کتاب «در جاده»؛ روایت ماجراهای هیجانانگیز حین سفر
کتاب «در جاده» را میتوان یکی از مهمترین رمانهای قرن بیستم و یکی از بهترین کتابهای جک کرواک دانست. این کتاب دارای اهمیت تاریخی زیادی است و زیربنای فرهنگ منطقهاش را نشان میدهد؛ فرهنگی که در دهههای ۱۹۴۰ و ۵۰ کمتر مورد توجه عموم قرار گرفت.
عشق کرواک به آمریکا، دلسوزی او برای انسانیت و احساس او به جاز، کتاب «در جاده» را به اثری الهامبخش و ماندگار تبدیل میکند. این اثر که تاثیر عمیقی بر فرهنگ مردم در آن دهه گذاشته است، روح زمانهای را به تصویر کشیده که هیچ اثر دیگری در قرن بیستم پس از گتسبی بزرگ (۱۹۲۵) اثر اسکات فیتزجرالد تجربه نکرده بود. این رمان کلاسیک که معنای «بیت» بودن را تعریف میکند و از زمان انتشار اولیه، الهامبخش هر نسلی بوده است.
دربارهی نویسندهی کتاب
جک کرواک با نام اصلی ژان-لوئی کرواک، رماننویس، شاعر، و رهبر جنبش بیت آمریکایی، متولد ۱۲ مارس ۱۹۲۲ در ماساچوست آمریکا است. او کوچکترین فرزند از سه فرزند یک خانوادهی فرانسوی-آمریکایی است که در خانهی خود به گویش فرانسوی-کانادایی صحبت میکردند. مادرش در کارخانهی کفش و پدرش بهعنوان چاپگر کار میکرد.
دوران کودکی و اوایل بزرگسالی کرواک با از دست دادن افراد نزدیکش گذشت؛ او برادرش جرارد را سال ۱۹۲۶ در سن ۹ سالگی، دوست دوران کودکیاش «سباستین سامپاس» را سال ۱۹۴۴ و پدرش «لئو» را سال ۱۹۴۶ از دست داد. کرواک زمانی که پدرش در بستر مرگ بود به او قول داد، از مادرش بهخوبی مراقبت خواهد کرد.
کرواک دوران کودکی خود را در لول گذراند و در مدارس دولتی و کاتولیک محلی تحصیل نمود و اوایل بزرگسالیاش را با بورسیهی فوتبال در کالج کلمبیا در شهر نیویورک سپری کرد. او در آنجا با «هانری کرو»، که به کرواک در یافتن شغل بهعنوان یک تاجر دریانورد کمک کرد و «سیمور وایز» که کرواک را با موسیقی جاز آشنا کرد، دوست شد. او سپس سال ۱۹۴۰ در دانشگاه کلمبیا ثبتنام کرد و در آنجا با«نیل کسیدی»، «آلن گینزبرگ» و «ویلیام اس. باروز» آشنا شد که آنها همراه با کرواک به شخصیتهای اصلی جنبش ادبی معروف به «بیت» تبدیل شدند.
همانطور که او بعدا در یادداشتی در مقدمه مجموعه شعر خود به نام «Mexico City Blues»، اظهار داشت: «من میخواهم بهعنوان یک شاعر جاز در نظر گرفته شوم.» کرواک در تلاش برای ایجاد روشی برای نوشتن بود که بتواند آزادی و خلاقیت یکی از سبکهای مهم جاز به نام «بیباپ» را در داستانهای منثور خود به تصویر بکشد. رویارویی کرواک با یکی از پیشگامان نسل بیت به نام «نیل کسیدی»، که او را در نقش دین موریارتی در کتاب «در جاده» به تصویر میکشد، بسیار مهم بود. اولین ملاقات کرواک با نیل در اوایل سال ۱۹۴۷ که در فصل آغازین در جاده توصیف شد، او را به دنیای روابط جنسی، مواد مخدر و دیگر «آزمایشهای» وحشی دوستانش در کلمبیا باز کرد.
کرواک در آوریل ۱۹۵۱، با چسباندن ورقهای ۱۲ فوتی کاغذ و وارد کردن آنها با دستگاه تحریرش بهصورت یک رول طومار پیوسته، تکمیل کرد که سه هفته به طول انجامید. کرواک که از اینکه کتابش، همراه با چندین رمان و مجموعه شعری دیگر که بین سالهای ۱۹۵۲ و ۱۹۵۷ نوشته شده بود، توسط ناشران نیویورکی رد میشد دلسرد شده بود، از دنیای نشر فاصله گرفت و به آیین بودایی روی آورد.
او سال ۱۹۵۳، شروع به نوشتن یادداشتهایی دربارهی بودیسم برای دوستش آلن گینزبرگ کرد. همانطور که مطالعهی بودایی او زیادتر میشد، این یادداشتها به یک اثر غیرداستانی فراگیر تبدیل گشت که شامل اشعار، هایکو، دعاها، نوشتههای مجله، مراقبهها، قطعات نامهها، ایدههایی در مورد نوشتن، گفتگوهای شنیده شده، طرحها، بلوز و موارد دیگر بود.
پس از مدتی جک کرواک به یکی از نویسندگان بنیانگذار جنبش ادبی بیت تبدیل شد؛ جنبش بیت در ابتدا بهعنوان یک گروه صمیمی از نویسندگان برجستهای مانند آلن گینزبرگ و ویلیام باروز آغاز شد. دنیای آنها از جنبشهای اجتماعی بسیاری تشکیل شده بود، زیرا رکود بزرگ بهتازگی به پایان رسیده بود و آمریکاییها با پیروزی در جنگ جهانی دوم به خانه بازمیگشتند. نویسندگان بیت کوشیدند علیه زندگی متعارف آمریکایی و ماتریالیسم قیام کنند. او هرگز نتوانست منتقدانش را متقاعد کند که نسل بیت «اساسا یک نسل مذهبی» بوده و هدف خاص آنها معنوی است.
جک کرواک بر اثر خونریزی شکمی ناشی از اعتیاد به الکل در ۲۱ اکتبر ۱۹۶۹ در سن چهلوهفتسالگی در سنپترزبورگ فلوریدا، جایی که یک سال قبلترش برای زندگی با همسر سوم و مادر ناتوانش رفته بود، درگذشت.
دربارهی کتاب «در جاده»
کتاب «در جاده» با عنوان انگلیسی «On the Road»، مشهورترین اثر جک کرواک است که در طول سه هفته در سال ۱۹۵۱ نوشته شد و سال ۱۹۵۷ منتشر شد. این رمان توسط مجلهی تایم بهعنوان یکی از ۱۰۰ رمان برتر انگلیسیزبان از سال ۱۹۲۳ تا ۲۰۰۵ انتخاب شد و کرواک را به یکی از جنجالیترین و شناختهشدهترین نویسندگان زمان خود تبدیل کرد.
کتاب «در جاده» که پس از مدت کوتاهی بهعنوان یک کلاسیک مدرن شناخته شد، تجسم چیزی به نام «نسل بیت» بود که به معنای تبدیل بیگانگی به تعالی معنوی است. نسل بیت، بذر نارضایتی را در جوانان آمریکا کاشت که به جنبشهای رادیکال دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ تبدیل شد و هیچ نوشتهای در آن زمان بهتر از رمان «در جاده» نتوانست این نسل را توصیف کند.
این اثر، الهامبخش نسلهایی از نویسندگان، موسیقیدانان، هنرمندان، شاعران و جویندگانی است که از کشف کتاب بهعنوان رویدادی یاد میکنند که «آزادشان کرد». درواقع این کتاب قبل از اینکه به دلیل شایستگیهای ادبیاش شناخته شود، تاثیر فرهنگی گستردهای بر جوانان داشت.
کتاب «در جاده» به شکل زندگینامه بوده و با الهام از ماجراجوییهای جک کرواک به همراه دوست دیوانهاش نیل کسیدی، داستان دو دوست را روایت میکند که سفرهای جادهایشان در جستجوی معنا و تجربهی واقعی زندگی است؛ سال پارادایس و دین موریارتی در اواخر دههی ۱۹۴۰ به سفری در سرتاسر آمریکا میروند و داستانهایی را با همسفران و مسافرین به اشتراک میگذارند. نگرش بیدغدغه و حس ماجراجویی شخصیتهای این کتاب بسیار مورد تحسین قرار گرفته است. داستان کتاب هم بهصورت اولشخص توسط سال پارادایس روایت میشود.
هر بخش از رمان کرواک، داستان یک سفر را روایت کرده و عنوان آن بر اهمیت سفر کردن و بودن در جادهها تاکید میکند. سفر برای سال و همراهانش به این دلیل که با نوعی آزادی و احساس امید همراه بوده، بسیار مهم است. وقتی سال برای سفر در سراسر کشور به راه میافتد، از آزادی خود برای رفتن به هرجایی استفاده میکند. او متوجه میشود که حس آزادی مشروط به هیچ مقصدی مانند رفتن به غرب نیست، بلکه در خود جاده و در مسیر سفر است که شادترین و آزادترین احساسها را دارد.
سفرهای آنها دورهای از تاریخ را مستند میکند که در آن آمریکا به جایگاه جدید خود بهعنوان رهبر سیاسی، مالی، صنعتی و تکنولوژیکی جهان با مقداری مقاومت تبدیل شد. با بازگشت سربازان از جنگ به خانه، خانواده و شغل بار دیگر اهمیت زیادی پیدا کردند. مرد ایده آل هم از قدیم، کسی بود که ازدواج کند، بچهدار شود و یکی از مشاغل کارخانهای یا اداری را که در آمریکای پس از جنگ رو به گسترش بود، انتخاب کند.
بااینوجود، پارادایس و دین بهعنوان جوانان بیپروا و شیفتهی هیجان، خطر، عشق و اساسا هر چیزی خارج از جریان اصلی پس از جنگ جهانی دوم به تصویر کشیده میشوند. آنها هر شب مشروبات الکلی مینوشند، با صدای جاز هیجانزده میشوند و برای ادامه دادن سفرشان پول قرض میگیرند و حتی گدایی و دزدی هم میکنند.
درواقع شخصیتهای کتاب «در جاده» از هنجارهای جریان اصلی جامعه دوری میکنند و بدون توجه به قانون، آداب و اخلاق اجتماعی، همانطور که میخواهند زندگی میکنند. همانطور که سال میگوید، آنها «دیوانه برای زندگی کردن» هستند و سال و دوستانش به دلیل رفتار ضد فرهنگی خود، اغلب با پلیس در تضاد هستند، بنابراین رمان کرواک حاوی مقدار زیادی احساسات ضد پلیسی و ضد دولتی است.
سبک نگارش یکی از موارد کلیدی است که به ماندگاری این کتاب کمک کرده است، زیرا جملات بهطور مبهمی شبیه ردیفی از موسیقی جاز هستند. مترجم کتاب «در جاده»، یاشین آزادبیگی میگوید: «چالش اساسی من در ترجمهی این رمان، انتخاب نوع زبان ترجمه بود. اینکه یا باید از زبانی گفتاری بهره میجستم که بههیچوجه با فضای متن مبدا مطابقت نداشته و یا از زیانی نوشتاری که آنهم قادر نبود به شیوهای دلچسب حس و حال رخدادهای روایت را به مخاطب انتقال دهد. چراکه مقدمه مهمترین اصل در ترجمهی یک رمان انتقال اتمسفری است که در تاروپود ماجراها و وقایع او گفتمانهای شخصیتهای آن رمان نهفته است. ضمن اینکه بیان این نکتهی قابل تامل نیز درخور توجه و تانی است که سوای چارچوب داستانی و عناصر تشکیلدهندهی روایت در آن، ساختمان اثر بهگونهای که میل ذاتی خالق آن نیز به آنسو، متمایل بوده است، در عین وجود ساختار مناسب با درونمایه، از نظامی غیر ساختارمند تبعیت میکند.»
کتاب «در جاده» همانقدر که داستانی در مورد سفر بوده، رمانی دربارهی دوستی هم است؛ بااینکه سال و بقیه افراد یک «جنبش» منسجم را تشکیل دادند، اما این یک موسسه یا سازمان رسمی نیست، بلکه صرفا انجمنی بوده که با پیوندهای مختلف دوستی گرد هم آمده است. هر جا که سال میرود، به دوستانی فکر میکند که میتواند با آنها تماس بگیرد، با آنها بماند و بیرون برود.
درواقع دوستیهای عمیق در رمان را میتوان جایگزینی برای خانوادهای دانست که بسیاری از شخصیتهای کتاب یا فاقد آن هستند یا از آن فرار میکنند. بهعنوانمثال، دین والدین خود را نمیشناسد و بخشی از نیمهی دوم رمان را صرف جستجوی پدرش میکند و از سوی دیگر سال، خانوادهاش را وقتی به غرب سفر میکند، ترک میکند.
بخشی از کتاب در جاده
چند وقتی میشد که دین ترکمون کرده بود. من و کارلو اون رو یه جایی تو خیابون ۳۴ام ایستگاه گری هوند دیدیم. در قسمت فوقانی ایستگاه مکانی رو ساخته بودن که میتوانستی ظرف پانزده دقیقه چند تا عکس یادگاری بندازی. کارلو عینکش رو در آورد و قیافهی به آدم رال رو پیدا کرد، دین نیمرخ و ایستاد و با حجب و حیا به دوروبرش نگاه کرد. من هم تمامرخ وایستادم و درست شبیه به ایتالیایی سیساله افتادم که انگار منتظر بود تا هرکسی رو که فحش مادر بهش میده به قتل برسونه. کارلو و دین این عکس رو استادانه با تیغ از وسط بریدن و هر کدوم یه نصفهاش رو توی کیفهاشون گذاشتن. دین برای سفر بزرگی که در راه بازگشت به دنور پیش رو داشت به لباس کار فوقالعاده که فقط غرب نشینها به تن میکردن، پوشیده بود.
اولین دورهی خوشگذرونیش تو نیویورک به پایان رسیده بود. من میگم خوشگذرانی، اما بیچاره فقط مثل سگ توی پارکینگها جون کند. جذابترین متصدی امور پارکینگ در دنیا. اون میتونه با سرعت چهل مایل در ساعت به ماشین رو دندهعقب بیاره تو یه مسیر خیلی تنگ و درست مقابل دیوار پارک کنه. بعد بپره بیرون و مثل باد از لابهلای سپرها رد بشه، بپره توی ماشین بعدی و با سرعت پنجاه مایل در ساعت، تو فضایی کم عرض دور بزنه و خیلی آروم، دندهعقب، برگرده تویه مسیر تنگ دیگه.
اون وقت خم بشه و موقعی که از ماشین چنان غیرمنتظره درش رو بکوبه و ببنده که بتونی بالا پایین شدن اون ماشین رو ببینی. بعد برقآسا و با سرعت به قهرمان دومیدانی بره توی اتاق ثبت قبضها و به قبض رو تحویل بده. دوباره و قبل از اینکه راننده به ماشین تازهوارد، حتی نصفه و نیمه بیرون بیاد بپره توی ماشینش و راستش رو بگم میتونه همون موقعی که راننده پاهاش رو روی زمین میذاره، با یه جست تمامعیار از زیر بغلش جای اون بشینه.