نقد فیلم «مادران موازی» پدرو آلمودووار؛ وقتی ایده‌های تکراری دیگر کار نمی‌کند

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۵ دقیقه
فیلم مادران موازی

مسأله‌ی مادرانگی هنوز هم برای پدرو آلمودووار مهم‌ترین مسأله‌ی هستی است. او حتی زمانی که فیلمی مانند «درد و افتخار» را با محوریت یک شخصیت مرد می‌سازد، تمام بار عاطفی داستان را بر روی دوش مادر او می‌گذارد. این مادر با تمام احساسات و عشقش به زندگی و فرزندش به تداوم هستی که همان تولد و زندگی و مرگ است، معنا می‌بخشد.

هشدار: در نقد فیلم مادران موازی خطر لو رفتن داستان وجود دارد. 

در فیلم «مادران موازی» این تأکید بر مادرانگی تا بدان جا پیش می‌رود که باعث حذف مردان از قصه می‌شود. آن‌ها عنصر مزاحم زندگی زنان هستند و حتی دو مادر فیلم تمایلی به شریک کردن پدران در زندگی فرزندانشان ندارند. این حذف با توجه به اتفاقات داستان و مسأله‌‌ی تجاوز به آنا و همین‌طور اتهام مرد به هم‌خوابگی جانیس با دیگران، طبیعی می‌نماید؛ اما وقتی حتی وجود مرد خوب قصه هم در زندگی جانیس زمانی معنا پیدا می‌کند که او به فرزندی دیگر برای التیام بخشیدن به احساسات ویران شده‌اش نیاز دارد، جنبه‌ی انسانی فیلم زیر سؤال می‌رود. البته در این جهانی که پر از سوءتفاهم و سوار بر موج جریان‌های روز ساخته شده، طبعا مردان بد فیلم هم متجاوز هستند و حتی ارزش آن را ندارند تا از ایشان شکایت شود.

البته که این داستان‌های سنجاق شده برای خوشایند جنبش‌هایی نظیر me too است و می‌توان از کنارشان گذشت اما وقتی مانند فیلم «درد و افتخار» روایت فیلم‌ساز بدون هیچ دلیل دراماتیکی به ارتباطی هم‌جنس‌خواهانه وصل می‌شود، دیگر نمی‌توان به راحتی همه چیز را فراموش کرد؛ چرا که از جایی به بعد به نظر می‌رسد همه چیز طوری مهندسی شده تا فیلم‌ساز بدون رسیدن به عمق در سطح همین جریان‌های روز با توسل به احساسات‌گرایی بیش از حد بماند و چند صباحی به ضرب و زور فیلمش را در صدر بنشاند.

این مهندسی کردن و چیدن وقایع برای کسب نتیجه‌ی مورد نظر آنقدر بدون ظرافت است که مدتی پس از تعویض شماره‌ی تلفن توسط جانیس برای دور شدن از مادر بیولوژیکی دخترک حاضر در خانه و همینطور فرزند حقیقی خود و فراموش کردن آن اتفاقات و بازگشت به زندگی عادی، آن مادر یعنی آنا به شکلی کاملا اتفاقی سر از کافه‌ای در می‌آورد و مشغول به کار می‌شود که درست زیر آپارتمان جانیس قرار دارد؛ آن هم در شهر بزرگی مانند مادرید. اما آلمودووار به این هم قانع نیست و فرزند حقیقی جانیس را بر اثر بیماری نادری می‌کشد تا گره اصلی درام را تا می‌تواند پیچیده کند. این موضوع زمانی پر رنگ می‌شود که در تمام طول داستان بر شهر مادرید به عنوان پایتخت کشور و محل پیشرفت، تأکید می‌شود.

جالب اینکه در ادامه بدون مقدمه‌چینی لازم جانیس بعد از دیدن آنا بلافاصله شماره‌ی خود را به او می‌دهد و حتی پیشنهاد می‌کند که آنا برای او کار کند تا در کنار فرزندش باشد. همه‌ی این اتفاقات به قدری بدون مقدمه‌چینی و ناگهانی است که دست خداگونه‌ی فیلم‌ساز مدام از لابه‌لای اثر بیرون می‌زند و باعث دور شدن مخاطب از شخصیت‌ها و قصه می‌شود.

گره‌افکنی‌ها هم به همین شکل و بدون مقدمه شکل می‌گیرد. فیلم‌ساز بدون مکث بر احوالات جانیس، از تصمیم او برای آشکار کردن هویت فرزندش پرده برمی‌دارد. آنا هم بلافاصله دخترک را برمی‌دارد و می‌رود و جانیس هم بدون درنگ به آرتورو (پدر فرزندش) زنگ می‌زند تا با او دوباره شانس بچه‌دار شدن داشته باشد. این حذف مردان از تصمیم به تشکیل خانواده و حق حیات (حتی مرد خدمتکار خانه هم مریض است و باعث دردسر) در تناقض با آنچه بر لباس جانیس نوشته شده قرار می‌گیرد: «همه‌ی ما باید فمینیست باشیم.» بماند که در این فیلم احساسات مردان اصلا مهم نیست و همین که خوش‌قیافه باشند برای زنان کفایت می‌کند. (پدربزرگ خوش قیافه‌ی ونزوئلایی جانیس هم قاچاقچی مواد از کار در می‌آید.)

تصادفی بودن اتفاقات مهم داستان و مهندسی کردن آن‌ها تا بدان جا پیش می‌رود که مخاطب بعد از درک منطق فیلم و فهم هدف فیلم‌ساز، همواره یک قدم از فیلم جلوتر است؛ بالاخره ما با فیلمی چنان مهندسی شده سر و کار داریم که در آن برای ایجاد گره و حذف مرد از داستان، او ناگهانی متوجه می‌شود که این دختر، فرزندش نیست اما مادر ابدا چنین تصور نمی‌کند. ولی دست کاملا مرئی فیلم‌ساز ناگهان برای توجیه این موضوع بدون ظرافت بیرون می‌زند تا پدربزرگی ونزوئلایی برای مادر بتراشد که فقط مادربزرگش او را دیده و همین باعث شده تا او تصور کند ظاهر دخترک حتما به پدربزرگ نادیده‌‌اش رفته است!

پدرو آلمودووار با ساختن فیلم کوتاه «صدای انسانی» در سال ۲۰۲۰ به خوبی توانسته بود داستانی عاشقانه را با حذف مرد جفاکار به سرانجام برساند. دلیل این موفقیت کاملا واضح است: در آن داستان اقتباس شده از نمایش‌نامه‌ای به قلم ژان کوکتو، عدم حضور مرد منطق دراماتیک خود را پیدا می‌کند و حتی جفای مرد برای مخاطب قابل درک می‌شود؛ چرا که در آنجا هیچ چیز مهندسی شده به نظر نمی‌رسد و فیلم در نهایت می‌تواند جهان خود را به درستی بسازد. در فیلم «صدای انسانی» زن متوجه می‌شود که برای خوشبخت بودن باید سوگواری کردن را بیاموزد و سپس یاد می‌گیرد در این دنیا همواره می‌توان رشد کرد و دنیای شخصی خود را ساخت و عزت نفس داشت. حال چه شده که جانیس فیلم مادران موازی به عنوان شخصیت اصلی این قصه، از سوگواری گریزان است و هر طور شده می‌خواهد به قصدش برسد.

آنچه که فیلم مادران موازی را نجات می‌دهد و از سقوط آزاد آن جلوگیری می‌کند، رویکرد فیلم‌ساز در برقراری ارتباط میان گذشته و حال است. پیدا کردن جنازه‌های مردان روستا و تلاش برای یافتن یک هویت منحصر به فرد به آرامش یک کشور و التیام پیدا کردن زخم‌های ناسور پیوند می‌خورد. همین بخش پایانی فیلم در کنار بازی فیلم‌ساز با رنگ‌ها و تصاویر چشم‌نواز است که در نهایت مادران موازی را خوش‌بینانه به اثری متوسط تبدیل می‌کند.

شناسنامه‌ی فیلم مادران موازی

کارگردان: پدرو آلمودووار
نویسندگان: پدرو آلمودووار
بازیگران: پنه لوپه کروز، ملینا اشمیت، روزی دی‌پالما، آیتانا سانچز گیخون و …
خلاصه داستان: زنی باردار در اتاق بیمارستان با دختر جوانی هم اتاق می‌شود که او هم در آستانه‌ی وضع حمل است. هر دو مادر با هم دوست می‌شوند و قرار می‌گذارند بعد از زایمان یکدیگر را ملاقات کنند. اما به نظر می‌رسد که پس از زایمان، پرسنل بیمارستان مرتکب اتفاقی وحشتناک شده‌اند …
امتیاز متاکریتیک: ۸۵ از ۱۰۰
امتیاز IMDb به فیلم: ۷ از ۱۰
امتیاز نویسنده: ۲ از ۵

نقد فیلم مادران موازی دیدگاه شخصی نویسنده است و لزوما موضع دیجی‌کالا مگ نیست.


برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

یک دیدگاه
  1. بهار

    ممنون از به اشتراک گذاری این مطلب

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما