معرفی کتاب خودیاری «افسردگی نهفته»؛ نقاب کمالگرایی را از چهره بردارید
ممکن است هر روز با کسانی مواجه شویم که به نظر میرسد زندگی بینقصی دارند، هیچ چیز بر رضایتمندی آنها خدشه نمیاندازد و خلاصه، رویایی را زندگی میکنند که همهی ما آرزوی دستیابی به آن را داریم. اما شاید در پشت این نقاب عالی چهرهای پنهان شده که زمین تا آسمان با آنچه به دیگران نشان میدهد تفاوت دارد؛ کسی که کمرش از کشیدن بار ایدههای کمالگرا آرامآرام خم میشود، کسی که دیگر از زندگی به ستوه آمده، کسی که حتی ممکن است خودمان یکی از آنها باشیم. مارگارت رابینسون رادرفورد در کتاب خودیاری «افسردگی نهفته» (Perfectly Hidden Depression) به بررسی ماهیت شکننده اما تأثیرگذار این وضعیت میپردازد که در نتیجهی شرمساری پروبال میگیرد، یعنی وضعیت افسردگی نهفته.
مارگارت رابینسون رادرفورد، که اغلب او را به طور خلاصه به نام دکتر مارگارت رادرفورد میشناسند، یک روانشناس بالینی، نویسنده و مجری پادکست «سلف ورک» (SelfWork)، یکی از اعضای انجمن روانشناسی آمریکا (APA) و انجمن روانشناسی آرکانزاس (ArPA) با بیش از ۲۵ سال تجربه است که هر روز با افرادی سروکار دارد که برای درمان اختلال اضطراب و افسردگی سراغش آمدهاند. او همواره هدف خود را آگاهیبخشی و توانمندی عنوان کرده تا مسائل سلامت روان دیگر تابو در نظر گرفته نشده و فرصت برای ارائهی راهنمایی و حمایت از افرادی فراهم شود که روزانه با افسردگی، اضطراب و مانند آنها دست و پنجه نرم میکنند.
رادرفورد علاوه بر آنکه کتاب «افسردگی نهفته» را نگاشته، به طور منظم در رسانههای مختلف از جمله روانشناسی امروز (Psychology Today)، هافینگتون پست (The Huffington Post) و نیویورک تایمز (The New York Times) حضور پیدا کرده و دربارهی موضوعات مختلف سلامت روان و راهکارهای خودیاری صحبت میکند. رادرفورد بر تقاطع کمالگرایی، افسردگی و تروما متمرکز است و با استفاده از تجربهی خود در درمان بیماران سلامت روان، دانش جامعی دربارهی این وضعیت خاص دارد که خود اصطلاح آن را برای اولین بار روی کار آورد؛ یعنی همان «افسردگی نهفته» یا به طور مخفف PHD.
رادرفورد با استفاده از تجربیات بیماران تحت درمان خودش به تجزیه و تحلیل این وضعیت ویژه میپردازد که بسیاری از افراد کمالگرا با آن دست به گریباناند. به قول رادرفورد در کتاب «افسردگی نهفته»، کمالگرایی، انکار و جدایی عاطفی چندی از مهمترین ویژگیهای کسانی هستند که با افسردگی نهفته زندگی میکنند. با دست گذاشتن بر این مفهوم خاص، که اغلب در گفتگوها دربارهی سلامت روان نادیده گرفته شده است، رادرفورد میخواهد خوانندگان را به درک و پذیرش این شرایط دعوت کند؛ به ویژه خوانندگانی که با همین وضعیت دست و پنجه نرم میکنند.
اگر برای حفظ نقابی که هر روز به چهره میزنید با خود کلنجار میروید، اگر میخواهید یک تصویر عالی و بینقص از خودتان به دیگران نشان دهید و این شما را به ستوه آورده، کتاب «افسردگی نهفته» راهنمای جامعی است که علاوه بر شناسایی این وضعیت، استراتژی و راهکارهایی ارائه میدهد تا کسانی که بارهای نامرئی بر دوش میکشند بتوانند از قیدوبندهای کمالگرایی و افسردگی خارج شوند.
افسردگی نهفته چیست؟
رادرفورد کتاب را با تعریف اصطلاح افسردگی نهفته (PHD) آغاز میکند؛ اصطلاحی که اولین بار خودش برای توصیف نوعی از افسردگی ارائه داد که با کمالگرایی پوشانده میشود. این اصطلاح به افرادی اطلاق میشود که ظاهرا در زندگی روزمرهی خود مشکلی ندارند و از پس کارهایشان برمیآیند، اما با احساسات آسیبزایی مثل افسردگی و اضطراب دست و پنجه نرم میکنند و معتقدند شایستگی لازم برای انجام کارها را ندارند.
مارگارت رادرفورد در این کتاب، که اولین بار در سال ۲۰۱۹ میلادی منتشر شد، دربارهی علائم و اثرات مخرب اما اغلب نادیدهگرفتهشدهی افسردگی نهفته صحبت میکند. به گفتهی او، افرادی که با این وضعیت دستبهگریباناند ظاهرا در زندگی و محل کار کنترل اوضاع را به دست دارند، در حالی که در درون خود با احساسات افسردگی که از دیگران پنهان نگه میدارند دست و پنجه نرم میکنند. این افراد اغلب چهرهای از کمالگرایی، قدرت و استقلال را به دنیا نشان میدهند که تشخیص مبارزات درونی آنها را برای دیگران و حتی خودشان دشوار میکند.
کسانی که به افسردگی نهفته مبتلا هستند ممکن است احساسات خود را کماهمیت جلوه دهند یا آنها را نادیده بگیرند که در نتیجهی آن، از یاری خواستن از دیگران اجتناب میکنند. در صورت ادامهدارشدن این وضعیت، احساس انزوا، شرم و مقاومت در برابر آسیبپذیری تشدید میشود. به همین دلیل شناسایی افسردگی پنهان بسیار مهم است؛ زیرا در صورت بیتوجهی میتواند اثرات طولانیمدت منفی بر سلامت روان فرد داشته باشد.
رادرفورد در جایی در کتاب میگوید: «درخواست یاری کردن نشاندهندهی ضعف آدم نیست. در عوض، با این کار نشان میدهید که به اندازهی کافی برای خودتان ارزش قائل هستید که از خود مراقبت کنید. در مقابل، این فرصت را هم به دیگران میدهید که برای شما ارزش بیشتری قائل شوند.»
رادرفورد در کتاب «افسردگی نهفته» به رابطهی مستقیم کمالگرایی و افسردگی میپردازد و اینکه چگونه کمالگرایی میتواند احساساتی مثل اضطراب را در قالبی بپوشاند تا کشمکشهای درونی فرد هم از جامعه و هم از خود بیمار پنهان شود. تجریبات کودکی و رابطهی فرد با خانواده اولین آجرهای این دیوار کج را میگذارند که ممکن است ناشی از ضربهی روحی، بیتوجهی والدین، عشقهای شکستخورده و شرایطی امثال آنها باشد. با شکل گرفتن مکانیسمهای مقاومتی در برابر بروز احساسات، فرد هرروز بیشتر و بیشتر در گودال افسردگی فرومیرود.
شرایط زمانی سختتر میشود که در دنیای مدرن از شما میخواهند بدون وقفه کیفیت عملکرد خود را حفظ و به وظایفتان عمل کنید؛ چه این وظیفه در ساختار خانواده باشد، مثل مادری، یا در جامعه مثل کارمند یک شرکت. رادرفورد در کتاب خود استدلال میکند که انتظارات اجتماعی و چارچوبهای فرهنگی میتوانند فشار مضاعفی بر فردی بگذارند که همین حالا هم با افسردگی پنهان دست به گریبان است؛ به ویژه که هنوز در بسیاری جوامع مطرح کردن مسائل سلامت روان به عنوان ضعف در نظر گرفته میشوند که میتواند اندیشههای کمالگرایانه را تقویت کرده و هر گونه تلاش او برای کمکخواهی را سرکوب کنند.
رادرفورد از تجریبات بیماران خود میگوید
در سراسر کتاب «افسردگی نهفته» میتوانید مطالعات موردی را پیدا کنید که هر یک اشکال مختلفی از PHD را نشان میدهند؛ از یک بیزینسمن ظاهرا موفق که احساس میکند شیادی قلابی بیش نیست، تا مادری فداکار که در دام توقعات ازپیشتعیینشدهی اجتماع برای زنان افتاده است. هر یک از این تجربیات چهرههای متفاوت یک بیماری، یعنی افسردگی نهفته را به نمایش میگذارند که شاید شما هم بتوانید پس از خواندن با برخی از آنها همذاتپنداری بکنید.
برای درک بهتر وضعیت افسردگی نهفته به یکی از بیماران خود رادرفورد به نام ناتالی اشاره میکنیم؛ کسی که همیشه لبخند بر لب داشت، حتی زمانی که از موضوعات دردناک زندگیاش حرف میزد. مادری سختکوش، موفق و بسیار دوستداشتنی که علاوه بر شغل تمام وقت خود، در مدرسهی فرزندانش هم کار داوطلبانه میکرد. خانهای تمیز و مرتب داشت و همه چیز سرجای خودش بود. اما روزی ناتالی با بطری خالی و قرص کنار تختش پیدا شد که همهی اطرافیانش را شوکه کرد؛ کسی که در جلسات خود به رادرفورد گفته بود: «من که نباید غر بزنم؛ زندگی من در مقایسه با خیلیها بهتر است.» خوشبختانه، ناتالی از اقدام به خودکشی جان سالم به در برد.
ناتالی آن ویژگیهایی را نداشت که هر روز در رسانهها به عنوان شاخصههای آدم افسرده نشان داده میشود. اغلب آدم افسرده را کسی توصیف میکنند که انرژی انجام هیچ کاری ندارد، به نظافت شخصیاش نمیرسد، مدام حرفهای منفی میزند، از مردم فاصله میگیرد و حتی انرژی آن را ندارد که بخواهد از تخت خودش بلند شود. اما افسردگی ناتالی از نوع پنهان آن بود که به اندازهی انواع دیگر افسردگی جدی، طاقتفرسا و ویرانگر است.
رادرفورد داستانهای تلخ مشابهی را از دیگر بیماران خود در کتاب «افسردگی نهفته» آورده که با استناد به آنها استدلال میکند چگونه باید از دست کمالگرایی رها شد که افسردگی فرد را پنهان میکند؛ انگار که ایدهها و افکار کمالگرا نقابی هستند برای پوشاندن یک وضعیت بغرنجتر که همان افسردگی است. با توجه به این استدلال، افسردگی نهفته بیشتر به عنوان یک سندرم متشکل از گروهی از باورها و رفتارها توصیف میشود. رادرفورد در کتاب خود خاطرنشان میکند که افراد مبتلا به PHD به ندرت چالشهای روزمرهی زندگی خود را به عنوان افسردگی در نظر میگیرند.
رادرفورد در کتاب خود توضیح میدهد که در وضعیت افسردگی نهفته هیچکس، حتی خود بیمار، فکر نمیکند که چیزی سرجایش نیست؛ چراکه آدمی که مردم از بیرون میبینند یک فرد موفق است که توانسته از زیر بار کولهباری از فشارها و دشواریها به سلامت بیرون بیاید. این آدم میتواند یک والد، سرپرست یا کارمند عالی باشد، حتی کسی که به عنوان فردی منظم و خوشمشرب بین دوستان و همکاران شناخته میشود.
اما در زیر این پوستهی بیرونی، کولهباری از درد، تنهایی و ناامیدی نهفته است. رادرفورد در کتاب «افسردگی نهفته» از بیمارانی یاد میکند که روز اول که قدم به مطبش گذاشتند، به شدت افسردگیاشان را انکار میکردند؛ اما به مرور متوجه شدند که زیر این پوستهی عالی که خود برای خودشان ساختهاند اندیشههای بسیار تاریکتری وجود دارد.
یکی از نقاط قوت کتاب «افسردگی پنهان» در جامع بودن استدلال آن است. دکتر رادرفورد در کتاب «افسردگی نهفته» توضیح میدهد که انکار میتواند از چیزهای مختلفی نشأت بگیرد. گاهی اوقات انکار افسردگی یک تصمیم آگاهانه است و گاهی اوقات اینطور نیست. نیاز به سرکوب کردن، پنهان شدن، نامرئی شدن و ارائهی یک تصویر بینقص از خود به دیگران، ایدهای است که در وهلهی اول در کودکی شکل میگیرد.
رادرفورد اینگونه مثال میزند که احتمالا اگر در کودکی والدین شما اعتیاد داشتهاند، شما این مسئولیت را بر خود دیدهاید که از خواهر و برادر کوچکترتان مراقبت کنید. به طور طبیعی احتمال آن وجود دارد که با قبول مسئولیت چند نفر دیگر، نیازهای خودتان را به طور کامل نادیده بگیرید. در وضعیتی دیگر، ممکن است با پدر و مادری بزرگ شده باشید که تنها وقتی به شما توجه میکنند که وظایفتان را به عالیترین شکل انجام داده بدهید؛ یعنی دوست داشتهشدن از سوی دیگران وابسته به قید انجام وظایف به بهترین نحو میشود. بنابراین، شما به فردی تبدیل میشوید که کمال را در اولویت قرار میدهد و عمیقترین نیازهای خود را نادیده میگیرد.
پنهان کردن افسردگی میتواند از باورها و هنجارهای فرهنگی نیز نشأت بگیرد. شاید شما در خانواده یا جامعهای بزرگ شدهاید که صحبت از خواستهها و احساسات، یا سلامت روان، به عنوان تابو در نظر گرفته میشود. شاید مراجعه به روانشناس برای اطرافیان شما یک کار شرمآور است. این موجب میشود که از بیان نیازهایتان دلسرد شده و به سرکوب خود روی بیاورید. رادرفورد همچنین بر نقش رسانههای اجتماعی تأکید دارد که موجب شده همیشه خودمان را با بهترین تصویر از سلبریتیها و شخصیتهای فضای مجازی مقایسه کنیم.
علائم و نشانههای افسردگی نهفته
با وجود اینکه کتابهای خودیاری و تشخیص شخصی نمیتوانند جایگزین مراجعه به روانشناس باشند، رادرفورد در این کتاب ده نشانهی اصلی افسردگی نهفته را دستهبندی کرده تا خوانندگان با مراجعه به آن بتوانند راحتتر وضعیت خود را ارزیابی کنند؛ مهمترین نشانههای افسردگی نهفته را میتوان به موارد زیر خلاصه کرد:
کمالگرایی: افراد دارای افسردگی پنهان بسیار کمالگرا هستند و صدای درونی مدام به آنها انتقاد میکند که منجر به حس شدید شرم در فرد میشود. آنها استانداردهای بالایی برای خود در نظر میگیرند و میخواهند با دستاوردهایشان حفظ ظاهر کنند.
عملکرد بالا: این افراد احساس مسئولیت بیش از حد دارند، به شدت روی کارهایشان تمرکز میکنند و تمام کردن فعالیتهایشان را به عنوان معیاری در نظر میگیرند که ارزشمندی خود را بر اساس آن میسنجند. آنها در حفظ و جریان دادن به روابط شخصی خود مشکل دارند، اما در حرفهی خود موفقیتهای قابل توجهی کسب میکنند.
انتقاد از خود: کسانی که PHD دارند به شدت از خود انتقاد میکنند و ممکن است درگیر خودگویی منفی شوند و خود را مسئول هر گونه شکست یا کمبود میدانند.
ترس از آسیبپذیری: افسردگی نهفته موجب میشود افراد برای ادراک، پذیرش و ابراز احساسات دردناک خود با مشکل مواجه شوند. این وضعیت با ترسی عمیق از آسیبپذیری همراه است؛ زیرا همواره این نگرانی گوشهی ذهنشان وجود دارد که نکند رنجهای آنها از سوی دیگران با قضاوت یا طردشدگی مواجه شود. این افراد به شدت نگران هستند و خود را در موقعیتهایی قرار نمیدهند که احساس میکنند ممکن است توانایی کنترل آن را نداشته باشند.
مشکلات خودمراقبتی: افراد مبتلا به PHD ممکن است نیازهای دیگران را بر نیازهای خود ترجیح دهند؛ آنها بسیار نگران سلامت جسمی و روانی اطرافیانشان هستند، اما در مورد خودشان اجازهی چنین چیزی را به دیگران نمیدهند و نمیگذارند شخص دیگری به حباب امن آنها وارد شود؛ از این رو دردها و ناراحتیهایی که در گذشته متحمل شدهاند، یا اکنون بر آنها میرود، انکار میکنند یا تقلیل میدهند. معتقدند که آدم باید حساب نعمتهای خود را داشته و نسبت به آنها قدردان باشد و این اندیشه را اساس رفاه و حال خوب میدانند.
مشکلات سلامت روان دیگر: علاوه بر افسردگی نهفته، این افراد دارای علائم دیگری از مشکلات سلامت روان هستند؛ مثلا، میخواهند همهی موقعیتها را کنترل کنند یا از هر وضعیتی که به آنها اضطراب میدهد فراریاند.
کتاب «افسردگی نهفته» نتایج این وضعیت را در زندگی روزمره بررسی میکند
طبق گفتهی رادرفورد، اغلب مردم در دو ویژگی اشتراک دارند: یکی سابقهی تروما، و دیگری این باور که آشکار کردن این تروما یا درد ممنوع است. علاوه بر اینها، گفتیم که رادرفورد ویژگیهای مشترک افراد با افسردگی نهفته را در مواردی مثل نیاز مفرط به کنترل، اجتناب از وابستگی عاطفی و اولویت دادن به نیازهای دیگران خلاصه کرده است. این ویژگیها اما هزینههای گزافی برای این افراد به بار میآورد. کسانی که دچار افسردگی نهفته هستند مدام برای حفظ ظاهر به سرکوب احساسات خود دست میزنند که میتواند به بیحسی عاطفی، احساس پوچی یا طردشدگی از دیگران بینجامد.
علاوه بر این، فشار از سوی جامعه و خود فرد برای دستیابی به استانداردهای عالی، اضطراب و استرس فرد را تشدید میکند. در مواردی حتی آگاهی به این موضوع میتواند به یک موضوع استرسزا تبدیل شود. کسی که در وضعیت افسردگی نهفته قرار دارد میخواهد همه را از خودش راضی نگه دارد؛ اما در زندگی واقعی نمیتوان رضایت همه را به دست آورد؛ در نتیجه، بیمار در یک دور باطل گیر میافتد که جز فرسودگی و رنجیدگی برای او در پی نخواهد داشت.
فرایند رهایی از کمالگرایی
اگر این علائم را در خود میبینید رادرفورد پیشنهاد میکند به روانشناس مراجعه کنید و بکوشید با خودتان و دیگران نسبت به احساسات و افکار خود صادق باشید. درست است که حتی فکر اینکه بخواهید سفرهی دلتان را پیش کس دیگری باز کنید شما را به وحشت میاندازد، اما در میان گذاشتن این افکار میتواند کمی بار نامرئی که به دوش میکشید را سبکتر کند. پرورش خودآگاهی، تعیین مرزهای واقعبینانه و پذیرش آسیبپذیری اولین گامهایی است که باید در فرایند رهایی از کمالگرایی برداشت و این مهمترین هدفی است که رادرفورد از نگارش کتاب «افسردگی نهفته» داشته است.
اگر این ویژگیها را در کسی از اطرافیان خود مشاهده کردهاید میتوانید به طور غیرمستقیم این اطلاعات را پیش او مطرح کنید تا فرد مقابل وارد لاک دفاعی خود نشود؛ بالاخره انکار و فاصله گرفتن از واقعیت واکنشی طبیعی است و تغییر میتواند برای هر کسی تجربهای وحشتناک باشد. رادرفورد همچنین دربارهی مواجهه با این دسته بیماران متذکر شده که افراد مبتلا به افسردگی نهفته میل زیادی به مخفیکاری و پنهان شدن دارند؛ بالاخره، این روشی است که از نظر خودشان سالهاست که جواب میدهد؛ ازاینرو باید با احتیاط شرایطشان را به آنها گوشزد کرد.
رادرفورد نمیخواهد با این کتاب یک نسخهی ثابت برای همه بپیچد و سبک نگارشی او نیز ساده و جذاب است که میتواند هر خوانندهای را به سمت خود بکشاند؛ چه آنهایی که در خودشان نشانههایی از افسردگی نهفته میبینند و چه خوانندگان عادی که علاقمند به مطالعه در حوزهی سلامت روان هستند. کتاب «افسردگی نهفته» در لحن خود از قضاوت دوری کرده و بیشتر میخواهد به کسانی که به دنبال ایجاد تغییرات مثبت در زندگی خود هستند انگیزه بدهد.
«افسردگی نهفته» خلاف بسیاری از کتابهای خودیاری زرد موجود، از ایدهها و تجربههای شخصی و منحصربهفرد برای عمومیت دادن به همگان استفاده نکرده، بلکه از تجربیات بیماران واقعی برای تبیین استدلال خود بهره میگیرد. همچنین راهکارهای مشخصی ارائه میدهد تا خوانندگان بتوانند با پیادهسازی این استراتژیها در زندگی روزمرهی خود گامهایی هرچند کوچک به سمت بهبودی بردارند.
ناتالی که در ابتدا از تجربهی او یاد شد شانس زندگی دوباره را پیدا کرد و با کنکاش در گذشتهی خود و پذیرش مبارزات هرروزهاش با روان خودش توانست بهبود پیدا کند. او اعتیاد خود با دارو و الکل را کنار گذاشت، مرزهای شخصی خود را با مادرش مشخص کرد و به مرور توانست اندیشههای کمالگرای خود را تقلیل دهد و کشف کند واقعا میخواهد در زندگی چه کسی باشد. از این زمان دیگر لبخندهای ناتالی واقعی بود و خندهاش مسری؛ او دیگر از زنده ماندنش خوشحال بود. اما همه شاید مثل ناتالی خوششانس نباشند. ازاینرو است که مبحث سلامت روان شوخیبردار نیست و آگاهیبخشی دربارهی آن اهمیتی حیاتی دارد.
منبع: PsycheCentral