فیلیپ سیمور هافمن؛ هنرمندی که بی‌همتا بود (پرتره‌ی یک بازیگر)

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۷ دقیقه
فیلیپ سیمور هافمن

با درگذشت غیرمنتظره‌ی فیلیپ سیمور هافمن در سن ۴۶ سالگی، گاهی او را به یاد می‌آوریم و از خود می‌پرسیم آیا بازیگری می‌تواند جانشین او شود؟ اصلا بازیگری شبیه به او وجود دارد؟ هنرپیشگان زیادی در سال‌های اخیر با او مقایسه شده‌اند، همانند «توبی جونز» که در «بدنام» (۲۰۰۶) نقش «ترومن کاپوتی» را برعهده داشت اما برداشت عمیق و چندلایه‌ی هافمن از این نویسنده در «کاپوتی» (۲۰۰۵) حیرت انگیز جلوه می‌کرد. او مورد تحسین همگان قرار گرفت و جایزه‌ی بهترین بازیگر مرد اسکار را به خانه برد.

هافمن پیش از مرگ، تصمیم گرفت در سریال «خوشحال» (Happyish) به ایفای نقش بپردازد و حتی در قسمت پایلوت آن حضور پیدا کرد اما در نهایت سازندگان مجبور شدند تا «استیو کوگان» را جایگزین او کنند. کوگان روی کاغذ، گزینه‌ی بهتری برای نقش اصلی بود؛ او درک خوبی از کمدی سیاه دارد و چنین شخصیت‌هایی را احساسی ترسیم نمی‌کند. اما سریال با این تغییر بازیگر، قلب و روح خود را از دست داد و پس از یک فصل، پرونده‌ی آن بسته شد.

«تاد سولوندز» که فیلم «شادی» را در سال ۱۹۹۸ با حضور هافمن جلوی دوربین برده بود، برای دنباله‌اش، همه‌ی بازیگران را تغییر داد و «مایکل کی. ویلیامز» را جایگزین هافمن کرد. با وجود تفاوت‌های ظاهری، ویلیامز موفق شد تا شخصیت «آلنِ» هافمن را نزدیک به او بازآفرینی کند: یک مرد منزوی با مشکلات احساسی که علاقه‌ی افراطی به آزار دادن زنان با تماس‌های تلفنی دارد. با این حال، برداشت هافمن از آلن، مطابق معمول پیچیدگی‌های بیشتری داشت.

معدود بازیگران دیگری هم وجود دارند که می‌توانیم آن‌ها را جایگزین هافمن تصور کنیم. «جرد هریس» از نظر متانت، خوش طبعی در گفتار و سبک بازیگری، به او نزدیک است. «جان سی. رایلی» همانند او می‌تواند احساسات ابزوردیستی را به شخصیت‌هایش تزریق کند. «ژرار دوپاردیو» حس‌گرایی غیرقابل‌وصف او را دارد. «جیم گافیگان» از نظر فیزیکی و ظاهری، به او شبیه است و حتی در «هدف شماره یک» (۲۰۲۰)، سعی می‌کند شخصیت‌منفی فیلم را شبیه به هافمن بازی کند. اما شاید هیچکس به اندازه‌ی «جسی پلمونس» به او نزدیک نباشد؛ ستاره‌ی نوظهور این روزهای سینما که در «استاد» (۲۰۱۲) نقش فرزند او را بازی کرد و به شدت قانع‌کننده بود.

فیلیپ سیمور هافمن

جسی پلمونس گویی استعدادهای هافمن در به تصویر کشیدن شخصیت‌های غیرعادی، ناخوشایند و فرهمند را به ارث برده است. نقش‌آفرینی او در «من به پایان دادن به اوضاع فکر می‌کنم» ساخته‌ی «چارلی کافمن»، یادآور هافمن در «نیویورک، جز به کل» (۲۰۰۸) است و در بازی‌اش در «یهودا و مسیح سیاه» هم می‌توانید رگه‌هایی از سبک بازیگری هافمن را ببینید. در میان تمامی بازیگران فوق‌العاده‌ای که زنده هستند و در سینما کار می‌کنند، احتمالا تنها همین کسانی که نام بردیم، قادر هستند تا بعضی از ابعاد شخصیتی او را در فیلم‌هایشان به تصویر بکشند اما هیچ‌کدام نمی‌توانند طیف احساسات انسانی که او در نقش‌هایش به نمایش می‌گذارد را تکرار کنند. اگر صادق باشیم، باید اعتراف کنیم که فیلیپ سیمور هافمن همتایی ندارد.

چه چیزی هافمن را تا این اندازه منحصربه‌فرد می‌کند؟ این بازیگر ظاهر تاثیرگذاری داشت؛ موی بلوندِ عمدتا نامرتب، ته‌ریشی به رنگ زرد زنجبیلی و چهره‌ای مهربانانه و خنده‌رو. ابروهایش کمی فاصله داشتند، لب‌هایش گاهی برق می‌زدند و چشمان آبی‌اش گاهی در پشت پلک‌زدن‌هایش، پنهان می‌شدند. همیشه معمولی لباس می‌پوشید اما خوش‌تیپ دیده می‌شد. قدش ۱ متر و ۷۷ سانتر بود اما بلندتر به نظر می‌رسید، گاهی حتی اُبهت خاصی داشت. چهره‌اش را نمی‌توانستید با کسی اشتباه بگیرید اما در نقش‌های گوناگون ظاهر می‌شد و او را باور می‌کردید. او یک هویت سیال داشت، احساساتش را در شخصیت‌ها جاری و آن‌ها را به بیننده منتقل می‌کرد.

فیلیپ سیمور هافمن بازیگری است که حتی اشک‌هایش با یکدیگر متفاوت هستند. او در «اژدهای سرخ» (۲۰۰۲) اشکِ ترس می‌ریزد و در «پیش از آنکه شیطان بفهمد مرده‌ای» (۲۰۰۷) اشکِ خشم. در «مگنولیا» (۱۹۹۹) اشکِ همدردی می‌ریزد و در «شب‌های عیاشی» (۱۹۹۷) اشکِ پشیمانی و حسرت. گریستن برای او یک رویداد متشنج‌کننده به حساب می‌آمد، چشمانش می‌درخشیدند، صورتش قرمز می‌شد و صدایش می‌لرزید. دست‌هایش در مجاورت با چهره‌اش به حرکت در می‌آمدند و زبان بدن او با ما صحبت می‌کرد. این ابراز احساسات است که اجازه می‌دهد تا با شخصیت‌های او هم‌ذات‌پنداری کنیم؛ حتی وقتی که آدم‌های دوست‌داشتنی یا خوبی نیستند.

هافمن در نقش‌هایش زنده بود، سرشار از زندگی و جنب‌و‌جوش. از ترومن کاپوتیِ حراف و آلنِ رویاپرداز تا «کیدن کوتاردِ» کارگردان در «نیویورک، جز به کل» و «لنکستر دادِ» فریب‌کار در «استاد»، او از نقش‌هایش درک درستی داشت و چیزهایی به آن‌ها اضافه می‌کرد که از فیلم‌نامه یا قصه‌ی اصلی نیامده بودند.

فیلیپ سیمور هافمن

تصویر کشتی در آب را معمولا نمادی برای آزادی در نظر می‌گیریم و سفر به دریا، یعنی فرار از مشکلات دنیایی و روبرو شدن با طبیعت. هافمن این میلِ به فرار را به بهترین شکل ممکن در «قایقی که راک پخش می‌کرد» (۲۰۰۹) ارائه می‌دهد. او نقش یک دی‌جی آمریکایی را ایفا می‌کند که با قدم گذاشتن به اقیانوس آزاد، در جستجوی آزادی است.

در تراژدی-کمدی «عاشق لیزا باش» (۲۰۰۲)، شخصیت او، «ویلسون جوئل» برای فرار از اندوهِ از دست دادن همسرش که خودکشی کرده است، به اعتیاد رو می‌آورد. مضامین فیلم اگرچه سیاه است اما شاهد یکی از بامزه‌ترین نقش‌آفرینی‌های این بازیگر هستیم.

در «استاد» او رهبر یک فرقه‌ی مذهبی است که برای فرار از مشکلاتش، به سراغ نوشیدنی‌های ترکیبی با میوه‌های استوایی می‌رود. «لنکستر داد» رابطه‌ی عمیقی را با یک سرباز سابق الکلی (واکین فونیکس) آغاز می‌کند، زیرا بازتابی از خودش را در او می‌بیند. در لحظه‌ای که می‌توانیم آن را آخرین تلاش برای فریب‌ دادن بنامیم، لنکستر تکه‌ای از شعر «در یک کشتی آرام به سوی چین» از «فرانک لِسِر» را برای او می‌خواند. انرژی میان این دو بازیگر، کم‌نظیر است و هر کدام از آن‌‎ها برای لحظه‌‎ای دیگری را همچون طوفان کنار زده و در کانون توجه قرار می‌گیرد.

در «جک به قایق‌سواری می‌رود» (۲۰۱۰)، اولین و آخرین تجربه‌ی هافمن در مقام کارگردان، او در قالب مردی ظاهر می‌شود که رشد شخصیتی‌اش از آنجایی نشات می‌گیرد که می‌خواهد در زمستان، شنا کردن را یاد بگیرد تا در تابستان، دختری که به تازگی با او آشنا شده است را به قایق‌سواری ببرد. در نقش «جک»، هافمن حضوری ژرف‌اندیشانه و دلنشین دارد، شخصیت او کسی است که می‌خواهد با شنا کردن و آشپزی، به آرامش روحی برسد.

در جک، هیجانات مختلفی به چشم می‌خورد و انرژی‌ وجودی او در جستجوی درب خروج است. این شخصیت با اضطرابی درونی عرضه شده است و آرامش محض او ناگهان به هیاهویی بزرگ تبدیل می‌شود. جک شاید قلب مهربانی داشته باشد اما این رفتارهای خشونت‌آمیزِ ناگهانی او را به موجودی خشمگین و ترسناک تبدیل می‌کند. همین انرژی را در «اوون داویان»، شخصیت‌منفی فیلم «ماموریت غیرممکن ۳» نیز مشاهده می‌کنیم. داویان برای اینکه بتواند از «ایتن هانت» اطلاعات بدست بیاورد، در مقابل چشمان او، اسلحه را روی سر یک «جولیا» می‌گذارد و تا عدد ۱۰ می‌شمارد. اوون داویان در ابتدا آرامش خاصی دارد اما پس از تلاش‌های هانت برای منحرف کردن او، ناگهان از خشم زیاد منفجر می‌شود و فضای رعب‌آوری را به وجود می‌آورد.

  فیلیپ سیمور هافمن

چیزی که باعث می‌شد هافمن تماشایی باشد، کنترل عجیب او در ابراز احساسات بود. حس‌های مختلف را می‌توانستید به راحتی در چهره‌ی او مشاهده کنید، گاهی به شکلی ظریف و نامعلوم، گاهی کاملا مشخص. شخصیت‌های او معمولا به شکلی بودند که نمی‌توانستید نسبت به آن‌ها بی‌توجه باشید. یکی از مشکلاتی که استخدام هافمن در نقش‌های مکمل ایجاد می‌کرد، این بود که گاهی ستارگان اصلی را به حاشیه می‌راند. نقش‌آفرینی‌های هافمن مکاشفه‌آمیز بودند، کمتر پیش می‌آمد که اشتباه کند.

در «بی‌عیب»، او نقش یک مرد زن‌پوش را بازی می‌کند که رابطه‌ی عجیبی را با یک مامور پلیس با بازی «رابرت دنیرو» آغاز می‌کند. در «جنگ چارلی ویلسون»، او را در نقش «گاست آوراکوتوس» می‌بینیم، یک مامور سیا که با کمک یک سیاستمدار (چارلی ویلسون)، عملیات «تندباد» را راه‌اندازی کرده و  به گروه‌های مجاهدین، کمک‌های میلیون دلاری می‌کند.

پس از دزدین سکانس‌ها از «مت دیمون» در «آقای ریپلی بااستعداد»، «رابین ویلیامز» در «پچ آدامز» و «ادوارد نورتون» در «ساعت بیست و پنجم»، او حتی اگر ستاره نبود، جاذبه‌ی بیشتری نسبت به بسیاری از ستارگان داشت. در نتیجه به تدریج از یک شخصیت مکمل که حضوری کوتاه در آثار دارد، به یکی از عناصر اصلی فیلم‌های بعدی تبدیل شد.

سرنوشت هافمن این بود که نقش‌های بزرگ‌تری ایفا کند و در نقش‌های اصلی، هنرنمایی‌های او استادانه بود. در این بازیگر، همیشه حسی از نیاز به چشم می‌خورد، یک جستجوی عاجزانه برای پیدا کردن معنا در دنیایی بی‌رحم. در «تردید»، او نقش کشیشی را بازی می‌کند که مقابل سنت‌گرایی ایستاده است و می‌خواهد شرایط را تغییر دهد. در مقابل، «خواهر بوویر» (مریل استریپ) بر این باور است که او به آزار و اذیت کودکان می‌پردازد. در «نیویورک جز به کل»، او یک کارگردان است که می‌خواهد نمایش تئاتر بزرگی به راه بیندازد و از بحران خارج شود.

دلایل واضحی وجود دارد که چرا بعضی‌ها فیلیپ سیمور هافمن را یکی از بهترین بازیگران تاریخ به حساب می‌آورند. تلاش‌های او در به تصویر کشیدن آدم‌ها و سبک بازیگری‌اش، چکیده‌ای است از تجربیات انسان و دریچه‌ای است به سوی شناخت دقیق‌تر انسانیت و پوچی‌های نهفته‌ی درون او.

هافمن را همه دوست داشتند؛ در مراسم خاکسپاری‌اش، دوستان دور و نزدیکش از «ایتن هاک» تا «جولین مور» و «کریس راک» حضور پیدا کردند. در نودمین دوره‌ی جوایز اسکار، «سم راکول» جایزه‌اش را به هافمن تقدیم و «کیت بلانشت» در جریان مراسم بفتا، به او ادای احترام کرد. دوست نزدیکش «دیوید بار کتز» به افتخار او، «بنیاد نمایشنامه نویسی آمریکا» را تاسیس کرد و سالانه، ۴۵ هزار دلار به نویسندگان مستعد جایزه می‌دهد.

فیلیپ سیمور هافمن حضور جریان‌سازی در سینما داشت. او حتی در نقش‌های جدی‌اش، خوشایند، گیرا و بامزه بود. او بازیگری است که باید تا ابد دوستش داشته باشیم زیرا هنرمندی صمیمی و خوش‌قلب بود که هنر را آن‌قدر دوست داشت که حاضر باشد برایش، تمام وجود خود را صرف یک نقش کند.

۱۰- خانواده سَوِج (The Savages)

فیلیپ سیمور هافمن

  • سال انتشار: 2007
  • کارگردان: تامارا جنکینز
  • دیگر بازیگران: لورا لینی، فیلیپ بوسکو، پیتر فریدمن، دبرا مانک
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 7.۱ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 90 از ۱۰۰

فیلم داستان خواهر و برادری را روایت می‌کند که پس از سال‌ها دوری عاطفی، برای نگهداری از پدر، یک بار دیگر به هم نزدیک شده‌اند. فیلیپ سیمور هافمن نقش یک استاد دانشگاه خودشیفته را بازی می‌کند که از موضوعات غیرقابل درک می‌نویسد و بر این باور است که دارد کار مهمی انجام می‌دهد. شخصیت او در واقع پرتره‌ای نامتعارف از زندگی شخصی یک استاد دانشگاه با تحصیلات عالی است.

هافمن و «لورا لینی» هر دو در «خانواده سَوِج» فوق‌العاده هستند، فیلمی که به موشکافی دقیق یک خانواده‌ی به هم ریخته می‌پردازد. زمانی که از هافمن پرسیدند برای چه به حضور در این پروژه علاقه‌مند شده است، پاسخ داد: «فیلم‌نامه را چند سال قبل به من دادند، آن‌ را خواندم و پس از آن کنار رفت. سپس با یک شرکت دیگر بازگشت و لورا نیز با آن همراه شده بود. من عاشق این فیلم‌نامه بودم و همیشه جذب آن می‌شدم. همیشه دوست داشتم در آن بازی کنم و خوشحالم که به من بازگشت».

۹- تردید (Doubt)

فیلیپ سیمور هافمن

  • سال انتشار: 2008
  • کارگردان: جان پاتریک شنلی
  • دیگر بازیگران: مریل استریپ، اِمی آدامز، وایولا دیویس
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 7.۵ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 79 از ۱۰۰

«تردید» یک نمایشنامه‌ی برنده‌ی جایزه «تونی» و «پولیتزر» است که نویسنده‌اش «جان پاتریک شنلی» تصمیم گرفت آن را به سینما بیاورد. فیلم بازیگران بزرگی را جذب کرد و همه‌ی آن‌ها نامزد جایزه‌ی اسکار شدند. این فیلم هوشمندانه، به مضامینی همچون اعتقاد و ارتباط آن با دنیای پست‌مدرن می‌پردازد.

شخصیت هافمن، یک کشیش فرهیخته است که از سوی «خواهر بوویر»، به آزار و اذیت کودکان متهم و اختلافات آن‌ها به کشمکش‌های روانشناختی و معنوی ختم می‌شود. هافمن در وهله‌ی اول، عاشق تیم بازیگری فیلم شد، او در این رابطه می‌گوید: «من، جان [پاتریک شنلی] را برای ۱۰ سال می‌شناختم، مریل [استریپ] را برای ۸ یا ۹ سال و این دومین فیلمی است که با اِمی [آدامز] کار کرده‌ام. وایولا [دیویس] را هم از دوران ۲۰ سالگی می‌شناسم، بنابراین همکاری با آن‌ها شگفت‌انگیز بود».

او اضافه می‌کند: «من با همه‌ی آن‌ها کار کرده‌ام. ما همیشه رابطه‌ی دوستانه‌ای داشته‌ایم، به همین دلیل هر چه قدر هم که این فیلم دراماتیک است، ما در هنگام تولید آن دوران خوشی را سپری کردیم. این فیلم خیلی جدی است اما هر وقت که فرصتی به ما داده می‌شد، سرخوش بودیم، می‌خندیدیم و از حضور در کنار یکدیگر لذت می‌بردیم».

۸- تحت‌تعقیب‌ترین مرد (A Most Wanted Man)

فیلیپ سیمور هافمن

  • سال انتشار: 2014
  • کارگردان: آنتون کربین
  • دیگر بازیگران: ریچل مک‌آدامز، ویلم دفو، رابین رایت، دانیل برول، همایون ارشادی
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 6.۸ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 85 از ۱۰۰

این فیلم دلهره‌آورِ معمایی، یکی از آخرین آثار سینمایی است که هافمن فقید در آن حضور پیدا کرد و یکی از بهترین نقش‌آفرینی‌های او را شامل می‌شود. هافمن نقش یک مامور آلمانی به نام «گانتر باخمن» را بازی می‌کند که در تعقیب یک پناهنده‌ی سیاسی فراری است. بازی او کوبنده و قدرتمندانه است و به تنهایی، کیفیت کلی فیلم را ارتقا داده است.

هافمن در رابطه با سازنده‌‎ی فیلم، آنتون کربین، می‌گوید: «او هنرمندی است که به همه‌چی از زاویه‌‌دید تازه‌ای نگاه می‌کند و می‌توانید مطمئن باشید که قرار است فیلم ویژه‌ای بسازد».

آنتون کربین هم از نقش‌آفرینی هافمن رضایت کامل داشت: «حضور در کنار او سرگرم‌کننده است. در زمان تدوین فیلم، کنار من نشسته بود؛ گاهی به او نگاه می‌کردم و با خود می‌گفتم امکان ندارد، این همان آدمی نیست که در فیلم می‌بینیم».

۷- پیش از آنکه شیطان بفهمد مُرده‌ای (Before The Devil Knows You’re Dead)

فیلیپ سیمور هافمن

  • سال انتشار: 2007
  • کارگردان: سیدنی لومت
  • دیگر بازیگران: ایتن هاک، مریسا تومی، آلبرت فینی، مایکل شنون، اِیمی رایان
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 7.۳ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 88 از ۱۰۰

«پیش از آنکه شیطان بفهمد مُرده‌ای» یک برداشت متفاوت از ژانر سرقت ارائه می‌دهد. هافمن و هاک، نقش دو برادر را بازی می‌کنند که از روی ناچاری، تصمیم می‌گیرند از والدین خود سرقت و با پول به دست آمده به برزیل فرار کنند. با این همه، نقشه‌ی آن‌ها به یک فاجعه تبدیل می‌شود. بازی درگیرکننده‌ی هافمن، چند نامزدی برای او به همراه داشت، از جمله «جوایز فیلم به انتخاب منتقدان» و «انجمن ملی منتقدان فیلم».

ایتن هاک در مصاحبه‌ای می‌گوید که بهترین نصیحت در رابطه بازیگری را هافمن به او کرده است: «فیلیپ همیشه می‌گفت وقتی بازی می‌کنی، باید حس طنز هم داشته باشی. او به من یادآوری می‌کرد که ما تعدادی کودک هستیم که دارند بازی می‌کنند. همه‌اش شوخی است. اما در عین حال، باید با بازیگری همانند بازی مرگ‌ و‌ زندگی برخورد کرد. اگر بتوانی تعادل میان شوخی و جدیت را حفظ کنی، آینده‌ی هنری روشنی خواهی داشت».

ایتن هاک اهمیت دیالوگ‌ها را هم از هافمن آموخته است: «فیلیپ بارها نقش سیاهی‌لشکر را برعهده داشت، یکی از آدم‌های فرعی صحنه، پلیس سوم یا خدمتکار چهارم. من هرگز این نقش‌ها را بازی نکرده‌ام. اما چیزی که او یاد گرفت، نهایت استفاده از فرصت‌ها بود، بهره‌جویی کامل از یک جمله دیالوگ. فیلیپ از کنار یک جمله هم به سادگی عبور نمی‌کرد، او بسیار جدی بود. من هم در اوایل دوران بازیگری‌ام، به این مسائل فکر کردم و به این باور رسیدم که باید نقش‌های بیشتری را بازی کنم».

۶- مانیبال (Moneyball)

فیلیپ سیمور هافمن

  • سال انتشار: 2011
  • کارگردان: بنت میلر
  • دیگر بازیگران: برد پیت، جونا هیل، رابین رایت، کریس پرت
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 7.۶ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 94 از ۱۰۰

یکی از تحسین‌شده‌ترین نقش‌آفرینی‌های هافمن در زندگی حرفه‌ای ممتازی که به اتمام رساند. «مانیبال» شش نامزدی اسکار بدست آورد اما در کمال ناباوری، این بازیگر نادیده گرفته شد. با این وجود، شخصیت هافمن یکی از اجزای مهم ساختار فیلم است. او در واقع شخصیت‌منفی فیلم به حساب می‌آید و در مقابل «بیلی بین» (برد پیت) قرار می‌گیرد.

هافمن در رابطه با ساخت فیلم می‌گوید: «تجربه‌ی خوبی بود. فرصت داشتم تا کمی تمرین کنم، اتفاق ویژه‌ای بود. من طرفدار بیسبال هستم، با بیسبال بزرگ شده‌ام. برای من تجربه‌ی لذت‌بخشی بود». او در رابطه با فیلم و همکاری با «بنت میلر» اضافه می‌کند: «فیلم در رابطه با مطالعه‌ی شخصیت‌ها است و وجه‌ی انسانی آن‌ها حرف‌های زیادی برای گفتن دارد. بنت میلر می‌داند شخصیت‌ها و طبیعت انسانی آن‌ها را چگونه تجزیه و تحلیل کند».

۵- تقریباً مشهور (Almost Famous)

فیلیپ سیمور هافمن

  • سال انتشار: 2000
  • کارگردان: کامرون کرو
  • دیگر بازیگران: فرانسیس مک‌دورمند، کیت هادسون، بیلی کروداپ، آنا پاکوین
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 7.۹ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 89 از ۱۰۰

براساس اتفاقات واقعی، «تقریباً مشهور» تلاش «کامرون کرو» برای به اشتراک گذاشتن تجربیات دوران نوجوانی‌اش با مخاطبان است که در این زمینه، موفق هم می‌شود.

هافمن نقش «لستر بنگز» را بازی می‌کند، یک منتقد موسیقی که برای مجلاتی همچون «رولینگ استونز» می‌نویسد و به «بهترین منتقد راک آمریکا» معروف است. اینجا هم مطابق معمول، شاهد یک نقش‌آفرینی تند و تلخ از هافمن هستیم.

کامرون کرو بارها به اهمیت نقش لستر بنگز اشاره داشته است: «از همان ابتدا، نقش لستر، کلید موفقیت فیلم بود و تنها راهی که بتوان آن را درست از آب درآورد، زیرا لستر یک چهره‌ی بزرگ و یکی از آدم‌های مهم زندگی من است». کرو به مسئول انتخاب بازیگران فیلم از آغاز گفته بود: «این نقش برای فیلیپ سیمور هافمن است، اگر بتوانیم او را راضی به حضور کنیم.»

۴- شب‌های عیاشی (Boogie Nights)

فیلیپ سیمور هافمن

  • سال انتشار: 1997
  • کارگردان: پل توماس اندرسن
  • دیگر بازیگران: مارک والبرگ، جولیان مور، برت رینولدز، دان چیدل، جان سی ریلی
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 7.۹ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 93 از ۱۰۰

هافمن در «شب‌های عیاشی» نقش کوچک و کوتاهی دارد اما این حضور کوتاه، به‌یادماندنی است و برای او تبدیل به یک سکوی پرتاب شد. این فیلم، سکانس‌های خاطره‌انگیز زیادی دارد اما لحظه‌ی فروپاشی و گریستن «اسکاتی جی» که بالاتر هم اشاره کردیم، یکی از بهترین لحظات این ساخته‌ی اندرسن است.

«مارک والبرگ» در مورد هم‌بازی شدن با هافمن می‌گوید: «ما هر دو جوان بودیم و تنها در چند فیلم بازی کرده بودیم. در یک سکانس باید همدیگر را می‌بوسیدیم، من حس خوبی نسبت به این مسئله نداشتم اما فیلیپ کمک کرد تا احساس بهتری داشته باشم».

والبرگ همچنین از هافمن به نیکی یاد می‌کند و می‌گوید: «او بازیگر سخاوتمندی بود، شجاع و فداکار. ما مدتی با هم وقت گذراندیم، یک جشن دورهمی در آپارتمانم در لس آنجس داشتیم و فیل مدام در حال دویدن به این سو و آن سو بود تا تنقلات و وسایل آتش‌بازی پیدا کند. فردای آن روز، دیدم که روی درب خانه، حکم تخلیه ملک چسبانده‌اند».

۳- کاپوتی (Capote)

فیلیپ سیمور هافمن

  • سال انتشار: 2005
  • کارگردان: بنت میلر
  • دیگر بازیگران: کاترین کینر، کریس کوپر، اِیمی رایان
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 7.۳ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 89 از ۱۰۰

«کاپوتی» همان فیلمی است که اگر به هر دلیلی فیلیپ سیمور هافمن را جدی نمی‌گرفتید، پس از آن دیگر نمی‌توانید با همان دیدگاه سابق به او نگاه کنید. فیلم، یک موفقیت هنرمندانه‌ی کم‌نظیر برای این بازیگر بود. هافمن تنها از کاپوتی تقلید نمی‌کند، بلکه به معنای واقعی کلمه، تبدیل به او می‌شود. یک جایزه‌ی اسکار برای این نقش‌آفرینی شاید کافی نباشد.

بنت میلر در رابطه با این شخصیت می‌گوید: «مهم‌ترین چیز، باطن این شخصیت است و بدون اینکه وارد جزئیات شوم، بسیاری از آن‌ها [ابعاد شخصیتی کاپوتی] با زندگی فیلیپ هم‌راستا هستند. من این را از اول می‌دانستم و با گذشت زمان، آشکارتر شد. در وجود این شخصیت چیزی نهفته بود که تنها فیلیپ می‌توانست آن را درست دربیاورد و هیچکس دیگری نمی‌توانست».

۲- نیویورک، جز به کل (Synecdoche, New York)

فیلیپ سیمور هافمن

  • سال انتشار: 2008
  • کارگردان: چارلی کافمن
  • دیگر بازیگران: میشل ویلیامز، کاترین کینر، دایان ویست، سامانتا مورتون
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 7.۶ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 69 از ۱۰۰

در این برداشت عجیب و زیبا از روند شکل‌گیری هنر، چارلی کافمن در اعماق یک «فراداستان»، گشت‌و‌گذاری تجربی دارد. فیلم اگر چه با نقدهای منفی هم روبرو شد اما نوید دهنده‌ی موج نوی تازه‌ای از سینمای آمریکا است که مرزها را کنار می‌زند و دیوار چهارم را می‌شکند.

هافمن در نقش «کیدن کوتارد»، میخکوب‌کننده است؛ مردی که می‌خواهد شاهکارش را بسازد و مجبور می‌شود تا متلاشی شدن همه چیز را به چشم ببیند. کوتارد مایوس می‌شود و در این مسیر، هرچه که داشت را از دست می‌دهد و در نهایت در درام زندگی خودش، با یک بازیگر فرعی جایگزین می‌شود. ما نمی‌توانیم بگوییم چه چیزی واقعی و چه چیزی ساختگی است و نقش‌آفرینی پیچیده‌ی هافمن شرایط را برای مخاطب سخت‌تر هم می‌کند.

۱- استاد (The Master)

فیلیپ سیمور هافمن

  • سال انتشار: 2012
  • کارگردان: پل توماس اندرسن
  • دیگر بازیگران: واکین فونیکس، اِمی آدامز، لورا درن، رامی ملک، جسی پلمونس
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 7.۲ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 84 از ۱۰۰

به اعتقاد بسیاری، بهترین نقش‌آفرینی عمر هافمن. داستان «استاد» در دنیایی اتفاق می‌افتد که به تازگی از جنگ جهانی دوم عبور کرده است. «لنکستر داد» نماینده‌ای دروغین برای آدم‌هایی است که اعتقاد خود را از دست داده‌اند و همانند «فِرِدی» به دنبال تغییر هستند.

ما خیلی زود از ذات واقعی شخصیت لنکستر داد آگاهی پیدا می‌کنیم (یک شیاد بزرگ) اما در رویارویی با نقش‌آفرینی پرکشش و اثرگذار هافمن، تسلیم می‌شویم و غریزه‌ی ما کورکورانه او را دنبال می‌کند. پل توماس اندرسن در مورد هافمن می‌گوید: «کاری وجود ندارد که [فیلیپ] نتواند انجام بدهد. بچه که بودم، تنها آرزویم فیلم‌سازی بود… اما هرگز در رویاهایم تصور نمی‌کردم کسی با ظاهر فیلیپ هافمن بخشی از آن باشد». او ادامه می‌دهد: «اما حالا اینجا هستیم و در بخشی از این مسیر، من بازیگری را پیدا کردم که باور دارم هر کاری می‌تواند انجام دهد».

هرگاه صحبت از بهترین استعدادهای بازیگری تاریخ می‌شود، فیلیپ سیمور هافمن را به یاد داشته باشید و به او هم ادای احترام کنید، زیرا سزاوار احترام است؛ ستاره‌ای که در نوع خود بی‌همتا بود، هست و خواهد بود.

منبع: Hollywood Insider, Far Out Magazine



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما
X