نگاهی به زندگی و کتاب‌های پل استر؛ خالق سه‌گانه نیویورک

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۰ دقیقه
پل استر در گذشت

پل استر، نویسنده ۳۴ کتاب از جمله «سه‌گانه نیویورک» در سن ۷۷ سالگی و در خانه‌اش درگذشت. این نویسنده سرشناس آمریکایی ۱۱ اردیبهشت نبرد خود با سرطان ریه را باخت و به جمع نویسندگان پرآوازه فقید پیوست. مخاطبان فارسی‌زبان حتی اگر از این نویسنده چیزی نخوانده باشند، قطعاً طرح جلد ترجمه «سه‌گانه نیویورک» را اینجا و آنجا دیده‌اند و یا همراه دوست‌شان به کتاب‌فروشی رفته‌اند تا این سه‌گانه به‌یادماندنی را برای یک کتاب‌خوان قهار هدیه بگیرند.

جویس کارول اوتس، رمان‌نویس، در سال  ۲۰۱۰ درباره آثار استر نوشت: «داستان‌های پست‌مدرنیستی بسیار شیک و معمایی‌ که در آن راوی‌ها به ندرت چیزی جز راوی غیرقابل اعتماد (دروغگو) هستند و بستر داستان دائماً در حال تغییر است.»

داستان‌های استر اغلب با مضامین تصادف، شانس و سرنوشت گره خورده‌اند. بسیاری از پروتاگونیست‌های او درست مثل خود پل استر نویسنده‌اند. می‌توان گفت مجموعه آثار او خودارجاعی به شمار می‌آیند و شخصیت‌هایی از رمان‌های اولیه دوباره در رمان‌های بعدی ظاهر می‌شوند. او نویسندگی را یک جنون توصیف می‌کرد که در جوانی به جان بعضی‌ها می‌افتد، اما اگر آن فرد آدم این بیماری نباشد، جنون رهایش می‌کند و می‌رود.

مایکل دیردا، منتقد، در سال ۲۰۰۸ درباره استر نوشت: «استر یکی از متمایزترین جایگاه‌ها را در ادبیات معاصر ایجاد کرده است. صدای روایی او به اندازه صدای «دریانورد پیر» (the Ancient Mariner / شعری معروف از ساموئل تیلور کولریج) هیپنوتیزم‌کننده است. یکی از کتاب‌های پل استر را شروع کنید، تا وقتی صفحه دوم را تمام می‌کنید خواهید فهمید که در شنیدن این صدا هیچ حق انتخابی نخواهید داشت.»

کتاب سه گانه نیویورک اثر پل استر

پل استر؛ زندگی و مرگ پست‌مدرنیست بزرگ آمریکاجوانی پل استر

پل استر در سال ۱۹۴۷ در نیوآرک، واقع در نیوجرسی ایالات متحده به دنیا آمد. به گفته استر، نویسندگی او در سن هشت سالگی و در زمانی آغاز شد که او نتوانست از بازیکن بیسبال محبوب خود، ویلی میز، امضا بگیرد. نه چون ویلی میز نخواسته به او امضا بدهد، بلکه چون نه پدر و مادر استر و نه خودش، هیچ مدادی به همراه نداشتند. همین شد که استر تصمیم گرفت از آن به بعد همیشه همه‌جا مداد همراه خود داشته باشد. او در مقاله‌ای که سال ۱۹۹۵ نوشت، گفت: «اگر یک مداد در جیب‌تان باشد، این احتمال وجود دارد که روزی وسوسه شوید و از آن استفاده کنید.»

پل استر ۱۴ ساله بود که حین حضورش در یک کمپ تابستانی،‌ وقتی داشت پیاده‌روی می‌کرد با چشم‌های خود دید که صاعقه به پسربچه‌ای در چند سانتی‌متری او اصابت کرد؛ حادثه‌ای که بلافاصله به مرگ پسربچه منجر شد. طبق گفته استر این رویداد «کاملاً زندگی او را تغییر داد» و «هر روز» به آن فکر می‌کرد. منتقدی به نام لورا میلر در سال ۲۰۱۷ نوشت: «شانس به طور قابل‌توجهی به موضوعی تکراری در داستان‌های استر تبدیل شد.» حادثه مشابهی در رمان «۱ ۲ ۳ ۴» استر رخ می‌دهد: در این کتاب پروتاگونیست داستان، آرچی فرگوسن، چهار نسخه دارد. یکی از نسخه‌های پروتاگونیست در یک کمپ تابستانی در اثر صاعقه و سقوط یک شاخه، کشته می‌شود.

استر پیش از آنکه در اوایل دهه ۱۹۷۰ به پاریس نقل مکان کند (او عاشق فرانسه بود و آنجا را کشور دوم خود می‌دانست) در دانشگاه کلمبیا (واقع در نیویورک) تحصیل کرد. پاریس جایی بود که او در مشاغل مختلف، از جمله ترجمه، کار کرد و با دوست‌دختر خود، نویسنده‌ای به نام لیدیا دیویس، که در دوران تحصیل با او آشنا شده بود، زندگی کرد. در سال ۱۹۷۴ آن‌ها به آمریکا بازگشتند و ازدواج کردند. در سال ۱۹۷۷ این زوج صاحب یک پسر به نام دنیل استر شدند، اما اندکی بعد پل و لیدیا از هم جدا شدند.

در ژانویه سال ۱۹۷۹، پدر این نویسنده سرشناس، ساموئل استر، درگذشت و این رویداد به بذر اولین کتاب خاطرات نویسنده، یعنی «اختراع انزوا» (The Invention of Solitude) منجر شد؛ کتابی که در سال ۱۹۸۲ انتشار یافت. در این کتاب استر فاش کرد که پدربزرگ پدری‌اش به دست مادربزرگش به ضرب گلوله کشته شده، اما مادربزرگ به خاطر تشخیص جنون، درنهایت تبرئه شده است. استر در ارتباط با این تجربه پدرش نوشت: «نمی‌شود پسربچه‌ای این قسم ماجرا را در زندگی‌اش پشت‌سر بگذارد و در بزرگسالی هم تحت‌تأثیرش نباشد.» طبق توصیف‌های خودش، او رابطه‌ای غیرپویا با پدرش داشت؛ پدر و پسری که از یکدیگر جدا شده و هر یک، یک‌سوی دیوار قرار گرفته بودند. مرگ پدر تأثیر زیادی روی استر گذاشت، چه از نظر روانی که پیش‌تر گفته شد، و چه از نظر مادی. ارث پدری بود که به پل استر اجازه داد بالأخره یک نویسنده تمام وقت بشود و زندگی خود را وقف داستان‌نویسی کند.

کتاب دیوانگی در بروکلین اثر پل استر نشر افق

موفقیت استر با انتشار کتاب «شهر شیشه‌ای» (City of Glass) در سال ۱۹۸۵، یعنی نخستین رمان او در «سه‌گانه نیویورک» حاصل شد. در حالی که این کتاب‌ها ظاهراً داستان‌های معمایی هستند، استر این فرم ادبی را برای طرح سؤالات وجودی درباره هویت به کار گرفت. استفان شیف که منتقد و فیلم‌نامه‌نویس است، در مقاله خود در سال ۱۹۸۷ نوشت: «هرچه کارآگاهان استر بیشتر طعمه‌های عجیب‌وغریب خود را تعقیب می‌کنند، به نظر در حقیقت به تعقیب سؤالات بنیادی زندگی‌ می‌روند؛ مفاهیم مؤلف، معماهای معرفت‌شناسی، حجاب‌ها و نقاب‌های زبان.»

بعد از دریافت جایزه

استر به طور منظم در دهه‌های ۸۰، ۹۰، و ۲۰۰۰ کتاب منتشر می‌کرد و طی این مدت بیش از ۱۲ جلد رمان نوشت؛ از جمله «مون پالاس» (Moon Palace) در سال ۱۹۸۹، «موسیقی شانس» (The Music of Chance) در سال ۱۹۹۰، «کتاب اوهام» (The Book of Illusions) در سال ۲۰۰۲، و «شب پیشگویی» (Oracle Night) در سال ۲۰۰۳. او همچنین وارد فیلم‌سازی شد و فیلم‌نامه «دود» (Smoke) را نوشت؛ فیلمی به کارگردانی وین وانگ. استر در سال ۱۹۹۵ برای این فیلم‌نامه جایزهthe Independent Spirit  در بخش بهترین فیلم‌نامه اول را دریافت کرد.

در سال ۱۹۸۱ استر با نویسنده‌ای به نام سیری هاستودت آشنا شد؛ آشنایی رضایت‌بخشی که سال بعد به ازدواج ختم شد. در سال ۱۹۸۷ آن‌ها صاحب یک دختر به نام سوفی استر شدند که خواننده و بازیگر شد. رمان «لویاتان» (Leviathan) نوشته پل استر در سال ۱۹۹۲، درباره مردی است که به طور تصادفی خود را منفجر می‌کند. آنجا شخصیتی وجود دارد به نام آیریس وگان که قهرمان اولین رمان سیری هاستودت، یعنی «The Blindfold» است.

پل استر نویسنده‌ای بود که در اروپا، به خصوص در فرانسه، بیشتر از زادگاه خود ایالات متحده شناخته می‌شد. سال ۲۰۰۷ یک مقاله در مجله نیویورک در این رابطه منتشر شد: «استر در پاریس شهرت زیادی دارد، اما اینجا (آمریکا) صرفاً یک نویسنده پرفروش است.» در سال ۲۰۰۶ جایزه ادبی شاهزاده آستوریاس اسپانیا به استر اعطا شد و در سال ۱۹۹۳ جایزه the Prix Médicis Étranger برای کتاب «لویاتان» به او داده شد. افتخارات و جایزه‌های اروپایی پل استر به نظر تمامی نداشتند.

خانواده پل استر

در آوریل ۲۰۲۲، پسر استر و دیویس، دنیل، بر اثر مصرف بیش از حد مواد مخدر درگذشت و جنازه‌اش در نیویورک پیدا شد. دنیل استر به هنگام مرگ ۴۴ سال داشت و در پرونده مرگ دختر ۱۰ ماهه خود، نوه پل استر، به قتل غیرعمد متهم شده بود. امری که به احتمال زیاد در مرگ او (که می‌توان نوعی خودکشی به حساب آورد) مؤثر بوده. مرگ پسر نیز مانند مرگ پدر، بر روحیات پل استر تأثیر بزرگی گذاشت و این اتفاق در رمان «شب پیشگویی» منعکس شد.

در مارس ۲۰۲۳، هاستودت فاش کرد که استر پس از تشخیص بیماری سرطان در دسامبر گذشته، تحت درمان قرار گرفته است. آخرین رمان استر، «Baumgartner» درباره یک نویسنده بیوه هفتاد ساله بود که ماه اکتبر منتشر شد. بازماندگان پل استر اکنون شامل سیری هاستودت، دخترشان سوفی استر، خواهر پل، جانت استر و یک نوه می‌شود.

کتاب اوهام اثر پل استر

نقل‌قول‌هایی از پل استر

  • در باب نویسندگی

«من همیشه با دست نوشته‌ام، بیشتر با خودکار، اما گاهی اوقات با مداد، به خصوص برای ویرایش. اگر می‌توانستم به طور مستقیم روی ماشین تحریر یا کامپیوتر بنویسم، این کار را انجام می‌دادم. اما کیبورد همیشه مرا می‌ترساند. من هرگز نتوانستم وقتی انگشتانم در آن موقعیت قرار می‌گیرند به درستی فکر کنم. قلم ابزار بسیار ابتدایی‌تری است. شما موقع نوشتن با قلم احساس می‌کنید که کلمات از بدن‌تان خارج می‌شوند و سپس آن‌ها را روی ورق پیاده‌سازی می‌کنید. نوشتن برای من همیشه در آن حس لمس خلاصه شده. نوشتن یک تجربه فیزیکی است.»

«فقط کسی هر روز خودش را درون یک اتاق دربسته حبس می‌کند که واقعاً احساس می‌کند مجبور به انجام آن است؛ وقتی به گزینه‌های جایگزین (نویسندگی) فکر می‌کنم، می‌فهمم زندگی چقدر می‌تواند زیبا باشد، چقدر جالب می‌تواند باشد. من فکر می‌کنم نویسندگی یک راه دیوانه‌کننده برای زندگی کردن است.»

«آن هیجان، آن کشمکش، جسورانه و میراکننده است. من موقع نوشتن احساس زنده‌تری دارم.»

  • در باب پست‌مدرنیسم

خواندن کتاب شهر شیشه ای

«پست‌مدرن اصطلاحی است که من متوجه آن نمی‌شوم… در تمام این برچسب‌ها یک تکبر وجود دارد، یک اعتماد به نفس که من آن را ناپسند، اگر نگوییم ناصادقانه، می‌دانم. سعی می‌کنم دربرابر سردرگمی‌های خودم فروتن باشم و نمی‌خواهم تردیدهایم را به جایگاهی برسانم که لیاقت آن را ندارند. من واقعاً دارم تلوتلو می‌خورم، من واقعاً در تاریکی به سر می‌برم (سرگردانم). من نمی‌دانم. و اگر آن، چیزی که من آن را صداقت می‌نامم، واجد شرایط پست‌مدرن بودن است، خوب است، اما این‌طور نیست که بخواهم کتابی بنویسم که شبیه جان بارت یا رابرت کوور باشد.»

  • در باب هویت

«فکر می‌کنم لحظه‌ای در حدود پنج یا شش سالگی فرا می‌رسد که فکری در سر دارید و می‌توانید همزمان به خود بگویید که دارید به آن فکر، فکر می‌کنید. این اتفاق زمانی می‌افتد که ما شروع به تأمل در تفکر خود می‌کنیم. زمانی که بتوانید این کار را انجام دهید، می‌توانید داستان خود را برای خودتان تعریف کنید. همه ما یک روایت مستمر و ناگستتنی در درون خودمان درباره اینکه چه کسی هستیم، داریم و هر روز زندگی‌مان به روایت آن داستان ادامه می‌دهیم.»

«برخی از افراد می‌توانند داستانی کم و بیش واقعی درباره خود تعریف کنند. دیگران خیال‌باف هستند. احساس آن‌ها درباره خودشان آن‌قدر با آنچه باقی جهان درباره‌شان فکر می‌کند در تضاد است که رقت‌انگیز می‌شود… سپس، نوع افراطی دیگری وجود دارد؛ افرادی که خود را دست‌کم می‌گیرند و کوچک می‌کنند. آن‌ها اغلب افراد بسیار بزرگ‌تر و بهتر از آن چیزی هستند که خودشان فکر می‌کنند و اغلب تحسین دیگران را برمی‌انگیزند. با این حال آن‌ها در درون خود را از بین می‌برند. ماجرا این‌طوری است که خوب‌ها زیادی به خودشان سخت می‌گیرند و آن‌هایی که خوب نیستند اعتقاد دارند بهترین‌اند.»

«انسان‌ها تصورنکردنی هستند، به ندرت می‌توان آن‌ها را در قالب کلمات اسیر کرد. اگر خودتان را به روی تمام جنبه‌های مختلف یک شخص بگشایید، معمولاً در حالت سردرگمی محض قرار می‌گیرید.»

کتاب رفقای خیالی، نامه نگاری پل استر و جی. ام. کوئتسی
  • در باب لحظات سرنوشت‌ساز زندگی

پل استر

پل استر در توضیح ماجرای کشته شدن یک پسربچه در اثر صاعقه گفت: «این تجربه اصلی زندگی من بود. در ۱۴ سالگی همه‌چیزهایی که می‌گذرانید عمیق است. شما اثری در حال پیشرفت هستید. اما بودن درست در کنار پسری که اساساً به دست خیابان به قتل رسیده بود، دیدگاه مرا نسبت به جهان تغییر داد. تصور می‌کردم که آسایش کوچک بورژوازی زندگی من در حومه نیوجرسی در دوران پساجنگ نوعی نظم دارد. و بعد متوجه شدم که هیچ چیز این زندگی چنین نظمی ندارد. من از آن زمان با این فکر زندگی کرده‌ام. ترسناک است، اما در عین حال رهایی‌بخش نیز هست.»

«افرادی که آثار مرا دوست ندارند می‌گویند نقاط اتصال بین وقایع داستان بیش از حد خودسرانه به نظر می‌رسد. اما زندگی اینگونه است.»

  • در باب عشق

«باید عشق را به عنوان نوعی درخت یا گیاه در نظر بگیرید… و اینکه قسمت‌های آن پژمرده می‌شوند و ممکن است مجبور شوید برای حفظ رشد کلی ارگانیسم، شاخه‌ای را قطع کنید. اگر در نگه داشتن آن، دقیقاً همان‌طور که بوده، ثابت‌قدم باشید، یک روز جلوی چشمان شما خواهد مرد. یک عشق برای تداوم می‌بایست ارگانیک باشد. شما باید در حین حرکت عشق به رشد خود ادامه دهید تا همه‌چیز در هم تنیده شود، حتی عجیب بودن آن.»

«عشق ایده بسیار قدرتمندی است. ارتباطی که ما با افراد دیگر داریم و اینکه چقدر برای زندگی ما حیاتی هستند، اهمیت عشق را نشان می‌دهد. ممکن است برای ما سخت باشد که درباره عشق آن‌طور که شایسته آن است با یکدیگر صحبت کنیم. عشق طولانی‌مدت، مداوم و مادام‌العمر و تمام پیچ و خم‌های احتمالی که در پی این عشق خواهد آمد.»

منبع: دیجیکالا مگ

راهنمای خرید کتاب


برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما
X