۱۲ قسمت برتر سریال «پیکی بلایندرز»
سریال محبوب و پرطرفدار «پیکی بلایندرز» (Peaky Blinders) بعد از شش فصل تماشایی به پایان رسید. این سریال که بعد از همان فصل اول تبدیل به پدیدهای جهانی شد، ماجرای خانوادهی شلبی را روایت میکند، خانوادهای با رگ و ریشهی کولی که به لطف نقشههای هوشمندانه و اقدامات جسورانهی تامی شلبی، از شرطبندی روی مسابقات اسبسواری به نفوذ روی پارلمان و راه انداختن کسب و کارهای پرسود رسیدند. طی روایت ماجراهای نفسگیر این خانواده، دشمنهای کوچک و بزرگ زیادی سر راهشان سبز شدند؛ از ارتش جمهوریخواه ایرلند گرفته تا مافیای روسیه و ایتالیا.
- معرفی سریالهای خوب؛ چرا باید پیکی بلایندرز را ببینیم؟
- پیکی بلایندرز؛ ۱۰ نکتهی جالب که دربارهی فصل ۶ سریال باید بدانید
هواداران «پیکی بلایندرز» عاشق نقشآفرینی درخشان بازیگرها، خط داستانی جذاب، غافلگیریهای پیدرپی و فیلمبرداری چشمگیر سریال بودند. هر قسمت از این سریال شبیه یک تجربه و رویداد منحصربهفرد بود، ولی مثل هر اثر دیگری برخی قسمتهای آن از بقیه بهتر بودند. بهترین قسمتهای سریال «پیکی بلایندرز» معمولا همانهایی است که دیالوگهای بهیادماندنی و پینگ پونگی بسیاری بین شخصیتها دارد، با صحنههای اکشن خیرهکننده و برگشتهای داستانی غیرمنتظره.
سریال «پیکی بلایندرز» طی نمایش شش فصلش قسمتهای تماشایی بسیاری را به مخاطبان عرضه کرد؛ بسیاری از این قسمتها را میتوانیم بارها ببینیم و از لحظات تماشاییشان لذت ببریم. اگرچه در فصلهای ۵ و ۶ حس و حال و جو و سبک بصری سریال دچار تغییراتی شد و به نظر میرسید این مجموعه زیاده از حد جلوهگر و متظاهرانه شد، ولی هنوز هم موقعیتها و لحظات ناب و ماندگاری داشت که همیشه قابل اشارهاند. «پیکی بلایندرز» به خاطر همه این ویژگیها تا سالها بهعنوان یکی از بهترین سریالهای تاریخ تلویزیون شناخته خواهد شد.
هشدار – در این مقاله داستان سریال لو میرود
۱۲. فصل ششم، قسمت اول
این قسمت آغازگر فصل پایانی «پیکی بلایندرز» بود. در اینجا هم داستان بعد از گذشت مدت زمانی قابل اشاره شروع میشد، به سبک و سیاق سایر فصلهای سریال. در این قسمت تامی شلبی به میکلون سفر میکند تا ملاقاتی با مایکل ترتیب دهد، مایکلی که علنا علیه او اعلان جنگ کرده و منتظر است در فرصت مناسب زهرش را بریزد. با اینکه تامی در این مقطع از سریال آرام و باطمأنینه به نظر میرسد و به خاطر ترک الکل خشم کمتری درونش جمع شده، ولی باز هم موفق میشود تعدادی از بهیادماندنیترین لحظات سریال را خلق کند.
بعد از مرگ نابهنگام هلن مککروی، نویسندهها و سازندگان سریال مجبور شدند راهی برای حذف منطقی پالی گری از سریال پیدا کنند. به خاطر همین در همان بخشهای ابتدایی این قسمت، باخبر میشویم که پالی را به قتل رساندهاند. بعد از این بخش ابتدایی و وقتی با یک پرش زمانی مواجه میشویم، بقیهی تغییرات دنیای داستان خود به خود سر جایشان قرار میگیرند و بازیگران هم تمام تلاش خودشان را میکنند تا همه چیز باورپذیر به نظر برسد. قسمت اول فصل ششم «پیکی بلایندرز» یک شروع قدرتمند برای آخرین فصل سریال به حساب میآید که تمام صحنههایش مهم و تأثیرگذارند.
۱۱. فصل ششم، قسمت آخر
آخرین قسمت سریال «پیکی بلایندرز» با مدت زمانی طولانیتر از سایر اپیزودها تمام تلاش خودش را میکند تا تمام گرههای داستان را باز کند و شخصیتها را به سرانجامی معقول و منطقی برساند. متأسفانه این قسمت به تمام پرسشهای ما پاسخ نمیدهد و احتمالا برای آنها باید تا زمان انتشار فیلم سینمایی «پیکی بلایندرز» صبر کنیم.
با این حال، وقتی تمام چالشهایی را که سازندگان سریال با آن مواجه بودند در نظر میگیریم (کرونا، مرگ یکی از بازیگران اصلی، تغییر ناگهانی تعداد فصلها از هفت فصل به شش فصل) قسمت آخر فصل ششم واقعا خوب عمل کرد و موفق شد کار را به سرانجام برساند.
در این قسمت تعدادی صحنهی اکشن نفسگیر و فوقالعاده حضور دارد و تامی شلبی هم طبق معمول لحظاتی بهیادماندنی با دیالوگهایی شنیدنی خلق میکند. نسل جدید و تازهنفس پیکی بلایندرها اولین اقدام مهمشان را اجرا میکنند و جاسوسی که درونشان نفوذ کرده بود از بین میبرند، و حتی فین شلبی را که گویا سرکش و یاغی شده بود طرد میکنند.
در این قسمت اتمسفر و فضا و ماجراها به شکلی پیش میروند که مخاطب گمان میکند قرار است شاهد مرگ تامی شلبی باشیم، تا اینکه در آخرین لحظه ورق برمیگردد. فصل ششم در کل انتقادهای زیادی را برانگیخت و خیلیها معتقد بودند سریال از مسیرش خارج شده و نمیتواند به قدرت قبل ظاهر شود. اما آخرین قسمت به همه ثابت کرد که «پیکی بلایندرز» هنوز همان هیولای همیشگی است.
۱۰. فصل دوم، قسمت اول
در اولین قسمتی که از فصل دوم «پیکی بلایندرز» پخش شد قرار بود گرههای هیجانانگیز بسیاری حل شود. فصل اول در یک نقطهی خیلی حساس به پایان رسیده بود و با توجه به موفقیت عظیم سریال، بازیگران و سازندگانش میدانستند که باید برای فصل دوم هم بهترین ایدههایشان را رو کنند تا در قد و قوارهی اعتبار سریال ظاهر شوند.
بعد از اینکه مشخص میشود گریس به کمپبل شلیک کرد، با پرش زمانی دو ساله مواجه میشویم. حالا هم کمپبل نقش شخصیت منفی و دشمن شلبیها را بازی میکرد و هم داربی سابینی و ارتش جمهوریخواه ایرلند به دنبال ضربه زدن به آنها بودند. در انتهای این اپیزود، تامی بهشدت زخمی میشود تا تماشاگران بفهمند که قرار است با یک فصل توفانی و پر از خشونت طرف باشند که تهدیدها و اتفاقهای دلهرهآورش بیش از فصل اول است.
۹. فصل دوم، قسمت سوم
در این اپیزود که در میانهی فصل دوم «پیکی بلایندرز» قرار داشت، جنگ و درگیری بین تامی شلبی و سابینی بالا میگیرد و در پی آن تعدادی انسان بیگناه کشته میشوند. همچنین در این اپیزود بود که برای اولین بار با می کارلتون میشدیم، زنی که کارش تربیت اسبهای مسابقه بود و نقشش را شارلوت رایلی، همسر تام هاردی بازی میکرد.
در این اپیزود میدیدیم که آدمهای بیگناه صرفا به خاطر اینکه به شلبیها و اعضای پیکی بلایندرز نزدیک میشوند، از بین میروند سرنوشت تلخی گریبانشان را میگیرد. آرتور در جریان یک مسابقهی بوکس، پسر جوانی را ناخواسته میکشد و بعد از آن، مادر این پسر سراغ آرتور میآید تا انتقام پسرش را بگیرد و یکی از تأثیرگذارترین صحنههای این فصل رقم میخورد. مادر داغدیده سرانجام موفق به کشتن آرتور نمیشود، ولی آرتور که خودش از این اتفاق حسابی سرخورده و ناراحت و افسرده است، دچار فروپاشی روانی میشود و نمیتواند خودش را ببخشد. این عدم تعادل روانی آرتور خودش را جایی نشان میدهد که او به جان یکی از آدمکشهای اجارهای سابینی میافتد و وحشیانه او را کنک میزند.
۸. فصل سوم، قسمت چهارم
در این اپیزود، تامی شلبی با یکی از جدیترین چالشهایش مواجه میشود و تا آستانهی شکست میرود. پالی ناخواسته اطلاعاتی حیاتی و مهم را درز میدهد و به گوش پدر هیوز میرسد که تامی چطور نقشه کشیده تا او را ترور کند، و موفق میشود نقشهی او را خنثی کند. از سوی دیگر روسها هم نقششان را در بحران موجود تثبیت میکنند و بالاخره از انفعال در میآیند.
تامی که در اوایل این فصل ضربهای شدید به سرش را تحمل کرده، در این اپیزود به خاطر همان آسیب بیهوش میشود و مخاطب گمان میکند که تامی ممکن است کشته شود. کیلین مورفی مثل همیشه نقشآفرینی درخشانی ارائه داده و اینجا تامی شلبی را در آسیبپذیرترین حالت خودش به تصویر کشده. این اپیزود تعادل بینقصی بین دو بخش ماجرا ایجاد میکند. از یک طرف پدر هیوز را داریم که با نقشههای پلید و بیرحمانهاش به تامی و خانوادهی او ضربه میزند، و از طرف دیگر روسها وارد عمل میشوند و سطح پیچیدگی سریال را چند پله بالاتر میبرند.
۷. فصل سوم، قسمت دوم
در اپیزود دوم از فصل سوم «پیکی بلایندرز» همزمان اتفاقهای زیادی در حال رخ دادن است و در پایان آن متوجه میشویم که یکی از مهمترین اپیزودهای این فصل بود. جان و آرتور با خانوادهی شانگرتا درگیر میشوند و در پی این ماجرا، گریس به قتل میرسد آن هم در حالی که گردنبند یاقوت آبی را به گردنش داشته، همان گردنبندی که تامی فکر میکرد نفرینشده است. این اتفاق ناگوار تا پایان فصل ششم و آخر سریال هم روی تامی و زندگی او سایه میاندازد و او را دچار اندوهی مدام و تمامنشدنی میکند.
این اپیزود پر است از صحنهها و موقعیتهای تنشزا و نفسگیر و دراماتیک که تامی شلبی را درگیر تلخترین بحرانهای زندگیاش میکند. همچنین مشخص میشود پدر هیوز یک شخصیت منفی موذی و بهشدت خطرناک است که برای رسیدن به اهدافش از هیچ خط قرمزی نمیترسد و با تهدید پسر تامی، به او نشان میدهد که قدرت و نفوذی مثالزدنی دارد.
۶. فصل یک، قسمت پنجم
در اپیزود یکی مانده به آخری فصل اول «پیکی بلایندرز»، آرتور شلبیِ پدر که مدتی طولانی از خانوادهاش فاصله گرفته بود و خبری به آنها نمیداد، سر و کلهاش پیدا میشد. نکتهی جالب این قسمت، واکنش متفاوت هر کدام از شلبیها به بازگشت پدرشان بود. آرتور که بزرگترین برادر به حساب میآمد، بیشتر از بقیه پذیرای حضور دوبارهی پدرشان بود و سعی میکرد بیشترین بهره را از بازگشت او ببرد و سالهای از دست رفته را جبران کند و این خلأ آزاردهندهی درونش را التیام ببخشد.
وقتی آرتور شلبیِ پدر بعد از اینکه آرتورِ پسر را گول میزند تا به او پول بدهد و دوباره بیخبر غیبش میزند، اتفاق غمانگیز و ناراحتکنندهای میافتد و ما آرتور را در شکنندهترین حالت ممکنش میبینیم و میفهمیم که این مرد خشن، تا چه اندازه نیازمند حضور پدرش بوده. همچنین با مقایسهی رفتار آرتور با رفتار تامی در مقابل پدرشان، بیش از پیش مشخص میشود که آدم باهوش این خانواده کیست و چه کسی باید تصمیمهای مهم را بگیرد.
صحنهای که آرتور تصمیم میگیرد به زندگی خودش پایان دهد و آهنگ Time از تام ویتس پخش میشود، یکی از غمانگیزترین و ناراحتکنندهترین لحظات کل سریال «پیکی بلایندرز» است. اتفاقها و ماجراهای این قسمت چنان تأثیر عمیقی روی آرتور گذاشت که شخصیتش را تغییر داد و او در ادامهی سریال بیشتر و بیشتر در گرداب خشونت و مواد مخدر غرق شد.
۵. فصل چهارم، قسمت پنجم
اپیزود یکی مانده به آخری فصل چهارم که با عنوان «دوئل» (The Duel) پخش شد، بیشتر از دیگر قسمتهای سریال صحنههای اکشن داشت. اعضای خانوادهی شانگرتا به اسمال هیث میآمدند تا تامی را ترور کنند، غافل از اینکه تامی برایشان برنامه داشته. تامی از خیابانها و کوچه پس کوچههایی که مثل کف دستش میشناسد استفاده میکند تا یکی یکی این آدمکشها را از سر راه بردارد، تا اینکه تنها لوکا باقی میماند.
این اپیزود غافلگیریها و اتفاقات غیرمنتظرهی جذابی هم داشت. در ابتدا اینطور به نظر میرسید که پالی میخواهد به تامی خیانت کند، اما مشخص میشد که تمام کارهایش نقشهای بوده تا لوکا را به دام بیندازند. در پایان این اپیزود هم اتفاقهای شیرینی رخ میدهد، هم متوجه میشویم که لیزی باردار است و هم رابطهای عاشقانه بین پالی و آبراما شکل میگیرد.
۴. فصل پنجم، قسمت ششم
در قسمت پایانی فصل پنجم «پیکی بلایندرز»، تامی بر خلاف همیشه بازی میخورد و اشتباهات سهمگینی مرتکب میشود، اتفاقی که تا پیش از این قسمت سابقه نداشت و تماشاگران زیادی را شوکه کرد. در طول این فصل، به نظر میرسید که تامی موفق شده آزوالد موزلی را فریب دهد تا او باور کند که تامی با عقاید فاشیستی او همراه است. ما با یک تامی شلبی پخته و باتجربه طرف بودیم که هم بخش جنایی زندگیاش را سر و سامان میداد و هم در عرصهی سیاست مهرهای ارزشمند بود.
در این اپیزود، ذهن تامی مدام درگیر این است که بفهمد چه کسی در جمعشان خیانت کرده چرا که خوابهایی تکراری دربارهی گربهای سیاه میبیند. وقتی در نهایت بارنی و آبراما کشته میشوند و تامی میفهمد تمام نقشههایش نقش بر آب شده، ذهنش به هم میریزد و نمیتواند علت این ماجراها را درک کند. فصل پنجم در نقطهای غیرمنتظره و شوکهکننده به پایان میرسید که هواداران «پیکی بلایندرز» را برای تماشای ادامهی سریال و فصل آخرش مشتاق و هیجانزده نگه میداشت.
۳. فصل چهارم، قسمت ششم
در اپیزود پایانی فصل چهارم «پیکی بلایندرز»، بالاخره پروندهی خانوادهی شانگرتا بسته میشود. این خانواده در طول فصل چهارم ضربات جبرانناپذیری به شلبیها وارد کردند و حالا وقتش بود که تقاص بدهند. آرتور مرگش را صحنهسازی میکند، بین بانی گولد و گولایاث مسابقهی بوکسی در میگیرد، و نامی هم از آل کاپون برده میشود که گویا در کسبوکار شلبیها شراکت دارد.
در این اپیزود یک رویارویی نفسگیر بین تامی و آلفی هم حضور دارد، که در آن تامی به صورت آلفی که طی این سالها بارها به او خانوادهاش خیانت کرده بود شلیک میکند. پایان فصل چهارم این حس را به مخاطب منتقل میکرد که دورانی تازه در راه است و باید منتظر تغییراتی بزرگ باشیم.
۲. فصل سوم، قسمت ششم
در اپیزود پایانی فصل سوم سریال، تامی هم پدر هیوز را شکست میدهد و هم روسها را، آن هم با خونسردی و آرامش کامل. تامی که از همان ابتدا نقشهی چنین اتفاقهایی را در سرش کشیده بود و مثل شطرنجبازی ماهر تمام مهرههایش را به درستی به کار میگرفت، حالا با خیال راحت از نتیجهی پیش آمده لذت میبرد. اما با وجود تمام نقشههای هوشمندانهای که تامی کشید، وقتی پدر هیوز پسر او را میربود و گروگان میگرفت، خطر و تهدیدی واقعی برایش ایجاد میشد. میدیدیم که تامی تا سر حد مرگ نگران فرزندش است و برای نجات او حاضر است هر کاری بکند.
«پیکی بلایندرز» همیشه برای قسمت پایانی فصلهایش برنامههای هیجانانگیز و بزرگی ترتیب میداد و اپیزود آخر فصل سوم هم موفق میشد مخاطبها را لبهی صندلیشان نگه دارد. مثل همیشه با کیفیت بصری فوقالعاده ساخته شده بود و وقتی به صحنه و لحظات پایانیاش میرسید، تماشاگران را در بهت و حیرت فرو میبرد.
۱. فصل دوم، قسمت ششم
اپیزود پایانی فصل دوم «پیکی بلایندرز» هنوز هم بهترین اپیزود کل سریال به حساب میآید. در این قسمت، تامی با کمک آلفی تلاش میکند آرتور را از زندان بیرون بیاورد و سابینی را یک بار برای همیشه از سر راه بردارد.
این قسمت پر است از لحظات عالی و فراموشنشدنی. موقعیتهایی جذاب بین پالی و مایکل، پالی و کمپبل و تامی کمپبل که تک تکشان درخشاناند و همیشه بهعنوان بهترین صحنهها و سکانسهای «پیکی بلایندرز» شناخته میشوند. مرگ کمپبل خونین و تلخ و جسورانه تصویر شده و یک موقعیت بینظیر برای پالی فراهم میکند تا انتقامش را از او به خاطر تجاوز ابتدای فصل بگیرد. در انتهای اپیزود هم یکی از معروفترین صحنههای سریال رقم میخورد، جایی که به نظر میرسد کار تامی تمام شده و به زودی او را به قتل میرسانند و او هم سرنوشتش را میپذیرد، تا اینکه یک جاسوس دوجانبه (که برای وینستون چرچیل کار میکرد) جلوی کشته شدن او را میگیرد.
منبع: GAMERANT