سایهسازتر گسترهٔ ترانه است که او مطرب عشق است.
کتاب شناسنامهی اسفندیار منفردزاده اثر حسین عصاران
در ذهن من مهمترین مشخصهی منفردزاده، تفاوتِ اندیشه و بینش و پیشرو بودنِ او در آفرینش است. کارهای شناختهشدهاش در زمانِ خود پیشرو و تازه بوده و در گذر زمان، شاخص هنر زمان خود شدهاند. اما همهی اینها محصول دوران شناختهشدگیِ او از «قیصر» به بعد است؛ پس از آن که توانست پیگیر سلیقهی خود باشد، مدام از خود بگذرد، تجربه کند و خودش را در انتخابهایش بازتاب دهد. در این کتاب میشد خیلی زود از دوران کودکی و نوجوانی گذشت و به کارنامهی شاخص و پرجلوهی او از «قیصر» به بعد رسید و اینچنین او را نابغه و پراستعداد جلوه داد. اما از خود او یاد گرفتهام که کسی دانا به دنیا نمیآید. تلاش و تجربهها و کیفیت زندگیِ انسانهاست که به آنها هویت میدهد. توانمندی در آفرینش هنرمندانه، جدا از آنچه که «استعداد فردی» مینامیم، نیازمندِ تجربهورزی و گذر از سیاهمشقها و در معنا، «پرورش» است. گفتههای او هم میرساند که بیدار و هوشیار زندگی کرده؛ برای تجربه، خطر کرده؛ آرزوهایش را پرورانده و برایشان به پیش رفته است.قسمتی از مقدمه کتاب «شناسنامه اسفندیار منفردزاده» نوشته حسین عصاران
منفردزاده از سال ۱۳۳۵ آهنگسازی را در «رادیو ایران» آغاز کرد و تا هشت سال بعد ادامه داد. قبل از آن مدت کوتاهی در «رادیو نیرو هوایی» و تئاترهای لالهزار عود میزد. او همزمان با تنظیم اپرای تخت جمشید (۱۳۴۶) و فتح بابل (۱۳۴۷) آهنگ فیلمهای هنگامه (۱۳۴۷) و جهنم سفید (۱۳۴۷) هر دو به کارگردانی ساموئل خاچیکیان، را ساخت.
آهنگ دو ترانه برای صدای کورس سرهنگزاده در فیلم حسن کچل (علی حاتمی، ۱۳۴۹) نیز از ساختههای اوست. دوران همکاری وی با مسعود کیمیایی و امیر نادری و بهرام بیضایی درخشانترین دوران کاری وی به عنوان سازندهٔ موسیقی فیلم است. او در این دوران آهنگسازی فیلمهایی چون عمو سیبیلو، گوزنها، تنگنا، داش آکل، خداحافظ رفیق، رضا موتوری و قیصر را به عهده داشت که مشهورترین اثرش موسیقی فیلم قیصر است.
او همچنین برای موسیقی متن دو فیلم قیصر و رضا موتوری برنده جایزه از جشنواره فیلم سپاس شد. اکثر کارهای او با صدای فرهاد اجرا شدهاند. منفردزاده از کودکی با مسعود کیمیایی دوست بوده است. فرهاد، شهیار قنبری و اسفندیار منفردزاده روی جلد ترانه «جمعه» او که تحصیلاتش را در رشتهٔ موسیقی در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران نیمهتمام گذاشت، در دانشگاه موسیقی وین نیز نتوانست این رشته را به پایان برساند.
او در سال ۱۳۴۶ در زمینهٔ اپراهای تخت جمشید نیز فعالیت داشت. در سال ۱۳۴۴ نیز همراه با علیاکبر صدیف، رضا ناروند، پرویز اتابکی و گروهی دیگر از هنرمندان، در اجرای اپرای فتح بابل در تالار فردوسی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران همکاری داشت.
کتاب «شناسنامه اسفندیار منفردزاده: دفتر نخست، از آغاز تا قیصر» به کوشش حسین عصاران به همت نشر نگاه منتشر شد.
مسعود کیمیایی دوست دیرینه منفردزاده موسیقیدان و آهنگساز پیشکسوت مقدمهای برای این کتاب نوشته است. همچنین در این کتاب از گفتگوهای منفردزاده با ناصر زراعتی، هانی ظهیری و حسین عصاران و گفتههای فرامرز قریبیان، رضا ناروند، ابراهیم سلمکی، جمال وفایی و محسن افتاده بهر گرفته شده است.
این کتاب بخشهایی از زندگی این آهنگساز پیشکسوت را در قالب فصلهای مختلف روایت میکند که بدین شرح هستند: کوچه «دردار»، «سینما پارادیزو»، تا صحن «بیبی شهربانو»، بازی موسیقی، دانشگاه «لالهزار»، عود، ارکستر «جوانان»، «شمع و گل و پروانه»، حرفه: نوازش ساز، زیرزمین پر نور، فتحنامه «دانشجویان»، دو سال نیم دانشجویی، رویای «واخوردهها»، «خوابهای طلایی»، «بیگانه بیا»، موسیقی متن: ساموئل خاچیکیان، «شیر در زمستان»، گذری شتابان بر زندگی بر زندگی اسفندیار منفردزاده. همچنین در پایان کتاب فهرست نامها و آلبوم عکسی در معرض تماشا قرار گرفته است.
در بخشی از درآمد مسعود کیمیایی برای این کتاب آمده است: «کاش درون باغ کسی را راه نمیدادیم…
هر آنچه بود، خوب بود.
فقر بود؛ خیابانِ ری بود؛ سینمای چهار و پنجریالی بود؛ نان خانه تو در دیگ همیشه تازه بود؛ خوب بود.
مادرت در کُشتیِ تو با من، که تو سنگین بودی، نگران من بود؛ خوب بود.
پدران و مادران ما، ما را مثل هم دوست داشتند؛ خوب بود.
اینها تمام نشده، به آینده آمدند. تا خانه پیری آمدند؛ اما نرفتند. خوب بود.
آیندههای دیگر آمد. حالا دیگر من دلگیر زمانه نبودم.
اسفندیار منفردزاده، یارِ من و دیارِ من – که فقط یک کوچه بنبست بود – با من بود. دانستههایش در زبان نبود. در جنس آدم بود؛ خیلی خوب بود.
اسفندیار منفردزاده کنترباس زد؛ که ما میگفتیم این سازِ تو نیست، حس و عشق در آن نیست. اسفند یکباره ویلن زد؛ تا ما گوش کردیم، عود زد. آمدیم به عود گوش کنیم، سنتور زد؛ ضرب زد. نمیگفتیم تمبک.
بعد رها کرد، از آن لالهزارِ پر از هویت بیرون آمد. پیانو زد؛ شعر را برای خواندن اندازه کرد؛ به هم نزدیک کرد. یک موسیقی تازهی پر از نفسهای زیبا و سرزمین داشته.
هویت تصنیف خواندن و موسیقیِ تازه را ساخت.
بدون بروبرگرد، بدون حرفِ اضافه، این موسیقی مال اوست»
در ادامه دفتر دوم شناسنامه اسفندیار منفردزاده با عنوان «از سفر برای آموختن تا هجرت ناگزیر» و دفتر سوم با عنوان «از خودتبعیدی تا هنوز» منتشر خواهد شد.
دفتر نخست این مجموعه کتاب در ۲۵۹ صفحه با قیمت ۱۵۰ هزار تومان روانه بازار کتاب شده است.
در همان محلهی خودمان یک دبستان دخترانهی ملی به نام «اکرمیه» بود که چون مدیر آن، خانم جیرسرایی، میخواست پسرش، علی جیرسرایی، در همین مدرسه درس بخواند، چهار پنج پسر دیگر را هم در آن مدرسهی دخترانه ثبتنام کرد. درسهای خیاطی و این نوع مهارتهای دخترانه، مثل خیاطی و کوک زدن و پسدوزی هم جزء درسهایمان بود که همانجا این مهارتها را یاد گرفتم. در هر حال به همراه این چند همکلاسی پسر، تا آخر سال پنجم دبستان آنجا بودم. کلاس ششم را هم آنجا شروع کردیم، اما همان اوایل کلاس ششم خانم جیرسرایی ما را به خاطر کنجکاویهای معمول دربارهی جنس مخالف از مدرسه اخراج کرد و دستهجمعی به دبستان «تدین» در میدان «شاه» فرستاد. آنجا بود که اولین نشانههای درک جذابیتهای جنس مخالف در من نمایان شد. در همان سن و سال ده یازده سالگی هم بود که یواشیواش به کوچه آمدم و به اصطلاح «بچهی خیابون» شدم…
دوستیهای من هم از همان ده یازده سالگی، اول با کیمیایی و حسین زندی شکل گرفت و بعد هم با دیگر دوستان. در خانهی ما روبه روی کوچهی بنبست نسبتاً پهنی باز میشد که خانهی مسعود آنجا بود. مسعود و فرامرز از قبل باهم آشنا بودند؛ بعد فرامرز هم به کوچهی «دردار» آمد و باهم آشنا و دوست شدیم. فرامرز همیشه آدم کمحرفی بود، در ظاهر خونسرد، و از درون، پرتلاطم. شاید از نگاه من این بهترین توصیف برای فرامرز باشد. عشق به بازیگری در سینما از همان زمان در وجودش بود، اما آن انرژی را که من و مسعود برای شروع کار در سینما میگذاشتیم…
اسفندیار منفردزاده
اسفندیار منفردزاده مقدمات اولیه یادگیری موسیقی را از نوجوانی، به صورت خودآموز و در قالب نوازندگی تمبک و سنتور و سپس کنترباس و عود و صرفاً با تکیه بر مرور و یادگیری معدود کتابهای آموزشی آن دوره (همچون کتابهای آموزشی روحالله خالقی) فراگرفت. در هفده سالگی در ارکستر نوپای جوانان رادیو ابتدا به عنوان نوازنده کنترباس استخدام شد، اما بعد از مدتی کوتاه و با اتکا بر همان دانستههای خودآموختهاش از علم موسیقی، کار تنظیم، ارکستراسیون و رهبری اجرای این ارکستر را نیز عهدهدار شد. به موازات این کارورزی و هنرآموزی، به نوازندگی در ارکسترهای لالهزار و رادیوی نیروی هوایی نیز مشغول شد.
منفردزاده با تکیه بر تجربیات متفاوت و متعدد خود در زمینه آهنگسازی برای ترانه و اجرای آنها توسط ارکسترهای مختلف، در سالهای میانی دهه چهل، رهبری ارکستر دانشجویان (به عنوان ادامهای بر ارکستر جوانان رادیو) را نیز بر عهده گرفت و در مناسبتهای مختلف از جمله برنامههای افتتاحیه سال تحصیلی در دانشگاه تهران به اجرای برنامه پرداخت.
بر پایه این آزمودگیها در سال تحصیلی «۱۳۴۵ -۱۳۴۴» و همزمان با تأسیس رشتهی موسیقی در دانشگاه تهران، در کنکور ورودی اولین دوره این رشته نیز پذیرفته شد و آنجا زیر نظر اساتیدی چون هوشنگ استوار، دکتر برکشلی، نورعلی برومند، آلفرد باردوریان و… دانستههای موسیقیایی خود را افزونتر کرد. از گفتههای منفردزاده نیز چنین برمیآید که تجربهگرایی و یادگیری در حین کار، مهمترین زمینههای هنرجویی و هنرآموزی او در طول این دوران از زندگیاش بوده است:
تجربه کار با ارکسترهای جوانان رادیو و دانشجویان دانشگاه این فرصت را به من داد که قبل از ورود به تحصیل در دانشگاه تهران، توانستم گستره صدای هر کدام از سازها و ترکیب آنها را در ارکسترهای مختلف تجربه کنم. رفتهرفته با بزرگتر شدن ارکسترها، از نوشتن موسیقی تکصدایی به سمت هارمونی و تنظیمهای کمی پیچیدهتر رفتم و موسیقی اپرای فتح بابل ساخته رضا ناروند را برای یک ارکستر شصتنفره همراه با پنجاه همخوان (کرال)، تنظیم و رهبری و اجرا کردم. به گمان من برای یادگیری بیشتر موسیقی هیچ روشی به اندازه تجربه و اجرای آموختهها مفید نیست!… دیدن فیلم و شنیدنِ موسیقی همراه با آن، ناخودآگاه تأثیر خودش را روی نوجوانی ما میگذاشت و رفتهرفته برای من مهمتر میشد. در واقع پخش موسیقی فیلمهایی را که قبلاً دیده بودم از بلندگوی جلوی سینما دماوندِ خیابان ری، برای من درست حکم دیدن دوباره خود آن فیلمها را داشت. آنجا که صدا و موسیقی فیلم با هم پخش میشدند و ما قبل از ورود به سینما آن را میشنیدیم و راجع به آن حرف هم میزدیم، اما نمیتوانستیم آن را بنوازیم، چون بافت آن موسیقی تکصدایی یا منوفون نبود. وقتی درسینما فیلم میدیدم، موسیقی که شروع میشد به رؤیایی میرفتم که انگار در همان صحنه هستم.
قصه فیلم قیصر را همهگونه جذب کرده بودم. هنگام فیلمبرداری شاهد بودم که همه چیز همانی است که باید باشد. آدمی را که مسعود میسازد، میشناختم، همه آدمهایی که نقش آنها جلوی دوربین بازی میشود را هم میشناختم و پشت سر همه، مردم بازارچه، محله و کوچه، خانه و خانواده و همهٔ اینها را هم میشناختم. اتفاق غریبی بود؛ موسیقی قیصر ثمره و محصول زندگی کودکی من زیر بازارچه است. من آن زندگی را دیده بودم و تجربه کرده بودم. شاید مسعود یادش بیاید که هنگام تماشای مونتاژ اولیه (راف-کات) «قیصر» از شدت خوشحالی نتوانستم جلوی بغض و گریهام را بگیرم. موسیقی قیصر بازتاب تکان برانگیزندهای بود که کیمیایی با فرم ساختن فیلم قیصر به من داد.
برای موسیقی قیصر از همایون و دشتی و شوشتری استفاده کردم که در چهارچوب موسیقی کلاسیک ایران قرار دارند و طبعاً برای گوش ایرانیان هم آشناست؛ اما برای گسترش و ارکستراسیون ملودیهایم، بر مزاحمت ربعپردههای سنتی چشم بستم و صرفنظر کردم، یعنی آنها را به اصطلاح «تامپره» کردم که خوشبختانه حاصل این خطر کردن هم تجربه مناسبی بود. چرا که شنونده مخاطب فیلم همچنان «همایون» را میشنید، با این تفاوت که من توانستم آکوردهای موردنظرم را هم بکار گیرم؛ ضمن اینکه برای ارکستراسیون و تنظیم پلیفونیک قطعات، بیشتر از حرکات کنترپوآنتیک استفاده کردم. چون اعتقاد دارم برای چندصدایی کردن موسیقی ایرانی، بهتر است که به سراغ این تکنیک برویم تا گوش بیشتر شنوندههای ایرانی که بنا به عادت با موسیقی یک صدایی خو گرفته، بتواند کمکم با موسیقی چندصدایی هم آشنا شود.
مراحل نهایی کارهای فنی فیلم بود، گفتارها و موسیقی و افکت هم آمیخته (میکس) شده بود. مطابق معمول، گروه سازنده با حضور شباویز و مهدی میثاقیه، فیلم را در استودیو میثاقیه دیدیم. فیلم که تمام شد، میثاقیه به مسعود تبریک گفت و از بهروز و بقیه هم تشکر کرد. بعد به روبیک منصوری گفت: «زحمت بکشین و از صفحههای موسیقیتون، روی اون جاهایی که موزیک نداره، استفاده کنین!» انگار آب یخ روی من ریخت. امر میثاقیه مطاع بود؛ هم رییس سندیکای سینماداران بود و به نحوی همهکاره سینمای ایران محسوب میشد. برای ساخت فیلم قیصر هم که وسایل و استودیویش را در اختیار شباویز گذاشته بود. ضمن اینکه آدم خوب و محترمی هم بود؛ بنابراین نمیشد که به راحتی حرفش را پشت گوش انداخت. واقعاً بغضم گرفته بود. اصلاً دلم نمیخواست فیلم قیصر بیشتر از این موسیقی داشته باشد. مسعود و بهروز هم مبهوت مانده بودند که چه کنیم. دست به دامان روبیک شدیم. راضی بودم آن موسیقی را که با شور و عشق ساخته و با زحمت بسیار اجرا کرده بودم، از روی فیلمبردارم، اما به حقوق من، به عنوان آهنگساز فیلم تجاوز نشود. از روبیک خواهش کردم: «اول موسیقی من را بردار، بعد موسیقی دیگری جایگزین کن!» خوشبختانه روبیک توانست میثاقیه را راضی کند تا موسیقی من برای فیلم کافی باشد…!
در آن دوره، عنوان سازنده موسیقی متن در سینمای ایران معنا نداشت و تهیهکنندهها خوش نداشتند که هزینهای برای انجام این حرفه بپردازند. این کار بیشتر بر عهده زندهیاد روبیک منصوری و دیگر همانندهایش بود که با استفاده از مخلوطی از موسیقی فیلمهای مختلف خارجی، گاه همراه با موسیقی کلاسیک اروپایی، قطعاتی برای صحنههای مختلف فیلمها انتخاب میکردند و بهجای ساخته شدن موسیقی متن استفاده میکردند. این کار بخشی از وظیفه کارکنان فنی استودیوها بود و دستمزدی اضافه برای آن نمیگرفتند. به این خاطر برای اجرای موسیقی قیصر من انتظار دریافت پول نداشتم و مجبور بودم برای انجام کاری که آرزوی آن را داشتم رایگان کارکنم که کردم. فقط به عشق اینکه این کار انجام شود؛ اما برای ضبط موسیقیای که نوشته بودم هیچ چارهای جز استفاده از نوازندگان حرفهای نداشتم. بیشتر این نوازندهها در استخدام وزارت فرهنگ و هنر و ارکستر سمفونیکِ آن بودند و اجازه نوازندگی برای برنامههای دیگر را نداشتند؛ اما من به واسطهی همان ارتباط و آشناییهایم با بعضی از این نوازندگان در «ارکستر دانشجویان» و به کمک محسن افتاده توانستم آن نوازندهها را بی سر و صدا، چون کار خلاف، به استودیو بیاورم و موسیقی قیصر را ضبط کنم… به هزار خواهشِ مسعود و من، شباویز راضی شد که فقط دستمزد نوازندهها را بدهد؛ اما برآورد هزینه نوازندهها مسئله شد. چون ضبط خصوصی موسیقی فیلم غیردولتی سابقه نداشت.به هر نوازنده، برای نواختن یک قطعه ۵-۴ دقیقهای موسیقی یک ترانه مبلغ معینی پرداخت میشد. من برای موسیقی فیلم و قطعات ده ثانیه تا دو دقیقهای، باید فکری میکردم. بالاخره با نوازندهها به این نتیجه رسیدیم که دستمزد آنها را ساعتی حساب کنیم و با این حساب بعد از اصرار زیاد من، شباویز فقط با پرداخت هزینه چهار تا پنج ساعت کار نوازندهها موافقت کرد؛ یعنی من برای ضبط موسیقی فیلم قیصر، از تمرین تا پایان ضبط، فقط پنج ساعت فرصت داشتم. با عشق و شوق پذیرفتم. با این پیورزیهایم بود که میگویم من ساختن موسیقی متن برای فیلم را به سینمای ایران تحمیل کردم… اما به محض اینکه اسم «پول استودیو» را به زبان آوردم، شباویز گفت: «نه دیگه! بیاین تو خود استودیو میثاقیه ضبط کنین». استودیو میثاقیه در واقع استودیویی برای انجام کارهای فنی فیلمها بود و اصلاً امکانات ضبط موسیقی را نداشت. آکوستیک آن مناسب موسیقی نبود، ضمن اینکه سیستم ضبط آن برای نوار «مگنت»۵/۱۷ تجهیز شده بود که برای ضبط صداهای فیلم مناسب بود و برای همین هم استفاده میشد؛ اما چون میثاقیه همه امکانات استودیویش را برای ساخت فیلم قیصر در اختیار شباویز گذاشته بود و شباویز پولی برای این استودیو پرداخت نمیکرد، مجبور بودم موسیقی را در این استودیو ضبط کنم.
از خیابان نادری که به طرف جنوب قوامالسلطنه میرفتیم، درست بعد از کلیسا، سمت راست کوچهای بود که دومین ساختمان، سمت چپ آن استودیو میثاقیه بود. اتاقهای نمایش و صدابرداری دیالوگ، افکت و دوبله فیلمها هم طبقه بالای آن بود. من برای ضبط موسیقی قیصر به زور حدود بیست نفر نوازنده را در این اتاق نشاندم. یادم هست که جایی برای نشستن نوازندهی تمبک زورخانه، یعنی عباس شیر خدا نداشتیم تا اینکه بالاخره او را بالای سکوی زیر پرده نمایش نشاندم. نوازندهها به زحمت در این سالن که حدوداً شش متر در هفت متر بود، نشستند و ضبط کردیم.
معرفی کتاب واروژان اثر حسین عصاران
«واروژان» نامی است آشنا در عرصهی آهنگسازی و تنظیم آن که به شخصیتی بزرگ در آسمان هنر ایران به نام «واروژ هاخباندیان» اختصاص دارد. ثبت زندگی و فعالیتهای حرفهای این هنرمند ارمنی تبار، در کتابی که عنوانش نام «واروژان» را بر جلد دارد، توسط «حسین عصاران» صورت گرفته و این اثر علاوه بر این یک پژوهش ادبی مهم است، نوعی تاریخنگاری از موسیقی ایران نیز به حساب میآید.
به سال ۱۳۱۵ پسری به نام «واروژ» در خانوادهٔ هاخباندیان ساکن قزوین متولد شد که دست تقدیر برای او چنان مقرر کرده بود که از زندگی پرفراز و نشیبش، زمانی نزدیک به ۳۵ سال بگذرد تا نامش در صدر نشیند و حضورش نقطه عطفی در تاریخ ترانه و موسیقی ایرانی تلقی شود. گویی او خود از عاقبت شیرینش خبر داشت و میدانست که از فرهنگ لغت ارامنه چه نامی به کار عاقبت او خواهد آمد که در همان عنفوان جوانی خود را «واروژان» نامید.
بسیاری او را به عنوان یکی از پایه گذاران سبک پاپ در ایران یاد میکنند. او علاوه بر ساخت آثار زیبای موسیقی از در موسیقی متن بسیاری از فیلمها نقش بسیار پررنگی داشته است. از این رو خواندن این کتاب برای علاقمندان به موسیقی توصیه میشود. این کتاب آغاز راه نیست که میانبُری بر آن است. آغاز راه شناخت هر هنرمندی، مرور آثار اوست. واروژ را باید شنید و لذت برد. حسرت این کتاب، نبود بایگانی دقیق و پرطراوتی از کارهای ایشان و دیگر هنرمندان موسیقی است
معنای نامش پرندهٔ نری است که سردستهٔ پرندگان مهاجر میشود و هجرت آنان را رهبری میکند. همانسان که چند سال بعد، راهبر هنرمندان ترانهسازی شد که در پوستاندازی جهان قصد کوچ و پرواز از سرزمین تکرار، به سوی نو شدن و پوست انداختن داشتند؛ اما از زندگی او هر آنچه در ذهن همکارانش مانده، از جنس سکوت و مهربانی و علاقه به موسیقی است، هم چنانکه میل به دیده نشدن و تنهایی و کار.
«واروژان» پس از اتمام تحصیل، به مدرسهی موسیقی رفت و پس از کسب مهارت لازم، قطعاتی را آهنگسازی و تنظیم کرد که هنوز هم از جایگاه ویژهای در صنعت موسیقی کشور برخوردارند. با اینکه بسیاری از موسیقیهای برجسته از ذهن خلاق «واروژان» نشأت گرفته بود، اما او تا مدتها از نام خود برای ارائهی آثارش استفاده نکرد.
او از معدود آهنگسازانی بود که سبک منحصر به فرد خود را در موسیقی ایرانی حفظ کرد و نه به تأسی از جریان موسیقی روز دنیا و نه بر اساس موسیقی سنتی به تنظیم آهنگ نپرداخت. به این ترتیب امضای واروژان پای ترانهها و آهنگهای مشهوری همچون «بوی خوب گندم»، «شام آخر»، «شب زده»، «کندو»، «ماه پیشونی»، «برادرجان» و «سلطان صاحبقران» باقیمانده و این ترانههای شنیدنی همچنان شنوندگان خود را به شوق میآورند.
«حسین عصاران» این اثر را از گفتوگو با نزدیکترین همراهان و دوستان «واروژان» به رشتهی تحریر درآورده که از جملهی این افراد میتوان به «شهیار قنبری»، «حسن شماعیزاده»، «بابک بیات» و «اسفندیار منفرد زاده» اشاره نمود. «حسین عصاران» به منابع تحقیقی خود وفادار بوده و متون برگزیده برای این کتاب، عیناً از مجلات و روزنامهها و برنامههای رادیویی و تلویزیونی وارد کتاب شدهاند. اثر همچنین حاوی تصاویر و عکسهای مربوط به «واروژان» است که در اختیار دوستداران این هنرمند بزرگ عرصهی موسیقی قرار گرفته است.
این کتاب بررسی زندگی و تحلیل کارنامه هنری واروژان، آهنگساز و تنظیمکننده فقید موسیقی ایران است.
حسین عصاران، مؤلف این کتاب درباره فرآیند شکلگیری این کتاب میگوید: فکر تألیف این کتاب سالها با من بود تا اینکه در آخرین مراحل شکلدهی به کتاب قبلیام «باران عشق»، جدیتر شد و کار تحقیق و جمعآوری دستمایههای اولیه، از همان زمستان ۱۳۹۴ آغاز شد.
در این راه، جدا از بررسی و فیشبرداری از مجلات سینمایی و موسیقایی دهههای ۳۰، ۴۰ و ۵۰، با هنرمندان، هنرورزان و کارورزان عرصه موسیقی و سینما که هر یک به نحوی در ارتباط هنری و حرفهای با واروژان بودهاند هم گفتگو شده و نظرات آنها درباره همکاریهایشان در این اثر گرد آمده است.
در تألیف این کتاب، سعی شده تا هر یک از روایات و تحلیلها، بر مبنای اسناد یا گفتههایِ مستقیم شخصیتهای شناختهشده در این عرصه پایهریزی شود و هر یک از گفتهها با دیگر منابع موجود نیز مطابقت داده شود.
جدا از موارد تألیفی، کوشش شده تا آوردههای تازه و کاملی نیز درباره این آهنگساز فقید جمعآوری شود تا به شناخت بیشتر مخاطب از دنیای ذهنی و هنری واروژان نیز کمک شود. در همین رابطه حجم زیادی از اسناد و عکسهای دیده نشده، جداول کامل از کلیه آثار موسیقایی واروژان و چند بخش دیگر نیز به متن تألیف پیوست شده است.
کتاب «واروژان» با موضوع واکاوی زندگی و تحلیل کارنامه هنری واروژان، آهنگساز و تنظیمکننده فقید موسیقی ایران. حسین عصاران، مؤلف این کتاب، درباره فرآیند شکلگیری این کتاب گفت: فکر تألیف این کتاب سالها با من بود تا اینکه در آخرین مراحل شکلدهی به کتاب قبلیام «باران عشق»، جدیتر شد و کار تحقیق و جمعآوری دستمایههای اولیه، از همان زمستان ۱۳۹۴ آغاز شد.
در این راه، جدا از بررسی و فیشبرداری از مجلات سینمایی و موسیقایی دهههای ۳۰، ۴۰ و ۵۰، با هنرمندان، هنرورزان و کارورزان عرصه موسیقی و سینما که هر یک به نحوی در ارتباط هنری و حرفهای با واروژان بودهاند هم گفتوگو شده و نظرات آنها درباره همکاریهایشان در این اثر گرد آمده است.
این محقق عرصه موسیقی با اشاره به نارساییهای موجود در عرصه ثبت تاریخ ترانه و موسیقی ایران افزود: در سالهای اخیر و از پیِ علاقهمندی نسل جوانتر به واکاوی گذشته موسیقی ایران، متأسفانه حجم زیادی از روایات نامعتبر و حتی نادرست در این زمینه، ثبت و در برخی از مجلات منتشر شده که بیشک در آینده باعث سردرگمی و انحراف محققان این عرصه خواهد شد.
دلیل این مسئله هم بیتوجهی ِ نهادینهشده و کمارجی کار تحقیق هنری است که عملاً آثار هنری، بهخصوص آثار موسیقایی را از سطح یک اثر هنری به سطح یک کالای مصرفی تقلیل داده است. با آگاهی از اینگونه نارساییها در تألیف این کتاب، سعی شده تا هر یک از روایات و تحلیلها، بر مبنای اسناد و یا گفتههایِ مستقیم شخصیتهای شناختهشده در این عرصه پایهریزی شود و هر یک از گفتهها با دیگر منابع موجود نیز مطابقت داده شود.
عصاران درباره بخشهای دیگر این کتاب نیز گفت: جدا از موارد تألیفی، کوشش شد تا آوردههای تازه و کاملی نیز درباره این آهنگساز فقید جمعآوری شود تا به شناخت بیشتر مخاطب از دنیای ذهنی و هنری واروژان نیز کمک شود. در همین رابطه حجم زیادی از اسناد و عکسهای دیده نشده، جداول کامل از کلیه آثار موسیقایی واروژان و چند بخش دیگر نیز به متن تألیف پیوست شده است که طبعاً برای مخاطبان این زمینه جذاب خواهد بود.
طرح جلد این اثر که توسط انتشارات رشدیه منتشر شده است، اثر فرشید مثقالی، هنرمند عرصه هنرهای تجسمی، است.
…گفتوگو با نزدیکترین یاران و همراهان واروژان آغاز شد.. برخی از صاحبنامها که در این سالها به گوشهای خزیده بودند و دل به گفتن و از خود گفتن نداشتند، با نام واروژان به احترام از جای برخاستند و پاسخ گفتند.. همهی طرفهای گفتوگو، بیقید و شرط او را مهربان، عاشق، صمیمی، دوستداشتنی، کاربلد، متواضع و ناب میدانستند. هر جمله از پاسخها با جملهای از مدح واروژان آغاز و با اظهار علاقه به او تمام میشد. در متن این کتاب بسیاری از این واژهها و عبارات و مدایح عاشقانه و خالصانه حذف شد تا بیشتر، خودِ تاریخ و کارهای او جلوهگری کند. امید آنکه در خواندنِ همین روایتهای حاضر، صدای این عشق عمومی را بشنوید…
به گفته حسین عصاران: «اسفندیار منفرد زاده بزرگی و رفاقت کرد تا بابک افشار و شهیار قنبری مرا اول راه بنشاندند. از صحبتهای آنان روند کتاب دقیقتر شد. هر گفت و گو آدرس صحبت بعدی را مشخص میکرد. برخی از صاحب نامها که در این سالها به گوشهای خزیده بودند و دل به گفتن و از خود گفتن نداشتند، با نام واروژان به احترام از جای برخاستند و لطف کردند، آنچه را که پرسیدم. اطلاعات اولیه، رفته رفته گستردهتر شد. حلقهها تا زنجیروار شدن کنار هم قرار گرفتند که در انتها میشد عنوان (شرح و مرور) را بر آن گذاشت.»
درباره کتاب واروژان
در مورد متنهای برگرفته از دیگر منابع نوشتاری، مانند مجلات و روزنامهها، متنِ حاضر به طور کامل از خودِ منابع اولیه پیاده شده است و فقط از حیثِ نشانههای نگارشی و رسمالخط ویراستاری شده است. برخی موارد نیز داخل متن است که از روی صداهای برنامههای تلویزیونی و رادیویی گرفته شده، به رغم ایجاد ناهمگونی در متن کتاب و به دلیل اولویت حفظ اصالت گفتهها، بدون هیچ تغییری در لحن و عبارات متنِ شفاهی منبع، مطابق با همان لحن محاورهای و با حفظ توقفهای کلامی وقفهها بازنویسی شده است.
در بخشهایی از کتاب تصاویری مربوط به استودیوهایی که واروژان در آنها حضور دارد آورده شده است و در قسمت انتهایی کتاب برخی از آثار و لوح و عکسهای زیبایی از وی قرار گرفته است در قسمت زیر چند نمونه از آن آورده شده است.
بخشی از متن کتاب واروژان
منوچهر سخایی در این گفت و گو در مورد چگونگی آشنایی با واروژان توضیحی ارائه نمیدهد، اما در جایی دیگر در مورد این مسئله هم توضیح داده است:
او (واروژان) اولین کسی بود که تنظیم موزیک را در ایران باب کرد و یادم نمیرود زمانی که در برنامهی «زنگولهها» با من همکاری داشت. خیلیها تعجب میکردند و میگفتند: «تنظیم ارکستر یعنی چه؟» عطاالله خرم اولین کسی بود که با تهیهی برنامهی «آلبوم رنگی» پای واروژان را به «رادیو ایران» باز کرد و موجب شد این چهره فعالیت خود را در زمینهی وسیعتری شروع کند.
بخشی دیگر
آخرین کار واروژان در سال ۱۳۵۴ ساخت موسیقی متن فیلم «ماه عسل» بود که موسیقی آن هم مطابق با روال دو فیلم نوروزیِ قبلی «سییرا فیلم» بر مبنای ساخت دو ترانه برای صدای گوگوش شکل گرفت. همکاری واروژان و ایرج جنتی عطایی در این فیلم به ساخت دو ترانهی محبوب «ماه پیشونی» و «پل» انجامید که اینجا نیز واریاسیون هایی از آهنگ دو ترانه، به عنوان قطعات موسیقی متن اجرا شد و روی فیلم قرار گرفت.
چند نکته ای که در کتاب واروژان به چشم می خورد :
- در نگارش متن کتاب، اصل اولیه، حفظ اصالت منابع رعایت شده است. گفت و گوهای انجام گرفته با هنرمندان و هنر ورزان و کارورزان هنر، از حیث مفهوم و لحن و بار معنایی عبارات، به طور مطلق، منطبق با اصل آنها نوشته شده و صرفا ویرایش دستوری شده است.
- بررسی دو عبارت ملودی ساز و آهنگ ساز که به گفته نگارنده کتاب واجد دو معنای متفاوت هستند به درستی استفاده شده است.
- گردآوری لیست قطعات ساخته شده توسط واروژان که سعی شده است تا لیست دقیقی از آثار وی بر اساس تاریخ و زمان ساخت آنها در دسترس قرار بگیرد.
- در انتهای کتاب تصاویری از زنده یاد واروژان به چشم می خورد که بر زیبایی های این کتاب افزوده است.
نویسنده کتاب واروژان معتقد است این کتاب یکی از نیازهای اساسی محققان موسیقی است. حسین عصاران در مراسم رونمایی از کتاب واروژان اظهار کرد: این کتاب ثمره تمام علاقه من به موسیقی است و خواستم تا در شهری که اولین صداها را شنیدم و اولین موسیقی را گوش دادم رونمایی شود. من به جهت اینکه محقق جدی موسیقی هستم و مدتهاست در این زمینه فعالیت میکنم این کتاب را در اولویت قرار دادم.
وی خاطرنشان کرد: شروع این کتاب به اولین روزهایی باز میگردد که چیزی به نام خاطره و ثبت تصاویر در ذهن من شکل گرفته است. روزهایی که با پدرم به سینما میرفتیم و در هر سینمایی دکه نوار فروشی وجود داشت که من بیشتر از هر چیزی آن دکههای کوچک را دوست داشتم و در واقع ترانه قسمت مهمی از زندگی من بود.
این محقق موسیقی با بیان اینکه کتاب واروژان ثمره دو سال و نیم تحقیقات و تلاشهای من است، افزود: در روزهای پایانی صفحهآرایی کتاب باران عشق، کار تحقیقات واروژان را آغاز کردم تا نقش واروژان و تأثیر فراوان وی در موسیقی پاپ ایرانی و ترانه با کلام را به نمایش بگذارم.
عصاران گفت: در همین راستا لیستی از شخصیتهای مناسب برای گفتوگو آماده و همچنین فیشبرداری از تمام مجلات موسیقی و سینمایی آغاز شد اما در تحقیقات در خصوص شخصیت واروژان نقاط گنگ بسیار وجود داشت و در اینترنت شاید بیشتر از دو صفحه درباره واروژان اطلاعات وجود نداشت. این کتاب طبعاً نسخههای دیگری دارد و واروژان کاری تحقیقاتی است. کار تحقیقاتی در جامعه ما به علت نبود منابع دقیق ایراداتی دارد. بنابراین از مخاطبان میخواهم تا نظرات اصلاحی خود را به ما برسانند. امیدوارم به مرور این کتاب کاملتر شود و به شناختنامه دقیقی تبدیل شود و همین مسئله بهانهای شود تا دیگر هنرمندان و هنرورزان عرصه موسیقی محملی پیدا کنند تا اثری به نام خود ثبت کنند.
عصاران با بیان اینکه کتاب واروژان مبتنی بر فعالیت تحقیقاتی است، عنوان کرد: با نفرات مختلفی در این زمینه گفتوگو شد و هر گفتوگو با منبع دیگری چک شد. سعی کردم تمام روایتها به شیوه مستند و دقیق در کتاب عنوان شود بنابراین فرم این کتاب بر مبنای روایت و پیشرفت در طول تاریخ است. در این کتاب تمام ابهاماتی که از شخصیت واروژان وجود دارد را با روایات دیگران و اسناد و مدارکی که در مجلات و منابع دیگه وجود داشت مقایسه کردم و سپس کار تألیف آغاز شد و نیز وجهه نسبتاً کاملی از واروژان ساخته شد.
وی بیان کرد: من بعید میدانم کسی علاقهمند به موسیقی باشد و شخصیت واروژان را نشناسد. اسم واروژان و تأثیر واروژان شناخته شده است اما متأسفانه اطلاعات در خصوص وی کامل نبود. من در بین کار در حال مکاشفه بودم و قدم به قدم با مخاطب پیش رفتم و این اطلاعات را به دست آوردم.
این محقق عرصه موسیقی با اشاره به اینکه واروژان بیشترین بسامد را در ساخت موسیقی ایرانی داشته است، ادامه داد: واقعاً جای این کتاب خالی بود که افتخار آن نصیب من شد و اگر نصیب شخص دیگری نیز میشد او هم با این استدلال مواجه میشد. در طول روند تحقیقات واروژان با اطلاعات جدیدی روبه رو شدم که جالب بود لذا این فعالیت تحقیقی کار نویی است و برای تمام اهالی موسیقی جذاب خواهد بود.
عصاران تصریح کرد: تاریخ موسیقی ایران در زمینه سنتی کار تحقیقاتی انجام داده اما هیچوقت به موسیقی پاپ ایرانی به صورت مطلوب و اصولی پرداخته نشده است. این کتابی است که تحقیق مفصل و درستی از موسیقی پاپ ارائه داده است. همچنین اول هر فصل این کتاب عکسهای جذابی از واروژان چاپ شده و نیز در قسمت پیوست کتاب دست نوشتههایی از وی به چاپ رسیده است.
وی یادآور شد: اولین کتابم به نام باران عشق در سال ۹۴ رونمایی شد که طی ۴ سال آن را به اتمام رساندم و کتاب دوم من واروژان است که توسط نشر رشدیه منتشر شد. طرح روی جلد این کتاب اثر فرشید مثقالی، هنرمند عرصه هنرهای تجسمی، است. همچنین در حال نگارش دو کتاب دیگر هستم.
عصاران گفت: بسیار خرسندم که مردم استقبال ویژهای از این کتاب کردند. انتظار استقبال داشتم اما تا این حد را پیشبینی نکرده بودم آن هم به طوری که چاپ اول این کتاب در دو روز تمام شد. هچنین چاپ دوم و سوم در راه است.