خانه کاغذی؛ ۱۰ دیالوگ برتر پروفسور
سرجیو مارکوینا که بیشتر با نام پروفسور در سریال موفق نتفلیکس، «خانه کاغذی» شناخته میشود، یکی از اصلیترین شخصیتهای این مجموعه است. او مغز متفکر و مسؤول سرقتها و هدایت تیم خود است و طرفداران، شخصیت منطقی و تاکتیکپذیر او را دوست دارند.
پروفسور در طول پنج فصل سریال، دیالوگهای زیادی دارد که کاراکتر او را فراموشنشدنی و پویا کردهاند و به غیر از ظاهر بیرونی سرراست و درونگرایانه او، جنبههای مختلفی از این شخصیت را به ما نشان میدهند. این جملات و دیالوگها بهخوبی شخصیت، اراده و تأثیر او بر خط داستانی سریال را به نمایش میگذارند.
- ۱۴ شخصیت سریال خانه کاغذی از منفورترین تا محبوبترین
- ۷ سریال از بازیگران سریال «خانه کاغذی» که حتما باید ببینید
- تریلر بازسازی کرهای «خانه کاغذی» عنوان سریال و بازیگران اصلی را فاش میکند
۱۰. برخورد اولیه با توکیو
«ببخشید، آیا یک دقیقه فرصت دارید؟»
جمله ابتدایی ساده، سرراست و ظریف پروفسور جرقه آغاز یکی از بهترین همکاریها و روابط این سریال است؛ توکیو و پروفسور. پروفسور مانند پدرخوانده توکیو بود و اغلب او را «فرشتهی نگهبان» صدا میزد.
شخصیتهای آنها با هم در تضاد بودند و این رابطه به همین دلیل مؤثر واقع شد. توکیو منطق و استدلال پروفسور را به چالش میکشید و پروفسور تنها کسی بود که میدانست چگونه نظر توکیو را به خود جلب کند. پروفسور در طول سریال، بهعنوان راهنمای کل تیم عمل میکند و اساسا آنها را به سمت یک زندگی بهتر هدایت مینماید و تمام این اثرگذاریها از یک نفوذ کوچک آغاز میشوند.
۹. انگیزه او
«من یک رستاخیز و یک زندگی مجدد را به تو پیشنهاد میکنم.»
این جمله شخصیت و انگیزههای پروفسور را بهعنوان یک فرد کاملا دربر میگیرد و در ذهن طرفداران خانه کاغذی ماندگار شده است. جدای از انگیزههای شخصی و سابقه قبلی پروفسور، چیزی که همیشه برای او معنی بیشتری داشت، تغییر زندگی اعضای تیم بود.
پروفسور از نظر فیزیکی به همهی آن افراد نیاز داشت تا برنامهی ۲۰ سالهی خود را اجرا کند و راه متقاعد کردن آنها برای شرکت در سرقتها را بهخوبی میدانست. او بیشتر از آنکه درباره خواستههای خودش صحبت کند، دربارهی آنها و انگیزههایشان حرف میزد.
۸. هنگام توضیح دلیل سرقتها
«در این دنیا، همه چیز با تعادلی ساده بین دو چیز اداره میشود، آنچه برنده میشوید و آنچه از دست میدهید.»
اعضای تیم در قسمت سوم فصل ۳ وارد بانک شده و اجرای فاز دوم طرح را آغاز میکنند. در فلشبکی شامل صحنههایی از دوران گذشته، شاهد یکی از بهترین مونولوگهای پروفسور هستیم.
همه برای شام دور هم جمع میشوند و پروفسور به اعضای تیم یادآوری میکند که آنها این سرقت را به خاطر ریو انجام میدهند اما خودشان هم مهم هستند. شاید دولت فکر کند آنها چیزی برای از دست دادن ندارند اما این سارقان برجسته قصد دارند کاملا برعکس طرز تفکر آنها عمل کنند.
۷. هنگام صحبت درباره میراث خود
«من یک سارق، پسر یک سارق و برادر یک سارق هستم و امیدوارم روزی پدر یک سارق باشم.»
پروفسور با این جمله که قطعا یکی از بهترین دیالوگهای خانه کاغذی است، بهخوبی به ریشههای سرقتها میپردازد. این سرقتها هرگز به خاطر پول نبودهاند. این اعمال به دلیل نمایش هنر برنامهریزی، توزیع مجدد ثروت و ادای احترام به پدر و برادر متوفی او رخ دادهاند.
پروفسور دیالوگ بالا را در پایان سریال و در تقابل با تامایو بیان میکند تا نه تنها بر هویت خود تأکید کند، بلکه نشان دهد که این سرقتها به همان اندازه که به خاطر خانوادهاش انجام شدهاند برای خود او هم مهم هستند.
۶. هنگام توضیح رابطه عشق و وفاداری
«همه پتانسیل خیانت کردن دارند.»
این دیالوگ ظریف و کوتاه است اما بهخوبی سیر تفکرات پروفسور را نشان میدهد. او در وسط دعوا با مارسی دربارهی نجات دادن یا ندادن لیسبون، این جمله را بیان میکند تا به طرفداران و خودش یادآوری کند که عشق، وفاداری را تضمین نمیکند.
نه پروفسور و نه مارسی اعتقادی به خیانت لیسبون ندارند اما پروفسور میگوید: «خیانت به این بستگی ندارد که چقدر عمیقا کسی را دوست داشته باشید، بلکه به بزرگی معضلی که در مقابل شماست بستگی دارد.»
۵. هنگام بیان حقایق برای پالرمو
«این یک جنگ است. پس مناسب رفتار کن.»
فصل چهارم سریال با یک حرکت دیوانهکننده از سوی اعضای گروه شروع میشود و آنها زندگی نایروبی را نجات میدهند. پروفسور در میان این همه هرج و مرج، به پالرمو توضیح میدهد که وضعیت آنها دیگر یک سرقت ساده یا اقدامی برای سرپیچی از سیستم نیست و اکنون به یک جنگ تبدیل شده است.
پروفسور همیشه به خاطر اهداف و خط فکری خود، به اعمال نکردن خشونت و خونریزی تأکید میکرد اما همهی این خطوط قرمز پس از گرفتار شدن در دام دولت از بین رفتند. پروفسور که به دلیل ربوده شدن و شکنجه غیرقانونی ریو عصبانی شده، اکنون با مرگ شریک زندگیاش به آستانه صبر خود رسیده است.
۴. هنگام توضیح دلیل عدم اعمال خشونت
«حتی اگر فقط یک قربانی داشته باشیم دست از رابین هود بودن برمیداریم.»
این باند از همان ابتدای پخش سریال، مانند رابین هودهای امروزی عمل میکردند. این گروه که به دزدی از ثروتمندان و بخشیدن به فقرا معروف بودند، ثروت خود را بین مردم تقسیم میکردند.
پروفسور که بهعنوان باهوشترین فرد گروه شناخته میشود، از همان قسمت اول فصل اول، توضیحات خود درباره نقشه و انگیزههای پروژه را کاملا واضح ارائه میدهد و مشخص میکند که انگیزه عمیقتری پشت سرقتها قرار دارد که مرتبط با اختلاف طبقاتی است و نه خشونت. او همیشه در نظر داشت که مردم در کنارشان و طرفدار آنها بمانند تا اعضای تیم بهعنوان قهرمان دیده شوند و نه اشخاص شرور.
۳. هنگام توضیح درباره این که مرگ او پایان کار نیست
«این نقشه برای جلوگیری از هر گونه عامل شکست، حتی مرگ من، طراحی شده است.»
پروفسور به تمام جزئیات طرح و صفر تا صد کار فکر میکند. او در یکی از خطرناکترین لحظات سریال، سعی میکند تا به همکارانش بفهماند که نقشهاش به نوعی ارتباطی با مرگ افراد ندارد و اینکه مرگ او پایان کار نیست.
اعضای تیمش این موضوع را بهخوبی درک میکنند و او حتی در خطرناکترین لحظه زندگیاش هم به آنها اطمینان میدهد که هرگز در برابر گروهش نخواهد ایستاد، حتی اگر به بهای مرگش تمام شود.
۲. هنگام توضیح درباره رابطه عشق و کوری
«وقتی کسی عاشق باشد، همهچیز را از پشت شیشههای رنگی و فوقالعاده میبیند.»
پروفسور در فصل ۳، توضیح میدهد که عشق حتی متمرکزترین افراد را هم کور میکند. او تأکید دارد که عشق میتواند منطق افراد را از بین ببرد.
بزرگترین نمود این موضوع برای پروفسور، جلوتر و در قسمتهای بعدی سریال دیده میشود و او با باور به مرگ لیسبون، در یک سراشیبی رو به پایین میافتد. انگیزهای که با عشق و انتقام ایجاد شود، عینی و سطحی است و این نوع انگیزه تقریبا پروفسور و گروه را به مسیر اشتباه هدایت میکند تا اینکه پروفسور متوجه میشود که لیسبون هنوز زنده است.
۱. هنگام جمعبندی کار
«همه چیز آنطور که میخواستیم پیش نرفت. امروز همه اینجا نیستند اما چیزهای زیادی به دست آوردیم.»
پروفسور در حالی که طولانیترین عملیات سرقت آنها در نهایت به پایان میرسد، یک سخنرانی صمیمانه ارائه میدهد و اعضای گروه در نهایت در آشیانه خود بار دیگر با هم متحد میشوند. دوربین تمام چهرههای در میان جمعیت مانند توکیو، نایروبی، مسکو، اسلو و برلین را بهخوبی به تصویر میکشد.
این صحنه برای هر طرفداری که ماجراجویی گروه را در چهار فصل گذشته دنبال کرده، لحظهای تلخ و در عین حال شیرین است و از همینجاست که دو مورد از فکرشدهترین و دقیقترین سرقتهای تاریخ سریالهای تلویزیونی ریشه میگیرد و به وقوع میپیوندد.
منبع: screenrant
فصل ۵ قسمت ۱۰
پروفسور خطاب به تامایو:
«یا هردو می بریم یا هر دو می بازیم.»
من که از این سریال اینو یاد گرفتم که اگه چیزو
رو میخوای باید بدزیش😅😂
بی نظیر و مفید
به شدت عالی
۶ رو برلین گفته بود
وقتی یه لشکر داخل منتظر مااند
ما هم با یه لشکر می ریم داخل
دیالوگ فقط دیالوگ های جوکر
در فیلم شوالیه ی سیاه رو دست ندارن