۱۰ شخصیت محبوب انیمیشنهای عصر یخبندان
اوایل دههی ۲۰۰۰ تغییرات مهمی در صنعت انیمیشن به وقوع پیوست و کمکم طراحیهای دستی جای خودشان را به مدلسازی سهبعدی دادند. مجموعههای «داستان اسباببازی» (Toy Story) و «شرک» (Shrek) به عنوان پیشتازان این سبک شناخته میشوند اما بدون شک یکی از مهمترین فرنچایزهای آن زمان که حسابی دست کم گرفته شد، «عصر یخبندان» (Ice Age) و دنبالههایش بود.
اولین قسمت این فرنچایز سال ۲۰۰۰ اکران شد و ماجراهای گروه نامانوسی متشکل از یک ماموت در معرض انقراض به نام مانی، یک تنبل زمینی پرحرف به نام سید و یک ببر درنده به نام دیگو را دنبال میکرد که تلاش میکردند نوزادی را صحیح و سالم به قبیلهی انسانیاش برسانند. عصر یخبندان خیلی زود مورد توجه مخاطبان زیادی از سراسر دنیا قرار گرفت و به مجموعهای از فیلمهای بلند و کوتاه تبدیل شد که همگی در دورهای اتفاق میافتادند که هنوز انسانها بر کرهی زمین حکومت نمیکردند.
در هر دنبالهی جدید عصر یخبندان سه شخصیت اصلی یعنی مانی، سید و دیگو با شخصیتهای تازهای آشنا میشوند و روابط پیچیده و تا اندازهای احمقانهی آنها، داستان را پیش میبرد. بعضی از این شخصیتها مثل الی و هلو به اعضای دائمی گروه تبدیل شدند و در بیشتر قسمتها حضور داشتند. در حقیقت هنگامی که مانی و همراهانش با شرایط اضطراری روبهرو شدند و زندگیشان در معرض تهدید قرار داشت، دوستیها شکل گرفت، خانوادهها بزرگتر شد و دشمنان شکست خوردند. در این مقاله نگاهی خواهیم داشت به محبوبترین شخصیتهای این فرنچایز بر اساس جذابیت شخصیشان برای مخاطبان.
۱۰- هلو (Peaches)
مانی برای مدت طولانی احساس میکرد آخرین ماموت باقی مانده روی کرهی زمین است تا این که ناگهان با یکی دیگر از اعضای باقی مانده از گونهی در معرض انقراضش یعنی الی ملاقات کرد که ظاهرا اعتقاد چندانی به ماموت بودن نداشت و به سبک و سیاق صاریغها زندگی میکرد!
مانی و الی خیلی زود با هم ازدواج کردند و صاحب دختری به نام هلو شدند. با توجه به اصل و نسب ماموتی هلو بدیهی است که به نقطهی کانونی داستان دنبالههای بعدی عصر یخبندان تبدیل شود که البته همیشه هم خوب نبود. دور از ذهن نیست که هلو با توجه به سن کمش به عنوان کلیشهی «نوجوان بدخلق» در داستان حضور داشت. او نسبت به پدر و مادرش سرکش بود، آزادی بیشتری میخواست و دوست صمیمیاش لوئیس که یک موش کور بود را به طور آشکار نادیده میگرفت تا مقابل دوستان تازهی ماموتیاش باحال و خفن به نظر برسد. این که هلو اغلب بدترین ویژگیهای اخلاقی مانی را به عنوان یک پدر محافظ به مخاطبان نشان میداد، در بسیاری از قسمتها بیش از حد کلیشهای و حوصله سربر به نظر میرسید.
هلو علیرغم رفتار نابالغانه در نهایت موجودی شجاع و مهربان است که به دوستان و خانوادهاش عشق میورزد و برای محافظت از آنها حاضر است جانش را هم به خطر بیندازد. او با گذر از طوفان نوجوانی و بلوغ، به یک خانم بزرگ و بالغ تبدیل میشود که با ماموتی به نام جولیان ازدواج میکند و تشکیل خانواده میدهد.
۹- مادربزرگ (Granny)
سید نه تنها شادترین شخصیت عصر یخبندان است بلکه احتمالا سرخوشترین تنبل کرهی زمین هم به حساب میآید اما زندگی شخصی او پیش از ملاقات با دیگو و مانی بسیار غمانگیز بود؛ خانوادهی سید به اندازهای او را مزاحم تلقی میکردند که برای این که از شرش خلاص شوند، او را به حال خودش رها کردند تا اصطلاحا تنهایی گلیمش را از آب بیرون بکشد. در «عصر یخبندان: رانش قارهای» (Ice Age: Continental Drift) خانوادهی سید بالاخره بازمیگردند و البته پیش از این که دوباره ناپدید شوند مادربزرگ پیر و فرتوتش را هم نزد او رها میکنند!
مادربزرگ سید یک تنبلِ چروکیده و لرزان است که همیشهی خدا در دو قدمی مرگ قرار دارد و البته در کمال ناباوری از ملاقات با فرشتهی مرگ خودداری میکند. البته او علیرغم ظاهر نحیفش، پیرزنی حیلهگر است که به کمک زبان نیشدار و البته عصایش میتواند از پس هر کاری برآید. او ادعا میکرد حیوان خانگی دوستداشتنی دارد و بقیه تصور میکردند احتمالا تا حالا هفتکفن پوسانده اما خیلی زود مشخص شد در حقیقت یک نهنگ بسیار سرزنده است.
تحمل ماهیت پرخاشگر مادربزرگ گاهی بسیار دشوار است و تمایلش برای سقوط آزاد در هرگونه موقعیت خطرناکی اغلب گروه را به دردسر میاندازد. با این حال او در نهایت به عضو ارزشمندی از گروه سید و مانی تبدیل میشود و مخاطبان از این که مادربزرگ تصمیم گرفت به عنوان یک تنبل جوان در ژئوتوپیا بماند حسابی خوشحال شدند.
۸- روشن (Roshan)
قسمتهای بعدی این فرنچایز به صورت غلوآمیزی فانتزی شدند؛ از برخورد شهاب سنگ به زمین گرفته تا سفر در زمان و دزدان دریایی اما قسمت اول عصر یخبندان از این قاعده مستثنا بود و رویکرد نسبتا واقعگرایانهتری داشت. داستان این قسمت در دوران پارینه سنگی میگذشت و با صحنهی وحشیانه و دلهرهآوری شروع شد که در آن زنی به نام نادیا سعی میکند از دست ببرهای درنده فرار کند و بچهی کوچکش که روشن نام دارد را نجات دهد. نادیا بالاخره موفق شد با آخرین توانش روشن را به سید و مانی بسپارد و سپس در آب غرق میشود.
مانی ابتدا نمیخواهد با روشن، کاری داشته باشد و دوست دارد او را به حال خودش رها کند اما نهایتا جذب خوشخلقی و عدم ترسش از حیوانات وحشی میشود و تصمیم میگیرد از او نگهداری کند. از این جا به بعد روشن با مانی بداخلاق، سید سرخوش و دیگوی مکار همراه میشود تا شاید به خانوادهاش برسد.
بدون شک این شخصیت دوستداشتنی روشن است که در سرتاسر عصر یخبندان ۱ سبک خاصی به داستان می بخشد. اگرچه او تنها در قسمت اول این فرنچایز حضور داشت اما تاثیرش در قسمتهای دیگر هم کاملا محسوس است؛ زیرا عامل اتصال سید، دیگو و مانی به یکدیگر است و مثلث جاودانهی آنها را تشکیل میدهد.
۷- کرش و ادی (Crash and Eddie)
هر فیلم ماجراجویی کودکانهای به لحظات کمدی نیاز دارد؛ در فیلم اصلی عصر یخبندان سید این وظیفهی مهم را بر عهده داشت اما با گذشت زمان بالغتر شد و در نتیجه فرنچایز به معرفی شخصیتهای بانمک تازهای نیاز داشت تا بار طنز انیمیشن را بر دوش بکشند، در این شرایط پای ادی و کرش به عنوان برادران الی، البته از نژاد صاریغ به مجموعه باز شد. آنها برای نخستین بار در «عصر یخبندان: ذوب» (Ice Age: The Meltdown) ظاهر شدند.
در این قسمت دنیا در معرض غرق شدن در اثر سیلی فاجعهبار قرار داشت و دیگو، سید و مانی تصمیم گرفتند به حیوانات دیگر بپیوندند تا به مکانی امن مهاجرت کنند. آنها در میانهی راه با دو صاریغ به نامهای ادی و کرش روبهرو شدند، که آمدند به خواهرخواندهشان الی سر بزنند؛ یک ماموتی که به سبک صاریغها بزرگ شده!
کرش و ادی با وجود جثه کوچکشان خیلی زود ثابت میکنند میتوانند به کمک حرکات آکروباتیک و انرژی بسیار زیادشان، کارهای محیرالعقولی انجام دهند. این دو برادر بانمک عمدتا به خاطر ایجاد لحظات خندهدار در فیلم حضور دارند اما چون به خانوادهشان واقعا اهمیت میدهند کمکم به مانی و دوستانش ملحق میشوند و در قسمتهای بعد هم حضور پررنگتری دارند. همیشه میتوان روی شیرینکاریهای ادی و کرش مثل استفاده از درختان به عنوان منجنیق یا مسابقه با چوب حساب کرد تا همه چیز سرزندهتر به نظر برسد.
۶- الی (Ellie)
مانی به عنوان رهبر غیررسمی فرنچایز عصر یخبندان سرگذشت دلخراشی دارد؛ او پیشتر زن و بچه داشت اما توسط شکارچیان انسان کشته شدند. مانی برای مدت طولانی علاقهای به تشکیل دوبارهی خانواده نداشت و خود را یک ماموت تنها میدانست که باید سفرش را ادامه دهد و نهایتا هم به عنوان یک ماموت سالخورده از دنیا برود اما زمانی که با الی ملاقات میکند همه چیز تغییر میکند.
الی ماموت غولپیکری است که توسط خانوادهای از صاریغها بزرگ شده و حالا خودش را یکی از آنها میداند و دقیقا مثل یک صاریغ اصیل رفتار میکند. الی از بسیاری جهات نقطهی مقابل مانی است؛ او راحت، خونگرم و خوشاخلاق است و خیلی زود با دیگو و سید دوست میشود. وقتی مانی بالاخره موفق میشود الی را دربارهی بیولوژی ماموتیاش متقاعد کند، با هم ازدواج میکنند.
خانوادهی آنها کمکم بزرگ و به دخترشان هلو و دامادشان جولیان ختم میشود. این خانوادهی ماموتی اساس فیلمهای بعدی فرنچایز عصر یخبندان را تشکیل میدهند. الی ثابت میکند نسبت به مانی والد سردرگمتری است اما در مواجهه با خطر برای محافظت از خانوادهاش آمادگی کامل دارد. عشق میان مانی و الی برای سید و دیگو هم الهامبخش است و آنها را به پیدا کردن همتای مناسب در قسمتهای بعدی تشویق میکند.
۵- دیگو (Diego)
حتی تصور این که یک ببر دندان خنجری بتواند به شخصیت انیمیشنی باحال و دوستداشتنی تبدیل شود، عجیب و غریب است اما دیگوی عصر یخبندان ثابت کرد این اتفاق کاملا ممکن است. او یک پیشینهی بسیار عالی هم دارد که باعث ارتباط عمیق مخاطبان با این ببر درنده میشود؛ دیگو در قسمت اول عصر یخبندان یکی از اعضای گلهای از ببرهای دندان خنجری بود که به دنبال شکار و خوردن نوزاد انسانی به نام روشن بودند که توسط مانی و سید محافظت میشد.
دیگو که نمیخواهد مستقیما با مانی روبهرو شود، وانمود میکند قصد دارد برای نجات بچه به او و سید کمک کند، فارغ از این که به طور مخفیانه آنها را به کمینگاه ببرها هدایت میکند. دیگو در میانهی راه تغییر اساسی در اعماق قلبش احساس میکند و تصمیم میگیرد از مانی، سید و بچه مثل خانوادهاش محافظت کند. او به گلهاش خیانت میکند و به همراه ماموت و تنبل داستان، یک گروه تازه و البته نامانوس را تشکیل میدهند.
در قسمتهای بعدی دیگو را میبینیم که با طبیعت وحشی و درنده خویش و البته میل به تنهایی دست و پنجه نرم میکند اما در نهایت متوجه میشود ارزشی که خانوادهی جدیدش در زندگی برای او به ارمغان آوردند خیلی مهمتر از غریزهاش برای جدا شدن است. در فیلمهای آخر فرنچایز عصر یخبندان دیگو کاملا در نقش یک برادر/ عموی بزرگتر فرو میرود و حتی ماجراجویی عاشقانهای را با ببر مادهی زیبایی به نام شیرا آغاز میکند.
۴- مانی (Manny)
عصر یخبندان از بسیاری جهات داستان ماموتی به نام مانی و روابط نامحتملی است که در سفری به نام زندگی برقرار میکند. مانی یکی از اولین شخصیتهای بود که در قسمت اول به عنوان موجودی بدخلق و ضداجتماعی معرفی شد اما در حقیقت از درد پنهان از دست دادن همسر و فرزندانش رنج میبرد و میخواست تنهایی به مسیرش ادامه دهد تا دوبارهاین رنج غیرقابلتحمل را تجربه نکند.
مانی در نهایت با اکراه رهبری گروه عجیب و غریبشان را بر عهده گرفت و به سید و دیگو کمک کرد، روشن را به خانوادهاش برسانند. تمایلات ضد اجتماعی مانی در طول مسیر کمکم از بین رفت و در پایان فیلم تصمیم گرفت در کنار دیگو و سید به عنوان دوستان جدیدش بماند. مانی بعدا با همسرش الی و دخترش هلو خانوادهی جدید تشکیل داد که روابطشان اساس قسمتهای بعدی عصر یخبندان را به وجود آورد.
طبیعت این ماموت بیشباهت به شرک یا حتی بتمن نیست؛ زیرا در پس چهرهی جدی و عصبیاش درد واقعی ناشی از ترومای گذشته لانه کرده. همهی اینها روح مهربان او را پنهان کرده که تمایل دارد زندگی دیگران را نجات دهد و برای این کار از به خطر انداختن جان خودش واهمهای ندارد. بزرگترین پیروزی مانی در فرنچایز عصر یخبندان غلبه بر دشمنانی مثل ببر دندان خنجری سوتو نیست بلکه باز کردن قلبش به روی عشق و قرار دادن خودش در معرض آسیبپذیری دوباره، مهمترین کاری است که انجام داده است.
۳- باک (Buck)
باک وایلد راسوی ماجراجویی است که علیرغم ورود دیرهنگام، خیلی زود به یکی از محبوبترین شخصیتهای این فرنچایز تبدیل شد. اولین حضور باک در «عصر یخبندان: ظهور دایناسورها» (Ice Age: Dawn of the Dinosaurs) بود؛ پس از یک سری حوادث غیرمنتظره سید به دنیای زیرزمینی میرود که محل زندگی دایناسورهایی است که تصور میشد منقرض شدند. مانی، دیگو، الی و هلو برای نجات سید به این سرزمین زیرزمینی میروند ، فارغ از این که در خطر بلعیده شدن توسط دایناسورها قرار دارند.
دقیقا همین جا است که باک وایلد وارد میشود و مهارتهای آکروباتیک باورنکردنی و البته چاقوی ساخته شده از دندان دایناسورش اوضاع را سر و سامان میدهد. باگ با استفاده از دانش تخصصی که پس از سالها گیر افتادن در زیرزمین به دست آورده، میتواند سید و دوستانش را آزاد کند و به آنها کمک کند خودشان را روی زمین برسانند. باک علیرغم این که فرصت پیوستن به آنها را دارد، در نهایت تصمیم میگیرد در سرزمین دایناسورها بماند و تنها در مواقع خطر خارج شود؛ مثل وقتی که مجبور میشود به مانی و دیگران دربارهی خطر اصابت شهاب سنگ به زمین هشدار بدهد.
باک نیمه دیوانه، به صورت بیرحمانهای سرخوش و تا حد دیوانهواری جسور است. این راسوی عجیب را میتوان ملغمهای از ایندیانا جونز، جیمز باند و کاپیتان جک اسپارو دانست. باکِ ماجراجو که دشمنان بزرگتر از خودش را به راحتی گول میزند و زندگی خطرناکی را نه از سر ناچاری بلکه برای تفریح در پیش گرفته، یکی از جذابترین شخصیتهای عصر یخبندان است و عجیب نیست که اسپین آف خود به نام «عصر یخبندان: ماجراهای باک وایلد» (The Ice Age Adventures of Buck Wild) را داشته باشد.
۲- سید (Sid)
در حالی که فرنچایز عصر یخبندان بیشتر شخصیت مانی را در مرکز روایتهایش قرار میدهد، سید اغلب محرک اصلی و همان کسی است که باعث به وقوع پیوستن همهی ماجراها میشود؛ زیرا خودش را با اشتیاق و معصومیت به جریان زندگی میسپارد، همان کاری که دیگو و مانی از انجام آن عاجز هستند. این همان شور و اشتیاقی است که سید از طریق آن مانی راضی میکند از روشن محافظت کنند و او را به خانوادهاش تحویل دهند.
در قسمتهای بعدی عشق سید به دیگران باعث میشود مانی و دیگوی خشمگین درگیر مسائل خطرناکی شوند. از جملهی این لحظات میتوان به قسمت سوم اشاره کرد که سید تخمهای رها شدهای را پیدا میکند و از آن جایی که تصور میکند مادرشان آنها را رها کرده، تصمیم میگیرد از آنها محافظت کند اما خیلی زود دایناسور برای پس گرفتن بچههایش برمیگردد و سید و دار و دستهاش به دردسر بزرگی میافتند.
سید دست و پا چلفتی و ناتوان است اما مانی و دیگو جذب ارادهی سرسختانهاش برای دوستی با دیگران میشوند و کمکم او را مثل برادرشان میدانند و دوست دارند. اگر مانی مغز متفکر گروه باشد و دیگو بازوی اجرایی، بدون شک سید قلب گروه است. او همچنین مسئول بسیاری از لحظات کمدی فیلم است؛ همه چیز از لبهای عجیبش گرفته تا شیوهی خاص راه رفتنش همه و همه برای خنداندن مخاطب طراحی شده.
سید که پیش از ملاقات با مانی و دیگو توسط خانوادهی تنبلش رها شده بود، ثابت میکند اگر قلب و ذهنتان را روی عشق باز کنید، میتوانید شانس دوبارهای برای خوشبختی داشته باشید.
۱- اسکرت (Scrat)
تا این جا دربارهی بیشتر شخصیتهای اصلی فرنچایز عصر یخبندان نوشتیم اما فهرست را نمیتوان بدون اسکرت تمام کرد که مخاطبان علیرغم حضور گاه و بی گاهش حسابی دوستش دارند. اسکرت سنجابی است که به نظر میرسد همیشهی خدا در آستانهی یک حمله عصبی درست و حسابی قرار دارد. او در همهی فیلمهای عصر یخبندان حضور دارد اما به ندرت با شخصیتها یا داستانهای اصلی ارتباط پیدا میکند. البته گاهی به خاطر ناتوانیاش دردسرهایی را رقم میزند که اساس داستان را تشکیل میدهد.
اسکرت علاقهی چندانی به ماجراهایی که سید، دیگو، مانی یا سایر شخصیتها از سر میگذرانند، ندارد. اصلیترین یا به عبارتی تنها علاقهی او در زندگی سر و کله زدن با بلوطها و انبار کردن آنها است. این آرزوی ساده به صورت بینهایت با بدشانسی اسکرت ترکیب میشود و باعث ایجاد دردسرهایی مثل به راه افتادن سیلی عظیم یا پرتاب شدن به فضا میشود.
ماجراهای اسکرت اغلب با سایر وقایع عصر یخبندان در تضاد است و در حقیقت در عالم خودش به سر میبرد اما این برای مخاطبانی که عاشق تماشای این سنجاب هیستریک هستند که خودش را برای یک بلوط به اعماق جهنم هم میاندازد، هیچ اهمیتی ندارد. اسکرت را از بسیاری جهات میتوان به منزلهی بازگشتی به کارتونهای کلاسیک گذشته دانست که برای برانگیختن خندهی بیشتر به جای دیالوگ، به کمدی فیزیکی متکی بودند. این سنجاب خنگ به لطف محبوبیتش میان مخاطبان به عنوان جادوی غیررسمی سراسر فرنچایز عصر یخبندان شناخته میشود.
فهرست ما با اسکرت بازیگوش به پایان رسید، شما فکر میکنید کدام شخصیت از قلم افتاده است؟
منبع: looper
من عاشق انیمیشن عصر یخبندان ام و حتی اگه ۲۰۰۰ بار هم ببینم برام تکراری نمیشه