نقد فیلم حرکت ناگهانی ممنوع؛ کیف رو دست خوردن بازیگرها و تماشاگر!
استیون سودربرگ کارنامهی متنوعی دارد. از درامهای پلیسی و پر از تعقیب و گریز مثل «اوشنها» تا فیلم عاشقانهی «خارج از دید» و درامی دربارهی یک بیماری که شیوع عجیبی دارد در کارنامهاش دیده میشود و البته بیشتر آنها با یکجور شوخطبعی سیاه توام است. آخرین فیلم سودربرگ، «حرکت ناگهانی ممنوع» در کنار «لوگان خوششانس» نزدیکترین اثر او به فیلمهای موفق «اوشن» است. فیلمهایی که همگی بهرهای از سینمای نوآر بردهاند؛ با کاراکترهایی خونسرد، حضور زنی در پیرنگ و طبعا جرم و جنایت.
در نقد فیلم حرکت ناگهانی ممنوع خطر لو رفتن داستان وجود دارد.
فیلم با یک تیتراژ خوب برای اهل سینما افتتاح میشود. فونت دههی هفتادی با موسیقی شوخ و شنگ روی نمایی از دان چیدل که قدم میزند. دان چیدل ریزنقش است اما کاریزمایی در همین قدم زدن از خودش نشان میدهد که میفهمیم او قهرمان بیچون و چرای این فیلم است. همین تیتراژ کافی است تا دستمان بیاید که فیلم جدید سودربرگ میراثدار فیلمهای هیجانانگیز مفرح دهه هفتادی است که برای سینهفیلها به معنای یک سری عنصر و المان مشخص است از جمله یکجور کمدی سیاه، اینکه همیشه پای یک زن در میان است و البته بلوف زدن.
داستان فیلم در دههی ۵۰ در دیترویت آمریکا اتفاق میافتد. کرت مرد سیاهپوستی که تازه از زندان آزاد شده برای کاری استخدام میشود. او پیشتر کار یکی از اعضای گردن کلفت گنگسترهای شهر یعنی فرانک را خراب کرده و میداند که فرانک دنبال این است که برای او پاپوش درست کند. کرت با رونالد روسو و چارلی باید سه نفری خانوادهی یک نفر را به گروگان بگیرند تا او نقشهای را از گاو صندوق رییسش بیرون بکشد.
اسپیلبرگ عاشق مکانیزم تودرتوی نقشههایی است که به هم گره میخورند. خیانت رونالد با زن فرانک، آیندهنگری کرت دربارهی اتفاقی که بعد از قتل چارلی برایشان میافتد، ماجرای نقشهی اگزوزها که پیش رییس است و البته این وسط یک پلیس که پی ماجرا را میگیرد؛ همهی اینها تبدیل به هزارتویی میشود که اسپیلبرگ شوخطبعانه و سبکدلانه مخاطب و کاراکترهایش را از آن بیرون میکشد
هیچکدام از این سه نفر به یکدیگر اعتماد ندارند و بهخصوص به نظر میرسد رونالد کمی نژادپرست است و از بودن کرت در این قضیه دل خوشی ندارد اما کسی که به آنها نارو میزند چارلی است.
سودربرگ در این فیلم به ژانر محبوبش رجعت کرده است و حتی فیلم شبیه نوآرهای پلیسی دههی ۵۰، همان زمانی که داستان فیلم «حرکت ناگهانی ممنوع» در آن اتفاق میافتد است. گروهی که دور یکدیگر جمع میشوند و خیانت یکی از آنها و تلاش بقیهی اعضای گروه برای اینکه هم از مهلکه جان سالم به در ببرند و هم پولی به جیب بزنند قصهی آشنایی است.
سودربرگ مثل همیشه دستش را همان اول برای تماشاگر رو نمیکند و به ما اجازه میدهد تا خودمان کمکم پازل دزدی که قرار است اتفاق بیفتد، اینکه چه کسی دستور آن را داده و چه کسانی قرار است اجرایش کنند، کنار هم بچینیم و تصویر کلی دستمان بیاید. ایدهی اولیه که ساده است. دو نفر قرار است سه ساعت اعضای خانوادهی مردی را گروگان بگیرند و نفر سوم با مرد به دفتر کار رییسش برود تا یک نقشه را بدزدد. با دزدیدن نقشه باید همه چیز به پایان برسد اما نقشهای در کار نیست و بعد از آن شاهد یک سری اتفاق گیجکننده هستیم که باعث میشود به ظاهر کرت و رونالد در یک تیم قرار بگیرند و روبهروی کلهگندههای شهر بایستند.
همکار فیلمنامهنویس سودربرگ در «حرکت ناگهانی ممنوع» اد سولومون است که از او فیلمنامهی «حالا منو میبینی» را به یاد داریم. در نتیجه میتوانید حدس بزنید که وقتی ترکیب سودربرگ بهعنوان کارگردان بازیگوش و سولومون بهعنوان فیلمنامهنویسی که عاشق رو دست زدن به تماشاگر است کنار هم قرار بگیرد نتیجهاش فیلمی مفرح و غیرقابل پیشبینی میشود.
ستارهی فیلم دان چیدل است. هر چند بنسیو دل تورو هم نقشآفرینی قابل توجهی دارد اما مغز متفکر قصه و کسی که نقشهها را میچیند چیدل است. او مهرهی محبوب سودربرگ است. همان کسی که از دل شکست خوردن نقشهها و خیانت اطرافیانش میتواند جان سالم به در ببرد. دلتورو آدم سادهدل ماجراست. بیشترین حماقتها از سمت او اتفاق میافتد. فکر میکند زرنگ است اما خیلی راحت میشود فریبش داد.
اسپیلبرگ عاشق مکانیزم تودرتوی نقشههایی است که به هم گره میخورند. خیانت رونالد با زن فرانک، آیندهنگری کرت دربارهی اتفاقی که بعد از قتل چارلی برایشان میافتد، ماجرای نقشهی اگزوزها که پیش رییس است و البته این وسط یک پلیس که پی ماجرا را میگیرد. همهی اینها تبدیل به هزارتویی میشود که اسپیلبرگ شوخطبعانه و سبکدلانه مخاطب و کاراکترهایش را از آن بیرون میکشد و پایانی سرخوش را رقم میزند. البته اگر با وجود چند فقره قتل فجیع بشود صفت سرخوش را به کار برد!
فیلم یکی دو تا مکگافین خیلی خوب هم دارد مثل خود نقشهای که از اول همهی اتفاقات حول آن شکل میگیرد یا حتی آن دفترچهای که کرت پیش خودش نگهداشته و دفتر کدهای یکی از مافیاهای کلهگندهی شهر است.
فیلم البته هنوز هم به پاین «یازده یار اوشن» نمیرسد. چند دلیل هم دارد. کاراکترهای گروه دزدی آنجا بیشتر بودند و خرده پیرنگهای مربوط به هر کدام از کاراکترها خودش باعث جذابیت بیشتر قصه میشد. از طرف دیگر هر چند آنجا هم قصه بر مبنای بلوف زدن میگذشت اما خطوط داستانی واضحتر بود. در «حرکت ناگهانی ممنوع» گاهی پیدا کردن خط و ربط آدمها به یکدیگر سخت میشود و تا نقطهی پایانی کمی گیج بزنیم. در عوض از آن فیلمهایی است که پایانش سرحالتان میآورد. هر آنچه که پیشبینی میکردید جور دیگری جلو میرود و البته پایان رضایتبخشی هم رقم میخورد.
طبعا چنین فیلمی به موسیقی هیجانانگیز و تدوینی نیاز دارد که هم ریتم درونی و بیرونی خوبی برای فیلم ایجاد کند و هم ساختار بازیگوشانه و شوخطبعی فیلمنامه را حفظ کند. هم موسیقی و هم تدوین «حرکت ناگهانی ممنوع» این وظیفهاشان را درست انجام میدهند.
سودربرگ به کمک تیم بازیگریاش موفق میشود یک جهان بدبیانهی نفسگیر را ترسیم کند و بدون اینکه بخواهد در زدن حرفهای جدی زیادهروی کند با سکانسهای اکشن جذاب و اتفاقاتی که برای قهرمانانش میافتد به یک جهان تقدیری اشاره کند که فقط باهوشها و باجربزهها میتوانند از آن جان سالم به در ببرند. جهانی که در آن بیشتر آدمها گرفتار کارمای خیانتهایشان میشوند و اتفاقا برخلاف چیزی که رونالد ادعا میکند کسی نمیداند چه وقت باید دست از کار بردارد و به سهمش قانع شود.
بعد از فیلم ناامیدکنندهی «بگذارید آنها حرف بزنند» که با گروهی از بازیگران سرشناس سال پیش ساخت حالا «حرکت ناگهانی ممنوع» یک فیلم سودربرگی درست با گروه بازیگران متناسب با قصه است. از آن فیلمهایی که دوست داریم از سودربرگ ببینیم. فیلمی که یادآور هیجان و سرخوشی بهترین فیلمهای اوست.
شناسنامهی فیلم حرکت ناگهانی ممنوع
کارگردان: استیون سودربرگ
فیلمنامه نویس: اد سولومون
بازیگران: دان چیدل، بنسیو دلتورو، دیوید هاربر، جان هم
خلاصهی داستان: گروهی از مجرمان و جنایتکاران تحت یک شرایط پیچیده و خاص گرد هم جمع میشوند. وقتی یکی از آنها خیانت میکند دو نفر دیگر مجبور به کشتنش میشوند و حالا باید ببینید که دستوری که به آنها داده شده از طرف چه کسی بوده و کدام یک از اهالی شهر برایشان پاپوش دوخته است.
امتیاز imdb به فیلم: ۶٫۵ از ۱۰
امتیاز متاکریتیک: ۷۶ از ۱۰۰
امتیاز نویسنده از پنج ستاره: سه ستاره
چند بار به اشتباه جای سودربرگ نوشتید اسپیلبرگ!!! بعد همان بخش متن هم بولد شده واقعا عجیب است!
سودر برگ یا اسپیلبرگ؟ مسئله این است.