نقد فیلم پالم اسپرینگز؛ آن حس کشندهی تکرار
اوایل دههی نود هارولد رامیس کمدی-رمانتیکی ساخت به نام «روز موش خرما» (Groundhug Day) که خیلی زود تبدیل به یک فیلم کالت شد و جای خود را در میان فهرست بعضی از منتقدان و حتی فهرست ۱۰۰ فیلم محبوب هالیوودیها باز کرد. فیلم پالم اسپرینگز ادای دینی مستقیم به اثر هارولد رامیس است هر چند اندی سیارا فیلمنامهنویس آن گفته است بیشتر از «ترک لاس وگاس» مایک فیگیس الهام گرفته اما گیر افتادن در یک چرخهی زمانی و به وجود آمدن یک رابطهی عاطفی در حین آن مشخصا مخاطب را اول یاد «روز موش خرما» میاندازد.
در نقد فیلم پالم اسپرینگز خطر لو رفتن داستان وجود دارد.
«پالم اسپرینگز» برعکس «روز موش خرما» گیر افتادن در یک روز با بدبیاریهای زیاد نیست. یک خانهی مجلل و استخر و روز عروسی دوست نایلز و میستی مکان و زمانی است که نایلز در آن گیر افتاده است. چرایش را نمیدانیم و فیلم هم در نهایت جوابی به ما نمیدهد.
نایلز خودش را به خوبی با شرایط وفق داده است. روزها روی یک تشک بادی شکل پیتزا در استخر کسانی که در آن روز به خصوص در ویلایشان حضور ندارند ولو میشود. در مراسم عروسی سخنرانی هیجانانگیز میکند. لباسهای هاوایی میپوشد و آنقدر خوشگذرانی میکند که خوشگذرانی برایش بیمعنی میشود. آنقدر در عروسی شرکت کرده که اسم همهی مهمانان را میداند. البته این تجربه را که به نظر خودش و مخاطب چندان اسفناک نیست کاملا هم تنها از سر نمیگذراند.
نایلز به شکلی سهوی مردی به نام روی (با بازی جی.کی سیمونز) را هم وارد این بازی کرده است. مردی که به همین خاطر از او متنفر است و هر چند وقت یکبار شکنجهاش میکند. شکنجههایی که بیفایده است چون فردا صبح که بشود نایلز دوباره در رختخواب خودش از خواب بیدار میشود در حالی که صحیح و سالم است.
البته مخاطب از هیچکدام از اینها خبر ندارد تا وقتی که سارا خواهر بزرگتر عروس وارد بازی میشود. میستی دوست دختر نایلز ساقدوش عروس است. کسی که باید سخنرانی بیمزهاش را در مراسم عروسی انجام بدهد و بعد میکروفون را به سارا بدهد. سارا اما در این عروسی گرفتاریهای زیادی دارد.
طبعا میتوانید حدس بزنید که نایلز و سارا با هم جور میشوند و در یک اتفاق که نایلز میخواهد جلویش را بگیرد سارا همراه او داخل چرخهی زمان میشود و حالا هر روز هم برای سارا یکی است.
فیلم که تا این لحظه دستش را برایمان رو نکرده بود کمکم قصهاش مشخص میشود. میفهمیم که نایلز از خیانت میستی خبر دارد و خودش هم تقریبا در تمام این روزهای چرخهی تکرار با دیگران رابطه داشته است.
چیزی که باعث میشود فیلم «پالم اسپرینگز» ارزش توجه داشته باشد این است که به بازسازی «روز موش خرما» بسنده نکرده و چرخشهای داستانی خودش را دارد. از جمله این که وارد مفهوم زمان برای آدمهای مختلف میشویم. زمان برای سارا هر چند در چرخه گیر افتاده معنا دارد. او میخواهد دیروز و فردایش با امروز متفاوت باشند. این وسط البته گناهی که امروز مرتکب شده هم محرک خوبی است که او را از تکرار بازدارد.
در مقابل نایلز تسلیم حال شده است. گذشتهاش را از یاد برده و فکر میکند لابد اگر از این چرخهی زمانی بیرون میافتد آیندهای بهتر هم در انتظارش نبوده است.
فیلم «پالم اسپرینگز» در جشنوارهی ساندنس که مخصوص فیلمهای مستقل است توانست مورد استقبال مخاطبان سینمادوست و منتقدان قرار بگیرد. بخشی از موفقیت فیلم به بازیهای اندی سمبرگ و کریستین میلیوتی در نقش نایلز و سارا برمیگردد. آنها ذاتا و جداگانه بامزهاند و وقتی کنار هم قرار میگیرند هم انگار برای هم ساخته شدهاند تا با هم شیطنت کنند.
فیلم کمدی-رمانتیک مدرنی است که دقیقا متناسب با حال و هوای قرن بیست و یکم است. زمانی که میشود بحث کرد حاضرید در یک روز ایدهآل زندگیتان باقی بمانید یا دوست دارید زندگی را با فراز و نشیبهایش تجربه کنید.
از این یک نظر فیلم «پالم اسپرینگز» پیچیدهتر از «روز موش خرما» عمل میکند. طبعا اراده نشان دادن برای نابودی چرخهی زمانی بد کار سادهتری است تا بیرون آمدن از زمانی که خوشگذرانی محض است.
«پالم اسپرینگز» برای این که متفاوتتر از «روز موش خرما» شود تکرار روز را از نقطه نظر سارا هم نشانمان میدهد. هر چه کاراکتر نایلز بیاعتنا به شرایط است، سارا خشمگین میشود. نایلز سعی میکند با نشان دادن این که چهطور میتوانند با زندگی در یک روز مشخص بدون پشیمانی خوشگذرانی کنند سارا را آرام کند اما احساس گناه سارا که ارتباط با شوهرخواهرش در صبح همان روز است نمیگذارد سارا از روز نهم نوامبر تمام و کمال لذت ببرد.
این جاست که برای مخاطب این سوال پیش میآید که اگر سارا آن احساس گناه را نداشت حاضر بود کنار نایلز در همان چرخهی همیشگی خوشگذرانی بماند؟ مفهوم زندگی با گذر زمان و تجربه کسب کردن چهقدر اهمیت دارد؟
اندی سیارا فیلمنامهنویس فیلم و ماکس بارباکو کارگردان با خودشان حساب کردهاند که از زمان «روز موش خرما» تا امروز فیلمهای زیادی دربارهی گیر افتادن در چرخهی زمانی ساخته شدهاند که تقریبا همهشان الگوهای مشخصی دارند درنتیجه به سیم آخر زدهاند و حتی دایناسورها را هم وارد فیلمشان کردهاند! شاید باورتان نشود که عاشقانهترین سکانس فیلم جایی است که نایلز و سارا کنار چادر نشستهاند و دایناسورها را در دوردست تماشا میکنند.
سارا فرمولهای کوانتوم میخواند تا راهی برای گریز از این چرخه پیدا کند. فیلم وقتی نوبت به کاراکتر روی میرسد حتی رادیکالتر هم میشود. بخش مربوط به روی عملا اتفاق غمانگیز و بخش تاریک فیلم است. مردی که صاحب خانواده و فرزند است و دیگر هیچوقت نمیتواند بزرگ شدن بچههایش را ببیند چون در یک روز لعنتی گیر افتاده است.
پایان مبهم فیلم رادیکالترین تصمیم کارگردان و فیلمنامهنویس است. در شرایطی که فکر میکنید سارا و نایلز با استفاده از راه حل خطرناکی که سارا پیدا کرده چرخهی زمانی را شکستهاند و شاهد یک پایان شاد خواهیم بود وسط تیتراژ سکانسی هست که معما را پیچیدهتر میکند.
سایتهای سینمایی مختلف دربارهی این پایان گمانهزنی کردهاند و هیچکس به نتیجهی قطعی نرسیده که واقعا هدف نهایی فیلمنامهنویس و کارگردان چه بوده است. آیا شبیه سریال «دارک» شاهد یک جهان موازی با همان شخصیتها هستیم؟ آیا نایلز و سارا شکست خوردهاند و آن سکانس استخر فقط یک رویاست؟ با وجود این که طبعا این ابهامی عامدانه بوده اما بیشتر شبیه یک گاف فیلمنامه به نظر میرسد چون به بقیهی قصهی این کمدی-رمانتیک مفرح نمیچسبد.
«پالم اسپرینگز» فیلم سبکباری است که موقع دیدنش به مخاطب خوش میگذرد. شیمی بین بازیگرانش فیلم را تبدیل به اثری جذاب و شیرین کرده و روابط تند و تیز و شوخیهای گزندهاش از آن یک کمدی-رمانتیک قرن بیست و یکمی ساخته است. فیلم یک هدف و پیام جذاب دارد. این که هر روز زندگی ارزش زندگی کردن دارد و حتی اگر در یک روز درخشان از زندگیتان گیر افتادید باید این ریسک را بکنید که روزهای دیگر را هم زندگی کنید حتی اگر به خوبی آن روز از کار درنیایند. در نهایت ولی نمیتواند مثل «روز موش خرما» جریان دیگری به دنبال داشته باشد.
شناسنامهی فیلم پالم اسپرینگز
- کارگردان: ماکس بارباکو
- فیلمنامهنویس: اندی سیارا
- بازیگران: اندی سمبرگ، کریستین میلیوتی، جی.کی سیمونز
- امتیاز متاکریتیک: ۸۴ از ۱۰۰
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۵ از ۱۰
- امتیاز نویسنده: ۲.۵ از ۵
- مدت زمان فیلم: ۱ ساعت و ۳۰ دقیقه
- ژانر: کمدی-رمانتیک
فیلم نابی بود
فیلم خوشمزه ای بود. هر چند تکراری بود.
واقعآ فیلم عالی بود