نقد فیلم سرزمین آوارهها؛ آنور آبیها هم مثل ما جوگیر میشوند
فیلمی که نامزد چهار جایزهی گلدن گلوب شده و همین الان هم بخت اول دریافت جایزهی اسکار بهترین فیلم و بهترین بازیگر نقش اول زن برای فرانسیس مکدورمند است. فیلمی که امتیاز ۹۵ از ۱۰۰ را در سایت متاکریتیک از منتقدان آن سوی آب دریافت کرده. فیلمی که برندهی چندین جایزهی بینالمللی شده است. طبعا سخت است که با این پیشفرضها بدون پیشداوری به تماشای فیلم «سرزمین آوارهها» بنشینیم. شخصا توقع دیدن یک شاهکار نفسگیر را داشتم. توقعی که برآورده نشد.
در نقد فیلم سرزمین آوارهها خطر لو رفتن داستان وجود دارد.
به نظر میرسد منتقدان خارجی هم تحتتأثیر سوژهها و سازندگانشان قرار میگیرند. البته که سوژهی اجتماعی فیلم «سرزمین آوارهها» جذاب است. کاراکترهایش آدمهایی هستند که سینما کمتر سراغشان رفته است؛ خانه به دوشها. در دوران رکود اقتصادی آمریکا خیلیها از کار بیکار شدند. برخی از آنها خانههای سازمانیشان را از دست دادند و مجبور شدند در ونهایشان زندگی کنند. این البته فقط اجبار کار نبود بلکه بسیاری از آنها تصمیم گرفتند از این موقعیت اجباری استفاده کنند و پیوندی با طبیعت و زندگی بدوی پیدا کردند که آنها را از یک سری آدم «بیخانمان» تبدیل به «خانه به دوش» کرد.
فیلم کلویی ژائو کارگردان آسیایی فیلم «سرزمین آوارهها» اقتباسی از کتابی مستند به همین نام است. جسیکا برودر نویسندهی کتاب روزنامهنگاری است که میان کارگران مسنتر آمریکایی رفته. آنهایی که در دورهی رکود اقتصادی از کار بیکار شدهاند و سوار بر ماشینهایشان به دل دشتهای آمریکا زدهاند.
فیلم «سرزمین آوارهها» به لحاظ کارگردانی و فضاسازی و موسیقی و بازیهای بازیگران اثر قابل توجهی است. در یک کلیت جزء فیلمهای خوب سال است اما بینقص نیست و به هیچ عنوان به مرحلهی یک شاهکار نزدیک هم نمیشود. فیلم شروع خوبی دارد. زنی که زندگیش را بعد از واگذار کردن خانهی سازمانی در یک ون میگذراند. در آمازون کار بستهبندی انجام میدهد و بعد به پیشنهاد زن مسن دیگری که او هم در ون زندگی میکند قرار میشود به دار و دستهی آوارههایی بپیوندند که مردی به نام باب ولز مرشد و مرادشان است و از این میگوید که نباید زیر بار سرمایهداری رفت.
باب ولز کاراکتر جذابی دارد. لیندا، آن زن مسنی که به کاراکتر قهرمان فیلم یعنی فرن پیشنهاد ملحق شدن به کمپ ونها را میدهد شخصیت جذابی است. سوانکی زنی که در کمپ ونها با او آشنا میشویم کاراکتر دلپذیری دارد. مشکل اصلی همین است که شخصیتهای فرعی فیلم به مراتب دوستداشتنیتر، احساسبرانگیزتر و زندهتر از فرن هستند. فرن در حقیقت بیشتر از آنکه شبیه یکی از آن خانه به دوشها باشد شبیه آن روزنامهنگار نویسندهی اصلی کتاب از کار درآمده است. یکجور مشاهدهگر و ناظری که بیشتر از دریچهی چشمان او با بقیهی خانه به دوشها، تفکرشان و شیوهی زندگیشان آشنا میشویم.
البته که قرار نبوده «سرزمین آوارهها» ساختار فیلمنامهای دراماتیک معمول را داشته باشد. در نتیجه نمیشود غر زد که چرا خبری از نقطهی اوج و نقطه عطف در آن نیست. قرار نبوده شاهد فیلمی با ریتم تند، هیجانانگیز یا حتی معمولی باشیم اما با وجود در نظر گرفتن همهی اینها «سرزمین آوارهها» فیلمی است که نه برای مخاطبش و نه برای قهرمانش چالشی ایجاد نمیکند در نتیجه آن کندی و لختی خودخواستهی فیلم یک جاهای خستهکننده میشود و گاهی تعقیب فیلم کار دشواری است که برای آن دلیل کافی نداریم.
ژائو البته لانگشاتهای چشمنوازی از دشتهای آمریکا گرفته است. اتفاقا فیلم او بیشتر از آنکه بر محوریت فرن باشد و روی دوش بازیگر اصلیش یعنی فرانسیس مکدورمند بگردد، فیلم جاشوا جیمز ریچاردز مدیر فیلمبرداری است که این دومین همکاریش با ژائو بعد از «آوازهایی که برادرانم به من آموختند» و اصلا دومین فیلم بلند کارنامهاش محسوب میشود و به نظر میرسد که ژائو و ریچاردز به لحاظ بصری سلیقهی مشترکی دارند و حرف یکدیگر را متوجه میشوند.
دلپذیرترین لحظات فیلم آن سکوتهای طولانی است که شاهد قابهایی از صحراهای آمریکا با تک و توک آدمها در دل آن هستیم و موسیقی ملودیک و روان لودیکو اینائودی هم روی آن شنیده میشود. حسی از تکافتادگی این آدمها در دل آن کشور پهناور و تنهایی که چنگ میزند.
تنها جایی که فیلم کمی گرما به خودش میگیرد زمانی است که به خانهی دیوید میرویم. جایی که به نظر میرسد بالاخره یکی از خانه به دوشها زیر سقف یک خانه آرام گرفته و نوهاش برایش شادمانی به ارمغان آورده است.
فیلم بیفراز و فرود خانم ژائو لحظات خوبی دارد. مثل دور آتش جمع شدن به یاد سوانکی یا وقتی مردم خانه به دوش بازارچههای خودشان را به پا میکنند و اجناسشان را با هم مبادله میکنند اما واقعیت این است که فیلم از یک گزارش صرف روزنامهنگاری از پدیدهای به نام خانه به دوشهای آمریکا فراتر نمیرود. عمقی پیدا نمیکند. فلسفهی زندگی این آدمها را نشان نمیدهد. فیلم اصلا بیهدف است. آیا قرار است این شیوهی زندگی نزدیک به طبیعت را تحسین کند؟ به حال این آدمها دل بسوزاند؟ با آنها همراه شود؟ ستایششان میکند یا شماتت؟
نمونهی بهتر فیلم ژائو اثری است که نزدیک به ۱۳-۱۴ سال پیش شان پن ساخت به اسم «به سوی طبیعت وحشی». در آن فیلم کریستوفر مکندلز پسر جوانی بود که از زندگی سرمایهداری که باب ولز از آن حرف میزند و مصرفگرایی فاصله میگیرد و به دل طبیعت میزند. تبدیل به یک خانه به دوش تمام عیار میشود و حتی اسمش را هم سوپرترمپ (به معنای ابر ولگرد) میگذارد. فیلمی که قهرمان آن با بازی امیل هرش همدلیبرانگیز بود و مسیری که طی میکرد برایمان اهمیت داشت و به همین دلیل پایان آن فیلم تأثیرگذار بود.
«سرزمین آوارهها» تمام که میشود به جز چند قاب و موسیقی چیزی در ذهنتان نمیماند. واقعیت این است که حتی بازی فرانسیس مکدورمند هم در نقش زن سرسخت چندان چالشبرانگیز است. به نظر میرسد که آن طرفیها هم کلا تحتتأثیر سوژهی فیلم قرار گرفتهاند. برایشان این فیلم نوع تازهای از سینماست که به آدمهای تازهای اشاره میکند و در نتیجه ستایشش کردهاند.
فیلم کلویی ژائو استاندارد است. نکتههای خوبی دارد. فرانسیس مکدورمند بازیگر خوبی است اما آن پیشفرضهای ستایشآمیز باعث میشود که در نهایت فیلم تماشاگرش را اقناع نکند. از «سرزمین آوارهها» تصویر دوستداشتنی واقعی آن خانه به دوشها بیشتر در ذهنم مانده تا تصویری که مکدورمند از فرن ارائه میدهد. اما حتی در نمایش همان خانه به دوشها هم فیلم در حد یک گزارش ژورنالیستی عمل میکند.
امتیاز نویسنده: دو و نیم از پنج
من که همش زدم بره اخرش ببینم
شما تنها خود فیلم بلکه اسم فیلم را هم اشتباه متوجه شده اید!!
آفرین. کلا منتقد اگه منفی ننویسه گویا بهش خوش نمیاد. در کل فیلم خوبی بود
حقیقتا فیلم خوبی نیست. مطلب مناسبی بود و خسته نباشید.
«سرزمین آوارهها» تمام که میشود به جز چند قاب و موسیقی چیزی در ذهنتان نمیماند.»
فیلم هیچ نکتهی همدلیبرانگیزی نداره! «فیلم یک جاهای خستهکننده میشود و گاهی تعقیب فیلم کار دشواری است که برای آن دلیل کافی نداریم.»
اساسا نمیفهمیم شخصیت فرن چرا میگه «بیخانه»س درحالی که واقعا «بیخانمان»!
لحن مستندگونه برخورد با بیخانمانها دیگه چیه؟
یکی دو جایی هم به صورت مستقیم و غیرمستقیم این سبک زندگی با گروههای مختلف مثل «پیشگامان» مقایسه میشه، حقیقتا چه ارتباطی بین فرن و دوستانش و اونها هست؟
ادایی و بیخاصیت!
بازهم تشکر بابت مطلب خوب