رمانتیکترین کتابهای آگاتا کریستی؛ عاشقانههایی که از مرگ شکوفه میزنند
گروهی متشکل از شخصیتهای مشکوک که به دعوت یک میزبان مرموزتر از خودشان در یک خانه جمع میشوند. آنها اسرار غمانگیزی در سینه پنهان کردهاند؛ از ورشکستگیهای مالی تا انگیزههای مخفی و امیدهای واهی؛ اما همه برای رسیدن به هدف غایی خود با یکدیگر در رقابتاند. این خلاصهی بسیاری از کتابهای جنایی آگاتا کریستی است، حتی برخی از داستانهای رمانتیک او.
کریستی بیش از هرچیز علاقه داشت ذات و طبیعت انسان را در داستانهای خود نشان دهد و هیچ چیز بهتر از ازدواج و قتل باعث نمیشود که کسی ذات حقیقی خودش را رو کند. در میان تمام کتابهای جنایی که آگاتا کریستی در تمام عمر خود نوشته به سختی میتوانید کتابی را پیدا کنید که یک بخش آن به داستانی رمانتیک یا عاشقانهای مسکوت اشاره نکرده باشد. علاوه بر ۶۶ مورد از کتابهای جنایی که او با نام آگاتا کریستی منتشر کرده و به خاطر آنها به شهرت جهانی رسیده است، او تحت نام مستعار مری وستمکات نیز آثاری رمانهایی نوشته است که بیش از هر چیز روابط انسانی و روایتهای رمانتیک در بطن آنها قرار داشته است. حتی به گفتهی خود کریستی، کتابی که بیش از سایر آثارش او را راضی کرده و همیشه دلش میخواسته آن را بنویسد «غایب در بهار» (Absent in The Spring) بوده و نه کتابی مثل «و سپس هیچ کدام باقی نماندند» (And Then There Were None). «غایب در بهار» بیشتر نطقهای زنی میانسال دربارهی پدر و مادرش و ازدواجش است که از زمین تا آسمان با «و سپس هیچ کدام باقی نماندند» فرق دارد.
شاید علاقهی آگاتا کریستی به نوشتن کتابهای رمانتیک به جای جنایی در زندگی خود او نهفته باشد. او با یکی از خلبانها در جنگ جهانی اول به نام آرچیبالد کریستی در سال ۱۹۱۴ میلادی ازدواج کرد؛ اما او آگاتا را به خاطر یک زن دیگر (که ده سال از خودش جوانتر بود) گذاشت و رفت، آن هم درست آن سالی که مادر کریستی درگذشت. پاسخ کریستی به این اقدام شوهرش ناپدید شدن بود، آن هم به معنای واقعی کلمه. او لباسهایش را کنار یک حمام معروف رها کرد که مردم فکر کنند او غرق شده است. سپس بعد از یک تعقیب و گریز طولانی، کریستی را در هتلی پیدا کردند که در این مدت در آن تحت نام نیل (فامیلی زن دوم شوهرش!) زندگی میکرده است. آگاتا کریستی هیچ یک از این مسائل را در زندگینامهی خود توضیح نداد. در عوض او با نوشتن داستانهای قتل تکاندهنده که اغلب شامل مثلثهای عشقی، تغییر اسم و رسم، هویتهای فرضی، معماها و غرق شدنهای ساختگی بود به یکی از موفقترین جنایینویسان انگلیسی تبدیل شد.
هر کسی که چنین دلشکستگی را از سر گذرانده باشد، بیشک تجربهاش در نوشتارش نمود پیدا میکند و کریستی نیز از این قاعده مستثنی نیست. داستانهای رمانیتک حتی در کتابهای جنایی آگاتا کریستی حضوری پررنگ دارند و اغلب به اندازهی خود قتل غافلگیرکننده و پر از تعلیقاند. در ادامه از بهترین کتابهای جنایی آگاتا کریستی حرف میزنیم که عاشقانههای رمانتیک نقش مهمی در روایت آنها بازی میکنند.
۱. دشمن پنهان (The Secret Adversary)
این دومین رمانی است که کریستی در طول دوران حرفهای خود به عنوان نویسنده نوشته است. «دشمن پنهان» در سال ۱۹۲۲ میلادی منتشر شد و داستان هیجان انگیز تامی و تاپنس برسفورد را روایت میکند که پایه و اساس حضور چندین بارهی این دو کارآگاه در سایر آثار کریستی را میگذارد. در لندن پس از جنگ جهانی اول، این دو دوست دوران کودکی تصمیم میگیرند دکان خود را راه بیندازند تا پولی به جیب بزنند. پس اسمشان را به عنوان «ماجراجو» در روزنامه چاپ میکنند تا کسی آنها را استخدام کند. اولین مراجع آنها مرد مرموزی است که خود را ویتینگنون معرفی میکند. او از تاپنس میخواهد رد زنی به نام جین فین را، که در ۱۹۱۵ گم شده، برایش بزند؛ از قرار معلوم جین یک سند محرمانه در اختیار دارد که امنیت ملی کشور به آن وابسته است.
دههی اول زندگی حرفهای آگاتا کریستی مملو از داستانهای تریلر و جاسوسی است. «مردی با لباس قهوهای»، «راز دودکشها»، «راز هفت ساعت» و «چهار قدرت بزرگ» همه با باندهای جنایتکار و توطئههای بین المللی سر و کار دارند. در ۱۹۲۹ میلادی بود که ناشر کریستی او را مجبور کرد از نوشتن این دست کتابها دست بکشد و بیشتر به سمت داستانهای کارآگاه محبوب پوآرو برود. تا زمانی که او دومین رمان تامی و تاپنس را در ۱۹۴۱ میلادی منتشر کند، کریستی دیگر داستان تریلر جاسوسی به این شکل و ترتیب ننوشت.
تامی و تاپنس از دوران کودکی یکدیگر را میشناسند و پیوند محکمی باهم برقرار کردهاند. شوخیها و بازیگوشیهای آنها نسبت به یکدیگر، خبر از احساسات عمیقتری میدهد. علاوه بر این، این دو رفیق گرمابه و گلستان باید در مأموریت خود برای بازیابی اسناد مهم با یکدیگر همکاری کنند و خطر و هیجان هر دو را به جان بخرند که به تدریج اعتماد آنها به یکدیگر را تقویت میکند. هرچند که در مقایسه با کتابهای رمانتیک مدرن، این داستان جنایی آگاتا کریستی بیش از در بوق و کرنا کردن رابطهی آنها میخواهد با با تعاملات ضمنی و احساسات ناگفته نشان دهد که آینده چیز بیشتری برای تامی و تاپنس در چنته دارد. کاراکترهای «دشمن پنهان» که همعصر و همسن کریستی آن سالها بودند، شاید نشانی از آرزوی بربادرفتهی خود نویسنده باشند که خود و شوهرش را در چنین رابطهای تصور میکرده است.
راستش را بخواهید داستان تامی و تاپنس در «دشمن پنهان» با معیارهای کتابهای جنایی مدرن بیش از حد غیرواقعی است؛ به طوری که عملا این زوج خوشبخت باید در چندین صفحهی ابتدایی کتاب توسط تروریستهای حرفهای به قتل میرسیدند و آن وقت سر از یک پروندهی دیگر درمیآوردیم که در آن مقتولین تامی و تاپنس بودند. شاید این حد از مثبت اندیشی یا سادهانگاری دنیای تبهکاری واکنشی به ترامای جنگ جهانی اول بوده است؛ شاید کریستی نیاز داشته دربارهی دو جوان عاشق بنویسد که با اینکه آه ندارند با ناله سودا کنند، تنها شوخطبعی و عشقشان آنها را نجات خواهد داد؛ علت هر چه که باشد، «دشمن پنهان» توانسته آگاتا کریستی را در یکی از احساسیترین آثارش به روی کاغذ بیاورد و ما به این خاطر ممنون او هستیم.
این کتاب ترکیبی از تعلیق، رمز و راز و در نهایت، عاشقانه است. اغلب کسانی که کتابهای آگاتا کریستی را خواندهاند، فراتر از داستانهای جنایی هرکول پوآرو با ماجراهای رمانتیک این نویسنده آشنایی ندارند که به ویژه در آخر این کتاب خودنمایی میکند. بنابراین، اگر شما هم دنبال کتابهای دیگری از آگاتا کریستی هستید که از فرمول ثابت کتابهای کارآگاهی خارج شده و سروکلهی هرکول پوآرو در آن پیدا نمیشود، «دشمن پنهان» با شخصیتهای بهیادماندنی و پیچ و تابهای داستانی و زیرلایههای رمانتیک خود گزینهی بسیار خوبی است. توصیفات انگلستان دههی ۲۰ میلادی، یک درام جاسوسی آبدار و کمی عاشقانهی غمانگیز آن چیزهایی هستند که این کتاب کریستی را جذاب میکنند. اما هیج طرح داستانی واقعبینانهای در «دشمن مخفی» وجود ندارد. به طوری که اگر درامهای جنایی مدرن بیشتر راست کار شماست و یک خط داستانی سرراست میخواهید که چپ و راست در آن شخصیتها پس میافتند و کشته میشوند، احتمالا این کتاب مناسب شما نیست. خوب است بدانید «دشمن مخفی» یکی از اولین کتابهای کریستی است که آن را برای فیلم سینمایی اقتباس کردند. فیلم «دشمن مخفی» یا «Die Abenteurer G.m.b.H.» یک فیلم صامت محصول سال ۱۹۲۹ میلادی است که در آلمان ساخته شده. اقتباسهای دیگری نیز از این کتاب وجود دارد که به ترتیب در سال ۱۹۸۳ و ۲۰۱۴ میلادی برای تلویزیون منتشر شدند.
۲. مردی با لباس قهوهای (The Man in the Brown Suit)
در «مردی با لباس قهوهای» از خیابانهای همیشه شلوغ لندن، به سواحل بکر آفریقا سفر میکنیم تا به ماجرای یک مرگ مشکوک در ایستگاه قطار پی ببریم. شخصیت اصلی این داستان، آن بدینگفلد (Anne Beddingfeld) است که فراتر از روزمرگیهای زندگی عادیاش به دنبال هیجان میگردد. آن روزی با مردی در لباس قهوهای برخورد میکند که بالاخره او را به این میکشاند که زندگی معمولی خود را رها کرده و سوار کشتی به سمت افریقای جنوبی برود. در این کشتی او با شخصیتهای مرموزی مواجه میشود؛ سرهنگ ریس، سر یوستس پدلر جذاب و در عین حال مشکوک و دیگرانی با رازهایی گیج کننده. آن در میان این کاراکترها به نقشههایی که پشت پرده جریان دارد پی میبرد، ماجرای الماسهای دزدیده شدهای برملا میشوند و یک قتل مرموز رخ مینماید. ادامهی ماجراجوییها و تحقیقات آن او را به سفری هیجان انگیز در افریقای جنوبی میبرد، از بندر شلوغ کیپ تاون تا مناطق وحشی دورافتاده در رودخانهی زامبزی. در این سفر او با کلنل ریس هممسیر میشود و آنها با دشمنانی پنهان، موقعیتهایی خطرناک و خیانتهایی دست و پنجه نرم میکنند تا معمای مردی با لباس قهوهای را بگشایند.
علاوه بر ماجراهای رمانتیک، پسزمینهی این کتاب در افریقای جنوبی یکی از بهترین ویژگیهای آن است که کتاب کریستی را به یکی از محنصربهفردترین کتابهای جنایی او تبدیل میکند. همانطور که شنیدهاید، کتابها این توانایی را دارند که شما را به دنیایی ببرند که در حالت عادی قادر به سفر به آن نیستید. آب و هوای گرم افریقایی و فرهنگ چندلایه و رنگارنگ این محیط، یک پسزمینهی عالی برای معمای این رمان ایجاد کرده که با مناظر تازهی خود از کلیشههای کتابهای جنایی فاصله گرفته است. با اینکه در «مردی با لباس قهوهای» باز هم با یک داستان جاسوسی دیگر طرف هستیم، اما نکتهای که بر جذابیت این کتاب میافزاید این است که ماجرای سفر شخصیتها دور جهان درواقع برگرفته از آن زمانی است که کریستی با همسر اولش به مسافرت رفته بود. به ویژه یک ماجرای موجسواری جسورانه که از تجربهی واقعی خود او الهام میگیرد. صحنههایی در لندن وجود دارند، صحنههای دیگری در قطار، صفحاتی از داستان بر دریا میگذرند و با این کتاب، حتی به کاوش در آبشارها خواهید پرداخت؛ پس حسابی خودتان را برای یک ماجراجویی تمام و عیار آماده کنید.
اما شاید بپرسید پس بخش رمانتیک این کتاب کجایش است؟ آگاتا کریستی این رمان را در سال ۱۹۲۴ میلادی بین کتابهای هرکول پوآرو و خانم مارپل خود نگاشت؛ زمانی که به نظر میرسد او هنوز به عنوان یک نویسندهی کتابهای معمایی معروف نشده بود. در واقع «مردی با لباس قهوهای» بیش از آنکه در دستهی کتابهای جنایی آگاتا کریستی قرار بگیرد، یک رمان ماجراجویی هیجان انگیز با تمهای رمانتیک است که ا در درون داستانش یک معما هم قرار داده شده است. در یک نقطه از کتاب قهرمان داستان ما با شخصیتی به نام هری ریبورن آشنا میشود؛ این آشنایی به دوستی میانجامد که به مرور مقدمهی یک عاشقانهی صاف و ساده را میسازد. البته عبارت عاشقانهی ساده شاید کمی احساسات آن را تقلیل دهد؛ درواقع آن از همان لحظات اولیه عاشق و دلباختهی هری میشود و میخواهد تا آخر عمرش با او بماند. با اینکه این روابط عاشقانه به نظر کمی عجولانه و سرسری نوشته شدهاند، اما شکی نداریم که لحظات رمانتیک «مردی با لباس قهوهای» میتواند طرفداران کتابهای جنایی آگاتا کریستی را هم راضی نگه دارد. «مردی با لباس قهوهای» در ۱۹۸۹ میلادی برای تلویزیون اقتباس شده که البته داستانش کمی تغییر داده شده است و بازهی زمانی آن را به زمانی متأخر در دههی ۱۹۲۰ میلادی منتقل کردهاند که در نتیجهی آن، جزئیات دیگری نیز مورد تغییر و بازبینی قرار گرفتند.
۳. چرا از اوانس نپرسیدند (Why Didn’t They Ask Evans)
«چرا از اوانس نپرسیدند؟» از آن دست کتابهای آگاتا کریستی است که عناصر یک کتاب کلاسیک جنایی و معمایی را به گونهای تازه با پیچشهایی رمانتیک ترکیب میکند. بابی جونز، نقش اصلی این داستان، روزی با دوستش دکتر توماس در یک اقامتگاه ساحلی ولزی گلف بازی میکنند؛ در این جا بابی مردی را میبیند که رو به موت است و درست لحظاتی پیش از مرگ خود این کلمات را به زبان میآورد: «چرا از اوانس نپرسیدند؟» بابی از جیب لباس این مرد عکسی از زنی جوان پیدا میکند که کنجکاوی بابی را برمیانگیزاند. همین موقع مردی از راه میرسد و به بابی دست یاری میرساند و پیشنهاد میدهد او جسد را با خیال راحت به خودش بسپارد تا بابی بتواند به خانه برگردد. با آغاز شدن فرایند تحقیقات، بابی از بیتوجهی خانوادهی مرد مرده ناامید شده و به این فکر میافتد که خودش برای کشف این مرگ عجیب و داستان پشت کلمات او آستین بالا بزند. کنجکاوی بالاخره بر بابی غلبه کرده و او تصمیم میگیرد با همراهی دوستش ته و توی قضیه را دربیاورند. همراه او برای کشف حقیقت در این مسیر خطرناک، بانو فرانسیس درونت (فرانکی) است که با هر پیچش غیرمنتظره در این ماجراجویی به بابی نزدیکتر میشود.
بانو فرانسیس یا همان فرانکی یکی دیگر از زنان جوان ماجراجو در کتابهای کریستی است که میداند از زندگی چه میخواهد و برای رسیدن به آن از هیچ چیز فروگذار نمیکند. فرانکی با روحیهی سرزندهی خود میتواند به راحتی قهرمانهای مرد داستان را سر جایشان بنشاند، حتی خود بابی را. بااینکه بابی و فرانکی شخصیتهای متضادی دارند، اما همکاری آنها یک زوج دوست داشتنی ساخته که به تدریج رابطهی آنها از حد همکاری و دوستی معمولی فراتر میرود. طبیعت ماجراجویانهی فرانکی در مقابل بابی با روحیهی اغلب محتاط خود، رابطهی آنها را متعادل میکند و شوخیهای جذاب آنها در میان موقعیتهای تنشزای داستان، مثل چراغ امیدی در تاریکیهای تهدیدات در کمین است. بابی و فرانکی هر دو افراد باهوش و باارادهای هستند که همین شباهتها به سرعت آنها را به سمت یکدیگر جذب میکند. باوجود پیشینهی متفاوت، این دو دوست دوران کودکی بودهاند و حالا عزمشان برای حل معمای اوانس زمینهای برای عمیقتر شدن ارتباط آنها فراهم آورده است. با اینکه احساسات بابی و فرانکی بیشتر در حد ناگفتهها باقی میماند، اما با پیشرفت داستان میتوانید انتظار نشانههایی از حسادت و مالکیت را داشته باشید که با ظهور احساسات رو به رشد آنها بیش از پیش آشکار میشود و پایانبندی کتاب هم به گونهای است که به آیندهی مشترکی بین این دو اشاره میکند.
کریستی در این کتاب در اوج دوران حرفهای خود سپری میکند. جالب است بدانید که این کتاب در سال ۱۹۳۴ میلادی منتشر شده، یعنی درست سالی که کریستی «قطار سریعالسیر شرق» را هم منتشر کرد. به جز این دو کتاب، کریستی آثار دیگری چون «قتل به ترتیب حروف الفبا»، «و سپس هیچ کدام باقی نماندند»، «شبح مرگ بر فراز نیل» را نیز در همین بازهی زمانی و حوالی دههی چهل منتشر کرد. این جای سوال باقی نمیگذارد که دههی چهل میلادی بیشک قویترین دوران حرفهای این نویسنده به حساب میآید. «چرا از اوانس نپرسیدند» موجب میشود از خودمان بپرسیم چرا کریستی کتابهای دیگری با محوریت بابی و فرانکی ننوشت که با ارتباط عالیاشان خود را در یک پازل پیچیدهی دیگر از کریستی گم بکنند. شخصیتهای عالی مثل بابی و فرانکی که مثل یک زوج کارآگاهی پخته عمل میکنند، داستانی لذتبخش و معمایی دشوار که خواننده را هم به چالش میکشد باعث شده «چرا از اوانس نپرسیدند» یکی از بهترین رمانهای او باشد. اگر میخواهید یکی از آثار جنایی آگاتا کریستی را بخوانید، اما حوصلهی آن را نداشتید که یکباره سراغ کتابهای پوآرو یا خانم مارپل بروید، این کتاب یک انتخاب عالی است که با اشارات رمانتیک خود به شما نشان بدهد کریستی استاد این ژانر بوده است.
«چرا از اوانس نپرسیدند» تاکنون اقتباسهای تلویزیونی زیادی داشته است. اولین آنها به سال ۱۹۸۰ میلادی بازمیگردد. این داستان همچنین از اولین کتابهای کریستی است که برای تلویزیون اقتباس شد و علت آن هم به سختگیری خود آگاتا کریستی بازمیگردد که پس از دیدن یک اقتباس افتضاح از «و سپس هیچ کدام باقی نماندند» دیگر اجازه نداد از روی آثارش برای تلویزیون برنامه تولید کنند. اما پس از مرگ کریستی در ۱۹۷۶ میلادی، بالاخره دخترش اجازه داد «چرا از اوانس نپرسیدند» را برای تلویزیون بسازند. به جز این اقتباس، میتوان به نسخههای دیگری نیز اشاره کرد که به ترتیب در سال ۲۰۱۱، ۲۰۱۳ و ۲۰۲۲ میلادی ساخته شدند.
۴. آقای کوئین مرموز (The Mysterious Mr Quin)
از این کتاب به بعد داستانهای این فهرست کمی تیره و تار میشوند. خلاف آنچه معمولا با آگاتا کریستی به آن عادت داریم، «آقای کوئین مرموز» نه یک رمان یکپارچه، بلکه متشکل از دوازده داستان کوتاه است. آقای ساترثویت یک مرد مسن است که بیش از هر چیز دوست دارد ماجراهای دیگران را بشنود. مردم اغلب سفرهی دل خود را برای او میگشایند و او نیز با رضایت کامل به آنها گوش میسپارد. این زندگی ساده و معمولی آقای ساترثویت است تا اینکه روزی با آمدن آقای کوئین مرموز زندگی ساترثویت دستخوش دگرگونی میشود و شخصیت اصلی داستان ما که اغلب در برابر اتفاقات پیرامونش رویکرد انفعالی را پیشه میکرد، حالا مجبور است آستین بالا بزند و خودش وارد ماجرا شود. هارلی کوئین در این مجموعه (که مشخصا یک مرد است و هیچ شباهتی به رفیق جوکر ندارد) یک شخصیت احتمالا ماوراءالطبیعی یا حتی تجسم میرای مرگ است که بر آقای ساترثویت ظاهر شده و به او کمک میکند اسرار یک سری معمای عاشقانه را بگشاید. نقش کوئین در وقوع حوادث تاانتها مبهم باقی میماند؛ آیا او صرفا ساترثویت را به سمت راه حلها سوق میدهد یا واقعا موجودی ماورایی است که رویدادها را از پشت صحنه دستکاری میکند؟ این عدم قطعیت و وجود شبحی از ماوراءالطبیعه این کتاب را به یکی از خاصترین آثار آگاتا کریستی تبدیل کرده است.
هر داستان این مجموعه مخاطب را به محیطهای مختلف، با شخصیتهای تازه میبرد؛ از راهروهای خاموش خانهای در روستا، تا خیابانهای شلوغ و پرازدحام لندن، کریستی از معماهایی حرف میزند که در دل خود همه چیز دارند؛ از قتل گرفته تا باجگیری، خودکشی و هویتهای جعلی. ساترثویت با هدایت آقای کوئین مرموز به سمت آشکار کردن رازها پیش میرود که اغلب خواننده را غافلگیر میکنند. این دو نفر با همکاری با هم خدمت بزرگی به بسیاری از شخصیتهای داستان میکنند، از قبیل جلوگیری از خودکشیها، پیوند دوبارهی عشاق، حل پروندههای قتل. هر یک از این داستانها با فضای دراماتیک و پایانبندیهای اغلب غمانگیز خود رد پای خود را بر ذهن مخاطب میگذارند و وجود عناصر ترسناک و ابهامات، باعث میشود مدتها پس از برملاشدن رازها به پروندهها فکر بکنید.
«آقای کوئین مرموز» از جمله آثار منحصربهفرد این نویسنده است که به او اجازه داده تا دو وجه متفاوت شخصیت خود را به خوبی با هم ترکیب کند: مری وستمکات، زن رمانتیک انگلیسی و آگاتا کریستی، ملکهی کتابهای جنایی. نتیجهی آن شده مجموعهای جذاب با داستانهایی با فضای رمانتیک و گوتیک با معماهایی هوشمندانه. کریستی در زندگینامهی خود از آقای کوئین و آقای ساترثویت به عنوان دو شخصیت مورد علاقهی خود از کتابهایش یاد کرده است و با خواندن این مجموعه متوجه خواهید شد چرا. فقط کاش میتوانستیم داستانهای بیشتری با همکاری این دو نفر داشته باشیم که با عناصر تازه و زیرلایههای فراطبیعی، داستانشان با آثار دیگر این نویسنده تفاوت بسیاری دارد.
لحن روایی داستانهای این مجموعه اغلب رویایی و عاشقانهاند و ماجراهایی که عشق و قتل را به خوبی با هم آمیختهاند به خوبی در ذهن میمانند، مثل «هارلی کوئین مرده» و «مردی از دریا». اگر از خوانندگان همیشگی کتابهای خانم مارپل و پوآرو هستید، در این مجموعه نیز میتوانید داستانهایی با المانها و پیچشهای پلیسی کتابهای کلاسیک این ژانر پیدا کنید و از آن لذت ببرید. حضور وهمآلود و گاه آزاردهندهی آقای کوئین، در کنار لحظات شیرین و رمانتیک این کتاب را به یکی از خواندنیترین کتابهای کریستی تبدیل کرده که متأسفانه خوانندگان آنقدرها سراغش نرفتهاند.
۵. شبح مرگ بر فراز نیل (Death on the Nile)
«شبح مرگ بر فراز نیل» از مجموعه کتابهای هرکول پوآرو است که کریستی در سال ۱۹۳۷ میلادی منتشر کرد. این کتاب بیشتر از آنکه به خاطر پیچیدگی معماهایش معروف شده باشد، به خاطر شخصیتهایی بدیع که کریستی خلق میکند بهیادماندنی شده است. در «شبح مرگ بر فراز نیل» هیچکس آنطور که به نظر میرسد نیست و همه در کنار هم در این کشتی به دام افتادهاند.
پوآرو در این داستان تعطیلات خود را میگذارند و مثلا میخواهد از کار فاصله بگیرد. اما وقتی جسد زنی جوان به نام لینت ریجوی در کشتی پیدا میشود، تعطیلات پوآرو چرخشی صد و هشتاد درجهای پیدا کرده و کارآگاه محبوب چارهای جز این ندارد که دل به دریا بزند و معما را حل کند. شخصیتهای جالبی مسافران این کشتی را تشکیل میدهند که هر یک به نوعی به قضیهی قتل ارتباط پیدا میکنند؛ از طرفی دوست حسود لینت ژاکلین را داریم که به خاطر ثروت و ازدواج لینت حرص میخورد که میتواند انگیزهی مهمی برای قتل باشد. یکی از کاراکترها نامزد لینت به نام سایمون است که پیش از این با ژاکلین ارتباط داشته و مشکلات مالیاش میتواند به دلیل مهمی برای جنایت تبدیل شوند. دکتر بسنر با گذشتهی مبهم خود و خدمتکار وفادار لینت یعنی لوئیز نیز در مظان اتهام قرار دارند. پوآرو به سیستم همیشگی خودش با هر یک جداگانه مصاحبه میکند، جزئیات به ظاهر بیاهمیت داستان آنها را کنار هم میگذارد تا به روایتی از روابط عشقی ممنوع، کینههای گذشته و نقشههای پنهان پی ببرد. با نزدیک شدن سفر دریایی بر نیل به پایان خود، پوآرو همهی مظنونان را در یک پایان نمایشی دور هم جمع میکند تا هویت قاتل را آشکار کند.
کریستی در «شبح مرگ بر فراز نیل» به جز آنچه معمولا از یک داستان پوآرو توقع دارید، با خوشذوقی اطلاعات تاریخی از فرهنگ و باستانشناسی مصر در گوشه و کنار کتاب گنجانده که حاصل سفرهای شخصی خود کریستی به مصر بوده است. در واقع او بارها به این کشور سفر کرد که تأثیر مهمی بر بسیاری از کتابهایش داشته است، از جمله همین «شبح مرگ بر فراز نیل». او اولین بار با مادر خود و در سن ۱۷ سالگی سه ماه را در قاهره گذراند و از اهرام بازدید کرد. در ۱۹۱۴ میلادی نیز شهر باستانی «اقصر» را دید؛ اما مهمترین سفر او به سال ۱۹۲۹ میلادی بازمیگردد که کریستی همراه همسر دوم خود، مکس مالووان، که یک باستانشناس بود، به مصر سفر کرده و همسرش را در حفاریهایش در اقصر همراهی کرد. او چندین زمستان را در مصر گذارند و غرق فرهنگ مصر باستان شد و از نزدیک اکتشافات باستان شناسی را مشاهده کرد. از همین روست که دانش او در زمینهی تاریخ و فرهنگ مصر در «شبح مرگ بر فراز نیل» بازتاب زیادی پیدا کرده است.
«شبح مرگ بر فراز نیل» یکی از ماندگارترین رمانهای کریستی است که در آن با عاشقانههای بسیاری طرف هستیم و یکی دوتایی از این روابط احساسی درست در وسط یک پروندهی قتل نطفه میبندند؛ علاوه بر اینها در این داستان با یک مثلث عشقی، یک زن خانهخرابکن، عشقهای محکوم به فنا، روابط تازه، حسادتهای عاشقانه و معشوقین طردشده هم روبهرو میشویم. این کتاب عاشقانهها و رمز و راز را به بهترین شکل با هم ترکیب میکند و شما نمیتوانید معمای یکی را بدون درک دیگری حل بکنید. حتی میتوان به این جمله از کتاب اشاره کرد که به خوبی حال و هوای آن را در چند کلمه خلاصه میکند: «عشق میتواند چیز بسیار ترسناکی باشد. به همین دلیل است که اغلب داستانهای عاشقانه تراژدی هستند.» این کتاب دستخوش اقتباسهای بسیاری بوده است. از نسخهی ۱۹۸۷ گرفته، تا فیلم ۲۰۲۲ ساختهی کنت برانا و تهیهکنندگی ریدلی اسکات که ستارههای مشهوری نیز در آن بازی میکنند، از جمله خود کنت برانا در نقش هرکول پوآرو، گل گدوت و آرمی همر.
۶. سرو غمگین (Sad Cypress)
در «سرو غمگین» آگاتا کریستی، زن جوانی به نام النور کارلایل به خاطر قتل رقیب عشقیاش، مری جرارد، متهم میشود. انگار که شواهد همه دست به دست هم دادهاند تا او را محکوم کنند؛ النور انگیزه، فرصت و ابزار مسموم کردن مری همه را داشته است. با این حال حقیقت پشت این تراژدی در زیر پوششی از رازها و روایتهای دروغین مدفون شده است. هرکول پوآرو اما به بیگناهی النور اصرار دارد. او با دقت پیشینهی هر شخصیت را از نظر میگذراند و در این میان خواستههای پنهان، رسواییهای گذشته و کینههای طولانی مدتی آشکار میشوند که پرده را از پیش چشم همگان میکشد.
شک نکنید که «سرو غمگین» یکی از رمانتیکترین کتابهای جنایی آگاتا کریستی است. این داستان با دست گذاشتن بر موضوعاتی چون عشق، هوس، حسادت و زیادهخواهی شما را فراتر از یک معمای قتل، به کاوشی در ذات انسانی میبرد که در زیر پوست زندگیهای به ظاهر معمولی این شخصیتها نهفته شده است. همچنین این داستان اولین باری است که کریستی پا به فضای دادگاه میگذارد و شخصیتها را در محیط قضایی نشان میدهد. یکی دیگر از نکات «سرو غمگین» که داستان آن را نسبت به سایر کتابها با حضور هرکول پوآرو متفاوت میکند، نقش ویژهی این کارآگاه در کتاب است که برای خوانندهی همیشگی داستانهای او کاملا تازه است. پوآروی بلژیکی در این کتاب بیشتر نظارهگر است و فعالانه در ماجرا دخالت ندارد؛ بلکه استنباطهای خود را بعدا در روایت ارائه میدهد؛ درواقع، او اصلا تا بخشهای انتهایی ماجرا به داستان وارد نمی شود. شاید بتوان قرابتی بین کاراکتر پوآرو در این داستان با خود واقعی کریستی ببینیم؛ چراکه کریستی خود یکی از بهترین ناظرین ذات انسان است و در توصیف شخصیتها و انگیزههای آنها کمتر کسی روی دستش بلند میشود.
النور نیز کاراکتر جالبی است. برای بخش ابتدایی کتاب ما کاملا به روایت او از قضایا متکی هستیم که موجب شده این داستان با راوی نامطمئن خود خواننده را از مسیر اصلی منحرف کند. این برای یک رمان هرکول پوآرو غیرمعمول است؛ از این نظر که احتمال دارد عدالت برقرار نشود، چیزی که به ندرت در هیچ یک از کتابهای آگاتا کریستی دیدهایم. النور در آغاز کمی سرد و محتاط ظاهر میشود، اما ماجرای رمانتیک و داستان عشق او به رودی ولمن که یکدیگر را از زمان کودکی میشناسند به سرعت مهر این شخصیت را به دل خواننده میاندازد. اما رودی عاشق و شیفتهی مری میشود و این خود دلیل مهمی است تا همه انگشت اتهام را به سمت النور بگیرند و او را به قتل از روی حسادت متهم کنند. به قول معروف، اغلب قتلها یا به خاطر عشق اتفاق میافتند یا پول و پروندهی النور علاوه بر اینها، مملو از احساسات سرکوبشده و حرص و طمع است. همهی اینها موجب میشود بخواهید «سرو غمگین» را نه برای قتل و رمز و رازهایش، که برای حس غمگین مالیخولیایی که بر النور چیره میشود بخوانید؛ کسی که میبیند مردی که همیشه دوستش داشته حالا عاشق کس دیگری شده و حالا از درون فرومیپاشد. همین ویژگی «سرو غمگین» را به یکی از کتابهای جنایی آگاتا کریستی تبدیل کرده که در کنار فضای رمانتیک خود پسزمینهی بسیار تیره و تاری دارد؛ درواقع این کتاب یکی از تاریکترین داستانهای کریستی را در خودش جای داده است و از نظر سایهی سنگین شومی که بر کتاب غلبه کرده تنها میتوان آن را با کتاب «شب بیپایان» این نویسنده مقایسه کرد.
این کتاب حال و هوای آهنگ «جولین» را القا میکند؛ مثل آن در «سرو غمگین» نیز با یک زن فداکار آشنا میشویم که توسط یک رقیب زیبارو کنار زده میشود. اما وقتی این رقیب به طرز مشکوکی به قتل میرسد، به نظر قهرمان داستان ما تنها کسی است که انگیزه و فرصت کافی برای ارتکاب جرم را داشته است؛ تا اینکه پوآرو از راه میرسد. آنچه خواندن «سرو غمگین» را تا این اندازه لذتبخش میکند، لحن رمانتیک، رویایی و اسرارآمیزی است که در کل رمان جریان دارد. این رویکرد شاعرانه به یک کتاب جنایی، تنها از آگاتا کریستی برمیآید و فکر نمیکنم امروزه کسی را پیدا کنید که بتواند داستانی رمانتیک بنویسد و عشق را تا این اندازه جدی بگیرد. متأسفانه «سرو غمگین» آنقدرها که استحقاقش را دارد دیده نشده و از نظر اقتباسهای تلویزیونی یا سینمایی هم تنها یک بار برای سریال تلویزیونی پوآرو اقتباس شده و یک بار هم به صورت اجرای رادیویی از رادیو بیبیسی پخش شده است.
۷. شب بیپایان (Endless Night)
در «شب بیپایان» کریستی داستان زندگی مردی به نام مایکل راجرز را از زبان خود مایکل بازگو میکند. مایکل جوانی فقیر اما جاهطلب است که زندگیاش را بدون هدف خاصی میگذراند. این وضعیت با دیدن زن جوانی به نام الی تغییر میکند. مایکل و الی عاشق یکدیگر میشوند و با اینکه مایکل پولی در بساط ندارد، اما از شانس خوبش، الی ثروت عظیمی به ارث برده و این دو میتوانند خانهی رویاهایشان را بسازند؛ البته درست در منطقهای که به خاطر کولیها خیلی وقت است روی آرامش را به خود ندیده است. با وجود زندگی به ظاهر مجلل آنها، حوادث عجیبی به مرور خودنمایی میکنند و مایکل بیقرار میشود. همزمان الی نیز رفتارهای عجیبی از خود نشان میدهد که باعث میشود شوهرش به او شک کرده و مدام اعمال الی را زیر سوال ببرد.
فضاسازی کریستی در این کتاب شگفت انگیز است. در دو سوم ابتدایی داستان «شب بیپایان» تقریبا هیچ اتفاقی نمیافتد و ما تنها با دو شخصیت اصلی یعنی مایکل و الی آشنا میشویم و چگونگی ملاقات آنها، ازدواجشان و زندگی با یکدیگر را نظاره میکنیم. با این حال کریستی استادانه فضایی ایجاد میکند که نه تنها احساس میکنید اتفاق وحشتناکی در کمین است، بلکه ترس بر شما چیره میشود. محلهای که داستان در آن اتفاق میافتد (Gypsy’s Acre)، محیطی طردشده با فضایی شوم و منزوی است که از همان لحظات ابتدایی لحن روایت را به سمت و سوی تاریکی سوق میدهد. شایعات مردم محلی دربارهی نفرین و اتفاقات عجیب و غریبی که در این مکان میافتد بر حال و هوای آزاردهندهی داستان میافزاید. با پیشرفت داستان، مایکل با شک و ترس روبهرو میشود و حالاتی از پارانویا نشان میدهد که باعث میشود خواننده اطمینان خود را به آنچه مایکل روایت میکند از دست بدهد. بیشک «شب بیپایان» یک رمان تاریک است با پیچشها و چرخشهای داستانی فراوان و یک پایان غافلگیرکننده و کریستی به بهترین شکل از تعلیق و عشق، در قالب وسواسیگونهی آن، در پیشبرد داستانش بهره برده است.
«شب بیپایان» یکی از آخرین کتابهای آگاتا کریستی است که از سبک کلاسیک این نویسنده در ژانر جنایی فاصله میگیرد و به قلمروی کتابهای گوتیک و روانشناختی وارد میشود که از زاویه دید تاریکی به رابطهی رمانتیک نگاه میکند. باوجود اینکه در طول داستان با جنایتی مواجه خواهیم شد، اما محوریت کتاب بیشتر بر کاوش در اذهان پریشان کاراکترهایش متمرکز میشود که فضایی ناآرام ایجاد میکنند و پایانبندی آن هم خواننده را به تأمل وامیدارد. روایت اولیه حول داستان عشق مایکل و الی و رویای آنها برای زندگی مشترک در خانهی خودشان شروع میشود و رابطهی به نظر عالی عاشقانهی آنها اساسا وضعیت ذهنی و عاطفی مایکل را شکل میدهد. با این حال، به زودی متوجه خواهید شد که این یک قصهی پریان با ماجراهای رمانتیک افسانهای نیست. با پیشروی داستان، شکافها و شبهههایی در روایت مایکل دیده میشود که ماهیت تاریکتر رابطهی آنها را آشکار میکند. شیفتگی اولیهی مایکل نسبت به الی تمایلی وسواسگونه دارد و در مقابل، پیشینهی متفاوت این زن و شوهر وضعیت را بیش از پیش بغرنج میکند.
کریستی آنقدر قتل و جنایت دیده (حداقل در ذهنش) تا بتواند به بهترین شکل تصویری قانعکننده از ذهن عجیب مایکل به خواننده نشان دهد. بگذارید اینطور بگوییم که حتی پس از خواندن داستان نمیتوانید به طور دقیق بگویید چه اتفاقی افتاد، هیچ سوالی واقعا پاسخ داده نمیشود و خواننده در آرزوی افشاگریهایی به سبک داستانهای پوآرو میماند. اما آنچه کریستی باقی میگذارد، پرسشهایی است که تا مدتها از ذهنمان پاک نخواهد شد: آیا مایکل واقعا عاشق الی شد؟ آیا اصلا او توانایی عاشق شدن داشت؟ آیا زندگی بدون عشق برای مایکل ممکن بود؟
سیدنی گیلیات کارگردان اقتباس سینمایی از «شب بیپایان» بود که با حضور هیلی میلز، پر اسکارسون و بریت اکلند در ۱۹۷۲ میلادی اکران شد. این فیلم با نقدهای منفی که دریافت کرد حتی نتوانست به اکران ایالات متحده برسد. خود کریستی در آغاز از حضور گیلیات و انتخاب بازیگران اعلام رضایت کرد؛ اما پس از دیدن محصول نهایی کاملا ناامید شد و به ویژه از تغییراتی که در داستان ایجاد شده بود انتقاد کرد.
منبع: Crimereads