نقد فیلم هیچکس؛ خشونت افسارگسیخته فیلمنامهی آشفته را جبران نمیکند
در این مقاله قصد داریم به بررسی فیلم هیچکس با بازی باب ادنکرک بپردازیم.
تردیدی نیست که ستارهی اصلی فیلمهای جان ویک، طراحی دقیق و زیبای صحنههای اکشن است، اما نمیتوان فیلمنامهی تأثیرگذار درک کالستاد را نادیده گرفت.
تماشای قدرت و موفقیت کیانو ریوز در یک دنیای پوچ و خالی جنبهی سرگرمی دارد، اما نکتهای که این فیلم را خاص میکند ساخت راحت و بیدردسر آن است. روایتی که مخاطب را دعوت میکند تا بپذیرد نیمی از بازیگران فیلم را قاتلانی تشکیل میدهند که از سکههای طلا بهعنوان پول رایج استفاده میکنند و رمز خاصی دارند.
- بریکینگ بد؛ تمام پایانهای جایگزینی که مطرح شده بود
- نقدهای فیلم گودزیلا در برابر کونگ منتشر شد؛ نه دوستت دارم، نه ازت متنفرم!
- من خیلی مراقبم؛ فیلمی خبیثانه اما دوستداشتنی
طرح داستان غنی و پرمفهوم است و این همان چیزی است که این فیلم را بیشتر از سکانسهای جنگ با اسلحه، شمشیربازی و تعقیب و گریز به یادماندنی میکند.
درک کولستاد نویسندهی فیلمنامهی جان ویک را تحسین میکنیم ولی با دیدن فیلم هیچکس ساخته ایلیا نویشولر بهتزده میشویم.
او توانایی زیادی در صحنهسازی سکانسهای اکشن و هیجانانگیز دارد، مانند صحنههای حمله به خانهی هاچ، اتوبوس پر از اراذل و اوباش و یک انبار کاملا آماده، اما حقهی دیگری وجود ندارد. داستان فیلم کاملا ساختگی و مصنوعی است، اما گاهی اوقات مشت و لگد و تیراندازی برای مهیجتر کردن فیلم انجام میشود و چیزی غیر از این پیغام عجیب وجود ندارد که گاهی افراد خشن فقط نیاز به خشونت دارند.
پس از پیشنمایشی که در ابتدا جالب به نظر میرسد اما در عوض تکراری و خسته کننده است، این فیلم ما را با هاچ منسل (باب اودنکیرک)، یک پدر به ظاهر معمولی در حومه شهر آشنا میکند که درمییابد زندگی روزمره، عادی و یکنواخت او را ضعیف کرده است. هفته به هفته به همان روال میگذرد تا وقتی که این وضعیت همیشگی و یکنواخت بهم میخورد.
دو دزد وارد خانه او میشوند؛ در حالی که به نظر میرسد میتواند مجرمان را شکست داده و کمی اوضاع را تغییر دهد، اما درعوض تصمیم میگیرد تسلیم خواستههای آنها شود. وقتی بعدا توسط یک افسر پلیس سرزنش میشود، همسرش (کانی نیلسن) و پسرش (گیج مونرو) احترام خود را نسبت به او از دست میدهند، او از طریق دخترش باخبر میشود که دستبند بچه گربهی محبوبش گم شده است و متوجه میشود که دیگر نمیتواند بیتفاوت باشد تصمیم میگیرد کاری انجام دهد.
هاچ که متوجه خال کوبی یکی از سارقان شده است، میخواهد از نفوذ نظامی سابق خود برای ردیابی آنها استفاده کند. اما بعد با فهمیدن اینکه آنها دستبند بچه گربه را ندارند تعجب میکند. این یک بن بست داستانی برای فیلم است، اما قهرمان داستان با سوار شدن در یک اتوبوس عمومی و تصمیم برای بازی در نقش یک قاتل هوشیار، داستان را ادامه میدهد.
هاچ متوجه گروهی میشود که یک زن را اذیت میکنند و تصمیم میگیرد آنها را گوشمالی دهد و در این درگیری کمی صدمه میبیند.
نکته اینجا است که به طور کاملا تصادفی، یکی از افرادی که هاچ آنها را در بیمارستان بستری میکند، برادر یک گانگستر قدرتمند روسی به نام یولیان کوزنتسوف (الکسی سربریاکوف) است. کوزنتسوف بلافاصله سوگند میخورد که انتقام میگیرد و اجازه میدهد تا هاچ خشمش را با به خطر انداختن کل خانوادهاش بیشتر کند.
وقتی هاچ را شکست میدهند، داستان هیچکس کاملا ناخوشایند میشود
نه برای اینکه بخواهیم مقایسه کنیم اما هیچکس به معنای واقعی کلمه ضد جان ویک است.
در حالی که داستان هیچکس دربارهی قهرمانی است که به جای هرج و مرج خونین، برای رسیدن به زندگی صلحآمیز تلاش میکند، اما داستان جان ویک دربارهی شخص خشمگینی است که با قربانی کردن دیگران راضی میشود. ساختار سکانسهای مبارزه جلوه خوبی دارد، اما آنچه که در اینجا میبینیم پرشی از داستان یک قاتل زنجیرهای شرور بازنشسته است که تصمیم میگیرد کشتن دوباره مردم را شروع کند، زیرا این در طبیعت او ریشه دوانده است.
این موضوعی است که میتواند یک شخصیت جالب در ژانر وحشت ایجاد کند، اما به نوعی بهعنوان یک فیلم اکشن ساخته شده است.
طنز بودن فیلم هیچکس آن را موفق نمیکند
ترس و وحشت را میتوان با روشهای مختلفی به مخاطبان منتقل کرد، اما طنز بودن را خیر. این فیلم تلاش میکند جالب و جذاب به نظر برسد تا جایی که این تلاشها هدف اصلی را نادیده میگیرند.
وقتی هاچ به مهاجم خانه فریاد میزند، دستبند بچه گربه را به من بده، به نظر خندهدار است چون این قهرمان داستان است که دربارهی چیز بسیار احمقانهای فریاد میکشد، اما در واقع خندهدار نیست چون قهرمانی که دربارهی چیز احمقانهای حرف میزند، کلیشهای است.
علاوه بر این، کمدی فیلم محدود به یک لطیفه است و بخشهایی از داستان مانند پیرمردی که اسلحه بسته بندی میکند (کریستوفر لوید)، فاقد هرنوع مفهومی است که بتوان آن را تفسیر کرد.
این واقعا شرمآور است که فیلم هیچکس نمیتواند به طور کامل از بزرگترین امتیاز خود استفاده کند. از آقای شو (Mr. Show) تا سریال بهتره با ساول تماس بگیری (Better Call Saul)، کل ۳۰ سال فعالیت حرفهای باب ادنکرک تمرینی برای اثبات این بوده او یک بازیگر همه فن حریف است و هر کاری میتواند انجام بدهد، اما فیلمنامه این اجازه را به او نمیدهد.
هاچ شخصیتی است که به دلیل زندگی عادی و روزمره بدبخت شده است و هنگام اجرای مهارتهای مخفی خود دوباره زنده میشود و گرچه در این ایده کمدی جالبی وجود دارد، اما هیچ یک از آنها در صحنههای فیلم دیده نمیشود.
اکشن مهیج نقطهی قوت فیلم هیچکس است
فیلم هیچکس توسط استودیوی ۸۷North Productions ساخته شده و از بهترینها برای ساخت صحنههای درگیری و اسلحه بازی استفاده کرده است تا در حد ممکن طبیعی جلوه کند و درکنار مهارتهای ایلیا نیشولر، بخش اکشن بزرگترین موفقیت فیلم است.
سکانسهای مختلف با طراحی قوی، اجراهای قانع کننده و تدوین فیلم خوب است. این نکته قابل لمس است که سالها دوری هاچ از کار باعث میشود او از یک مبارز بیعیب و نقص فاصله داشته باشد و این امکان را به دشمنانش میدهد تا ضربات بیشتری به او بزنند.
با توجه به حضور استعدادهای درخشان در جلو و پشت دوربین، فیلم هیچکس بهعنوان یک فیلم برجسته عملکرد خوبی دارد. مطمئنا خوشحال خواهیم شد که روزی باب ادنکرک را بهعنوان برندهی یکی از جشنوارههای معتبر ببینیم و امیدواریم که به موفقیتهای بیشتری دست یابد.
منبع: Cinemablend