نقد انیمیشن «اوریون و تاریکی»؛ پایان شب سیه سپید است
تصور کنید به چارلی کافمن پیشنهاد دهید برای یک انیمیشن کودکانه فیلمنامه بنویسد. همان کسی که «خورشید ابدی ذهن پاک» (Eternal Sunshine of the Spotless Mind) و «اقتباس» (Adaptation) و چندین شاهکار دیگر را نوشته است. نتیجه میشود «اوریون و تاریکی» تازهترین محصول کمپانی دریمورکس که مستقیماً از نتفلیکس پخش شد. کافمن فیلمنامه را بر اساس کتاب کودک مصوری به همین نام نوشته اما یارلت نوشته است. طراحی کاراکتر تاریکی فیلم شباهت زیادی به کتاب دارد اما بدون شک کافمن پیچیدگیهای هزارتوی ذهنش را به اثر اضافه کرده است. نقد انیمیشن «اوریون و تاریکی» را در این مطلب بخوانید.
اوریون یک اسطوره یونانی است که شکارچی بوده و اسم یک صورت فلکی هم از آن برداشته شده است. از میان صورتهای فلکی، صورت فلکی شکارچی با ستارههای درخشان یکی از زیباترینهاست. اوریون قصه «اوریون و تاریکی» اما از تاریکی، و هر آنچه مرتبط با آن است، واهمه دارد. او بچه مضطربی است که تقریباً از همهچیز میترسد. اما بزرگترین ترسش تاریکی است. ترس از تاریکی در بچهها رایج است و به حوزه روانشناسی مربوط است. اکثر بچهها ترجیح میدهند با چراغی روشن در گوشهای یا درِ باز در اتاقشان بخوابند. در تاریکی مثلاً از مفهومی همچون هیولا میترسند.
اوریون از آن دسته بچههایی است که بیشتر از سن خودش میفهمد، بنابراین حساسیت بیشتری دارد و این حساسیت مازاد یک نگرانی و اضطراب دائمی به او داده است. در مدرسه هم قلدرها اذیتش میکنند و این به اضطرابش اضافه میکند. همه اینها دست به دست هم میدهد که به قول تاریکی از زندگی کردن بترسد. از ارتفاع، دریا، زنبور، سگ. بدیهی است حتی شخصیت کودکی که کافمن مینویسد، چنین دغدغههای سنگینی داشته باشد. از همان ابتدای فیلم و از اولین کلماتی که از دهان او بیرون میآید، متوجه میشوی با یک بچه عادی طرف نیستی. این را هم میفهمی که این انیمیشن فقط برای بچهها ساخته نشده است؛ مخاطب بزرگسال را هم هدف قرار میدهد، با اینکه جنس انیمیشنش بچگانه است. چیزی شبیه به «قرمز شدن» (Turning Red) که آن هم به گونهای درباره هیولای درون بود.
هشدار: در نقد انیمیشن «اوریون و تاریکی» خطر لو رفتن داستان وجود دارد
از اساس ظاهراً این انیمیشنها ساخته میشوند تا برای والدینی که آن را همراه بچه تماشا میکنند هم جالب باشند. بسیاری از انیمیشنهای سالهای اخیر کمپانیهای مختلف انیمیشنسازی جریان اصلی چنین ویژگیای دارند. یعنی مفاهیم عمیق روانشناختی و فلسفی را به جهان کودکانه میآورند. بسیاری بر این باورند که اصلاً مخاطبِ انیمیشن فقط کودکان نیستند و این باور غلطی است که درباره انیمیشن جا افتاده است. انیمیشن هم یک سبک یا ژانر سینمایی است که شخصیتها به جای انسانها و جهان مادی، نقاشی متحرکاند و این امکان را دارد که مرزهای تخیل انسان را جابجا کند. چون هر آنچه در دنیای واقعی با انسانها حتی به کمک جلوههای کامپیوتری نمیتوان در سینما به تصویر کشید، در انیمیشن امکانپذیر است. البته جنس انیمیشن و قصه در تعیین مخاطب بسیار مهم است. مثلاً «پینوکیو» دل تورو مشخصاً برای مخاطب بزرگسال است. یا «انومالیسا» (Anomalisa) چارلی کافمن که انیمیشنش استاپ موشن است. استاپ موشن به سبک انیمیشن مناسبی برای بزرگسالان تبدیل شده است.
«اوریون و تاریکی» جایی بین «قرمز شدن» و «درون بیرون» (Inside Out) است. بیشتر به دومی نزدیک است و مفاهیم مشابهی را مطرح میکند. درست مثل «درون بیرون» در «اوریون و تاریکی» هم موجودات تاریکی در قالب یک کاراکتر انساننما به تصویر کشیده شدهاند. تاریکی خود یک غول بزرگ سیاه با لبخندی بزرگ است، که همین لبخند قرار است ترس اوریون و تمام بچههای دیگر را از تاریکی بریزد. باقی، موجودات یا اجزای تاریکیاند- در واقع هر آنچه در شب اتفاق میافتد- با طراحیهای کاراکتر عجیب و غریب. یکی خواب است، یکی بیخوابی، یکی سکوت، یکی رؤیای شیرین و یکی سر و صدای بی دلیل شبانه. خب روی کاغذ این جالب است. اما چون ایده یک بار در «درون بیرون» تکرار شده، به سرعت تو را یاد آن فیلم میاندازد و چیز تازهای برای ارائه کردن ندارد. حتی کاراکتر سکوت که قرار است بامزه باشد هم آنقدر بامزه نیست (طراحی کاراکترش هم شبیه ستاره آرزوی انیمیشن «آرزو» (Wish) دیزنی است.) یا رؤیای شیرین که قرار است باشکوه باشد.
در «اوریون و تاریکی»، تاریکی یک شب به سراغ اوریون میآید تا او را با خودش به سفری ببرد تا ترسش از تاریکی بریزد. وجه انسانی دادن به مفاهیم انتزاعی که در آخرین کار پیکسار انیمیشن «بنیادین» (Elemental) هم هست، دیگر دارد تبدیل به سوژه تکراری میشود. «درون بیرون» به بهترین شکل این کار را انجام داد و تبدیل به نقطهعطفی در انیمیشنهای جریان اصلی شد. قصه و فیلمنامه قویتری هم داشت. حالا در «اوریون تاریکی» اوریون به همراه تاریکی با مفاهیم انتزاعی مرتبط با شب مواجه میشود تا بفهمد در تاریکی چیزی برای ترسیدن وجود ندارد. هر یک از اجزای تاریکی دارند کار و وظیفه خودشان را انجام میدهند.
راستش مواجهه با ترسهای درونی و گذر از آنها هم دیگر دارد کلیشه میشود. هر طرف بهخصوص در دنیای انیمیشن نگاه میکنی، بچهای، نوجوانی باید با ترسها و موانع ذهنیاش مواجه شود. بهذات پرداختن به این موضوع بد نیست. به هر حال، یکی از بخشهای زندگی هر انسانی برای بالغ شدن و انسان شدن همین مواجهه با ترسها و غولهای ذهنی است. در «اوریون و تاریکی» موجودات شب در واقع برای کودکان در فیلم گنجانده شده است -چون بزرگسالان که میدانند در شب چه اتفاقهای میافتد- تا با آشناییزدایی از ملزومات شب ترسشان از تاریکی بریزد. ایرادی به این وارد نیست. گرچه بر خلاف «درون بیرون» سخت میشود با تجسم این مفاهیم انتزاعی ارتباط برقرار کرد. مشکل آنجاست که باز هم بر خلاف «درون بیرون» انگار نویسنده نمیدانسته چه قصهای برای این شخصیتها بنویسد تا حرفش را سرراست و مستقیم بزند. یعنی متریال کم است.
بله، ما به مفاهیم انتزاعی مربوط به شب شخصیت دادیم، حال باید با اینها چه کار کنیم؟ هیچ کار. این انتخاب چارلی کافمن است. او بازیگوشانه قصه را پیش میبرد. اولش فکر میکنی در حال تماشای سفر اوریون برای گذر از تاریکی هستی. بعد میبینی در واقع این قصهای است که اوریون بزرگسال دارد برای دخترش هیپاتیا تعریف میکند. هیپاتیا هم باهوشتر و فهمیدهتر از سنش است. او میداند که این قصه مندرآوردی پدر برای ریختن ترس دخترش از تاریکی است. این بچهها احتمالاً از نسل زد هستند؛ البته اشارهای در فیلم به این نمیشود. اما از هوش و معلومات بیش از اندازه و بیشتر از سنشان میشود فهمید که به متعلق به نسل اینترنت هستند. نه که نسلهای بچههای باهوش نداشتهاند؛ شکل مواجهشان با زندگی متفاوت بوده است. امروز به واسطه منابه اطلاعاتی فراوان، بچهها، دستکم بچههای باهوشتر زودتر آگاه میشوند بنابراین، به راحتی نمیتوان گولشان زد. باید قصهای شستهرفته برایشان تعریف کرد که هم منطق داشته باشد هم خلاقیت.
اینجاست که کافمن بازیهای خودش را با فیلمنامه میکند. قصه مثلاً اصلی را هی قطع میکند تا ادامهاش طوری پیش برود که هیپاتیا دوست دارد. بعد از این، باز هم انگار متریال کم است یا کافمن همچنان بازیگوش، خود هیپاتیا را به سفر در زمان میبرد تا بالاخره سفر اوریون را به سرانجام برساند. (هیپاتیا فیلسوف زن نوافلاطونی، اخترشناس و ریاضیدان، فرزند تئون، اهل اسکندریه مصر تحت حاکمیت امپراتوری بیزانس بود.) بعد فضا را شبیه بازیهای کامپیوتری میکند تا با زبان بچههای نسل زد با آنها حرف بزند. همه اینها در کنار مقادیری مبحث روانشناختی درباره خواب، انسجام را از فیلم گرفته است. اینجا بر خلاف قصهها و فیلمهای انسانی کافمن، این چندبارگی و تقطیع روایت نه همان تأثیر را دارد، نه کمکی به انیمیشن میکند. بیشتر گیجکننده است و دنبال کردنش سخت.
نمیتوان از کافمن انتظار داشت فیلمنامهای عادی و سرراست بنویسد، حتی برای انیمیشن کودکانه. او شکل قصهگویی خاص خودش را دارد که اگر قرار باشد انیمیشنی باشد، بهتر است از همان جنس «انومالیسا» باشد. یک انیمیشن محصول دریم ورکس و ذهن کافمن در یک اقلیم نمیگنجند. «اوریون و تاریکی» این را ثابت میکند. اگرچه کسی تابه حال تاریکی و خواب و تمام متعلقاتش را انیمیشن نکرده، چون «اوریون و تاریکی» حرف تازهای هم برای گفتن ندارد، تأثیرگذاری زیادی هم ندارد. اما تا دلت بخواهد ثقیل است. به غیر از بازیهای شکل روایی فیلم، مهمترین حرفش این است که تاریکی در کنار روشنایی است که معنا پیدا میکند و اینها هر یک نقش خودشان را در جهان ما دارند. نه تاریکی به خودی خود بد و ترسناک است، نه حضور همیشگی روشنایی لزوماً خوب است؛ با اینکه همیشه بیشتر از تاریکی به آن ارج داده میشود. شب شب است، روز روز. هر یک زیباییها و ویژگیهای خود را دارند و هیچیک به دیگری برتری ندارند. درست است که روشنایی مثبت تلقی میشود و تاریکی همیشه منبع ترس بوده، بخشی از نظام طبیعت است. و البته بخشی از درون ما.
شیوه جالبی برای گفتن این حرف انتخاب شده است. به هر حال، چارلی کافمن است دیگر. یک نگاه فلسفی، قرار گرفتن در نقطه تعادل میان روشنایی و تاریکی، را برمیدارد تا با آن قصهای برای تلطیف یکی از بزرگترین ترسهای بچهها بگوید. اما این هم حتی تازه نیست. «درون بیرون» هم میخواست بگوید تمام احساسات انسانی در کنار هم و در تعادل با هم هستند که ارزش و معنا پیدا میکنند. همانطور که شادی بدون غم معنا ندارد. یعنی اگر همیشه شادی باشد و هیچ غمی نباشد، چطور میتوان از شادی لذت برد؟ روشنایی هم بدون تاریکی معنا ندارد. (فقط نمیدانیم تکلیف آن نقاط جهان چه میشود که به طور طبیعی بخشی از سال را در روز میگذرانند و بخشی را در شب.) احتمالاً بعدها انیمیشنی در این باره ساخته میشود. فعلاً «اوریون و تاریکی» میخواهد به غیرسرراستترین شکل ممکن برای بچهها بگوید اینها همه بخشی از نظام پیچیده و هوشمند جهان ماست که امروز صاحبان صنعت سرگرمی آنقدر برایشان مهم است که دربارهاش انیمیشن بسازند. بنابراین، کارکرد روشنایی و تاریکی هستی و کمی عمیقتر، درون خودتان را بشناسید تا در نقطه تعادل بین تاریکی و روشنایی بایستید و از تاریکی نترسید. پایان شب سیه سپید است.
شناسنامه انیمیشن «اوریون و تاریکی» (Orion and The Dark)
کارگردان: شان چارماتز
صداپیشگان: جیکوب ترمبلی، پال والتر هاوزر، ورنر هرتسوک
محصول: 2024، ایالات متحده
ژانر: کمدی ماجراجویی فانتزی
امتیاز سایت IMDb به انیمیشن: ۶/۴ از ۱۰
امتیاز انیمیشن در سایت راتن تومیتوز: ۹۰%
امتیاز نویسنده به انیمیشن: سه از پنج
خلاصه داستان: یک پسربچه خجالتی که تقریباً از همهچیز میترسد، با بزرگترین ترسش یعنی تاریکی مواجه میشود.
منبع: دیجیکالا مگ