۱۰ لحظه ماندگار سریال محبوب «پیکی بلایندرز»

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۵ دقیقه
پیکی بلایندرز یکی از بهترین آثار تولید شده توسط بی بی سی است

گونه‌ی گانگستری همواره در دنیای فیلم و سریال محبوب بوده و ساخت این آثار به دوران آغازین پیدایش هنر هفتم بازمی‌گردد. این روزها اما طرفداران این گونه‌ی دیدنی نسبت به گذشته تا حدودی کاهش یافته‌اند و رسانه‌های بصری را فیلم و سریال‌های گونه‌های ابرقهرمانی و ماورائی تسخیر کرده‌‌اند.

سپتامبر سال ۲۰۱۳ اما سریالی شروع به پخش کرد که همه‌ی محاسبات را به هم ریخت. حالا اثری خوش‌ساخت و تراز اول تمام سریال‌های در حال پخش را به چالش کشیده و به انتخاب اول بینندگان بدل شده بود. «پیکی بلایندرز»؛ اثری منسجم و دارای جزئیاتی بی‌نظیر که با ویژگی‌های شاخصی که در تمام زمینه‌ها از جمله بازیگری و داستان‌گویی داشت دوباره طرفداران فیلم و سریال را با گونه‌ی گانگستری آشتی داد.

«پیکی بلایندرز» محبوب و پرطرفدار یک مجموعه‌ی تلویزیونی بریتانیایی در ژانر جنایی است که توسط استیون نایت خلق شده. از بازیگرانی که در این سریال ایفای نقش می‌کنند می‌توان کیلین مورفی، هلن مک کروری، پاول اندرسون، سم نیل، آنابل والیس، ایو گلدبرگ، تام هاردی، آدرین برودی، آیدان گیلن و آنیا تیلور-جوی را برشمرد که نام هرکدامشان برای دیدنی‌تر شدن یک اثر تلویزیونی یا سینمایی کافی است.

داستان سریال براساس اتفاقات واقعی که در ابتدای قرن نوزدهم در انگلستان رخ داده است شکل گرفته و نوع روایت خاص و جذابش باعث شهرت آن شد. خانواده‌ای که ابتدا با یک قمارخانه‌ی غیرقانونی شروع کرد و سپس به یکی از چهره‌های برجسته‌ی گانگستری که به دنیای سیاست نیز راه یافته بود تبدیل شد. «پیکی بلایندرز» تجسم داستانی درباره‌ی خون، خانواده و هر آن‌چیزی است که عامل قدرت و برتربودن است. سریالی فوق‌العاده که با بالاترین استانداردهای ممکن اجرا شده است، از بازیگری گرفته تا فیلمبرداری، هر تصمیم خلاقانه‌ای که داستان را تقویت کند در «پیکی بلایندرز» وجود دارد.

حالا پس از ۶ فصل از این سریال هنوز به نظر می‌رسد که داستان‌هایی درباره‌ی این خانواده‌ی اهل بیرمنگام نگفته باقی مانده است. طرفداران می‌توانند امیدوار باشند که یک بار دیگر تامی شلبی باهوش و مغرورشان را که در حال مبارزه با هرکسی یا هرچیزی که در نظرش درخور و مناسب است ببینند، زیرا یک فیلم سینمایی از «پیکی بلایندرز» داستان را ادامه خواهد داد. پس از این معرفی کوتاه و درحالی که همه‌ی طرفداران در انتظار فیلم سینمایی «پیکی بلایندرز» هستند بیایید تا نگاهی بیندازیم به ۶ فصلی که تاکنون از این سریال با پرستیژ پخش شده و برخی از لحظات موردعلاقه‌ی خودمان را پیدا کنیم. هرچند انتخاب فقط چند مورد از بهترین لحظات سریال کاری سخت و تقریبا غیرممکن است اما در اینجا تعدادی از نمادین‌ترین صحنه‌های این اثر دیدنی آورده شده‌ است.

هشدار – خطر لو رفتن داستان سریال

۱۰. فصل یک، قسمت دو

  • کارگردان: اتو بثارت
  • تاریخ انتشار: ۳۰ سپتامبر ۲۰۱۴

«اونا هیچ‌وقت برنمی‌گردن»

سوفی راندل در نقش ایدا (راست) و هلن مک کروری در نقش پولی (چپ) در نمایی از سریال پیکی بلایندرز

یکی از صحنه‌های ماندگار و اثرگذار سریال «پیکی بلایندرز» در اوایل پخش آن و در فصل اول اتفاق میفتد. در دومین قسمت این فصل می‌بینیم که داستان هنوز در جهت معرفی شخصیت‌ها پیش می‌رود و مشخصا بیننده را با جنبه‌های شخصیتی عمه پولی و نقش سرپرستی که نسبت به گروه دارد آشنا می‌کند. در یکی از سکانس‌ها وقتی که عمه پولی (هلن مک‌کروری فقید) و ایدا (سوفی راندل) سر میز صبحانه در مورد اتفاقات روزمره صحبت می‌کنند، پولی باتجربه که به نوعی مادر معنوی ایدا هم هست متوجه تغییراتی می‌شود. او از روی نشانه‌های ظاهری برادرزاده‌ی بسیار جوانش حدس می‌زند که احتمالا اتفاقی افتاده.

پس از این ماجرا او ایدا را که از لحاظ روانی آشفته و بهم ریخته است نزد پزشک زنان می‌برد و پس از معاینه شک او به یقین بدل می‌شود. ایدا باردار است و باید بچه را سقط کند. اما ایدا راضی به این کار نیست و می‌خواهد بچه را نگه دارد. او برای متقاعد کردن پولی می‌گوید که پدر بچه حتما بازخواهد گشت و آن‌ها باهم بچه را بزرگ می‌کنند. اثرگذارترین صحنه‌ی این سکانس اما لحظه‌ایست که عمه پولی از خاطراتش برای ایدا می‌گوید، اینکه تجربه‌ی این ماجرا را داشته، در ۱۶ سالگی. با لبخند تلخ و لحن سردی می‌گوید که آن موقع هم عشقش به او گفته بود که برمی‌گردد اما نهایتا او خودش به تنهایی عمل سقط را انجام داده و به خاطر اینکار تا پای مرگ هم رفته.

دیالوگ ماندگار عمه پولی هیچ‌وقت از ذهن پاک نمی‌شود وقتی که ایدا را با حقیقتی تلخ روبرو می‌کند: «اونا هیچ‌وقت برنمی‌گردن ایدا، چرا باید برگردن؟ خودت که کلمات رو میشناسی، تو می‌شی یه فاحشه، بچه هم یه حرومزاده، ولی هیچ کلمه‌ای برای مردی که برنمی‌گرده نیست». فوق‌العاده است نه؟ چه کسی بهتر از پولی می‌توانست در چند جمله اوج بغرنجی ماجرا را به ایدا بفهماند؟

۹. فصل دو، قسمت چهار

  • کارگردان: کالم مک کارتی
  • تاریخ انتشار: ۲۳ اکتبر ۲۰۱۴

«این مکان تحت مدیریت جدید است»

پاول اندرسون در نقش آرتور یکی از اثرگذارترین شخصیت‌های سریال است

صحنه‌ای ماندگار و نمادین که کاملا نشان دهنده‌ی نوع شخصیت آرتور (پاول اندرسون) در «پیکی بلایندرز» است. زمانی که با گنگ خودش به یک میخانه که تحت مدیریت شخصی به نام ماریو است حمله می‌کند و تصمیم می‌گیرد تا آنجا را برای خود کند نشان می‌دهد که برای رسیدن به خواسته‌اش هرکاری می‌کند، او با ورودی دیوانه‌وار و منحصربه‌فرد میخانه را تسخیر می‌کند و البته باید این صحنه را با خشونت مختص او بپذیریم و از تندخویی و پرخاشگری مضاعفش در تمام سریال لذت ببریم. موسیقی متن، اسلوموشن‌ها و زد و خورد‌ وحشیانه‌ای که در سکانس مورد بحث جای گرفته هسته‌ی اصلی این نمایش شگفت‌انگیز است.

آرتور پس از پیدا کردن رئیس میخانه و زخمی کردن او بالای سن می‌رود و با صدای بلند فریاد می‌زند که: «به خاطر تیغ من و چندین شکایتی که از طرف همسایه‌ها بخاطر صدای بلند این موسیقی لعنتی شده است، – سپس ماریو را که غرق در خون است پشت میکروفن می‌برد و با صدایی که همه بشنوند – این مکان تحت مدیریت جدید است، این دستور پیکی بلایندرز است». و بدین ترتیب با ضرب شستی غافلگیر کننده قدرت خود و گروهش را به رخ همگان می‌کشد. یک سکانس زد و خورد و تیراندازی زیبا که در مرحله به مرحله‌اش غافلگیر کننده است و با لبخندی گستاخانه توسط آرتور زمانی که دعوا و ضرب و شتمی که خودش آغاز کرده را در مقابل چشمانش تماشا می‌کند به پایان می‌رسد. این یک لحظه‌ا‌ی باشکوه در سریال است که مطمئنا طرفداران خاص خودش را دارد.

۸. فصل سه، قسمت دو

  • کارگردان: تیم میلنتز
  • تاریخ انتشار: ۳۱ مه ۲۰۱۶

«مرگ گریس»

یکی از غم‌انگیزترین لحظات سریال مرگ گریس، همسر توماس شلبی است

پس از آن‌که همه‌چیز در مقابل این زوج غیرمعمولی قرار می‌گیرد تا آن‌ها را از هم جدا کند و مانع رسیدنشان به یکدیگر شود، گریس و تامی بالاخره پس از کش و قوس‌های فراوان به یکدیگر می‌رسند. آن‌ها دوشادوش هم شروع به ساختن خانواده‌ای خوشحال می‌کنند و واضح است که رئیس «پیکی بلایندرز» چقدر با بودن عشق زندگی‌اش در کنار خود متفاوت و دوست داشتنی می‌شود. گریس باعث تکامل تامی و بهتر شدن حال روحی او شده بود، به همین دلیل است که تماشای مرگ او برای طرفداران بسیار دردناک و غیرمنتظره بود. در یکی از سکانس‌های به یاد ماندنی، وینسنت چانگرتا به گریس شلیک می‌کند و او را به قتل می‌رساند. کلوزآپی از صورت شلبی که به شدت فریاد می‌زند و درخواست آمبولانس می‌کند در حالی که گریس را محکم نزدیک خودش نگه داشته، به آرامی تبدیل به یک لانگ شات می‌شود که در آن تماشاگران می‌توانند برادران شلبی را ببینند که قاتل را می‌کشند، پولی برای آوردن کمک می‌دود و ایدا در شوک کامل فقط نظاره‌گر ماجراست. صحنه‌ای که از ابتدا تا انتها دیدنی و تاثیرگذار است. مخصوصا زمانی که با ناراحتی بررسی می‌کند که از دست دادن گریس برای تامی چه معنایی می‌دهد و به نوعی انگار بخشی از خودش گلوله خورده بود. جالب است بدانید کمی از قبل از وقوع این اتفاق تاتیانا به شلبی گوشزد کرده بود که گردنبند همسرش – گردنبندی که در مهمانی به گردن داشت – توسط یک کولی نفرین شده است و هیچ‌چیزی در دنیا نمی‌تواند او را راضی کند که آن را به گردنش بیندازد. او انگار از ماجرای کشته شدن گریس باخبر بوده و وقتی که در سکانس آخر در گوشه‌ای سیگاری روشن می‌کند و با آرامش مرگ گریس را تماشا می‌کند، ظن تماشاگران به دست داشتن این روسی اغواگر در قتل همسر توماس بیشتر می‌شود.

۷. فصل چهار، قسمت پنج

  • کارگردان: دیوید کفری
  • تاریخ انتشار: ۲۱ دسامبر ۲۰۱۷

«تامی در مقابل ایتالیایی‌ها»

تامی و مسلسل معروفش در تقابل با ایتالیایی‌ها

درگیری‌های شخصی و کاری بین تامی و ایتالیایی‌ها به اوج می‌رسد و جرقه‌ی اختلافات آن‌ها در ابتدای این قسمت آتشی سهمگین به پا می‌کند. این دو گروه مدعی قدرت که هرکدام خود را برتر از دیگری می‌داند در نهایت به مصاف هم می‌روند و در یک سکانس تیراندازی عالی قدرتشان را به رخ یکدیگر می‌کشند. چانگرتا فکر می‌کرد که تامی را مثل موم در کف دستانش دارد اما اینطور نبود و حالا برای کشتنش به محل اقامت شلبی رفته تا کارش را بسازد. با این حال «پیکی بلایندرز» کاملا آماده‌ی رویارویی با این حرکت بودند و نقشه‌ای که به نظر می‌رسید برای غافلگیر کردن آن‌ها سازماندهی شده بود را در عمل به حرکتی برای غافلگیری ایتالیایی‌ها بدل کردند.

او با مسلسل‌هایی که قدرتشان دست کمی از سلاح‌های ایتالیایی‌ها نداشت در کمین آن‌ها نشسته بود و بلافاصله پس از ورودشان اعضای چانگرتا را به رگبار بست. این سکانس با انتخاب‌های سینمایی عالی و طراحی صحنه‌ی باورنکردنی مانند پاشیده شدن خون روی ملحفه‌های سفید‌ی که روی بندها پهن شده بودند و باد آن‌ها را تکان می‌داد و اکشن بدون وقفه در مکان‌های غیرمنتظره یکی از ماندگارترین لحظات «پیکی بلایندرز» است. این درگیری مسلحانه‌ی پر از مرگ و خون به دلیل ترکیب درست فیلمبرداری و داستانی پرکشش شگفت‌انگیز است و ارزش بارها تماشا را دارد.

۶. فصل شش، قسمت شش

  • کارگردان: آنتونی بایرن
  • تاریخ انتشار: ۳ آپریل ۲۰۲۲

«آرتور انتقام عمه پولی را می‌گیرد»

آرتور علاقه‌ی شدیدی به پولی داشت و برای گرفتن انتقام او تا پاریس رفت

در «پیکی بلایندرز» صحنه‌های درگیری با تفنگ و تیراندازی کم نیست. به همین دلیل سریال مجبور بود برای اینکه در دام یکنواختی و تکرار نیفتد مدام خودش را بهبود ببخشد و سعی کند نوآورانه و سینمایی باشد. در آخرین قسمت از فصل پایانی این سریال گانگستری یک تسویه حساب به شدت لازم و ضروری وجود دارد، انتقام هیجان‌انگیز قتل عمه پولی. آرتور در یکی از شبهای مه‌آلود پاریس با گاز کشنده‌‌ای به سراغ ارمیلا می‌رود تا انتقام قتل عمه پولی دوست داشتنی را بگیرد. آرتور وابستگی عاطفی و احساسی شدیدی نسبت به پولی داشت و مرگ او اثر بدی روی زندگی‌اش گذاشته بود. او مصمم است تقاص قتل پولی را از کسانی که او را کشته‌اند بگیرد تا شاید با این کار در نهایت بتواند آرامش ذهنی که به شدت به آن نیاز داشت را به دست آورد.

در این سکانس ماندگار سریال آرتور و یکی از افرادش با آن ماسک‌های ضد گاز ترسناکی که به صورت دارند از میان گاز زرد رنگ و سمی که حالا نفس قاتلان پولی را گرفته بیرون می‌آیند و یکی از افراد ارمیلا را به رگبار می‌بندد. آرتور که از فقدان پولی به شدت افسرده و ناراحت است ماسکش را از صورتش برداشته و روی صورت ارمیلا – قاتل اصلی پولی که آرتور بالاخره او را به دام میندازد – که از شدت سرفه نفس‌هایش به شماره افتاده می‌گذارد و به او می‌گوید تا نفس بکشد. سپس اسلحه را روی قلب او می‌فشارد و در حالی که نام عمه پولی را در گوش ارمیلای فاشیست زمزمه می‌کند ماشه را می‌کشد و او را در کنار رودخانه‌ی سن به درک می‌فرستد. این سکانس با جمله‌ی پر از بغض «در آرامش باشی پولی» آرتور در میان مه، سکوت و تاریکی بی‌نهایت شب به پایان می‌رسد.

۵. فصل سه، قسمت شش

  • کارگردان: تیم میلنتز
  • تاریخ انتشار: ۳۱ مه ۲۰۱۶

«چارلی ربوده می‌شود»

قدرت بالای بازیگری کیلین مورفی از نگاه مستاصل او در این عکس مشخص است

آنچه که به نظر می‌رسد یک گردهمایی ساده و بی‌ضرر برای قدردانی از خدمات تامی شلبی به شهر و مردمش باشد در نهایت به ربوده شدن پسر او در میانه‌ی مراسم می‌انجامد. تدوین سریع، پیش نمایش و سرانجام واقعیت اینکه همه چیز با چه سرعتی می‌تواند به سمت جنوب پیش برود (اشاره به دیالوگ آرتور) همگی مثال‌های خوبی هستند از اینکه چگونه یک صحنه می‌تواند در چند ثانیه تنش و التهابی مهیب ایجاد کند و مدام بر میزان آن بیفزاید.

دیدن بالا آوردن توماس شلبی از وحشت و نگرانی، کوبیدن تلفن به دیوار پس از آنکه نمی‌تواند با کسی تماس بگیرد و دلهره و استرس او هنگام رویارویی که با کسی که عامل ربایش فرزندش است علاوه بر ماندگار کردن این سکانس توانایی‌های بالای کیلین مورفی در بازیگری و درک درست او از نقش و میزانسن را نشان می‌دهد. فقط کافی است حرکات هیستیریک او حین صحبت با کشیش را به خاطر بیاورید. همچنین کلوزآپ‌هایی که از تامی هنگام تصور اینکه ممکن است ربایندگان چه کارهایی با فرزندش که یادگار عشقش گریس است انجام دهند لایه‌های مختلفی را به شخصیت و موقعیت اضافه می‌کند و جنبه‌های دیگری از بازی شگفت‌انگیز کیلین مورفی را به نمایش می‌گذارد.

با تمام این تفاسیر اما طرفداران زیاد نگران بحران پیش آمده نیستند زیرا آن‌ها قبلا دیده‌اند که تامی به جهنم رفته و بازگشته اما آرامش خودش را از دست نداده است.

۴. فصل پنج، قسمت سه

  • کارگردان: آنتونی بایرن
  • تاریخ انتشار: ۴ اکتبر ۲۰۱۹

«یک خدا و یک پیکی بلایندرز»

عمه پولی دوست داشتنی در نمایی از سریال پیکی بلایندرز

دیالوگ درخشان تامی شلبی وقتی که در برابر جمله‌ی راهبه‌ی شیطان‌صفت که می‌گوید خدا شاهد اعمال ماست پاسخ می‌دهد: «یک خدا و یک پیکی بلایندرز» نشان‌گر قدرت و نفوذ این گروه گانگستری در همه‌ی سطوح و زمینه‌هاست. همه می‌دانستند که وقتی تامی و عمه پولی برای حل مشکلی کنار هم جمع شوند آن مشکل حتما حل خواهد شد. بنابراین وقتی شنیدند که کودکان (مخصوصا سیاهپوستان) در صومعه‌ی مورد حمایت آن‌ها مورد اذیت و آزار قرار می‌گیرند بلافاصله وارد عمل شده و دخالت می‌کنند. اما تحقیر راهبه‌ها کافی نیست و به آن‌ها یادآوری می‌کنند که ممکن است خداوند قادر مطلق باشد اما «پیکی بلایندرز» برای مجازات بسیار نزدیک‌تر هستند.

این دو نفر تمام مبالغ و هدایایی را که اهدا کرده بودند پس می‌گیرند و پولی بسیار واضح و روشن می‌گوید که این موضوع هنوز حل نشده است و او این‌بار برای خون بازخواهد گشت. انتهای این سکانس به یاد ماندنی با دیالوگ ماندگار پولی خطاب به راهبه‌ی خطاکار بسیار درخشان است، « اگر دوباره به سراغت بیام، که هنوز ممکنه تصمیم بگیرم بیام، کفش‌های پاشنه بلندم رو پام می‌کنم تا بتونی صدای نزدیک شدنم رو از روی سنگ‌فرش‌ها بشنوی و فرصت این رو داشته باشی که توبه کنی». صد افسوس که مرگ هلن مک‌کروری شخصیت عمه پولی را از طرفدارانش گرفت.

۳. فصل چهار، قسمت شش

  • کارگردان: دیوید کفری
  • تاریخ انتشار: ۲۱ دسامبر ۲۰۱۷

«الفی و تامی در ساحل»

دوئل تامی و الفی یکی از لحظات ماندگار و دیدنی پیکی بلایندرز است

هر لحظه‌ی حضور آلفی سولومونز (تام هاردی) و تامی شلبی روبروی یکدیگر در «پیکی بلایندرز» باورنکردنی بود. دوگانگی بین شخصیت‌ها، انرژی شدید و عجیب الفی که با آرامش و قاطعیت تامی رقابت می‌کند و شیمی و اتمسفر میانشان رابطه‌ای را ایجاد کرد که مختص خود آن‌هاست. در اتفاقی که به نظر می‌رسید مبارزه‌ی نهایی آن‌ها باشد، دیالوگ‌های ممتد و سریع الفی و ساحل زیبای پشت سر آن‌ها پس زمینه‌ای است برای یک چرخش و حرکت غیرمنتظره. الفی ناگهان به تامی شلیک می‌کند… .

الفی با پرچانگی مشغول صحبت درباره‌ی سرطانی که وجودش را فراگرفته و گذشته‌ای که با تامی داشته است. این صحنه با کات‌های سریع روی چهره‌ی دو بازیگر هیجان و اضطراب را به اوج می‌رساند و مخاطب هر لحظه منتظر اتفاقی است تا با آن به آرامش برسد. در کشاکش همین اتفاقات ناگهان الفی می‌چرخد و بدون آنکه دستش را بیرون بیاورد با اسلحه‌ی درون جیبش به تامی شلیک می‌کند، تامی هم بلافاصله با گلوله‌ای پاسخش را داده و هردو بر زمین میفتند. سکوت همه‌ جا را فرا می‌گیرد و لحظه‌ای بعد می‌فهمیم که الفی مرده است و تامی جان سالم به در برده. این سکانس صحنه‌ای در مورد درون دو فرد شبیه به هم است که با تمام صحنه‌های دیگر آن‌ها در قرابت احساسی و کیفی قرار دارد و یکی از جالب‌ترین و پیچیده‌ترین روابط سریال را تثبیت کرده و به سرانجام می‌رساند.

۲. فصل چهار، قسمت دو

  • کارگردان: دیوید کفری
  • تاریخ انتشار: ۲۱ دسامبر ۲۰۱۷

«دیدار توماس شلبی با لوکا چانگرتا»

یکی از لحظات به یاد ماندنی سریال دیدار لوکا چانگرتا با توماس شلبی است

فصل چهار سریال یکی از فصل‌های مورد علاقه‌ی طرفداران است. هنگامی که اوباش ایتالیایی که از نیویورک آمده بودند در این فصل ظاهر شدند یک تغییر بازی و تاکتیک برای شخصیت‌ها و به‌طور کلی سریال را رقم زدند. حضور چانگرتا (آدرین برودی) و گروهش ریسک کارها را به بالاترین حد رساند و «پیکی بلایندرز» را دچار چالشی اساسی کرد به‌طوری که تا به آن لحظه گروه آن‌ها با کسی به باهوشی آن‌ها روبرو نشده بودند. چانگرتا خودش را به عنوان موسیو پز، نماینده‌ی شورای تجارت اروپا که از فرانسه برای تجارت قطعات ماشین به انگلیس آمده معرفی می‌کند.

پویایی قدرت تقریبا در هر خط از دیالوگ دو رئیس زمانی که درنهایت باهم ملاقات می‌کنند تغییر می‌کند. کل‌کل‌هایی که این دو نفر باهم بر سر خانواده‌هایشان دارند یک لحظه بازشناسی جدیدی از شخصیت تامی را نمایان می‌کند که نشان می‌دهد او باهوش‌ترین فرد درون اتاق نیست، این ماجرا شاید برای اولین بار در سریال اتفاق میفتد و یک معرفی عالی برای یکی از بهترین شخصیت‌های سریال است. جایی که لوکا چانگرتا «پیکی‌بلایندرز» و سطح امنیتی‌شان را به سخره می‌گیرد و از بالا بودن خودش حرف می‌زند یکی از تاثیرگذارترین لحظات سریال است. «همون زمان که از در اومدم تو می‌خواستم بکشمت ولی می‌خوام تو آخرین نفر باشی. میخوام مرگ تمام اعضای خانوادت رو ببینی.چون مادرم میگه این دردآورترین اتفاق زندگی یه آدم.»

این صحنه‌ی ماندگار نشان می‌دهد که چگونه این سریال برخی از بهترین دیالوگ‌ها را در تاریخ تلویزیون مدرن داشت. موسیقی پس زمینه، استفاده‌ی درست از سکوت، بازی تحسین برانگیز آدرین برودی و نگاه‌های توماس شلبی از دیگر عناصر منحصربه‌فرد کننده‌ی این سکانس تاریخی در سریال هستند.

۱. فصل دو، قسمت شش

  • کارگردان: کالم مک کارتی
  • تاریخ انتشار: ۶ نوامبر ۲۰۱۴

«خیلی خیلی نزدیک بود!»

نمایی از رویارویی توماس شلبی با مرگ که از آن جان سالم به در برد

یک چرخش داستانی بزرگ و اثرگذار در پایان فصل دوم سریال که البته تماشای این صحنه بسیار دلخراش است. تامی برای اولین بار در زندگی‌اش هرچیزی را که می‌خواست داشت و تصمیم گرفته بود از لحظه لحظه‌اش لذت ببرد. خانواده‌اش، تجارتی که خوب پیش می‌رفت و از همه مهم‌تر گریس، زنی که صادقانه دوستش دارد. بنابراین وقتی در کمین قرار می‌گیرد و خود را در مقابل قبری کنده شده می‌یابد باورش نمی‌شود که انقدر به پایان نزدیک شده و هنوز سردرگم است. توماس کنار قبری که قرار است پس از مرگش در آن دفن شود زانو می‌زند و در انتظار پایان شروع به خواندن شعر «زمستان سرد غمگین» می‌کند. او منتظر شلیک گلوله به سرش و افتادن در گودال است که ناگهان در آخرین لحظه یک مامور بریتانیایی که برای وینستون چرچیل کار می‌کند تامی را از آن شرایط نجات داده و او را برای ملاقاتی خصوصی با نخست وزیر دعوت می‌کند. حالا او دوباره می‌تواند زندگی کند و دنبال خوشحالی‌هایی که در زندگی‌اش داشت برود. حتی اگر آن‌ها بسیار زودگذر باشند.

منبع: movieweb

راهنمای تماشای سریال


برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما
X