اطلاعات جدیدی از داستان و شخصیتهای Metaphor: ReFantazio منتشر شد
کمپانی اتلوس (ATLUS) و استودیوی زیرو (Zero) به تازگی ویدیوی جدید و مفصلی را از بازی Metaphor: ReFantazio منتشر کردهاند که داستان و شخصیتهای بازی را معرفی میکند.
داستان
این بازی داستان ایجاد ارتباط و پادشاه شدن را در محیطی منحصر به فرد به تصویر میکشد. در این بازی پادشاهی در آشوب است و توسط یک حادثهی بزرگ که در آن پادشاه ترور میشود، تغییر میکند. قهرمان داستان، پسر جوانی است که با همراه خود، پری گالیکا، برای نجات یک شاهزادهی نفرین شده در سفر است. با این حال، در این، جادویی باعث انتخاباتی بیسابقه برای انتخاب حاکم بعدی میشود. قهرمان داستان وارد این تحول بیسابقه میشود و در نهایت به سفری دور دنیا میرود.
در محیط متافور، فضا مملو از ذرات استرس است که توسط احساس اضطراب افراد ایجاد شده است. این منبع جادوی این جهان است که به طرق مختلف بر آن تاثیر میگذارد. این ذرات به نام ماگلا توسط دستگاه مخصوصی در شهر مکیده و جمعآوری میشوند و به عنوان منبع مالی برای پادشاهی شناخته میشوند. در سالهای اخیر، میزان ماگما افزایش یافته و هیولاها در پاسخ به آن پدید آمدهاند. بارزترین نمونهی آن هیولایی است که به انسان (Human) معروف است. طراحی انسان از بسیاری از نقاشیهای خارقالعادهی به جا مانده از هنرمند قرون وسطایی هیرونیموس بوش (Hieronymus Bosch) الهام گرفته شده است. قهرمانان داستان با افرادی روبرو خواهند شد که از این تهدیدات وحشتناک رنج میبرند و سفر آنها پر از آشفتگی خواهد بود.
حال بیایید در مورد این که این دنیا در چه وضعیتی قرار دارد صحبت کنیم. داستان در پادشاهی متحد Euchronia اتفاق میافتد، کشوری که در ابتدا به سه کشور جداگانه تقسیم شده بود که سپس به یک کشور ضمیمه شدند. با این حال، قدرت خانوادهی سلطنتی در حال حاضر کاهش یافته است و کادری از مقامات مذهبی دولتی معروف به Sanctism اکنون عملا بر کشور حکومت میکنند. در بالای لیست فوردن مقدس قرار دارد. پادشاه سالخورده وارثی نداشت و بسیاری از مردم برای جلوگیری از بیثباتی سیاسی به فوردن میانه رو به عنوان رهبر بعدی خود نگاه میکردند. از سوی دیگر، عدهای هستند که با فوردن و دیدگاه مقدسگرای او موافق نیستند.
در این میان فردی به نام لوییس (Louis) در ویدیوی منتشر شده وجود دارد که در سنین جوانی به یک نخبهی نظامی قدرتمند تبدیل شده است. لوئیس مردی است که اعلام میکند که پادشاهی به دلیل اضطراب ناشی از پادشاه و تقدسگرایی به انسانها آلوده شده است و او به دنبال محافظت از ضعیفان در برابر هیولاها است. او همچنین یک شخصیت کاریزماتیک با تعداد فزایندهای از هواداران مشتاق در مکانهای مختلف دارد. داستان متافور با صحنهای تکاندهنده آغاز میشود که در آن لوئیس با دستان خود شاه را ترور میکند. در واقع، لوییس یک خائن بزرگ است که نه تنها پادشاه را کشته، بلکه نقشه ترور شاهزادهای که وارث تاج و تخت بوده را نیز طراحی کرد. اکنون که پادشاه کشته شده است، اگر لوییس در نبرد با فوردن پیروز شود، مردی که دو نسل از خانواده سلطنتی را کشته است به طور بالقوه میتواند پادشاه بعدی شود. این وضعیتی که حامیان خانوادهی سلطنتی برای جلوگیری از آن جان خود را به خطر میاندازند.
گفته شد که قهرمان داستان با گالیکا سفر میکند تا شاهزادهی نفرین شده را نجات دهد اما در واقع، ماموریت او شکست دادن لوییس است، کسی که او را نفرین کرده است. در واقع از ابتدای داستان، قهرمان داستان و گالیکا ماموریتی برای ترور خیانتکار یعنی لوئیس، داشتهاند. ترور لوئیس یک سفر فوقالعاده برای قهرمان داستان و همراه او است. نماد قدرت لوییس، Charadrius، تنها گانتلت رانر پرندهی جهان است که به عنوان مقر او نیز عمل میکند. با این حال، قهرمان داستان حتی قبل از اینکه با لوئیس ملاقات کند، با یک انسان روبرو میشود و در این فرآیند، یک آرکیتایپ را بیدار میکند؛ قدرتی از قهرمانی که در اعماق وجودش نهفته است.
قهرمانان در مراسم تشییع جنازهی سلطنتی تلاش خود را برای کشتن لوئیس انجام میدهند. با این حال، چهرهی پادشاه فقید، در آسمان ظاهر میشود و اعلام میشود که وارث بعدی تاج و تخت، کسی است که بیشتر از همه نزد مردم محبوب باشد. این نتیجهی یک قدرت جادویی مهیب است که فقط پادشاه از نسلی به نسل دیگر به ارث برده است و او ترتیب داده بود که پس از مرگش فعال شود. بنابراین، تحولی بیسابقه به وجود میآید که کل جمعیت Euchronia برای جمعآوری حمایت در یک مهلت تعیینشده با هم رقابت میکنند.
این انتخابات، اولین نقطهی عطف داستان است. بلافاصله پس از فراخوانی این جادو، چهرهی پادشاه در آسمان بالا رتبهبندی محبوبیت فعلی را نشان میدهد و چهرههای فوردن و لوئیس، ظاهر میشوند. به عبارت دیگر، در ابتدای داستان، ما در آغاز درگیری بین دو نیروی عظیم هستیم: فوردن که در واقع حاکم کشور است و لوئیس که یک شورشی کاریزماتیک در ارتش محسوب میشود. در این روند، قهرمان داستان تصمیم میگیرد به سفری پرتلاطم برای تاج و تخت برود تا شاهزاده یعنی بهترین دوستش از دوران کودکی را نجات دهد و زندگی لوییس را برای این منظور بگیرد.
شخصیتهای همراه
گالیکا (Galica)
گالیکا، پریای که از ابتدای سفر با شما بوده است، شما را در طول مسیر راهنمایی میکند و مسیر را برای شما هموار میکند. پریها در این دنیا کمیاب هستند و اگرچه نمیتوانند مستقیما در نبرد شرکت کنند، اما از اهمیت ویژهای برخوردارند زیرا همراهانی هستند که میتوانند به تایید برنامهریزیها و ارائهی اطلاعات محلی کمک کنند.
گریوس (Grius)
داستان با ماموریت فرستادن پیامی به یک متحد توسط قهرمان داستان آغاز میشود. به دلیل محرمانه بودن این پیام، فقط گالیکا از جزئیات آن مطلع است. گریوس متحدی است که باید پیام را به او برسانید. او نه تنها استاد هنرهای رزمی است، بلکه در سحر و جادو نیز مهارت دارد و حتی یک بار تلاش کرده است که به آرکیتایپها تسلط یابد. لوئیس هدف آسانی برای نزدیک شدن نیست. با این حال، با این فرض که او مطمئنا در مراسم تشییع جنازهی پادشاه ظاهر میشود، قهرمان داستان به همراه گریوس در این ماموریت دست به دست هم میدهند.
استرول (Strohl)
برای رساندن پیامی به گریوس که به عنوان یک سرباز مخفی در ارتش سلطنتی است، قهرمان داستان ابتدا داوطلب میشود تا یک سرباز در مرکز استخدام در پایتخت سلطنتی باشد. او در آنجا با استرول، مرد جوان و اصیلی آشنا میشود. دیدن یک داوطلب نجیب برای خدمت سربازی یک چیز نادر است، اما به نظر میرسد که او کینهای عمیق نسبت به هیولاها دارد. شاید به همین دلیل است که او شجاعت ایستادن و مبارزه را به عنوان یک نجیب در مقابل انسانها دارد. اولین آرکیتایپی که در استرول بیدار میشود، جنگجو است. باورهای او در تصویر قهرمانانهاش تجسم یافته و به او نیروی تازهای میبخشند.
هالکنبرگ (Hulkenberg)
او عضوی از نظم مقدس است و زمانی به عنوان نگهبان شاهزاده خدمت میکرد. با این حال، در طول حملهی لوییس به شاهزاده، او نتوانست وظیفهی خود را برای محافظت از او انجام دهد و برای مدت طولانی از پایتخت سلطنتی دور شد. او به سفر خود ادامه داد و در جستجوی مکان شاهزاده بدون سرنخی از امنیت او بود. در میان این ناامیدی، او از مرگ پادشاه باخبر میشود و به پایتخت سلطنتی باز میگردد و در آنجا با قهرمانان داستان ملاقات میکند. اولین آرکیتایپی که در او بیدار شد، شوالیه است. او با غرورش به عنوان یک شوالیه و عزمی تزلزل ناپذیر، عضوی قابل اعتماد در پروه است.
هیزمی (Heismay)
او با ظاهر متمایز خود شخصیت منحصر به فردی در گروه است و در مقایسه با استرول و هالکنبرگ، گذشتهی متفاوت و دردناکی دارد و برای غلبه بر آن تصمیم میگیرد با اضطراب خودش روبرو شود و آرکیتایپ خود را بیدار کند. اولین آرکیتایپی که در او بیدار شده، دزد است. هیزمی علیرغم ظاهرش، مبارزی ماهر و چابک است.
نوراس (Neuras)
نوراس خلبان گانتلت رانر است. او در اصل یک طراح این وسیلهی نقلیه برای خانواده سلطنتی بود. او مردی با ویژگیهای منحصربهفرد است که به نظر میرسد تنها علاقهاش دانش این وسایل نقلیه باشد، او همچنین شخصیتی شاد و سرزنده است که حال و هوای خوبی را به سفر میآورد و به راحتی از مشکلات جدیای که میتواند دیگران را به دردسر بیندازد، دلسرد نمیشود. اگرچه او در نبردهای سیاهچالهها شرکت نمیکند، اما یکی از حامیان اصلی قهرمان داستان و دیگران در سفرشان است و آرکیتایپ گانر را در قهرمان داستان بیدار میکند.
جونا (Junah)
او خوانندهای است که به داشتن زیباترین صدای پادشاهی معروف است. او با وجود فقدان رسانههای مدرن در جهان حتی از خانواده سلطنتی نیز مشهورتر است. او در عین حال یک پیشینهی غیرمنتظره و مهم دارد و آرکیتایپ قصندهی نقابدار را بیدار میکند و بعدها به قهرمانان داستان در سفرش میپیوندد.
قبایل جهان
همراهان گفته شده همه از قبایل مختلف هستند. طبق جزئیات منتشر شده در گذشته، مشخص شد که در دنیای بازی هشت قبیله وجود دارد. کلمار، از بیمنطقی بیزار است، روسنت به قدرت خود افتخار میکنند، اعضای روگ عمری طولانی دارند، قبلیهی اییشیکا باهوش هستند، افراد نیدیاها اجتماعی هستند، پاریپوسها عاشق یک ضیافت پر جنب و جوش هستند، یوگیفها برای هماهنگی ارزش قائل هستند و اعضای قبیلهی مستاری مرموز، زیاد حرف نمیزنند. علاوه بر این هشت قبیله، الدا، قبیلهی قهرمان داستان نیز وجود دارند که وجودشان نادر است.
بازی نقشآفرینی Metaphor: ReFantazio در ۱۱ اکتبر (۲۰ مهر) سال جاری برای پلیاستیشن ۵، ایکسباکس سری ایکس/اس، پلیاستیشن ۴ و رایانههای شخصی منتشر خواهد شد. میتوانید در ادامه تریلرهای منتشر شده را مشاهده کنید.
منبع: Gematsu