نقدها و نمرات فیلم «پارتنوپ»؛ اولین فیلم زنانه سورنتینو (جشنواره کن ۲۰۲۴)

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۰ دقیقه
نقدهای فیلم پارتنوپ

تازه‌ترین فیلم پائولو سورنتینو، فیلمساز محبوب جشنواره کن، «پارتنوب» با یک تشویق ایستاده نه و نیم دقیقه‌ای و اشکی که از چشمان سلست دلا پورتا، بازیگر نقش اصلی فیلم، سرازیر شد، در هفتادمین و هفتمین دوره این جشنواره معتبر به نمایش درآمد. این فیلمساز ایتالیایی ضمن قدردانی از مسئولان جشنواره کن به خاطر توجهی که بیست سال پیش در آغاز مسیرش در سینما به او داشتند، گفت: «برای من این فیلم جشن سفر زندگی‌ام است.» تمام فیلم‌های سورنتینو یا در جشنواره کن جایزه برده‌اند یا در بخش مسابقه شرکت کرده‌اند. فیلم‌های آخر او که شخصی هستند، به طور ویژه تحسین شدند. «دست خدا» (The Hand of God) آخرین فیلم سورنتینو پیش از «پارتنوپ» بود که در قیاس با سایرین شخصی‌تر بود. «پارتنوب» هم فیلم شخصی دیگری از سورنتینو است که زنی را دنبال می‌کند که به گفته کارگردان اسمش، اسم شهرش است اما نه الهه سایرن است نه اسطوره.» گری اولدمن هم نقش جان چیور، نویسنده امریکایی را در فیلم بازی می‌کند که بسیاری از داستان‌های کوتاهش در ایتالیا می‌گذرند. سورنتینو اولدمن را یکی از پنج بازیگر برتر جهان خوانده، کسی که هر نقشی را می‌تواند بازی کند. ‌گزیده‌ نقدهای فیلم «پارتنوپ» که سورنتینو آن را اولین فیلم زنانه‌اش خوانده، بعد از نمایش در جشنواره فیلم کن ۲۰۲۴ بخوانید.

نقدهای فیلم «پارتنوپ» بعد از نمایش در جشنواره کن ۲۰۲۴

نقدهای فیلم پارتنوپ

ایندی وایر – دیوید الریچ

دیوید الریچ از ایندی وایر در یادداشت خود در نقد فیلم «پارتنوپ» ضمن تحسین بازی سلست دلا پورتا، فیلم سورنتینو را «مراقبه‌ای فانتزی درباره رابطه میان جوانی و زیبایی» خوانده است. او در این یادداشت می‌نویسد: «بر کسی پوشیده نیست که پائولو سورنتینو عمیقاً درگیر موضوعاتی مثل جوانی و زیبایی است. نام دو فیلم شاخص او را به خاطر بیاورید. هر دو فیلم خودافشاگرانه، بی‌مهابا، ماکسیمالیستی و همچون عنوانشان هوشمندانه هستند.»

الریچ در ادامه می‌گوید که سورنتینو بعد از فیلم شخصی دلخراش «دست خدا» در سال ۲۰۲۱ که در آن نگاهی به رنج و هیجان سال‌های نوجوانی‌اش در فضایی فلینی‌شکل انداخته است، حالا با یک مزخرف استعاری به سینما بازگشته که بیشتر درگیر ایده‌های انتزاعی است تا خود زندگی. یک فیلم فوق مجلل دیگر که مرز میان امر مقدس و قبیح را از بین می‌برد و سورنتینو یک بار دیگر جذب آواز مرگبار جوانی و زیبایی بزرگ شده است.

سورنتینو در «پارتنوپ» که نامش را از یکی از الهه‌های سایرن اساطیر یونانی قرض گرفته، به طرز عجیبی درگیر رابطه میان جوانی و زیبایی بزرگ است. این اولین بار نیست که سورنتینو این دو مفهوم را در برابر هم قرار می‌دهد؛ ماهیت ناپایدار شهوت انسانی در برابر ماهیت ابدی شعر، معماری و خدایانی قرار می‌دهد که ما در تلافی آن حقیقت خلق می‌کنیم. این فیلمساز پنجاه و سه ساله اما این بار در «پارتنوپ» جسارت به خرج می‌دهد و این پرسش را مطرح می‌کند که آیا می‌توان این دو را از هم جدا کرد. یا دقیق‌تر، این پرسش را مطرح می‌کند که آیا انسان‌های می‌توانند هر دو را همزمان به یک اندازه ارج بنهند؟

اما «پارتنوپ» در واقع یک فیلم طولانی ساخته مردی میانسال است که تقریباً برای به تصویر کشیدن زندگی یک زن بی‌نهایت زیبا و جذاب خودش را به مرز جنون می‌کشاند. معمایی است که مردان هنرمند از زمانی که آرزوی داشتن زیبایی زن‌های منبع الهامشان را در سر پرورانده‌اند، درگیرشان کرده است. حالا تلاش سورنتینو برای درک این موضوع در سال ۲۰۲۴ به همان اندازه بی‌مورد است که تولد یک موجود دریایی در یونان باستان در تابستان سال ۱۹۵۰. با این حال، شاید بعضی وسواس‌های فکری جاودان‌تر از درک و فهم ما هستند.

در افسانه‌ها آمده است که پارتنوپ وقتی نتوانست با آوازهایس اودیسه را اغوا کند، خودش را در دریا غرق کرد و بدنش در نهایت به سواحل ناپولی رسید. در «پارتنوپ» سورنتینو، این زیبای اسرارآمیز در خانواده‌ای متمول به دنیا آمده که صاحب ویلایی بسیار زیبا کنار ساحل هستند و با ورود موجود معصومی به زندگی‌شان کم‌کم دیوانه می‌شوند. پارتنوپ را که ستاره تازه‌وارد سلست دالا پورتا زنده کرده است -زیبایی کوبنده اما ساده‌ این زن به راحتی می‌تواند هر مردی را به ستوه آورد- تجسم مطلق فانتزی مردانه است. از همان ابتدا همه او را می‌خواهند اما هیچ‌کس توانایی نگه داشتنش را ندارد. جایی در فیلم یکی از خواستگاران بی‌شمار او می‌گوید: «او همیشه در حال فرار است. به همین خاطر است که مردها او را دوست دارند.»

کنجکاوی تأثیرپذیر پارتنوپ با میلش به یادگیری سازگار است. خودش جایی در فیلم می‌گوید: «من هیچ چیز نمی‌دانم، اما همه چیز را دوست دارم.» خبر خوب برای پارتنوپ این است که ایتالیا پر اس از آموزگاران مشتاق. آموزگارانی مثل ساندرینو (با بازی داریو آیتا)، پسر خدمتکار که هجده سال اول زندگی‌شان پارتنوپ را می‌پرستد و به او نشان می‌دهد که مردان همیشه می‌خواهند بدانند در ذهن او چه می‌گذرد، چون زیبایی‌ نفوذناپذیرش به‌شان اجازه نمی‌دهد افکار توی ذهنش را حدس بزنند.

فیلم سورنتینو مثل همیشه خط داستانی خاصی ندارد. این فیلمساز ایتالیایی بیشتر از آنکه قصه‌گو باشد، مدیر صحنه یک سیرک متحرک است. این فیلم که یک بازه زمانی ده ساله را به تصویر می‌کشد، از قانون علت و معلولی ساده تبعیت نمی‌کند، بیشتر در گذر از این سال‌ها در تلاش است یک جور معنای کشف‌نشده‌ را از پس آن‌ها بیابد. «پارتنوپ» نسبت به فیلم‌های دیگر کارگردان کمتر رؤیاگونه است، اما بخش زیادی از فیلم تنها به خاطر غیرواقعی بودن عجیب و غریبش انگار زمان ندارد. ناگفته نماند که سلست دالا پورتا حقیقتاً یکی از فوتوژنتیک‌ترین آدم‌های دنیاست. او در کلوزاپ‌های بی‌نظیر فیلم شبیه تندیس‌های کلاسیک یونانی است.

«پارتنوپ» تا حدی مرثیه‌ای برای زیبایی از دست‌رفته شهری است که می‌گویند این الهه سایرن به ساحلش آمده، و شخصیت پارتنوپ خود نمادی از تنرل ناپولی از زیبایی به ویرانگی است. اما سؤالی که در ذهن شکل می‌گیرد، این است که آیا شهر زادگاه سورنتینو واقعاً تا این اندازه جذابیتش را از زمان کودکی او دست داده یا این پرده جوانی است که از مقابل چشمان او کنار رفته است، او دیگر با همان نگاه جادویی‌ای که زمانی داشت، جهان را تماشا نمی‌کند؟ منطق می‌گوید که زشتی فرضی ناپولی به سورنتینو این آزادی را می‌دهد محسنات شهر را ستایش کند که جذابیتش شاید زمانی برایش نامعلوم بود.

«پارتنوپ» که یکی از عجیب و غریب‌ترین نقطه اوج‌های فیلم‌های سال‌های اخیر را دارد، در نهایت به این باور می‌رسد که زیبایی زیاد فریب و نیرنگ را به خودش جذب می‌کند، و مردم را از حقیقتی که مواجهه رو در روی با آن برایشان بسیار سخت و دردناک است، دور نگه می‌دارد. فیلم این را هم می‌گوید که جوانان برای آنکه قدر شکوه زندگی را بدانند، زیادی زیبا هستند، و همین‌طور زندگی هم برای آن‌ها زیادی زیباست که بتوانند قدرش را بدانند. بنابراین، پارتنوپ تنها زمانی می‌تواند خوشحال باشد که از نفرین وجود شگفت‌انگیز خودش رها باشد. البته که در پایان فیلم سورنتینو بیشتر به نظر می‌رسد که خود فیلمساز است که چشم‌هایش هیچ‌چیز دیگری را نمی‌بیند.

فیلم جدید سورنتینو

تلگراف – تیم روبی

یکی از نقدهای فیلم «پارتنوپ» متعلق به تیم روبی از تلگراف بود که چندان از فیلم خوش‌اش نیامده است. او یادداشت‌اش را این چنین آغاز می‌کند. اگر فیلم را ایو سن لوران طراحی کرده بود، که پارتنوپ به احتمال خیلی زیاد شده، دشتِ سینمایی ما از فیلم این بود: لباس‌های زیبا، صورت‌های زیبا، نسیم خلسه‌آور اندوه جهان اول و عطر مدل‌های همه در آستانه گریه. این در واقع سبک سینمایی فیلمساز احساس‌گرا پائولو سورنتینو است. همکاری سورنتینو و ایو سن لوران برگ برگ لباس فاخر بر سواحل ناپولی زیر آفتابی درخشان است. به کلام ساده، یک چیز بیهوده. پارتنوپ یک زیبای بزرگ است سال ۱۹۵۰ در ناپولی به دنیا آمده، اسمش را از یک الهه سایرن در اساطیر یونانی برداشته‌اند، با میراث این الهه زندگی کرده تا سال ۱۹۶۸ قدم به دنیای بزرگسالی می‌گذارد. مردها او را می‌پرستند، همه مردها و همه به خاطر زیبایی و جذابیت مقاومت‌ناپذیرش می‌خواهند به او نزدیک شوند.

پارتنوپ به عنوان یک دانشجوی انسان‌شناسی هیچ تلاشی برای آنکه یک زندگی بی غلط را در پیش بگیرد نمی‌کند. قرار است چیزی بیشتر از فقط یک صورت زیبا باشد اما با وجود تمام جدیتی که دالا پورتا در جذب مردان به خرج می‌دهد (مثلاً می‌گوید: «رابطه جنسی خاکسپاری تمناست.»)، سورنتینو هیچ علاقه‌ای ندارد از زیبایی او فراتر برود و چیزی به شخصیت اضافه کند. او زن زیبایی است که مردان شیره زیبایی‌اش را تا انتها سر می‌کشد و او هم دائم تن می‌دهد. فیلم خودش قبول می‌کند که هیچ قصه‌ای ندارد. ما زندگی پارتنوپ را تا سال ۲۰۲۳ می‌بینیم که دیگر پیر است و دائم یاد ایام جوانی می‌کند، که چه لعبتی بوده و به گفته خودش: «غمگین و سبک‌سر، مصمم و بی‌توجه» مثل شهر زادگاهش. ما دو ساعت و اندی زمان داریم تا به این زندگی پوچ نگاهی بندازیم، اما سورنتینو کاری می‌کند که از پوچی به هیچی برسد، البته جز نامه عاشقانه همیشگی‌اش به ناپولی.

ورایتی – سیدهانت آدلاهکا

نویسنده ورایتی یکی از نقدهای مثبت فیلم «پارتنوپ» را نوشته و همچون منتقدان دیگر بازی سلست دالا پورتا را تحسین کرده است. «پارتنوپ» درام سورنتینو درباره پارتنوپ زن جوانی که در ناپولی زادگاه نویسنده و کارگردان فیلم، به دنیا آمده، نگاهی دقیق و ظریف یه زیبایی سینمایی است. فیلم که تولد، تابستان‌های نوجوانی و سال‌های بزرگسالی این زن را به تصویر می‌کشد، بازتابی مسحورکننده از تصویر بیرونی آدم‌ها و مکان‌هاست و همین‌طور شکل نگاه آن‌ها به خودشان است. سلست دالا پورتا که زیبایی‌فوق‌العاده‌اش باعث می‌شود مردم بایستند و به او خیره شوند، بازی بسیار تحسین‌آمیزی ارائه کرده است. زیبایی او حواس‌پرت‌کن است و دوربین از زاویه‌های مختلف مطمئن می‌شود که این زیبایی را ثبت کند.

هرچه باشد اسم او نام پایه‌گذار ناپولی و یکی از شش الهه سایرن اساطیر یونانی است اما دوربین سورنتینو دائم درگیر خیالپردازی هوسرانی است که به شخصیت پارتنوپ داده است. زیبایی او، به گفته شخصیتی که گری اولدمن نقش‌اش را بازی می‌کند، دروازه‌ها می‌گشاید و جنگ‌ها به پا می‌کند. و نه دالا پورتا و نه سورنتینو هیچ ابایی از اینکه پارتنوپ را همچون اغواگری رها و سبکبار نشان دهند که از جوانی‌اش لذت می‌برد. اما او چیزی بیشتر می‌خواهد و می‌ترسد پوچ و توخالی دیده شود، مثل لحظاتی که دوربین اول فیلم گاهش نشانش می‌دهد، در جست‌وجوی علم و دانش همراه با یک استاد پابه‌سن گذاشته و بدخلق، دواو ماروتا (با بازی سیلیو اورلاندو) که یکی از معدود مردهایی است که حقیقت را به پارتنوپ می‌گوید، اما در هاله‌ای از ابهام.

بازی دالا پورتا در نقش پارتنوپ همان‌طور که این توقعات اجتماعی در برابر امیال و خواسته‌های او قرار می‌گیرند، به‌درستی تکامل می‌یابد. البته هیچ‌وقت جواب این سؤال را نمی‌دهد که دقیقاً پشت چشم‌های این شخصیت چیست، سؤالی که انگار هر لحظه از خودش می‌کند. در عوض به وجود مرموز شخصیت پارتنوپ و خواسته‌اش لایه می‌اندازد، با خنده‌ای که در صحنه‌های اول فقط از دهانش شروع می‌شود و بعد بر چین‌های دو چشم‌هایش می‌نشیند. قصه زندگی پارتنوپ با مدل‌های مختلف مو او در گذر از مراحل مختلف زندگی دائم عوض می‌شود که در کنار طراحی لباس مبتنی بر احساس فیلم ترکیب خوبی از آب درآمده است. در واقع، همه‌چیز از لباس تا مو تا صحنه دست به دست هم داده‌اند که ما سرحد تکامل پارتنوپ را ببینیم تا جایی که قدرت جذابیتش را بالاخره در یک لحظه شگفت‌انگیز رهایی پیدا می‌کند و در دست می‌گیرد.

یک مصیبت خانوادگی در مسیر به لحاظ احساسی او را از هم می‌پاشد. این میان به دنبال ستاره سینما شدن هم هست و در صحبت با بازیگرهای قدیمی که از روزهای اوجشان با افسوس می‌گویند، ما شاهد جنس خواسته‌های پارتنوپ هم هستیم، عاشقانه و آکادمیک. هر صحنه در حالتی رؤیاگونه به تصویر کشیده می‌شود، که بخش زیادی‌اش را مدیون موسیقی متن فیلم و فضای ناپولی است که زنان و مردان زیبایش دائم به قصه پارتنوپ رفت و آمد دارند. «پارتنوپ» فیلمی در ستایش نوستالژی است، یادآور احساس جوانی، آزادی تابستان، بی آنکه ابایی از خطاهای جوانی داشته باشد. فیلمی درباره بلوغ نیست، بیشتر درباره خودشناسی است. یک سفر هنری تأثیرگذار که با قصه زنی در جست‌وجوی درون، با زیبایی و فراتر از آن روایت می‌شود. دوربین کارگردان در پی حقایق دائم التغییر درباره شکل نگاه ما به جهان و خودمان است که به شکلی زیبا به تصویر کشیده شده است.

منبع: variety, screendaily, telegraph, indiewire



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما
X