۸ چهره تاثیرگذار موسیقی جنوب از مهدی ساکی تا محسن چاوشی؛ راهی برای فرار از تاریکی
در این مطلب نمیخواهیم به تاریخ موسیقی در جنوب بپردازیم یا فلسفهی موسیقی آنجا را بررسی کنیم، این مطلب به سادگی هر چه تمامتر برای قدردانی از موسیقی جنوب و عواملش است پس برویم سر اصل مطلب و قدردانی خود را نسبت به کسانی که این سالها این عیش مدام را به ما بدون کوچکترین چشمداشتی ارزانی داشتهاند نشان دهیم.
از دورافتادهترین روستاهای هرمزگان گرفته تا خیابانهای ساحلی بوشهر و قطعاتی که کنار کارون ساخته شده است.
۱. ابراهیم منصفی (رامی)
همانطور که با دیدن لباس تیم فوتبال رم همه یاد فراچسکو توتی میافتند، تا حرف از موسیقی جنوب میشود ما یاد ابراهیم منصفی میکنیم. ابراهیم منصفی بیشتر از آنکه صرفا یک خواننده باشد یک تودهی احساس خوشایند است. عمیقترین احساسات انسانی را بدون هیچ کمکی با یک ضبط کاست سونی در قالب خاطرهانگیزترین ترانهها نه فقط به جنوبیها بلکه به کل ایرانیها عرضه کرده. شاید روزی که رامی داشته قطعهی «نهنگ» را میساخته خواب این که این قطعه توسط این همه خواننده بازخوانی شود را نمیدیده. یا روزی که «بدو پیشم» یا به قول مرکزنشینها «لبخند» را خوانده فکر نمیکرده این قطعه حال این جماعت را خوب کند. شاید هم میدانسته. ولی حقی که ابراهیم منصفی گردن همهی این خوانندههای جدید جنوب و غیر جنوب دارد، ورای تصور است.
هر کسی آمد یک تکه را برداشت خواند، نامجو خواند، ساکی خواند، ناصر خواند و داماهی هم خواند ولی خب همهی ما میدانیم که باید وامدار و قدردان آقای منصفی باشند. همهی اینها باید بگویند از هنر شخص دیگری دارند وام میگیرند. شخصی که ساخت و ساخت و ساخت و قبل از اینکه موقع برداشتش شود رفت. قطعهی «نهنگ» یا «یارچغلو» نهایت غم را تداعی میکند و لبخند نهایت سرخوشی را یادمان میآورد. و هیچ کس غیر از آقای منصفی نمیتوانست این نهایتها را اینطور شایسته به ما تحویل بدهد و بی هیچ چشمداشتی بگذارد برود.
۲. ناصر عبداللهی
بندرعباس شهر عجیبی است. خیلی زنده است. خیلی خیلی زنده است. آدمهایی که میمیرند هم انگار هنوز هستند. به بندرعباس که سفر کنید یکی در میان تاکسیها و اسنپها و شخصیها، صدای ناصر در آنها پخش میشود. صدای ناصر بخشی از هویت بندرعباس شده و در وهلهی بعد بخشی از هویت موسیقی جنوب و در نهایت هم بخش انکارناپذیر پاپ ایران بوده. ناصر به اصطلاح از زمین خاکی شروع کرد و صدایش انقدر صلابت داشت که مثل مایکل کورلئونه در «پدرخوانده» ,پلههای ترقی را یکی پس از دیگری عین برق و باد طی کرد. فرقی نمیکند گاری فلافلی داشته باشی یا صاحب یکی از خطوط کشتیرانی در خلیج فارس، همین که هرمزگانی باشی یک ترانهی مورد علاقه از ناصر عبداللهی داری، بیتی را با خودت همیشه زمزمه میکنی.
ناصر عبداللهی راه را برای پاپخوانهای بعدی هرمزگانی باز کرد. شاید رضا صادقیای وجود نداشت اگر ناصر موفق نمیشد. فاطمه رضایی زن پیریست که خیلی از ترانههای فولک هرمزگان را سروده، آهنگسازی کرده، خوانده. ناصر برای اینکه پشت باغ مولوی را بخواند رفت اجازه گرفت و ان پیرزن هنرمند هم اجازه داد کارش را بخوانند و ناصر پشت باغ مولوی را بازخوانی کرد. این نجابت را بعدیها نداشتند. بدون اجازه کارهای پیرزن را خواندند و او رنجید. آنها مثل ناصر نجیب نبودند. شاید تقدس ناصر بخاطر همین چیزهاست. ما هیچ وقت تو را از یاد نخواهیم برد آقای عبداللهی. ما همیشه ناصریا را زیر لب میخوانیم. ما بالاخره یک روز از همین روزها روی شب پا میگذاریم و یک قابی بالاخره پیدا خواهد شد که در آن نقش فردا را بگذاریم.
۳. سیریا
در جنوب همه با تکهای از موسیقی میمیرند.
اینکه کل یک تکه را جنوب میگویند برای اهالی آنجا عذاب آور است. اینکه فرق بوشهر وبندرعباس برای بقیه مهم نیست و فکر میکنند همهی آنجا کلش یک تکه فرهنگ است باید عوض شود. سیریا نماد ظرافت موسیقی بوشهر است. چند بچه مدرسهای که بزرگشدهاند و کودک درونشان هنوز شوق و ذوق کودکانه و آن سرخوشی ناب را دارد دور هم جمع شدهاند و با تا قطعه کاری کردهاند که کل دنیا قدردانشان باشد. این چند پسر دبیرستانی شاید کمتر شناخته شده جایزهای در global music awards بردهاند. دنیا قدر موسیقی بوشهر را میداند.
دنیا میداند این خردهفرهنگها هستند که تفاوتها را رقم میزنند. یک تکه در قطعهی «شعر یادم ر» خوانندهی گروه سرفه میکند که آدم را چند بار اول هی به اشتباه میاندازد که اصلا این سرفه باید اینجا باشد یا خیر؟ خلاقیت را به سطح دیگری بردهاند. چون موسیقی در خونشان است میدانند چطور حتی از سرفه در ترانه استفاده کنند. آنها با موسیقی زاده شدند، با موسیقی بزرگ شدهاند.
در جنوب همه با تکهای از موسیقی میمیرند.
۴. حیدو هدایتی
راهتِ از خونهی رمبیدهی مو کج مکن
قدیمترها یک دستگاه ویدئو در بعضی از خانهها بود که جماعتی مینشستند پای تلویزیون و هر نواری که سهم دستگاه میشد را مینشستند میدیدند. بعدترها گزینهها زیادتر شد. بعدتر ها اینترنت آمد و گزینهها دیگر زیادی زیاد شدند. کار به جایی رسید که انتخاب فیلمی برای تماشا میان آن همه فیلم و سریال غیر ممکن شد. اما اگر اسپیلبرگ فیلم جدیدی بسازد کسی دیگر مشکل زیادی برای انتخاب فیلم نخواهد داشت. شما هم اگر میخواهید موسیقی درست جنوبی گوش بدهید، حیدو هدایتی هیچ وقت نمیتواند گزینهی اشتباهی باشد. حیدو در همهی جوانب کارش از طراحی پوستر و عکاسی تا انتخاب شعر و ساز حساسیت فوقالعادهای به خرج میدهد. حیدو آن همه احساس در موسیقی جنوب را با تکنیکهای درست مخلوط کرده و نتیجهاش ترانههایی به زیبایی غروبهای زمستانی خلیج فارس شده. حیدو یکی از معدود خوانندههای جدید است که کار «بد» ندارد. همهی جوانب کارش حداقل استانداردهایی را دارد که نتیجهی کار فوقالعاده در آمده. به مصرع اول بخش رجوع کنید تا متوجه این استاندارد بشوید. آقای هدایتی هر وقت کسی بلندتر میخندد من یاد خانه میافتم. و از شما بابت این سرخوشی بینهایت زیبایی که به ما هدیه دادید ممنونم.
۵. داماهی
به همین سادگی، به همین زیبایی.
داماهی تا چند سال قبل اسم یک محله در بندرعباس بود. اما الان از مقصد تاکسیهایی که به سمت گلشهر میروند فراتر رفته و یک گروه موسیقی شده. داماهی ادامهی راه بزرگان موسیقی هرمزگان شده، با این تفاوت که مخاطبش را بزرگتر کرده، موسیقی را تلفیقی کرده، از قدیمیها وام گرفته، یک پله ارتقا داده و دوباره عرضه کرده. میگویند در برزیل هر بچهای که به دنیا میآید یک فوتبالیست بالقوه است، در هرمزگان میشود این را درمورد موزیسینها گفت، رضا کولغانی و گروهش بالفعل شدند. شاید قدیمیترها در هرمزگان و جنوب سلیقهشان نباشد چیزی که داماهی و امثال آنها میسازند ولی بهاییست که باید برای پیشرفت پرداخت. نمیشود با مخاطب محدود به هرمزگان شکم را سیر کرد. این را داماهی به درستی فهمیده. از ظرفیتهای قدیمیها استفاده کرده و کاش یادشان نرود از همان محلهی قدیمی در بندرعباس آمدهاند. یادشان نرود اگر اشعار منصفی نبود، آنها هم نبودند. موسیقی داماهی ساده است عین بندرعباس. زنده است. هر بار کنار هر ساحلی قدم زدید ترانهای از داماهی را گوش بدهید و از انتخابتان و درستیاش مطمئن باشید. داماهی در عین سادگی، زیباست.
۶. مهدی ساکی
استعدادیابی، شغلی که ارزشش باید بیش از اینها باشد.
اگر قبول کنیم، هر کسی در این دنیا به دنیا آمده تا کاری انجام دهد، مهدی ساکی هم دلیل حضورش در این دنیا این است که برود پی موسیقی. این که ساکی شغلی غیر از موسیقی داشته باشد عین این است که دنیل دیلوییس میرفت پی رانندگی اتوبوس. قطعهی «یعنی مادر» را گوش کنید، ناخودآگاه حس میکنید وسط خوزستان نشستهاید. این کار هر کسی نیست با چند نت و آوا شما را کیلومترها دورتر ببرد. روزانه چقدر ترانه گوش میدهیم، مگر ما را تکان میهند؟
این که دنیا زشت است و انگار داریم هر روز در سیاهی و جنگ و فقر فرو میرویم را نمیشود انکار کرد. ولی خب یک جایی آقای ساکی شعر منصفی را میخواند و میگوید زندگی چه جونن. و شاید زندگی در آن لحظه واقعا قشنگ است. همینها زندگی را برای من و برای ما قابل تحملتر کردهاند. قدرشان را باید دانست.
همینها هستند که نمیگذارند در سیاهی مطلق فرو برویم. کاش خزان زرد این سالها واقعا نوبتش تمام شود و برای یکی بخوانیم «شرم روزهای اول با نگاه مستت» و قلبمان نشکند.
ما با موسیقی دوام میآوریم و میگوییم فردا هم روز خداست. همانطور که مهدی ساکی در «ارتفاع پست» به امید زندگی بهتر بود.
۷. محسن چاوشی
خوزستان، خوزستان، خوزستان.
در کتب فرهنگ لغت باید جلوی کلمهی خلافیت بنویسند، محسن چاوشی.
محسن چاوشی از آنهاست که جا نمانده، تمام نشده. آنجایی که میگوید «عینک ریبن اصلم، هر چی دارم مال تو» انگار دارد از نهایت عشق حرف میزند، انگار دارد به کسی میگوید فقط او مهم است. بعد در همان لحظه در آن ترانه یکی «کِل» میکشد، چاوشی میداند «کِل» را کشیدند معشوقهاش مال اوست. هر کسی در خوزستان این را برای معشوقهاش خوانده و بعد در ذهن خودش «کل» کشیده و خود را خوشبخت تصور کرده. چاوشی قدیمی نیست ولی ماندگار خواهد شد. چون میداند چه زمانی، چه چیزی را چطور بخواند. فرقی نمیکند در چه جمعی باشید، یکی پیدا میشود که عاشق چاوشی باشد.
شاید چاوشی اگر مرتب کنسرت میداد شهرت و محبوبیتش ۱۰ برابر الان بود ولی همین هم به نظرم از جذابیتهای کاراکترش شده. هنرمندی که اجرا نمیکند.
محسن چاوشی هر کارش یک سورپرایز خوشایند است. فرقی ندارد در چه سبکی کار بیرون داده باشد، بالاخره یک نکتهی لذتبخش دارد آن کار. همهی کارهایش یک شیطنت بچهگانهای دارد که انگار احساسات همان لحظهاش است.
موسیقی جنوب به طور عام انقدر کاراکتر دارد و میشود در موردش نوشت که تمامی نخواهد داشت. میشود از همکاری قنبر راستگو با آهنگسازهای قدر نوشت و حتی از نوشتنش لذت برد. میشود سالها از استعارههایی که در ترانههای محلی استفاده میشود گفت. هدف این یادداشت کوچک قدردانی از تمام کسانی بود که موسیقی جنوب را زنده نگه داشتند، نگذاشتند دلهایمان دود بگیرد. قدردانی از تمام قهرمانهایی که هالیوودی نداشتند که نشانشان بدهد.
۸. محسن شریفیان
بوشهر از اسکاتلند زیباتر است.
من تا به حال اسکاتلند نرفتهام، صدای آن ساز ملیشان را ولی شنیدهام، در فستیوالهای مختلف، در میدانهای مختلف، در فیلمهای مختلف. نمیشود که آن را بشنوم و یاد بوشهر نیفتم. نمیشود که به ذهنم نرسد و با خودم نگویم کاش یکی باشد نیانبان بزند. هی در ذهن خودم میگویم ولی نیانبان قشنگتر است. احتمالا آن اسکاتلندی هم اگر نیانبان را بشنود با خودش میگوید ولی ساز ما اسکاتلندیها قشنگتر صدا میدهد. نمیشود به صدای نیانبان فکر کرد و محسن شریفیان در مغز آدم رژه نرود. نمیشود ریتم را مجسم نکرد.
همانطور که در تهران نمیشود ساندویچ بندری درست خورد، برای شنیدن یک نیانبان درست هم احتمالا باید رفت تا بوشهر. مهم است که آدم در زندگیاش کالای درست مصرف کند. میخواهد ساندویچ بندری باشد، موسیقی باشد یا وسیلهی نقلیه.
من اسکاتلند نرفتهام ولی فکر میکنم بوشهر قشنگتر است. من هم صدای bagpipe و هم صدای نیانبان را شنیدهام و مطمئنم صدای نیانبان قشنگتر است.
فهرستی برای لذت بردن از موسیقی جنوب
در نهایت این لیست ترانهها هم تقدیم به تمام شما. ترانههایی از هنرمندانی که اسمشان اینجا آمده و خب شاید هم نیامده.
ابراهیم منصفی
بدو پیشم
نهنگ
یارچغلو
ناصر عبداللهی
یه رویا
پشت باغ مولوی
ناصریا
سیریا
شعر یادم ر
بمونی
حیدو هدایتی
تیریشکو
قطار خالی
مجاب
مهدی ساکی
مادر یعنی
لیوا
داماهی
مردن مردانه
بارون بارکو
دیوانه
محسن چاوشی
خوزستان
بازار خرمشهر
امیر بیگزند
عجب قلمی👏🏻👏🏻👏🏻دمتون گرم آقای رحیمی
مثل همیشه عالی