کتابهای محبوب پرفروش که از نشر میلکان میتوانید بخرید
«هر کتاب داستانی داره… شاید کتاب بعدی داستان زندگیت رو تغییر بده». این جمله نخستین جملهای است که در اولین مواجهه با سایت نشر میلکان میخوانید. همین جمله بخش عمدهای از ماموریت و محتوای آثار این انتشارات را نشان میدهد که انگار خبر از تغییر زندگی دارد.
نشر میلکان سال ۱۳۹۳ با مدیریت مجید پرهیزگاری پا بهعرصهی کتاب و فرهنگ گذاشت و در همان قدمهای اول ثابت کرد با روحیهی مخاطب اهل کتاب، قرابتی همهجانبه دارد و توانست با نشر کتابهای محبوب، جایگاه خود را در میان دوستداران مطالعه و کتابخوابی به اثبات برساند.
تمرکز اصلی انتشارات میلکان روی کتابهای حوزهی خودیاری است که سالهای اخیر محبوبیت روز افزونی هم پیدا کردهاند. اکثر این کتابها به خواننده کمک میکنند تا جایگاه واقعی خودش را پیدا کند و با تسلط بر نقاط ضعف و قوت خود مسیر موفقیت و آرامش را طی کند. نشر میلکان در حیطهی رمان و داستان هم فعالیتی چشمگیر دارد، همچنین چند رمان جنایی موفق مانند «دختری در قطار»، «دختر گمشده» و کتاب «باشگاه قتل پنجشنبه» را نیز میتوانید از همین انتشارات تهیه کنید. با اینحال یکی از محتواهای مهیجی که در نشر میلکان با آن مواجه هستید شامل کتابهایی در حیطهی خودیاری، پذیرفتن احساسات و مدیریت است که در ادامهی مطلب میتوانید با چند کتاب محبوب از این بین آشنا شوید.
۱. بی حد و مرز
برای بیش از ۲۵ سال، جیم کویک نویسندهی کتاب «بیحد و مرز» با عنوان انگلیسی «Limitless» با مردان و زنان موفقی که بهعنوان بازیگر، ورزشکار، مدیر عامل و رهبران تجاری مختلف، همکاری نزدیکی داشته است تا پتانسیل واقعی خود را آشکار کند. در این کتاب پیشگامانه، او از شیوههای مبتنی بر علم و نکات آزمایششدهی میدانی سخن میگوید و جهت تسریع در خودآموزی، ارتباط، حافظه، تمرکز، یادآوری و خواندن سریع قدم برمیدارد.
کتاب «بیحد و مرز» به ۴ بخش تقسیم شده است که این عناوین را شامل میشود:
- ذهنتان را خالی کنید
- طرز فکر بیحد و مرز
- انگیزه بیحد و مرز
- روشهای بیحد و مرز
کتاب در فصل «ذهنتان را خالی کنید» این حقیقت را مطرح میکند مغز شما مانند یک ابر کامپیوتر است و افکار شما آن را طوری برنامهریزی میکنند که اجرا شود. بههمین دلیل است که فرآیند خالی کردن ذهن با مقدمهی عادات و تعللهایی که شما را عقب میرانند، شروع میشود و مرزها و محدودیتهایی را که فکر میکنید امکانپذیر است، دوباره ترسیم میکند. این فصل از کتاب به شما میآموزد که چگونه از تفکر منفی به سمت احتمالات مثبت حرکت کنید. این بخش بر ساختار مجدد ذهن و حذف موانع متمرکز است.
در فصل بعدی این کتاب که شامل «طرز فکر بیحد و مرز» است از هفت دروغی پرده برمیدارد که در مورد ذهن آدمی و یادگیری بهما گفته شده است.
جیم کوییک در فصل «انگیزه بیحد و مرز» میگوید که داشتن انگیزه، کلیدیاست که ظرفیت ذهنی نامحدودی به روی شما باز میکند. اینجاست که اشتیاق همراه با هدف بهاضافهی انرژی با هم تعامل میکنند تا شما را به اهدافتان نزدیکتر کنند. هیجان شما با انگیزههای شما پایدار خواهد ماند. با داشتن انگیزه ذهن شما قوی شروع میشود، سالم میماند و به طور تصاعدی سریعتر پیش میرود.
فصل «روشهای بیحد و مرز» از این جنبه وارد گفتگو با مخاطب میشود که انسانها از جدیدترین علوم اعصاب برای یادگیری سریع استفاده میکنند. برنامهها، پادکستها و محصولات دنیای مدرن قدرتهای فوقالعادهی مغز شما را آزاد میکنند. با روشهایی که در این فصل ارائه میشود میتوانید یک زبان جدید را در زمانهای هدررفته بیاموزید و مهارتهای جدید را با سهولت بهدست آورید. با کتاب «بیحد و مرز» به تناسب مغزی دست خواهید یافت و عملکرد ذهنی خود را ارتقا میدهید.
این کتاب سهل و سریع تمام میشود و جیم کویک درست مثل یک معلم ماهر روش های ساده و در عین حال موثری را ارائه میدهدتا اطلاعات را حفظ کنیم و بهخاطر بسپاریم. جیم کویک به شما میآموزد که در حین مطالعه سوال بپرسید، همیشه سوال بپرسید، به این فکر کنید که محتوای کتاب با شما و زندگی شما چه ارتباطی دارد، مکث کنید و در نظر بگیرید که چگونه میتوانید فهوای هر کتابی را در زندگی خود پیاده کنید.
در بخشی از کتاب «بیحد و مرز» میخوانیم:
«ارزشهای ما برای خود سلسله مراتبی دارند. اگر از شما سوال کنم مهمترین چیز در زندگیتان چیست، شاید بگویید خانواده. سپس سوال خواهم کرد خانواده چه کاری برایتان انجام میدهد. برای من، خانواده به معنای عشق است و برای شما شاید حس تعلق باشد. تمایزِ مهم این است که خانواده، ارزشی ابزاری است، ابزاری برای رسیدن به هدف. ارزش و هدفِ نهایی همان عشق و تعلق هستند. وقتی به ارزشهای خود نگاهی میاندازیم، میتوانیم مشخص کنیم آیا ارزشی که بیان کردهایم هدف نهایی است یا اینکه خود ارزشِ دیگری را بیرون میکشد. ارزشها باید اولویتبندی شوند. ارزشهای من عشق، رشد، مشارکت و ماجراجویی هستند. (به همین ترتیب) هر ارزش به مرور رشد میکند و به ارزش بعدی منجر میشود. ارزشهای فرد هر سال تغییر نخواهند کرد مگر اینکه شرایطی را در زندگی تجربه کنید که ارزشهایتان را تغییر دهند، مثل فرزنددارشدن، از دست دادنِ یکی از عزیزان یا پایان دادن به رابطه»
۲. خرده عادتها
کتاب «خردهعادتها» با عنوان انگلیسی «atomic habit» یک چهارچوب اثباتشده برای بهبود روزانهی زندگیتان ارائه میدهد. جیمز کلیر، یکی از متخصصان برجستهی جهان در زمینه شکلگیری عادت، استراتژیهای عملی و سادهای را نشان میدهد که بهشما میآموزد چگونه عادتهای خوب و مثمر ثمر ایجاد کنید، عادتهای بد را کنار بگذارید و بر رفتارهای کوچکی که منجر به نتایج قابلتوجهی میشود، تسلط پیدا کنید.
اگر در تغییر عادات روزانهی خود مشکل دارید، مشکل شما نیستید؛ مشکل از سیستم فکری و رویکردی شماست. عادت های بد بارها و بارها تکرار میشوند نه به این دلیل که نمیخواهید تغییر کنید، بلکه به این دلیل که رویکرد اشتباهی برای تغییر دارید. عموم مردم فکر میکنند وقتی میخواهند زندگی خود را تغییر دهند، باید تغییرات بزرگی داشته باشند. اما جیمز کلیر راه دیگری را کشف کرده است. او معتقد است که تغییر واقعی ناشی از تأثیر مرکب صدها تصمیم کوچک است: پنج دقیقه زودتر بیدار شدن از خواب یا انجام یک تماس تلفنی کوتاه.
جیمز این تغییرات کوچک و اتمی را «خرده عادت» مینامد.
جمیز کلیر در این کتاب نشان میدهد که چگونه این تغییرات کوچک میتوانند به چه نتایج تغییر دهندهی مهمی تبدیل شوند. در طول مسیر کتاب، او داستان های الهام بخشی از مدال آوران طلای المپیک، مدیران موسسات بزرگ و دانشمندان برجستهای را تعریف میکند.
این تغییرات کوچک تاثیری انقلابی در حرفه، روابط و زندگی شما خواهد داشت و میتوانید زندگی خود را با تغییراتی کوچک در رفتار، از همین حالا تغییر شکل دهید.
در این کتاب از نشر میلکان یاد میگیرید که چگونه:
– برای عادت های جدید وقت بگذارید (حتی وقتی زندگی نابسامان است).
– بر کمبود انگیزه و اراده غلبه کنید.
– محیط خود را طوری طراحی کنید که موفقیت را آسانتر کند.
– وقتی از مسیر خارج شدید، دوباره به مسیر خود برگردید.
پیشرفت مسیری خطی ندارد. ما اغلب انتظار داریم که تلاش هایمان رابطهی خطی با پیشرفت داشته باشد. اما از آنجایی که تلاشهای شما با گذشت زمان ترکیب میشوند، پیشرفت در ابتدا آهسته شروع میشود و سپس با سرعت بسیار بیشتری شروع به رشد میکند. اگر خیلی زود تسلیم شوید، قدرت ترکیب شدن را از دست خواهید داد. «خرده عادتها» طرز تفکر شما در مورد پیشرفت و موفقیت را تغییر میدهد و ابزارها و استراتژیهایی را که برای تغییر عادات خود نیاز دارید در اختیار شما قرار میدهد؛ چه تیمی باشید که به دنبال قهرمانی است، چه سازمانی که امیدوار است در تجارتش موفق شود یا صرفا فردی که مایل به ترک سیگار، کاهش وزن، کاهش استرس یا رسیدن به هر هدف دیگری است.
طبق نظر کلیر در کتاب «خرده عادتها» چهار قانون تغییر رفتار برای ایجاد عادات بهتر وجود دارد: (۱) عادت مورد نظرتان را مشخص کنید (۲) آن را جذاب کنید. (۳) آن را آسان کنید، و (۴) آن را رضایت بخش کنید.
در بخشی از کتاب «خرده عادتها» میخوانیم:
«هرقدر بیشتر به یک جنبهی بخصوص از هویت خود افتخار کنید، انگیزهی بیشتری برای حفظ عادتهای مربوط به آن خواهید داشت. اگر به حالت و شمایل موی خود افتخار میکنید، انواع و اقسام عادتها را برای مراقبت و حفظ آن توسعه خواهید داد. اگر بهاندازهی عضلههای خود افتخار میکنید، کاری خواهید کرد که هیچگاه یک جلسه ورزش را از دست ندهید. اگر روسریهایی که گلدوزی میکنید مایهی افتخارتان است، احتمال در طول هفته ساعات بیشتری را به گلدوزی ادامه خواهید داد. وقتی غرور و افتخار وارد کار شد، با چنگ و دندان برای حفظ آن عادات تلاش خواهید کرد. تغییر واقعی در رفتار، به معنای تغییر هویت است. امکان دارد به خاطر انگیزه یک عادت را شروع کنید، اما تنها در صورتی به آن پایبند خواهید ماند که بخشی از هویتتان شود.»
۳. عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست
مگان دیواین نویسندهی کتاب «عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست: مواجهه با اندوه و فقدان در فرهنگی که اینها را برنمیتابد» با عنوان انگلیسی « it’s ok that you’re not ok» است. دیواین که نویسنده، سخنران و مدافع غم کشورهای شمال غربی اقیانوس آرام است، در حال حاضر موسسهای را اداره میکند با نام «مرکز آموزش غم و اندوه»، جایی که مردم را در برخی از مخربترین دوران زندگیشان هدایت میکند. او به همراه تیمش فهرست رو به رشدی از دورهها، رویدادها و آموزشها را ارائه میدهد که به کمک افراد سوگوار میآید.
بسیاری از افرادی که متحمل فقدان شدهاند، احساس میکنند که توسط فرهنگی که میخواهد غم و اندوه را «حل» کند، مورد قضاوت، طرد شدن و درک نادرست قرار میگیرند. مگان مینویسد: «غم و اندوه بیشتر از عشق به راهحل نیاز ندارد.» او از طریق داستانها، تحقیقات، نکات زندگی، و شیوههای خلاقانه و مبتنی بر ذهنآگاهی، راهنمای منحصربهفردی را ارائه میدهد. این نویسنده در خلال کتاب هدف فرهنگی بازگشت به یک زندگی عادی و «شاد» را رد میکند و آن را با یک مسیر میانهی سالمتر جایگزین میکند، مسیری که ما را به ساختن زندگی در کنار غم و اندوه دعوت میکند بجای اینکه بهدنبال غلبه بر آن باشیم. در این کتاب جذاب و دلچسب، یاد خواهید گرفت که چرا نصیحت و صحبتهای روحیهبخش اغلب کار را برای افراد غمگین سختتر میکند.
مگان دیواین با کتاب «عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست» رویکردی عمیق و جدید برای تجربهی غم و اندوه و نحوهی کمک به دیگرانی که مصیبت را تحمل کردهاند ارائه می دهد. مگان با تجربهی غم و اندوه از هر دو طرف – هم بهعنوان یک درمانگر و هم بهعنوان زنی که شاهد غرق شدن تصادفی شریک عاطفیاش بود – با بینشی عمیق در مورد حقایق ناگفتهی از دست دادن، عشق و شفا مینویسد.
کتاب «عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست»، کتابی است برای افراد غمگین، اطرافیان و کسانی که این افراد را دوست دارند و مناسب همهی کسانی که به دنبال این هستند که خود و دیگران را بهتر دوست داشته باشند.
در بخشی از کتاب «عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست» میخوانیم:
«شعار و شادباشگویی دردی را دوا نمیکند. درواقع، این نوع حمایت فقط باعث میشود احساس کنید کسی در دنیا شما را درک نمیکند. این درد مانند بریدگیِ کوچک با کاغذ که نیست. بحرانِ شخصیتی که نیست! لازم نبود این اتفاق بیفتد که بفهمید چه چیزی مهم بوده، که هدف زندگیتان را پیدا کنید، یا حتی برای اینکه بفهمید کسی واقعاً و عمیقاً عاشقتان است.
تنها راهِ پیشِرو گفتنِ حقیقت درمورد سوگ است: فقدانِ شما واقعاً همانقدر که فکر میکنید بد است. و مردم، هرقدر هم تلاش کنند، واقعاً به همان بدیای که فکر میکنید به فقدان شما واکنش نشان میدهند. شما دیوانه نیستید، اتفاقی دیوانه کننده رخ داده است. و شما نیز مانند هر شخص عاقلِ دیگری به آن واکنش نشان دادهاید.»
۴. زندگی خود را دوباره بیافرینید
کتاب «زندگی خود را دوباره بیافرینید» با عنوان انگلیسی «Reinventing Your Life» به بررسی تلههای زندگی میپردازد. این کتاب با ترجمهی آقای رضا اکبری توسط نشر میلکان به چاپ رسیده است.
تلههای زندگی الگوهایی هستند که از کودکی شروع میشوند و در طول زندگی فرد تکرار میشود. شرایطی که با خانواده و والدین در کودکی از سر میگذرانیم، آغازگر این طرحوارهها هستند. والدین ما شاید در کودکی رهایمان کردهاند، سرزنشمان کردهاند، بیش از حد مورد حمایت و مراقبت قرار دادهاند! یا حتی امکان دارد مورد تجاوز، طرد شدن یا محرومیت قرار گرفتهایم.
چند مورد از دردناکترین تلههای زندگی که در دوران کودکی افراد شکل میگیرند، توسط دو درمانگر روانشناختی در کتاب «زندگی خود را دوباره بیافرینید» معرفی شدهاند. جفری یانگ، مدیر مرکز شناختدرمانی شهر نیویورک و یکی از اعضای هیئت علمی گروه روانپزشکی دانشگاه کلمبیا است و جنت کلوسکو، مدیر مرکز درمان شناختی لانگ آیلند است که در این کتاب بهاتفاق نشان میدهند که چگونه با مسائل و طرحوارههای رهاشدگی، وابستگی و …. برخورد کنیم.
نویسندگان این کتاب که در زمینهی شناختدرمانی صاحبنظر هستند، ۱۱ الگو و تلهی رفتاری مخرب و تکراری را که با تصور منفی از خود مرتبط هستند، شناسایی، نشانهشناسی، علتشناسی و درمان کردهاند. نویسندگان این کتاب با ذکر مثالهایی از زندگی افراد نشان میدهند که چگونه هر یک از این الگوهای ناکارآمد در دوران کودکی شکل میگیرند و به همراه بیوگرافی بیماران واقعی، مبنایی برای خودارزیابی در بزرگسالی میشود.
این کتاب ابزاری قدرتمند برای درمان مشکلات مراجعان بر اساس رویکردهای شناختدرمانی و طرحواره درمانی است. دکتر آرون بک، بنیانگذار شناخت درمانی، در مقدمه کتاب می نویسد: «یانگ و کلوسکو توانسته اند ابزارهای مؤثری برای تغییر روابط بین فردی و حرفه ای بر اساس خلاقیت و تفکر ایجاد کنند. به دنبال تغییر در روابط بین فردی و کاری، زندگی به طرز چشمگیری تغییر خواهد کرد. این کتاب نشان می دهد که نویسندگان بینش بالینی، حساسیت و شفقت خاصی برای حل مشکلات بین فردی و شغلی دارند.
در بخشی از کتاب «زندگی خود را دوباره بیافرینید» میخوانیم:
«برای دست کشیدن از باورهایمان در یک پیشزمینه، بایستی از دانستن اینکه چه کسی هستیم و دنیا چگونه است دست بکشیم؛ بنابراین حتی زمانی که باورهایمان باعث رنجش ما میشوند، باز هم به آنها متمسک میشویم. این باورهای اولیه به ما حس اطمینان و پیشبینی میدهند. آنها آشنا و آرامشبخش هسند. به عبارت دیگر، آنها حس بودن در خانهی خودمان را به ما میدهند. به همین دلیل است که روانشناسان شناختی معتقدند که پیشزمینهها یا همان تلههای زندگی به سختی تغییر میکنند.»
۵. کار عمیق
کار عمیق در واقع تعریفی از توانایی تمرکز کردن روی یک کار بخصوص، بدون حواس پرتی اضافه است. چنین شرایطی به شما امکان میدهد به سرعت بر اطلاعات پیچیده مسلط شوید و در مدت زمان کمتر، نتیجهی به مراتب بهتری کسب کنید. بهطور خلاصه، کار عمیق یک مزیت رقابتی است که مانند یک قدرت ماورایی و شگفتانگیز در شرایط قرن بیست و یکم عمل میکند. در دنیای دیجیتال و عصر مدرن جای تعجب نیست که اکثر مردم توانایی متمرکز ماندن و کار عمیق را از دست دادهاند چرا که اینترنت و شبکههای اجتماعی یکی از مهمترین عوامل اخلال در تمرکز انسان این عصر است.
کتاب «کار عمیق» با عنوان انگلیسی «deep work» اثری از کال نیوپورت، دانشیار علوم کامپیوتر دانشگاه جرج تاون است، این کتاب توسط نشر میلکان با ترجمهی احسان قراخانی به چاپ رسیده است. در این کتاب نویسنده بهجای اینکه استدلال کند که حواسپرتی مضر است و به نصیحت روی بیاورد، روی جنبهی مخالف موضوع تاکید میکند و موضوع را با موفقیت در کار و توانایی بالابردن تمرکز پیش میبرد. این نویسنده کتاب را به دو بخش تقسیم میکند، اول کار این قضیه را مطرح میکند که تقریبا در هر حرفهای اگ عمیق و درست کار کنید، از منافع زیادی بهرهمند میشوید. کال نیوپورت در ادامه فهرستی شامل چهار قانون ارائه میدهد تا با دنبال کردن این قوانین، ذهن و عادتهای خود را برای تقویت مهارت کار عمیق تغییر دهد.
نیوپورت در این کتاب چند مدل کار کردن پیشنهاد میکند اما در نهایت باید حواستان باشد که هر مدلی از کار عمیق که انتخاب میکنید، برای آن کار بخصوص مقطع زمانی لازم را مشخص کنید. به عنوان مثال، از قبل تصمیم بگیرید که کجا قرار است کار کنید، چه مدت زمانی روی آن کار خواهید کرد و چه کاری انجام خواهید داد. تصمیم گیری در لحظه ارادهی شما را تحلیل میبرد و باید از قبل آمادهی شرایط کاری باشید.
کار عمیق، مجموعهای از توصیههای عملی مختلف با رویکردهای کاربردی است و در خلال صحبتش مثالهای متنوعی از زندگی و نحوهی کار افراد موفق میزند و تشریح میکند که این افراد چطور با دست کشیدن از مجموعهی حواسپرتیها و تن دادن به کار عمیق، به موفقیت رسیدهاند.
کتاب «کار عمیق» یک راهنمای ضروری برای هر کسی است که به دنبال موفقیت متمرکز در جهانی آشفته و پر از حواسپرتی است.
در بخشی از کتاب «کار عمیق» میخوانیم:
«در اوایل زمستان سال ۲۰۰۷، جی.کی رولینگ، تلاش میکرد تا کتاب یادگاران مرگ که آخرین کتاب از سری هری پاتر بود را تکمیل کند. فشار زیادی روی او بود، زیرا این کتاب باید بین شش کتاب قبلی ارتباط برقرار میکرد، بهگونهای که رضایت صدها میلیون طرفدار این مجموعه را جلب کند.
رولینگ، نیاز به انجام کار عمیق داشت تا این طرفداران را راضی کند، اما متوجه شد که رسیدن به تمرکز بیوقفه در دفتر کارش در ادینبورگ اسکاتلند، به طور فزایندهای دشوار شده است. رولینگ در مصاحبهای گفت: «زمانی که نوشتن کتاب یادگاران مرگ را به پایان میرساندم، روزی پیش آمد که فردی برای پاک کردن پنجرهها آمد، بچهها در منزل بودند و سگها هم پارس میکردند». سر و صدای خیلی زیادی بود، بنابراین تصمیم گرفت کاری غیرمعمولی انجام دهد که ساختار فکریاش را به جایی که نیاز داشت، منتقل کند: در هتل پنج ستارهی بال مورال واقع در مرکز شهر ادینبورگ، یک اتاق اجاره کرد»
۶. شجاعت مطلوب نبودن
کتاب «شجاعت مطلوب نبودن» با عنوان انگلیسی «Courage to be Disliked» اثر ایچیرو کیشیمی و فومیتاکه کوگا و توسط آراز بارسقیان به فارسی ترجمه و انتشارات میلکان منتشر شد. این اثر در حال حاضر با بیش از ۳.۵ میلیون نسخه فروختهشده، جزو یکی از پرفروشترین کتابهای آسیا به شمار میرود.
ایچیرو کیشیمی در کیوتو بهدنیا آمد و در حال حاضر در آنجا ساکن است. او در مورد روانشناسی آدلری مینویسد و سخنرانی میکند و بهعنوان مشاور معتبر انجمن روانشناسی آدلری ژاپن برای جوانان در کلینیکهای روانپزشکی مشاوره ارائه میدهد. فومیتاکه کوگا هم آثار پرفروش متعددی در زمینهی تجارت و موضوعهای غیرداستانی عمومی منتشر کرده است و در اواخر دههی بیستسالگیاش با روانشناسی آدلری آشنا شد و عمیقا تحت تاثیر ایدههای متعارف خردمندی قرار گرفت. روانشناسی آدلر نظریهای با رویکرد اقتصادی است و مفهوم نهایی شخصیت آدمی را تعریف میکند که در خلال این رویکرد، انسان عضو مهمی از سیستم اجتماعی است.
آیا شادی چیزی است که خودتان انتخاب میکنید؟ کتاب «شجاعت مطلوب نبودن»پاسخی ساده و سرراست در اینباره ارائه میدهد. درواقع این اثر درسهای ساده و درعینحال عمیقی را بهما میآموزد و به مخاطب نشان میدهد چگونه قدرت درون خود را پیدا کرده تا بهبهترین و واقعیترین خود تبدیل شود، آیندهی خود را تغییر دهد و شادی پایدار پیدا کند. این فلسفهای است که عمیقا رهاییبخش بوده و به ما این امکان را میدهد که شجاعت تغییر را در خود پرورش دهیم و محدودیتهایی را که ما و اطرافیانمان برای خودمان ایجاد میکنیم را نادیده بگیریم.
نویسندگان با استفاده از نظریههای سه غول روانشناسی قرن نوزدهم به نام «آلفرد آدلر»، «فروید» و «یونگ»، گفتگوی روشن بین یک فیلسوف و یک مرد جوان را دنبال میکنند. فیلسوف طی پنج شب مکالمه، به شاگرد خود کمک میکند تا بفهمد چگونه هر یک از ما فارغ از قید و بندهای آسیبهای گذشته و انتظارات دیگران، قادر به تعیین مسیر زندگی خود هستیم.
جوانی که در این گفتگو قرار دارد سعی میکند برخی از سوالات اساسی زندگی را معنا کند؛ من چگونه با گذشتهام شکل گرفتهام؟ هدف من چیست؟ چگونه میتوانم خوشبختی را پیدا کنم؟ فیلسوف تاکید میکند که پاسخها را میتوان در آثار آلفرد آدلر یافت. درواقع کتاب «شجاعت مطلوب نبودن»، به همان اندازه که مقدمهای بر اندیشهی آدلری است، اثری در حیطهی خودیاری است.
در قسمتی از کتاب «شجاعت مطلوب نبودن» میخوانیم:
«جوان: بیایید بحث خوشبختی را بعداً پیگیری کنیم و فعلا برویم سراغ تغییر. هر کسی آرزو دارد بتواند تغییر کند میدانم خودم چنین هستم و مطمئنم اگر از هر کسی که در خیابان میگذرد هم بپرسید، همین را میگوید. ولی چرا همه احساس میکنند باید تغییر کنند؟ پاسخ فقط یکچیز است چون نمیتوانند تغییر کنند. اگر برای مردم آسان بود که تغییر کنند وقت زیادی را صرف کاش میتوانستم نمیکردند. مهم نیست که چقدر این را بخواهند مردم نمیتوانند عوض شوند. به خاطر همین هم هست که به سراغ مذاهب تازه میروند و در سمینارهای خودیاری شرکت میکنند و به هر کسی که دربارهی تغییر موعظه کند گوش میکنند. اشتباه میکنم؟
فیلسوف: خب تو به من بگو چرا اینقدر اصرار داری که مردم نمیتوانند تغییر کنند.
جوان: به این دلیل که دوستی دارم پسری که خودش را سالها در اتاقش حبس دلش میخواست بیرون برود و حتی فکر میکرد اگر بشود، بدش نمیآید کاری پیدا کند درنتیجه میخواست تغییر کند.»
۷. همه باید فمینیست باشیم
کتاب «همه باید فمینیست باشیم» با عنوان انگلیسی «We Should All Be Feminists» اثر نویسندهی اهل نیجریه و برندهی حلقهی ملی منتقدان کتاب، چیما ماندا انگوزی آدیچی است که توسط سمانه پرهیزکاری به فارسی برگردانده و توسط نشر میلکان منتشر شد. این کتاب، اقتباسی بسیار کوتاه از سخنرانی آدیچی در TED به همین نام است. او از تجربهی خود از تبعیض جنسیاش در نیجریه و اینکه چگونه زندگی او را تحت تاثیر قرار داده صحبت میکند. نویسنده استدلال میکند که چرا ما هنوز به فمینیسم نیاز داریم و چرا هر فردی باید فمینیست باشد.
فمینیسم واژهای پربار است که در هستهی خود بحثها و نقدهای زیادی را از سوی مردان و زنان به راه میاندازد؛ فمینیست بودن به معنای برقراری و دستیابی به برابری سیاسی، اقتصادی، شخصی و اجتماعی جنسیتها است. بسیاری از جنبشهای اجتماعی، تظاهرات سیاسی و بحثهای داغ دربارهی فمینیسم وجود داشته است، درحالیکه باید یک ایدئولوژی طبیعی و منطقی برای همه باشد.
صدای فمینیستی نویسنده در فرهنگ چیماماندا (مانند بسیاری از فرهنگها در سراسر جهان)، بازتابی از ناراحتی و عصبانیت او تلقی میشود، و به اشتباه میخواهند این عصبانیت زنان فمنیست را به عصبانیت از همه ی مردان تلقی کنند. این تصور غلط از فمینیسم توسط چیماماندا بهاختصار توضیح داده شده است: «جنسیت، آنگونه که امروزه عمل میکند، یک بیعدالتی بزرگ است. عصبانی هستم. همهی ما باید عصبانی باشیم.»
هستهی اصلی کتاب «همه باید فمینیست باشیم»، مبارزه برای دستیابی به یک مفهوم تئوریک ساده از برابری بین دو جنس است. عادیسازی مردسالاری و احترام به شکنندگی نفس مردانه توسط چیماماندا با شیوایی به تصویر کشیده شده است و در آن از تصور دنیای پر از رئیسهای مرد میگوید. در محیط شرکت، هر چه بالاتر بروید، تعداد زنان کمتر میشود و این نابرابری است که همهی ما باید با آن مقابله و به آن رسیدگی کنیم.
در بخشی از کتاب «همه باید فمینیست باشیم» میخوانیم:
«دلم میخواهد به خانهام در نیجریه برگردم و بیشتر وقتم را در «لاگوس» بگذرانم شهری بزرگتر و قلب تجاری در کشور گاهی اوقات، بعدازظهرها وقتیکه گرمی هوا کمتر میشود و شهر بهجایی آرام تبدیل میشود با دوستان و خانوادهام به یک رستوران و یا کافه میروم. در یکی از همان بعدازظهرهای گرم و لطیف، من و لوئیس به همراه دوستانمان از خانه بیرون رفتیم.
شغلی عجیب در لاگوس وجود دارد مردان جوان و پر از انرژی در اطراف موسسات و یا جاهای فرهنگی میپلکند و بهصورت نمایشی به تو در پارک کردن ماشینت کمک میکنند. لاگوس یکی از کلان شهرهای دنیا با ۲۰ میلیون جمعیت است، با داشتن انرژیای بیشتر از لندن با روحیهی کارآفرینی بیشتر نسبت به نیویورک و آدمهای زیادی که با انواع ویژگیها و طرز فکرها برای زندگی به اینجا میآیند.»
۸. رهبری
کتاب «رهبری» با عنوان انگلیسی «Leading» یک راهنمای الهامبخش برای رهبری با نویسندگی یکی از بزرگترین مربیان فوتبال تمام دوران، الکس فرگوسن است که توسط شایان سادات به فارسی برگردانده و توسط نشر میلکان منتشر شد.
کتاب «رهبری» مجموعهای از حکایتها در درسهای مدیریت و رهبری بود که سر الکس فرگوسن به دوران تصدی ۲۶ سالهاش در منچستریونایتد نگاه میکند و این باشگاه را بهعنوان یکی از موفقترین باشگاههای ورزشی جهان ترک کرد. الکس در ۳۸ سال مدیریت، ۴۹ جام به دست آورده بود و به منچستریونایتد کمک کرد تا با ساختن یک سلسله در اولدترافورد، بسیاری از امپراتوریها، مدعیان دروغین و تهدیدهای درون و بیرون زمین را از مسیر خارج کند. این اثر حول چند موضوع اصلی و فرعی از ویژگیهای کلیدی رهبری الکس ساخته شده است. او دیدگاه خود را در مورد قوانین کلیدی رهبری مانند نظم و انضباط، کنترل، کار تیمی و انگیزه و همچنین روندهای جدید مانند دادهها، بازارهای جهانی و نحوهی مقابله با شکست ارائه میدهد.
الکس استدلال میکند که «آمادگی، پشتکار، صبر و ثبات» ستونهای رهبری هستند. او در رابطه با برنامهریزی بیان میکند که یک رهبر موفق نیاز به داشتن یک سازمان دارد و میگوید که چقدر کار تیمی مهم است. او همچنین به شکست اشاره میکند و میگوید: «همهی ما مستعد شکست هستیم و تنها زمانی باید تسلیم شویم که مردهایم».
الکس معتقد است که وقتی مردم ترس از شکست را دارند، خودبهخود اشتیاق برای موفقیت را ایجاد میکند. زمانی که هواداران ساندرلند در سال ۲۰۱۲، با تمسخر بازیکنان منچستریونایتد که لیگ را به منچسترسیتی شکست داده بودند، بهجای اینکه غرق در ناراحتی و ناامیدی باشند، به شکلی نمایشی با جشن گرفتنشان، پیروز شدند. او به بازیکنانش گفت: «از شکست و تحقیر درس بگیرند و قویتر بازگردند». همین بازیکنان فصل بعد، بهعنوان قهرمانی رسیدند.
در قسمتی از کتاب «رهبری» میخوانیم:
«تماشا یا دیدن یکی دیگر از فعالیتهای مفید است که بهای کمی به آن داده شده و از قضا این یکی هم مجانی است برای من دو نوع مشاهده وجود دارد: اولی مشاهدهی جزئیات و دومی مشاهدهی تصویر کلی تا قبل از اینکه سرمربی آبردین شوم و آرجی ناکس را بهعنوان دستیار استخدام کنم. هیچوقت بهطور واقعی تفاوت میان مشاهدهی جزئیات کوچک و درعینحال تلاش برای درک تصویر کلی را متوجه نشده بودم. کمی بعد از اینکه آرچی به آبردین رسید، از من پرسید چرا او را استخدام کردهام.
سوالاش گیجم کرد بعد خودش توضیح داد که او اصلا کاری برای انجام ندارد چون من اصرار دارم خودم همهی کارها را انجام دهم. خیلی مصر بود و تدی اسکات همهکارهی آبردین پشت سرش بود و با او موافق بود. حرف آرچی این بود که من نباید جلسههای تمرین را هدایت کنم بلکه باید کناری بایستم و نظارت و رهبری کنم شک داشتم به این نصیحت عمل کنم چون به نظرم این کار باعث میشد کنترل جلسههای تمرین از دستام خارج شود. اما وقتی به او گفتم نباید به این توصیهاش گوش کنم بیشتر اصرار کرد.»
۹. کاش وقتی بیستساله بودم میدانستم
کتاب «کاش وقتی بیستساله بودم میدانستم» اثر کارآفرین، مدرس و عضو هیئتعلمی دانشگاه استنفورد و نویسندهی آمریکایی، تینا سیلیگ است که توسط مینا صفری به فارسی برگردانده و توسط نشر میلکان منتشر شد. صفحات این کتاب، از کلاس درس گرفته تا اتاق هیئتمدیره، مملو از نمونههای جذاب و افرادی است که انتظارات را نادیده میگیرند، پیشفرضها را به چالش میکشند و به موفقیت بیسابقهای دست مییابند.
تغییرات عمدهی زندگی مانند ترک محیط محافظتشدهی مدرسه یا شروع یک شغل جدید میتواند دلهرهآور باشد. مواجهشدن با دیواری از انتخابها ترسناک است، زیرا بدانیم که هیچکس به ما نمیگوید که آیا تصمیم درستی میگیریم یا خیر. هیچ مسیر یا دستورالعمل مشخصی برای موفقیت وجود ندارد. حتی فهمیدن اینکه چگونه و از کجا شروع کنید میتواند یک چالش باشد.
کتاب «کاش وقتی بیستساله بودم میدانستم» راهی برای نگریستن به جهان بهما ارائه میدهد تا ما را در تصمیمگیری و درک پتانسیلهایمان کمک کند. تینا سیلیگ داستانهای واقعی از کارآفرینان موفق و همچنین از زندگی شخصی و حرفهای خود را در هم میآمیزد تا بینشهای الهامبخش را به ما ارائه دهد و تکنیکهای عملی برای بهبود مهارتهای نوآوری ما ارائه دهد.
تعداد مشکلاتی که ما حل میکنیم با میزان فرصتهایی که میتوانیم بهدست آوریم مرتبط است. بنابراین ما باید یاد بگیریم که مشکلات را بهعنوان فرصتهایی در زندگی روزمره خود ببینیم. بهعنوانمثال، معدنچیان طلا اگر هرگز اقدامی برای استخراج طلا نکرده باشند، هرگز طلا را پیدا نخواهند کرد، علاوه بر این، پس از تنها یک روز کار در معدن هم، طلایی استخراج نخواهد شد.
در قسمتی از کتاب «کاش وقتی بیستساله بودم میدانستم» میخوانیم:
«طی این سالها همچنان تکالیف مشابهی به گروهها دادهام و صرفا مواد اولیه را از گیرههای کاغذ به برگههای یادداشت یا کش لاستیکی و … تغییر دادهام. هیچوقت یک چالش را دو بار تکرار نکردم؛ چون نمیخواهم از راهحلهای قبلی استفاده کنند. هر بار دانشجویان من و خودشان را با کاری که در زمان کم و با منابع محدود انجام دادهاند، غافلگیر کردهاند.
این تمرینها درنهایت تبدیل به رویدادی با عنوان مسابقات نوآوری شد، که صدها تیم از سرتاسر دنیا در آن شرکت میکنند. آنها فرضیات قبلی را به چالش میکشند و بهاینترتیب در انجام این کار عملا از هیچی ارزشی بزرگ ایجاد میکنند. این تمرینها چندین نکته که بر خلاف انتظار بود را مشخص کرد. اول اینکه فرصتها، بسیار زیاد هستند. در هرلحظه و مکانی مشکلاتی که نیاز به حل شدن دارند را میتوانید شناسایی کنید.»