درد فانتوم؛ تحلیل روایی متال گیر سالید ۵ (قسمت اول)

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۳۵ دقیقه
تحلیل بازی Metal Gear Solid V The Phantom Pain

«حال به یاد می‌آوری؟ چه کسی هستی؟ چه‌کار باید بکنی؟ من به لطف تو مرگ را فریب دادم و به لطف تو تأثیرگذار بودم. تو هم نیز، تاریخ خودت را به نگارش درآورده‌ای. تو آدم خودت هستی. من بیگ باس هستم و تو هم همین‌طور … نه … دوتا از ما وجود دارد. با هم. جایی که الان به آن رسیده‌ایم؟ ما آن را ساخته‌ایم. این داستان، این «افسانه»، متعلق به ماست. ما می‌توانیم جهان را متحول کنیم و به‌وسیله آن، آینده را. من تو هستم و تو، من هستی. این را به‌خاطر داشته باش، هرجا که می‌روی. ممنونم … دوست من. از اینجا به بعد، تو بیگ باسی.» – بیگ باس

وقتی برای اولین‌بار به پایان بازی «متال گیر سالید ۵: فانتوم» (Metal Gear Solid 5: The Phantom Pain) پین رسیدم مانند بسیار دیگری از بازیکنان حس نامیدی در من شکل‌گرفته بود. متال گیر سالید ۵ قرار بود «حلقه‌ی گم شده» داستان متال گیر باشد. بازی‌ای که باید پل میان بیگ باس قهرمان متال گیر سالید ۳، پرتابل آپس (Portable Ops) و پیس واکر (Peace Walker) و شخصیت شرور تاریخی بزرگ متال گیر ۱ و ۲ می‌بود. همان‌طور که در تریلرهای متعدد و توییت‌های فراوان هیدئو کوجیما اعلام شده بود، متال گیر سالید ۵ قرار بود روایتگر داستان سقوط بیگ باس به ورطه تاریکی باشد، باانگیزه و محرک بی‌انتها برای انتقام، خشم و غضبی تمام‌عیار شعله‌ور شده توسط دشمنانش که روحش را در زبانه‌های خود می‌بلعد تا اینکه در انتها چیزی جز یک مرد مجنون تشنه قدرت باقی نمی‌ماند که جهان را در معرض خطر جنگ اتمی قرار می‌دهد تا به جاه‌طلبی‌های کورکورانه‌اش دست پیدا کند.

در عوض به ما پیچشی فوق‌العاده عجیب ارائه شد که رتکان کننده (Retcon – به عقب رفتن و تغییر نکات روایی تثبیت شده) یکی از بزرگ‌ترین تناقض‌های داستانی یکی از بازی‌های متال گیر کمتر بازی شده توسط هواداران بود. ما فهمیدیم که باس نهایی متال گیر ۱ بیگ باس نبود بلکه یک بدل بوده که از طریق جراحی و هیپنوتیزم به کپی تقریباً کاملی از این سرباز افسانه‌ای تبدیل شده است. درست مانند بسیاری از بازیکنان وقتی بازی را به اتمام رساندم با خودم فکر کردم شاید این یک حقه زیرکانه است، یک پیچش دیوانه‌وار، پیچیده اما به طرز فریب دهنده سرگرم‌کننده از یکی از داستان‌سرایان موردعلاقه‌ام. دریغا که این پیچش داستانی بسیار نومیدکننده و دلسردکننده بود. فهمیدن اینکه من دست‌کم حدود هشتاد ساعت از عمرم را صرف بازی در نقش یک پزشک ناشناس از سربازان بدون مرز (Militaires Sans Fronteres) کرده‌ام در عوض اینکه در کنترل مهم‌ترین شخصیت در کل داستان فرنچایز متال گیر باشم بی شک به فنا دهنده ذهن و عقل بود ولی همچنین مانند بادکنک بادم را خالی کرد. هدف این بازی چه بود؟ چرا من کل بازی را صرف دنبال‌کردن شخصیت جدیدی کردم که تنها رابطه‌ای جزئی و مماسی با داستان بزرگ‌تر مجموعه داشت، به‌جای اینکه تغییروتحول اخلاقی/روانی/روایی بیگ باس را شاهد باشم که در قلب مجموعه قرار گرفته و قرار بود محور متال گیر سالید ۵ باشد؟

Big Boss متال گیر سالید 3

تنها پس از سپری کردن بیش از دویست ساعت روی فایل ذخیره‌ام و تکرار دوباره‌ی کل بازی بود که تأثیر داستان متال گیر سالید ۵ به ذهنم خطور کرد. نه‌تنها متال گیر سالید ۵ دقیقاً کاری را که تبلیغ کرده بود انجام می‌دهد – به تصویر کشیدن سقوط بیگ باس از قهرمانی به شروری – بلکه این کار را باظرافت و از نظر روایی به شکلی جاه‌طلبانه و ژرفایی که در هیچ بازی‌ای از زمان متال گیر سالید ۲: پسران آزادی دیده نشده به انجام می‌رساند. متال گیر سالید ۵ داستان سقوط بیگ باس از عرش به فرش است ولی حرف‌هایی بیشتری برای گفتن دارد. متال گیر سالید ۵ را شاید بتوان شاهکار هنری کوجیما قلمداد کرد. این بازی تمامی عناصر موضوعی مهم سری متال گیر را در داستانی به نسبت ساده و در ابعادی کوچک خلاصه می‌کند. دلیل اینکه اکثریت بازیکنان متوجه این مسئله نشدند این است که کوجیما خیلی نامحسوس و در لایه‌های زیرین عمل می‌کند.

می‌دانم که این ادعای عجیب غریبی به نظر می‌آید. اغلب اوقات کوجیما یکی از محسوس‌ترین بازی‌سازان تاریخ بازی‌های ویدئویی است. در طول سری متال گیر او هرگز فرصتی را از دست نداده تا شخصیت‌ها را مجبور به ادای دیالوگ‌هایی آین رَند مانند درباره عقاید ریشه دوانده سیاسی/اجتماعی/نظامی‌شان کند. او داستان‌هایش را پیرامون روبات‌هایی که به طرز مضحکی راه می‌روند و نقاط ضعف انیمه مانند دارند بنا کرده است. او از جوک‌های مرتبط به ادرار و مدفوع در بازی‌هایی با حال و هوای جدی استفاده می‌کند تا هولناکی جنگ‌افزارهای مدرن و اختلال استرسی پس از آسیب روانی را نشان دهد. لازم به ذکر نیست که هیدئو کوجیما در استفاده از صندلی کارگردانی‌اش واهمه‌ای ندارد تا بازی‌هایش را تحت کنترل تام بگیرد و هر پیامی که دارد یا هر جوک مسخره‌ای که می‌خواهد بگوید را صرفاً باهدف سیر کردن سرگرمی خلاقانه خود به کالبد بازی تزریق کند.

Metal Gear Solid 2

لیکن همین شاخصه است که بیش از هر چیزی نبوغ داستان‌سرایی کوجیما را برجسته می‌کند. در تحلیل فوق‌العاده جورج ویدمن از متال گیر سالید ۳: اسنیک ایتر، او مدعی می‌شود که معمای مخفی روایی بازی لایه‌بندی عناصر مضحکی است که به طور متناقض دارای نقاط عطف جدی داستانی است. متال گیر سالید ۳ بازیکن را با موسیقی اصلی جیمزباند مانند خود گول می‌زند تا فکر کند با داستانی سبک و سرگرم‌کننده، شکار حیوانات، مکالمات بامزه رادیویی و شخصیت‌های دوست‌داشتنی طرف است اما گاهی اوقات با مشت‌های احساسی به شکم بازیکن به او حمله می‌کند. این مشت‌ها به‌خصوص سهمگین هستند چراکه بازیکن انتظار جو و اتمسفری تاریک و جدی را ندارد. اگر اکثر داستان‌سرایان از این تکنیک استفاده می‌کردند، خط داستانی گیج‌کننده و حتی شیزوفرنی‌ای جلوه می‌کرد ولی کوجیما چنان کنترل استادانه‌ای بر روی ساختار روایی و جریان آن دارد که می‌تواند از این تکنیک بهره ببرد.

الگوهایی مشابه را می‌شود در طول تمامی بازی‌های متال گیر مشاهده کرد. لایه‌های سوار شده بر روی لایه‌های سوار شده بر روی لایه‌های دیگر که همگی در نهایت به داستان‌های پیچیده تبدیل می‌شوند و در سطوح مختلف فعالیت می‌کنند. متال گیر سالید ۱ داستانی اکشن درباره یک سرباز افسانه‌ای است که با تروریست‌های شبه‌نظامی در یک دژ خوش‌ساخت می‌جنگد، اما همچنین مراقبه‌ای است درباره اثرات روانی سرباز بودن، پیش رنگی درباره آینده مهندسی ژنتیک، مرثیه‌ای درباره رقابت تسلیحاتی ازلی میان ملت‌های بزرگ، داستانی از انتقام خانوادگی، داستانی عاشقانه، مؤلفه کوچکی از یک جنگ داخلی نیم‌قرن به درازا کشیده شده در درون یک دولت جهانی مخفی و غیره. لایه‌ها و داستان‌های مختلف درهم‌تنیده می‌شوند تا خلق‌کننده یکی از قوام دارترین داستان‌سرایی‌هایی باشد که در بازی‌های ویدئویی یا هر مدیوم هنری دیگری شاهد آن بوده‌ام.

سبک لایه‌دار کوجیما از جنبه پیچیدگی با متال گیر سالید ۲ به اوج خود رسید و در متال گیر سالید ۳ به خبرگی، اما به نظر من کار او روی متال گیر سالید ۵ شاید جسورانه‌ترین طراحی‌های او باشد آن هم تنها به یک دلیل خیلی ساده: کوآیِت.

Metal Gear Solid V Phantom Pain

نه منظورم شخصیت کوآیت نیست! با اینکه او را دوست دارم. منظورم این است که متال گیر سالید ۵ خیلی‌خیلی ساکت است. این بازی شاید بیش از ۸۰ ساعت وقت ببرد و داستانی بیش از حد تودرتو داشته باشد از جمله انگل‌های تار صوتی، یک شخصیت باقدرت‌های ذهنی، یک «مرد آتشین»، یک متال گیر، یک گروه نظامی خصوصی، سلاح‌های اتمی، انفجارهای فراوان و میلیون‌ها عناصر کلاسیک و غیر ارتدکس یک داستان استاندارد اکشن، ولی متال گیر سالید ۵ همچنین به طور قابل‌ملاحظه‌ای مینیمالیست است.

ونوم اسنیک به‌ندرت حرف می‌زند. هرچند که من در دور دوم انجام بازی متوجه شدم که ونوم با پیشروی بازی بیشتر و بیشتر صحبت می‌کند، او شاید در مقایسه با تمامی پروتاگونیست‌های ناطق کمترین میزان کلمات بر دقیقه را در بازی‌های ویدئویی داشته باشد. او فوق‌العاده ساکت است. صریحاً، سکوت حاکم بر ونوم در طول بازی برای همه سؤال‌برانگیز بود. پیش از اینکه هویت ونوم فاش شود به باور اکثریت واقعاً عجیب بود که این سپهسالار افسانه‌ای که همه در جهان بازی پرستش می‌کنند و کسی که ارتش خصوصی شگفت‌انگیزش را بزرگ‌تر و بهتر از همیشه دوباره می‌سازد، به‌ندرت سخن می‌گوید. البته بیگ باس در بازی‌های دیگر لفاظ نیست اما باز هم در آنها حرف می‌زند. او با تیم پشتیبان خود در متال گیر سالید ۳ شوخی می‌کرد. او شخصاً سربازان دشمن را به خدمت خود در آورد. او تصمیم گرفت متال گیر زیک (ZEKE) را بسازد، یک بمب اتمی به دست آورد و سربازان بدون مرز را سازمان دهد. او همیشه از آن دسته افراد قدرتمند و ساکت بوده است آن هم یک شخصیت ساکت باجذبه و قدرتمند.

سپس وقتی بازیکنان بالاخره فهمیدند ونوم کیست سکوت او شوک بزرگ‌تری به آنها وارد کرد. نه‌تنها کوجیما هوادارانش را مجبور کرد تمام طول بازی را با کسی سپری کنند که هیچی درباره‌اش نمی‌دانند و تأثیر به‌سزایی روی داستان کلی مجموعه ندارد بلکه این فرد بی‌نام‌ونشان حتی شخصیتی از خودش نیز ندارد. او مانند یک فرد صامت سردرگم در بازی از یک سو به‌سوی دیگر رفته و به حرف‌های آسلات و کاز که سرش را بی‌وقفه می‌خورند گوش می‌دهد.

چرا؟

Metal Gear Solid V Phantom Pain

این تهی بودن نامأنوس در کل خط روایی بازی تراویده می‌شود. با اینکه کات سین‌ها به زیبایی هرچه‌تمام‌تر ساخته شده‌اند، نوارهای کاست دست آخر بخش اعظم وزن داستان‌سرایی بازی را به دوش می‌کشند، آن هم درحالی‌که بسیار منفعل‌تر و خسته‌کننده‌تر از مکالمات معروف رادیویی متال گیر هستند. داستان اصلی به طرز کارتونی‌ای ساده است، خصوصاً با درنظرگرفتن استانداردهای فوق‌العاده بالای سری متال گیر. بله بازیکنان مدت طولانی را صرف دنبال‌کردن سرنخ‌ها و رمزگشایی نقشه‌های «اسکال فیس» می‌کنند اما در نهایت داستان اصلی پرده اول را می‌توان این‌گونه خلاصه کرد: «یک فرد عوضی می‌خواهد جهان را نابود کند پس اسنیک و ارتشش جلوی او را می‌گیرند.» سپس نوبت پرده دوم می‌رسد و قضایا قدری پیچیده‌تر اما اپیزودیک‌تر می‌شوند. داستان مانند یک کلکسیون از هم فروپاشیده خطوط داستانی تصادفی است که یکی‌یکی به نتیجه می‌رسند به‌جای اینکه داستانی منسجم را تعریف کنند (کوآیت، هیوئی، ایلای، مرد آتشین و سایرین). پس از این یک‌دفعه پیچش داستانی مخفی بزرگ به نمایش در می‌آید و بازی به پایان می‌رسد.

چرا؟ چه شد؟

Metal Gear Solid V Phantom Pain

مسئله این است که در متال گیر سالید ۵ داستانی در حقیقت به‌شدت پیچیده و شگفت‌انگیز وجود دارد اما کاملاً در لبه‌های برونی بازی به شکلی مینیمالیستی روایت می‌شود. متال گیر سالید سرانجام غایی موضوعات، ایده‌ها و داستان مجموعه است ولی مهم‌ترین زوایای بازی در قالب فانتومی پشت پرده داستان اصلی زرق‌وبرق‌دار و کمتر گیرا عمل می‌کند.

… و می‌شود گفت که این هدف کلی داستان بازی است.

متال گیر سالید ۵ اساساً همان کاری را با بازیکن می‌کند که بیگ باس با ونوم اسنیک انجام می‌دهد. بازی از انتظارات بازیکن استفاده می‌کند تا نمایشی مبسوط و مفصل بسازد باهدف اینکه مقاصد حقیقی روایی‌اش را پشت آن پنهان کند. داستان اصلی بازی در آنجا قرار دارد. متال گیر سالید ۵ واقعاً درباره بیگ باس است که به یک هیولای دهشتناک تبدیل شده و سزاوار هرگونه محکومیت است. اما این داستان سنگ بستره است که زیر هزاران لایه روایی دیگر واقع شده که طراحی شده‌اند تا بازیکن را گیج کرده و فریب دهند، دقیقاً همان‌طور که پروژه فانتوم اسنیک بیگ باس و زیرو مهندسی شده بود تا ونوم اسنیک را گیج کند و فریب بدهد. با درنظرگرفتن واکنش بازیکنان کلک کوجیما جواب داد. شاید حتی بیشتر از آن چیزی که انتظارش را می‌کشد.

به‌هرحال پس از به پایان رساندن بازی چقدر از بازیکنان واقعاً فکر کردند که بیگ باس شخصیت بد داستان است؟ چند نفر متوجه شدند که او شخصیت شرور اصلی سری است؟ آیا ونوم اسنیک متوجه شد چه بر سرش آمده وقتی نخستین‌بار نوار کاست «مردی که جهان را فروخت» (The Man Who Sold the World) بیگ باس را شنید؟ باتوجه‌به لبخند غیرطبیعی روی صورتش جواب منفی است.

Metal Gear Solid V Phantom Pain

سر جستار

 بخش اول: طلوع یک اسطوره

Big Boss Snake Eater

بیگ باس کیست؟

بیایید قدمی به عقب برداشته و در نظر بگیریم بیگ باس واقعاً در آغاز متال گیر سالید ۵ کیست.

بله او پروتاگونیست متال گیر سالید ۳، پرتابل آپس و پیس واکر است. او یک قهرمان، سرباز و رهبر افسانه‌ای است. او شاگرد غایی باس (The Boss) است و به دنبال آن که برداشت خود از خواسته‌ی او را محقق کند. دیدن بیگ باس از این نظر راحت است زیرا همه در سری متال گیر او را این‌چنین می‌بینند.

من می‌خواهم مدعی شوم که راه دیگری برای نگاه‌کردن به بیگ باس وجود دارد. در حقیقت به نظر من میراث بیگ باس تا رسیدن به متال گیر سالید ۵ افسانه‌ای خطرناک است که در واقع ترکیبی سمی از رشادتی حقیقی و عوام‌فریبی خورنده است.

زیرکانه‌ترین حقه‌ی کوجیما در سه بازی قبلی متال گیر این بود که بازیکن را کاملاً در دیدگاه خودساخته‌ی بیگ باس از جهان فرو ببرد. بازیکن شاید بداند بیگ باس در نهایت به جایگاه آنتاگونیست اولیه سری می‌رسد اما هنگام بازی‌کردن متال گیر سالید ۳، پرتابل آپس و پیس واکر این جنایات آینده به‌قدری دور و انتزاعی هستند که فراموش‌کردنشان امری راحت به نظر می‌رسد. در این بازی‌ها بیگ باس فقط پروتاگونیست نیست او همچنین نماینده تنها نیروی ایستاده میان جهان و نابودی اتمی/ و یا استبداد خفت‌آور زیر یوغ سایفر است. او فرمانده باجذبه و خشن مردانی است که سر جای خود ایستاده درحالی‌که نیروهای بدسرشت در پشت پرده می‌پلکند و سعی دارند صلح و آزادی را به تاراج ببرند. بیگ باس ناجی جهان است.

Big Boss Peace Walker

حال چند لحظه‌ای صبر کنید و در نظر بگیرید اگر شخصیت واقعی وجود داشت که اعمالی مشابه بیگ باس در این بازی‌ها انجام می‌داد چه نظری راجع به او داشتید: تصور کنید یک فرد واقعی وجود داشت که برای دولت آمریکا در مأموریت‌های فوق‌سری کار می‌کرد اما سپس دولت را ترک کرد و ارتش نظامی خصوصی خودش را خلق کرد.

بله این اتفاق غیرمعمولی نیست. شرکت‌های مزدوری فراوانی در سرتاسر جهان وجود دارند و بعضی از آنها واقعاً توسط سربازان ویژه بازنشسته ارتش‌های کشورهای مختلف تأسیس شده‌اند.

اما چه می‌شد اگر سربازان داخل این ارتش مزدوران عادی نباشند که برای پول درآوردن کار نمی‌کنند بلکه به طرز افراطی به فرمانده‌شان وفادار باشند. این به این خاطر است که کارفرمایشان کیش شخصیتی را خلق کرده و پرورش داده که او را به‌صورت فرمانده دوراندیش افراد نظامی محروم و ستمدیده در کل جهان ترسیم کرد.

فردی با ارتش شخصی متعلق به خودش شاید کمی ترسناک به نظر برسد. فارغ از این حقیقت، داشتن این نوع ارتش او را به رئیس یک شرکت مزدوری عجیب تبدیل می‌کند.

Big Boss is Watching You

اگر تعدادی از سربازان این شرکت نابه‌هنجار مزدور رسماً تحت استخدام اتحاد جماهیر شوروی، گروهای تروریستی (مانند کونترا) و دیکتاتوری‌های سرکوبگر دیگر بودند چه می‌شود.

خوب این مشخصاً اتفاقی بد است اما تا زمانی که این افراد هنوز برای این دست سازمان‌های غیراخلاقی نمی‌جنگند خیلی وضعیت بغرنج نیست.

اگر این رئیس مشکلی با کار کردن با کودک سربازان نداشته باشد چه؟ منظورم این است که او از راه خود دور نمی‌شود تا آن‌ها را استخدام کند (حداقل نه تا کنون) اما اگر کودکان دارند در جبهه او در یک درگیری می‌جنگند او با بهره‌گیری از آنان مشکلی ندارد.

خوب این واقعاً بد است. هیچ کودکی هرگز نباید در چنین موقعیتی قرار بگیرد. دست‌کم به نظر می‌رسد که این سازمان فقط در ابعاد کوچک فعالیت می‌کند…

اگر این شرکت مزدور برای خودش انباری شخصی از نفربرهای زره‌پوش، هلیکوپترهای جنگی، تانک‌ها و توپخانه مدرن دست‌وپا کند چه می‌شود؟

اگر این شرکت چندین متال گیر به دست بیاورد؟ به‌خاطر داشته باشید که متال گیرها سلاح‌های کشتارجمعی بی‌رقیب میدان نبرد هستند. آنها مؤثرترین واحد نظامی نبرد در جهان‌اند. آنها از نظر تکنولوژیکی به‌قدری پیشرفته‌اند که آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی فقط قادر به ساخت آنها هستند. برخی از این مدل‌ها حتی توانایی شلیک موشک‌های هسته‌ای را دارند. صحبت از موشک‌های هسته‌ای شد…

اگر شرکت مزدوری این فرد سلاح‌های هسته‌ای خودش را به دست بیاورد چه می‌شود؟

Fallout Mushroom

خوب این دیگر واقعاً قضیه بزرگ و مهمی است. کل جهان از افتادن سلاح‌های هسته به دستان اشتباه هراس دارد. کشورهایی چون کره‌ی شمالی علی‌رغم اعتراضات جامعه بین‌المللی دهه‌هاست سعی در ساخت و تولید سلاح‌های هسته‌ای دارند. افتادن سلاح‌های هسته‌ای به دست گروه‌های تروریستی چون داعش و القاعده بدترین سناریوی ممکن برای همه در جهان است و ما اینجا سپهسالاری بی‌رقیب به همراه ارتش خصوصی‌اش را داریم که دارند سلاح‌های هسته‌ای برای خود کسب می‌کنند؟ من بعید می‌دانم سایر کشورهای جهان از این قضیه خشنود باشند…

همچنین شرکت مزدوری این فرد در یک ساختار عظیم‌الجثه دور از سواحل آمریکای جنوبی در آب‌های بین‌المللی واقع شده است. پس این آدم و ارتشش دقیقاً در حوزه قضایی هیچ کشوری حضور ندارند. به این معنا که از نظر قانونی هیچ‌کس نمی‌تواند به او بگوید با این ذخایر نظامی که در اختیار دارد چه کند. او انتخاب یا نسب نشده است. هیچ نظارتی روی او چه از جانب سازمانش چه از سازمان‌های خارجی وجود ندارد.

خوب است که سازمان ملل وجود دارد تا قوانین بین‌المللی را اجرا کند…

خوب… هیچ‌کس نمی‌تواند واقعاً ثابت کند که این آدم و ارتش خصوصی‌اش سلاح‌های هسته‌ای داشتند؛ با اینکه همه به آن مشکوک بودند. پس سازمان ملل سعی کرد تیم بازرسی به مقر دریایی این فرد بفرستد اما او مدت زیادی از ورود این بازرس‌ها جلوگیری کرد که به سبب آن باعث نگرانی‌های روبه‌رشد بین‌المللی درباره او شد. در نهایت او پذیرفت که سازمان ملل ناپدید نمی‌شود و دست از سر او برنمی‌دارد پس اجازه بازرسی داد.

این اتفاق خوبی است…

اما این فرد به زیردستانش اجازه داد دست به «تخریب مدارک» و «پاک‌سازی آشیانه» بزنند تا سلاح هسته‌ای و متال گیر خود را از دیدگان سازمان ملل پنهان کند. در همین حین، او به یک پایگاه نظامی آمریکایی نفوذ کرد تا یکی از زندانیان آن را دزدیده و بتواند شخصاً او را برای به‌دست‌آوردن اطلاعات بازجویی کند.

Metal Gear Solid V Ground Zeroes

پس به طور خلاصه این سرباز فوق‌العادهٔ (فرضی) از سازمان سیا استفاده می‌دهد، ارتش خودش را می‌سازد (به‌عبارت‌دیگر به یک جنگ سالار تبدیل می‌شود)، به یک دژ غیرقابل‌نفوذ بر روی اقیانوس نقل‌مکان می‌کند، ارتش بزرگی را جمع می‌کند که شامل سربازانی از سازمان‌های بدنام و کودکان می‌شود، از جذبه و اقتدار خود استفاده کرده تا کیش شخصیت بسازد و به‌موجب آن وفاداری افرادش را تضمین کند، ذخیره قابل‌ملاحظه‌ای از سلاح‌های مدرن نظامی در سطح تکنولوژیکی بسیار پیشرفته‌تر از حتی قدرتمندترین ملت‌های جهان به دست می‌آورد، متال گیر خودش را به دست می‌آورد، سلاح هسته‌ای خودش را به دست می‌آورد، اجازه هیچ‌گونه نظارت توسط هیچ نوع دولت رسمی و قانونی را نمی‌دهد، مدتی از بازرسی سازمان ملل جلوگیری می‌کند، در نهایت اجازه بازرسی سازمان ملل را می‌دهد اما تمامی فعالیت‌های غیرقانونی‌اش را از آنها پنهان می‌کند.

(و من هنوز تمامی کارهای شرورانه‌ای که بیگ باس پس از «گراند زیروز» انجام می‌دهد را لیست نکرده‌ام.)

درباره این فرد چه فکری می‌کنید؟

این بیگ باس است. پشت تمامی دلاوری‌ها، سخنرانی‌ها و همه فن حریفی‌ها یک مرد ایستاده است که میزان قدرتی ترسناک در اختیار دارد. او هیچ نظارتی را بر کارهایی که می‌تواند انجام دهد پذیرا نیست. اگر کسی در واقعیت کوچک‌ترین رفتارها و اعمالی شبیه بیگ باس انجام می‌دهد به‌صورت قابل توجیهی توسط تمام دنیا یک جنگ سالار/تروریست شناخته می‌شد که باید به‌سرعت سازمانش را منحل کرده یا حداقل تا جای ممکن اجازه نظارت و بازرسی روی سازمان خود را دهد.

Major Zero Metal Gear

اما سایفر چطور؟

برهان نقض: تمام کارهایی که بیگ باس انجام داد برای مبارزه با سایفر لازم بود. بیگ باس هرچقدر هم خطرناک باشد سایفر بی شک بدتر است!

شاید این مسئله حقیقت داشته باشد، اما … سایفر واقعاً چقدر بد است؟

(به‌خاطر داشته باشید که ما داریم درباره «سایفر زیرو»‌ (Cypher Zero) صحبت می‌کنیم نه «سایفر اسکال فیس» (Cypher Skull Face) زیرا بیگ باس از وجود اسکال فیس تا پیش از رویدادهای گراند زیروز بی‌خبر بود.)

بله سایفر یقیناً بد است من این حقیقت را منکر نیستم اما به طور دقیق چقدر بد؟

سایفر در اوایل دهه ۱۹۷۰ میلادی توسط زیرو (رهبر بالفعل آن)، دکتر کلارک، سیگینت، ایوا و آسلات تأسیس شد و بعداً برای مدت کوتاهی شامل بیگ باس به‌عنوان عضوی از سازمان می‌شود. تفسیر زیرو از خواسته باس این بود که یک جهان متحد پایدار بسازد. او باور داشت که بشریت به طور ذاتی و طبیعی به‌سوی درگیری‌های احمقانه، بی‌اهمیت و حیوانی کشیده می‌شود که به هرج‌ومرج و ویرانی غیرضروری منتهی می‌شود. زیرو مرگ قهرمانانه باس را عاقبت چنین درگیری می‌دید زیرا او قربانی شد تا صلحی ناآرام را میان دو ابرقدرت بزرگ جهان حفظ کند؛ بنابراین زیرو تصمیم گرفت تا جهان را در سایه یک سازمان منفرد، قادر به کنترل هوس‌های وحشیانه انسان‌ها متحد کند.

پس از جدایی بیگ باس در اواسط دهه هفتاد میلادی، قدرت سایفر به‌سرعت افزایش پیدا کرد تا اینکه آنها به یک دولت مخفی تمام‌عیار تبدیل‌ شدند، با قدرتی بیش از قدرت دولت ایالات متحده آمریکا. به جز ریاست اسکال فیس روی سایفر بین سال‌های ۱۹۷۵ و ۱۹۸۴ میلادی، سایفر زیرو قدرتمندترین سازمان در جهان از سال ۱۹۷۴ تا ۲۰۱۴ بود، حدود ۴۴ سال در رأس قدرت. در تمام طول این مدت، سایفر دائماً ابعاد کنترلش را روی جهان گسترش داد تا اینکه در دهه ۲۰۰۰ میلادی به سیطره‌ای توصیف شده در کتاب ۱۹۸۴ دست‌ یافت.

در این زمان سایفر به‌طورقطع به‌یقین اعمال نامشروط زیادی را انجام داد.

Major Zero Metal Gear

سایفر کم‌وبیش کنترل امور خارجی آمریکا را برعهده گرفت، تحقیقات و پژوهش سلاح‌ها و تکنولوژی را سرعت بخشید تا متال گیرهای قدرتمندتر، سلاح‌های هسته‌ای قوی‌تر، انگل تارهای صوتی، پروژه کودکان وحشتناک و پروژه سربازان ژنوم را خلق کند. سایفر همچنین روی توسعه و ساخت هوش مصنوعی‌های پیچیده نظارت داشت که در نهایت کل سازمان را پس از ناتوان شدن زیرو تحت کنترل گرفتند. زیرو با اینکه فردی فریبکار و سلطه‌جو بود این هوش مصنوعی‌ها چیرگی استبدادی را از طریق کنترل اطلاعات جی دابلیو به سطح کاملاً بالاتری بردند. جزئیات درباره میزان قدرت سایفر شفاف نیست اما ما می‌دانیم که در اوایل دهه دو هزار میلادی آنها قابلیتش را داشتند که تماماً دولت آمریکا را (از جمله انتخاب رئیس‌جمهور) کنترل کنند و حتی جریان درز و نشر اطلاعات بر روی اینترنت را نیز مدیریت کنند.

تجسم نهایی نقشه زیرو «اقتصاد جنگی» در متال گیر سالید ۴ بود که در آن کل جهان وارد چرخه‌ای بی‌انتها و غیرضروری از جنگ‌های نیابتی شده بود تا منابع موجود را مورد استفاده قرار داده و خشونت را در جهت دلخواه خود کنترل کنند تا وزنه قدرت و صلح در عرصه جهانی در تعادل باقی بماند.

پس سایفر بی‌شک کارهای رذیلانه بسیاری انجام داده، اما باید معترف شد که او کارهای خوبی نیز به انجام رسانده است.

GW Metal Gear Solid 4

دست‌کم سایفر را باید مسئول نابودی تعدادی از فعالیت‌های تروریستی دانست که پتانسیل به بارآوردن مرگ و ویرانی غیرقابل‌تصوری را داشتند. در واقع می‌توانید به مجموعه متال گیر به‌صورت ترتیبی از وقایعی نگاه کنید که سایفر جلوی یک دیوانه را از منفجر کردن جهان گرفته است.

اولین مأموریت بزرگ سایفر در رویداد سن هیرونمیو (پرتابل آپس) بود که در آن جلوی جین (Gene)، یک جنگ سالار برآشفته را از به‌دست‌آوردن باقی‌مانده میراث فیلسوفان (Philosopher’s Legacy) و برقراری پایگاه خصوصی متال گیر و بمب اتمی دار خود گرفت. پس از آن سایفر به بیگ باس کمک کرد تا هات کلدمن (Hot Coldman) را در کاستاریکا (پیس واکر) متوقف کند و از شلیک یک موشک هسته‌ای و شعله‌ور کردن جنگ سرد جلوگیری به عمل آورد. حتی پس از اینکه زیرو کنترل سایفر را در نه سال بعد از دست داد او پروژه فانتوم بیگ باس را آغاز کرد تا یک کپی بیگ باس را به وجود آورد و جلوی اسکال فیس را در استفاده از انگل تارهای صورتی بگیرد که در صورت وقوع تمامی انگلیسی‌زبانان روی زمین را نابود می‌کرد (متال گیر سالید ۵). سپس با کنترل قرارگرفتن هوش مصنوعی‌های زیرو، سایفر از شورش‌های بیگ باس دو بار با کمک سالید اسنیک (متال گیر ۱ و ۲) جلوگیری کرد و در پی آن دو انقلاب مشابه به هدایت لیکوئید اسنیک (متال گیر سالید ۱) و سالیدوس اسنیک (متال گیر سالید ۲) را سرکوب کرد.

این مسئله بی شک حقیقت دارد که سایفر به‌موجب اعمال خود نقش قابل‌توجهی در ایجاد این انقلاب‌ها ایفا کرد (به‌عنوان‌ مثال خلق لیکوئید اسنیک و سالیدوس اسنیک)، بااین‌وجود سایفر نقش مهمی در نگه‌داشتن جهان در وضعی نسبتاً امن و پایدار به مدت چهل سال داشت درحالی‌که افراد مختلف سعی داشتند آن را از هم فروپاشند و یکی از این افراد آشفته حال کسی نبود جز…

به نظرم می‌شود مدارک خوبی درباره بدتر بودن دیدگاه بیگ باس نسبت به دنیا در مقایسه با سایفر ارائه کرد. بله زیروی سایفر به دنبال خلق سیستم اورولی از کنترل سیاسی، اقتصادی و اطلاعاتی بود تا آزادی مردم را محدود کند و نظم و ترتیب را از طریق استبداد برقرار و حفظ کند. این چشم‌انداز چیز خوبی نیست اما بیگ باس چه چیزی در عوض در ذهن دارد؟

بهشت خارجی.

Outer Heaven

بهشت خارجی چیست؟

بهشت خارجی برداشت بیگ باس از خواسته‌های باس است. بیگ باس، باس را با دست خودش و به دستور کارکنان دولت کشت، که به نظرشان کشتن یکی از بهترین و بزرگ‌ترین قهرمان تاریخشان برای سیاست تصمیم درستی بود. در پاسخ، بیگ باس به دنبال آن شد که جهانی را خلق کند که در آن سربازان بالاترین اولویت را دارند و هرگز دیگر زیر یوغ اجباری نیروهای دیگر قرار نگیرند.

پس از شکست جین در سن هیرونمیو بیگ باس بازمانده منابعش را با خود برد و سربازان بدون مرز را بنا کرد. اولین ظهور بهشت خارجی و در ابعادی کوچک. سربازان بدون مرز تنها یک شرکت مزدور نبود، یک سازمان بود که توسط سربازان و برای سربازان اداره می‌شد و تماماً خارج از مرزهای دولت‌های جهانی از جمله آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی. در این زمان است که کیش شخصیت حاضر بیگ باس او را به یک اسطوره زنده تبدیل می‌کند: وارث راستین باس در قلب سربازان جهان.

در پایان پیس واکر، بیگ باس فلسفه خود را در سخنرانی که در ادامه می‌خوانید خلاصه می‌کند:

«ما کشورهایمان را رها می‌کنیم. ما سرزمین‌های مادری‌مان را پشت سر گذاشته و با زمین یکی می‌شویم. ما هیچ ملیتی نداریم، هیچ فلسفه‌ای نداریم، هیچ ایدئولوژی نداریم. ما به هرجا می‌رویم که به ما نیاز هست، می‌جنگیم نه برای دولت بلکه برای خودمان. ما به دلیلی برای جنگیدن نیاز نداریم. ما می‌جنگیم زیرا به ما احتیاج هست. ما نیروی بازدارنده‌ای خواهیم شد برای آنهایی که هیچ راه دیگری ندارند. ما سربازان بدون مرز هستیم و هدفمان توسط عصری که در آن زندگی می‌کنیم شکل می‌گیرد. ما گاهی اوقات باید خودمان و خدماتمان را به فروش بگذاریم. اگر زمانه به ما نیاز داشته باشد، ما انقلابی، جنایتکار و تروریست خواهیم شد. و بله ما شاید همگی به‌سوی جهنم در حرکت باشیم ولی چه جایی بهتر از اینجا برای ما؟ اینجا تنها خانه ماست. بهشت و جهنم ما. اینجا بهشت خارجی ماست.»

(واژه «جهنم» را در خاطر نگه دارید، بن‌مایه‌ای تکرارشونده در متال گیر سالید ۵ که در ادامه درباره آن صحبت خواهم کرد.)

بیایید دوباره تمامی دلاوری‌ها و قهرمانی‌ها، نمایش‌های پرطمطراق توخالی و تصدیق کاملاً مشروعی که بیگ باس با سایفر شرور و بسیاری دیگر از نیروهای بد می‌جنگد را کنار بگذاریم و به ماهیت واقعی بهشت خارجی فکر کنیم.

Big Boss

تا جایی که می‌توانم بگویم بر اساس گفته‌ها و اعمال بیگ باس، بهشت خارجی فلسفه یک دیکتاتوری نظامی‌محور است با رفتاری پرستش‌گرایانه نسبت به جنگاوری مداوم به‌عنوان شیوه‌ای از زندگی. بله، تحسین‌برانگیز است که بیگ باس می‌خواهد سربازان بی‌گناه را از حسابگری سرد و بی‌احساس سیاست نجات دهد، اما راه حلی که بیگ باس ارائه می‌دهد این است که کنترل تام سیاست‌ها به سربازان واگذار شود. عملاً بیگ باس می‌خواست جایگزین سیاست‌مداران تبانی‌گر جهان شود و ملت‌هایی که آنها از طریق شرکت‌های مزدور اداره می‌کنند، توسط جنگ‌سالاران باجذبه مثل خودش (افراد نابه‌هنجاری چون کاز، آسلات و غیره) مدیریت شوند. پس بیگ باس می‌خواست کل قدرت نظامی جهان تحت کنترل سربازانی بازخواست نشدنی قرار دهد با نیت استفاده از قدرت آنها در ادامه بخشیدن به جنگ‌های جهان برای منافع شخصی خودشان. این قرارداد ظاهراً باید تضمین‌کننده این شود که وضعیتی که منجر به مرگ باس شد دیگر به وقوع نخواهد پیوست. از سوی دیگر، زیرو می‌خواست جهان را تحت کنترل یک سازمان مخفی قرار دهد که از پشت پرده فعالیت‌های خود را انجام می‌داد، باهدف اینکه وزنه قدرت حفظ شده و هر شخص از نظر اطلاعاتی کنترل شود تا از رویدادهایی که به مرگ باس منتهی شد، جلوگیری شود.

آیا فلسفه بیگ باس واقعاً بهتر از زیرو است؟ بله سایفر از نظر اخلاقی سازمانی خوبی نیست اما بهشت خارجی هم وضعیت بهتری ندارد. با نگاه به گذشته می‌شود نتیجه گرفت که هر تقصیری هم که بر گردن سایفر باشد، فرمانروایی جهانی چند دهه‌ای آن با حفظ صلح خیلی بهتر از تبدیل‌ شدن بیگ باس به یگانه قدرتمندترین مرد روی زمین است تا بتواند فانتزی متال گیر/ارتش مسلح به سلاح هسته‌ای خود را تحقق بخشد.

Metal Gear Solid V Phantom Pain

بیگ باس آدم خوب داستان نیست. او شاید با افراد بد زیادی بجنگد و قطعاً کارهای خوبی نیز انجام دهد اما هدف غایی او به همان اندازه بد است؛ شاید بتوان گفت حتی بدتر از هدف سایفر. با این‌ حال، بزرگ‌ترین گناه بیگ باس ساخت یک ارتش که به هیچ‌کس و هیچ‌چیز پاسخگو نیست یا دروغ گفتن به سازمان ملل و یا حتی به‌دست‌آوردن سلاح‌های هسته‌ای نبود. نه، بزرگ‌ترین جنایت بیگ باس کاری بود که با یک فرد دیگر کرد…

Metal Gear Solid V Phantom Pain

نقشه فانتوم بیگ باس

در طی رویدادهای گراند زیروز بیگ باس به کما فرو می‌رود (برای دومین بار در سه باری که این واقعه در زندگی‌اش رخ می‌دهد). به جز او پزشک عضو سربازان بدون مرزی که از بیگ باس در برابر یک انفجار حفاظت کرد نیز به کما می‌رود. این پزشک بعداً به ونوم اسنیک شناخته می‌شود و نه سال بعد به هوش می‌آید، در حالی‌ که بیگ باس مدتی قبل‌تر اما نامشخص از ونوم به هوش می‌آید. زمانی که هر دو در کما بودند، زیرو توسط اسکال فیس با سویه‌ی انگلیسی انگل تارهای صوتی مسموم می‌شود. زیرو تصور کرده بود خواهد مرد یا دست‌کم ناتوان می‌شود، در نتیجه پروژه فانتوم بیگ باس (PBBP) را عملی کرد تا به تقابل با اسکال فیس و حفظ جان بیگ باس برود که علی‌رغم تفاوت‌های فراوانشان، زیرو همچنان او را ستایش می‌کرد.

پروژه‌ی PBBP یا The Phantom Big Boss Plan طراحی شده بود تا از بیگ باس در طول مدت زمانی که در کما بود حفاظت کند و از دست‌ رفتن سربازان بدون مرز را با برقراری یک «فانتوم بیگ باس» کاملاً مشابه جبران کند تا توجه دشمنان بیگ باس را به او جلب کند؛ به‌خصوص توجه اسکال فیس را. در دوره کما، بدن ونوم اسنیک (همان پزشک سربازان بدون مرز) توسط جراحی تغییر پیدا کرده و با هیپنوتیزم شخصیت او به بیگ باس تبدیل می‌شود. در نوار کاستی بیگ باس اشاره می‌کند که ونوم «همیشه بهترین مردی بود» که در کل سربازان بدون مرز داشتند و ازاین‌رو احتمالاً یکی از بهترین سربازان در جهان.

حال کمی از داستان رسمی و تأیید شده‌ی پدیده S3 (همان پدیده Solid Snake Simulation در متال گیر سالید ۲) را به اینجا اضافه کنید؛ پدیده‌ای که می‌گوید در موقعیت درست، داستان درست، هرکسی می‌تواند به اسنیک تبدیل شود و کاملاً احتمال دارد که (مشخصا در قوانین جهان متال گیر) یک سرباز بتواند به نیازمندی‌های شخصی تجسم بیگ باس دست یابد. برای حمایت از فانتوم و تضمین موفقیت او، زیرو همچنین کاز و آسلات را وارد این عملیات کرد. آسلات از همان ابتدای کار از کل ماجرا خبر داشت اما خودش را هیپنوتیزم می‌کند تا هویت واقعی ونوم را فراموش کند در حالی‌ که کاز صرفاً توسط زیرو فریب خورد.

Metal Gear Solid V Phantom Pain

تصور کنید شما فرصتی پیدا می‌کنید تا پروسه‌ای مانند ونوم اسنیک روی شما اجرا شود. تبدیل‌شدن به یک کپی از بیگ باس را فعلاً فراموش کنید و فقط بر روی ماهیت این تغییر تمرکز کنید.

تصور کنید که کل وجودیت روانی و ذهنی شما از عرصه هستی محو می‌شود. هر شخصیتی که در طول بیست، سی یا چهل سال از عمرتان شکل داده‌اید. سال‌های عمری که تا اینجا زندگی کرده‌اید از بین رفته‌اند، دیگر وجود ندارند. پدر و مادرتان، خواهر و برادرتان، فرزندانتان، دوستانتان، همسرتان، حیوان خانگی‌تان، همه چیز از دست‌ رفته است و آنها دیگر خبری از شما نمی‌شنوند و شما هرگز به‌خاطر نخواهید آورد که آنها وجود خارجی داشته‌اند.

هرآنچه که هستید، هرآنچه که انجام داده‌اید، تمام کسانی که می‌شناسید، آنچه که هستید یا می‌توانستید باشید، دیگر وجود ندارد.

این اتفاقی است که برای ونوم اسنیک از طریق PBBP رخ می‌دهد. ما (بازیکنان) شاید هیچ‌چیزی درباره ونوم پیش از رویدادهای متال گیر سالید ۵ ندانیم اما این مسئله این حقیقت را که او یک شخصیت واقعی در جهان متال گیر بود را عوض نمی‌کند. او زندگی و شخصیت داشت، افرادی که می‌شناخت، رؤیاها، ایده‌ها، خوبی‌ها، بدی‌ها و دیگر وجه‌های خودآگاهی موجود در بشریت را در خود داشت.

…و بیگ باس اجازه می‌دهد همه اینها به پایان برسد.

ونوم اسنیک در مقام فانتوم بیگ باس از سال ۱۹۸۴ میلادی تا سال ۱۹۹۵ میلادی دوام آورد. در این مدت او دایموند داگز (Diamond Dongs) را از هیچی به قدرتمندترین شرکت مزدور در جهان تبدیل می‌کند. ونوم XOF را شکست داده و جلوی اسکال فیس را پیش از کشتن صدها میلیون نفر با انگل تارهای صوتی انگلیسی می‌گیرد. ونوم اسکال فیس را از فروش صدها سلاح اتمی به گروه‌های تروریستی مختلف، کشورهای در حال سقوط و جنگ‌سالارانی که می‌توانستند جهان را نابود کنند بازمی‌دارد. ونوم متال گیر ساهالانتروپوس را چندین بار نابود می‌کند و مطمئن می‌شود در وضعیت غیرقابل‌تعمیر باقی خواهد ماند تا هیچ نیروی دیگری نتواند از آن برای اهداف شرورانه استفاده کند. او کودک سربازان را نجات می‌دهد و از سازمان‌های مردم‌نهاد محیط زیستی حمایت می‌کند و در کل شرکت خصوصی نظامی مزدور سازنده و بشردوستی را اداره می‌کند.

سپس ونوم توسط سالید اسنیک کشته می‌شود، یک سرباز تازه‌کار که برای سازمان نظامی مخفی آمریکا، فاکس هاند فعالیت می‌کند. بیگ باس فرمانده فاکس هاند بود. در این بازه زمانی، بیگ باس در جهان سفر کرد و در درگیری‌های مختلف دخالت داشت تا اینکه در دولت ایالات متحده آمریکا نفوذ کرد و به ریاست فاکس هاند رسید. از این جایگاه قدرت، بیگ باس مخفیانه یک ارتش نظامی مخفی در زنزیبار شکل داد جایی که در آن بهشت خارجی را برقرار می‌کند و کودتای خود علیه میهن‌پرستان را رهبری می‌کند.

بگذارید از جنبه‌ای دیگر به این قضایا نگاه کنیم…

بهترین سرباز دلاورِ بیگ باس، ونوم اسنیک عملاً دزدیده می‌شود، شست شوی مغزی داده می‌شود و بدون اجازه از او رویش جراحی می‌شود تا بتواند سپر انسانی درازمدت بیگ باس باشد. بیگ باس از کما خارج شده، از این نقشه خبردار می‌شود و مشکلی با آن ندارد. به مدت نه سال بیگ باس اجازه می‌دهد ونوم جلوی اسکال فیس را بگیرد و با سایفر کلنجار برود. در تمام این مدت ونوم تشویش و عذاب روحی و جسمی غیرقابل‌توصیفی را متحمل می‌شود تا مقام رهبری که بیگ باس خلق کرده را به دوش بکشد که شامل مواردی که در ادامه درج می‌کنم می‌شود اما محدود به آنها نیست: دائماً درگیر در جنگ و منازعه، شاهد عذاب کشیدن و مرگ سربازان زیردستش و ترس از کشته‌شدن روزانه به دست دشمنان بیگ باس. درحالی‌که بیگ باس پشت پرده امنیت امور بین‌المللی نشسته و به‌آرامی قدرت به دست می‌آورد، بدون اینکه توجه میهن‌پرستان را به خود جلب کند زیرا آنها سرگرم از سر راه برداشتن ونوم بودند. در انتها وقتی بیگ باس به این نتیجه می‌رسد که برای راه‌اندازی انقلاب خود به‌اندازه کافی قدرتمند است او ونوم را می‌کشد، رهبری جنبش بهشت خارجی را دوباره به دست می‌گیرد و کم‌وبیش اعتبار و دستاوردهایی که ونوم در طول نه سال گذشته به دست آورده بود را برای قوت بخشیدن به کودتای خود دزدیده و مورداستفاده قرار می‌دهد.

این است قلب تپنده متال گیر سالید ۵: فانتوم پین. این سقوط اخلاقی‌ای است که کوجیما در طول تبلیغات بازی به آن اشاره کرده بود.

Metal Gear Solid 3

خیانت

تمامیت متال گیر سالید ۵، موضوعاتش، شخصیت‌هایش، جایگاه کلی آن در داستان فرنچایز و هدف وجودی آن روی آنچه که بیگ باس بر سر ونوم اسنیک می‌آورد سوار است و این تنها نقطه عطف مهمی است که هواداران متال گیر پیش از شروع بازی از آن اطلاعی نداشتند.

تریلرهای متعدد متال گیر سالید ۵ پیش از عرضه بازی تقریباً همه رویدادهای مهم بازی را که به داستان کلی متال گیر مرتبط است نشان می‌دهند. این تریلرها معمولاً شامل کلیپ‌هایی از مأموریت‌های میانی و پایانی بازی هستند از جمله بخش‌هایی از Shining Lights, Even in Death (راه‌رفتن اسنیک در راهرویی که پر است از اجساد هم‌رزمانش، سوزاندن اجساد و دیگر سکانس‌ها) که در واقع دومین مأموریت پایانی داستان در کل بازی است.

پیش از اینکه بازی عرضه شود هواداران پروپاقرص متال گیر باید می‌دانستند که متال گیر سالید ۵ درباره سفر به بیگ باس به جبهه تاریکی بود، ساخت دوباره ارتشش برای انتقام گرفتن از اسکال فیس، ظهور یک متال گیر جدید (که در تریلرها نشان داده شد که تا آنجایی که می‌دانم در تاریخ فرنچایز بی‌سابقه بود) و حضور تمامی شخصیت‌های مهم در بازی (ایلای، کد تاکر، کوآیت، هیوئی، سایکو مانتیس و ولگین همگی در تریلرها دیده می‌شوند). بله این تریلرها نقشه‌های اسکال فیس را به طور کامل نشان نمی‌دهد یا تمامی مأموریت‌های اسنیک را اما اینها همگی به نسبت عناصر بی‌اهمیت داستان در خط داستانی کلی متال گیر به‌حساب می‌آیند.

تنها نقطه عطف داستانی که بازیکن پیش از شروع بازی از آن بی‌خبر بود پیچش پایانی بازی بود: پروتاگونیست متال گیر سالید ۵ بیگ باس نیست.

کلید درک بهتر متال گیر سالید ۵ فهمیدن این مسئله است که حضور ونوم اسنیک تنها چیزی است که واقعاً در داستان اهمیت دارد. بله برای یک علاقه‌مند به فرنچایز اتفاقات جالب و جزئیات سرگرم‌کننده‌ای درباره سرگذشت شخصیت‌هایی چون لیکوئید اسنیک، سایکو مانتیس و ولگین وجود دارد اما اینها بیشتر جنبه سرگرمی دارند تا چیز دیگر.

تنها چیزی که واقعاً مهم است اتفاقی است که برای ونوم اسنیک افتاد و رفتار او در طول داستان است. برای درک اهمیت این موضوع بازیکن باید یک حقیقت ساده اما فوق‌العاده حیاتی را متوجه شود:

کاری که بیگ باس با ونوم اسنیک انجام داد به طرز غیرقابل‌باوری شرورانه است.

بله می‌دانم که عملاً بیگ باس مسئول «نقشه فانتوم بیگ باس» نبود و کار زیرو بود اما وقتی بیگ باس از کما خارج شد و از نقشه خبردار شد او نه‌تنها مشکلی با این قضیه نداشت بلکه آن را به یکی از اجزای بنیادی نقشه‌های درازمدت خود تبدیل کرد. این عمل توسط بیگ باس نه‌تنها اشتباه بود، بلکه باطل کننده تمام‌ و کمال اصول و عقایدی بود که او کل عمرش به آنها باورداشت. عملی بی‌نهایت دیوسیرتانه. خیانت به باورهایی که در طول متال گیر سالید ۳، پرتابل آپس و پیش واکر برای آنان جنگیده بود. یگانه واقعه‌ای که به طرز برگشت‌ناپذیری روح بیگ باس را به تباهی کشاند.

The Boss Metal Gear

در قلب درگیری دنباله داری که در تمامی عناوین فرنچایز و دنیای متال گیر شاهد آن هستیم جنگی بی‌انتها روی برداشت درست از خواسته باس در حال وقوع است. بیگ باس شاید شخصیتی بادوام‌تر و فعال‌تر در مجموعه باشد اما باس روح و هسته‌ی خط داستانی بزرگ و اصلی مجموعه است.

نه‌تنها باس یکی از بهترین سربازان تاریخ به شمار می‌رفت او بهترین سرمایه نظامی و مخفی ایالات متحده آمریکا بود. او «مادر نیروهای ویژه»، از قهرمانان جنگ جهانی دوم که در پیاده‌سازی‌های نورماندی حضور داشت و کم‌وبیش مهره اصلی پیروزی کل عملیات برای متحدین بود. او همچنین استاد شخصی بیگ باس، مادر جانشین او و حتی معشوق او بود. او به بیگ باس هرچه درباره نبرد می‌داند را آموخت و او را به بهترین سرباز تاریخ تبدیل کرد.

هنگامی که بازیکن برای اولین باس را در متال گیر سالید ۳ ملاقات می‌کند او یک شخصیت فرزانه اما خسته از جهان است. به‌خاطر گذشته‌اش، باس به‌خوبی از ماهیت سیاست، جنگ‌افروزی و سرنوشت نافرجامی که برای سربازان گرفتار در تلاقی این دو مسیر می‌شدند باخبر بود؛ بنابراین پس از رویدادهایی غیرمنتظره (شلیک یک موشک هسته‌ای توسط ولگین در اتحاد جماهیر شوروی) به باس توسط کشورش دستور داده می‌شود تا والاترین فداکاری را انجام دهد؛ تا زندگی‌اش را به دست شاگردش به‌خاطر حفظ تعادل دیپلماسی بین‌المللی از دست دهد. چنین شد که بزرگ‌ترین سربازی که تاریخ به خود دیده است در محراب سیاست قربانی شد تا ابد به‌عنوان یک تروریست و شخصیت شروری تاریخی از او یاد شود در عوض مظهر راستی و درستی که واقعاً بود.

پس از رویدادهای متال گیر سالید ۳ و مأموریتی کوتاه با فیلسوفان به‌تازگی دوباره شکل‌گرفته به ریاست زیرو، اسنیک سربازان بدون مرز را تأسیس کرد. یک شرکت خصوصی نظامی که به طور خلاصه باهدف جلوگیری از آنچه که بر سر باس در متال گیر سالید ۳ آمد فعالیت می‌کرد. بیگ باس سپس صدها سرباز را به استخدام سربازان بدون مرز درآورد، ارتشی بدون مرز که وعده داده بود زندگی و جان سربازانش را بالاتر از هر نگرانی دیگر قرار دهد. تنها سازمانی در جهان که خودش را وقف برخورد درست و آبرومندانه با مدافعان نظامی خود کرده بود در عوض اینکه از بهترین و شجاع‌ترین افرادش به‌عنوان مهره‌هایی در نقشه‌های بزرگ و پیچیده سوءاستفاده کند و دست آخر برای منافع سیاستمداران و بوروکرات‌هایی که حتی یکبار هم با آنها ملاقات نکرده این سربازان را دور بیندازد.

سپس در متال گیر سالید ۵ بیگ باس دقیقاً همان کاری را با ونوم اسنیک انجام می‌دهد که دولت آمریکا در متال گیر سالید ۳ بر سر باس آورد. همان‌طور که دولت آمریکا زندگی و شرف بزرگ‌ترین قهرمان خود را برای حفظ اهداف دیپلماتیک خود قربانی کرد بیگ باس زندگی و ذهن بهترین سربازش را برای پیشبرد اهداف آینده خود فدا کرد.

Snake Metal Gear Solid 3

با اینکه بیگ باس در بین متال گیر سالید ۳ و گراند زیروز به شخصیت بدی تبدیل شد (هرچند که بسیاری از هواداران بازی به‌قدری مجذوب جذبه و اقتدار او شده بودند که میزان شرارت حاضر در اعمال او را نمی دیدند) نقطه نهایی چرخش اخلاقی او زمانی رخ داد که او با نقشه زیرو برای استفاده از ونوم اسنیک به‌عنوان یک فانتوم موافقت کرد.

تا اینجای کار، بیگ باس می‌توانست تا حدی اکثر کارهایی که انجام داده بود را با «هدف وسیله را توجیه می‌کند» رفع‌ورجوع کند. بله رهبری ارتشی که به هیچ‌کس پاسخگو نیست و خارج از تمامی حوزه‌های قضایی حرکتی خطرناک باشد اما برای مبارزه با سایفر ضروری است. بله شاید گردآوری متال گیرها و سلاح‌های هسته‌ای قدرت بیش از حدی را در دستان یک مرد قرار می‌دهد اما سربازان بدون مرز باید خودش را در برابر سایفر و دیگر نیروهایی که تهدیدش می‌کنند محافظت کند. بالاخره سربازان بدون مرز تجسم اولیه رؤیای بیگ باس از بهشت خارجی بود. سازمانی قدرتمند که خود را وقف محافظت از سربازان کرده است. بیگ باس شاهد کشته‌شدن استادش به دست سیاست بود، یکی از دلیرترین افرادی که تاریخ به خود دیده است. حال هم‌رزم سابقش زیرو سعی دارد یک سیستم جهانی دیکتاتوری بنا کند که همه را، خصوصاً سربازان را تحت تسلط خود در می‌آورد. در چشمان بیگ باس و پیروانش هر وسیله و روشی برای مبارزه با این تهدید منصفانه بود.

اما وقتی فرصتش پیش آمد بیگ باس درست مانند نیروهایی شد که علیه آنها جنگیده بود. بیگ باس به سرباز خود برای آنچه که تصور می‌کرد مهم‌تر از اهدافش است خیانت کرد و نه هر سربازی بلکه «بهترین مردی که در سربازان بدون مرز داشته‌ایم». مردی که با قرار دادن بدنش را میان بیگ باس و انفجار تا یک قدمی مرگ رفت. بیگ باس ذهن ونوم را پاک کرد، زندگی ونوم را به اسارت گرفت، او را به‌زور به او مسئولیت‌های سنگین و فلج‌کننده رهبری جنگی را واگذار کرد که خودش نمی‌خواست در سخت‌ترین و حساس‌ترین روزهایش برعهده بگیرد. سپس وقتی ونوم به موفقیت رسید و زیر تمامی فشارها کمر خم نکرد بیگ باس او را کشت چراکه صرفاً بر سر راه جاه‌طلبی‌های شخصی او قرار گرفته بود.

ادامه دارد…

منبع: MattLakeman

صفحه اصلی بازی - اخبار بازی - تریلر بازی - نقد و پیش نمایش | دیجی‌کالامگ



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

یک دیدگاه
  1. Rango

    مطلب محشری‌ بود‌ دست مریزاد

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما