نورومارکتینگ یا بازاریابی عصبی چیست؟

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۵ دقیقه
نورومارکتینگ

نورومارکتینگ یا بازاریابی عصبی به بررسی واکنش‌های مغزی افراد نسبت به تبلیغات و پیام‌های برندهای مختلف می‌پردازد. این فرآیند با استفاده از تکنولوژی‌هایی مانند اندازه‌گیری امواج مغزی، ردیابی حرکت چشم و تحلیل پاسخ‌های پوستی انجام می‌شود. این روش‌ها به بازاریابان این امکان را می‌دهند تا رفتار مصرف‌کنندگان را پیش‌بینی کرده و تصمیمات آن‌ها را تحلیل کنند. همچنین، در برخی موارد، می‌توان از این تکنیک‌ها برای تاثیرگذاری بر رفتار مصرف‌کنندگان استفاده کرد.

بازاریاب‌ها از داده‌های عصبی و سایر سیگنال‌های فیزیولوژیکی برای شناخت بهتر انگیزه‌ها، ترجیحات و شیوه‌های تصمیم‌گیری مشتریان بهره می‌برند. این تحقیقات به آن‌ها کمک می‌کند تا عملکرد محصولات، خدمات و کمپین‌های تبلیغاتی را پیش‌بینی کنند. این علم از داده‌های علوم شناختی برای تجزیه و تحلیل و پیش‌بینی تصمیمات مصرف‌کنندگان بهره می‌برد.

تحقیقات در این زمینه به بازاریابان امکان را می‌دهد که با استفاده از تکنیک‌هایی همچون fMRI و EEG، اطلاعات دقیقی از واکنش‌های مغزی افراد به تبلیغات و محصولات جمع‌آوری کنند. و از این طریق، استراتژی‌های تبلیغاتی هدفمندتری طراحی کنند. به همین دلیل، ارتباط نورومارکتینگ و علوم شناختی بسیار حائز اهمیت است، چرا که این رشته‌ها به‌طور مشترک به شناخت بهتر فرآیندهای ذهنی و تصمیم‌گیری مصرف‌کنندگان کمک می‌کنند. برای اطلاعات بیشتر در زمینه روانشناسی و تاثیرات آن در این حوزه، مطالعه کتاب روانشناسی مخصوصا روانشناسی مصرف کنند می‌تواند به شما در درک بهتر مفاهیم کمک کند.

نورومارکتینگ چه کاربردهایی دارد؟

کاربردهای نورومارکتینگ

نورومارکتینگ یا بازاریابی عصبی، یکی از روش‌های نوین علمی است که به‌طور گسترده در زمینه‌های مختلف بازاریابی و تبلیغات مورد استفاده قرار می‌گیرد. در سال ۲۰۰۷، گروهی از دانشمندان از دانشگاه‌های کارنگی ملون، استنفورد و مدرسه مدیریت اسلون MIT با استفاده از فناوری تصویربرداری عملکردی تشدید مغناطیسی (fMRI) به بررسی فعالیت مغزی افراد در هنگام تصمیم‌گیری برای خرید پرداختند. آن‌ها توانستند با مشاهده الگوهای فعالیت عصبی، پیش‌بینی کنند که آیا فرد محصولی را خریداری خواهد کرد یا خیر.

کتاب بازاریابی عصبی اثر ژان بقوسیان و آذر جوزی نشر کلید آموزش

کاربردهای گسترده نورومارکتینگ در دنیای امروز

نورومارکتینگ به شرکت‌ها کمک می‌کند تا تصمیمات دقیق‌تر و هدفمندتری در حوزه بازاریابی بگیرند. برخی از کاربردهای این فناوری عبارت‌اند از:

  • بررسی و ارزیابی طراحی محصولات جدید؛
  • تحلیل تجربه کاربری و بهینه‌سازی آن؛
  • اجرای آزمایش‌های مقایسه‌ای (A/B) برای انتخاب بهترین تبلیغ؛
  • بهینه‌سازی پیام‌های تبلیغاتی برای دعوت به اقدام؛
  • ارزیابی تأثیر تصاویر تبلیغاتی بر مغز مخاطبان؛
  • برنامه‌ریزی کمپین‌های بازسازی و تقویت برند.

یافته‌های شگفت‌انگیز علم نورومارکتینگ

نتایج تحقیقات نورومارکتینگ گاه باور ناپذیر است. مارتین لیندستروم، پژوهشگر برجسته این حوزه، در کتاب معروف خود با عنوان بیولوژی: حقایق و دروغ‌ها درباره دلایل خرید ما که در سال ۲۰۰۸ منتشر شد، به نتایج یک تحقیق سه‌ساله از سال ۲۰۰۴ پرداخته است. این تحقیق نکات جالبی را نشان داد:

  • برچسب‌های هشداردهنده روی بسته‌های سیگار نه‌تنها تأثیر بازدارنده‌ای نداشتند، بلکه موجب تحریک بخشی از مغز شدند که با اشتیاق و میل مرتبط است.
  • تصاویر برندهای شناخته‌شده‌ای نظیر آی‌پاد همان نواحی از مغز را فعال می‌کنند که در مواجهه با نمادهای مذهبی تحریک می‌شوند.
  • جالب‌تر اینکه تصویری از خودروی مینی کوپر بخشی از مغز را فعال کرد که به‌طور خاص به چهره انسان واکنش نشان می‌دهد.

هزینه‌ بر اما سودمند

انجام تحقیقات نورومارکتینگ نیازمند استفاده از فناوری‌های پیشرفته و تیم‌های تخصصی است که هزینه‌های بالایی را به شرکت‌ها تحمیل می‌کند. به همین دلیل، بسیاری از برندها برای بهره‌گیری از این روش، به شرکت‌های مشاوره در حوزه نورومارکتینگ مراجعه می‌کنند تا بتوانند از مزایای این فناوری پیشرفته بهره‌مند شوند.

نورومارکتینگ، آینده‌ای روشن در عرصه بازاریابی نوین را نوید می‌دهد و می‌تواند به تحولاتی شگرف در شیوه ارتباط برندها با مخاطبان منجر شود.

کتاب روان شناسی مصرف کننده اثر کاترین جانسون بوی نشر اندیشه احسان

نمونه‌ هایی جذاب از کاربردهای نورومارکتینگ

یافته های نورومارکتینگ

نورومارکتینگ با ارائه ابزارهایی نوین، شرکت‌ها را قادر ساخته است تا عمیق‌تر از همیشه ذهن مشتریان خود را بشناسند. این علم، اگرچه هزینه‌بر است، اما دستاوردهای آن می‌تواند به تحولاتی اساسی در استراتژی‌های بازاریابی منجر شود. بازاریابی عصبی یکی از پیشرفته‌ترین حوزه‌های علمی در بازاریابی مدرن، توانسته است با بهره‌گیری از فناوری‌های عصبی، ابعاد تازه‌ای از رفتار مصرف‌ کننده را آشکار کند. یکی از مطالعات شناخته‌شده در این زمینه، تحقیقی است که در سال ۲۰۰۳ توسط “رید مونتاگ”، دانشمند علوم اعصاب در کالج پزشکی بیلور، انجام شد.

پارادوکس پپسی؛ آزمونی برای قدرت برندها

در این مطالعه، مونتاگ پدیده‌ای به نام “پارادوکس پپسی” را مورد بررسی قرار داد. در این تحقیق، شرکت‌ کنندگان در یک تست مزه کور (بدون اطلاع از نام نوشیدنی)، به‌ طور مساوی بین پپسی و کوکاکولا تقسیم شدند. اما زمانی که نام نوشیدنی برای آن‌ ها مشخص شد، سه‌ چهارم افراد کوکاکولا را ترجیح دادند. مونتاگ دریافت که قشر پیش‌پیشانی مغز شرکت‌کنندگان فعال شده بود. بخشی که مسئول پردازش‌های فکری پیشرفته است. او نتیجه گرفت که تبلیغات قوی و تصاویر مثبت کوکاکولا، تأثیری تعیین‌ کننده بر انتخاب مصرف‌ کنندگان داشته است.

دیگر نمونه‌های جالب نورومارکتینگ

نورومارکتینگ با استفاده از روش‌های متنوع، یافته‌های شگفت‌انگیزی درباره رفتار مصرف‌کنندگان ارائه کرده است:

  1. دستکاری هورمونی: قدرت هورمون‌ها در تصمیم‌گیری
    محققان در این نوع مطالعات، تغییرات هورمونی را بر رفتار مصرف‌ کنندگان بررسی می‌کنند. برای مثال، در یک تحقیق نشان داده شد که افزایش تستوسترون در مردان، تمایل آن‌ها را به خرید کالاهای لوکس افزایش می‌دهد. این تغییر ناشی از تقویت رفتارهایی مانند جستجوی موقعیت اجتماعی و حفظ آن است.
  2. اثر گذاری بر خواب: تغییر عادت‌ها در خواب
    در یکی از تحقیقات جالب، دانشمندان در زمان خواب، بوی‌هایی مانند تخم‌مرغ فاسد و دود سیگار را به شرکت‌کنندگان معرفی کردند. هدف از این آزمایش، کاهش تمایل به سیگار کشیدن بود و نتایج اولیه آن نشان داد که چنین رویکردهایی می‌تواند رفتارهای ناسالم را تحت تأثیر قرار دهد.
  3. مهار موقت عصبی: تغییر واکنش‌های ناخودآگاه
    در این روش، دانشمندان از فناوری تحریک مغناطیسی جمجمه‌ای (TMS) استفاده می‌کنند تا بخش‌هایی از مغز را به‌طور موقت فعال یا غیرفعال کنند. به‌عنوان نمونه، مهار بخش مرتبط با واکنش‌های ترس و انزجار باعث شد که افراد واکنش کمتری به حشرات نشان دهند و حتی خوردن غذاهای حاوی حشرات برای آن‌ها جذاب‌تر شود.

ابزارهای نورومارکتینگ

ابزارهای نورومارکتینگ

“نورومارکتینگ” به‌طور کلی به اندازه‌گیری سیگنال‌های فیزیولوژیکی و عصبی برای درک انگیزه‌ها، ترجیحات و تصمیم‌گیری‌های مشتریان اشاره دارد. این اطلاعات می‌توانند در زمینه‌های مختلف بازاریابی مانند تبلیغات خلاقانه، توسعه محصول، قیمت‌گذاری و موارد دیگر مفید باشند. رایج‌ترین روش‌های اندازه‌گیری شامل اسکن مغز، که فعالیت عصبی را می‌سنجد، و ردیابی فیزیولوژیکی، که حرکات چشم و شاخص‌های دیگر فعالیت مغز را ارزیابی می‌کند.

ابزارهای اصلی اسکن مغز: fMRI و EEG

دو فناوری پیشرو در این حوزه عبارتند از:

  • fMRI (تصویربرداری تشدید مغناطیسی عملکردی): این دستگاه با استفاده از میدان‌های مغناطیسی قوی، تغییرات جریان خون را در مغز ردیابی می‌کند. شرکت‌کنندگان در این آزمایش باید در داخل دستگاه قرار گیرند تا در طول زمان داده‌های پیوسته ثبت شود.
  • EEG (الکتروانسفالوگرافی): این ابزار فعالیت الکتریکی سلول‌های مغزی را با حسگرهایی که روی پوست سر قرار می‌گیرند، ثبت می‌کند. این فناوری قادر است تغییرات سریع فعالیت مغزی را در کسری از ثانیه ثبت کند، اما در شناسایی دقیق مکان فعالیت مغزی یا تحلیل نواحی عمیق مغز، محدودیت‌هایی دارد.

اگرچه fMRI می‌تواند به نواحی عمیق‌تر مغز نفوذ کند، هزینه بالا و پیچیدگی‌های فنی آن از چالش‌های اصلی به‌ شمار می‌رود. قیمت هر دستگاه fMRI حدود ۵ میلیون دلار تخمین زده می‌شود، در حالی که هزینه تجهیزاتی مانند EEG تنها ۲۰ هزار دلار است.

ابزارهای فیزیولوژیکی: راهکاری ساده‌تر و ارزان‌تر

در کنار ابزارهای پیچیده اسکن مغزی، روش‌های دیگری نیز برای بررسی فعالیت‌های مغزی و فیزیولوژیکی وجود دارد:

  • ردیابی حرکات چشم برای اندازه‌گیری توجه و برانگیختگی از طریق نقاط تمرکز و گشاد شدن مردمک چشم.
  • تحلیل حالات چهره از طریق بررسی حرکات ظریف عضلات صورت که نشان‌دهنده واکنش‌های احساسی است.
  • اندازه‌ گیری ضربان قلب، نرخ تنفس و هدایت پوست که میزان بر انگیختگی فیزیولوژیکی را تعیین می‌کند.

تکنیک‌های نورومارکتینگ

نورومارکتینگ، به عنوان یک علم نوین، نیازمند تجهیزات پیشرفته و مهارت‌های تخصصی است که در دسترس بسیاری از شرکت‌ها قرار ندارد. در این میان، مدیران اجرایی که قصد دارند از خدمات این حوزه استفاده کنند، باید ویژگی‌ها و تفاوت‌های مهم تکنیک‌های مختلف این علم را به‌خوبی بشناسند.

سیگنال های مغزی

مطالعات علمی متعدد نشان داده‌اند که داده‌های مغزی می‌توانند با دقت بالاتری از روش‌های سنتی نظیر نظرسنجی‌ها و گروه‌های متمرکز، موفقیت آینده محصولات را پیش‌بینی کنند. به‌طور مثال، در سال ۲۰۱۲، محققان دانشگاه اموری به این نتیجه رسیدند که فعالیت در ناحیه‌ای خاص از مغز، که با استفاده از fMRI در حین گوش دادن به موسیقی اندازه‌گیری شد، به‌ طور معناداری با محبوبیت آینده یک آهنگ همبستگی داشت. این پیش‌ بینی از روی داده‌های فروش سه سال بعد انجام شد، در حالی که نظرسنجی‌ها نتواسته بودند این پیش‌بینی را انجام دهند.

مطالعات دیگری نشان داده‌اند که اسکن‌های مغزی، در حین تماشای تبلیغات ضد سیگار، می‌توانند میزان تماس‌ها به خطوط کمک به ترک سیگار را پیش‌بینی کنند، در حالی که نظرسنجی‌های سنتی قادر به انجام چنین پیش‌بینی‌هایی نبودند. همچنین، یک تیم تحقیقاتی در دانشگاه استنفورد از fMRI برای پیش‌ بینی موفقیت درخواست‌های میکرو وام و جمع‌ سپاری آنلاین استفاده کرد و این پیش‌بینی‌ها دقیق‌تر از نظرسنجی‌های سنتی بود. در این میان، تیمی به رهبری موران سِرف، استاد علوم اعصاب دانشگاه نورث‌وسترن، توانست با استفاده از تکنیک‌های EEG، موفقیت فیلم‌ها را با دقت بیشتری پیش‌بینی کند.

کتاب چگونه برندها در ذهن ما نفوذ می کنند اثر مارتین لیندستروم انتشارات مبلغان

مزایای نورومارکتینگ نسبت به روشهای سنتی

این آزمایش‌ها نشان می‌دهند که نورومارکتینگ چه مزایایی نسبت به روش‌های سنتی دارد. ابزارهای سنتی تحقیق بازار معمولاً ضعف‌هایی دارند؛ به‌ طور مثال، پاسخ‌ دهندگان همیشه اطلاعات دقیق از خاطرات، احساسات و ترجیحات خود ارائه نمی‌دهند. بسیاری از افراد در یادآوری دقیق اطلاعات مشکل دارند، برخی ممکن است به‌ دلیل تلاش برای راضی کردن دیگران یا خجالت‌ زدگی دروغ بگویند و برداشت‌های آن‌ها می‌تواند تحت تأثیر نحوه پرسش قرار گیرد. به گفته پلت، “آنچه از دهان ما بیرون می‌آید همیشه ترجمه دقیقی از آنچه در مغز ما می‌گذرد نیست.”

آزمایش‌های بازار به‌ طور قطع می‌توانند برخی از این کمبودها را جبران کنند، اما این روش‌ها هزینه‌ بر هستند و ممکن است ریسک آگاه کردن رقبا از نوآوری‌های شما را به همراه داشته باشند. علاوه بر این، این آزمایش‌ها فقط در مراحل پایانی فرآیند توسعه محصول انجام می‌شوند، زمانی که سیستم‌های تولید و توزیع آماده هستند. رویکردهای میان‌ بر مانند بازارهای شبیه‌ سازی‌ شده و تحلیل‌های ترکیبی همگی به نوعی بین هزینه و کیفیت معامله می‌کنند. در نهایت، “پیش‌ بینی عصبی”، که توسط برایان نوتسون، استاد علوم اعصاب دانشگاه استنفورد معرفی شده است، به‌ نظر می‌رسد به‌ طور موثری این مشکلات را حل می‌کند.

آیا نورومارکتینگ ابزار دستکاری افکار است؟

در دنیای بازاریابی نوین، مفهوم نورومارکتینگ با هدف شناخت عمیق‌تر نیازها و خواسته‌های مصرف‌کنندگان، به یکی از موضوعات بحث‌برانگیز تبدیل شده است. ویکی‌پدیا نورومارکتینگ را به‌عنوان حوزه‌ای از بازاریابی معرفی می‌کند که از روانشناسی عصبی برای مطالعه واکنش‌های حسی، شناختی و احساسی مصرف‌کنندگان در برابر محرک‌های بازاریابی استفاده می‌کند. به باور این منبع، مزایای این رویکرد شامل اجرای کمپین‌های بازاریابی کارآمدتر، کاهش شکست‌های بازاریابی و در نهایت، دستکاری نیازها و خواسته‌های واقعی مردم به نفع اهداف بازاریابی است.

اما آیا نورومارکتینگ واقعاً ابزاری برای دستکاری افکار عمومی است؟

در پاسخ به این پرسش، باید گفت که این برداشت نه‌تنها ساده‌انگارانه، بلکه نادرست است. نورومارکتینگ اساساً به‌دنبال دستکاری نیست، بلکه هدف آن شناخت نیازها و خواسته‌های واقعی مردم است. چنین دانشی به بازاریابان کمک می‌کند تا محصولات بهتری طراحی کرده و کمپین‌های تبلیغاتی با صرفه‌جویی بیشتر و تأثیرگذاری بالاتر اجرا کنند.

آیا تمام بازاریابی‌ها نورومارکتینگ هستند؟

نورومارکتینگ بهتر است یا بازاریابی سنتی

یکی از چالش‌های اساسی این است که می‌توان گفت تقریباً همه فعالیت‌های بازاریابی نوعی نورومارکتینگ محسوب می‌شوند. زیرا تمامی کمپین‌های بازاریابی، در نهایت در تلاش‌اند تا فعالیتی در مغز مصرف‌کننده ایجاد کنند که او را به رفتار مطلوب، نظیر خرید محصول، ترغیب کند.

با این حال، این نوع نگاه، برای تعریف دقیق نورومارکتینگ کاربردی نیست. همان‌گونه که نمی‌توان گفت «همه چیز شیمی است» صرفاً به این دلیل که هر چیزی از مولکول‌ها ساخته شده است، نمی‌توان تمامی فعالیت‌های بازاریابی را نیز نورومارکتینگ دانست. تعریف نورومارکتینگ تنها به فعالیت‌هایی اطلاق می‌شود که مستقیماً بر پایه تحقیقات علوم اعصاب، چه از طریق آزمایش‌های جدید و چه استفاده از داده‌های گذشته، انجام شده باشند.

نورومارکتینگ؛ فرصتی برای نوآوری یا تهدیدی برای اخلاق؟

این فناوری نوین، اگرچه با انتقاداتی مواجه است، اما فرصتی برای تحول در صنعت بازاریابی به شمار می‌رود. در حالی که برخی آن را ابزار دستکاری می‌دانند، نگاه مثبت‌تر به این علم، آن را ابزاری برای درک بهتر و خدمت به مصرف‌کننده معرفی می‌کند.

کاهش بدبینی نسبت به نورومارکتینگ

با وجود دستاوردهای علمی امیدوارکننده در زمینه نورومارکتینگ، هنوز بسیاری از بازاریابان تمایلی به استفاده از دستگاه‌های پیشرفته‌ای چون EEG و fMRI ندارند. طبق نتایج یک نظرسنجی از ۶۴ شرکت فعال در حوزه نورومارکتینگ، تنها ۳۱ درصد از آن‌ها از دستگاه‌های fMRI استفاده می‌کنند. کارل مارسی، مدیر ارشد علوم اعصاب در شرکت Nielsen، می‌گوید: «من فقط سه یا چهار شرکت می‌شناسم که استفاده از fMRI را به‌عنوان سرویس اصلی خود ارائه داده‌اند، و همگی با شکست روبه‌رو شده‌اند.»

این عدم استقبال به نوعی به بدبینی عمومی نسبت به توانایی این دستگاه‌ها در ارائه بینش‌های مفید و کاربردی فراتر از روش‌های سنتی بازاریابی بازمی‌گردد. در سال ۲۰۱۷ یک مقاله که توسط مینگ هسو، استاد بازاریابی دانشگاه کالیفرنیا منتشر شد. در این مقاله نگرش غالب چنین بیان شده است: «علوم اعصاب یا همان چیزهایی را به من می‌گوید که قبلاً می‌دانستم، یا اطلاعات جدیدی می‌دهد که برایم اهمیت ندارد.».

به‌ عنوان مثال، استفاده از اسکن مغزی ممکن است نشان دهد که همان نوشیدنی با قیمت‌های متفاوت، واکنش‌های مختلفی در افراد ایجاد می‌کند، اما روش‌های ساده‌تری هم برای این کار وجود دارد. یک مطالعه رفتاری در سال ۲۰۰۵ نشان داد که افراد زمانی که نوشیدنی انرژی‌زا با تخفیف دریافت می‌کردند، در حل مسائل عملکرد ضعیف‌تری داشتند. همچنین، آیا واقعاً بازاریاب‌ها نیاز دارند بدانند که مغز افراد به کوکاکولا و پپسی به‌ طور متفاوتی واکنش نشان می‌دهد تا اهمیت برندینگ را درک کنند؟

این بدبینی به اسکن‌های مغزی با مناقشات میان محققان محتاط و بازاریابان مشتاق نیز تشدید شده است. در سال ۲۰۱۱، مارتین لیندستروم، مشاور برندینگ، در مقاله‌ای در نیویورک تایمز با استناد به داده‌های fMRI، ادعا کرد که احساس کاربران آیفون نسبت به گوشی‌های خود شبیه به «عشق رمانتیک» است. این ادعا با واکنش شدید ۴۴ محقق روبه‌رو شد که به‌طور جمعی از آن انتقاد کردند.

نگاهی به آینده نورومارکتینگ: کاهش تردیدها و گسترش استفاده

اما این بدبینی‌ها ممکن است به زودی کاهش یابد. علم در پنج سال اخیر پیشرفت‌های چشم‌ گیری داشته و برخی از ادعاهای جسورانه‌ای که در ابتدا به نظر غیرممکن می‌آمدند، حالا در حال تأیید هستند. به گفته مایکل پلت، مدیر ابتکار علوم اعصاب وارتون، تیمی در دانشگاه پنسیلوانیا در آستانه اثبات این مسئله جالب است. افراد به‌ طور عصبی به گوشی‌های هوشمند خود همان احساسی را دارند که لیند ستروم ادعا می‌کرد.

با پیشرفت بیشتر علم و ورود تعداد بیشتری از متخصصان علوم اعصاب به صنعت، به نظر می‌رسد که استفاده از اسکن‌های مغزی در میان بازاریابان در آینده‌ای نزدیک رواج بیشتری پیدا خواهد کرد.

تغییر ذهن‌ها

بازاریابی عصبی چیست

بازاریابان به‌طور سنتی تنها به اندازه‌گیری ترجیحات مصرف‌کنندگان اکتفا نمی‌کنند، بلکه هدف آن‌ها تغییر این ترجیحات است. در حال حاضر، محققان علوم اعصاب در حال بررسی این موضوع هستند که آیا می‌توان از مغز برای تاثیرگذاری بر رفتار خرید استفاده کرد؛ مسئله‌ای که علاوه بر ایجاد هیجان، نگرانی‌های اخلاقی نیز به همراه دارد. در اینجا به برخی از شیوه‌های نوین استفاده از علوم اعصاب در آینده برای تاثیرگذاری بر رفتار مصرف‌کننده اشاره می‌کنیم:

تقسیم‌ بندی هوشمندانه‌تر بازار

بازاریابان می‌خواهند بدانند کدام بخش از جامعه نسبت به تبلیغات و برندینگ آن‌ها بیشتر حساس هستند. تا به امروز، این تقسیم‌بندی بر اساس معیارهایی مانند سن، ثروت یا ویژگی‌های روان‌شناختی مثل تکانه‌جویی انجام می‌شد. اما ممکن است تقسیم‌بندی مصرف‌کنندگان بر اساس تفاوت‌های مغزی کارآمدتر باشد. پژوهشگران در دانشگاه اینسه‌آد با بررسی مغز افرادی که به‌راحتی تحت تاثیر تبلیغات قرار می‌گیرند، تفاوت‌هایی را شناسایی کرده‌اند که می‌تواند به بازاریابان در هدف‌گذاری دقیق‌تر کمک کند.

کتاب تغییر ذهن ها اثر هوارد گاردنر

ترغیب مصرف‌ کننده در خواب

محققان علوم اعصاب متوجه شده‌اند که انسان‌ها در برخی از مراحل خواب خود مستعد تاثیر پذیری هستند. در تحقیقی در سال ۲۰۱۵، به سیگاری‌ها بوی ترکیب سیگار و تخم‌ مرغ گندیده در “مرحله ۲” خواب (زمانی که بدن آماده خواب عمیق می‌شود) داده شد و این کار منجر به کاهش سیگار کشیدن آن‌ها برای چند روز شد. این دستاورد باعث شد تا محققان به بررسی روش‌هایی مشابه برای افزایش ترجیحات مصرف‌ کنندگان یا ترویج رفتارهای خاص بپردازند.

دستکاری هورمونی برای تغییر رفتار مصرفی

فعالیت مغزی تحت تاثیر هورمون‌ها و مواد شیمیایی مغزی مانند تستوسترون، کورتیزول و اکسی‌ توسین قرار دارد. پژوهشگران در حال مطالعه این موضوع هستند که چگونه تغییرات در این مواد شیمیایی می‌تواند بر رفتار مصرف‌کنندگان تاثیر بگذارد. در یک تحقیق، آن‌ها دریافتند که تزریق تستوسترون به افراد باعث افزایش تمایل آن‌ها به خرید برندهای لوکس می‌شود. محققان فرض کرده‌اند که کالاهای لوکس به‌ عنوان نمادهای اجتماعی عمل می‌کنند و تستو سترون حساسیت افراد به نشان‌های اجتماعی را بیشتر می‌کند.

استفاده از تحریک مغزی برای تغییر رفتار اجتماعی

دستگاه‌های تحریک مغناطیسی ترانس‌کرانیال (TMS) می‌توانند با استفاده از میدان‌های مغناطیسی به‌طور موقت مناطقی از مغز را تحت تاثیر قرار دهند و فعالیت‌های عصبی را کاهش دهند. در سال ۲۰۱۱، با استفاده از این تکنولوژی، محققان توانستند میزان تطابق اجتماعی افراد را کاهش دهند. این نوع تحقیقات به بازاریابان این امکان را می‌دهد تا با سرکوب یا تقویت احساسات خاص در افراد، آن‌ها را بیشتر به سمت پیام‌های خاصی مانند مصرف محصولات خاص یا پذیرش رفتارهای خاص سوق دهند.

کتاب روانشناسی مصرف کننده در دنیای رسانه های اجتماعی اثر جمعی از نویسندگان انتشارات مهربان

این روش‌ها نشان می‌دهند که استفاده از علوم اعصاب در بازاریابی می‌تواند به‌ طور قابل توجهی توانمندی‌های بازاریاب‌ها را در تاثیرگذاری بر رفتار مصرف‌ کنندگان افزایش دهد، اگر چه باید توجه ویژه‌ای به جنبه‌های اخلاقی این روش‌ها نیز داشت.

کلام آخر

نورومارکتینگ یا بازاریابی عصبی، روشی نوین است که با استفاده از فناوری‌های پیشرفته مانند fMRI و EEG، به تحلیل واکنش‌های مغزی افراد نسبت به تبلیغات و برندها می‌پردازد. این روش به بازاریابان کمک می‌کند تا رفتار مصرف‌کنندگان را بهتر پیش‌بینی کرده و تصمیمات آن‌ها را تحلیل کنند. استفاده از نورومارکتینگ در طراحی محصولات، بهینه‌سازی پیام‌های تبلیغاتی، و ارزیابی تأثیر برندها بر ذهن مخاطبان، کاربردهای متعددی دارد. تحقیقات انجام شده در این حوزه، نتایج شگفت‌انگیزی ارائه داده و نشان داده است که برخی از تصاویر برندها حتی می‌توانند همان نواحی مغزی را فعال کنند که در مواجهه با نمادهای مذهبی تحریک می‌شوند.

با وجود هزینه‌های بالا و برخی بدبینی‌ها نسبت به توانمندی‌های این فناوری‌ها، نورومارکتینگ همچنان به عنوان ابزاری قدرتمند برای بازاریابان در حال رشد است. در حالی که برخی منتقدان معتقدند این روش‌ها می‌توانند به دستکاری رفتار مصرف‌کنندگان منجر شوند، طرفداران آن این فناوری‌ها را ابزاری برای درک بهتر نیازها و خواسته‌های واقعی مصرف‌کنندگان می‌دانند. با پیشرفت علم و ورود متخصصان بیشتر به این حوزه، به نظر می‌رسد که نورومارکتینگ در آینده‌ای نزدیک کاربرد گسترده‌تری پیدا خواهد کرد.

منابع: tech target، Harvard Business Review، Neuroscience Marketing



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما
X