بررسی کتاب «اغیار»؛ زندگی به حاشیه راندهشدگان اجتماع زیر ذرهبین
اغیار یعنی کسانی که از قواعد گروه منحرف شدهاند؛ موضوعی که سوژهی بسیاری از نظریهپردازیها و مطالعات علمی بوده است. آنچه یک فرد عامی میخواهد درباره چیستی انحرافات بداند، این است که: چرا افراد رفتار انحرافی انجام میدهند؟ قاعدهشکنی آنان را چگونه میتوانیم بررسی کنیم؟ چه چیزی آنها را به سمت کارهای ممنوع میکشاند؟
پژوهشهای علمی تلاش کردهاند پاسخی برای این سوالها پیدا کنند. بر این اساس، این فرض برآمده از فهم متعارف پذیرفته شده است که چیزهایی ذاتا انحرافآمیز (و از نظر کیفی متمایز) در رفتارهایی که قواعد اجتماعی را نقض یا (به ظاهر نقض) میکنند، وجود دارد. این نکته هم پذیرفته شده است که یک «رفتار انحرافی» به این علت رخ میدهد که برخی ویژگیهای فرد مرتکب، ارتکاب آن رفتار را ضروری و یا اجتناب ناپذیر میکند.
یکی از پیشگامانهترین متون جامعهشناسی در اواسط قرن بیستم، کتاب «اغیار»، نوشتهی هاوارد بکر بود که کاوش کاملی است در مورد انحرافات اجتماعی و چگونگی پرداختن به آن به شیوهای قابل فهم و مفید. کتاب «اغیار» در حقیقت یک پژوهش ساده و قابل فهم است در مورد انحراف اجتماعی و کاربرد آنچه به عنوان «نظریه برچسب زدن» در مطالعات انحراف شناخته میشود. نویسنده با تحقیق در حوزهی فرهنگ مواد مخدر، افراد غیر متعارف و جایگاه آنها را در جامعه عادی تجزیه و تحلیل میکند.
کتاب «اغیار»، نقطه عطف بزرگی در جامعهشناسی انحراف محسوب میشود، زیرا انحراف را محصول فرهنگی ناشی از تعامل بین افرادی میدانست که مشاغلشان شامل ارتکاب جنایت یا دستگیری مجرمان است.
هوارد ساول بکر، جامعهشناس آمریکایی متولد ۱۹۲۸ است که در دانشگاه نورث وسترن تدریس میکند. بکر سهم عمدهای در جامعهشناسی انحراف، جامعهشناسی هنر و جامعهشناسی موسیقی داشته است. بکر همچنین درباره سبکها و روشهای نوشتاری جامعه شناختی مطالب زیادی نوشت. کتاب بکر در سال ۱۹۶۳ مبانی نظریه برچسب گذاری را ارایه داد.
نقد و بررسی کتاب «اغیار» نوشته هاوارد بکر
کتاب «اغیار»، نوشته هاوارد اس. بکر که در مورد جامعهشناسی انحراف از عرف اجتماعی است، بیشتر بر مبنای مشاهدات شخصی او از گروههای به حاشیه رانده شدهی اجتماع شکل گرفته است. بِکر به گروهی از جامعهشناسان تعلق دارد که معمولاً «تعاملگرایان» نامیده میشوند و رفتار اجتماعی را از دیدگاه کنشگر بررسی میکنند. از نظر کنشگرایان، دادههای اولیه روانشناسی اجتماعی، تفسیرهای خود فرد از موقعیتهایی است که با او مواجه میشود، خواه او یک شهروند معمولی و محترم باشد یا یکی از افراد بیطرف یا کسی که از نظر اخلاقی درگیر مشکلاتی است. پس برای بررسی انحراف، بکر به خود منحرفان و «کاشفان» مبتکر آنها، یعنی شهروندان هوشیار مختلفی که تعریف میکنند چه چیزی انحراف است و چه چیزی نیست، روی میآورد.
نتیجه اینکه به افراد اجازه میدهیم از جانب خودشان صحبت کنند، که به دور از یک رویه رایج جامعهشناختی است، این است که آنها را قادر میسازیم از پشت پردهی کلیشهها و جهل عمومی بیرون بیایند. این کاری است که اسکار لوئیس در فیلم بچههای سانچز برای گروه منحرف معروف به فقرا انجام داد. همانطور که آر. اس. بِیکر چندین ماه پیش در برنامهی تفسیر خبر به آن اشاره کرد، این همان کاری است که یک زندگینامه ضبط شده روی نوار، برای معتادان به مواد مخدر انجام میدهد.
روش استفاده از دادههای «زندگینامهای» روشی هیجانانگیز است و کتاب «اغیار» نمونهای عالی از جذابیت این گونه مطالب است. بکر یکی از معدود جامعه شناسانی است که تاکنون تلاش کرده است تا یک نظریه عمومی جامعه شناختی را بر اساس این روش توسعه دهد.
بکر چارچوب مطالعهی خود را بر اساس یک طرح نسبتاً ساده تنظیم کرده است. تمرکز اصلی او در این پژوهش القا این تصور است که انحراف، مانند زیبایی، در چشم بیننده نهفته است. انحراف نه مطلق است و نه آشکارا قابل تشخیص است. بکر استدلال میکند که انحراف به راحتی محقق نمیشود. این مسأله بیشتر نتیجهی یک سری انتخابهای متعدد است، زیرا مانند موارد متعارف، افراد منحرف نیز دارای شغل هستند. و تقریباً مانند هر کس دیگری، آنها نیز به فرهنگهای فردی (فرهنگهای فرعی در اصطلاح جامعهشناختی) تعلق دارند که به آنها آموزش میدهد و به ویژه به منحرفان در خنثی کردن اخلاق مرسوم کمک میکنند که بیشتر آنها نمیتوانند نسبت به آن حساس بمانند.
بکر این مشاهدات کلی را در مطالعات موردی جذاب که هسته اصلی و بهترین بخش کتاب «اغیار» را تشکیل میدهند، ملموس میکند. او دو گروه انحرافی را بررسی میکند، یکی خلافکاران (مصرفکنندگان ماری جوانا)، دیگری صرفاً افراد غیرعادی (نوازندگان خیابانی) و با استفاده خردمندانه از نقل قولهای مستقیم، الگوهای شغلی و فرهنگ هر دو را ارائه میدهد. باید تاکید کرد که این نقل قولها دادههای اساسی بکر را تشکیل میدهند. نقلقولهای مصاحبهها در کتاب «اغیار»، مانند بسیاری از آثار جامعهشناختی، مانند تکههایی از نثر غنی فاکنری در یک زمین بایر تفسیری خشکیده ظاهر نمیشوند. آنها موادی هستند که بکر با آنها تصمیم میگیرد تصویری منسجم از دو دنیای منحرف را بسازد. او این کار را با ظرافت و دقت انجام میدهد.
مصرفکنندگان ماری جوانا و نوازندگان خیابانی چگونه هستند؟
در حقیقت در وهله اول، آنها هم مانند بقیه هستند و سپس یاد میگیرند که متفاوت باشند. بکر در بخشی از فصل چگونگی انجام آن، توضیح میدهد که سه مرحله وجود دارد که یک فرد باید از آن عبور کند تا به یک مصرف کنندهی موفق ماری جوانا تبدیل شود. ابتدا باید روش صحیح سیگار کشیدن را یاد بگیرد. یکی از مصاحبهشوندهها سعی کرد توضیح دهد: «میدانی هوا زیاد بخور، و. . . نمیدانم چگونه آن را توصیف کنم، شما آن را مثل سیگار نمیکشید، هوای زیادی را به داخل میکشید و آن را در اعماق سیستم خود وارد میکنید و سپس آن را در آنجا نگه میدارید.» سپس باید بیاموزد که اثرات تکنیک مناسب را درک کند. اما برای بیشتر افراد تازه کار، اثرات زیاد بودن کاملاً ترسناک است، بنابراین آخرین مرحله در مصرف موفق ماری جوانا، یادگیری لذت بردن از تأثیراتی است که فرد یاد گرفته است که درک کند. همانطور که یک کاربر با تجربه در مورد کارآموزان توضیح داد:
آنها فکر میکنند که تا زمانی که کنترل خود را از دست بدهند یا شروع به انجام کارهای عجیب و غریب یا چیزهای دیگر کنند، باید به مصرف ماریجوانا ادامه دهند. اگر هم دیدید که آنها بیش از حد مصرف کردهاند شما باید به آنها اطمینان داده و به آنها توضیح دهید که اتفاق خاصی نیفتاده و آنها خوب خواهند شد.
این نقل قولها به وضوح نشان میدهد که تبدیل شدن به یک مصرف کننده ماری جوانا یک فعالیت اجتماعی است. بکر توضیح میدهد که وقتی تازهکار از مرحلهای به مرحله دیگر حرکت میکند، گروه به او کمک میکند تا توجیهاتی را که برای خنثیکردن ناپسندی قانونی (و اجتماعی) رفتارش به آن نیاز دارد، در خود ایجاد کند. توجیهات از این بحث که ماریجوانا نسبت به سایر مواد مخدر رایجتر و کم ضررتر است تا اصرار بر اینکه واقعاً اثرات مفیدی دارد مانند ایجاد اشتهای قوی و بهبود آب مروارید.
در حقیقت همانطور که بکر پیشنهاد میکند، یک فرد به ندرت منحرف میشود بدون اینکه گروهی به او کمک کنند.
گروه نوازندگان خیابانی خیابانی نیز به نوع دیگری از مسیر انحرافی عبور میکند و بر این اساس فرهنگ متفاوتی دارند. اول از همه، او باید با خواستههای والدینش (یا همسرش) برای داشتن یک زندگی متعارف، یک کار روزانه و حقوق ثابت کنار بیاید. اگر نتواند این خواستهها را به نحوی به انجام رساند، حداقل برای خودش، نوازندگی را کنار میگذارد. اگر بتواند، با تصمیم دوم روبرو میشود: برای دیگران (و پول) بازی کند یا برای خودش (و هنر). انتخاب او در این زمینه تا حد زیادی تعیین میکند که او به کدام دستههای موسیقایی تعلق دارد، انواع شغلهایی که میپذیرد، و نوع موفقیتی که هدفش را دنبال میکند.
چه انتخاب او پول باشد و چه هنر، نوازنده خیابانی همواره مخاطب را به عنوان یک دشمن و مشتری را به جای خود به عنوان یک «بیگانه» در نظر میگیرند. اظهار نظر زیر توسط یک نوازنده جوان یهودی، «که قطعاً خود را با جامعه یهودی یکی دانسته است»، این خصومت را به شکلی خاص آشکار میکند.
وقتی اجرا را آغاز میکنی، احساس میکنی خیلی متفاوت از دیگران هستی. حتی میتوانم احساس غیریهودیان را نسبت به یهودیان درک کنم. میبینید که این افراد بالا میآیند و به نظر یهودی میآیند، یا کمی لهجه دارند یا چیزی شبیه به آن، و درخواست یک رومبا یا فلان چیز لعنتی را میکنند، و من فقط احساس میکنم: «این یهودیها چقدر حریص هستند.»
نوازنده خیابانی با متفاوت بودن به آن فشارهای کارش که به او احساس بدی میدهد پاسخ میدهد. فرهنگ او به او زبان خصوصی و لباس و رفتار نامتعارف میآموزد. موزیسینها «باید به زبان خاصی صحبت کنند، لباسهای متفاوتی بپوشند و عینکهای متفاوتی بزنند و این فقط به این معنی نیست که ما با هم فرق داریم.»
پس از خواندن مطالب موجود در کتاب در مورد مصرفکنندگان ماری جوانا و نوازندگان خیابانی، تنها میتوان تصور کرد که آنها، و به طور کلی افراد به حاشیه رانده شده، کاملاً عادی هستند و هیچ نوع جنون یا پریشانی متمایزی در آنها احساس نمیشود. آنها احتمالاً نه هیولا هستند، نه وحشیهای مهارنشدنی، بلکه انسانهایی هستند که در زندگی معمولی غمگین و بدبخت هستند. عجیب و غریب بودن رفتار آنها عمدتاً در دیدگاه توریستی «غیرخودی» نهفته است.
بکر این دیدگاه غیرمعمول در مورد به حاشیه راندهشدگان، که شاید بتوان آن را نامتعارف نامید را بدون هرگونه تحقیق و بررسی بیشتر در مورد دلایل رفتاری این افراد، مهر و موم میکند. او با نشان دادن اینکه رفتار آنها از دیدگاه خودشان چقدر معقول است، فرض را بر این میگیرد که برای دیگران هم رفتار این افراد منطقی و متعارف است و نیازی به توضیح علّی ندارد. اما آیا دیدگاه خود بکر کافی است؟
مشکل به طور خلاصه این است که بکر از دو شکل بسیار خفیف انحراف به عنوان نمونه اصلی خود استفاده کرده است. نه کشیدن ماری جوانا و نه نوازنده خیابانی بودن به صورت فردی ناتوان کننده نیست و یک تهدید اجتماعی محسوب نمیشود. رویکرد غیر علّی که او در تحلیل این نوع انحرافات اتخاذ کرده است و نتایج کلی که به دست آورده است به سختی برای اشکال شدیدتر از خودسری، مثلاً بزهکاری نوجوانان، یا اعتیاد به مواد، کافی است.
به حاشیه راندهشدگان در این انتهای مقیاس را نمیتوان صرفاً به عنوان افراد «عادی» و یا «غیرعادی» در نظر گرفت. رفتار آنها اغلب از نظر اجتماعی خطرناک و اغلب از نظر شخصی مخرب است. علاوه بر این، همانطور که تحقیقات نشان میدهد، رفتار معتاد به مواد مخدر نیز به این معنا که اجباری است و نه عمدی، بیمارگونه است. گفتن اینکه چنین انواع انحرافاتی در چشم بیننده نهفته است ممکن است درست باشد، اما پیامدهای نسبی گرای این بیانیه کاملاً گمراه کننده است. جامعه گاهی اوقات دلیل بسیار خوبی برای انحراف برشمردن برخی اعمال دارد، مثلا برای محافظت از رفاه خود. در مورد چنین رفتاری، درک علل آن بدیهی است که مهم است، زیرا در صورت امکان، باید از اعمال جلوگیری شود. نکته این است که تحلیلی از نوازندگان خیابانی و مصرفکنندگان ماری جوانا نشان نمیدهد که برخی از انحرافات واقعاً «متفاوت هستند.»
بکر به درستی مشتاق است که این نگرش را رد کند که افراد منحرف فی نفسه نوعی هیولا هستند که فقط یک خویشاوندی دور با انسانهای معمولی دارند. در مقابل، افراد به حاشیه رانده شده انحراف را بخشی عادی از زندگی میدانند. درس مهم جامعهشناختی و انسانی کتاب این است که انسان منحرف میشود و گاهی برای مدتها در این حال باقی میماند. اما بخشی از داستانی که بکر در این مطالعه تحسین برانگیز از قلم میاندازد، این است که منحرف بودن گاهی اوقات راهی وحشتناک است که از نظر عینی تقریباً شبیه دیگران نیست.