وقتی طرفداران متال گیر دو دسته شدند؛ مروری بر متال گیر سالید ۴ (۲۰۰۸)
به سری مروری بر گذشته متال گیر خوش آمدید! در این مقاله به هفتمین عنوان فرنچایز خواهیم پرداخت. متال گیر سالید ۴: سلاحهای میهنپرستان ۲۰۰۸ (Metal Gear Solid 4: Guns of the Patriots). پس از سالها داستانسرایی ظریف و پیچیده و لحظات حماسی به نظر میرسید فرنچایز متال گیر به پایان خود نزدیک میشد. پایانی با یک داستان پرطمطراق که وعده داده بود داستان سالید اسنیک را به سرانجام برسند. با تمام رویدادهای دیوانهواری که شکلدهنده فرنچایز تا این زمان بود آیا اصلاً امکان داشت تنها یک بازی بتواند تمامی عناصر داستانی پراکنده متال گیر را به هم گره بزند؟ با ما همراه شوید تا ببینید آیا چنین شد یا خیر…
ساخت و عرضه؛ بازگشت کوجیما پس از تهدیدهای طرفداران
پس از تکمیل اسنیک ایتر کوجیما اعلام کرد از سری متال گیر کنار میکشد. او پیش از این هم اعلامیهای مشابه پس از متال گیر سالید و پسران آزادی منتشر کرده بود، اما به نظر میرسید این بار واقعاً قصد پا پس کشیدن داشت. از این رو اعلام شد «شویو موراتا» که نویسنده دیگر اسنیک ایتر و کارگردان بازی «منطقه پایان دهندگان: نفر دوم» (Zone of the Enders: The 2nd Runner)، اثری مرتبط به کوجیما بود کارگردانی این بازی را برعهده خواهد گرفت. هرچند پس از آنکه تعدادی از طرفداران بهشدت از وضعیت موجود خشمگین شده و تهدید مرگ فرستادند تا کوجیما به پروژه بازگردد وی دوباره مسئولیت کارگردانی، نویسندگی و تهیهکنندگی بازی را در کنار موراتا برعهده گرفت.
بیشتر بخوانید: از روسیه با عشق؛ مروری بر متال گیر سالید ۳ (۲۰۰۴)
خبر ساخت سلاحهای میهنپرستان بهصورت رسمی در کنفرانس سونی در سال ۲۰۰۵ میلادی اعلام شد و سپس در E3 رونمایی شد که نشاندهنده سرانجام خط داستانی سالید اسنیک و به پایان رساندن دیگر خطوط داستانی شخصیتها و بازگشت اکثر شخصیتهای محبوب زنده مانده از بازیهای قبلی بود. افزون بر این اعلام شد که بازی انحصاری پلیاستیشن ۳ خواهد بود چرا که فرنچایز از سه عنوان پیشین تا به حال میهمان سختافزار این کنسول بوده است ولی با این وجود مشکلی با پتانسیل پورت آن وجود ندارد. با گذشت زمان مشخص شد که اسنیک در این بازی سن بسیار بالاتری دارد و این آخرین بازی در سری متال گیر خواهد بود. تأکید ویژهای روی مخفیکاری در «میدان نبرد متغیر» شد؛ اینکه بتوان با انتخابها با یک جبهه همراه شد تا بشود وضعیت جنگ را به یک سو یا سوی دیگر تغییر داد. این ویژگی با فلسفه «جایی برای پنهان شدن نیست» خلاصه میشود که بازیکن را مجبور میکند تا گزینههای اتحاد با جبهههای درگیر و سیستم جدید آکتوکمو (OctoCamo) را استفاده کند. بازی همچنین دارای چند صحنه برهنگی بین شخصیتها زن بود که همگی حذف شدند – خصوصاً غولآخرهای بازی، دلبرها (Beauties) که قرار بود برهنه باشند و لباسهای زیر زنانهای که اسنیک در پایان پرده دوم پیدا میکند قرار بود او را به یک سرباز زن برهنه برساند. این بخشها همگی حذف شدند تا بازی به احتمال زیاد ردهبندی سنی تنها برای بزرگسالان نگیرد.
مدت کوتاهی پیش از انتشار بازی کوجیما اعلام کرد که سختافزار پلیاستیشن چندان مورد رضایت او نبوده است. تیم سازندگان او کل ظرفیت پنجاه گیگابایتی دیسک بلو-ری را پر کردهاند و با این حال باز هم مجبور شدند بعضی عناصر را فشرده کنند تا همه چیز را روی دیسک جای دهند که در نتیجه آن باعث کاهش کیفیت بافتها شده است. درایو بلو-ری و فضای محدود هارد درایو همچنین باعث اجبار نصب فصل به فصل بازی شد تا زمان بارگذاری بازی را کوتاهتر کند. بازی در تاریخ ۱۲ ژوئن ۲۰۰۸ در اوایل عصر پلیاستیشن ۳ عرضه شد. از این رو بازی پیش از تعبیه سیستم تروفی شبکه پلیاستیشن روی کنسول عرضه شده بود؛ به این معنا که بازی هیچ تروفیای برای بهدستآوردن نداشت. بازیکنان برای سالها درخواست کردند این ویژگی به بازی اضافه شود اما به نظر میرسید این خواسته هرگز برآورده نخواهد شد. هرچند در تابستان سال ۲۰۱۲ میلادی بالاخره اعلام شد که کونامی قصد دارد تروفیها را به بازی اضافه کند. این خبری خوشایند بود اما کسانی که بازی را انجام دادهاند میتوانند به شما بگویند میزان زمان و کارهایی که باید برای گرفتن تروفی پلاتینیوم بازی کرد باورنکردنی است. باید بازی را حداقل ۷ بار تمام و حداقل صد ساعت زمان صرف آن کنید تا این تروفی را به دست بیاورید. با توجه به اینکه از انتشار بازی در آن زمان چهار سال میگذشت و برخی بازیکنان فعالیتهای لازم برای گرفتن تروفی پلاتینیوم را پیش از ارائه این سیستم انجام داده بودند و به نظر من واقعاً ارزش دریافتش را نداشت. آپدیت این تروفی با گزینه نصب کامل بازی در عوض نصب در ابتدای هر فصل جدید همزمان شد که یکی از بزرگترین شکایتها درباره بازی در زمان عرضه آن بود.
سلاحهای میهنپرستان همچنین میزبان نسل بعدی متال گیر آنلاین بود. این بازی اولین شوتر آنلاینی بود که به آن علاقهمند شدم و تماموقت مشغول انجام آن بودم. بازی ضربآهنگ کندتری داشت و در مقایسه با اکثر شوترهای آنلاین عصر خود منحصربهفرد بود (بازی در دورهای منتشر شد که کال آو دیوتی آنلاین تازه داشت به محبوبیت میرسید). خاطرات خوب زیادی دارم از زمانهایی که تله میگذاشتم تا دشمنان را غافلگیر کنم و آنها را از پای دربیاورم و مرگبارترین تکتیرانداز میدان نبرد باشم. بازی عملکرد خوبی داشت اما قبل از افزوده شدن استفاده از پلیاستیشن نتورک در تمامی بازیهای آنلاین منتشر شده بود. به این معنی که شما باید وارد دو اکانت جداگانه کونامی میشدید تا بتوانید آنلاین بازی کنید. علاوه بر این متال گیر آنلاین میتوانست برای خیلیها دشوار باشد زیرا اصابت تیر به سر با هر نوع اسلحه مرگبار بهحساب میآمد. متاسفانه سرورهای متال گیر آنلاین حدوداً در زمان اضافهشدن تروفی به بازی خاموش شدند. با این حال این بازی تجربهای بسیار سرگرمکننده بود که من همیشه از آن بهخوبی یاد خواهم کرد. بازیکردن در بخشهای مختلف سلاحهای میهنپرستان که برای نقشههای متال گیر آنلاین مورد استفاده مجدد قرار گرفته بودند خاطرات زیادی را به یاد میآورد.
داستان بلند و بالای متال گیر سالید ۴؛ پیچیدهترین متال گیر
پنج سال پس از رویداد بیگ شل، سالید اسنیک با نوعی بیماری پیری زودرس دستبهگریبان شده که باعث شده بدن او به بدن یک پیرمرد هفتادساله رشد کند. طبق تخمینها او در بهترین حالت یک سال بیشتر عمر نخواهد کرد. کلنل رُی کمپبل که حال برای سازمان ملل کار میکند اسنیک و اوتاکن را پیدا کرده تا به آنها درباره یافتن موقعیت لیکوئید آسلات بگوید. کمپبل وضعیت جهانی را در طی پنج سال گذشته شکل گرفته است توضیح میدهد. پس از رویداد بیگ شل، ایالات متحده آمریکا در رویدادهای جهانی کمتر دخالت میکند و شرکتهای خصوصی نظامی مزدور (PMC) رشد فزایندهای داشتهاند و از یک شبکه همزمانسازی شده نانوماشینی به نام پسران میهنپرستان استفاده میکنند.
بهموجب کنترل احساسات توسط سیستم و کارایی بهتر سربازان به دلیل آپدیتهای همزمان و یکدستی سراسری و قفلهای ID بر روی تمامی سلاحها به این معنا که امکان شلیک هیچ سلاح مجاز شناسه داری بدون اجازه دولت وجود ندارد، میزان جنایتهای جنگی به شکل چشمگیری کاهشیافته است. در نتیجه آن، کشورها جنگهای خود را به این شرکتهای خصوصی نظامی سپردهاند که باعث شکلگیری «اقتصاد جنگی» شده است که در آن شرکتهای مزدور با یکدیگر در جنگهای نیابتی میجنگند. کمپبل میگوید که اکثر بزرگترین شرکتهای خصوصی مزدور در حقیقت توسط یک سازمان کنترل میشوند که خود را «بهشت خارجی» مینامد و تحت کنترل لیکوئید آسلات قرار دارد.
لیکوئید قصد انجام نوعی قیام علیه میهنپرستان را دارد و تا جهان را به وادی هرجومرج بفرستد. با وابستگی بینالمللی روی اقتصاد جنگی هیچکس حاضر نیست جلوی او را بگیرد از ترس آن که وضعیت اقتصادی خودشان متزلزل شود. کمپبل از اسنیک درخواست میکند آسلات را که در جنگی در خاورمیانه دیده شده است به قتل برساند. اسنیک با تردید این درخواست را قبول میکند. کمپبل به اسنیک میگوید که او با تیم بازرسی سازمان ملل برای دریافت موقعیت دقیق لیکوئید ملاقات خواهد کرد.
سپس اسنیک در قالب عضوی از یک گروه شبهنظامی بومی منطقه به میدان نبرد فرستاده میشود. آنها بهسرعت توسط نیروهای مزدور آخوندک (Praying Mantis) و رباتهای بیسرنشین متال گیرمانند این شرکت، گِکوها یا IRVING مورد حمله قرار میگیرند. این مزدوران نیروهای شبهنظامی را بهراحتی میکشند. اسنیک مخفیانه از پس گکوها گذشته و به متال گیر امکی مارک ۲ ملحق میشود. امکی مارک ۲ یک ترمینال کنترل از راه دور است که اوتاکن کنترل آن را به دست دارد. امکی مارک ۲ پیش از آن که اسنیک به مأموریت ادامه دهد، به او سلاحها و تجهیزات لازم (از جمله دستگاه سالید آی جدید) را میدهد. اسنیک سپس راهش را از میدان نبرد بازکرده تا در نهایت با مرد مرموزی که خودش را دربین ۸۹۳ معرفی میکند ملاقات کند. او مدعی میشود که قادر است سلاحهای قفلدار را برای او قابلاستفاده کند. از آنجایی که اسنیک یک سرباز مجاز نیست او نانوماشینهای لازم برای استفاده از سلاحهای بدون قفل را ندارد پس با احتیاط خدمات دربین را میپذیرد.
دربین سپس به اسنیک یک M4 شخصیسازیشده بهصورت رایگان میدهد اما اسلحه هنوز قفل است. این مسئله دربین را مجبور میکند به اسنیک دُزی از نانوماشینهای لازم را تزریق کند تا بتواند از سلاحها استفاده کند. این عمل با موفقیت روبهرو میشود و اسنیک به راه خود ادامه داده تا با تیم بازرسی سازمان ملل دیدار کند.
اسنیک با مبارزه بیشتر در میدان نبرد بالاخره با تیم جوخه خبرچین ۰۱ (Rat Patrol Team 01) روبهرو میشود؛ واحد بازرسی سازمان ملل شامل اد، جاناتان، جانی «آکیبا» ساساکی و به فرماندهی مریل سیلوربرگ. اسنیک و مریل کمی درباره گذشته صحبت میکنند تا اینکه به صحبت درباره وضع موجود میرسند. او به اسنیک میگوید که لیکوئید یک پایگاه در این منطقه دارد ولی عصبانی میشود وقتی متوجه میشود اسنیک دارد با کمپبل کار میکند. او باور دارد پدرش یعنی همان کمپبل یک مرد عوضی زنباره است و پس از آن که به مادرش خیانت کرد، اکنون با زنی ازدواج کرده که همسن مریل است. هرچند صحبت میان این دو قطع میشود و معلوم میشود آکیبا بهصورت اتفاقی مخفیگاه آنها را لو داده است. اسنیک و جوخه خبرچین توسط واحد فراگز لیکوئید مورد حمله قرار میگیرند و مجبور به فرار از ساختمانی که در آن پنهان شدهاند میشوند. وقتی آخرین نفرات فراگز از سر راه برداشته شدند اسنیک و جوخه از هم جدا میشوند.
اسنیک بهسوی پایگاه لیکوئید حرکت میکند و کشتهشدن وحشیانه یک گروه شبهنظامی توسط چهار سرباز از نظر تکنولوژیکی تقویت شده را شاهد میشود. پس از آنکه آنها متفرق میشوند اسنیک خودش را به پایگاه میرساند و لیکوئید را شناسایی میکند. او نزدیکتر شده ولی مریل و جوخه خبرچین را داخل پایگاه میبیند. مریل از دست اسنیک خشمگین میشود زیرا تصور کرده بود آنها تنها افرادی هستند که باید ارزیابی تهدید انجام میدادند. پس از اینکه کسی بتواند حرکتی کند لیکوئید نوعی تست زنده اجرا میکند که باعث میشود همه از نیروهای شرکتهای خصوصی مزدور تا جوخه (به جز آکیبا) و اسنیک شروع به اسپاسم و وحشت کنند. اسنیک که در مرز از هوش رفتن است نائومی هانتر را با لیکوئید میبیند پیش از آن که آکیبا سر رسیده و او را به محلی امن منتقل کند. اسنیک بعدتر در نومد (Nomad)، پایگاه عملیاتی هوایی، به هوش میآید. اوتاکن فاش میکند که او و سانی گرلوکوویچ (دختر اُلگا که رایدن پس از رویداد بیگ شل، اتفاقات متال گیر سالید ۲، از دست میهنپرستان نجات داد) پیغامی از سوی نائومی هانتر را رمزگشایی کردهاند. در این پیغام او میگوید که فاز بعدی تستهای او در آمریکای جنوبی انجام خواهد شد.
لیکوئید او را بهخاطر تخصصش در زمینه نانوتکنولوژی مجبور به همکاری کرده است. او از اسنیک خواهش میکند که نجاتش دهد. اسنیک و کمپبل که متوجه میشوند هیچ سرنخ دیگری از موقعیت لیکوئید ندارند قبول میکنند که باید نائومی را نجات داده تا بتوانند بهجایی در رابطه با لیکوئید برسند. آنها گمانی زنی میکنند که لیکوئید احتمالاً قصد دارد پسران میهنپرستان را نابود کند، چرا که این سیستم بخشی از برنامه کنترل اطلاعات میهنپرستان است. اسنیک مطمئن نیست لیکوئید بدتر است یا میهنپرستان ولی کمپبل هشدار میدهد که بدون پسران میهنپرستان جنگها و جنایتهای بسیار بیشتری رخ خواهند داد به این معنا که میهنپرستان برای حفظ وضعیت جامعه مدرن گزینه بهتری است.
اسنیک وقتی به محوطه امنیتی پیامسی میرسد اختاپوس خندان را میبیند که یک گروه از زندان شورشی را درحالیکه خود را شبیه اسنیک کرده به قتل میرساند. او اجازه میدهد یک سرباز فرار کند و به او میگوید که چهره اسنیک را بهعنوان کسی که همرزمانش را به قتل رساند در حافظه نگه دارد. ومپ همچنین سروکلهاش پیدا میشود و در کنار نیروهای پیامسی کار میکند که به نظر میآید منتظر سررسیدن اسنیک هستند. اسنیک پایگاه این نیروها را دور زده و کمی بیشتر به داخل جنگل حرکت میکند. در آنجا او تماسی از سوی کمپبل دریافت میکند.
او اسنیک را به رزماری معرفی میکند، نامزد سابق رایدن و همسر جدید کمپبل که بهعنوان مشاور روانی به مأموریت ملحق میشود. اسنیک سپس تماسی از جانب رایدن دریافت میکند. وقتی اسنیک از او میپرسد کجا بوده است رایدن به او میگوید که دارد بدن بیگ باس را برای فردی به نام «بیگ ماما» باز پس میگیرد. پس از آنکه رایدن تماس را پایان میدهد اسنیک با رزماری تماس برقرار میکند که به او میگوید رابطهاش با رایدن به دلیل آسیبهای روانی رایدن و سقط جنین او از هم فروپاشید. رایدن پس از آن ناپدید شده و رزماری در درد و رنج خود به سراغ کمپبل رفته است. پس از پیشروی بیشتر در میدان نبرد اسنیک یکبار دیگر با دربین ملاقات میکند که به او میگوید واحد دیو و دلبر گروهی از زنان زیباست که از اختلال استرسی پس از آسیب روانی شدید (PTSD) رنج میبرند و شست شوی مغزی شدهاند تا باور کنند با کشتن اسنیک کابوسهایشان پایان مییابد. دربین همچنین توضیح میدهد که میهنپرستان افراد نیستند بلکه سیستمی خودمختار از هوش مصنوعی هستند. اسنیک سپس به همراه شورشیها وارد پایگاه پیامسی در داخل یک عمارت میشود. او در آنجا با نائومی هانتر در آزمایشگاه تحقیقاتیاش مواجه میشود. نائومی از پیری زودرس اسنیک جاخورده و اصرار بر آزمایش او میکند.
او به اسنیک میگوید که پیری زودرسش پیامد طبیعی کلون بودن اوست – او طراحی شده بود تا سلاحی زنده باشد، ناتوان در تولید مثل یا زندگی مانند یک انسان عادی، به این معنا که تنها شش ماه از زندگیاش باقی مانده است. نائومی علاوه بر این کشف میکند که فاکسدای (FOX DIE)، ویروسی که او در شدو موسز به اسنیک تزریق کرده بود، شروع به جهش پیدا کردن کرده است. با در هم شکستن رسپتورهای آن، ویروس بهزودی افراد دیگر را بدون فرق گذاشتن مورد هدف قرار میدهد و اسنیک را به یک سلاح بیولوژیکی تبدیل میکند. او انتظار دارد این واقعه حدوداً سه ماه دیگر آغاز شود. هر چند او میگوید که اگر اسنیک بمیرد ویروس نیز همراه با او میمیرد. او همچنین درباره سویهای جدید از فاکسدای میگوید که به اسنیک تزریق شده است، به همین دلیل اسنیک به نتیجه میرسد که دربین به او این سویه را تزریق کرده است. در انتها نائومی توضیح میدهد چه چیزی در تست زنده لیکوئید در خاورمیانه بهدرستی پیش نرفت. او سعی کرد پسران میهنپرستان را در سربازان غیرفعال کند، ولی بازگشت سهمگینانه احساسات سرکوب شده آنان باعث شد به جنون کشیده شوند. از آنجایی که لیکوئید نمیتواند پسران میهنپرستان را بدون ازبینبردن ارتش خودش از میان بردارد او حال تصمیم گرفته در عوض سیستم را بدزدد. هرچند برای انجام این کار به دیانای بیگ باس نیاز دارد. زیرا دیانای او کلید سیستم پسران میهنپرستان است.
پیش از آنکه اسنیک بتواند نائومی را از آنجا خارج کند نیروهای مزدور به فرماندهی اختاپوس خندان وارد آزمایشگاه میشوند. آنها نائومی را گروگان میگیرند و او را از محل خارج کرده درحالیکه اسنیک با واحد از فراگز و سپس اختاپوس میجنگد. پس از نبردی دشوار، اسنیک اختاپوس خندان را شکست میدهد (و فیس کاموی (FaceCamo) او را به دست میآورد) و بعد از به تعقیب نیروهای مزدوری میپردازد که نائومی را با خود بردند. با این وجود اسنیک در عوض به سر ومپ شلیک میکند و با نیروهای شرکت مزدوری Pieuvre Armament درگیر میشود. مدت کوتاهی پس از این مأموریت، تلاش دوم لیکوئید برای در هم شکستن سیستم آغاز میشود و در نتیجه آن نیروهای پیامسی وضعیتی گیج و سردرگم پیدا میکنند. دربین سوار بر استرایکر ایپیسی خود سر میرسد و با آمدن گکوها به میدان نبرد به اسنیک و نائومی فرصت فرار میدهد.
پس از تعقیب و گریزی تنشزا استرایکر وارد یک روستای کوچک شده و از مسیر خارج میشود. گکوها منطقه را محاصره میکنند ولی رایدن سروکلهاش پیدا میشود و فاش میکند که مانند گری فاکس با بدن سایبورگی تقویت شده است. او گکوها را نابود میکند و به اسنیک و نائومی شانس فرار مجدد میدهد. با این حال در حالی که آنها توسط هلیکوپتر به همراه اوتاکن از آنجا دور میشوند، میبینند که ومپ و رایدن با یکدیگر درگیر شدهاند. رایدن بر ومپ چیره میشود و سپس به همراه سایرین با هلیکوپتر از محل دور میشود.
ومپ بهموقع به زندگی بازمیگردد تا فرار آنها را ببیند و با لیکوئید تماس میگیرد که به او میگوید اینها همگی بخشی از نقشه او هستند. با دیدن زنده شدن ومپ، نائومی راز جاودانگی او را فاش میکند. او سویهای از نانوماشینها را در بدنش دارد که سلولهایش را با سرعتی بسیار بالا تولید میکنند – سیستمی که او خلق کرد ولی با ومپ به تکامل رسید. رایدن که از نبرد با ومپ بهشدت مجروح شده پیش از هوش رفتن به اسنیک میگوید: «به ملاقات … بیگ ماما برو».
با بازگشت به نومد، نائومی با سانی رابطهای نزدیک شکل میدهد و به او نشان میدهد چطور تخممرغ بپزد و در مورد موضوعات مختلف علمی با او صحبت میکند. او سپس به سانی یک رز آبی میدهد تا در موهایش قرار دهد. پس از این، نائومی به اسنیک و اوتاکن میگوید لیکوئید در اروپای شرقی به دنبال جسد بیگ باس میگردد. کد ژنتیک و اطلاعات بیومتریک او برای بهدستآوردن کنترل پسران میهنپرستان ضروری است. در دو تست قبلی لیکوئید دیانای خودش و اسنیک را استفاده کرد تا کنترل سیستم را به دست بگیرد اما هر دو تست شکست خوردند زیرا هیچ یک از این دو نفر از نظر ژنتیکی ۱۰۰% کلون بیگ باس نیستند. او همچنین به آنها میگوید بیگ باس واقعاً نمرده است و سلولهایش زنده نگه داشته شده و بدنش در یک کمای القاشده توسط نانوماشینها قرار دارد. در همین حال وضعیت رایدن رو به وخامت گذاشت. نائومی متوجه میشود او به تزریق خون مصنوعی نیاز دارد که رایدن میگوید در اروپای شرقی از طریق دکتر مادنار (احتمالاً همان دکتر مادنار متال گیر و متال گیر ۲ سالید اسنیک) قابل بهدستآوردن است.
با همپوشانی موقعیت جسد بیگ باس و خون مصنوعی در یک ناحیه، نومد برای ادامه مأموریت بهسوی اروپای شرقی تغییر مسیر میدهد. در طول شب نائومی با اوتاکن صحبت میکند که تمام مدت شب را مشغول کار بوده است. آنها درباره اینکه چطور ابداعاتشان برای اهداف شرورانه مورد استفاده قرار گرفته صحبت میکنند. اوتاکن به نائومی درباره خواهرخواندهاش اِما میگوید که خالق ویروسی بود که جیدابلیو (G.W) را در بیگ شل آلوده کرد. او همچنین به نائومی میگوید که سانی نابغه است و این او بوده که رمزگذاری سنگین پیغام نائومی را شکسته است.
روز بعد اسنیک وارد اروپای شرقی میشود تا بیگ ماما، رهبر ارتش بهشت گمشده (Paradise Lost Army) را پیدا کند. کمپبل قول میدهد که به اسنیک راهی برای گذشتن از پس نیروهای امنیتی بومی شمشیر زاغ (Raven Sword) برای او دستوپا میکند. اسنیک از فیس کمو استفاده میکند تا جوانتر به نظر برسد و لباس معمولی به تن میکند. وقتی او از رد شدن از ایست بازرسی سر بازمیزند توسط مریل سیلوربرگ و جوخه خبرچین به کنار کشیده میشود. آنها به این ناحیه اعزام شدهاند تا بر فعالیت شرکتهای خصوصی مزدور نظارت کنند. او به اسنیک میگوید که بخشی از سربازان ارتش آمریکا در شهر حضور دارند و در صورت مشاهده فعالیتی از سوی لیکوئید آماده مقابله با او هستند. او به اسنیک میگوید جانش دیگر در معرض خطر قرار ندهد و او نمیتواند شاهد مرگ او بر سر چنین اتفاقی باشد. اسنیک در جواب مریل ریشخندی زده و او را ترک میکند.
اسنیک پس از حکومتنظامی وارد شهر میشود و یکی از اعضای مقاومت بهشت گمشده را پیدا کرده و تعقیب میکند. پس از مدتی دنبالکردن این فرد او اسنیک را به مخفیگاه بیگ ماما میرساند. اسنیک با بیگ ماما (ایوا) ملاقات میکند که به او میگوید مادرش است که اسنیک و لیکوئید را در پروژه کودکان وحشتناک (Les Enfants Terribles) به دنیا آورده است. او زادگاه میهنپرستان را به اسنیک توضیح میدهد: این سازمان در ابتدا شامل او، بیگ باس، آسلات، سرگرد زیرو، سیگینت (دونالد اندرسون) و پارامدیک (دکتر کلارک) میشد. هرچند این سازمان بر سر عدم توافق درباره وصیت و خواسته باس به دو جبهه تقسیم میشوند: یک جبهه به رهبری بیگ باس و دیگری به رهبری سرگرد زیرو. بیگ باس سعی کرد میهنپرستان را در بهشت خارجی و سرزمین زنزیبار از قدرت براندازد درحالیکه ایوا و آسلات همچنان وفادار به بیگ باس، پیش از رویداد شدو موسز و در حین آن بر مرگ پارامدیک و سیگینت نظارت داشتهاند.
با این وجود آسلات پس از پیوند دست لیکوئید به خودش از دست میرود و بیگ ماما باور دارد که او اکنون بخشی از جبهه خودش در این درگیری است. بیگ ماما سپس به اسنیک بدن بیگ باس را نشان میدهد که در پشت یک ون قرار دارد و آماده تخلیه است. گفتگوی آنها سپس توسط گروهی از دوارف گکو کوتاه میشود که با سررسیدنشان موقعیت پایگاه مقاومت را به نیروهای شمشیر زاغ لو میدهد. بیگ ماما، اسنیک و ارتش بهشت گمشده با بدن بیگ باس فرار میکنند درحالیکه نیروهای مزدور به رهبری زاغ خشمگین آنها را تعقیب میکنند. اسنیک و بیگ ماما تصادف میکنند و بیگ ماما بر اثر این سانحه پهلویش توسط یک شی فلزی سوراخ میشود. اسنیک وارد یک برج شده تا زاغ خشمگین را شکست دهد.
پس از شکست زاغ اسنیک بهپیش بیگ ماما برمیگردد و با هم به کنار رودخانه شهر میروند. بیگ ماما فاش میکند که ونها همگی برای منحرفکردن دشمن بودهاند و بدن بیگ باس توسط قایق دارد از منطقه خارج میشود. هرچند وقتی که به قایق میرسند آسلات را منتظر خود مییابند. او با اسنیک میجنگد و اسنیک را با چاقوی الکتریکی خودش مصدوم میکند. لیکوئید موفقیتش را به رخ آنها میکشد و سپس با یک قایق به همراهی ومپ و به طرز غافلگیرکنندهای نائومی آنجا را ترک میکند. پیش از آنکه لیکوئید موفق به فرار شود توسط نیروهای آمریکایی به هدایت مریل و جوخه خبرچین محاصره میشود. اسنیک و بیگ ماما سوار قایق مریل شده و مریل به لیکوئید دستور تسلیمشدن میدهد. با این وجود لیکوئید سر بازمیزند و با قفلکردن تمامی سلاحهای سربازان آمریکایی و ازکارانداختن هلیکوپترهای حاضر از راه دور میگوید که بالاخره موفق شده سیستم پسران مهین پرستان را در اختیار بگیرد. او سپس کنترلکنندههای احساسات سربازان را از کار میاندازد و به نیروهای فراگز خود دستور میدهد آنها را بکشند. نتیجه قتل عامی همهجانبه است که در آن بسیاری از سربازان آمریکایی کشته شده و جوخه خبرچین دچار جراحتهای شدید میشوند. لیکوئید سپس به ومپ دستور میدهد جسد بیگ باس را بر روی قایق جوخه به آتش بکشد.
بیگ ماما به داخل آتش میپرد تا بدن بیگ باس را نجات دهد اما خیلی دیر شده است. لیکوئید به بدن بیگ باس شلیک کرده و باعث رخدادن انفجاری میشود که به بیگ ماما جراحتی مرگبار وارد کرده و اسنیک را با زخمی دهشتناک بر روی سمت چپ صورتش باقی میگذارد. با استفاده از امکی مارک ۲ اوتاکن از نقشه لیکوئید برای نابودی هوش مصنوعی اصلی میهنپرستان، جیدی که بهصورت زباله فضایی دور سیاره میچرخد، خبردار میشود. برای انجام این کار لیکوئید به سلاحی بهاندازه کافی قدرتمند نیاز دارد که بتواند موشک به فضا پرتاب کند؛ یک موشک هستهای. پسران میهنپرستان قادر به انجام آن نیست زیرا تمامی سلاحهای کشتارجمعی توسط جیدی کنترل میشوند نه پسران مهین پرستان. امکی مارک ۲ سپس توسط آنها کشف شده و نابود میشود که بهموجب آن اوتاکن امکی مارک ۳ را بهعنوان جایگزین میسازد.
در حالی که اسنیک و کمپبل درباره اینکه چطور لیکوئید میتواند جیدی را نابود کند گمانهزنی میکنند اوتاکن متوجه میشود که او از متال گیر رکس استفاده خواهد کرد زیرا ریل گان آن پیش از تعبیه سیستم پسران میهنپرستان ساخته شده بود و قادر است یک کلاهک هستهای به فضا پرتاب کند. پس از تأیید شدن تردیدهایشان توسط می لینگ که اکنون کاپیتان کشتی جنگی یواساس میسوری متعلق به جنگ جهانی دوم شده است، اسنیک به شدو موسز میرود. رایدن سعی میکند به اسنیک ملحق شود اما سانی معترض میشود زیرا دیالیز او هنوز تکمیل نشده است. اسنیک متوجه میشود رایدن دیگر چیزی برای زنده ماندن ندارد به او میگوید که هنوز زندگی و خانواده دارد، در حالی که اسنیک تا چند ماه دیگر بیشتر زنده نخواهد ماند. رایدن با عصبانیت به او معترض میشود که او خانوادهای ندارد و سپس دوباره از حال میرود.
اوتاکن با هلیکوپتر اسنیک را به شدو موسز میبرد و او را در شرق محل فرود هلیکوپتر پیاده میکند. اسنیک سپس خودش را به محل فرود هلیکوپتر رسانده و درحالیکه به وضعیت ویران شده پایگاه نمیکند خاطرات گذشتهاش را به یاد میآورد. اسنیک از بخشهای مختلف پایگاه گذر کرده و در طول راه خودش را از دیدرس واحدهای گکو و دوارف گکو پیامسی گرگینه مخفی نگه میدارد. پس از رسیدن به محل برفی که برای دومین بار با اسنایپر ولف در آنجا جنگید اسنیک با گرگ گریان یکی از اعضای واحد دیو و دلبر مواجه میشود که به او با یک ریل گان مینیاتوری شلیک میکند. اسنیک گرگ گریان را در میان کولاک شکست میدهد و خودش را به پایگاه زیرزمینی میرساند تا رکس را پیدا کند. پس از رسیدن به آشیانه او رکس را مییابد اما میبیند که ریل گان متال گیر سر جایش نیست.
او سپس با نائومی و ومپ روبهرو میشود. ومپ به اسنیک حمله میکند اما اسنیک سرنگی به او تزریق میکند که نائومی به او داده است. این سرنگ باعث سرکوب نانوماشینهای ومپ شده و او را میرا میکند. بعد از انجام این عمل رایدن سر رسیده و با ومپ میجنگد درحالیکه اسنیک با واحدی از گکوهای انتحاری درگیر میشود که قصد نابودی پایگاه را دارند. اسنیک گکوها را نابود میکند و ومپ توسط رایدن بهشدت مجروح میشود. نائومی سپس به اوتاکن (از طریق امکی مارک ۳) میگوید که او را با تزریق یک دز دیگر بکشد، باهدف ترحم کشی و نه انتقام. با ومپ که اکنون مرده نائومی از اسنیک و اوتاکن برای فریبدادن آنها عذرخواهی میکند و فاش میکند که چند سال است از سرطان پیشرفته رنج میبرد و با استفاده از نانوماشینها از پیشروی بیماری جلوگیری کرده است. او سپس به خودش نیز سرنگ را تزریق میکند و به اوتاکن میگوید به زندگیکردن ادامه دهد.
با اعزام شدن گکوهای انتحاری بیشتر به موقعیت آنها برای نابودی پایگاه اوتاکن از امکی مارک ۳ استفاده میکند تا متال گیر رکس را فعال کند. اسنیک این مک آسیبدیده را هدایت میکند و از آن برای فرار از پایگاه در حال تخریب استفاده میکند. رایدن اما زیر آوار گرفتار میشود. پس از اینکه به سطح میرسند اسنیک به ناگهان با لیکوئید مواجه میشود که هدایت متال گیر ری را برعهده دارد.
این دو متال گیر با هم مبارزه میکنند و رکس از این نبرد پیروز بیرون میآید به لطف مانورهای زیرکانه توسط اسنیک. لیکوئید از لاشه ری بیرونآمده و به سمت اقیانوس میرود، در حالی که اسنیک که از درد بهسختی میتواند راه برود او را تعقیب میکند. پیش از این که اسنیک به لیکوئید برسد آرسنال گیر از آب سر بیرون میآورد. آرسنال گیر «بهشت خارجی» لیکوئید است که اکنون به ریل گان رکس مجهز شده و منزلگاه هوش مصنوعی ربوده شده میهنپرستان جی دابلیو است. وقتی جی دی نابود شود کنترل میهنپرستان به جی دابلیو واگذار شده و در آن زمان لیکوئید بر کل شبکه میهنپرستان سیطره پیدا میکند. لیکوئید سپس سعی میکند با بهشت خارجی به اسنیک اصابت کند اما با سررسیدن رایدن متوقف میشود. او دست خودش را برای آنکه بتواند از زیر آوار بیرون بیاید قطع کرده است. با این حال، اسکله شروع به فروریختن میکند و به نظر میرسد رایدن ازدسترفته درحالیکه اسنیک موفق میشود از سر راه بهموقع کنار برود. پیش از این که آرسنال گیر به اسنیک برسد یواساس میسوری از راه میرسد و بهسوی آرسنال شلیک میکند.
بهشت خارجی عقبنشینی کرده و به اقیانوس وارد میشود تا آماده حمله پایانی به جی دی شود. اسنیک و رایدن که به طرز معجزهآسایی زنده مانده به میسوری منتقل شوند تا در حمله نهایی به بهشت خارجی شرکت کنند. می لینگ نیروهای نظامی آمریکایی، اسنیک، اوتاکن، مریل و آکیبا را از جزئیات مأموریت باخبر میکند. وقتی بهشت خارجی به سطح آب میآید تا به جی دی حمله اتمی کند آنها یک تیم حمله به این دژ زیردریایی اعزام میکنند و حمله به جی دی را با ویروسی که به سیستم هوش مصنوعی کشتی، جی دابلیو، آپلود میشود متوقف میکنند. با استفاده از اطلاعات داده شده توسط نائومی هانتر، تیم حمله به عرشه بهشت خارجی پرتاب میشوند و سپس به اتاق سرور آن نفوذ میکنند که توسط سیستم تسلیحاتی محافظت میشود که از انرژی مایکروویو بهره میبرد. پس از ورود به اتاق سرور آنها ویروس ساخته شده توسط نائومی و تکمیل شده به دست سانی را آپلود میکنند. اسنیک، مریل و آکیبا برای انجام مأموریت داوطلب میشوند. از سوی دیگر معلوم شود دربین نیز در میسوری حضور دارد و به سربازان سلاح و پرتابگرهایی که تیم حمله از آنها استفاده خواهد کرد تهیه دیده است.
وقتی بهشت خارجی بر سطح آب پدیدار میشود میسوری وارد نبردی دریایی با سیستم دفاعی بهشت خارجی و واحدهای متال گیر میشود درحالیکه تیم ضربت برای نفوذ به کشتی فرستاده میشود. پرتاب آکیبا ناموفق است و در عوض عرشه کشتی او را به عمق اقیانوس میفرستد. اسنیک راهش را از میان فراگز و گکوها باز میکند تا به مرکز کشتی میرسد. اینجا او مریل را مجروح شده مییابد و مجبور است با فراگز مبارزه کند. هرچند اینجاست که آخرین عضو واحد دیو و دلبر سر میرسد: آخوندک بانگ زن ظاهر میشود و سعی میکند اسنیک را متوقف کند. آکیبا نیز سروکلهاش پیدا شده و بهسوی آخوندک شلیک میکند که این امر مشخص میکند «قدرتهای روانی» او تنها نتیجه کنترل نانوماشینهاست. با بهکاربردن این دانش جدید اسنیک او را شکست میدهد ولی با روح سایکو مانتیس مواجه میشود.
پس از خودنمایی کردن در برابر اسنیک روح او توسط شبح سوگ (Sorrow) برای همیشه از آنجا رانده میشود. اسنیک به سراغ اتاق سرور میرود. مریل و آکیبا تصمیم میگیرند عقبمانده و با نیروهای فراگز مقابله کنند تا برای اسنیک زمان کافی رسیدن به جی دابلیو را بدهند. درحالیکه این دو با دشمنان درگیر میشوند آکیبا از مریل خواستگاری میکنند و مدعی شده از اولینباری که او را در شدو موسز دید (او یونیفرمش را دزدید) به او علاقهمند شده است. مریل ابتدا درخواستش را رد میکند اما مدت کوتاهی بعد خودش از آکیبا خواستگاری میکند که او نیز بلافاصله قبول میکند. در همین حین، اسنیک به مرکز کشتی نزدیکتر شده ولی در مقابل راهروی مایکروویو توسط فراگز محاصره میشد. رایدن باری دیگر سر رسیده (اکنون دیگر هیچ دستی ندارد) و به اسنیک میگوید که جلوی آنها را میگیرد. اسنیک وارد راهرو شده و بهسختی خودش را به مرکز هوش مصنوعی میرساند و در طول راه با اشعه مایکروویو بمباران میشود. او بالاخره موفق میشود به مرکز برسد وقتی همه چیز ازدسترفته به نظر میرسد امکی مارک ۳ ویروس را آپلود میکند.
با آپلود شدن ویروس فراگز از حمله دست میکشند، بهشت خارجی کاملاً بیدفاع میشود، ریهایی که در حال حمله به میسوری هستند غیرفعال میشوند و ریل گان موشک سوار شده بر آن را شلیک نمیکند. ویدئویی از نائومی بر روی صفحات حاضر در مرکز هوش مصنوعی کشتی ظاهر میشود. او در ویدئو درباره ویروس، به نام فاکس اِلایو، توضیح میدهد که از جی دابلیو استفاده کرد تا به کل شبکه هوش مصنوعی میهنپرستان نفوذ کند، تمامی هستههای هوش مصنوعی را از بین ببرد و پسران میهنپرستان را از کار بیندازد و بهموجب آن میهنپرستان را تنها با یک حمله از بین ببرد. میهنپرستان قصد داشتند پسران میهنپرستان را به شهروندان معمولی نیز تعمیم دهند که با انجام آن به کنترل جهانی دست مییافتند. با اینکه نائومی باور داشت فاکس الایو باعث به پایان رسیدن تمدن مدرن میشود، زیرا زیرساخت کلیدی آن از بین رفته است، مشخص میشود که سانی ویروس او را بهبود داده بود تا انرژی و شبکههای منابع حیاتی موردنیاز جامعه مدرن را حفظ کند.
اسنیک در مرکز هوش مصنوعی از حال میرود پیش از آنکه نیروهای میسوری وارد کشتی شده و او را منتقل کنند. اسنیک مدت کوتاهی بعد روی عرشه بهشت خارجی به هوش میآید و اوتاکن به او میگوید برایش نیروی امداد پیدا خواهد کرد. ولی پیش از رسیدن کمک لیکوئید ظاهر میشود و اسنیک را به بالاترین نقطه بهشت خارجی میبرد. لیکوئید توضیح میدهد که همواره امید داشت اسنیک در آپلود ویروس موفق شود زیرا اکنون میهنپرستان برای همیشه نابود شدهاند و رؤیای بیگ باس میتواند بهواقعیت برسد. او اسنیک را به یک نبرد تنبهتن نهایی دعوت میکند. این دو دستبهگریبان شده و در همین حین شخصیت حقیقی آسلات کمکم پدیدار میشود. بالاخره آنها همدیگر را تا سر حد مرگ میزنند و اسنیک بر او چیره شده و او را تا یکقدمی مرگ میفرستد. آسلات سپس فاش میکند که او «همزاد لیکوئید» بوده و با بهیادآوردن اولین دیدارش با بیگ باس به اسنیک میگوید «تو مهارت خوبی داری» (You’re pretty good) پیش از این که بر اثر جراحات وارده بمیرد.
در مؤخره بازی، از نومد برای محل عروسی مریل و آکیبا استفاده میشود. کمپبل و مریل با یکدیگر آشتی میکنند و او دست مریل را در دست همسرش میگذارد. اوتاکن، سانی، می لینگ و جاناتان در عروسی حاضرند و اد کشیش مراسم است. دربین نیز سر میرسد و تازهعروس و داماد را در گل و کبوتر سفید غرق میکند. وقتی همه سرگرم لذت بردن از میهمانی میشوند دربین فاش میکند که سازمان «دربین ها» برای اسلحه شویی در واقع متشکل از مأموران میهنپرستان بوده است که چرخ اقتصاد جنگی را میچرخاندند. به او دستور داده شده بود تا به اسنیک در به قتل رساند لیکوئید کمک کند بااینحال آنها نمیدانستند که اسنیک باعث نابودی خودشان میشود.
علاوه بر این جوخه خبرچین نیز بدون آنکه بداند برای میهنپرستان کار میکرده است. با این حال دربین از نابودی میهنپرستان خوشحال است زیرا به او آزادی میدهد تا سازمان خودش را خلق کند هرچند که او واهمه دارد سازمان ملل به «میهنپرستان» جدید تبدیل شود خصوصاً که سقوط اقتصاد جنگی بسیاری از کشورها را در قرضهای سنگین فروبرده است. سانی از اوتاکن میپرسد آیا میتواند امکی مارک ۳ به پسربچهای که تازه ملاقات کرده بدهد، «اولین دوست بیرونی» او و همچنین از اوتاکن درباره اسنیک سؤال میکند. اوتاکن به طور غیرمستقیم به او پاسخ میدهد که اسنیک مریض است و نیاز به استراحت دارد. از سوی دیگر رایدن در بیمارستان رو به بهبود میرود، بدن سایبورگ او با یک بدن دیگر تعویض شده که شباهت بیشتری به بدن طبیعی انسان دارد. رزماری با یک پسر جوان وارد اتاق میشود اما رایدن در ابتدا از صحبتکردن با او امتناع میکند.
رز به او میگوید ازدواجش با کمپبل و سقطش همگی دروغ بودند تا او و پسرشان، جان، را از دست میهنپرستان امن نگه دارند. رایدن شوکه شده سعی میکند با پسرش صحبت کند که اول از او دور میشود اما سپس معترف میشود که به نظر او پدرش شبیه یک ابرقهرمان است. این سه یکدیگر را در آغوش گرفته و قول میدهند هرگز همدیگر را ترک نکنند. در جایی دیگر، اسنیک به دیدار قبر بیگ باس میآید و آماده است آخرین مأموریتش را تکمیل کند. او اسلحهاش را بیرون کشیده و آن را داخل دهانش میگذارد تا تهدید فاکس دای جهشیافته را پایان بخشد. دوربین به بالا حرکت کرده و صدای گلوله به گوش میرسد…
تیتراژ پایانی پدیدار میشود ولی مشخص میشود اسنیک قادر نبود خودش را بکشد و به هوا شلیک کرده است. او به ناگهان با بیگ باس مواجه میشود که به طریقی نامعلوم به زندگی بازگشته است. پیش از این که اسنیک واکنش نشان دهد بیگ باس او را خلع سلاح کرده و او را در آغوش میگیرد. او توضیح میدهد قصد جنگیدن با اسنیک را ندارد. بیگ باس معترف میشود که بدنی که در اروپای شرفی نابود شد در حقیقت بدن سالیدوس بوده است. ازآنجاییکه سالیدوس کلون کامل بیگ باس بود کد ژنتیکی او برای دسترسی و کنترل سیستم کافی بود. او همچنین توضیح میدهد که بدنش با استفاده از پیوند اعضای لیکوئید و سالیدوس بازسازی شده است. نابودی میهنپرستان در نهایت هوشیاری او را از کمای نانوماشینی رها کرده و بیگ باس فرصت زندگی دوباره پیدا کرده است. بیگ ماما و نائومی هانتر در شکلدادن به حقهای که به اسنیک اجازه نابودی میهنپرستان را داد حیاتی بودند زیرا آنها از تلاشهای خود میهنپرستان برای شکست لیکوئید علیه خودشان استفاده کردند. آسلات نیز در این قضیه شریک بود. او نانوماشینها و هیپنوتیزم را به کار گرفت تا همه را از جمله خودش گول بزند که باور کنند توسط روح لیکوئید اسنیک تسخیر شده است و قصد نابودی مهین پرستان و محقق کردن رؤیای بیگ باس از بهشت خارجی را دارد.
بیگ باس علاوه بر این از سرگذشت خود با میهنپرستان میگوید. وقتی که ویروس از جی دابلیو به دیگر هوش مصنوعیهای میهنپرستان رسید موقعیت آخرین میهنپرست، زیرو، فاش شد. بیگ باس سپس زیرو را بر روی ویلچر و در وضعیت زندگی نباتی به اسنیک نشان میدهد. بیگ باس میگوید که آنها هرگز از دست میهنپرستان رهایی نخواهند یافت تا وقتی که آخرین اعضای مؤسس آن زندهاند. او سپس اکسیژن زیرو را قطع کرده و دوست قدیمی و دشمن سرسختش را به کام مرگ میفرستد. با مرگ زیرو، بیگ باس آخرین مؤسس زنده میهنپرستان است. اسنیک سؤال میکند که آیا بیگ باس نفر بعدی خواهد بود و بیگ باس در جواب او میگوید که فاکس دای تزریق شده به اسنیک دارد او را بهآرامی میکشد. همانطور که آسلات و بیگ ماما را کشت و بهزودی بیگ باس را به سرنوشتی مشابه دچار میکند. او همچنین فاش میکند که این سویه فاکس دای سویه جهشیافته موجود در بدن او را ریشهکن میکند به این معنا که اسنیک دیگر به یک سلاح بیولوژیکی مرگبار تبدیل نخواهد شد البته اگر او بهاندازه کافی عمر کند این فاکس دای نیز روزی جهش پیدا خواهد کرد. اسنیک سپس بیگ باس را بهسوی قبر باس میبرد، جایی که او برای آخرین بار به او احترام نظامی ادا میکند.
او محزونانه میگوید که اکنون خواسته باس را میفهمد: «درباره تغییر جهان نیست، درباره این است که تا جای ممکن تلاش کنیم جهان را همانطور که هست باقی بگذاریم. درباره این است که به خواسته دیگران احترام بگذاریم و به خواسته خودمان باور داشته باشیم.» اسنیک و بیگ باس با هم یک سیگار میکشند درحالیکه بیگ باس به اسنیک میگوید باقیمانده عمرش را در صلح و آرامش سپری کند. پس یکعمر نفرت این دو با هم به صلح میرسند. سخنان آخر بیگ باس چنین است:
در سکانس پس از تیتراژ بازی اسنیک با اوتاکن دیدار میکند. اسنیک توضیح میدهد هنوز یک کار دیگر باید انجام دهد: او باید شاهد گذر این عصر باشد و ببیند آینده چه چیزی در چنته دارد. اوتاکن با او هم نظر است و به اسنیک میگوید که او و سانی باید یاد و خاطره اسنیک را به نسلهای بعدی منتقل کنند.
.・。.・゜✭・.・✫・゜・。.
گیمپلی و طراحی؛ متال گیر مدرن میشود
سلاحهای میهنپرستان از جنبههای بسیاری، انقلابیترین تغییرات را در فرمول گیمپلی متال گیر در تاریخ فرنچایز به خود میبیند. سیستمهای ساده گیمپلی شباهت زیادی به اسنیک ایتر دارند ولی بازی بهبود چشمگیری پیدا کرده یا طراحی آن بهقدری تغییر کرده که به بازی حال و هوای «مدرن» ببخشد. همین تغییرات گیمپلی را به طرز قابلتوجهی متفاوت از بازیهای قبلی مجموعه میکند. سردمدار این سیستمهای بهبودیافته اکتوکمو است که جایگزین منوهای وقتگیر اسنیک ایتر شده است. حال استتار اسنیک اگر او چند ثانیه ثابت بماند بهصورت اتوماتیک تغییر و مخفیکاری را بسیار راحتتر میکند. علاوه بر این منوی Cure حذف شده است. تنها دردسر موجود در رابطه با منو محدودیت ظرفیت کولهپشتی است. شما تنها میتوانید تعدادی مشخصی آیتم و اسلحه به طور همزمان حمل کنید به این معنی که اگر سلاح جدیدی بخواهید باید بازی را متوقف کرده و سلاح موردنظر را جایگزین کنید؛ خصوصاً در کات سینها که اغلب اوقات سلاحهای انتخابیتان با یک M4 یا کلت جایگزین میشود.
بخش قابل توجه دیگری که به سلاحهای میهنپرستان اضافه شد گزینههای کنترل بهبود یافته است. در متال گیرهای قبلی به طرز عجیبی اعمالی که اسنیک / رایدن / بیگ باس میتوانستند انجام دهند قدیمی و منسوخ بود. سلاحهای میهنپرستان گزینههای در اختیار بازیکن را توسعه میدهد. اسنیک میتواند نشسته راه برود، روی زمین غلت بزند، در زاویه دید اولشخص و سومشخص هدفگیری کند. این قابلیتها سلاحهای میهنپرستان را به اولین بازی در فرنچایز تبدیل میکند که مخفیکاری نکردن گزینهای قابل انجام است، زیرا مکانیکهای استفاده از سلاحها بسیار روان و پاسخگوست و اسنیک دیگر باهدفگیری غیردقیق و محدودیتهای کنترل اجباری دستبهگریبان نیست. از سوی دیگر کُدک به ابزاری بیفایده تبدیل شده است. در بازیهای قبلی کدک برای انتقال اطلاعات داستانی یا راهنمایی استفاده میشد، ولی در سلاحهای میهنپرستان بیاستفاده است. تنها چند کانال در اختیار دارید که توسط آنها با اوتاکن درباره مأموریت صحبت میکنید، یا با رزماری تا وضعیت روانی اسنیک بهبود پیدا کند.
من شخصاً از این تغییر ناراضی نیستم زیرا همیشه تقسیم اطلاعات داستانی در تماسهای کدک را اتلاف وقت قلمداد میکردم. ترجیح میدهم داستان بازی در خود بازی روایت شود در عوض اینکه بهصورت پراکنده از راههای مختلف به بازیکن گفته شود. با این حال میدانم که عدهای از بیاستفاده شدن کدک در این بازی چندان خوشحال نبودند. مضاف بر این بهبودها، سلاحهای میهنپرستان تعدادی عناصر جدید عالی دارد که گیمپلی را بهتر میکنند. اسنیک اکنون یک «حلقه تهدید» دارد که برای حفظ هشیاری از موقعیت مؤثر است و به بازیکن در نبود رادار دائم یاری میرساند. بازی همچنین «سالید آی» را اضافه کرده که دشمنان را مشخص میکند، دوربین دید در شب دارد و در جایگاه راداری نزدیک بُرد عمل میکند. با این وجود یک مشکل در سالید آی وجود دارد: این آیتم اکثر آیتمهای دیگر موجود در بازی عملاً بیارزش میکند. مثلاً هر قدر هم بخواهم به آیپاد در بازی گوش کنم، انجام این کار گیمپلی من را فلج میکند. با این وجود شما دستکم میتوانید از دوربین داخل بازی در حالت سومشخص استفاده کنید بدون اینکه یکی از جایگاههای آیتمهایتان اشغال شود.
بازی همچنین سلاحهای جدید و قابلیتهای شخصیسازی بیشتری اضافه کرده است. دربین فروشگاهی از سلاحها را معرفی میکند که بازیکن میتواند هر موقع بخواهد به آن دسترسی پیدا کند و به طور همزمان به او سلاحها و ابزار و حق الامتیاز ریسک بهدستآوردن «امتیازات دربین» برای پرداخت این جوایز را میدهد. سلاحهای مهین پرستان سیستم شخصیسازی سلاحهای قدرتمندی دارد که به شما اجازه میدهد سلاحهای موردنظرتان هرطور که میخواهید تقویت کند و سلاحی بسازید که توصیفکننده شما بهعنوان یک بازیکن است. سلاحهای میهنپرستان همچنین فرمول متال گیر را به طرز قابلتوجهی تغییر میدهد و اولین بازی در فرنچایز است که دو منطقه کاملاً مجزا از هم دارد. در اصل بازی ۵ نقشه دارد که در طول ۵ پرده روایی آن گسترش پیدا کردهاند. در مقایسه با بازیهای متال گیر قبلی در منطقه بزرگتر از دیگری است که به این معناست که از صفحههای بارگذاری متعدد خبری نیست. با این حال این ساختار هم خوبیهای خودش را دارد و هم بدیها زیرا در این حالت اگر در بخشهای پایانی یک ناحیه کشته شوید هزینه گزافتری پرداخت خواهید کرد. این ۵ منطقه همچنین شکلدهنده یکی از مضحکترین جنبههای سلاحهای میهنپرستان هستند: نصب فصلبهفصل اجباری بازی. وقتی بازی منتشر شد هر بار که شما وارد پرده جدیدی میشدید باید داده لازم برای آن مأموریت را نصب میکردید که حدوداً یک دقیقه طول میکشد. این پروسه واقعاً آزاردهنده بود ولی با آپدیت سال ۲۰۱۲ بازی را اکنون میشود به طور کامل نصب کرد.
این محیطهای بازتر به گیمپلی مخفیکاری بنیادی سلاحهای میهنپرستان کمک شایانی میکنند که بسیار تمیز و مدرن هستند. در دو پرده اول بازی تمامی مخفیکاریها در میدانهای نبرد صورت میگیرد. نیروهای شورشی و مزدور با یکدیگر میجنگند و شما راهتان را از یک مکان به مکان دیگر باز میکنید با امکان کمک به یکی از دو جبهه درگیر. متأسفانه اگر میخواهد پیامد جنگ را تغییر دهید هیچ امتیازی برای کمک به شرکتهای خصوصی نظامی مزدور نصیبتان نمیشود و آنها هر بار شما را ببینند بهطرفتان شلیک میکنند درحالیکه نیروهای شبهنظامی/شورشی با شما متحد میشوند. کمک به نیروهای شورشی به بازیای برای خودش تبدیل میشود زیرا این نیروها مأموریتهای خودشان را دارند و بدون کمک اسنیک قادر به انجامشان نیستند. مشکل اینجاست که این مخفیکاری در میدان نبرد تنها در دو پرده اول بازی رخ میدهد. با وجودی که سلاحهای میهنپرستان بهاندازه کافی گیمپلی مخفیکاری در میدان نبرد فعال ندارد در عوض فرمول گیمپلی خود را مرتباً با پیچشهای مکانیکی مختلف تنوع میبخشد. بهعنوانمثال، در خاورمیانه اسنیک و جوخه خبرچین با فراگز درگیر میشوند که دقیقاً مثل یک بازی شوتر سومشخص رخ میدهد. به دلیل تعبیه کنترلهای جدید در بازی، این نوع سناریو با موفقیت بهتری در مقایسه با سکانسهای اکشن مشابه بازیهای متال گیر قبلی رخ میدهد مثل تیراندازی در راهپله در متال گیر سالید. بازی همچنین دو سکانس تعقیب و گریز با اتومبیل بسیار هیجان برانگیز دارد که بخشهای اکشن محور بازی را بهخوبی به نمایش میکشند. در بازی یک سکانس صفحه مجزای جالب نیز وجود دارد که در آن شما باید گکوهای انتحاری را با ریل گان منهدم کنید و درعینحال شاهد دوئل ومپ و رایدن باشید.
سلاحهای میهنپرستان اما تماماً اکشن نیست. بازی پیچشهای جالبی در گیمپلی مخفیکاری خود اضافه میکند. پرده دوم سکانس طولانی دارد که باید در آن نائومی را با دنبالکردن ردپای او تعقیب کنید و از گشتهای دشمنان دوری. تکمیل پردههای چهارم و پنجم بهشدت دشوار خواهند شد اگر بر روی مخفیکاری کامل برای انجامشان اتکا نکنید. تمامی این موارد لذتبخش هستند ولی بهاندازه «مخفیکاری در میدان نبرد» پردههای اول و دوم مجذوبکننده و منحصربهفرد نیستند. پرده سوم سطح کاملی از «پیچشهای گیمپلی» دارد چراکه بر روی مخفیکاری در محیط شهری برای تعقیب عضو جبهه مقاومت تأکید دارد. البته این مأموریت بهعنوان یکی از بدترین مراحل دهه گذشته شناخته میشود بهخاطر طراحی فوقالعاده بد هوش مصنوعی فردی که باید تعقیبش کنید. هر بار که او شناسایی میشود یا شما را شناسایی میکند راه پیداکردن او به هم میخورد و باعث میشود به عقب برگردد این مسئله این مرحله را بسیار اعصاب خردکن میکند زیرا او دائماً از راه بیرون رفته و دوباره به آن بازمیگردد. در این دور انجام بازی من ده دقیقه این آدم شیرین عقل را دور یک منطقه از شهر تعقیب کردم و باید نگهبانان مقابل او را بیهوش میکردم که باعث میشود بهجای اینکه بهطرف دیگر نگهبانان برود به عقب بازگردد. بااینحال وقتی کارش در چرخیدن در یک دایره تمام شد نگهبانانی که بیهوش کرده بودم به هوش آمده بودند و من مجبور شدم دوباره در کل این ناحیه دو بار چرخ بزنم و همه نگهبانان را مجدداً بیهوش کنم تا این شخصیت مضحک فرصت آن را پیدا کند از نقطه آ به نقطه ب برود بدون آنکه از مسیر خارج شود.
علاوه بر این چندین پیچش گیم پلی وجود دارند که بهخاطر پیشبرد داستان باید به آنها اشاره کرد. یکی از این موارد قرارگرفتن سکانس محل فرود هلیکوپتر از متال گیر سالید درست پیش از شروع پرده چهارم بود تا نوستالژی داستان هواداران را بهخوبی تحتتأثیر خود قرار دهد. یک سکانس دکمه زدن در راهروی مایکروویو نیز وجود دارد که خوشبختانه خیلی سختگیر نیست. شما باید حدود یک تا دو دقیقه فقط دکمه فشار دهید ولی من با درجه سختی که داشتم بازی را انجام میدادم بدون مشکل آن را رد کردم. از دیگر نکات قابلذکر گرافیک بازی سلاحهای میهنپرستان است که باگذشت بیش از یک دهه از عرضه آن هنوز هم کیفیت خوبی دارد. در واقع با اینکه بازی از اولین بازیهایی بود که بر روی پلیاستیشن ۳ عرضه شد در مقایسه با بازیهای دیگری که به این کنسول آمدند کیفیت خیلی بهتری دارد. بخش اعظم این کیفیت مدیون مدلهای شخصیتهای بازی است که فوقالعاده هستند. محیطهای بازی نقش کمتری دارند خصوصاً با بافتهای با رزولوشن پایینتری که در بازی دیده میشوند. بااینحال بازی این مشکل را فیلترهای اتمسفری مختلف که به آنها جلوه زیبایی میدهد جبران میکند. این مسئله را میشود بهوضوح در پردههای سوم و چهارم دید.
در پرده سوم، کل محیط با کنتراست شدید و افکت غرق در نور پر شده که حال و هوای یک فیلم نوآر را ایجاد میکند. پرده چهارم در بازگشت به شدو موسز از یک فیلتر آبی و افکتهای چشمگیر یخی استفاده میکند که یادآور حال و هوای متال گیر سالید است و نشاندهنده طبیعت خشن آن منطقه. محیطهای پرده چهارم بهطورکلی از جزئیات بالایی برخوردارند و یکی از نقاط قوت بازی به شمار میآیند. تنها مشکل این است که علاوه بر نصب فصلبهفصل بازی فریم ریت آن به شکل قابلتوجهی ناهمسان است. فریم ریت در بهترین حالت حدود سی فریم بر ثانیه است ولی هروقت که انفجار یا رویدادی نیازمند گرافیک بالا به نمایش در میآید فریم ریت افت شدیدی پیدا میکند. این افت بازی را غیرقابلانجام نمیکند اما مشکل عملکردی است که هیچ یک از بازیهای قبلی متال گیر با آن دستبهگریبان نبودند و بهخصوص در طول سکانسهای خاصی عمدتاً رخ میدهد مثل سکانس تعقیب و گریز با موتورسیکلت در پرده سوم.
با این اوصاف بازیکنان برای رسیدن به بخشهای گیمپلی بازی باید کات سینهای فراوانی را تماشا کنند. بخش آغازین بازی به شما ایده خوبی از سبک و سیاق پیشروی بازی میدهد. یک کات سین مشاهده کنید، چند قدم حرکت کنید، یک کات سین دیگر مشاهده کنید، دوباره چند قدم بردارید، یک کات سین دیگر ببینید سپس چند دقیقه گیمپلی مخفیکاری را تجربه کنید که در انتها با یک کات سین پنج الی ده دقیقه به پایان میرسد. البته کات سینهایی که در میانه مأموریت رخ میدهند معمولاً کوتاه هستند مگر اینکه هدف مهم روایی داشته باشند مثل ملاقات اسنیک و نائومی در پرده دوم یا توضیح سرگذشت میهنپرستان توسط بیگ ماما در پرده سوم.
کات سینها با شروع پرده سوم به طور قابلتوجهی طولانی تر میشوند: برای شروع پرده سوم شما باید حدود ۴۰-۵۰ دقیقه کات سین تماشا کنید و حتی یک سکانس شصتدقیقهای از کات سینها بین پایان پرده سوم و آغاز پرده چهارم قرار دارد. این سکانس حتی طولانیترین سکانس بازی نیست زیرا مؤخره بازی رکورد جهانی طولانیترین کات سین را با هفت و یک دقیقه دارد تا تمامی خطوط داستانی فرنچایز را به پایان برساند. سلاحهای میهنپرستان همچنین جلسات پیش از مأموریت دارد که عملاً تعاملی هستند اما در اصل کات سینهای انتقال اطلاعات بهحساب میآیند. البته این سکانسها به زمینهسازی مأموریتهای پیش رو کمک شایانی میکنند ولی اعانه دهنده کات سینهای بازی نیز هستند. با تمامی این سخنان، کات سینهای بازی بامهارت بالایی کارگردانی شدهاند و معمولاً سرگرمکننده هستند با اینکه اطلاعات زیادی را بر سر بازیکن آوار میکنند. گزینهای اضافه شده که میشود کات سینها را متوقف کرد که اگر بخواهید استراحت کنید میتوانید از این گزینه استفاده کنید. بازی همچنین چندین بخش برای ذخیره بازی در میان این سکانسهای دارد که امری خردمندانه است و نشان میدهد که کوجیما و کمپانی او میدانستند این وضعیت برای بازیکنان مشکلساز خواهد شد. بازی حدود ۱۶ ساعت به درازا میانجامد و حدود دو سوم آن را کات سینها تشکیل میدهد. در واقع با رد کردن کات سینها من بازی را بدون اینکه شناسایی شوم در حدود سه و ساعت نیم به پایان رساندم تا تعدادی از نشانهای مخصوص بازی را به دست بیاورم. این مدتزمان نزدیک به بازیهای قبلی متال گیر است. به نظرم اگر بخواهم عادلانه قضاوت کنم باید بگویم که سلاحهای میهنپرستان کات سینها و داستان را به گیمپلی اولویت داده است.
سختی ازپایدرآوردن سربازان دشمن به درجه سختی که انتخاب میکنید وابسته است. برای این دور انجام بازی من سختی Big Boss Hard را انتخاب کردم و از سطح هوشیاری دشمنان واقعاً جا خوردم. حتی دشمنان ساده میدان دید دور بردی دارند که در آن میتوانند اسنیک را شناسایی کنند خصوصاً اگر خیلی مراقب حرکات خود نباشید. آنها همچنین بهسرعت رد پای شما را پیدا میکنند که دستگیری آنها و نبرد تنبهتن را دشوارتر از قبل میکند. لازم به ذکر است که بسیاری از سربازان معمولی بر اساس نقششان از یکدیگر متمایز شدهاند و طراحی شخصیتهایشان از یک مأموریت به مأموریت دیگر باتوجهبه شرکتی که عضو آن هستند تغییر میکند. فراگز (نیروهای زرهی هیون) مشابه سربازان معمولیاند ولی زره، حواس و قابلیت حرکت بهتری دارند. آنها همچنین طراحی جالب و خاصی دارند که به نظر من بهخوبی یونیفرمهای استورم تروپرهاست. در بخشهای پایانی بازی، فراگز جایگزین سربازان عادی میشوند تا سختی بازی را بهصورت طبیعی بالاتر ببرند.
علاوه بر سربازان، سلاحهای میهنپرستان دشمنان بیسرنشینی خاصی دارد که شما باید مرتباً با آنها روبهرو شوید. بیشترین این دشمنان را واحدهای گکو شکل میدهند. شبه متال گیرهایی که وقتی اول آنان را میبینند کمی ترسناک هستند. طراحی گکوها و صداهایشان رعبانگیز است و اگر شما را شناسایی کنند در معرض خطر جدی قرار میگیرید. توپهای اصلیشان میتوانند اسنیک را گیج کنند و در درجههای سختی بالاتر آسیب قابلتوجهی به او بزنند. اگر گکوها راهتان را بستهاند که اغلب اوقات اینطور است، زیر پا گرفتنشان میتواند ۷۵% نوار سلامت اسنیک را با یک ضربه خالی کند که درگیری تنبهتن با آنها را بسیار دشوار میکند. دشمن دیگری به نام دوارف گکو نیز در بازی وجود دارد که با شروع پرده چهارم سروکلهاش پیدا میشود. رویارویی با این دشمنان نیز آزاردهنده است. آنها بهخودیخود خطرناک نیستند ولی همیشه در گروه قرار دارند. اگر شناساییتان کنند همه با هم بهسوی شما حملهور میشوند. وقتی با دوارف گکو روبهرو میشوید به نظر میرسد بهترین استراتژی مخفی ماندن و یا فرار در صورت شناسایی شدن است. متأسفانه پس از چندین نبرد باس بینظیر در تاریخ فرنچایز با بازی اسنیک ایتر، نبردهای باس تعبیه شده در سلاحهای میهنپرستان بگیر نگیر دارد. در حقیقت کیفیت مبارزات Portable Ops را میشود بهخاطر محدودیتهای سختافزاری آن بخشید ولی سلاحهای میهنپرستان رقم زننده افت کیفیت در نبردهای باس مجموعه بود که دیگر هرگز به اوج خود مانند گذشته دست نمییابند. نبود شخصیتپردازی برای گروهان نبرد باس بازی، واحد دیو و دلبر، به این مسئله کمک نمیکند. تمامی افراد این گروه ملغمهای آشکار از دشمنان بازیهای قبلی هستند که یک احساس آنان را تعریف میکند. تمامی دیوها یک حالت «دلبر» دارند که همگی به یک شکل رخ میدهند. سوپر مدل از اسکلت خارجی خود بیرون میآید و اسنیک را پیش از مرگ چنددقیقهای تعقیب میکند. این تقابلها اولینبار که اتفاق میافتند جالب هستند ولی با هر رویارویی بعدی حوصله سر بر میشوند زیرا همه چیز یکسان است.
اولین نبرد در بازی در پرده دوم علیه اختاپوس خندان رخ میدهد که به نسبت جالب است. نبرد بهخودیخود حرف زیادی برای گفتن ندارد اما آنچه که جالبش میکند مکانهای پنهان شدن اختاپوس و هم رنگی او با محیط اطراف است. شما بخش اعظم مبارزه را باید سعی کنید محل خفای او را پیدا کنید. به نظر میرسد مکانهایی که او استفاده میکند در هر دور انجام بازی تصادفی و بی ترتیب هستند پس احتمالاً با یکبار شکست او تمامی این محلها را نخواهید دید. مبارزه با اختاپوس در درجات سختی بالاتر میتواند خستهکننده باشد زیرا بازوهای او میتواند شما را با دو ضربه بکشد و حملات غلت زن او ۷۵% سلامتتان را از بین میبرد. به نظرم من از مبارزه سریعاً خسته شدم چراکه روند خود مبارزه بسیار آسان بود اما او از ناکجاآباد من را با این حملات آسیب بالا درجا میکشت. بااینحال رویارویی با اختاپوس خندان تقابلی کاملاً منحصربهفرد است و بی شک یکی از بهترین نبردهای باس بازی.
نبرد بعدی در پرده سوم با زاغ خشمگین رخ میدهد که نبرد خوبی نیست. زاغ اساساً موقعیت شما را تیرباران کرده و هرچند وقت یکبار نارنجکاندازش را مورداستفاده قرار میدهد. او در جذب گلوله نیز سری در سرها دارد – من تمامی گلولههای M4 را دو بار به کار گرفتم تا فقط حالت دیو او را بکشم. تست واقعی اجتناب از پرتاب شدن از پشتبام توسط نارنجکانداز اوست و شناسایی کردن موقعیت او اول از هر چیز است. در نتیجه این نبرد به «آنقدر بهش تیر بزن تا بمیرد و خودت تیر نخور» خلاصه میشود که واقعاً حوصله سر بر است. شخصیت آزاردهنده او نیز به وضعیت کمک نمیکند زیرا او کل مدتزمان مبارزه را به فریاد زدن یک کلمه سپری میکند. یکی از بهترین نبردهای باس بازی دوئل تکتیراندازی بین اسنیک و گرگ گریان در زمینهای برفی شدو موسز در پرده چهارم بازی است. این نبرد باهدف زنده کردن نبرد دوم اسنیک با اسنایپر ولف طراحی شده است اما به نظر من از نظر گیمپلی بر نبرد با اسنایپر ولف برتری دارد.
کنترل تیراندازی در این بازی بهمراتب بهتر است تا جایی که شما واقعاً میتوانید در این مقابله تکتیراندازی شرکت کنید بدون اینکه مجبور شوید از موشکانداز استفاده کنید تا به پیروزی دستیابید. علاوه بر این گرافیک بازی قادر است این تقابل را بهصورت نبردی حماسی در وسط کولاک ترسیم کند. از این بهتر، فراگز در طول این نبرد حضور دارند و سعی دارند شما را پیدا کرده و سرما دائماً نوار استقامت شما را پایین میآورد. همگی این موارد دستبهدست هم داده تا مبارزه با گرگ گریان را به رویدادی تنشزا و هیجانانگیز تبدیل کنند. نکات جالب دیگری نیز در این مبارزه تعبیه شدهاند بهعنوانمثال اگر در مسیر وزش باد قرار بگیرید گرگ گریان بوی شما را پیدا میکند و او تنها زمانی آسیبپذیر است که از زره خود خارج میشود یا اگر به یکی از دو نارنجکهای او شلیک کنید. در کل این بخش یک نبرد لذتبخش تکتیراندازی است که نهتنها یاد یکی از بهترین نبردهای متال گیر سالید را در خاطره بازیکنان زنده میکند بلکه آن را از همه جهت بهبود میبخشد.
متأسفانه این مبارزه با نبرد با ومپ پس از آن ادامه پیدا میکند بهراحتی بدترین نبرد باس در کل بازی است و یکی از بدترینها در کل فرنچایز. علیرغم اینکه ومپ شخصیت شروری جذابی است او تمامی طول نبرد را از یک پلتفرم به پلتفرم دیگر میپرد و شما فقط به او شلیک میکنید. هرچند وقت یکبار او از پلتفرم پایین پریده و حملهای که راحتی میشود جاخالی داد بر روی شما اجرا کرده و چند چاقو بهطرفتان پرتاب میکند. این حملات بهندرت رخ میدهند حتی بر روی درجه سختی Big Boss Hard. با چندین بار انجام بازی و باز کردن سلاح Solar Gun این مبارزه بدتر میشود زیرا این سلاح میتواند با یک ضربه ومپ را بکشد. تنها چالش در این نبرد پیداکردن راه مناسب برای کشتن ومپ است. این مهم پازلی نهچندان جالب است چراکه من مطمئنم تنها کسی نبودم که حتی به ذهنش خطور نکرد که میتوان از سرنگ در مبارزه تنبهتن استفاده کرد. این مبارزه با سکانس رویارویی متال گیر رکس با متال گیر ری ادامه پیدا میکند تا پرده چهارم بازی را به پایان برساند. این نبرد فوقالعاده است ولی با معرفی کنترلها و متدهای حمله کاملاً جدید میتواند کمی برای بازیکنان آزاردهنده باشد زیرا به این معناست که حداقل یکبار یا دو بار باید بمیرید تا به کنترل کردن رکس عادت کنید. وقتی تمامی کنترلها را یاد میگیرید این سکانس نبردی منحصربهفرد و جذاب میشود که رؤیای بسیاری از هواداران متال گیر را بهواقعیت تبدیل میکند.
آخرین مبارزه با واحد دیو و دلبر در پرده پنجم با آخوندک صفیر کش است که بهوضوح تکرار و افزونهای بر مبارزه با سایکو مانتیس است. این نبرد بهخوبی مبارزه با گرگ گریان نیست چه از نظر گیمپلی و چه از نظر گرامی داشت سایکو مانتیس. این مبارزه در اصل یک پازل طولانی است که اول شما به خودتان با سرنگ تزریق میکنید و سپس سعی میکنید عروسکهای مانتیس را با تیر بزنید. این مبارزه وقتی از عروسک او برای در هم شکستن زره آخوندک استفاده میکنید به پایان میرسد. تقابل بهطورکلی سرراست است ولی اشارات به نبرد با سایکو مانتیس بر روی آن سایه سنگینی افکنده است. ما صفحه هیدئو ۱ را میبینیم، مریل که سعی میکند به سر خودش یا شما تیر بزند و حتی پدیدارشدن روح سایکو مانتیس که مشخص میشود نیروی واقعی پشت واحد دیو و دلبر بوده است.
در انتها بازی با نبردی تنبهتن میان اسنیک و آسلات بر بالای بهشت خارجی به پایان میرسد. مشابه مبارزه رکس و ری، این نبرد با معرفی کانسپتهای جدید گیمپلی درست موقع شروع رویارویی آزاردهنده است و بیشتر به گیمپلی یک بازی مبارزهای شبیه است تا متال گیر. این نبرد همچنین در توضیح استراتژی حیاتی که برای بردن نبرد در درجههای سختی بالاتر لازم است موفق عمل نمیکند. شما میتوانید دکمه مثلث را نگه داشته و با تحریک کردن حریف نوار سلامت خود را بازیابی کنید. بااینوجود این مبارزه بهشدت خشن و حماسی است زیرا بزرگترین قهرمان فرنچایز و بزرگترین شخصیت شرور آن یکبار و برای همیشه تکلیف را مشخص میکنند. علیرغم معرفی گیمپلی جدید در آخرین لحظه این مبارزه فوقالعاده است و یکی از بهترین لحظات تاریخ فرنچایز.
تحلیل داستان و شخصیتها
بیش از هر بازی پیشین متال گیر، لذتی که فرد از متال گیر سالید ۴ سلاحهای میهنپرستان میبرد به طور چشمگیری به علاقهمندیشان به داستان کلی فرنچایز گرهخورده است. این به این دلیل است که کوجیما سعی کرده در این بازی تمامی خطوط داستانی ناتمام مجموعه را به پایان برساند که اگر از هواداران مجموعه باشید میدانید کاری بس دشوار است. در نتیجه آن، سلاحهای میهنپرستان بازی ای بیشتر از هر چیز مختص به هواداران است. من به یاد میآوردم وقتی که پلیاستیشن ۳ هنوز تازهوارد عرصه کنسولها بود و یکی از همکارانم از من پرسید آیا هنوز بازی خوبی بر روی آن عرضه شده است یا خیر. میخواستم در جواب به او بگویم سلاحهای میهنپرستان اما میدانستم که اگر او هیچ یک از بازیهای قبلی را انجام داده باشد قطعاً داستان بازی او را گیج و سردرگم میکند. اما اگر از هواداران فرنچایز هستید سلاحهای میهنپرستان قطع بهیقین بهترین پایانی است که میتوانستیم شاهدش باشیم. به طور معجزهآسایی بازی موفق میشود چندین و چند خط داستانی فرنچایز را با قاطعیت و به شکلی رضایتبخشی به پایان برساند. در حقیقت آنقدر این کار را خوب انجام میدهد که داستانهای متال گیرهای قبلی را تقویت میکند (خصوصاً بازی پسران آزادی).
موضوع اصلی بازی قرار بود «مفهوم» باشد اما بهتر میتوان آن را بهصورت ایده «خواسته» یک فرد توصیف کرد. این موضوع بهوضوح در درگیری میان زیرو و بیگ باس قابل رویت است که از تفاوت برداشت این دو از خواسته باس نشئتگرفته بود و در نهایت زندگی مردمان بیشماری را در طول دهههای متوالی شکل داد. جالب است که سرگذشت بیگ باس و میهنپرستان توسط بیگ ماما (ایوا) در داخل کلیسا و با تلمیح به مذهب روایت میشود. چه بخواهید بپذیرید و چه نخواهید بپذیرید، تمامی مذهبها بر روی سیستمی بنا شدهاند که سعی میکند «خواسته» خدا (یان)، پیامبر (ان) و متون مقدس را تفسیر کند. این مهم دربردارنده سیستم اعتقادی آنها میشود که در ادامه توسط افراد دیگری دوباره تفسیر میشود. هر فرد مذهبی میتواند به شما بگوید که تمامی مذاهب مملوند از جبهههای بیشمار که به سبب برداشتهای متنوع افراد از خواسته «صحیح» خدایشان شکلگرفته است. رابطه میان خواسته باس و اعتقادات مذهبی تمثیلی بهروشنی روز است. البته که زیرو و بیگ باس هر دو در درک صحیح خواسته باس شکست خوردند. زیرو به یگانگی جهانی از طریق کنترل تام باور داشت. اعتقادی که سعی کرد به شبکههای هوش مصنوعیاش منتقل کند. هرچند این هوش مصنوعیها در درک خواسته زیرو بهدرستی عمل نکردند و تلاش کردند کنترل خود را حفظ کرده تا اینکه متوجه شدند میتوانند با استفاده از جنگ به این هدف دست یابند. در نتیجه این تصمیم جهان به اقتصاد جنگی وارد شد.
این سقوط آینه سرگذشت فیلسوفان (The Philosophers) است که خواسته آنان در اتحاد جهان از طریق صلح بلافاصله پس از انتقال خواسته و وصیتشان به فرزندانشان شکستی سهمگین خورد و به جنگ سرد منتهی شد. بیگ باس بخش اعظم عمر خود را صرف جنگیدن برای حفظ برداشت خود از خواسته باس کرد اما تا زمان مرگش نیست که به درک درست از خواسته استادش میرسد. در نهایت این خواستههای معارض با هم بهصورت ایدئولوژی به کار گرفته میشوند و درگیری ادامه پیدا میکند. سلاحهای میهنپرستان همچنین تأکید قوی بر روی ایده تجاریسازی شدن جنگ دارد. بخش آغازین بازی جهانی را ترسیم میکند که خیلی عجیب است. جهانی که در آن حس «اخلاقیات» بهقدری تباه شده که یک سر قطع شده سایبورگی میزبان برنامه تلویزیونی است جایی که جنگ بخشی روزمره از زندگی مردم است و جایی که شرکتهای خصوصی نظامی تبلیغات پرزرقوبرق خودشان را در ساعت اوج دارند. اقتصاد جنگی که در این بازی به تصویر کشیده شده موضوعی شگفتانگیز است جایی که اکثر ارتشهای جهان به شرکتهای خصوصی برونسپاری شدهاند. در این جهان جنگها بر سر ایدئولوژیها (خواسته) رخ نیمی دهند این جنگها صرفاً برای بهدستآوردن سود کلان است. در عوض اینکه سربازان در طول عمر خود مهارت کسب کنند اکنون هرچه لازم دارند را از طریق نانوماشینها به دست میآورند. این نانوماشینها PTSD را سرکوب کرده و از ارتکاب جنایات جنگی به دست سربازان جلوگیری میکند. هرچند به دلیل دخالت مهین پرستان، اقتصاد جنگی به نیروی پیشران اقتصاد جهان تبدیل میشود به این معنا که جنگ دیگر راهی شرورانه برای دستیابی به اهداف نیست بلکه یک نیروی هدایتکننده سیستم کاپیتالیستی است. در حال حاضر، جنگ تأثیر اقتصادی مشابهی دارد اما تا جایی پیش نرفته که به قدرت پیشروی پشت موقعیت اقتصادی کل جهان تبدیل شود.
لزوم تولید شده برای وقوع جنگ چیزی است که به نظر میرسد بسیاری از شخصیتهای بازی را بهطورجدی تحتتأثیر خود قرار میدهد. بهعنوانمثال وقتی کنترل احساسات پسران میهنپرستان از کار میافتد سربازان با تمامی احساساتی که در نبرد تجربه کردهاند روبهرو میشوند و ازاینرو به دلیل شدت صدمات روانی وارده جان خود را از دست میدهند. برای آنها جنگ چیزی بیشتر از یک بازی نبوده تا اینکه در اینجا واقعیت آن چهره کریهش را نشان میدهد (ادعایی که مشخصاً با قصد انعکاس بازیکنان و تجربه بازیهای جنگی تعبیه شده است.) واحد دیو و دلبر نیز با این موضوع گرهخورده است. هر یک از افراد این گروه تلفات جانبی بیگناه جنگ بودند که ذهن و روان آنان را بهگونهای غیرقابلترمیم در هم شکست. با درگیریهای فراوانی که در سرتاسر جهان شروع به شکلگیری کردند در بازی اشاره میشود که هر یک از آنها محصول مستقیم شرارتهای انجام شده به دلیل اقتصاد جنگی هستند. جالبتر آنکه وقتی لیکوئید سیستم پسران میهنپرستان را میدزدد بسیاری از شخصیتها درباره اینکه حال چه بر سر اقتصاد جهان خواهد آمد به وحشت میافتند زیرا اعمال او به طور غیرمنتظرهای به اولین آتشبس جهانی در تاریخ بشریت منجر میشود. ریاکاری ملموس در این گفتهها و ادعاها برای من باورنکردنی بود زیرا صلح جهانی هدفی دستنیافتنی است که ما تنها میتوانیم آرزوی دستیابی به آن را داشته باشیم. وقتی صلح جهانی برقرار شود و سمبل دلار به آن متصل باشد دولتهای جهان همگی به وحشت میافتند.
سلاحهای میهنپرستان علاوه بر این به موضوع ابهام اخلاقی که از زمان پسران آزادی به بخشی از مجموعه تبدیل شده است میپردازد. تعداد قابلتوجهی از شخصیتهای بد فرنچایز یا تبرئه شده یا تا حدی در اعمالی که انجام میدهند حقانیت دارند و از سوی دیگر به قهرمانان داستان طیف رنگ خاکستری زده شده است. واضحترین شخصیتهای شرور بازی بیگ باس و لیکوئید آسلات با پایان بازی هر دو در چشمان بازیکنان خودشان را توجیه کردهاند با اینکه اعمالی که انجام دادهاند هنوز هم هولناک است. لیکوئید آسلات بهخصوص معمایی برای خود است. در طول حضورش در بازی او مسئول مرگ تعداد بیشماری است اما او همچنین مسئول آتشبس جهانی است و قصد دارد کنترل میهنپرستان و اقتصاد جنگی را پایان دهد. میشود بحث کرد او داشت فداکاریهای لازم برای رسیدن به پایانی ایدئال را میکرد که جانهای بسیار بیشتری را در انتها نجات میداد با اینکه من هنوز باور دارم او فردی کاملاً شرور است … اما شخصیت شروری که خیلی بیشتر از آنچه که به نظر میآید حس همدردی در خود دارد. هویت میهنپرستان نیز به این مفهوم پیوند خورده است. هویت آنها در زمان عرضه بازی با بحث و گفتگوهای بسیاری همراه شد. تعدادی زیادی از بازیکنان شکایت داشتند که شخصیتهای شرور اصلی کل فرنچایز «نقشهای طنز» اسنیک ایتر بودهاند ولی به نظر من از اول برنامه همین بوده است. بین پرتابل آپس (Portable Ops) و شباهتهای مشترک میان سقوط فیلسوفان و میهنپرستان فکر میکنم که برنامه این بوده که نشان دهند کسانی که میهنپرستان را تأسیس کردند افرادی خوب با نیت خوب بودند. هرچند اثر مخرب قدرت بیانتها در نهایت آنها را به افرادی هیولا صفت تبدیل کرد. چنین ایدهای با موضوعات به کار گرفته شده در سلاحهای میهنپرستان تطابق خوبی دارد. تنها مشکل این است نبود توضیح مناسب برای این تغییر ایدئولوژیکی بود (مگر اینکه بازی Portable Ops را تجربه کرده باشد) ولی زیربناهای آن بی شک وجود داشتند.
بازی همچنین شخصیت سالید اسنیک را مورد تجدیدنظر قرار میدهد تا «اعمال قهرمانانه» او را بهصورت اعمال نابخردانهای نشان دهد که به میهنپرستان اجازه میداد جهان را تحت سیطره خود نگه دارند. بهشت خارجی، سرزمین زنزیبار و شدو موسز همه باهدف شورش علیه میهنپرستان توسط بیگ باس/لیکوئید اسنیک صورتگرفته بود اما سالید اسنیک بدون اینکه بداند به ابزار میهنپرستان برای حفظ قدرتشان تبدیل شد. این پیچش کارکرد خوبی دارد و نشان میدهد که اسنیک هرگز در کنترل سرنوشت خودش نبوده است. شاید فکر کنید این پیچش برخی از هواداران را عصبانی کند ولی به نظر میرسد اکثریت پذیرای آن بودهاند. علاوه بر موضوعات آن، سلاحهای میهنپرستان تعدادی لحظات فوقالعاده روایی در خود دارد که تجربهشان برای هواداران چیزی جز لذت خالص به دنبال ندارد. داستان «قوانین» بسیاری را از همان ابتدای کار برقرار میکند (مانند متدهای لازم برای نفوذ به سیستمهای میهنپرستان) که سپس با هوشمندی و بهکارگیری عناصر از پیش شکلگرفته از بازیهای قبلی آنها را متلاشی میکند. بازی همچنین تعداد فراوانی لحظات فوقالعاده را شامل میشود که در میان برترین لحظات کل فرنچایز جای میگیرند چه بهخاطر تأثیر روایی قدرتمندشان و چه به دلیل اهمیتشان بر روی خط داستانی کلی.
بهعنوانمثال معرفی رایدن در قالب یک نینجای سایبورگ آنقدر عالی بود که به بازی مختص به او منتهی شد، نبرد رکس در مقابل ری شگفتانگیز است، نبرد نهایی تنبهتن سالید اسنیک با لیکوئید اسنیک نیز وضعیتی مشابه دارد و صلح پایانی اسنیک و بیگ باس در مزار باس. بازی همچنین ضربآهنگهای داستانی عالی دارد: بهعنوانمثال پرده سوم با مجموعهای از پیچشهای داستانی بزرگ به اوج خود میرسد درحالیکه لیکوئید اسنیک را بهشدت مجروح میکند و او را با جراحتی غیرقابلترمیم رها میکند، بیگ ماما در تلاش برای حفظ «بیگ باس» جانش را از دست میدهد، لیکوئید در بهدستگیری کنترل پسران میهنپرستان به موفقیت میرسد و گروهی از افسران نیروی دریایی آمریکا را به قتل میرساند. او میهنپرستان بهظاهر چیرگی نپذیر را برای اولینبار در تاریخ فرنچایز در موقعیتی آسیبپذیر قرار میدهد. لحظات اینچنینی است که سلاحهای میهنپرستان را به تجربهای مسحورکننده تبدیل میکند.
بااینوجود، داستان محور بودن بازی بیعیبونقص نیست. یکی از عناصر آزاردهنده بهکارگیری افراطی از طنز مدفوعی در بخشهای آغازین بازی است که معمولاً پیرامون جانی «آکیبا» ساساکی جریان داشت. اولین حضور او در داستان شما او را داخل یک بشکه آهنی در حال مدفوع کردن مییابید. او سپس در وسط درگیری شلوارش را خراب میکند تا جایی که رنگ شلوارش به طرز مضحکی در طول باقیمانده نبرد به رنگ قهوهای در میآید. دفعات انگشت شماری نیز وجود دارند که اسنیک دشمنان را در حال ادرار کردن میبیند از جمله یک سربازی که میتواند بر روی اسنیک ادرار کند. بازی همچنین تناقضات روایی بیشتری به نسبت دیگر بازیهای متال گیر دارد که بخش اعظم آن بهخاطر به سرانجام رساندن خطوط داستانی بهشدت پراکنده فرنچایز است. بهعنوانمثال چطور مریل، جاناتان و اد متوجه نشدند آکیبا هیچ نانوماشینی در بدنش ندارد؟ برایشان عجیب نبود که نمیتوانند حواس هایشان را با او به اشتراک بگذارند؟ آیا این اشتراک مانند متال گیر آنلاین است که باید بهصورت دستی با او ارتباط برقرار کنید اما به این نتیجه رسیدید که ارتباط صرفاً برقرار نمیشود؟
علاوه بر این، یک رتکان عجیب نیز در داستان وجود دارد که در آن رایدن به یکی از اعضای فاکس هاند تبدیل شده و تحتنظر ری کمپبل خدمت میکند. حتی در پسران آزادی او معترف میشود که هرگز سرهنگ را ملاقات نکرده است. من همیشه برداشتم این بود که توسط هوش مصنوعی راهنمایی میشود و فاکس هاند منحل شده است ولی با این تناقض ما باید باور کنیم که رایدن بهاحتمال زیاد یک سرباز بوده که در فاکس هاند خدمت کرده است اما سربازی که هرگز با کمپبل دیدار نکرده است. این ناسازگاری گیجکننده است ولی حداقل میتوان گفت که تنها ناهنجاری بزرگ در بازی است. جایگزینی سالیدوس با بیگ باس در پرده سوم غافلگیری فوقالعادهای بود اما زمانی که فاش میشود فداکاری بیگ ماما برای آن دیگر چنان منطقی به نظر نمیرسد. بیگ باس توضیح میدهد که او از این جایگزینی باخبر بوده پس وقتی به داخل آتش رفته تا بدن را نجات دهد او صرفاً داشته این کار را برای بهصورت نمایشی انجام میداده است؟ ممکن است (او فکر میکرد آسلات ازدسترفته است پس شاید این کار را برای حفظ ظاهر انجام داده) اما بااینحال توجیهکردنش دشوار است. مشابه سایکو مانتیس، اسنایپر ولف و ولکان ریون که خودشان را بیجهت فدا کردند به نظر میآید که این عنصر داستانی است که کوجیما میخواست برای تأثیرگذاری بیشتر معرفی کند و یک پیچش دیگر به بازی اضافه کند آن هم وقتی که اکثر بازیکنان جزئیات دقیق بازیهای قبلی را بهاحتمال زیاد فراموش کردهاند.
در انتها، توجیه رویدادهای شدو موسز به داستان بازی زیرکانه و هوشمندانه صورت میگیرد اما باز هم خیلی منطقی نیست. یعنی لیکوئید، کسی که مجموعهای از شرکتهای خصوصی مزدوری را تحت کنترل دارد نمیتوانست برای خودش یک ریل گان بسازد در عوض اینکه ریل گان رکس را بدزدد؟ بازی مدعی میشود ساخت و استفاده از سلاحهای کشتارجمعی مانند این ریل گان توسط جی دی کنترل میشود نه پسران میهنپرستان ولی ما میبینیم که گرگ گریان از یک ریل گان کوچک شده استفاده میکند پس او واضحا تکنولوژی لازم برای ساخت این سلاح را دارد. علاوه بر این لیکوئید کسی است که نقشه رکس را در معرض عموم گذاشت پس او قطعاً میدانست چطور ریل گان را بسازد. آیا میشود گفت که او منابع مالی و افراد مورد اعتماد زیردست خود ندارد تا این سلاح را برای او بسازند؟ آیا او واهمه دارد مأموری از جانب میهنپرستان به تیم ساخت اسلحه نفوذ کند و قفل شناسایی روی آن قرار دهد؟ باور این مسئله که هنوز سلاحهای هسته در شدو موسز وجود دارند سخت است. آدم فکر میکند که دولت آمریکا کاری درباره این سلاحها انجام میداده یا جزیره را باری دیگر تحت کنترل قرار میداده است. تنها توجیهی که میتوان به آن فکر کنم این است که نقشههای لیکوئید شاید بعد از پرده دوم تغییر کرده باشد و او در عوض تصمیم گرفته به سراغ ریل گان و سلاح هستهای برود. باید تأکید کنم اشاره به موارد مذکور باهدف تخریب بازی صورت نگرفت. بازی سلاحهای میهنپرستان فرنچایز را به بهترین شکل ممکن پایان داد اما در این راه تناقضهای زیادی را ایجاد کرد تا به هدفش برسد.
بهاضافه این نقوص داستانی و تناقضها، سلاحهای میهنپرستان شامل برخی عناصر داستانی مضحک است که آن را تا حدی مکدر میکنند. یکی از این موارد تلاش نصفهنیمه برای ابهامزدایی و نا مرموز کردن تعدادی از عناصر جادویی فرنچایز است. شاخصترین نمونه ومپ است که تواناییهایش به ثمره استفاده از نانوماشینها منتهی میشود. این حقیقت باید باعث درک بهتر موقعیت میشد اما متأسفانه توضیح نمیدهد ومپ چطور قادر است روی آب راه برود، سایه شما را بگیرد و بر روی آب بپرد یا بدود (خصوصاً که تزریق سرنگ به او تنها قابلیت ترمیم او را سرکوب کرد و دیگر تواناییهایش سر جای خود هستند). به جز ومپ یکلحظه دیگر وجود دارد که به نظر من یکی از مضحکترین لحظات روایی کل فرنچایز است. جایی که رایدن بهشت خارجی، یک آرسنال گیر عظیمالجثه را تنها با بدنش متوقف میکند … حتی زمینی که روی آن ایستاده دارد زیر پایش خرد میشود. شما حتی نمیتوانید این واقعه را با «واقعیت گرایی جادویی» یا «تکنولوژی عملی تخیلی» توجیه کنید چون ما پیشازاین شاهد بودیم رایدن در ازپایدرآوردن گکوها تقلا میکرد. حالا او یکدفعه میتواند جلوی یک دژ نظامی غولآسا را بگیرد که پیشازاین بخش قابلتوجهی از منهتن را نابود کرد؟ یا این مسئله که جایی که رایدن روی آن ایستاده دارد فرومیریزد و او حتی پایش را در آن فرو میبرد؟
هواداران سری از اینکه تمامی شخصیتهای مهم بازیهای قبلی یا در این بازی حضور دارند یا بهشان اشاره میشود خشنود خواهند شد. تنها استثنای این مورد شخصیتهای دو بازی متال گیر هستند بهاضافه ناتاشا روماننکو. برجستهترین شخصیت سلاحهای میهنپرستان بی شک «اُلد اسنیک» است که به نظر من بهترین نسخه سالید اسنیک است. پیری زودرس سالید اسنیک او را به پروتاگونیستی منحصربهفرد میان پروتاگونیست های بازیهای ویدئویی تبدیل کرد و گیم پلی و روایت بازی را به طرز تکاندهندهای تحتتأثیر خودش قرار داد. از پایان متال گیر سالید به بعد اسنیک نیروی توقفناپذیر خوشبینی است اما پیری زودرسی که گریبانگیرش شده باعث میشود خوشخیالیها از ذهنش رخت ببندند و او به سمت پوچگرایی سوق پیدا میکند. این پوچگرایی در سیگارکشیدن دائم اسنیک در طول داستان بهوضوح دیده میشود. شخصیتهای دیگر مدام او را سرزنش میکنند که سیگارکشیدن روزی او را خواهد کشت اما او اهمیتی نمیدهد زیرا میداند بهزودی میمیرد. در طول ماجراجوییاش، اسنیک تنها بر روی مأموریتهای پایانی که به او واگذار شده میپردازد تا آنها را پیش از فرارسیدن زمان مرگش به انجام برساند. در ابتدا این عمل با شکست لیکوئید یکبار و برای همیشه شروع میشود ولی با پیشروی داستان او متوجه میشود که باید جان خودش را بگیرد. جهش فاکس دای در بدنش که او را به یک سلاح بیولوژیکی مرگبار تبدیل خواهد کرد غافلگیری فوقالعادهای است که حال و هوای پوچگرای بازی در فصلهای اولیه را کاملاً برای بازیکنان ملموس میکند. اسنیک بخش اعظم عمرش را صرف جنگیدن این باور کرده که یک انسان نیست بلکه سلاحی است که در یک آزمایشگاه ساخته شده است ولی این افشاگری او را به یک سلاح واقعی کشتارجمعی تبدیل میکند. سعی در انجام مأموریتهای نهاییاش برای اسنیک گران تمام میشود. با پایان پرده سوم او بهخاطر دست نکشیدن از مأموریتش کاملاً نابود شده و در یکقدمی مرگ است ولی باز هم به جنگیدن ادامه میدهد زیرا وظیفهای است که به خودش واگذار کرده است. همانطور که به رایدن میگوید «ما این ماجرا را شروع کردیم و وظیفهمان این است که پایانش دهیم». این مهم تنها و تنها بهخاطر عزم راسخ متزلزل ناشدنی در تکمیل مأموریتهایش محقق میشود ولی او در پایان متزلزل میشود و نمیتواند خودکشی کند.
خوشبختانه این بار دخالت بیگ باس به اسنیک اجازه میدهد حس خوشبینی ازدسترفتهاش را دوباره به دست بیاورد زیرا متوجه میشود به این زودی به یک سلاح کشتارجمعی تبدیل نخواهد شد. معرفی دوباره بیگ باس در این بخش از داستان تصمیمی بهواقع جسورانه بود اما خوشبختانه عملکرد نسبتاً خوبی دارد. خصوصاً که او در واقع دومین «قهرمان» مجموعه بهحساب میآید تصمیم درستی این بود که او هم مانند اسنیک به سرانجام شایستهای در پایان فرنچایز دست پیدا کند. بهموجب این اتحاد مجدد غیرمنتظره اسنیک و بیگ باس هر دو پایان «خوش» خودشان را دارند؛ پدر و پسر با هم آشتی کرده آن هم وقتی که مدت زیادی از عمرشان را صرف کشتن یکدیگر کرده و بیگ باس به اسنیک دستور میدهد باقیمانده عمرش را در صلح و آرامش سپری کند. این درخواست به اسنیک آخرین هدف زندگیاش را اعطا میکند، تا آخر زندگیاش را تجربه کند و به ساخت آیندهای بهتر کمک کند. هدف جدید اسنیک با دستکشیدن او از سیگار کشیدن در سکانس بعد از تیتراژ بازی قابل رویت است. او چیزی پیدا کرده که ارزش زندگیکردن را ورای مأموریتش را دارد. پایانی امیدبخش و شایسته برای قهرمانان اصلی متال گیر که هر دو بالاخره به آرامشی که به دنبالش بودند دست پیدا میکنند. متأسفانه سومین پروتاگونیست داستان، رایدن، در سلاحهای میهنپرستان کمی غیرقابلتحمل میشود. با اینکه او سکانسهای اکشن فوقالعادهای دارد شخصیت رایدن از پسران آزادی پسرفت چشمگیری داشته است. من میدانم که اکثر هواداران معتقدند سلاحهای میهنپرستان رستگار کننده شخصیت رایدن بود اما شخصاً او را در پسران آزادی ترجیح میدهد خصوصاً در پایان داستان.
در این بازی او از گذشته کجخلقی میکند. اسنیک خوشبینیاش را بهخاطر مرگ زودرس خود از دست میدهد ولی رایدن خوشبینیاش را بهخاطر سقط جنین رز و سپس عدم توانایی خودش در رویارویی با آن موقعیت از دست میدهد. این مسئله باعث میشود او از تمام مشکلاتش فرار کند و وضعیت را بغرنجتر از قبل میکند زیرا او توسط میهنپرستان دستگیر شده و تبدیل به یک سایبورگ میشود. سرنوشتی آزاردهنده اما سرنوشتی که رایدن نیازی نبود متحمل شود اگر در عوض فرار کردن از مشکلاتش حاضر بود با رزماری صحبت کند و اجازه دهد در کنار هم از پس موانع زندگیشان بربیایند. در طول بازی اسنیک سعی میکند رایدن را با رزماری آشتی دهد ولی رایدن حتی وجود زر را منکر میشود. او حتی سعی میکند چند بار در مأموریتهای مختلف خودکشی کند تا «درد و رنج» خود را پایان دهد و اسنیک هر بار باید مانع او شود. اسنیک آیندهای ندارد بااینحال تأکید میکند رایدن هنوز خانواده و جوانیاش را دارد اما رایدن از پذیرفتن این حقایق سر بازمیزند. وقتی او توسط بهشت خارجی له میشود به نظر میرسد رایدن برای لحظهای متوجه میشود که هنوز رز را دوست دارد ولی در عوض میبینیم که این تفکر بهجایی نمیرسد و او سعی میکند دوباره خودش را به کشتن دهد. در پایان بازی وقتی رایدن بالاخره رزماری را میبیند او از پذیرفتن حضور او دوری میکند تا اینکه رز به او میگوید سقط جنین نکرده است که او را هنوز دوست دارد و آنها یک پسر دارند. در اینجا رایدن در نهایت متوجه میشود که در طول چند سال گذشته چقدر احمقانه رفتار کرده و به آغوش باز خانوادهاش بازمیگردد و میفهمد آنها مهمترین چیز در زندگیاش هستند.
لیکوئید آسلات شخصیت شرور فوقالعادهای است که بهخاطر جایگاه مهم و ارزشمند او در کل فرنچایز محقق میشود و شخصیتپردازی او را بیش از هر چیزی به چشم میآورد. او شخصیت شروری عالی، خوشخنده و پرطمطراق است که از خودنمایی لذت میبرد. خیانتکردنهای مزمن او نیز در همواره مشغول فعالیتاند بهخصوص با افشای این حقیقت که او درباره تسخیر شدن توسط دست لیکوئید اسنیک دروغ گفته بود تا میهنپرستان را بهجایی برساند که خودشان را نابود کنند.
بازگشت مریل به داستان خوشایند است و او میداند دارد چهکار میکند. بااینحال مریل خیلی تأثیر بزرگی بر روی خط داستانی کلی بازی ندارد زیرا اکثر اعمال او توسط شخصیتهای شرور خنثی میشود. او اما تعاملات عالی ای با اسنیک دارد و حضورش در داستان حس میشود. از سوی دیگر بازی آکیبا سرباز کاملاً بیعرضه را معرفی میکند ولی در قانع کردن بازیکنان به اینکه او میتواند ۱۸۰ درجه چرخیده و به یک ابر سرباز تبدیل شود شکست میخورد. مریل بیهیچ دلیلی به او علاقهمند میشود و این دو، سربازان فراگز را در هماهنگی تمامعیار در بهشت خارجی از پای در میآورند. این واقعه اصلاً با آن چیزهایی که از آکیبا دیدیم همخوانی ندارد. او فقط از سربازان دیگر عقب نیست او بهوضوح کودن است زیرا حتی نمیتواند ضامن اسلحهاش را بکشد، نیروهای نظامی مزدور را از موقعیتشان مطلع میکند و تا مرز لو دادن اسنیک در ایست بازرسی در اروپای شرقی پیش میرود. ازدواج مریل و آکیبا پایانی عجیب غریب برای داستان هر دوی آنهاست. شخصاً من راضی تر بودم اگر جایی ساساکی بهصورت همان شخصیت کوچک خندهدار باقی میماند.
از طرف دیگر سانی گورلوکوویچ شخصیت جدید موردعلاقهام است و بهراحتی بهترین شخصیت زن در کل بازی. آنهایی که پسران آزادی را بازی کردهاند میدانند او سرگذشت تراژیکی دارد. سانی دختربچه یتیمی است که توسط میهنپرستان دزدیده میشود و هرگز مادرش را نمیبیند. شبها او در اینترنت به دنبال اطلاعات درباره اُلگا میگیرد با این امید که بتواند روزی مادری که هرگز نداشته را درک کند. صمیمیت او با نائومی هانتر دلگرمکننده است زیرا او بالاخره یک شخصیت مادر در زندگی خود دارد که علاقهمندیهای او را شریک است. او همچنین کسی است که زندگیاش را باتجربه جهان از طریق صفحه کامپیوتر سپری کرده در عوض اینکه شخصاً جهان را تجربه کند. این دانش بالا و گسترده از رایانهها به درد میخورد و به سانی اجازه میدهد اعمال تکنیکی پیشرفتهای انجام دهد و همچنین ویروسی را خلق کند که میهنپرستان را نابود کرده و جامعه مدرن را حفظ میکند. در نتیجه این عمل، خواسته باس محقق میشود و سانی به یکی از بزرگترین قهرمان کل فرنچایز تبدیل میشود. در پایان بازی او بالاخره قدم به بیرون از نومد گذاشته و بهسرعت با یک پسربچه دوست میشود علیرغم اینکه این دو با یک زبان صحبت نمیکنند. او خط داستانی فوقالعادهای دارد خصوصاً که تنها هفت سال دارد و یک شخصیت جانبی در بازیای اکشن است.
متأسفانه دیگر شخصیتهای زن داستان بهخوبی مورداستفاده قرار نمیگیرند. نائومی هانتر با دانش علمی و پزشکی خود و انگیزه مبهمش در کمک برای سقوط میهنپرستان نسبتاً قابلقبول است. او همچنین رابطه عاشقانهای با اوتاکن شکل میدهد علیرغم اینکه میداند مدت زیادی زنده نخواهد ماند. او دستکم میتوانست این مسئله را با اوتاکن در میان بگذارد. بههرحال مرگ او ناراحتکننده است اما من متوجه شدم که دلیل شکلگیری این حس عمدتاً بهخاطر ناراحتی و رنج اوتاکن است. باقی شخصیتهای زن حرف زیادی برای گفتن ندارند. رزماری هیچ اهمیتی در داستان دارد. دروغ گفتن او درباره سقط جنینش عملی ناشایست و بیرحمانه بود که رایدن را بیش از هر چیزی آشفته میکند. می لینگ نقشی مشابهی رزماری دارد. بیگ ماما شخصیت عجیبی دارد. او زنی سالخورده است که بخش عمده حضورش در بازی صرف توضیح دادن رویدادهای مختلف گذشته به اسنیک و بازیکنان میشود. واحد دیو و دلبر عنوان بدترین شخصیتهای زن را از نظر من دریافت میکنند. آنها هیچ شخصیتی خارج از یک احساس تقویت شده تکبعدیشان ندارند و مشخص است که صرفاً برای هواداران بازی طراحی شدهاند. فاز دلبری این شخصیتها بهخصوص ۱۰۰% فن سرویس است (و بهخاطر داشته باشید که این زنان قرار بود همگی برهنه باشند). شما همچنین میتوانید از دیو و دلبرها عکس بگیرید و آنها برایتان ژست میگیرند اگر بهاندازه کافی در نبرد با آنها صبر کنید. تمامی افراد این واحد الهام گرفته از سوپر مدلهای واقعی هستند. بازی سعی میکند شما را به همدردی با آنان وادار کند ولی این مسئله پس از شکستدادنشان رخ میدهد و در آن زمان دربین داستان زندگی آنها را تعریف میکند. پس به طور کل ترسیم شخصیتهای زن داستان چندان خوب نیست ولی به بازی ضربه جدی ای نیز وارد نمیکند.
دیگر شخصیتها مانند اوتاکن مثل همیشه عملکرد خوبی دارند. البته شخصیت او پیشرفت خاصی در این بازی ندارد. در واقع اوتاکن خطوط داستانی که در دو حضور قبلیاش داشت تکرار میکند. کمپبل نیز وضعیتی شبیه اوتاکن دارد ولی نقش اطلاعاتی بزرگتری به نسبت اوتاکن دارد تا آخر بازی که معلوم میشود او از رزماری در برابر میهنپرستان محافظت کرده است. بازگشت ومپ اتفاقی رضایتبخش است، حضور موحش و پر جذبه او همیشه برای من سرگرمکننده است با اینکه نبرد باسش بهشدت مزخرف است. در انتها اد و جاناتان را داریم که دو عضو دیگر جوخه خبرچین هستند و هیچ شخصیتپردازی ندارند.
در کل، سلاحهای میهنپرستان گیم پلی مرکزی عالی و داستانی فوقالعاده دارد که خطوط داستانی فرنچایز را به پایانی راضیکننده میرساند. بااینوجود بازی با دیگر بازیهای متال گیر پیش از خود کاملاً همخوانی ندارد زیرا در مقایسه با عناوین قبلی ۲/۳ بازی را کات سینها و گفتگوهای رادیویی شکل میدهند. هواداران بی شک از اطلاعات و داستانسرایی که در بعضی از کات سینها ارائه میشود لذت خواهند برد ولی کسانی که هواداران مجموعه نیستند در همان ساعت اول بازی سرگیجه میگیرند. ازاینرو امتیاز دادن به بازی سلاحهای میهنپرستان امری دشوار است ولی من از هواداران پروپاقرص فرنچایز هستم و این بازی را بهشدت دوست دارم و مهمتر از هر چیز باید تأکید کنم که این بازی تنها تجربه ایست برای هواداران فرنچایز.
منبع: iChooseToStand