نقد مراسم نیمهشب؛ سریال عمیقا وحشتناک مایک فلانگان دربارهی ایمان و تعصب
«مراسم نیمهشب» از آن دست سریالهایی نیست که انتظارش را دارید که در آن به درگاه خدا دعا کنید و او به شما کمک کند، چرا که نام مایک فلانگان در لیست عوامل سازنده درج شده است.
پس باید فرض کنید که در حال تماشای یک داستان ترسناک هستید که مستقیما در روح و روان انسان وارد میشود. او کسی است که عمیقا به برانگیختن حس فقدان، پشیمانی و رستگاری در کاراکترها علاقهمند است. فلانگان که خود را پسر سابق محراب میداند که ۳ سالگی آگاهی خود را جشن میگیرد، ظاهرا هر فکر و نگرانی را که درباره جایگاه بشریت در کیهان داشته، در مراسم نیمهشب جای داده است و نتیجهی آن یک اثر شلوغ و عمیق مانند گوش دادن به صحبتهای فردی باهوش است که سعی میکند جایگاه ستارگان آسمان در شب را توضیح دهد.
- از انیمیشنهای اسکاری تا سریالهای فانتزی؛ بهترینهای هنر و سینما
- در فصل آخر سریال آناتومی گری کدام شخصیتها بازمیگردند؟
- تمام بازیگران مارول که در سریال «چه میشود اگر…؟» بازگشتهاند
البته روایت آن گاهی اوقات بسیار خشونتبار است، انگار که با آن فرد باهوش وارد یک مشاجره شدهاید. این سریال داستانی درباره دین و ایمان است. مراسم نیمهشب به این مسأله میپردازد که مردم میتوانند بیماری، مرگ و هرگونه اتفاق وحشتناک دیگری را هر روز هفته مشاهده کنند و همچنان به قدرت بالاتری اعتقاد داشته باشند که ما را دوست دارد و اینکه آیا این سطح از ایمان درست است یا غلط. تماشای مراسم نیمهشب هم خودش به ایمان نیاز دارد. این سریال متعلق به نتفلیکس است. بنابراین میدانیم روندی طولانی دارد و میبینیم که با طرح سؤالات بیپاسخ در طی داستان، ریتم آن کند میشود و به همین خاطر تلاش برای پیشبینی آن ناامیدکننده است. همانطور که قدیمیها میگویند صبر یک فضیلت است و در غیرقابل نفوذترین لحظات مراسم نیمهشب، شما فقط باید ایمان خود را حفظ کنید تا قصهگویی مانند فلاناگان سرانجام نور را به شما نشان دهد.
پس به نظر میرسد سریال روندی طولانی دارد که خوب است اما مطمئن باشید یک عنصر هیولایی هم در ادامه وجود دارد که در این متن چیزی دربارهی آن لو نمیرود. فقط بدانید که مراسم نیمهشب در درجهی اول یک نمایش ترسناک است. این موضوع، بحث پیرامون داستان را کمی پیچیده میکند. بنابراین کمی به داستان سریال میپردازیم. رایلی فلین (زک گیلفورد) چهار سال پس از یک تصادف رانندگی در حالت مستی که در آن جان یک زن جوان را گرفت و به زندان افتاد، با شرمندگی به زادگاه کوچک و دورافتاده خود در جزیره کروکت بازمیگردد. بازگشت رایلی به شهر خود، با ورود پدر پل (همیش لینکلیتر) همزمان میشود. او یک کشیش جوان جذاب است که مسؤولیت واعظی شهر را بر عهده میگیرد. خطابههای آتشین پدر پل، شور و شوق مذهبی جدیدی را در سراسر جزیره برمیانگیزد و این سخنان با شروع معجزاتی واقعی و ملموس، جدیتر میشوند.
اینکه مراسم نیمهشب چنین راز عمیق و چندوجهی را در مرکز خود دارد، هم یک نعمت است و هم یک نفرین. داستان این سریال بهآرامی پیش میرود تا اینکه به تجسمات اصلی برسد. فیلمبرداری مایکل فیمونگاری که در پروژههای تسخیر خانه هیل و دکتر اسلیپ، سابقه کار با فلانگان را دارد، یک پرتره مؤثر از یک شهر خوابآلود ترسیم میکند و بارها در آن، تصاویری با تم آبی و نارنجی از پهنای اقیانوس یا فضای خاکستری و مهآلود شبانه ساحل را میبینیم. سکون موجود در تصاویر، نگرانکننده و با یک وحشت و خستگی ذاتی و خاص است و یک نوع پوچی بیپایان و زیبا را به نمایش میگذارد. این همان سکون نگرانکنندهای است که مخاطبان باید یا به آن عادت کنند یا از آن دست بکشند. مراسم نیمهشب ابایی از این ندارد که خط داستانی خود را متوقف کند تا فقط به اجرای یک شخصیت بپردازد و اجازه دهد که او دربارهی همه چیز از نژادپرستی نهادینه در ذات انسانها گرفته تا اتفاقات چند ثانیه قبل از مرگ صحبت کند. به عبارت دیگر، مراسم نیمهشب سریالی است که در آن شخصیتها به سبکی متفاوت به سؤالهای پیرامون خود پاسخ میدهند و این سبک فیلمنامهنویسی غمناک و پوچگرایانه با توجه به حواشی پرجنب و جوش طرح داستان، کمی متضاد و متفاوت به نظر میرسد.
البته در بیشتر مواقع، آنچه در ادامهی فراز و فرودهای داستان اتفاق میافتد بسیار زیبا است و ناراحتیهای شما را از بین میبرد. فلانگان به همراه نویسندگان همکارش، جیمز فلانگان، الن گیل، دنی پارکر و جف هاوارد آنقدر با جدیت و عالی، مونولوگها را تدوین کردهاند که اصلا احساس نمیکنید که شاید کلمهای اضافه باشد و در عمق این جملات، صدای شخصیتهای زجرکشیدهای را میشنوید که درباره حقایق عظیم کائنات حرف میزنند. آنها انسانهایی تسلیم هستند.
بازیگران که در سطوح مختلفی عمل میکنند، وظیفهای بیش از ادای کلمات بر عهده دارند. حتی یک اجرا هم دروغین به نظر نمیرسد و تمام شخصیتها کاملا باورپذیر هستند. لینکلتر بهعنوان پدر پل، نیروی محرکه سریال و حیاتیترین شخصیت آن است. در سطوح دیگر، چنین نقش مقدسی میتوانست کاملا خنثی باشد اما لینکلیتر توجه شما را حتی در لحظات آرام داستان هم جلب میکند و تجلی نکات سریال درباره خط باریک بین نجات و اغواگری است. کیت سیگل که بازیگر نقش بومی جزیره کروکت است، خانهاش را ترک کرد تا با خاطرات دردآور خود از بچه از دست رفتهاش کنار بیاید و یکی از جذابترین خطوط داستانی مجموعه را دارد. او ذهنیتی فوقالعاده دارد و فکر میکند پیچیدهترین ماده، چیزی است که در آن لحظه به آن فکر کرده است و این مسأله حتی برای خود او هم شگفتآور است. بازیگران این سریال آنقدر خوب هستند که به راستی این بررسی و نقد فقط میتواند لیستی از نام بازیگران و چندین نکتهی تعجب برانگیز دربارهی آنها باشد. سامانتا اسلویان نقش یکی از شخصیتهای بسیار نفرتانگیز سالهای اخیر را بازی میکند و فردی سنگدل و ریاکار است. رابرت لانگاستریت شخصیتی غمانگیز دارد و همان دائمالخمر ساکن کروکت است که برای فراموش کردن اشتباه نابخشودنی خود، مدام مشروب میخورد. راهول کوهلی بهعنوان کلانتر جدید کروکت و با استعدادترین فرد شهر شناخته میشود اما فقط چند قسمت طول میکشد تا متوجه شوید او هر ثانیه از روز، در حال کنترل خشم سرسختانهای است که در سر دارد.
نباید تماشای مراسم نیمهشب را به افراد غیرمذهبی که به دنبال محکوم کردن مذهبیها هستند، توصیه کرد. برخی از جزئیات بسیار مهم، در این متن حذف شدهاند (که البته به نفع خوانندگان است). این سریال یک کار پرزحمت و امیدوارکننده است و حتما باید ذکر شود که مخاطبان با تماشای این داستان، چیزی خاص و عجیب را تجربه خواهند کرد (که همین اتفاق جزء اهداف سازندگان است) اما باید گفت که بهتر است در عمق داستان، غرق شوید، زیرا آنچه در طرف دیگر پیدا میکنید ارزشش را دارد.
منبع: collider