۱۰ شخصیت نابالغ انیمیشنهای پیکسار از بدترین تا بهترین
جدا از تمام لحظات زیبا و ماندگاری که فیلمهای دیزنی طی سالیان برای ما به یادگار گذاشتهاند، معرفی پیکسار در ۱۹۹۵ با «داستان اسباببازی» (Toy Story) بُعد تازه و فوقالعادهای به دیزنی افزود. حالا تعداد فیلمهای پیکسار از بیست گذشته است. اما فیلمهای پیکسار در مقایسه با انیمیشنهای دیزنی اغلب داستانهای بالغانهتری را روایت میکنند، با این حال چند شخصیت نابالغ در فیلمهایش یا رفتار نابالغانه در بعضی شخصیتهایش وجود دارد.
درست است که پیکسار از وجه موسیقایی فیلمهای دیزنی فاصله گرفت و بر خود انیمیشنسازی تمرکز کرد، با این حال موفق شده است لحظات، داستانها و شخصیتهای شگفتانگیز و ماندگاری را تقدیم مخاطبان سینما و انیمیشن کند. شخصیتهای پیکسار در هر شکل و اندازهای ظاهر میشوند و با اینکه بیشترشان یقیناً پراراده و به شدت دوستداشتنی هستند، بعضیها هم رفتار نابالغانه از خود نشان میدهند. البته نابالغی را میتوان به حساب بچگی گذاشت اما تمام این شخصیتهایی که گاهی رفتار نابالغانه از خود نشان میدهند، بچه نیستند؛ رفتار نابالغانه گاهی هم نشانهی خودخواهی، تکبر و فقدان خویشتنداری در شخصیت است.
۱۰. در «داستان اسباببازی» وقتی اندی شروع کرد به علاقه نشان دادن به اسباببازیهای دیگر وودی اولش حسادت کرد
به رغم اینکه وودی در مجموعه فیلمهای «داستان اسباببازی» رهبر اصلی اسباببازیهاست، در شخصیت و ویژگیهای رهبریاش چند ایراد و ضعف وجود دارد. وفاداری وودی به صاحبش اندی گاهی میتواند باعث شود او از ترس تغییر واکنش احساسی نشان دهد و بدرفتاری کند.
داستان فیلم در دنیایی میگذرد که اسباببازیها، وقتی انسانها حضور ندارند، جان میگیرند و بر رابطهی وودی (با صدای تام هنکس) عروسک گاوچران قدیمی و باز لایتیر (با صدای تیم آلن) اکشن فیگور فضانورد متمرکز است که از دو حریف که برای جلب نظر و محبت صاحبشان اندی با هم رقابت میکنند، به دوستانی تبدیل میشوند که پس از جدایی از اندی دست به دست هم میدهند تا دوباره به او برسند.
در قسمت اول، وقتی باز لایتیر به جمع اسباببازیها اضافه میشود، وودی احساس ترس و به قدری حسادت میکند که برای حفظ جایگاه خودش سعی میکند اسباببازی جدید را ضایع کند. البته وودی در نهایت بر ضعفهایش غلبه میکند و یاد میگیرد تمام همتایانش را دوست داشته باشد، اما همان اندازه کینهتوزی که اول از خودش نشان داد واقعاً صورت خوبی برایش نداشت.
۹. در «درون بیرون» وقتی احساسات در سر رایلی با هم جدال میکنند، رایلی بیش از حالت معمول واکنش احساسی نشان میدهد
«درون بیرون» (Inside Out) فیلمی تماماً دربارهی احساسات است و سوژهی موردنظر رایلی است؛ دختر یازدهسالهای که وقتی پدر و مادرش (با صدای کایل مکلاکلن و دایان لین) او را برای زندگی به شهری دیگر میبرند، احساساتش دچار نوسانات شدید میشود. «درون بیرون» داستان پنج احساس مختلف شادی، غم، ترس و خشم (با صدای ایمی پولر، فیلیس اسمیت، بیل هیدر و لویس بلک) در ذهن رایلی است که سعی میکنند او را برای کنار آمدن با شهر و خانهی جدیدش هدایت کنند.
طبق انتظار، وقتی احساسات با هم بحث و جدل میکنند، این در احوالات رایلی اختلال ایجاد میکند و او به طرز افسارگسیختهای برونریزی و گاه بدرفتاری میکند. وقتی شادی و غم آشتی میکنند و میفهمند که همه باید دست به دست هم بدهند تا رایلی را در این دوران دشوار یاری کنند، موفق میشوند این آسیب را برطرف کنند. همین باعث میشود رایلی از اتوبوس پیاده شود و به خانه برگردد. هر زمان احساسات رایلی درست کنار هم کار نکنند، وقتی موقعیت حساسی به وجود بیاید رایلی مستعد برونریزی هیجانی و بدرفتاری است.
۸. در «روح» ۲۲ همیشه اصرار داشت که سخت باشد و بدقلقی کند
داستان «روح» (Soul) نه تنها در مفهوم مرگ و زندگی بلکه چگونه درست زیستن کند و کاو میکند. داستان این انیمیشن پیرامون زندگی جو گاردنر، معلم موسیقی (با صدای جیمی فاکس) میگذرد که آرزو دارد در یک گروه موسیقی جاز پیانو بنوازد و درست وقتی به آرزویش نزدیک میشود حین حادثهای به کما میرود و روحش در مسیر جهان آخرت قرار میگیرد، اما فرار میکند و به جهان اولیه (عالم ارواح، پیش از ورود به جسم زمینی) میرود.
وقتی جو از چاه فاضلاب وارد «جهان پسین» پیش از ورود به «جهان پیشین» میشود که در آن روحهای به دنیا نیامده برای زندگی و معرفی به دنیا آماده میشوند، با روح بدبینی به نام ۲۲ (با صدای تینا فی) مواجه میشود که هیچ قصد ندارد پا به زمین بگذارد تا زمانی که از جو چیزهایی بیشتری دربارهی زندگی یاد میگیرد.
جو که مسئول آماده کردن ۲۲ برای ورود به زندگی است، تا زمانی که بالاخره موفق میشود با او چند قدم پیشرفت کند، ۲۲ دائماً او را دست میاندازد و کار کردن با او واقعاً سخت است. به طوری که راهنماهای زیادی پیش از جو از او قطع امید کرده بودند. وقتی ۲۲ تصادفاً در جسم جو به زمین برمیگردد، به قدری تغییر میکند که حتی نمیخواهد جسم جو را به او برگرداند. با اینکه اولین حضور او روی زمین آشکارا بسیاری از احساساتی را که تا به حال تجربه نکرده بود، در او زنده کرد، اما این عمل او به هر حال خودخواهانه است، چرا که او حق ندارد جسم دیگری را برای خودش نگه دارد.
۷. در «ماشینها» لایتنینگ مک کوئین اولش متکبر بود و فقط به خودش اهمیت میداد
قهرمان اصلی «ماشینها» (Cars) لایتنینگ مک کوئین نمونهی بارز شخصیتی است که ویژگیهای بد شخصیتیاش در ابتدای فیلم به نمایش گذاشته میشود و بعد بهتدریج تغییر میکند. او در ابتدای داستان یک ماشین مسابقه است که متکبرانه به سرعت و تواناییهای رقابتیاش مینازد و دیگران را از خود میراند و تنها میماند. ورود به رادیاتور اسپرینگز نقطه عطفی برای مککوئین است؛ آنجاست که متوجه خطاهایش میشود و سعی میکند با دیگران دوستی کند و به این شکل صرفاً به جز حس هیجان مسابقه، حس تازهای از شادی را در مسیر پیدا کند.
داستان فیلم از این قرار است که لایتنینگ مک کوئین (با صدای اوون ویلسون) فقط دوست دارد برنده باشد و حاضر است برای برندهشدن دست به هر کاری بزند. یک روز اتفاقی در مسابقهای دوستانه مک کوئین عصبانی میشود و به خاطر همین عصبانیت و ناخواسته سر از شهری قدیمی بهنام رادیاتور اسپرینگ درمیآورد. آنجا مک کوئین بهخاطر تخلف دستگیر میشود. قاضی دادگاه حکم میدهد که او باید جادهی اصلی شهر را تعمیر کند. مک کوئین که مجبور است مجازاتش را به پایان برساند، کمکم به شهر و مردمانش عادت کرده و دوستان جدیدی هم پیدا میکند. همهچیز بهآرامی در جریان است تا اینکه مک کوئین پی به راز بزرگی میبرد.
۶. در «زندگی یک حشره» فلیک نیت خیر داشت اما اختراعات و ناشیگریاش نیت خیرش را شر میکرد
با اینکه فلیک در «زندگی یک حشره» (A Bug’s Life) به لحاظ شخصیت رشد زیادی میکند، اما اولش مخترعی تازهکار است که بیشتر به جای کمک کردن کارخرابکن و سد راه است. البته قلبش پاک و نیتش خیر است، اما مورچههای دیگر او را دردسری زائد میبینند.
ناشیگری او حتی وقتی سهواً غذایی را که مورچهها میخواهند به ملخها بدهند از بین میبرد، تنش میان مورچهها و ملخها را تشدید میکند. این باعث میشود فلیک در نگاه همنوعان خودش بیشتر ناکام به نظر بیاید. بین او و شخصیت فلینت لاکوود در انیمیشن محصول ۲۰۰۹ سونی پیکچرز «ابری با احتمال بارش کوفتهقلقلی» (Cloudy with a Chance of Meatballs) شباهتی وجود دارد. فلینت هم آنقدر روی اختراعات غیرقابل اطمینان خود متمرکز است که نمیتوانست با دیگران ارتباط برقرار کند.
ذاستان این انیمیشن در جزیرهی مورچگان، یک کلونی که از سوی ملکه و دخترش شاهزاده آتا اداره میشود، میگذرد که از سوی یک دسته دزد ملخ مورد تهدید قرار گرفته است. سردستهی ملخها هاپر (با صدای کوین اسپسی) هر فصل میآید و از مورچهها آذوقهشان را میچپاند. هر فصل، مورچهها مجبورند تا برای حشرات بیگانه که قویتر از آنها هستند، آذوقه جمع کنند و بیشتر ذخیرهی خود را به آنها بدهند. فلیک (با صدای دیو فولی) که مورچهای جوان و ماجراجوست تصمیم میگیرد به جای دوری برود و کمک بیاورد تا مورچهها بتوانند از پس این حشرات بربیایند.
۵. در هر دو فیلم «در جستوجوی نمو» و «در جستوجوی دوری» حافظهی کوتاهمدت دوری به طور جدی جلو ارتباطات و تجربه کردن او را در زندگی میگیرد
البته رفتار بچگانه و نابالغانهی دوری تقصیر خودش نیست؛ دلیل منطقی اما ناراحتکنندهای دارد که زندگی را برای او سخت میکند. شخصیت دوری که در قسمت اول یعنی «در جستوجوی نمو» (Finding Nemo) معرفی و بعدها در قسمت دوم «در جستوجوی دوری» (Finding Dory) خود تبدیل به شخصیت اصلی داستان میشود، از اختلال حافظهی کوتاهمدت رنج میبرد، به همین خاطر در برقراری ارتباط با دیگران و انجام آسانترین کارها به دلیل فراموشی یا حواسپرتی دچار مشکل است. این اختلال واقعاً میتواند روی هر کسی تأثیر منفی بگذارد و تلاش دوری برای حل مشکلاتش و ناامیدی او از خودش چند صحنهی احساسی را در فیلم به وجود میآورد.
بعد از ماجراهای نمو در قسمت اول، در قسمت دوم یکسال بعد از پیدا کردن نمو و در سواحل کالیفرنیا میگذرد، دوری (با صدای الن دیجنرس) به یاد میآورد خانوادهای دارد که آن سر دریا زندگی کنند و با کمک دوستانش به دنبال خانوادهاش میگردد. اما سر از یک مؤسسهی تحقیقات دریایی در میآورد و از دوستانش جدا میافتد.
۴. بارلی لایتفود در «به پیش» ترجیح میدهد در گذشته زندگی کند تا اینکه خودش را با حال وفق دهد
شخصیت بارلی لایتفود با صداپیشگی کریس پرت در انیمیشن محصول ۲۰۲۰ پیکسار «به پیش» (Onward) برادر بزرگتر ایان لایتفود است. با این حال، از آن دست برادر بزرگترهای باثبات و بهخصوص قابل اطمینان که بشود رویش حساب کرد نیست. بارلی نوزده سال دارد اما آشکارا علاقهای به ورود به زندگی بزرگسالانه ندارد.
او عاشق بازیهای خیالی نقشآفرینی است و گاهی هم دانشاش را در موقعیتهایی در زندگی واقعی به کار میگیرد. او به جای در آغوش کشیدن زندگی در حال، بیشتر گذشته را ترجیح میدهد، گذشته را کند و کاو میکند و از آن حرف میزند، که همین در نهایت او را از زندگی عقب میاندازد. شخصیتهای زیادی بارلی را «بهدردنخور» تلقی میکنند که این آزارش میدهد اما در نهایت کمکش میکند که حال و آینده را بپذیرد و در آغوش بگیرد.
این فیلم داستان دو برادر اِلف به نام ایان (با صدای تام هالند) و بارلی را در حومهی جهانی فانتزی دنبال میکند که یک ماجراجویی فوقالعاده را در پیش میگیرند تا بفهمند آیا هنوز کمی جادو در این جهان وجود دارد یا نه.
۳. در «شگفتانگیزها» خانوادهی پار حتی با وجود قدرتهایی که دارند، خانوادهای نابهنجارند
در «شگفتانگیزها» (The Incredibles) پارها هر کدام با ابرقدرتهای خارقالعادهشان خانوادهای معمولی نیستند. هلن، باب، وایولت، دش و جک جک به رغم قدرتهایی که دارند در وفق دادن خود با زندگی عادی دچار مشکلاند. دش و وایولت همچون بچههای سرکش رفتار میکنند و حتی از قدرتشان برای دردسرآفرینی استفاده میکنند. باب هم به همین شکل، به رغم ابرقدرتی که اغلب بار دوشاش میشود، مثلاً به اتومبیلش آسیب میرساند، نهایت تلاشاش را میکند تا خودش را وفق دهد.
جک جک که بعدتر مشخص میشود قدرتی فوق خارقالعاده، فراتر از یک خردسال دارد، کنترل زیادی روی قدرتش ندارد. به جز هلن، مادر خانواده (با صدای هالی هانتر)، بقیهی اعضای خانواده آنگونه که باید درست رفتار نمیکنند، چه زمانی که رفتاری بچگانه از سوی بچهها سر میزند یا باب که تلاش میکند همهی کارها را خودش انجام دهد. در واقع قدرت آنها باری بزرگتر از خودشان بر دوش آنها انداخته است.
این انیمیشن داستان پارها خانوادهای از ابرقهرمانها را روایت میکند که نیروهایشان را برای سازش با حکم دولت پنهان میکنند و میکوشند زندگی آرامی را در حومهی شهر داشته باشند. اما مرام آقای شگفتانگیز (با صدای کریگ تی. نلسن) که بر کمک به مردم استوار است، همهی خانواده را به رویارویی با یک دشمن کینهورز (با صدای جیسون لی) که پیش از این هوادار آقای شگفتانگیز بوده است، میکشاند.
۲. در «کوکو» ارنستو یک شیاد است و حتی برای رسیدن به شهرت مرتکب قتل شده است
پسرک دوازده سالهای به نام میگل (با صدای آنتونی گونزالس) که به موسیقی علاقهمند است، آرزو دارد مثل هنرمند الگویش، ارنستو دِلا کروز (با صدای بنجامین برت) به موزیسینی حرفهای تبدیل شود. اما ممنوعیت نسلبهنسل موسیقی در خانواده، مانع بزرگی بر سر راه اوست. اتفاقی که در فستیوال موسیقی «روز مردگان» برای او میافتد، او را وارد سرزمین مردگان میکند و مسیری که باید طی کند تا به آرزویش برسد.
در نیمهی اول «کوکو» (Coco) ارنستو که هم موزیسین است و هم پدر جد سالها مفقود میگل، بت میگل است. و میگل در جستوجوی آرزوهایش میرود که او را در سرزمین مردگان پیدا کند. اما ماهیت حقیقی ارنستو در نهایت آشکار و معلوم میشود که او شیادی بیش نیست. در واقع ارنستو از موسیقی به عنوان ابزاری برای رسیدن به شهرت استفاده کرده است، در واقعیت شور و علاقهای نسبت به آن ندارد. او حتی هکتور را به قتل رسانده و موفقیتهای موسیقاییاش را به نام خودش زده است. وقتی این راز برملا میشود، جذابیت و مهربانی اولیهی ارنستو طبعاً از بین میرود و از او چیزی باقی نمیماند جز حقارت و جاهطلبی خودخواهانه.
۱. در «لوکا» ارکول یک قلدر فریبخورده است که نمیتواند گذشته را رها کند
در این انیمیشن قصهی یک موجود دریایی به اسم لوکا (با صدای جیکوب ترمبلی) روایت میشود که یک روز دوستی جدید به نام آلبرتو (جک دیلن گریزر) پیدا میکند و همین دوست سرمنشأ اتفاقاتی میشود که زندگی لوکا و خانوادهی دریاییاش را برای همیشه تحت تأثیر قرار میدهد. ارکول ویسکانتی ضدقهرمان داستان و نمونهی شخصیت شروری است که هیچ ویژگی خوشایندی ندارد و بی حرف پیش و پس، سزاوار نفرت است. ارکول قلدری است که همه را اذیت میکند و دست میاندازد تا به خیال خودش برتری و قدرتش را به دیگران ثابت کند.
او هر بار در مسابقات سالانهی شهر شرکت میکند و جام پورتوروسو را میبرد تا نفسش را باد کند و توهم شهرت و ستایش شدنش را به خیال خودش به حقیقت تبدیل کند. شخصیت خودمحور و قلدرمآبانهی او به اندازهی رفتارهایش نابالغانه است و به همین خاطر در نهایت حلقهی یارانش از او خسته میشوند و پرتش میکنند در آبشار.
منبع: cbr