نقد فیلم «روزهای عالی»؛ در ستایش سادهزیستی، روزمرگی و گذشته
باید ویم وندرس باشی برای اینکه بتوانی با خیال راحت فیلمی مثل «روزهای عالی» بسازی. («روزهای خوش» هم ترجمه خوبی است.) باید تمام کارهایی که دلت میخواسته کرده باشی تا بروی سراغ سوژهای به سادگی «روزهای عالی». یک توالتشور دلبسته به گذشته که روزهایش را تقریباً در سکوت کامل با کار، موسیقی غربی، عکاسی از طبیعت و آرشیو کردن عکسها، به یک بار معمولی رفتن، غذاهای فوقالعاده ساده خوردن، گیاه پرورندان، کتاب خواندن و لذت بردن از شادیهای کوچک اما عمیق زندگی میگذراند. نقد فیلم «روزهای عالی» را در این مطلب بخوانید.
ما در تازهترین فیلم آقای وندرس دو ساعت از زندگی هیرایاما را (با بازی درخشان کوجی یاکوشو) قدم به قدم میبینیم که عامدانه است، چون قرار است روزمرگی را ببینیم. قرار است به اندازه تمام بیست و چهار ساعتهای زندگی این مرد کشدار بودن و تکراری بودن زندگی را تجربه و لمس کنیم، اما در همین کشش و تکرار معنای زندگی را درک کنیم. هیچ حرف تازهای نیست. ساده زیستن و ساده نگریستن پیامی به قدمت تاریخ انسان خردمند است. بسیاری از متفکران و فیلسوفان جهان در گوشه گوشه دنیا، چه آنها که نامشان را میشناسیم چه یک پیر خردمند ناشناس، آدمی را به ساده زیستی دعوت کرده و میکنند. و راز زندگی را در همین سادگی میدانند و میبینند.
هشدار: در نقد فیلم «روزهای عالی» خطر لو رفتن داستان وجود دارد
آقای وندرس هم در هفتاد و هشت سالگی بعد از سالها جستوجو در معنای زندگی در فیلمهایش و تصویرسازیهای خاص خودش، به احتمال زیاد در شگفتی از توالتهای عجیب و غریب توکیو، فیلمی ساخته است در ستایش سادگی زندگی، هنر، ادبیات، موسیقی، نوار کاست، عکاسی آنالوگ و سکوت. او در مواجهه با جهان گوشیهای هوشمند و اسپاتیفای و طمع جوانان برای پول و شهوت، شخصیت اولش را اولاً یک ژاپنی انتخاب کرده و فیلمش را به ژاپن برده تا هم در پیشرفت و رفاه زندگی کم از جهان غرب نداشته باشد و هم روزمرگی نه دستمایه عصیان که باعث آرامش و رضایتمندی از زندگی باشد.
شاید بتوان ادعا کرد که فقط در این نقطه از جهان است که یک توالتشور آشنا و علاقهمند به هنر و ادبیات باشد و در عین حال، نه تنها شکایتی از زندگی نداشته باشد که راضی باشد. کارش را به حکم وظیفه انسانی و فرهنگ شخصی و اقلیمی، درست و دقیق و تمیز انجام دهد. این میتواند نشانه مسئولیتپذیری و وظیفهشناسی که در فرهنگ ژاپن مرسوم است، باشد، و همچنین چون در مقابل یک جوان در آرزوی پول و رابطه جنسی قرار میگیرد که از کار و زندگیاش هم ناراضی است، تصویری از زوال ارزشها؛ در دنیایی که رفاهِ بیش از اندازه، در دسترس بودن منابع و تعجیل و عطش جهانی در رسیدن به آرزوهای مادی، طمع و فردگرایی را بر جماعت غالب کرده است. آنچه نتیجه منطقیاش نارضایتی از زندگی است. در چنین جهانی قهرمان ساده «روزهای عالی» با انتخاب عامدانه و آگاهانه شغلی در حد توالتشوری و فاصله از دنیای مدرن جهان منحصربهفرد خود را ساخته است. جهانی که انگار تکهای از گذشته در دنیای مدرن امروز است، میان برجها و اتومبیلهای پیشرفته و توالتهای عمومیای که طراحی و معماریشان تقریباً تمام دنیا را به حیرت وامیدارد.
کارگردان اطلاعات خاصی از شخصیتها به ما نمیدهد. ما نمیدانیم شخصیت اصلی در گذشته چه کاره بوده و چه زندگیای را پشت سر گذاشته است. فقط یک جا خواهرش را میبینیم که راننده شخصی دارد و ظاهراً به خاطر شغل جدید برادرش با او قطع ارتباط کرده است. یا از دلمشغولیهای هیرایاما میفهمیم که باید در گذشته هنرمند بوده یا کاری در حوزه فرهنگ و هنر داشته. خانه محقر او که حتی حمام ندارد، اما فوقالعاده تمیز و مرتب است و پر از کتاب و فیلم و گیاه و آرشیو عکس، نشان از یک روح والا دارد. اما کارگردان دلیلی نمیبیند نه از او و نه شخصیتهای گذرایش اطلاعات بیشتری به ما بدهد.
پای سفر قهرمانی هم در میان نیست. شخصیت اصلی خود متحولشده است. نیازی ندارد اتفاقی برایش بیفتد تا چیزی را کشف کند. چرا چنین است؟ ما نمیدانیم. تنها چیزی که میبینیم و درک میکنیم، این است که او راز زندگی را کشف کرده یا دستکم تلاش کرده و میکند که با صبر و آرامش آن را با خود حفظ و حمل کند. او تعریف وندرس از ابرانسان است که حاضر است نوارهای ارزشمند قدیمیاش را برای کسانی که حتی نمیدانند آن را چطور در دستگاه ضبط و پخش اتومبیل بگذارند، بفروشد تا آنها به مراد دلشان برسند. او هیچ توقعی از کسی ندارد اما حاضر است بزرگترین لطف را در حق دیگری بکند.
فیلم آنقدر درونگراست و در دنیای ذهنی شخصیت اصلی میگذرد که تو حتی نیت و احساسش نسبت به کارهای خوبی را که انجام میدهد، متوجه نمیشوی. لبخندی زیبا بر لب که چروکهای زیبایی دور چشمهای خندان و به صلحرسیده با جهان او میاندازد، دائم همراه اوست. فیلم قرار است کسلکننده باشد و تصویرسازی های رویاگونه شخصیت اصلی، همان امضای کارگردان، بسیار اندک و گذراست. اگر فیلم امریکایی یا حتی ایرانی بود حتماً نریشن میداشت و در نهایت، فاجعهای رخ میداد. در ژاپن و با شخصیت ژاپنی است که میشود چنین دنیایی را ساخت. دنیایی که به مذاق همگان از جمله اعضای آکادمی اسکار و هیئت داوران کن هم خوش بیاید.
اسم کارگردان در این رضایت همگانی از فیلم نقش بسیار مهمی دارد. شاید اگر فیلمسازی جوان یا نه چندان شناختهشده چنین فیلمی میساخت، کسی وقعی به او نمینهاد. فیلم هیچ گره خاصی ندارد و هر جا هم که میرود گرهی ایجاد کند، گره خوب محکمنشده را به سرعت باز میکند. مثلاً ما هرگز نمیفهمیم چه کسی کاغذ بازی دوز را در دستشویی میگذارد. هیرایاما و کسی که نمیدانیم کیست بی آنکه هم را ببینند با هم دوز بازی میکنند و این هم بی آنکه به جایی برسد، به سرعت به بخشی از روزمرگی تبدیل و به سرعت فراموش میشود. یا اینکه چرا خواهرزاده از خانه فرار کرده و به خانه دایی آمده است.
یک سکانس زیبا از کافهای با مدیریت یک خانم ژاپنی که لباس اصیل میپوشد و ترانه «خانه خورشید خیزان» از گروه انیمالز را به ژاپنی میخواند، در فیلم هست که بعد سعی میشود گرهی با استفاده از آن ایجاد شود. اما فیلمساز باز هم عامدانه از این کار امتناع میکند. هم به ما میگوید علاقهاکی بین هیرایاما و زن صاحب کافه هست، هم نیست. یک استفاده عجیب و غریب در پایان هم از همین معما میکند که وصله ناجوری در فیلم است، حتی با اینکه به آن سکانس درخشان پایانی با بازی زیبای یاکوشو منتهی میشود. سکانسی که حرف نهایی فیلم را میزند.
اینجا اولین و آخرین باری است که به جز لبخند بر لب اشک در چشمان هیرایاما میبینیم که لحظاتی اشک شوق است و لحظاتی انگار اشک حسرت. حسرت چه؟ ما نمیدانیم. چیزی که میتوانیم بفهمیم شاید همان ملال زندگی باشد که هرچه تلاش کنی به حضور سنگینش لبخند بزنی، جایی بالاخره گریبانت را میگیرد. شاید آنجا که پای عشق به میان میآید و تنهایی زیر سؤال میرود. فیلمساز تنهایی و صلح با زندگی را در نخواستن و مادی نبودن معنا کرده است، اما اشکهای پایانی قهرمانش از همان اندوه ازلی ابدی آدم راندهشده از بهشت و گیرافتاده در زمین میگوید.
در نقد فیلم روزهای عالی باید اشاره کرد برای کسانی که خیلی طرفدار فیلمهای هنری نیستند، «روزهای عالی» فیلم کسلکنندهای خواهد بود. برای اهلش هم حتی این میزان بی اتفاقی کمی حوصلهسربر است، گرچه کاملاً عامدانه و آگاهانه است. فیلم میتوانست بعد از سکانس مواجهه خواهر و برادر تمام شود اما آن وقت به آن کاتارسیس نهایی نمیرسید. اگرچه آن هم، کمی غیرمنتظره است. فیلم را باید فقط به احترام آقای وندرس دید. به خاطر مهارتش در ثبت و به تصویر کشیدن سادگی. او خوب میداند که دارد حرفش را واضح و سرراست و بی پیچ و تاب میزند. هدفش همین است. با این حال، «روزهای عالی» همچون فرهنگ مکان و مردمانی که به نمایش میگذارد، قابل احترام است اما به یادماندنی نیست. بازیگر نقش اولش را باید هزار بار تشویق کرد و از بعضی از محبوبترین ترانههای غربی لذت برد و در نهایت، حتی با ترکیبی از اشک و خنده به خود گفت: «و من احساس خوبی دارم.»
شناسنامه فیلم «روزهای عالی» (Perfect Days)
کارگردان: ویم وندرس
بازیگران: کوجی یاکوشو، آریسا ناکانو، تاکیو اموتو، یومی آسو، سایوری ایشیکاوا، توموکازو میورا، آئوی یامادا، مین تاناکا
محصول: ۲۰۲۳، آلمان، ژاپن
ژانر: درام
امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۹ از ۱۰
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 96%
امتیاز نویسنده به فیلم: سه از پنج
خلاصه داستان: هیرایاما توالتشوری در توکیو است که به نظر میرسد از زندگی ساده خود راضی باشد. او یک زندگی روزمره منظم دارد و اوقات فراغت خود را با موسیقی، کتاب، گل و گیاه و عکاسی میگذارند.
منبع: دیجیکالا مگ