۱۰ فیلم برتر دربارهی کمالگرایی
«من حسش کردم. کامل بود. همهچیز کامل بود.» ناقص بودن کار آسانی نیست و به همین دلیل است که فیلمهای زیادی دربارهی وسواس و به دنبال تکامل گشتن ساخته شدهاند. به تصویر کشیدن چیزی که بسیاری از مردم هرگز حتی تلاشی برای رسیدن به آن هم نمیکنند و ساختن یک فیلم دربارهی کمالگرایی، نیاز به تعهد فراوانی دارد. معمولا یا عقل سلیم به دنبال چنین هدفی رفتن را تایید نمیکند و یا فدا کردن بخش زیادی از زندگی برای رسیدن به این هدف بیمعنی به نظر میرسد، اما کسانی که به دنبال تکامل میروند، به واسطهی داشتن یک انگیزهی درونی قوی چنین میکنند.
به هر حال تکامل چیست؟ آیا یک ایدهآلگرایی افلاطونی است یا دیوانگی اشخاص برای دنبال کردن اهداف غیر ممکن؟ شاید تکامل درباره اعمال و رفتار یک شخص نیست و مربوط به گروه یا یک تیم است؛ همانطور که سیاری از زوجهای عاشق احساس میکنند سرنوشتشان با یکدیگر گره خورده. چگونگی تلاش یک شخص برای رسیدن به یک هدف به همان اندازه که حرفهای زیادی برای گفتن دربارهی خود زندگی دارد، حرفهایی هم دربارهی خود شخص میزند. شاید تکامل در هنر ذهنی باشد، اما فیلمهایی که در ادامه به آنها اشاره میکنیم، بهتر از سایرین به بررسی این موضوع پرداختهاند.
۱۰. تپش آهن (Pumping Iron)
- سال تولید: ۱۹۷۷
- کارگردان: رابرت فیوره
- بازیگران: آرنولد شوارتزنگر، لو فریگنو، ویکتوریا فریگنو، متی فریگنو، فرانکو کولومبو
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۲ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۷۲ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۳ از ۱۰
«تپش آهن» یک فیلم دربارهی کمالگرایی است. این فیلم نخستین فیلم آرنولد شوارتزنگر نبود، اما نخستین فیلمی بود که او را به شهرت رساند. این فیلم داستان آرنولد را دنبال میکند که در نزدیکی بازنشستگی از بدنسازی است و رقیبانش که در حال تمرین کردن میباشند را به تصویر میکشاند. در نهایت هم رقابتهای آقای جهان ۱۹۷۵ و مستر المپیا از راه میرسند. در بین رقیبان آرنولد، لو فریگنو پیش از این که نقش هالک را بازی کند، دیده میشود و پدر او نقش مربیاش را ایفا کرده است. این افراد به گونهای تمرین میکنند که از عهدهی هیچکس دیگری بر نمیآید.
واضح است که احساسی درونی باعث میشود که آنها به هیچچیز غیر از تکامل راضی نشوند. وقتی که شوارتزنگر به یاد میآورد به یکی از رقیبانش نصیحت اشتباه کرده است، مخاطبان متوجه میشوند که این رقیبان برای رسیدن به صدر، گاهی یکدیگر را بازی هم میدهند. این فیلم همچنین درد و رنجی که این افراد برای ساخته شدن عضلات جدید تحمل میکنند را بررسی میکند. موسیقی این فیلم درخشان است و به لحن مستندگونهی آن کمک میکند. آن چه واضح است این است که در این فیلم بدنهایی دیده میشوند که توانایی تحمل میزان زیادی از فشارهای فیزیکی و ورزشی جاهطلبانه را دارند. بسیاری از منتقدان سینمایی بازی آرنولد در این فیلم را ستودند و او را نخستین چهرهی ورزشی بعد از بروس لی دانستند که میتواند در سینما به شهرت برسد.
۹. نیویورک، جز به کل (Synecdoche, New York)
- سال تولید: ۲۰۰۸
- کارگردان: چارلی کافمن
- بازیگران: فیلیپ سیمور هافمن، سامانتا مورتون، میشل ویلیامز، کاترین کینر
- امتیاز راتن تومیتوز: ۶۹ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۶۷ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۵ از ۱۰
چارلی کافمن بیش از هر چیز به خاطر فیلمنامههای خارقالعادهاش شناخته شده است. «نیویورک، جز به کل» نخستین تجربهی کارگردانی این هنرمند بود. همانطور که عنوان هوشمندانهی این فیلم اشاره میکند، این فیلم پرترهای ترسیم مینماید از ایدهی یکی برای همه. اگر بخواهیم دقیقتر بررسی کنیم، یک پروژهی تئاتر که توسط بورسیهی مکآرتور پشتیبانی میشود، قرار است زندگی رهبر آسیبدیدهی این تئاتر، کدن (فیلیپ سیمور هافمن) را به تصویر بکشاند. این مرد به اندازهای غرق در به تصویر کشیدن کامل هستهی زندگی خود میشود که مرز بین واقعیت و داستان در ذهن او از بین میرود.
اگرچه این فیلم بسیار طولانیتر از آن است که میتوانست باشد و به نظر میرسد نیمهی دوم آن کمی ریاکارانه است، با این حال این اثر اثری است پیشرو که وقایع چند دهه از زندگی را روایت میکند. این فیلم داستان مردی را نشان میدهد که بارها و بارها نمایشنامه را مرور میکند و به اندازهای روی آن وسواس دارد که این نمایشنامه هرگز برای مردم به نمایش در نمیآید. «نیویورک، جز به کل» که یک فیلم خارقالعاده دربارهی کمالگرایی است، همچنان که پیش میرود یشتر شبیه به یک رویا میشود. این فیلم تلاشهای کدن را به تصویر میکشاند در حالی که سعی دارد خاطرات خود را کنترل کند و وسواسش نسبت به گذشته را از بین ببرد، در حالی که میخواهد ذات ناقص انسان را هم به تصویر بکشاند. این فیلم نگاهی خارق العاده به فرایند خلاقانه و پایبندی به پیدا کردن صداقت در آن دارد.
۸. منو (The Menu)
- سال تولید: ۲۰۲۲
- کارگردان: مارک مایلود
- بازیگران: رالف فاینز، آنا تیلور-جوی، نیکولاس هولت، هانگ چائو
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۸ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۷۱ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۲ از ۱۰
«منو» دربارهی یک تجربهی غذاخوری بسیار غیر طبیعی است. رستورانگردهای ثروتمند در یکی از مورد احترامترین رستورانهای جهان میز رزرو کردهاند و سرآشپز، خولیان اسلوی (رالف فاینز) که به دنبال آثار جاه طلبانه و پیشروی خود شناخته شده است، در آن در رستوران کار میکند. مانند بسیاری دیگر از سرآشپزهای معروف دنیا او هم سعی دارد تا در آشپزخانه تکامل را تحت کنترل خودش در بیاورد، اگرچه او دیگر توان تحمل کردن استانداردهایی را که جامعه و کارفرمایانش به او تحمیل میکنند ندارد. پس اسلوی تصمیم میگیرد به شکلی خارقالعاده بازنشسته شود.
«منو» که مارک مایلود آن را ساخته است یک فیلم درخشان است دربارهی کمالگرایی با نگاهی متفاوت به تکامل و یکی از بهترین فیلمهای کمدی وحشتناک که طی پنج سال اخیر به اکران درآمدهاند. ساختار این فیلم هوشمندانه است و طی وعدههای غذایی که این فیلم به تصویر میکشاند غذاهای مختلفی سرو میشوند. خوشبختانه این فیلم خیلی هم وارد بخشهای تاریک ماجرا نمیشود و خودش را خیلی جدی نمیگیرد. رویارویی رالف فاینز و آنا تیلور-جوی در این فیلم یکی از به یاد ماندنیترین رویاروییهای سینمایی چند سال اخیر است و به همه یادآوری میکند که آشپزی مانند غذا خوردن باید لذت بخش باشد. این فیلم در گیشه توانست ۷۹.۹ میلیون دلار بفروشد. رالف فاینز و آنا تیلور-جوی برای نقشآفرینیهای درخشانشان در این فیلم نامزد دریافت جوایز گلدن گلوب شدند.
۷. مانیبال (Moneyball)
- سال تولید: ۲۰۱۱
- کارگردان: بنت میلر
- بازیگران: برد پیت، جونا هیل، فیلیپ سیمور هافمن، رابین رایت
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۴ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۸۷ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۶ از ۱۰
بیلی بین (برد پیت) وقتی که به باشگاه امالبی رسید، قرار بود بازیکنی خارقالعاده باشد، اما دوران حرفهای او به شکل دیگری پیش رفت. حالا او یک مدیر عمومی در مجموعهی ورزشکاران اوکلند است. بودجهی این مجموعه به قدری اندک است که بیلی تصمیم میگیرد حرفهای پیتر برند (جونا هیل) را بشنود. برند الگوریتمی را توضیح میدهد که میتواند خیلی دقیق ارزش یک بازیکن را بر اساس معیارهای خاص بسنجد. وقتی که ناامیدی از راه میرسد، آدم مجبور میشود اعمال ناامیدانه انجام دهد. بنابراین بیلی و پیتر نصیحت تمام همکارانشان را نادیده میگیرند و تصمیم میگیرند از یک الگوریتم رایانهای برای ساختن بهترین تیمی که میتوانند از پس هزینههایش بر بیایند استفاده کنند.
تجربه گاهی هم شکست میخورد. هرچه نباشد کارشناسان با تجربه بیلی را به عنوان نامزد ایدهآل بازیکن برتر شدن انتخاب کرده بودند، اما بعدها معلوم شد که اشتباه میکردند. بنابراین شاید به جای تجربه، بتوان تکامل را با اعداد پیشبینی کرد. آرون سورکین و استیون زیلیان فیلمنامهی «مانیبال» را بسیار خوب نوشتهاند، به قدری که این فیلم باعث میشود ریاضیات جذاب به نظر برسد. این فیلم یکی از بهترین فیلمهای ورزشی دو دههی اخیر است. «مانیبال» داستان زمانی را روایت میکند که فرمولهای پیچیدهی خارقالعاده که کسی امیدی به آنها ندارد، به نتایج مثبت شگفتانگیزی میرسند. داستان این فیلم غیر سنتی است و با این حال موفق میشود مخاطبان را تحت تاثیر بگذارد. این فیلم هم به عنوان جستجویی در راستای تکامل حقیقی عملکرد درستی دارد و هم به عنوان نامهای عاشقانه به بیسبال. «مانیبال» در گیشه بیش از ۱۱۰ میلیون دلار فروخت. این فیلم در شش رشته نامزد دریافت اسکار و در چهار رشته نامزد دریافت گلدن گلوب شد.
۶. چشمان بدون چهره (Eyes Without a Face)
- سال تولید: ۱۹۶۰
- کارگردان: ژرژ فرانژو
- بازیگران: پیر براسور، آلیدا والی، ژولیت مانیل، ادیث اسکوب
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۷ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۶ از ۱۰
«چشمان بدون چهره» با یک زن که در حال رها کردن یک جنازه در کنار جاده است آغاز میشود و مخاطبان خیلی زود خواهند فهمید که او چرا چنین میکند. یک جراح پلاستیک پیر (پیر براسور)، دستیار خود را مجبور میکند زنهایی با ویژگیهای فیزیکی خاص را بدزدد تا او بتواند چهرههای آنها را جدا کند و آنها را روی دختر خودش بگذارد؛ کسی که چهرهاش را در یک تصادف ماشین از دست داده است. حالا دختر آسیبدیده با یک ماسک دور خانه میچرخد، در حالی که پدرش سعی میکند یک عمل جراحی بسیار سخت را بینقص انجام دهد.
جستجوی نفرتانگیز این مرد برای چهرهی بینظیر و کامل باعث ساخته شدن یکی از دیوانه کنندهترین فیلمهای فرانسوی دهه ۶۰ میلادی میشود. تماشای دختر در حالی که به سگهای درون قفس تسلی میدهد و یک دختر بیچاره را روی میز جراحی پیدا میکند، عصبیکننده است. در همان حال جزئیات گرافیکی شوکهکنندهای که این فیلم از عملیاتهای جراحی به تصویر میکشد هم ناراحتکننده هستند. این فیلم که دربارهی کمالگرایی است، هم مرموز است و هم مالیخولیایی. «چشمان بدون چهره» با سبک گوتیک خاص خود نگاهی متفاوت به به دنبال تکامل گشتن میاندازد.
۵. رشتهی خیال (Phantom Thread)
- سال تولید: ۲۰۱۷
- کارگردان: پل توماس اندرسن
- بازیگران: دنیل دی لوئیس، لسلی منویل، جولیا دیویس، ویکی کریپس
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۱ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۹۰ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۴ از ۱۰
پل توماس اندرسن و دنیل دی لوئیس برای دومین بار در «رشتهی خیال» با یکدیگر همکاری کردند. این بازیگر که سه بار برندهی جایزهی اسکار شده است در این فیلم نقش طراح مد معروف و پرطرفدار، رینولدز وودکاک را ایفا میکند. کسی که معتاد به کار است و به معنای حقیقی واژه تکاملگرا میباشد. خواهر او (لسلی منویل) در حالی که رینولدز روند کاری عجیب و غریب خود را طی میکند، روندی که میتواند بسیار ضد اجتماعی باشد، از او مراقبت مینماید و به کارهای او رسیدگی میکند. یکی دیگر از شخصیتهای این فیلم آلما است. آلما قبلاً یک پیش خدمت بوده است، اما حالا بعد از ازدواج با این طراح مد تبدیل به بازیچهی رینولدز شده. او نمیپذیرد مانند سایر مدلها به تمام خواستههای رینولدز تن در دهد و از همینرو این درام عاشقانه در نهایت به طور غیرمنتظرهای وارد مسیری تلخ و تاریک میشود.
این فیلم نشان میدهد که هنر تا چه اندازه میتواند اشخاص را در خودش غرق کند. همچنین به این نکته میپردازد که روند خلق کردن میتواند تا چه اندازه شگفتانگیز و طاقتفرسا باشد. از نظر این فیلم، عشق و روابط عاشقانه تنها در صورتی ارضا کننده هستند که هنر به آنها نیاز داشته باشد. این فیلم که از نظر احساسی خشونتآمیز است و با وجود آرامبودن، سبک مخصوص پل توماس اندرسن را به خوبی به نمایش میگذارد، نگاهی دقیق به زندگی و شخصیت وودکاک دارد. این فیلم به خوبی کمدی تلخ و تاریک را با درام روانشناختی ترکیب میکند و به جستجویی خاص در ذهن انسانهای خلاق میپردازد؛ هنرمندانی که هرج و مرج ذهنی هرگز رهایشان نمیکند. این فیلم در ۶ رشته نامزد اسکار شد و توانست اسکار بهترین طراحی لباس را به دست آورد.
۴. قوی سیاه (Black Swan)
- سال تولید: ۲۰۱۰
- کارگردان: دارن آرونوفسکی
- بازیگران: ناتالی پورتمن، میلا کونیس، وینسنت کسل، باربارا هرشی
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۵ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۷۹ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸ از ۱۰
«قوی سیاه» که به راحتی میتوان آن را یکی از بهترین فیلمهای ناتالی پورتمن نامید، دربارهی یک رقاص باله به نام نینا است؛ کسی که وسواسش در زمینهی کار و هنرش او را به دیوانگی میکشاند. او هنوز با مادر خود زندگی میکند؛ مادری که با او مانند یک کودک برخورد میکند، اگرچه او انسانی بالغ است. اگرچه رقص نینا ممکن است بینقص باشد، اما او برای این که هم قوی سیاه و هم قوی سفید باشد، کمی بیش از اندازه خوب است. قوی سیاه نیاز به نترس بودن و انرژی وحشیانه دارد که تکامل فنی را با عطش اجرا ترکیب کند.
همانطور که نیویورک تایمز دربارهی این فیلم نوشته است: «قوی سیاه جنبهی تاریک و تلخ تکامل را با نشان دادن از خود گذشتگیها و تلاش فراوانی که در جهت خلق شدن رقصهای زیبا صورت میگیرد به نمایش گذاشته است.» تمام فشارها و نیازهای سرکوب شده در این نقشآفرینی پورتمن دیده میشود. این نقشآفرینی بود که جایزهی اسکار بهترین بازیگر نقش اصلی زن را برای پورتمن به ارمغان آورد. «قوی سیاه» به خوبی از موسیقی معروف و درخشان چایکوفسکی استفاده میکند تا نشان دهد که بعضی از انسانها تا چه اندازه خودشان را فدای هنر میکنند. این فیلم در گیشه ۳۲۹.۳ میلیون دلار فروخت. علاوه بر نامزدی پورتمن، «قوی سیاه» که یک فیلم دربارهی کمالگرایی است توانست در چهار رشتهی دیگر هم نامزد اسکار شود. پورتمن توانست جایزهی گلدن گلوب بهترین بازیگر نقش اصلی زن در فیلم درام را هم به دست آورد.
۳. ویپلش (Whiplash)
- سال تولید: ۱۹۷۷
- کارگردان: دیمین شزل
- بازیگران: مایلز تلر، جی. کی. سیمونز، جیسون ملر، ملیسا بنویست
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۴ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۸۹ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۵ از ۱۰
«ویپلش» که یک فیلم دربارهی کمالگرایی است، به عقیدهی بسیاری هنوز هم بهترین فیلم دیمین شزل است. این فیلم میخواهد به مخاطبان بفهماند که کار و تمرین کردن با بیشترین توان برای بهترین بودن در یک زمینه ضروری است. اندرو نیمن (مایلز تلر) یک نوازندهی درام جاز است که وارد یک مدرسهی بسیار معروف میشود. او وقتی که با بادی ریچ، نوازندهی درام فقید، مقایسه میشود احساس غرور میکند؛ همین نکته نشان میدهد که او تا چه اندازه عاشق موسیقی است. اندرو احساس میکند که باید همه چیز را برای رسیدن به اهدافش فدا کند حتی روابط انسانی را.
این فیلم در نشان دادن واقعیت اغراق میکند، اما بیشک یکی از بهترین فیلمهایی است که دربارهی نابود شدن یک هنرمند به واسطهی وسواس ساخته شده. حتماً دلیلی وجود دارد که اندرو یک نوازندهی درام است نه نوازندهی چنگ. در این فیلم جی. کی. سیمونز نقش یک رهبر ارکستر سختگیر با شیوههای وحشیانه برای تعلیم را ایفا میکند که باور دارد یک هنرمند بزرگ باید همواره بدون محدودیت تحت فشار قرار بگیرد تا بتواند پتانسیلهای خود را به ظهور برساند. سیمونز برای اجرای این نقش توانست جایزهی اسکار را به خانه ببرد. فلچر مانند خود تکامل وحشتآفرین است. «ویپلش» پرترهای دقیق و تاریک از دنبال کردن بیرحمانهی تکامل ترسیم میکند. این فیلم نشان میدهد که یک نفر برای رسیدن به تکامل چه چیزهایی را باید فدا کند. این فیلم که دربارهی کمالگرایی است، در پنج رشته نامزد اسکار شد و سه اسکار گرفت. سیمونز علاوه بر اسکار، توانست گلدن گلوب بهترین بازیگر نقش مکمل مرد در یک فیلم درام را هم بگیرد.
۲. سرگیجه (Vertigo)
- سال تولید: ۱۹۵۸
- کارگردان: آلفرد هیچکاک
- بازیگران: جیمز استوارت، کیم نواک، باربارا پل گدس، تام هلمور
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۲ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۱۰۰ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۳ از ۱۰
اگر قرار گرفتن در بین بهترین فیلمهای تاریخ سینما و در بیشتر مواقع رتبهی اول را به دست آوردن نشانهای از تکامل باشد، پس «سرگیجه» آلفرد هیچکاک احتمالاً یکی از کاملترین فیلمهای تاریخ سینما دربارهی تکامل است. جیمز استوارت در این فیلم نقش یک کارآگاه خصوصی را ایفا میکند و در مییابد که معشوقهاش در تلاش بوده است تا خودش را شبیه به کس دیگری کند. استوارت ناگهان در مییابد بیش از این که عاشق یک شخص شده باشد، عاشق یک ایده شده است. این فیلم رازآلود و دلهرهآور یکی از آن فیلمهایی است که دربارهی تفاوت بین ساخته شدن یک ایده و جزئیات متفاوت آن با واقعیت ساخته شده است.
در این فیلم استفادهی ابزاری نمودن از زن، جنبههای روانشناختی وسواس و اعمال غیرانسانی که انسانها برای عشق انجام میدهند با جزئیاتی دیوانهکننده به تصویر کشیده شده است. هیچکاک فیلمهای زیادی ساخته است و بسیاری از آنها شاهکارهای سینمایی هستند. از «سرگیجه» معمولاً به عنوان بهترین فیلم هیچکاک یاد میشود. «سرگیجه» نشان میدهد که تکامل یک توهم است و تلاش برای پیدا کردن آن فقط باعث سردرگمی بیشتر میشود. این فیلم با بودجهی ۲.۵ میلیون دلاری ساخته شد و در گیشه به فروش ۷.۳ میلیون دلاری رسید.
۱. آمادئوس (Amadeus)
- سال تولید: ۱۹۸۴
- کارگردان: میلوش فورمن
- بازیگران: اف. موری آبراهام، تام هولس، الیزابت بریج، سیمون کالو
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۹ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۸۷ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۴ از ۱۰
«آمادئوس» میلوش فورمن بیش از این که دربارهی تکامل باشد، دربارهی عذاب نداشتن آن است. تماشا کردن موتزارت (تام هولس) که به لطف استعداد خدادادیش زندگی را با شادی پشت سر میگذارد، آهنگساز هم عصر او سالیری (اف. موری آبراهام) که توسط حسادت دیوانه شده است را دیوانهتر میکند. سالیری به اندازهای دیوانه شده است که سعی میکند زندگی این موسیقیدان که مجبور است تحسینش کند را نابود سازد. امروزه از نظر بسیاری از مخاطبان این فیلم کلاسیک، خستهکننده است، اما تصویری که این فیلم از موتزارت کودکگونه ترسیم کرده، جذاب است. این شخصیت در جوامع مودب و باکلاس میگردد و شنوندگان موسیقی را سرگرم میکند. خندههای او وحشیانه و نابالغانه است؛ یکی دیگر از نکاتی که سالیری توهینآمیز میداند.
این فیلم یکی از بهترین فیلمهای تاریخ درباره موسیقی است که در واقع موزیکال نیست. «آمادئوس» از زمان اکران خودش توانست نظر مثبت منتقدان و مخاطبان را جلب نماید. این فیلم در ۱۱ رشته نامزد اسکار شد و توانست ۸ مجسمهی طلایی را به خانه ببرد؛ از جملهی جایزهی بهترین بازیگر نقش اصلی مرد و بهترین فیلم. با دیدن این فیلم میتوانید بسیاری از موسیقیهای ماندگار و دلنشین موتزارت را بشنوید. مخاطبان چارهای ندارند جز این که همراه با سالیری به نبوغ این مرد بزرگ حسادت کنند. این پیامبر موسیقی که میتوانست در اولین تلاشهایش موسیقیهای خارقالعاده خلق کند، به گونهای که گویا کسی آنها را به او دیکته میکند.
منبع: collider