۱۰ فیلم درباره دهه سی زندگی که باید ببینید
دهه سی زندگی برای همه دوران مهم و سرنوشتسازی است. میگویند دوران منحصربهفردی است و هر کس به شکلی متفاوت آن را تجربه میکند و پشت سر میگذارد. این دوره از آن جهت مهم است که دیگر احساس سرخوشی و بیخیالی دهه بیست زندگی را ندارد اما انسان هنوز جوان محسوب میشود و امید به آینده دارد. هر کس بسته به تجربه فردی خودش در زندگی نسبت به این دوره احساس خاصی دارد. شاید برای عدهای تلخ و اضطرابآور باشد، چرا که با ورود به این دهه احساس میکنند از جوانی فاصله میگیرند و نگران میشوند، و شاید برای عدهای دیگر سرآغاز یک زندگی دوباره و یک نقطه تحول باشد. بعضیها گذر زمان را جشن میگیرند، بعضیها غصه روزهای از دسترفته را میخورند. شاید نه به اندازه تکتک آدمهای دنیا اما دهه سی سناریوهایی زیادی را میتواند پوشش دهد. خوشحال یا بدحال فرقی نمیکند، هر آنکه اوایل یا اواسط دهه سی زندگیاش باشد دیر یا زود متوجه میشود که تجربیات زندگی در گذر زمان ویژهتر میشوند و هنوز چیزهای زیادی در آینده پیشرو دارند. به همین خاطر، از آنجا که سینما میتواند آینه زندگی باشد، ساخت فیلم درباره دهه سی زندگی ضرورت دارد.
سینما با رویکردهای متفاوتی به این دوران مهم زندگی پرداخته است. بعضی فیلمها تشویقتان میکنند که شروعی دوباره را در زندگیتان رقم بزنید. بعضی دیگر به شما کمک میکنند بلوغ را پشت سر بگذارید، اما تکلیف سی سالهها چه میشود؟ کدام فیلم درباره سی سالگی است؟ راستش، فرمول یکسانی وجود ندارد؛ به همین خاطر است که سی سالگی را میتوان همه جا و در ژانرهای مختلف دید. شخصیت اول فیلمی درباره رابطه عاطفی میتواند یک سی و اندی ساله باشد، یا کسی که میخواهد به آرزوهای درونی و بیرونیاش برسد، یا آنکه میخواهد شغلی بی آینده را کنار بگذارد و خود واقعیاش را پیدا کند. تجربه سی ساله شدن یا بودنِ در دهه سی زندگی جامع و جهانشمول است. کمتر کسی است که در این دوره نگاهی دوباره به زندگی گذشته و حال خود نیندازد و به فکر آینده نباشد. همه میخواهند در این دوره بالاخره تکلیف زندگی خود را مشخص کنند که دو وجه مهم دارد، زندگی عاطفی و حرفهای. این ده فیلم درباره دهه سی زندگی شاید به آنها که در همین دوره یا در آستانه آن هستند، کمک کند به خودشان و زندگیشان از دریچهای دیگر نگاه کنند.
۱۰. چگونه مجرد باشیم (How to be Single)
- سال اکران: ۲۰۱۴
- کارگردان: کریستین دیتر
- بازیگران: داکوتا جانسون، ربل ویلسون، الیسون بری، لزلی من، نیکولاس براون، جیسون منتزوکاس، دیمن وینس جونیور، کالین جست، جیک لیسی، اندرس هولم، نیک بیتمن، لیلی کالینز، عمران خان
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۴۶ از ۱۰۰
- خلاصه داستان: دختری جوان به نام آلیس بعد از جدایی از یک رابطه طولانیمدت حالا به شهری بزرگتر میرود تا خودش را پیدا کند.
در «چگونه مجرد باشیم» آلیس (داکوتاه جانسون) دوستپسرش را ترک میکند و به نیویورک میرود تا بیشتر به خودش بپردازد. در نیویورک به خانه خواهرش مگ (لزلی من) میرود و با چندین نفر آشنا میشود، از رابین بامزه (ربل ویلسون) گرفته تا تام خوشتیپ (اندرس هولم) و دیوید (دیمن وینس جونیور). آلیس اولش تصمیم میگیرد با مهمانی با رابین و مهمانی رفتن وقتش را بگذراند. در واقع میخواهد در این دوره متوجه شود که بعد از یک رابطه طولانیمدت از زندگی چه میخواهد، اما ظاهراً این کارها دارد او را از مسیرش دور نگه میدارد.
آلیس و بقیه شخصیتهای این فیلم شاید واقعاً سی و چند ساله نباشند، اما کسانی که در آستانه ورود به این دوره از زندگیشان هستند، حتماً با آنها ارتباط برقرار میکنند. تکرار یک سری کار تکراری، غم و اندوه را در تفریح و مهمانی غرق کردن، انکار هدف و خواسته واقعی در زندگی، این تمام کارهایی است که سی و اندی ساله یا کسی در آستانه ورود به دهه سی زندگی ممکن است انجام دهد تا از مسئولیت و جدیت زندگی بزرگسالی فرار کند. با این حال، پایانبندی این فیلم درباره دهه سی زندگی میتواند همه را راضی نگه دارد. چرا که تمام شخصیتهای فیلم تصمیم میگیرند که خوشگذرانی و بیخیالی دیگر کافی است و وقتش رسیده که هر کس برود دنبال زندگی و سرنوشت خودش. فیلم کمدی سبکی است و قرار است مخاطبش را سرگرم کند و در عین حال، پیامی به او بدهد. تماشای «چگونه مجرد باشیم» برای تمام کسانی که در این مرحله «ندانمکاری» و حیرانی هستند، مناسب است.
۲. ساقدوشها (Bridesmaids)
- سال اکران: ۲۰۱۱
- کارگردان: پل فیگ
- بازیگران: کریستن ویگ، مایا رودولف، رز بیرن، ملیسا مککارتی، جیل کلایبورگ، وندی مکلندن، کاوی چاینا
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۹ از ۱۰۰
- خلاصه داستان: عروسی لیلیان نزدیک است و ساقدوشهایش که دوستان قدیمی و جدیدش را شامل میشوند، دور هم جمع میشوند تا در تدارکات عروسی حضور داشته باشند. جنگ میان دو ساقدوش یکی پولدار دیگری بیپول اتفاقات ناگوار و بامزهای را رقم میزند.
کریستن ویگ یکی از کمدینهای بااستعداد و محبوب برنامه معروف «برنامه زنده شنبه شب» (Saturday Night Live) است که با فیلم «ساقدوشها» توانست تواناییاش را بر پرده سینما هم ثابت کند. ویگ هم یکی از نویسندگان فیلمنامه بود هم نقش اصلی فیلم را بازی کرد. البته همتای او مایا رودولف هم که در این فیلم نقش بهترین دوست و عروس را بازی میکند هم نباید فراموش کرد. «ساقدوشها» یکی از بهترین فیلمهای کمدی دهه ۲۰۱۰ میلادی و قرن بیست و یکم و از معدود کمدی عاشقانههایی است که جزو نامزدهای جایزه بهترین فیلم اسکار بوده است. البته زمانی که تعداد نامزدهای بهترین فیلم اسکار به ده رسید. فیلمی کاملاً زنانه و ساختارشکن که میخواهد بگوید یک کمدی عاشقانه اولاً برای سرگرمکننده و خوب بودن لزوماً نیازی به حضور یک یا چند مرد ندارد، دوماً اینکه زنها هم میتوانند به اندازه مردان بامزه، سرکش و حتی بیادب باشند و ما همچنان دوستشان داشته باشیم و از تماشایشان لذت ببریم.
«ساقدوشها» از همان فرمول دبیرستانی دختر خوب و دختر بد در دهه سی زندگی یک گروه دوستی استفاده میکند و جواب میگیرد. ماجرا از این قرار است که عروسی لیلیان (مایا رودلف) نزدیک است و دوستش آنی (کریستن ویگ) را به عنوان ساقدوش اصلی خودش انتخاب میکند. اما نانوایی آنی شکست خورده و وضعیت مالی خوبی ندارد. بنابراین توانایی مالی مدیریت مسئولیتهایی را که به عنوان ساقدوش اصلی در فرهنگ امریکایی بر دوشش است ندارد. این میان یک زن بدجنس به نام هلن هم هست که همسر ثروتمند رئیس نامزد لیلیان و یکی از ساقدوشهاست. ساقدوش اصلی نیست ولی چون پولدار است از موقعیت در برابر آنی استفاده میکند. هلن تدارکات برای عروسی لیلیان به یک میدان نبرد با آنی تبدیل میکند. طبعاً رابطه میان هلن و آنی به مرور خصمانه میشود و یک سری اتفاق بامزه و ناگوار را پیش از مراسم عروسی رقم میزند.
آنی در طول این اتفاقات خودش را میشناسد. او مثل هر سی و اندی ساله دیگری باید این دوره سخت و دردناک را پشت سر بگذارد تا متحول شود. بسیاری از سی و اندی سالهها با آنی همذاتپنداری میکنند. اینکه در این دوره به لحاظ مالی شکست خورده باشی اما نخواهی با شکستها و نقاط ضعفت روبهرو شوی و دائم همان اشتباهات را تکرار کنی، تجربهای است که شاید خیلیها از سر گذرانده باشند. بعضیها بالاخره میفهمند که باید از تجربیاتشان درس بگیرند. آنی شانس آورده که به این طریق درسش را یاد گرفته. «ساقدوشها» موفق میشود این تجربه ویژه زنانه را خوب به نمایش بگذارد؛ این سی و اندی سالگی یا بیشتر را بدون داشتن درک عاطفی نسبت به آن. در این دوره باید بالغانه رفتار کرد و بر بعضی چیزها غلبه کرد، شاید حتی گاهی با یک کمدی بزنبکوب کمی حالبهمزن اما فوقالعاده خندهدار.
«ساقدوشها» فقط سکوی پرتاب کریستن ویگ نشد- البته تا امروز بهترین فیلم او همچنان همین «ساقدوشها» است- ملیسا مککارتی هم با این فیلم به عنوان یک بازیگر کمدی خوب به سینما معرفی شد. یک نامزدی جایزه بهترین نقش مکمل زن اسکار را هم نصیبش کرد، هر چند به قیمت یکی از مشمئزکنندهترین صحنههای فیلم. «ساقدوشها» در زمان اکران در سال ۲۰۱۱ به پدیده اکران تبدیل شد. این فیلم با بودجه ۳۲ میلیون دلاری، به فروش ۳۰۶ میلیون دلاری رسید. یکی از دلایل موفقیت فیلم به بداههپردازیهای زیادش بوده است. همین روابط میان شخصیتهای فیلم را باورپذیرتر کرده. انگار در تمام لحظات میان شخصیتها هستی یا حتی خود آنها. شخصیت آنی به طور ویژه برای تمام کسانی که در دهه سی زندگی شکست مالی را تجربه کردهاند، و آدم خوبه قصه هستند، همدلیبرانگیز باشد. فیلمهای زیادی سعی کردند از «ساقدوشها» تقلید کنند؛ اما این فیلم همچنان بیهمتاست و یکی از بهترین کمدی اسلپاستیکهای مدرن تاریخ سینما به شمار میرود.
۳. آنطور که بودیم (The Way We Were)
- سال اکران: ۱۹۷۳
- کارگردان: سیدنی پولاک
- بازیگران: رابرت ردفورد، باربارا استرایسند
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۶۳ از ۱۰۰
- خلاصه داستان: کتی و هابل دو دوست دوران دانشگاه هستند که بعدها وارد رابطه عاطفی و عاشقانه میشوند. اما به مرور زمان به دلیل تفاوت دیدگاهها به اختلاف برمیخورند و به این فکر میافتند که شاید عشق برای دوام رابطهشان کافی نباشد.
فیلمی که داستان عاشقانهاش بعدها الهامبخش ترانه معروف و اسکاربرده باربارا استرایسند «همانطور که بودیم» شد. این درام عاشقانه سیدنی پولاک با بازی زوج جذاب استرایسند و رابرت ردفورد داستان یک زوج کتی موروسکی و هابل گاردینر را در دهه هفتاد میلادی روایت میکند که طی دههها از دو دوست در دانشگاه به دو عاشق تبدیل میشوند. اما خیلی زود تفکر رادیکال کتی و بیخیالی و بیدغدغگی هابل در رابطهشان تنش و تلخی ایجاد میکند. طبیعی است که دو پسزمینه و دیدگاه کاملاً متفاوت رابطه را از بین ببرد.
«آنطور که بودیم» یکی از آن دسته از آثار کلاسیک است که تا مدتها در ذهن باقی میماند. باربارا استرایسند و رابرت ردفورد در نقش دو آدمی که از دو قطب متفاوتاند و نمیتوانند جلو کشش به هم را بگیرند، فوقالعاده ظاهر شدهاند. کتی از نظر اجتماعی و سیاسی فعال است و از اصول خود عقب نشینی نمیکند. هر جا بیعدالتی ببیند آن را فریاد میزند. هابل نویسندهای غیرسیاسی است که به ناچار به محافل ممتاز اجتماعی وابسته است و به ندرت موضعی اتخاذ میکند. کتی و هابل با وجود تفاوتها وارد رابطهای طولانیمدت میشوند اما در نهایت میفهمند که عشق برای دوام آنها کافی نیست. بله فیلم قدیمی است و شاید پیش خودتان بگویید تماشایش برای سی و اندی سالههای امروز چه فایدهای دارد. حقیقت این است که بسیاری از سی و اندی سالههای امروز از نسل هزاره هستند.
نسل هزار در بستری متزلزل پرورش یافته است. وضعیت اجتماعی-اقتصادی و سیاسی جهان هر سال ناپایدارتر میشود و بسیاری به این نتیجه رسیدهاند که خارج از گود بودن دشوار است. با این حال، بسیاری نیز باید درک کنند که عشق برای حفظ یک رابطه کافی نیست. فرد باید با یک شریک زندگی احتمالی همسو باشد. درست است که تصویر بودن با شخصی کاملاً متفاوت از خود شاید جذاب و رمانتیک باشد، اما به شدت پیچیده است. بسیاری از این سی و اندی سالهها در این دوره در روابط عاطفی خود چنین احساسی را تجربه میکنند. امروز کمتر جوانی است که به این تفاوتهای بنیادین بیتفاوت باشد. «آنطور که بودیم» در زمان اکران خود هم به لحاظ تجاری موفق شد و هم نظر منتقدان را به خود جلب کرد. دو جایزه اسکار در رشتههای بهترین موسیقی و بهترین ترانه غیراقتباسی هم به دست آورد. این فیلم امروز در فرهنگ عامه به عنوان یکی از آثار عاشقانه تأثیرگذار جایگاه مخصوص خود را دارد.
۴. تیک، تیک… بوم (Tick, Tick… Boom)
- سال اکران: ۲۰۲۱
- کارگردان: لین مانوئل میراندا
- بازیگران: الکساندرا شیپ، ونسا هاجنز، رابین دو ژسوس، جاشوا هنری
- امتیاز راتن تومیتوز فیلم: ۸۸ از ۱۰۰
- خلاصه داستان: فیلم داستان زندگی جاناتان لارسون، نویسنده نمایش موزیکال معروف «رنت» و سختیهای زندگیاش در راه رسیدن به آرزوهایش را روایت میکند.
«تیک تیک… بوم!» به کارگردانی لین مانوئل میراندا، همان کارگردان جوان موفق در عرصه موزیکال، درباره زندیگ جاناتان لارسون است؛ کسی که نمایش راک موزیکال معروف و تحسینشده «رنت» (Rent) را نوشته است. «تیک تیک… بوم!» در واقع نشان میدهد که جاناتان لارسون چطور مسیر ورود به نمایش موزیکال را آغاز و طی کرد. اندرو گارفیلد در این فیلم نقش لارسون را در آستانه سی سالگی بازی میکند، در یک زندگی سرتاسر پر از ترس و وحشت. این فیلم درباره دهه سی زندگی مردی صادق و شکننده را به تصویر میکشد که تنها آرزوی تحقق رویاهایش را دارد اما مطمئن نیست آنچه را که لازم است برای رسیدن به آرزوهایش داشته باشد، دارد یا نه. این میتواند برای هر کسی که در دهه سی زندگیاش است ملموس و قابل درک باشد. همه در این دوره حساس زندگی تمام تلاش خود را میکنند تا جایی در زندگی پیدا کنند و سعی دارند بفهمند که آیا رویاهایشان ارزش هر خطری را دارد یا نه.
اندرو گارفیلد برای بازی در نقش جاناتان لارسون که یکی از مهمترین نمایشهای موزیکال تمام دوران را نوشته است، نامزدی اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد را دریافت کرد. بسیاری بر این باور بودند که او باید این جایزه را با خود به خانه میبرد. با وجود این باخت، «تیک تیک… بوم!» هم برای گارفیلد و هم لین-مانوئل میراندا نقطه عطفی در کارنامه حرفهایشان به حساب میآید. میراندا بخش زیادی از موفقیتش در حوزه نمایش و فیلم موزیکال را مدیون سالهایی است که روی صحنه تئاتر گذرانده است. گارفیلد در این فیلم موفق میشود هم مخاطبش را بخنداند هم به گریه بیندازد. در بعضی از سکانسها با روح و روانتان بازی خواهد کرد. ما اینجا شاهد ابعاد تازهاش از تواناییهای این بازیگر هستیم. او برای نقش جاناتان لارسون باید یاد میگرفت که چطور به صورت حرفهای آواز بخواند. اما بازیاش در این فیلم به اندازهای خوب بود که اگر شناختی از گارفیلد نداشته باشید، تصور میکنید با یک خواننده حرفهای طرف هستید.
«تیک، تیک… بوم» پر از سکانسهای تماشایی و بهیادماندنی است اما احتمالاً ماندگارترین سکانس آنجاست که جاناتان با پیانو به تنهایی در پارک است و همه چیز مهیاست تا شاهکارش را خلق کند. پیش از این صحنه، بین او و دوست صمیمیاش مایکل اختلاف کاری پیش آمده تا اینکه خبر میرسد که آزمایش HIV مایکل مثبت است. حالا آینده نامعلومی پیش روی هر دویشان است و نمیدانند تا چه زمانی میتوانند با یکدیگر وقت بگذرانند. جاناتان پس از پی بردن به این واقعیت دردناک در یک پارک بزرگ با پیانو تنها شده و همه احساساتش را به کلاویهها منتقل میکند. او کلاویهها را فشار میدهد و ترانه زیبایی درباره ارتباطش با مایکل را میخواند و قول میدهد که از زمان باقیمانده بهترین استفاده را از بودن با او ببرد. این سکانس ترکیب ملودیکی از حسرت و خوشبینی است و همانطور که آهنگ از یک نت به نت دیگر میرود، کلمات و صدای گارفیلد به سفر احساسی شخصیت اصالت فوقالعادهای میبخشد. و نتیجه همینها شاهکاری به نام «رنت» است؛ نمایشی رادیکال درباره جوانان هنرمند و فقیری که برای ساختن زندگی و رسیدن به آرزوهایشان تلاش میکنند و در فرهنگ کولیوار دوره و زمانه و محل زندگی خود، زیر سایه وحشت ایدز روزها را به سر میکنند.
۵. محیط اداره (Office Space)
- سال اکران: ۱۹۹۹
- کارگردان: مایک جاج
- بازیگران: ران لیوینگستون، جنیفر انیستون، استیون روت
- امتیاز راتن تومیتوز فیلم: ۸۱ از ۱۰۰
- خلاصه داستان: یک کارمند ماهر متخصص آیتی که از کارش ناراضی است، بعد از یک جلسه هیپنوتیزمدرمانی به یکباره خلاف قوانین شرکت رفتار میکند و این آغازگر تحولی در او و تغییری در تمام ابعاد شرکت و زندگی همکارانش میشود.
ران لیوینگستون در «محیط اداره» نقش اول را دارد؛ فیلمی به یادماندنی که کمدی اداری را به یک ژانر تبدیل کرد. فیلم یک سری کارمند شرکتی را نشان میدهد که متوجه میشوند برای رؤسای خود چیزی بیشتر از یک عدد نیستند و این اول پیتر (لیوینگستون) را اذیت میکند و بعد به مسئلهای همگانی تبدیل میشود. پیتر کارمندی باهوش است که از موقعیت شغلی خودش بیزار است. او یک روز بعد از یک جلسه هیپنوتیزمدرمانی به یکباره تغییر روند میدهد و عکس همیشه رفتار میکند. دیر به محل کار میرود، یا اصلاً نمیرود و وقتی در شرکت حضور دارد هم دیگر به قوانینش احترام نمیگذارد و آنقدر این کار را ادامه میدهد تا ببیند چقدر طول میکشد تا اخراجش کنند. اما عجیب اینکه ارتقا شغلی میگیرد. این فقط پیتر نیست که دچار مشکل است. همکارانش، سمیر و مایکل، و دختر مجبوبش، جوآنا (جنیفر آنیستون) هم هر یک مشکلات خود را دارند و پیتر با سرکشیاش به آنها این هشدار را میدهد که دیگر زمان خداحافظی با زندگی کسلکننده و پیروی از قوانین فرا رسیده است.
«محیط اداره» به خاطر بسیاری از صحنههایش خاطرهانگیز است. این فیلم یک کجدهنی بزرگ به وضعیت حاکم است، سبک زندگی شرکتی و از دست دادن فردیت. نسخه کمدی «باشگاه مشتزنی». شاید همین زندگی شرکتی آرزوی خیلیها باشد، چرا که قوانین دنیا ایجاب میکند همه در نهایت برای داشتن یک زندگی ایدهآل تن به همین فرمول بدهند. هر روز سر ساعتی مشخص از خواب بیدار شدن، در تاریخی معین حقوق گرفتن و انتظار کشیدن برای ارتقا شغلی. بسیاری از سی و اندی سالههای امروز در چنین موقعیتی قرار دارند و با اینکه قوانین کاری دنیا هنوز همان است، خیلیها دیگر لزومی نمیبینند شغل شرکتی داشته باشند، به خصوص پس از همهگیری کووید-۱۹ و افزایش کار از راه دور. فیلم «محیط اداره» به قدری برای یک آدم سی و خردهای ساله میتواند قابل درک باشد که تحت تأثیر قرار بگیرد و بالاخره یک نه بزرگ به رئیسش بگوید و برود دنبال زندگی و آرزوهایش خودش.
البته «فضای اداره» متعلق به دهه نود میلادی است؛ زمانی که به دلیل پیشرفت گسترده تکنولوژی و ورود کامپیوتر به همه ارکان زندگی، کارمندان بخش فناوری اطلاعات بسیار در مرکز توجه قرار داشتند. به همین دلیل سختی کار آنها و سر و کله زدن با پدیده تازهواردی به نام کامپیوتر به یکی از مسائل مهم در عرصه فیلم و مستندسازی تبدیل شده بود. مایک جاج، کارگردان «فضای اداره» همان سالها در قالب یک سریال طنز کارتونی به این موضوع پرداخته بود، اما سال ۱۹۹۹ تصمیم گرفت این ایده را به یک فیلم بلند سینمایی تبدیل کند. «محیط اداره» با نگاهی طنز و کنایهآمیز به شرایط سخت و خستگی ناشی از کار با کامپیوتر در یک شرکت بزرگ کامپیوتری میپردازد. نگاه کمدی مایک جاج به آمریکای شرکتی میتواند فریاد سرکشانه هر کسی باشد که از ماشین و جانکندن روزانه از دست همکاران روی مخ، قوانین احمقانه شرکتی، فعالیتهای بیحسکننده مغز و پرینترهای معیوب بیزارند. همچون بیشتر کمدیهای کالت، «محیط اداره» در زمان اکران چندان در گیشه موفق نبود. زمانی مخاطبان خود را پیدا کرد که نوار ویدیوییاش منتشر شد. این فیلم بعدها منبع الهام سریال «اداره» و فیلم «رئیسهای وحشتناک» شد.
۶. باشگاه جوی لاک (The Joy Luck Club)
- سال اکران: ۱۹۹۳
- کارگردان: وین وانگ
- بازیگران: تسای چین، لیسا لو، مینگ-نا ون، تاملین تومیتا، لورن تام، روزالیند چائو، مایکل پال چان، اندرو مککارتی، کریستوفر ریچ، دایان بیکر، لوسیل سونگ، راسل وونگ، ویکتور وانگ، ویویان وو
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۶ از ۱۰۰
- خلاصه داستان: زندگی یک خانواده مهاجر آسیایی از طریق خاطرات چهار زن چینی و زندگی آنها در دوران کودکی و جوانی به تصویر کشیده میشود.
فیلم مهم وین وانگ، «باشگاه جوی لاک» اولین فیلمی در سی سال گذشته بود که گروه بازیگرانش عمدتاً آسیایی بودند. این فیلم درباره زندگی مهاجران آسیایی در آمریکاست. اولین فیلمی که چنین داستانی از مهاجران آسیایی را روایت کرده، «ترانه طبل گل» (Flower Drum Song) محصول ۱۹۶۱ است. «باشگاه جوی لاک» شما را با خود به خاطرات چهار زن چینی و زندگی آنها در دوران کودکی و جوانی میبرد. فیلم همچنین بر دختران چینی-آمریکایی آنها، نسل اول متولدان امریکا در خانوادههایشان تمرکز دارد. مینگ-نا ون و تاملین تومیتا از میان بازیگران فیلم امروز نامهای آشناتری هستند، اما کل بازیگران در تأثیر داستان نقش اساسی داشتهاند.
خب شاید پیش خودتان بگویید که این فیلم از این نظر اهمیت دارد که نماینده آسیایی در هالیوود است، بنابراین، چگونه میتواند احساس سی و چند سالگی را توصیف کند؟ بسیاری از آدمها، البته بیش از هر چیز زنان، اهمیت ارتباط با مادر را درک میکنند، و برای خانوادههای مهاجر، تفاوت بین تربیت مادر و دختر میتواند بسیار زیاد باشد. به طور کلی، «باشگاه جوی لاک» به مخاطبان کمک میکند یاد بگیرند که چگونه بپرسند، گوش دهند و یاد بگیرند. ارتباط با کسانی که پیش از شما به این دنیا آمدهاند میتواند برای تغییر شخصی بسیار مهم باشد، چراکه میتوان اشتباهات و موفقیتهای مشابه را تکرار کرد یا مسیر فردی را در پیش گرفت. دهه سی اغلب زمان تفکر درباره دستاوردهای گذشته و برنامهریزی برای آینده است، اما فکر درباره اتفاقات گذشته و چگونه درس گرفتن از آنها همیشه مهم است. «باشگاه جوی لاک» از این نظر برای سی و اندی سالهها مفید است.
۷. اندوه شدید (The Big Chill)
- سال اکران: ۱۹۸۳
- کارگردان: لارنس کاسدان
- بازیگران: تام برنگر، گلن کلوز، جف گلدبلوم، ویلیام هرت، کوین کلاین، مری کی پلیس، مگ تیلی، جوبت ویلیامز، دن گلووی، کوین کاستنر
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۶۹ از ۱۰۰
- خلاصه داستان: گروهی از دوستان دوران دانشگاه بعد از خودکشی یکی از دوستان قدیمیشان دور هم جمع میشوند تا هم در غم هم شریک شوند و هم یکدیگر را بیشتر بشناسند.
چه چیزی میتواند گروهی از دوستان دانشگاه را دوباره دور هم جمع کند؟ میتواند جشن فارغ التحصیلی یا هر مناسبت شاد مشابهی باشد، یا در مورد «اندوه شدید» یک تراژدی. الکس در اثر خودکشی میمیرد و دوستانش، سارا، هارولد، مگ، نیک، سم، مایکل و کارن، در خانه سارا و هارولد دور هم جمع میشوند تا لحظات خوب (و بد) را به یاد بیاورند. دوستان، الکس را کاریزماتیک، پیشرو و نیروی محرکه دوستی به یاد میآورند، اما مواجهه با از دست دادن او همه را شوکه کرده است. حالا موقعیتی پیش آمده است تا هر یک از مشکلات و سختیهای زندگی خودشان در طول سالها پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه حرف بزنند.
عنوان این فیلم به لرزهای فیزیکی اشاره دارد که لارنس کاسدان، کارگردان فیلم ادعا میکند پس از مشاهده بیتفاوتی و بدبینی همکلاسیهای سابقش نسبت به ایدههایی که در طول سالهای دانشگاه به آنها اعتقاد داشتند، تجربه کرده است. بنابراین، فیلم نیمه زندگینامهای است و توصیف می کند که چطور یک غم بزرگ یک فرد پرشور و مشتاق را به بزرگسالی راحتطلب و بیتفاوت تبدیل میکند. به همین دلیل و بسیاری دلایل دیگر، این فیلم پرستاره میتواند یکی از بهترین فیلمها برای هر سی و چند سالهای باشد. حتی شاید کسی خودش را در یکی از شخصیتها ببیند و از ترس شبیه شدن به یکی از آنها تصمیم بگیرد مسیر دیگری را در زندگی در پیش بگیرد، یا فقط در همان لحظه تماشای فیلم دوباره نگاهی به محدودیتها و امکاناتش بیندازد.
۸. بدترین آدم دنیا (The Worst Person In the World)
- سال اکران: ۲۰۲۱
- کارگردان: یواخیم ترییر
- بازیگران: رنه رینسو، آندرش دانیلسن لی، هربرت نوردرام
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۶ از ۱۰۰
- خلاصه داستان: جولیا زنی در آستانه سی سالگی است که سعی میکند هم عشق پیدا کند و هم زندگی شخصی حرفهایاش را بسازد. ما شاهد چهار سال از زندگی او هستیم.
آیا کسی هست که جایی در دهه بیست و سی سالگیاش احساس نکرده باشد بدترین آدم دنیاست؟ فیلم یواخیم ترییر با عنوان هوشمندانهاش روی زندگی زنی به نام جولی (رنه رینسو) در آستانه ورود به دهه سی زندگی است. ما زندگی و مسیر آشفته جولی را در طول چهار سال دنبال میکنیم که سعی میکند هم عشق پیدا کند و هم در شغلش موفق شود. جولی وارد یک رابطه میشود، چندین بار رشته و علائقش را تغییر میدهد، دوباره عاشق میشود، با غم و اندوه دست و پنجه نرم میکند و در نهایت به استقلال میرسد. «بدترین آدم دنیا»، بعد از دو فیلم «تلافی» (Reprise) محصول ۲۰۰۶ و «اسلو، ۳۱ام آگوست» (Oslo, August 31st) محصول ۲۰۱۱، سومین و آخرین قسمت از سهگانه اسلوی ترییر است که درباره ساخت این فیلم گفته میخواسته یک کمدی عاشقانه به سبک جرج کیوکر بسازد. این کارگردان نروژی که عشق را بزرگترین انتخاب زندگی میداند، بر این باور است که روایت داستانهای عاشقانه عناصر در رابطه با فلسفه زیست را در خود دارند.
«بدترین آدم دنیا» یک کمدی رمانتیک جسورانه درباره بلوغ ست که با وسواس و موشکافانه از درد بزرگ شدن و مواجهه و کنار آمدن با واقعیت میگوید. جولی این فیلم در این مسیر متوجه میشود که مهمترین رابطه زندگیاش، یعنی رابطه با خودش را فراموش کرده است. بنابراین کمکم مجبور میشود نگاهی واقعبینانه به شخصیت واقعی خودش داشته باشد. «بدترین آدم دنیا» در واقع تصمیم و تأمل جولیا برای بهم زدن یک رابطه طولانیمدت و آغاز کردن رابطهای جدید را روایت میکند؛ تصمیمی که همزمان با تلاش او برای هدایت مسیر زندگیاش در جهتهای جدید است.
این فیلم درباه رسیدن به عشق به خود است و در عین حال یافتن عشق رمانتیک. اگرچه جولی در فیلم هنوز به دهه سی زندگی نرسیده است اما بسیاری از سی و چند سالهها بدون شک زمانهایی را در زندگیشان به خاطر میآورند که در مورد دانشگاه و مسیری که زندگیشان باید طی میکرد بلاتکلیف بودهاند. این معضل واقعاً برای بعضیها از جمله جولی که در تلاش است با خودش به صلح برسد و در عین حال، به دیگران صدمه میزند، تمام نمیشود. گاهی اوقات بهتر و راحتتر است که یک موقعیت را بدون حتی یک کلمه رها کنیم، اما بیشتر اوقات، مقابله با آن به جرئت و شجاعت نیاز دارد.
۹. جف، کسی که در خانه زندگی میکند (Jeff, Who Lives at Home)
- سال اکران: ۲۰۱۲
- کارگردان: جی دپلاس، مارک دپلاس
- بازیگران: جیسون سیگل، اد هلمز، جودی گریر، سوزان ساراندون
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۷۷ از ۱۰۰
- خلاصه داستان: جف مردی سی ساله است که هنوز در خانه مادرش زندگی میکند و هیچ هدفی برای خودش و زندگیاش و احساس مسئولیتی نسبت به دیگران ندارد. اتفاقی در زندگی برادرش که از موفقتر است، باعث میشود این دو به هم نزدیکتر شوند و قدم به سفری ماجراجویانه در کنار هم بگذارند.
این فیلم مستقل شگفتآور برادران دوپلاس داستان مردی سی ساله به نام جف (جیسون سیگل) را دنبال میکند که زندگیاش با بنبست مواجه شده است. او به نشانههای کارما و سرنوشت اعتقاد دارد، اما از بد روزگار همچنان با مادرش (سوزان ساراندون) زندگی میکند و کار خاصی هم انجام نمیدهد. جف یک برادر به نام پت (اد هلمز) دارد که ظاهراً زندگی خوبی دارد. او متأهل است، شغل ثابتی دارد و حتی پورش سوار میشود. پت معمولاً از جف به خاطر بیهدف بودنش در زندگی انتقاد میکند و جف هم زندگی پت را خالی از هر گونه احساس واقعی میداند. اما رابطه این دو وقتی پت متوجه میشود که همسرش به او وفادار نیست، نزدیکتر میشود و حالا همراه با هم برای کشف بیشتر زندگی وارد ماجراجویی میشوند.
برخلاف بسیاری دیگر از فیلمهای مستقل باکس آفیس، «جف که در خانه زندگی میکند» زیاد پولساز نبود، اما به خاطر طنز و صراحتش مورد تحسین قرار گرفت. اگر کسی در دهه سی زندگیاش است و احساس بیجهتی و بیهدفی میکند، این فیلم شاید بهاش کمک کند که بداند تنها نیست. سی سالهها از این بابت بار سنگینی را به دوش میکشند. فشار خانواده و اجتماع که از تو انتظار دارد در این سن هدف و زندگی مشخص و منظمی داشته باشد، این پتانسیل را دارد که هر کسی را له کند. در این فیلم هر شخصیت بار عاطفی را به دوش میکشد، خواه نداشتن احساس مسئولیت نسبت به دیگران (مثل مادر جف و پت) یا سنگینی فیلافکن تلاش برای یافتن هدف، یا مواجهه با مسائلی که مدتها بهشان توجهی نشده است. شاید عمیق و سنگین به نظر برسد اما فیلم «جف که در خانه زندگی میکند» پایان خوشی دارد و حتی شاید کسی را تشویق کند که نسبت به خودش احساس بهتری داشته باشد.
۱۰. هوسرانها (Swingers)
- سال اکران: ۱۹۹۶
- کارگردان: داگ لیمان
- بازیگران: جان فاورو، وینس وان، ران لیوینگستون، پاتریک ون هورن، الکس دزرت، هدر گراهام
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۸ از ۱۰۰
- خلاصه داستان: چند مرد جوان مجرد و بیکار در دهه ۱۹۹۰ در هالیوود زندگی مفرح و عیاشانهای را پشت سر میگذارند تا اینکه یکی از دوستانشان بعد از تجربه تلخ جدایی، علاقهای به این شکل زندگی ندارد و تصمیم میگیرد راه دیگری را انتخاب کند.
یک مشت مرد مجرد و بیکار در دهه ۱۹۹۰ در هالیوود، مقادیر زیادی عیاشی و اتفاقات خوب و بد و موسیقی سویینگ، این خلاصه کمدی درام «هوسرانها» است. فیلمی که از جهاتی داستان بلوغ است اما پشت نقاب یک کمدی بداخلاق درباره مردان در صحنه دوستیابی لس آنجلس پنهان شده است. جان فاورو نقش مایک، یک استندآپ کمدین نیویورکی را بازی میکند که به لس آنجلس میآید تا موفق شود. دوستان مایک عاشق دختربازی و عیاشی هستند، در حالی که او مذبوحانه در تلاش است از یک جدایی غیرمنتظره عبور کند. مایک سعی میکند مثل دوستانش برود دنبال دختربازی و مهمانی، اما افسردگیاش بعد از هر شب بیرون رفتن بیشتر میشود. در نهایت، او با یک زن آشنا و وارد رابطه میشود و میبیند دوستانش انگار که تحت تأثیر قرار گرفته باشند، یک به یک همین کار را میکنند. وارد رابطه میشوند. حالا مایک متوجه شده است که پیشرفت زمان میبرد و دقیقاً وقتی اتفاق میافتد که هیچکس انتظارش را نداشته باشد.
جان فاورو هم فیلمنامه «هوسرانها» را نوشته، هم در آن بازی کرده است. شیمی او با وینس وان برگ برنده فیلم است و آن را به داستانی باورپذیرتر درباره دوستی، عشق و مهر به خود تبدیل میکند. این کمدی رفاقتی در ظاهر چندان عمیق به نظر نمیرسد، اما اتفاقات زیادی در آن میافتد که باعث میشود خیلیها با مایک و دوستانش همذاتپنداری کنند. این آدمها بامزه و جذاب هستند و دوستیشان پایدار است. افسوس که گاهی اوقات ضروری است آدم برود گوشهای و ارزیابی کند که آیا کل گروه دوستیاش در سطح ذهنی و عاطفی یکسانی هستند یا خیر. آدم نباید دوستانش را رها کند، بلکه باید ین اجازه را داشته باشد که فراتر از توقعات آنها رشد کند.
«هوسرانها» نقطه آغاز کارنامه حرفهای جان فاورو، وینس وان و ران لیوینگستون است. ظاهراً فیلمنامه بر اساس بخشی از رابطه دوستی آنها در دنیای واقعی نوشته شده است. اتفاقاتی که در فیلم میافتد، آنقدر باورپذیر از آب درآمده که میتوان حدس زد بخش زیادی از آن در زندگی واقعی و رابطه این افراد رخ داده است. بازی وینس وان به قدری در این فیلم خوب بود که اسپیلبرگ فوراً او را برای فیلم «پارک ژوراسیک: دنیای گمشده» در نظر گرفت. «هوسرانها» یک موفقیت گسترده تجاری و هنری بود؛ به شکلی که موفق شد بیش از بیست و چند برابر هزینه تولید ناچیزش بفروشد و تأثیر قابل توجهی بر آینده حرفهای همه بازیگران و البته کارگردان خود بگذارد. چرا باید برای کسانی که در آستانه سی سالگی یا در دهه سی هستند، جالب باشد؟ خب، این هم فیلم دیگری درباره جوانانی است که در دوره مهم و سرنوشتساز سی سالگی هنوز نمیدانند باید چه مسیری را طی کنند و وقتش فرا رسیده که تصمیمی جدی برای زندگیشان بگیرند، چه به لحاظ عاطفی، چه حرفهای. احساسات آشنایی است، نه؟
منبع: collider