روایت متال گیر سالید ۲ از علم سایبرنتیکی که به جهان مدرن شکل داد (قسمت دوم)

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۶۲ دقیقه
متال گیر سالید 2

۷. میهن‌پرستان — سایبرنتیک

درسته. کل کشور… کل اقتصاد جنگ… توسط آدم‌ها اداره نمی‌شه. توسط سیستم اداره می‌شه. همه توسط یک سیستم پردازش اطلاعات ساده ولی عظیم هدایت می‌شن. یک هوش مصنوعی. مثل یک قانون طبیعی کار می‌کنه. جهان خیلی ساده‌تر از اون چیزیه که خیلی‌ها فکر می‌کنن.

— دربین، متال گیر سالید ۴

میهن‌پرستان که الیگارش‌ها و مدیران بلندپایه هستند با کمک سیستم‌های کنترل اطلاعات پیشرفته می‌خواهند قدرتشان را تثبیت کنند. شیوه‌ای که برای این حاکمیت و کنترل دارند اساسا اقتدارطلبانه/اتوکراتیک است و خود را از نظر اخلاقی و ذهنی برتر از اکثریت مردم و طبقات پایین‌تر می‌دانند — مردمانی که با چرخه‌ی بسته‌ی بازخورد اجتماعی در رسانه‌ها و استفاده از نتایح علوم اجتماعی مختلف سر جایشان قرار گرفته و رام می‌مانند.

قسمت اول مقاله

متال گیر سالید ۲ و مسئله‌ی مجتمع نظامی-صنعتی (قسمت اول)

میهن‌پرستان حاصل یک طبقه‌ی الیت جهانی سابق به نام «فلاسفه»/The Philosophers هستند که با دزدیدن بقایای میراث فلاسفه توانستند بر تمام طبقات الیت کشورهای دیگر حکم‌فرما شوند. بعد از جدایی‌شان از فلاسفه‌ی چین و روسیه، حاکمان اولیگارشیک جدید جهان (میهن‌پرستان) تا دهه‌ی هفتاد قرن بیستم تصمیم گرفتند تصمیم‌گیری در رابطه با همه‌ی امور اقتصادی، نظامی و اجتماعی به ماشین‌های قدرتمند و مجهز به شبکه‌های نورونی/عصبی(۱۶) واگذار شوند — یک سیستم حکومتی سایبرنتیکی. موضوع این قسمت از مقاله هم همین است — سایبرنتیک، تراانسان‌گرایی، و اینکه چگونه اینها به آینده‌ای که متال گیر سالیدهای ۲ و ۴ به تصویر می‌کشند مرتبط می‌شوند.

فلاسفه

«فلاسفه»، که احتمالا منبع الهامش «لیگ ملت‌ها» بود که بعد از جنگ جهانی اول شکل گرفت.

۷.۱ برای مطالعه‌ی بیشتر

این مقاله از سال ۲۰۰۹ (The Cybernetic Gaze of Solid Snake) خیلی خوب ریشه‌های برنامه‌ی گزینش برای صلاحیت اجتماعی/S3 را تا نوربرت واینر/Norbert Wiener و علم سایبرنتیک تبارشناسی می‌کند. نگاه سیستمی به فرآیندهای بیولوژیک به استراتژی‌های دفاعی امروزی همچون جنگاوری مبتنی‌بر شبکه/Network-Centric Warfare شکل داده است. تنها بخشی که با آن مخالفم این است که نویسنده فکر می‌کند لباس اختاپوسی سالیدوس از جدیت بازی کم کرده، ولی به نظرم، برعکس او که لباسش را الهام از دکتر اختاپوس از اسپایدرمن می‌داند، حدس می‌زنم منبع الهام اسکلت خارجی/exoskeleton سالیدوس برگرفته از پروژه‌ای با همین نام از دارپا است (نگاه کنید به بخش ۹.۵.۱).

[مقاله‌ای که نویسنده به آن ارجاع می‌دهد لینکش از کار افتاده ولی با Wayback Machine همچنان از این آدرس قابل خواندن است. برگردان این مقاله‌ی کوتاه با اندکی تغییر در پایین آورده می‌شود:]

[شروع مقاله]

برعکس علمی-تخیلی‌های امروزی، سری متال گیر سالید تصویری قاطع — و بدبینانه — از وضعیت امروزی تکنولوژی‌ها و کاربردشان نشان می‌دهد. بازی مثل یک‌جور تجربه‌ی روان‌گردان است که دغدغه‌ی نمایش سویه‌ی تاریک انقلاب اطلاعات را دارد — پر از ابرهوش مصنوعی‌های بدذات، آنتاگونیستی مجهز به لباس اختاپوسی، و پر از نینجا (که حتی کوئنتین تارانتینو [خالق بیل را بکش] هم با دیدنش سکته می‌کند). متال گیر سالید هم مثل انیمه‌ی Serial Experiments Lain (البته انیمه به‌مراتب گیج‌کننده‌تر است) درباره‌ی پنجاه سال پیشرفت اخیر در کامپیوتر و رشد «مغز جهانی» شبکه‌ای‌محور است که باعث شده واقعیت‌های شبیه‌سازی‌شده شکل بگیرند.

تکنولوژی اطلاعات (IT) امروزی حکم نوه و نتیجه‌ی علوم جنگ سرد مثل سایبرنتیک، نظریه‌ی سیستم‌ها و نظریه‌ی اطلاعات است. دانشمندان و نظریه‌پردازانی مثل نوربرت واینر، هاینز فون فورستر/Heinz von Foerster، و گرگوری بیتسون/Gregory Bateson سیستم‌های بیولوژیکی و مکانیکی را مطالعه کردند تا ببینند چگونه در مقابل تغییرات محیطی خود را وفق می‌دهند، و برای فهم این موضوع از مفهوم ریاضیاتی اطلاعات که کلاود شنون/Claude Shannon ارائه داد استفاده کردند. اینگونه سیستم بیولوژیکی‌ای با چرخه‌ای از کنش و واکنش/feedback ساخته شد که می‌شد آن را کنترل کرد. وقتی سیستمی در اثر تغییرات محیطی ممکن بود از حالت اصلی‌اش خارج شود، هموستاز/homeostasis می‌کرد تا سیستم به حالت بهینه‌ی اصلی‌اش برگردد.

این البته زیادی خلاصه و ساده‌سازی‌شده است، اما اس‌واساس ایده‌ی سایبرنتیک را به‌عنوان روشی برای کنترل نشان می‌دهد (کلمه‌ی یونانی kyber به معنی «هدایت» است). خود واینر سیستم فرمان و کنترل (C2) خودش را زمان جنگ جهانی دوم ساخت. مدل سایبرنتیک را می‌توان به زیست‌شناسی، روان‌شناسی، ژنتیک، هوش مصنوعی و حتی جامعه‌شناسی تعمیم داد. اینگونه می‌توان پیشرفت‌های بی‌سابقه‌ای در محاسبات کرد و به فهم بهتری از سیستم‌های بشری، اجتماعی و بیولوژیکی رسید.

برای مطالعه‌ی بیشتر

متال گیر سالید ۲؛ آیا اطلاعات یک فرم جدید از حیات است؟

بااین‌حال، جرون لانیر/Jaron Lanier، دانشمند علوم کامپیوتری، در جستار مشهورش «یک‌دوم یک مانیفست»/One Half a Manifesto استدلال می‌کند سایبرنتیک در خدمت مقاصد تمامیت‌خواهانه/توتالیتر درآمده است. لانیر می‌گوید این تمامیت‌طلبی وجود تجارب ذهنی را انکار کرده و انسان‌ها را به یک‌سری الگوی اطلاعاتی در یک سیستم گسترده تقلیل می‌دهد. لانیر از اینکه این تمامیت‌طلبی تمام تغییرات فرهنگی و مذهبی را صرفا به چشم تغییرات بیولوژیکی می‌بیند هم نقد وارد می‌کند و تشبیه واحدهای خودتکثیرکننده/self-replicating [اعم از موجودات زنده و اطلاعات دیجیتالی] به «میم»/Meme را ناشی از هنرنشناسی/Philistinism می‌داند. در پایان، چون تمامیت‌طلب‌ها کل جهان را به چشم الگوهای اطلاعاتی می‌بینند، ادغام سیستم‌های بیولوژیک با تکنولوژی را هم غیرقابل‌اجتناب و هم مفید می‌دانند. در این فرآیند آنقدر جلو می‌رویم تا به نقطه‌ی تکینگی/Singularity رسیده و از دل آن ماشینی ابرهوشمند متولد می‌شود که چهره‌ی بشریت را برای همیشه عوض می‌کند.

کنفرانس‌های میسی -- سایبرنتیک

[گرچه کنفرانس‌های میسی بیشتر با هدف پزشکی بود اما نطفه‌ی ایده‌های مهندسی اجتماعی احتمالا در همینجا بسته شد. کنفرانس‌هایی که درباره‌ی سایبرنتیک از ۱۹۴۶ تا ۱۹۵۳ بین برجسته‌ترین دانشمندان از حوزه‌های مختلف برگزار شد در این کتاب گردآوری شده‌اند، گرچه لزوما حاوی متن تمام گفت‌وگوها نیستند].

جدل‌های لانیر شدیدا بحث‌برانگیز شد و واکنش‌های پرشوری از سمت دانشمندان و فلاسفه‌ی برجسته دریافت کرد؛ مثل زیست‌شناسْ ریچارد داوکینز/Richard Dawkins، فیلسوف علوم شناختیْ دنیل دنت/Daniel Dennett، و یکی از مبدعان هوش‌ مصنوعیْ ری کورزویل/Ray Kurzweil. اما برای ارزیابی جدی این صحبت‌ها وقت ندارم. به نظرم خیلی از کسانی که در سایبرنتیک تمامیت‌طلب‌اند دلایلشان مجاب‌کننده است و بسیار برای علوم سیستم‌های پیچیده و سایبرنتیک اهمیت قائل‌اند. بااین‌حال، متال گیر سالید گویا بدترین کابوس‌های جرون لانیر را به تصویر کشیده باشد.

میهن‌پرستان، یک سیستم مبتنی بر هوش مصنوعی، وظیفه‌ی خود را اساسا مدیریت یک سیستم سایبرنتیکی می‌بینند که فرهنگ آمریکا را با سانسور اطلاعات و حفظ یک سیستم اجتماعی تقلبی که توهم انتخاب به مشتریانش می‌دهد در حالت بهینه نگه می‌دارد. جای تعجب نیست که میهن‌پرستان کنترل خود بر این عصر اطلاعات را با «داروینیسم اجتماعی» توجیه می‌کنند. با گزینش مهندسی‌شده و کنترل «میم»ها، می‌توانند بر تکامل فرهنگی موجودات بیولوژیک [انسان‌ها] تاثیر بگذارند. توجیهاتشان این است که با انتخاب مصنوعی [برعکس انتخاب طبیعی داروینی] میم‌های خوب به تکامل فرهنگ کمک کرده و با سانسور میم‌های بد جلوی سقوطش را می‌گیرند. بااین‌حال، کنترل سایبرنتیکی فقط محدود به رسانه نیست.

در متال گیر سالید ۴، این حکومت سایبرنتیکی باعث یک سیستم دیگر به نام «فرزندان میهن‌پرستان»/SOP می‌شود — ابزاری هموستاز که با نانوماشین‌ها اعمال همه‌ی سربازان را در میدان نبرد کنترل می‌کند. ارتش ژنومی/Genome Army که سالید اسنیک در اولین متال گیر سالید با آنها مبارزه کرد گویی که صرفا نسخه‌ی اولیه‌ بودند و سربازان عروسک‌خیمه‌شب‌بازی SOP نمونه‌ی پیشرفته‌تر آنها. همانطور که نائومی هانتر هم اواخر بازی فاش می‌کند، میهن‌پرستان برنامه داشتند تا کنترل اطلاعاتی را تا سطح فردی پیش ببرند (با استفاده از نانوماشین‌های مبتنی بر سیستم C2 در ارتش SOP).

اگر کل حیات یعنی پیغامی در یک در سیستم اطلاعاتی عظیم، پس به نظر متال گیر سالید چنین اجتماع و درکی که از محیط اطراف داریم را خیلی راحت می‌توان دستکاری کرد و جهت داد. میهن‌پرستان مداما اطلاعات را دستکاری می‌کنند، تا جایی که دیوار چهارم را شکسته و در مرحله‌ی آخر متال گیر سالید ۲ پلی‌استیشن ۲تان را به بازی می‌گیرند. بازیکن آنجا می‌فهمد کل بازی یک مانور عظیم در دستکاری اطلاعات است که می‌خواسته رایدن را به آن نقشی که مطلوب سیستم است برساند.

جهان گلوبالیستی و تکنولوژیک امروزی نه آن بهشت اطلاعاتی است که تمامیت‌طلب‌های سایبرنتیک می‌گویند و نه به قول متال گیر سالید ورژن دوم همان ۱۹۸۴ جورج اورول است. علم پیچیدگی و جامعه‌شناسی مدرن به ما نشان می‌دهد موجودات پرنقص و معمولا در خطا هستیم و مستعد ایستادن در جاهای اشتباه. سیستم‌های شکننده‌ی سیاسی، اقتصادی و تکنولوژیک که به آنها ایمان داریم معمولا مقابل فجایع بزرگ آسیب‌پذیر هستند که بحران مالی فعلی هم مهر تاییدی است بر آن [این مقاله یک سال پس از بحران مالی ۲۰۰۸ نوشته شده]. اما مهم نیست تصویری که نشان می‌دهد چقدر ساده‌سازی‌ و اغراق‌شده باشد — متال گیر سالید هم مثل دیگر داستان‌های دیستوپیایی همچون بلیدرانر، نورومنسر و شبح درون پوسته تلنگری است تا تا روایت عاشقان اطلاعات (که از سوی آینده‌پژوهان، سیاست‌مداران و نویسندگان اقتصادی در بوق و کرنا می‌شود) را دربست نپذیریم. و اگر قرار است این تلنگر از طرف بازی‌ای مملو از نیجا و آدم‌های شبیه دکتر اختاپوس باشد، باکی نیست.

[پایان مقاله]

مستند The Net

میهن‌پرستان به کادری از دانشمندان تکنوکرات در دنیای واقعی که خودشان را «سایبرنتیسیست» می‌نامیدند اشاره می‌کند. کنفرانس‌های جوزایا میسی/The Josiah Macy Conferences که مخفیانه در ایالات متحده بعد از جنگ جهانی دوم برگزار شد تعدادی از برجسته‌ترین پایه‌گذاران علوم کامپیوتری و اطلاعاتی را گرد هم آورد. در این کنفرانس‌ها بود که به فرضیات و نتایج جدیدی رسیدند که امید می‌رفت با آن بتوان رفتار انسانی را با ساخت «سیستمی» که چرخه‌های کنش و واکنش بسته دارد بتواند کنترل کند. روش دستیابی هم این بود که تمام ارزش‌های کهنه را کنار زد تا با ارزش‌های نوین جایگزین شوند — چه از راه فرهنگ‌سازی و چه از راه روان‌گردان‌ها و چه از راه (این یکی از همه مهم‌تر است) سیستم‌های سایبرنتیکی. سایبرنتیسیست‌ها باور داشتند فرهنگ، اقتصاد و سیاست را می‌توان با چنین سیستم‌های خودتصحیح‌گری مهندسی کرد. «سیستم» که متال گیر سالید ۴ آنقدر درباره‌اش صحبت می‌کند ارجاعی آشکار و مستقیم به سایبرنتیک است. قبل از اینکه سایبرنتیک به علمی مدون تبدیل شود کسانی چون اچ. جی. ولز/H.G. Wells و جی‌دی برنال/JD Bernal درباره‌ی آن ایده‌پردازی کردند و ازاین‌حیثْ شبکه‌های نورونی سیستم در متال گیر سالید را می‌توان الهام از آنها دانست. هر کسی که متال گیر سالیدهای ۲ و ۴ را انجام داده و درگیر داستان‌هایشان شده لازم است حتما مستند «شبکه»/The Net را ببیند تا متوجه شود ریشه‌های ایدئولوژیکی این طبقه‌ی تکنوکرات و الیگارشیک در این داستان‌ها از کدام بخش از تاریخ دنیای واقعی ریشه می‌گیرد. (لینک تماشای این مستند از یوتیوب)

شخصیتی که در این مستند بیشتر درباره‌ی آن صحبت می‌شود یونابامبر (تئودور کازینسکی) است و اینکه چه دلایلی باعث شد دست به عملیات‌های تروریستی و بمب‌گذاری بزند. به علاوه، به ریشه‌های تکنولوژی اطلاعات پرداخته و دو نکته در آن خیلی قابل توجه است: اواسط مستند که درباره‌ی نوربرت واینر و کنفرانس‌های میسی در دهه‌های پنجاه و شصت صحبت می‌شود شدیدا مخاطب را یاد میهن‌پرستان و کمیته‌ی به‌اصطلاح خردمندان/Wisemen’s Committee در متال گیر می‌اندازد — تکنوکرات‌های طبقه‌ی الیت که با نظریه‌ی سیستم‌ها/سایبرنتیک دنبال حکومت جهانی و حذف ملیت‌ها و حکومت‌های ملی بودند. نتیجه‌ی خصوصا خیره‌کننده‌ای که گرفتند این بود که اکثریت آمریکایی‌ها می‌توانند در وقت مناسبْ به‌راحتی با شور ملی، شبیه کاری که هیتلر می‌کرد، مدافع یک حکومت اتوکراتیک و اقتدارگرا شوند. بنابراین، کنفرانس‌های میسی نتیجه گرفت این انسان‌های «دیوانه» را باید با علوم رفتارشناسی طوری هدایت کرد که در دام این چیزها نیافتاده و از نظر اجتماعی «صلاحیت» داشته باشند (مثل برنامه‌ی S3 در متال گیر سالید که اساسا گزینش صلاحیت اجتماعی انسان‌هاست).

یونابامبر

یونابامبر

یک مستند مهم دیگر در این خصوص «مرده‌ی جاودان»/The Living Dead از آدام کورتیس/Adam Curtis است — خصوصا بخش دوم مستند به نام «به اندازه کافی از من به‌عنوان قلاب ماهی‌گیری استفاده کردی» (درباره‌ی شست‌وشوی مغزی، کنترل ذهن، هوش مصنوعی و سرمایه‌گذاری‌های دارپا/آرپا).

۷.۲ سایبرنتیک

کلنل کمپبل: «… اسنیک، چیزی که بهش می‌گیم «صلح» یعنی موازنه‌ی اقتصاد جنگ. نابودی سیستم به معنای از بین بردن جامعه‌ی اطلاعاتیه… پایان تمدن مدرن. چه دوست داشته باشی و چه نه، چاره‌ای جز حفاظت از همین سیستم فعلی نداریم.» (متال گیر سالید ۴)

برای فهم میهن‌پرستان لازم است اول با مفهوم سایبرنتیک آشنا بود. نظریه‌ی سیستمی/اطلاعاتی/سایبرنتیک علم کنترل است که تمام حیات را به الگوهای اطلاعاتی تقلیل می‌دهد (اطلاعات در اینجا به آن معنایی است که ریاضی‌دانْ کلاود شانون استفاده کرد).

از دید سایبرنتیکی، ارتباطات انسانی کم و بیش چرخه‌های کنش‌ و واکنش بین دو یا چند شخص‌ با نقش‌های مختلف هستند. یکی از آنها نقش فرستنده را دارد — که اطلاعات را شفاها یا با قلم و کاغذ می‌فرستد — و دیگری هم گیرنده‌ی اطلاعات است. این دو از هم جداشدنی نیستند و با همان چرخه‌ی کنش و واکنشی که ذکرش قبلا رفت بهم وصل شده‌اند.(۱۷) این فرآیند ارتباطی سپس به فرآیندهای بیولوژیکی تعمیم داده شد و این دید را به‌وجود آورد که آدم‌ها چیزی جز تعدادی «کامپیوتر» نیستند. بر این اساس، انسان‌ها را می‌توان به چشم گیرندگان و فرستندگان اطلاعاتی دید که تنها هدفشان مبادله و جذب این اطلاعات است.(۱۸)

تقلیل کل انسان‌ها به سیستم‌های گیرنده و فرستنده مشکلش این است که می‌تواند برای کنترل اجتماع استفاده شود، و تمام تعاملات اجتماعی و فیزیکی بین‌‌شان را به چشم بیت‌های اطلاعاتی دید که در چرخه‌ی خودگردان کنش‌ و واکنش خلاصه می‌شوند: آدم‌ها اطلاعات را پردازش می‌کنند (ورودی)، با این داده‌ها کاری انجام می‌دهند (درون حافظه‌شان ذخیره می‌کنند و از فیلترهای مختلف عبور می‌دهند)، و منتشرش می‌کنند (خروجی). در «تمامیت‌طلبی سایبرنتیک» [عبارتی که جرون لانیر ابداع کرد] کل حیات بشری به همین خلاصه می‌شود. با قالب‌بندی تمام ادراکات بشری و فرآیند‌های پخش اطلاعات، می‌توان جامعه را در سطح گسترده مهندسی اجتماعی کرد.

میهن‌پرستان نمود همین «تمامیت‌خواهی»‌ هستند. روزگاری گردانندگانش انسان بودند و حالا یک «مغز جهانی» مبتنی بر هوش مصنوعی‌اند که خودش را نسخه‌ای سایبرنتیکی از همان «طبقه‌ی نگهبان» می‌داند، و با تعمیم اصول تکاملی نئوداروینیستی به نظریه‌ی سیستم‌ها و اطلاعات قدرت خودش را تثبیت می‌کند. همانطور که این به‌اصطلاح «انتخاب طبیعی» تصمیم می‌گرفت چه ژن‌هایی را منتقل کند (غالب) و چه ژن‌هایی را نه (مغلوب)، بنابراین کار میهن‌پرستان هم این است که ایده‌های فرهنگی (میم‌ها به‌جای ژن‌ها) را از فیلتر عبور دهند تا میم‌های نامطلوب در «خزانه‌ی میمی» پخش نشوند.

«کنترل» این امواج اطلاعاتی و عزم راسخ ارتش و دکترین جدیدش (همان «انقلاب در امور نظامی») برای استفاده از آن در جامعه‌ی پساصنعتی در قرن بیست و یکم؛ کل داستان متال گیر سالید ۲ درباره‌ی همین است. مسائل مربوط به سانسور و امنیت سایبری عمیق‌تر در دیگر بخش‌های مقاله بررسی می‌شوند. فعلا همین بس است که بگوییم امنیت سایبری هم صرفا زیرمجموعه‌ی سیستم سایبرنتیکی کنترل‌گر است.

۷.۲.۱ عصر اطلاعات

عصر اطلاعات تاکنون کم و بیش وجهه‌ی مثبتی داشته، بیشتر هم از صدقه‌سر تلاقی بین آکادمیسین‌ها و اشخاص رسانه‌ای که خود را عضو حلقه‌ی درونی تکنولوژیست‌های آرمان‌گرا می‌دانند.(۱۹) متال گیر سالید ۲ (و ادامه‌ی «واقعی»اش متال گیر سالید ۴) جزو معدود صداهای مخالفی‌اند که به دید رمانتیک نسبت به عصر دیجیتال واکنش منفی نشان می‌دهند. متال گیر سالید ۲ در عوض جامعه‌ای کامپیوتری‌شده و همیشه تحت محاسبه را نشان می‌دهد، یک‌جور واقعیت تقلبی، که تحت حکومت ابرکامپیوترهای مبتنی بر هوش مصنوعی است. بااین‌حال، برعکس ماتریکس، جهان هنوز واقعی است و جهان مجازی موازی با آن وجود ندارد، اما «اطلاعات»ای که در این جهان واقعی به دست می‌آید کم و بیش توسط این هوش مصنوعی‌ها کنترل، فیلتر و «پاکیزه» می‌شوند چون این هوش مصنوعی بهتر از همه‌ی انسان‌ها می‌داند چه چیزهایی به صلاحشان هست.

این تصویر منفی از تکنولوژی با دیدگاه این منتقدان سنخیت دارد: مثل جرون لانیر (از مبدعان واقعیت مجازی)، بیل جوی (موسس شرکت Sun Microsystems) و مارک استالمن (کارآفرین و سرمایه‌دار سابق آزمایشگاه Newmedia).(۲۰) هر سه نفر از اینکه تکنولوژی برای اذهان عمومی چیزی بی‌خطر نشان داده می‌شود شاکی‌ هستند و تاکید می‌کنند این تکنولوژی‌ها را با فرآیندهای خوداصلاح‌گر و خودگردان سایبرنتیکی می‌توان برای شیوه‌های غیرانسانی به کار برد.

۷.۲.۲ وضعیت بشر

خیلی از کسانی که به آنها ارجاع می‌دهند (تئودور آدورنو/Theodor Adorno و مکس هورکهایمر/Max Horkheimer) به اینکه علم و تکنولوژیْ «انسان‌زدایی» می‌کنند تاکید دارند. این تا حدی با نقد تراانسان‌گرایی و مهندسی ژنتیک که یورگن هابرماس/Jurgen Habermas (برجسته‌ترین عضو مکتب فرانکفورت در دنیای امروز) می‌گوید هم سنخیت دارد. هابرماس هشدار می‌دهد اینگونه گونه‌ی بشری به ابزار تبدیل شده و آزادی فردی به حاشیه می‌رود، و چه بسا روابط نامتقارنی بین انسان‌ها بسازد و جسمانیت‌شان را تهدید کند.

سویه‌های آرمان‌شهرگرایانه‌ی بحث در باب تکنولوژی‌هایی که در آینده‌ی نزدیک قرار است ساخته شوند

مستند The Net

نقل‌قول از مستند شبکه/The Net: تا اینجا به چه چیزی رسیدم؟ با ریاضی‌دان سابق [تد کازینسکی] صحبت کردم، ولی هیچ‌یک از کسانی که با آنها مصاحبه کردم نمی‌خواستند درباره‌ی نقدهایی که او به سیستم وارد می‌کند حرف بزنند. در عوض با مهندسان و هنرمندانی که بیشتر شیفته‌ی تکنولوژی‌اند برخورد کردم. همه‌ی این تکنولوژی‌ها هم بخشی از خود «سیستم» هستند که تازه کم کم دارم طرح کلی‌اش را درک می‌کنم. از هر زاویه که به آن نگاه شود، این سامانه‌ای زیرکانه و مجهز به سیستم کنش و واکنش است که تمام حملات به خود را به منبع انرژی‌ای برای حفاظت از خودش تبدیل می‌کند [بنگرید به مقاله‌ی The System’s Neatest Trick از خود کازینسکی که مشابها می‌گوید سیستم تکنولوژیک میل به طغیان را به سوخت برای حفاظت بیشتر از خودش تبدیل می‌کند]. چه کسی به چنین سیستمی نیاز دارد؟ چه کسی اولین بار ایده‌اش را مطرح کرد؟ بین سال‌های ۱۹۴۶ تا ۱۹۵۳، به دعوت بنیاد جوزایا میسی جونیور، دانشمندان برجسته از حوزه‌های مختلف در هتل بیکمن در نیویورک گرد هم آمدند. نوربرت واینر، مارگارت مید، گرگوری بیتسون، کرت لوین و جان فون نویمان جزو کسانی بودند که دعوت شدند. هدف این ملاقات‌های سری که بعدا به «کنفرانس‌های میسی» شناخته شد و هر از گاهی هم نمایندگان سازمان سیا ترتیبش را می‌دادند، ساخت علم جدیدی بود که بتواند رفتار انسانی را پیش‌بینی و کنترل کند. آمریکا در جنگ سرد، این نبرد نوین و غیرمستقیم که در ناخودآگاه جریان داشت، به چنین سلاحی نیازمند بود… کامپیوترهای جدید و سریع‌تر، نظریه‌ی سیستم‌ها و جهان‌های مدل‌سازی‌شده بر اساس سایبرنتیک — به نظر می‌رسید با اینها می‌شد تمام حوزه‌های علمی، فرهنگی و سیاسی را کنترل و مهندسی کرد.

سایبرنتیک، کامپیوترها، انتقال نیرو، و خیلی از خط‌مشی‌های علمی و تکنولوژیک در حوزه‌ی آی‌تی، به باور متال گیر سالید ۲، کمکی به وضع بشر نکرد. در عوض، آدم‌هایی که از نظر اجتماعی زخم‌خورده‌اند، مثل اما امریک، پتانسیل‌شان برای حیات محدودتر می‌شود و صرفا خود را می‌بایست با کامپیوترها تطابق دهند. با اینکه اما امریک وانمود می‌کند دیگر ارتباطات انسانی برایش مهم نیست ولی هنوز هم امیدوار است شخصی بیاید و او را از بند اینکه همه‌چیز را از زاویه‌ی دید تکنولوژی و کامپیوترها ببیند رها کند: «ما فقط می‌خواستیم توسط کسی دوست داشته بشیم، همیشه منتظرش بودیم، منتظر یه همچین کسی… کسی که بتونه ما رو دوست داشته باشه… اما اشتباه می‌کردیم. نمی‌تونی برای اینکه بهت عشق بورزن صبر کنی. باید بری بیرون و پیداش کنی.» (اتاکان). این هیچ‌وقت در داستان اتفاق نمی‌افتد چون فرد معتاد به کامپیوتر آنقدر از نظر رفتاری تغییر و دیدش را ماشینی کرده که دیگر به سختی می‌تواند با بقیه‌ی آدم‌ها ارتباط برقرار کند. هدف نهایی فلسفه‌ی روشنگری و رنسانس که دنبال عقلانیت در همه‌چیز می‌گشت همان چیزی است که گویا به نظر بازی روح انسانی را از بین برد.(۲۱)

۷.۳ میهن‌پرستان

نه. من فقط یه تدارکات‌چی‌ام. هیچ کنترلی ندارم. قدرت واقعی در دست میهن‌پرستانه.

— جیمز جانسون، چهل‌وچهارمین رییس‌جمهور در دنیای متال گیر سالید ۲

بعد از پیدا کردن رییس‌جمهور از بین گروگان‌ها، به نظر می‌رسد خود او هم کم و بیش خواستار این حمله‌ی تروریستی بوده است. رایدن که این قضیه برایش گنگ و عجیب است می‌پرسد «چرا مقابل این اعمال تروریستی سر خم کردید؟»

رییس‌جمهور جانسون به رایدن می‌گوید برعکس آنچه اذهان عمومی فکر می‌کند، رییس‌جمهور ایالات متحده لزوما بالاترین قدرت اجرایی کشور نیست.

در عوض، جانسون — مثل بقیه‌ی کسانی که قبل از او بر این سمت بودند — به یک‌ کابال به نام میهن‌پرستان که توسط مردم برگزیده نشده‌اند جواب‌گوست. میهن‌پرستان آنقدری مخفی هستند که برای خود رییس‌جمهور هم مثل راز باشند. بنابراین، تمام ارتباطات بین رییس‌جمهور این گروه از طریق یک نهاد ثالث موسوم به «کمیته‌ی خردمندان»/Wisemen’s Committee انجام می‌شود.(۲۲) — گروهی که رسما کشتی این طبقه‌ی الیگارشیک را هدایت می‌کند. این گروه ۱۲ نفره از «خردمندان» امور جهان را آنطور که می‌پسندد جلو می‌برد، و با دادن انتخابات سیاسی نمایشی هم برای خودش مشروعیت می‌خرد و هم به مردم پندار آزادی می‌دهد.

میهن‌پرستان با ابزارهای کنترل‌گر سفت‌وسختشان، حلقه‌ی نزدیک به خود و همچنین منابع مالی و سیاست‌مداران خادم خود را تحت کنترل نگه می‌دارند. هم دموکرات‌ها و هم جمهوری‌خواهان به ساز میهن‌پرستان می‌رقصند، چه عمدی و چه غیرآگاهانه. به نقل از جیمز جانسون در متال گیر:

همه‌اش نمایشه. «دموکراسی» فقط برای پر کردن کتاب درسی‌هاست! درباره‌اش فکر کن! واقعا فکر می‌کنی اذهان عمومی روی دولت تاثیر داره؟ این کشور رو اونطوری که میهن‌پرستان می‌خوان بهش شکل می‌دن. و به مردم هم اون چیزی که دوست دارن باور کنن رو نشون می‌دن. چیزی که بهش می‌گی دولت صرفا یک تئاتره برای اقناع مردم.

و حالا حوزه‌ی کنترل میهن‌پرستان قرار است به فضای سایبری و فراتر هم برود.

۷.۳.۱ ساخت هوش مصنوعی میهن‌پرستان و مغز جهانی

اسنیک: این میهن‌پرستان دیگه کی‌ان؟ انسانن؟

دربین: دیگه انسان نیستن. اونها قانون این جهانن که در طول تاریخ شکل گرفت. اونها چیزی‌ان که این جهان رو کنار هم نگه می‌داره… کل این فجایع رو کنار هم نگه می‌داره و از خطر فروپاشی نجات می‌ده.

اینترنت، که سابقا آرپانت/ARPAnet شناخته می‌شد، در ابتدا قرار بود یک سیستم فرمان و کنترل باشد که در صورتی که ارتباطات معمولی از بین رفت — مثلا در صورت حمله‌ی اتمی از سوی روسیه(۲۳) — بتواند به‌عنوان یک گزینه‌ی اضطراری استفاده شود. بااین‌حال، وقتی سرانجام از دل دانشگاه‌های دولتی و مراکز نظامی به خانه‌ها آمد برای قدرتمندان یک معضل جدید ایجاد کرد: آیا اینترنت شمشیری دولبه است که کنترل اجتماعی را به دستان توده‌ی مردم و طبقات کارگر برمی‌گرداند؟ یا برعکس، قدرت را در دستان اقلیت بیش‌ازپیش متمرکز خواهد کرد؟

چیزی که میهن‌پرستان از آن می‌ترسیدند تهدیدی نامتقارن بود که نتوانند کنترلش کنند. جنگ‌ها، نزاع‌ها، جنبش‌ها، و اقتصادهای قبلی همیشه با اخاذی، حق‌السکوت، و دیگر اهرم‌های فشار تا حدی قابل کنترل بودند. اشکال قدیمی رسانه (روزنامه و تلویزیون) در دستان چند شرکت و سازمان محدود بود و بنابراین می‌شد دانش را متمرکز و کنترل کرد. بااین‌حال، اینترنت به مردم ابزاری می‌داد که با آن شبکه‌سازی کنند و جوامع دیجیتالی مستقل بسازند (به شبکه‌های همتا به همتا، جوامع آنلاین و شبکه‌های اجتماعی بنگرید) بدون اینکه به مداخلات شخص یا نهاد ثالث (مثلا رسانه‌های جریان‌اصلی) نیاز باشد. این باعث می‌شد میهن‌پرستان از چرخه‌ای که ساخته بودند بیرون روند و این چیزی نبود که به نفعشان باشد.

میهن‌پرستان برای برعکس کردن این قضیه باید کنترل بیشتری روی فضای سایبری پیدا می‌کردند. آنها شیفته‌ و درگیر مسئله‌ی اطلاعات بودند — اطلاعاتْ قدرت است، و آنکه اطلاعات را در دست دارد و از دشمنش سلب می‌کند شانس پیروزی‌اش را بالاتر می‌برد. بنابراین میهن‌پرستان یک‌جور هوش مصنوعی/سامانه تشخیص نفوذ (Intrusion Detection System) و معماری سازمانی را مجسم می‌کنند که با کمک شبکه‌های نورونی دوباره بتواند قدرتشان را تثبیت کند.

با انتقال آگاهی جمعی‌شان به شبکه‌های نورونی حالا می‌توانستند ۲۴ ساعت و هفت روز هفته در همه‌جای دنیای دیجیتال حضور داشته باشند. ازاین‌نظر هوش مصنوعی میهن‌پرستان کم و بیش به یک پایگاه اطلاعاتی شبیه است تا پایگاه دانش. یا دقیق‌تر بگوییم، بیشتر به یک مغز جهانی.

با این قدرت جدید، میهن‌پرستان همچنان هم مشروعیت عمومی دارند و هم با صحنه‌سازی انتخابات این پندار را به وجود می‌آورند که «جامعه آزاد» وجود دارد و با کمک علوم اجتماعی می‌توانند دستکاری اذهان عمومی را بهتر از قبل ادامه دهند.(۲۴)

سایبرنتیک بعدها باعث «انقلاب در امور نظامی»/Revolution in Military Affairs شد که [در قسمت قبلی مقاله] دیدیم جزو دیگر مضمون‌های محوری داستان متال گیر سالید ۲ است.

سانسور معمولا نسبی است و بسته به زاویه دید آدم‌ها فرق دارد. انگیزه‌های مشروع برای کنترل جریان اطلاعات معمولا مثل توجیهاتی است که والدین دارند، که می‌خواهند افراد ضعیف‌تر (چه بچه باشند و چه بزرگسال) را مقابل آن حفاظت کنند. از زاویه دید خودشان، به این معناست که «ما» دسترسی به اطلاعات را محدود می‌کنیم تا از ارزش‌های مهم فرهنگی و ثبات اجتماعی حفاظت کنیم یا جلوی پخش اطلاعات آسیب‌زا را بگیریم. از طرف دیگر هم، از زاویه دید «آنها»، چنین افرادی با نیتی شوم می‌خواهند جلوی دسترسی افراد به اطلاعات را بگیرند تا جایگاه و قدرتشان حفظ شود.

کنترل اطلاعات آنلاین: سانسور و حفاظت فرهنگی، ارائه‌ای در اجلاس جهانی سران در جامعه اطلاعاتی/World Summit on the Information Society، حاکمیت اینترنتی و حقوق بشر، سوم اکتبر سال ۲۰۰۵

میهن‌پرستان می‌خواهند با امنیت سایبریْ کنترل کامل تمام جریان‌های اطلاعاتی جامعه را به دست بگیرند.

آرسنال گیر به‌عنوان یک پایگاه داده‌پرداز عظیم و برنامه‌ی S3 هم وسیله‌ی رسیدن به این هدف‌اند. میهن‌پرستان با این سیستم می‌توانند اینترنت را سانسور و «میم‌»های به‌خصوصی را حذف کنند (میم در اینجا یعنی ایده‌ها، افکار و عقاید فرهنگی) که ممکن است به صلاح جامعه نباشند. بنابراین با کنترل جریان اطلاعات می‌توان روی اینکه مردم چه فکر می‌کنند و چه می‌گویند تاثیر گذاشت.

باورهای ما غربی‌ها ما را مقید می‌کند که باور کنیم کنترل از طریق اطلاعات اصلا کنترل نیست، بااین‌حال آموزش، دعا، رتوریک، پروپاگاندا، عوام‌فریبی، اغوا با کلمات، و تبلیغات را مصداق بارز کنترل به‌واسطه‌ی اطلاعات می‌دانیم.

کنترل رفتار: آیا مصرف‌کنندگان فراسوی شان و آزادی* هستند؟، برگرفته از نشریه‌ی «آخرین پیشرفت‌ها در تحقیق در باب مصرف‌کنندگان»/Advances In Consumer Research، جلد سوم، ۱۹۷۶

تصمیماتی که در زندگی می‌گیرید بسته به اینکه چقدر درباره‌اش اطلاعات داشتید مفیدند. بنابراین کنترل اطلاعات به معنای کنترل خود شخص است، و کنترل «جریان‌های» اطلاعاتی هم یعنی کنترل تمام جمعیت یک جامعه. این جریان‌ها برای هر بخش جامعه بسته به علایق و سلایق و نیازهای ابتدایی‌شان و سطح سوادشان متفاوت است.

این سیستم کنترل رفتاری در قالب یک کنترل همه‌جانبه‌ی سایبرنتیکی بعدها در متال گیر سالید ۴ بیشتر پرداخته می‌شود. بنابراین «فرزندان میهن‌پرستان» (SOP) سیستمِ سیستم‌هاست (SOS) و شبیه به یک شبکه اطلاعات جهانی است. طوری که این سیستم اطلاعات را سانسور می‌کند به طرح امنیت سایبری EINSTEIN 3 از ایالات متحده شباهت دارد. طرح نام‌برده یک سامانه‌ی به‌اصطلاح تشخیص نفوذ است که دولت را از حملات سایبری آگاه می‌کند (اینکه تعریف «حمله سایبری» چیست و تا کجا کش می‌یابد جای بحث و تفسیر است) قبل از آنکه حتی به تهدید جدی برای زیرساخت و سیستم تبدیل شود. این «تهدید» از همان ریشه متوقف شده و قرنطینه می‌شود. با EINSTEIN 3 دولت می‌تواند از طریق «فضای سایبری» به عمق ISP‌ها [سرویس‌های ارائه‌دهنده اینترنت خصوصی] که اینترنت را برای شهروندان فراهم می‌کنند نفوذ کنند. پیامدهای عظیمی که این طرح برای آزادی اینترنت و حریم خصوصی انسان‌ها دارد البته از نظرها دور نمانده.

مغز جهانی اچ‌جی ولز، متال گیر ۲

میهن‌پرستان، به سرپرستی سرگرد زیروی حامی انگلیس، با علم نوپای سایبرنتیک می‌خواهد تمام اشکال حکم‌فرمایی و کنترل را با بنای یک شبکه‌ی نورونی هوش مصنوعی مهندسی کند. این سیستم، که بعدها «فرزندان میهن‌پرستان» نام گرفت، بی‌شباهت به ایده‌ی اچ‌جی ولز از «مغز جهانی» نیست. (بنگرید به مقاله‌ی «ایده‌ی اچ‌جی ولز از یک مغز جهانی: یک ارزیابی نقادانه‌ی دیگر» از W. Boyd Rayward.) ولز برای مدت‌ها دنبال برنامه‌ای برای ایجاد یک دولت جهانی به سرپرستی تکنوکرات‌ها می‌گشت و می‌خواست با جمعی بین‌المللی از آدم‌های هم‌فکر این «دسیسه‌ی آشکار» را اجرا کند. این «دسیسه‌گرهای آشکار» (متشکل از تجار و تکنوکرات‌ها) در این سیستم نقش طبقه‌ی «سامورایی»ها را ایفا خواهند کرد و از تمام مزایا و ثروت‌های چنین سیستم کنترل‌گری (مغز جهانی) بهره‌مند خواهند بود. پایگاه داده عظیمی از جمعیت جهان ساخته خواهد شد، تبار و کارهای روزمره همه آدم‌ها در بانک‌های داده ذخیره می‌شوند، و با علوم اجتماعی پاولوف‌گونه می‌بایست برای سیستم افرادی رام و مطیع بشوند. اما برای اینکه چنین سیستمی موفق شود می‌بایست مغز انسان از نو برنامه‌ریزی می‌شد تا انسان [به‌جای محیط بیولوژیکی] با این محیط تکنولوژیکی جدید تطابق بیابد. اینجاست که علوم رفتاری و سایبرنتیک وارد معادله می‌شوند. مغز جهانی‌ای که متال گیر سالید ۴ به تصویر می‌کشد تقریبا همه‌ی این تله‌ها را در خود دارد. در پایان بازی، نائومی هانتر برای اسنیک فاش می‌کند جلوی آینده‌ای کابوس‌وار را گرفته وگرنه تمام جمعیت چیپ‌های نانوماشین در بدن‌شان قرار می‌گرفت و توسط این هوش مصنوعی/مغز جهانی برای همیشه نظارت می‌شدند.

۷.۳.۲ کنترل جریان اطلاعات

میهن‌پرستان نسبت به همه‌ی جریان‌های اطلاعاتی در جامعه وسواس دارند — اینکه چگونه اطلاعات از پردازشگر (انسان فرستنده) به پردازشگر دیگر (انسان گیرنده) منتقل می‌شود. برای کنترل گفتمان و محدود کردنش، میم‌ها را مهندسی می‌کنند، که می‌توان اسمش را «یوژنیک میمی» گذاشت، به این صورت که یک «فکر» یا «ایده» چنانچه مناسب باشد اجازه‌ی رشد و تکامل در جامعه پیدا می‌کند و چنانچه «مخرب» باشد سانسور می‌شود. به قول هوش مصنوعی کلنل، این روش چندان با مهندسی ژنتیک فرق ندارد.

۷.۳.۲.۱ اشباع اطلاعات و سانسور

کلنل/JD: رایدن، به نظر میاد که فکر می‌کنی هدف ما سانسور اطلاعاته.

رایدن: بهم می‌گید اینطور نیست؟!

روز/JD: مسخره‌بازی درنیار! کاری که ما می‌کنیم کنترل محتوا نیست، بلکه ایجاد بستر و زمینه‌ی مناسبه.

یک راه برای توجیه سانسور این است که حجم عظیم اطلاعات تولیدشده را باید از یک فیلتر داخلی عبور داد تا سره از ناسره جدا شود، و این به نفع همه خواهد بود — یعنی «بستر» مناسب برای به‌کارگیری این اطلاعات ساخته می‌شود.

این گفتمانی است که به‌اصطلاح «مدیران» سایبرنتیک/تراانسان‌گرایی هم، مثل نیک باستروم/Nick Bostrom، استفاده می‌کنند. برای مثال:

نیک باستروم فیلسوف و رییس موسسه‌ی «آینده‌ی بشریت» در دانشگاه آکسفورد می‌گوید «اطلاعات می‌توانند شدیدا خطرناک باشند. پیامدها و اثرات بعضی از دانش‌ها اصلا چیز کمی نیست.»

— «اشباع اطلاعاتی»، نوشته‌ی Paul Parsons، از نشریه‌ی The New Economy

بوسترام و دیگر همفکرانش (مثل ری کورزویل) اطلاعات را کم‌وبیش از دید بیولوژیکی نگاه می‌کنند، و می‌گویند عقاید و ایده‌های فرهنگی‌ای که از کنترل خارج شوند مثل ژن‌های معیوبی‌اند که از نسلی به نسل دیگر منتقل شوند و چه بسا «عقاید غلط» مثل بیماری‌های همه‌گیر باشند.

میم ترکر

ردیابی میمی/Memetic tracking (بنگرید به مقاله‌ی «کارنت: ردیابگر میمی که داده‌ها را به‌ شکل بصری نشان می‌دهد») همانطور که از گوگل ترندز/Google Trends و دیگر ابزارها هم مشخص است بحث داغ این روزهاست؛ دفتر تحقیقات نیرو دریایی همین الان هم از پردازشگرهای آنلاین متن و تحلیل اخبار و بلاگ‌ها استفاده می‌کند تا متوجه شود چه میم‌ها و چه تگ‌هایی بیش‌ازهمه در اینترنت استفاده می‌شوند تا «دید» افراد را بهتر مهندسی کند — یعنی نسبت به ایده‌هایی که از نظر نظامی یا سیاسی نامناسب تشخیص‌ داده شده‌اند واکنش بهتری نشان دهند. آرسنال گیر در متال گیر سالید ۲ تمام این ابزارهای نام‌برده را [در نسخه‌ای خیالی] استفاده کرده و مسئول تحلیل همه‌ی این اطلاعات است و همه‌ی ورودی‌ها را ابتدا از فیلتر GW (هوش مصنوعی مبتنی بر شبکه‌ی نورونی) عبور می‌دهد. بنابراین آرسنال گیر همزمان هم مرکز فرمان و کنترل است و هم پردازشگر داده‌ها و سیگنال‌ها. با «مهندسی» و «کنترل» مجموع میم‌ها، کنترل جامعه‌ی اطلاعاتی نه‌تنها امکان‌پذیر بلکه حتی از دیدگاه طبقه‌ی الیت و الیگارشیک خواستنی و مفید است.

اما امریک: بیایم تخصصت، انجام عملیات نظامی، رو مثال قرار بدیم. ارتش ایالات متحده با شروع قرن جدید برای اینکه عملیات‌های روزانه و مبارزاتش رو با مدل دیجیتالی تطابق بده تلاش زیادی کرد.

رایدن: درسته. شبکه‌سازی میدان نبرد، طرح «انقلاب در امور نظامی» — و، البته، تمرین از طریق واقعیت مجازی.

اما امریک: فاکتور اصلی‌ای که نتیجه‌ی نبردها رو مشخص می‌کنه اطلاعاته. به همین دلیل ارتش میلیاردها دلار خرج پیشرفته‌ترین سلاح‌ها و تجهیزات می‌کنه. در اطلاعات یا جنگ، توقفی وجود نداره.

رایدن: درسته. ۲۴ ساعت و هفت روز هفته.  چیزی نیست که نتونیم از طریق چشم‌ها و گوش‌های الکترونیکی نبینیم و نشنویم. و برای همین بود که می‌تونستیم داده‌های تاکتیکی میدان نبرد رو به‌طور همزمان دریافت، تحلیل و درک کنیم.

اما امریک: نه، دقیقا برعکس. چیزی که بهش رسیدیم اشباع اطلاعاتی بود. به معنای واقعی کلمه همه‌چیز رو حالا می‌دونستیم: از موقعیت تک تک جوخه‌های هر دو طرف تا تعداد خشاب‌های تک تک پیاده‌نظام‌ها. در نتیجه، هیچ‌کس نمی‌تونست به تصویر بزرگ‌تر برسه — حتی باتجربه‌ترین و ماهرترین ژنرال‌ها. به‌هرحال ما موجودات از گوشت و استخونیم [و نه ربات‌های هوشمند].

رایدن: می‌خوای بگی انسان‌ها نمی‌تونن با عصر اطلاعات تطابق پیدا کنن، درسته؟

اما امریک: اساسا همینه. هیچ انسانی نمی‌تونه در جنگ‌های دیجیتالی و مقابل این همه اطلاعات دست به تصمیم هوشمندانه‌ای بزنه. بنابراین تیم‌های توسعه و تحقیق سیستم‌های کامپیوتری‌ای ساختن که این اطلاعات رو تحلیل کنه. وزارت دفاع طی جنگ خلیج فارس یک سیستم عظیم مبتنی بر هوش مصنوعی برای ارزیابی لجستیک سربازهاش آزمایش کرد. ظاهرا که به همون نتایجی که می‌خواستن رسیدن.

رایدن: …و داری می‌گی سانسور اطلاعات در سطح جهانی رو هم می‌شه به همین روش انجام داد.

اما امریک: بله. با قابلیت‌هایی که GW داره، شدنیه.

این باور فراگیر که اطلاعات ذاتا می‌خواهد آزاد باشد (این وعده‌ای بود که در دهه‌ی نود اسمش را گذاشتند «شاهراه اطلاعاتی»/Information superhighway) طبعا «سانسور» را کفر ابلیس می‌دانست. اما حتی همان زمان هم که درباره‌ی جریان بدون کنترل و روبه‌افزایش اطلاعات صحبت می‌شد کسانی بودند که بگویند چنین جریانی «بی‌ثبات» است («میمی» که این روزها همه‌جا تکرار می‌شود). در عوض، اطلاعات باید به «کالا» تبدیل شود و همه‌ی طبقه‌ها نباید دسترسی یکسانی به اطلاعات داشته باشند. (بنگرید به مقاله‌ی «دسترسی اطلاعاتی در قرن بیست‌ویکم: نظریه در مقابل واقعیت»، نوشته‌ی David J. Ives)

همانطور که متال گیر سالید ۲ هم اشاره می‌کند، «اشباع اطلاعاتی» (بنگرید به «مغزها بیش از آنچه یک لپ‌تاپ بتواند در خود جای دهد روزانه اطلاعات کسب می‌کنند») بعد از عملیات طوفان صحرا به یکی از دغدغه‌های جدی ارتش تبدیل شد (نبردی که طبق همه شواهد اولین آزمایش طرح انقلاب در امور نظامی در دنیای واقعی بود). از آنجا به بعد نیاز به از فیلتر عبور دادن اطلاعات و جمع‌بندی آنها همانقدری مهم بود که کسب خود اطلاعات خام.

۷.۳.۲.۲ کنترل و تبیین میم‌ها با کنترل کنش و واکنش‌های زیستی و فیزیولوژیکی: در متال گیر سالید ۲، این طبقه‌ی نگهبان قدرت و نفوذش آنقدری هست که تمام اعضای خود را به صورت ۲۴/۷ با نانوماشین‌هایی که وارد بدنش کرده نظارت کند. این نانوماشین‌ها علائم فیزیولوژیکی فرد را هم در سیستم نشان می‌دهند (حتی رییس‌جمهور را).

سیستم «فرزندان میهن‌پرستان» (که در متال گیر سالید ۲ هنوز مرحله‌ی جنینی را می‌گذراند) برای کنترل رفتار از شیوه‌های سایبرنتیکی استفاده می‌کند. تا جایی که «ایده‌هایی» مثل خود نام میهن‌پرستان هم سانسور و با اسمی بی‌مفهوم جایگزین می‌شود، یعنی کسانی که بخواهند بگویند «میهن‌پرستان» در عوض کلمه‌ی بی‌معنی La-li-lu-le-lo از دهانشان بیرون می‌آید. بنابراین میم «میهن‌پرستان» هرگز بین عوام پخش نمی‌شود چون نانوماشین‌های داخل بدن مقامات ارشد دولت جلوی اینکه بعضی کلمات را همانطور که در ذهن دارند ادا کنند می‌گیرد.

با این با نظارت پانوپتیکونی [Panopticon: ساختمان یا مکانی که در آن فرد می‌داند دارد نظارت می‌شود اما آنها که او را نظارت می‌کنند نمی‌تواند ببیند] یک‌جور خوف بین مقامات ایجاد می‌شود چون می‌دانند مکالماتشان توسط سیستم ثبت می‌شود. گویا صدای زنگ یا نویز در مغز در زمان رخدادهای متال گیر سالید ۲ میهن‌پرستان را از این چرخه خارج می‌کرد (به نظر می‌رسد SOP در آن زمان هنوز ارتباطات نانو را شامل نمی‌شد).

طوری که سیستم با این دم‌ودستگاه نبردها را جلو می‌برد هم بسیار گسترده است. مثلا سربازانی که دیگر سربازی را می‌کشند توسط سیستم اندروفین مغزشان بالا می‌رود. و همه‌ی استرس، ترس و نگرانی‌ای که در میدان نبرد وجود دارد را از وجود او پاک می‌کنند. «گزینش برای صلاحیت اجتماعی» [در متال گیر سالید ۲] صرفا مقدمه‌ای برای اجرای این کنترل سایبرنتیکی روی فرد/سرباز بود. [در متال گیر سالید ۴]

۷.۴ برنامه‌ی S3 یا گزینش برای صلاحیت اجتماعی

هوش مصنوعی کلنل: S3 به این معنی نیست که تو سربازی هستی که در تصویر سالید اسنیک ساخته شده باشه. S3 یک روشه، یک پروتکل، که شرایطی رو می‌سازه تا به اونچه هستی تبدیل بشی.

این ابزار کنترل اجتماعی بی‌شباهت به جعبه‌ی اسکینر/Skinner Box نیست: هر دو با شرطی‌سازی و محرک‌ها دنبال تاثیر روی رفتار موجود زنده هستند. این با مضمون خود بازی جور درمی‌آید، که بیشتر درباره‌ی «کنترل اطلاعات» است تا «میم‌ها». در متال گیر سالید ۱، عامل اصلی ارزش فرد ژن‌هایش بود. در S3 اما میم‌ها این بار این نقش را ایفا می‌کنند.

اسکینر می‌دانست شرطی‌سازی به محیط پیرامون سوژه بستگی داشت. با تغییر محیط، رفتار او هم برای تطابق با این محیط جدید عوض می‌شد.

اسکینر می‌گوید با مهندسی رفتار همانقدری می‌توان رفتار آدم‌ها را عوض و پیش‌بینی کرد که با تغییر دادن ساختار بیولوژیکی و شیمیایی‌شان. این علم نوپای کنترل نه دنبال تغییر آدم‌ها بلکه تغییر محیط آنهاست. مهندسی رفتار تلاش می‌کند نه احساسات بلکه رفتار قابل‌مشاهده‌ی آدم‌ها را با شیوه‌های منحصربه‌فرد شرطی‌سازی تغییر دهد (شیوه‌هایی که در محیط‌ها و آزمایشگاه‌ها روی حیوانات و انسان‌ها نتایج خیره‌کننده‌ای داشته است). چنین جزییات ظریف برای کنترل یا تاثیرگذاری روی محیط، که با کمک تکنولوژی انجام می‌شود (سخت‌افزار، کامپیوترها، پاداش‌دادن)، به نام تکنولوژی رفتاری یا تکنولوژی روان‌شناختی شناخته می‌شوند.

کنترل رفتار: آیا مصرف‌کنندگان فراسوی شان و آزادی* هستند؟، برگرفته از نشریه‌ی «آخرین پیشرفت‌ها در تحقیق در باب مصرف‌کنندگان»/Advances In Consumer Research، جلد سوم، ۱۹۷۶

واو به واو نقل‌قول بالا را می‌شود برای توضیح S3 هم استفاده کرد. اگر گردانندگان این طرح می‌خواهند افراد را به کسی شبیه سالید اسنیک تبدیل کنند، پس نیازی نیست [برعکس سربازهای ژنومی در نسخه اول] ژن‌های او را به سربازان تزریق کنند. حالا کافی است فرد را در همان محیطی قرار دهند که سالید اسنیک وجود داشت تا او هم به کسی شبیه سالید اسنیک تبدیل شود. این برنامه را با هوش مصنوعی GWای که درون آرسنال گیر (پردازشگر داده) هست می‌شود عملی کرد. نقل‌قول پایین که از همان مقاله‌ است نشان می‌دهد چرا پردازشگرهای داده در مهندسی رفتار انسان‌ها مهم‌اند:

استفاده‌ی فراگیر از کامپیوترها: کسی که دنبال تغییر رفتار سوژه است با کامپیوتر می‌تواند اطلاعات عظیمی از او را پردازش و ذخیره کند. برای فهم اینکه فرد در-حال-کنترل‌شدن سابقا چه فعالیت‌ها، علایق و نظراتی داشته، کامپیوترهای بزرگ و پردازشگرهای بزرگ‌شان امکانات بی‌شماری فراهم می‌کنند.

در نظر داشته باشید که این «کنترل» از طریق کامپیوترها اعمال می‌شود. رفتارگرایی و اطلاعات هم مثل دیدگاه ژن‌محوری در نسخه‌ی اول قرار نیست کسی را از بند چیزی آزاد کند — سالید اسنیک در مقابل این واقعیت که ژن‌های مغلوب‌تر را به ارث برده کاری از دستش ساخته نبود، اما با اراده‌اش توانست برادری که ژن‌های برتر را داشت شکست دهد. مشابها، موش آزمایشگاهی ما — رایدن — در متال گیر سالید ۲ هم در مقابل این واقعیت که سربازی تازه‌کار است که صرفا نسخه‌ای شبیه‌سازی‌شده از وقایع شدو موزس را تجربه کرده کاری از دستش ساخته نبود، اما به‌خاطر اینکه در محیط مشابه‌ با سالید اسنیک قرار گرفته بود توانست رفتاری کم و بیش شبیه خود سالید اسنیک بروز دهد. البته این محیط را میهن‌پرستان از قبل ساخته بودند و رایدن هم صرفا اتوماسیونی بود که کاملا از قبل رفتارش قابل پیش‌بینی بود (که به قول هوش مصنوعی بازی، لیاقت اراده آزاد و حقوق مندرج در قانون اساسی را ندارد). اینکه صرفا در مرزها و شرایطی که میهن‌پرستان ساخته‌اند می‌ماند و نمی‌تواند اراده‌ی خودش را داشته باشد باعث می‌شود کلنل او را توبیخ کند.

کلنل: تو قصه‌ای که ما برات ساخته بودیم رو قبول کردی، دستورات ما رو اطاعت کردی و همه‌ی کاری که بهت گفتیم رو انجام دادی. این مانور موفقیت زیادی داشت.

شخصیتت، تجربیاتت، پیروزی‌هات و شکست‌هات چیزی جز اثر ثانویه‌ی این قصه‌ها نبود. هدف اصلی این بود که مطمئن بشیم می‌تونیم این شرایط رو تولید و دستکاری کنیم.

طرح S3 می‌خواهد با «بسترسازی برای اطلاعات» کنترل کل جهان را به دست بگیرد. یک مثال واضحش هم کنترل میهن‌پرستان روی رسانه‌های جریان‌اصلی است — چیزهای «غیرحقیقی» نسبی به‌عنوان واقعیت جا زده می‌شوند، مثل این دروغ که سالید اسنیک در یک عملیات تروریستی کشتی یواس‌اس دیسکاوری را غرق کرد. اذهان عمومی هم این «حقیقت» را قبول می‌کند چون تنها «واسطه‌ی» میان آنها و دنیای واقعی همین رسانه‌ها هستند. آنها برای اینکه جهان را در بستر و شرایط مناسب ببینند وابسته‌ی رسانه‌های جریان‌اصلی هستند.

این سوال ایجاد می‌شود که در عصر اطلاعات دیجیتالی، واقعیت کجا شروع و وهم کجا تمام می‌شود؟ وقتی تصاویر را می‌شود به این سادگی دستکاری کرد و سناریوهای تقریبا قانع‌کننده‌ای به اذهان عمومی قالب کرد، مردم چطور می‌توانند از جهان اطرافشان سر دربیاورند بی‌آنکه نسبت به رسانه‌ها بی‌اعتماد نشوند؟ در مورد متال گیر سالید ۲، رایدن در باتلاق‌ این دنیای صفر و یک‌های دیجیتالی خودش را سرگردان می‌بیند. فقط یک عنصری که «نمی‌دانیم که نمی‌دانیم» [‘Unknown unknown’ که در قسمت قبلی درباره‌اش صحبت شد]، مثل سالید اسنیک، از بیرون وارد سناریو می‌شود و پرده را کنار می‌زند تا رایدن بالاخره تصویر بزرگ‌تر را ببیند. اما بار واقعیت روی شانه‌های رایدن سنگینی می‌کند.

۷.۴.۱ بازسازی شدو موزس

مدیریت اساسا همان برنامه‌ریزی است، و برنامه‌ریزی هم یعنی کنترل رویدادها در محیط — اس‌واساس مدیریت احتمالات به همین خلاصه می‌شود.

برنامه‌ی S3 برای بازسازی وقایع شدو موزس یک‌جور مانور و بازی جنگی است تا مشخص شود هوش مصنوعی GW چقدر توان مدیریت بحران دارد.

این بازی جنگی مصداقی از «برنامه‌ریزی سناریو» در ترکیب با «شبیه‌سازهای کامپیوتری» است: سناریوی مشخصی متشکل از سلسله‌ای از رویدادها از قبل چیده می‌شود. برای سنجش صحت این روش، یک نقش‌آفرین وارد می‌شود (رایدن) و مشقت‌های ماموریت را تجربه می‌کند، ولی هیچکس از قبل به او نمی‌گوید که ماموریت او «واقعی» نیست و صرفا یک آزمایش است.

هدف این است که فضا را به محیط کم‌وبیش قابل کنترل تبدیل کرد (بیگ شل)، و تمام «کاراکتر»ها و «رویداد»ها تکرار همان‌هایی باشند که سالید اسنیک سابقا در شدو موزس انجام داده بود. میهن‌پرستان اینگونه می‌توانند رفتار رایدن (تیم آبی) و واکنشی که دشمنانش نشان می‌دهند (تیم قرمز) را پیش‌بینی کنند. سیستم‌های سایبرنتیکی که در کنترل شبیه‌ساز هستند با رفتار رایدن از قبل کاملا آشنا بوده و همه‌ی داده‌های او را جمع‌آوری کرده‌اند، تا جایی که حتی معشوقه‌اش (رز) هم در قالب یک هوش مصنوعی برای او بازسازی شده است:

رایدن: تو دنبال اینی که افکار آدم‌ها رو کنترل کنی؟ رفتار انسان‌ها رو؟

هوش مصنوعی کلنل: البته. این روزها همه‌چیز رو می‌شه در قالب یک عدد دراورد [و به کامپیوتر داد]. این آزمایش هم برای اینه که این قضیه رو ثابت کنیم.

هوش مصنوعی رز: تو همونطوری که از قبل برنامه‌ریزی‌شده بود عاشق من شدی. غیر از اینه، جک؟

رایدن قبلا فکر می‌کرد اعمالش به‌خاطر اراده‌ی خودش بوده ولی بعدا می‌فهمد به‌خاطر کنترل سایبرنتیکی و چرخه‌ی کنش‌ و واکنشی که در شبیه‌ساز قرار بودند عمل می‌کرده. از زاویه پست‌مدرنیستی، بازیکن دارد با رایدن «بازی» می‌کند، بنابراین «بازیچه» است. اما طبق منطق درون بازی، رایدن توسط سیستم میهن‌پرستان «بازیچه» شده است. بنابراین بازیکن هم خودش «بازیچه» شده است، یعنی خودش هم مثل رایدن به‌خاطر ماهیت سایبرنتیکی بازی در یک چرخه‌ی کنش و واکنش «محدود» شده، که حاصل پلی‌استیشن ۲ بوده (پلی‌استیشن ۲ در اینجا به معنای واسطه‌ی بین انسان و ماشین و یک محصول سایبرنتیکی).

به‌خاطر ابزارهایی که در مغزش کاشته شده، محرک‌های رایدن مدام دستکاری و افکارش خوانده می‌شوند. خود هوش مصنوعی کلنل حاصل انتظاراتی است که رایدن از یک افسر فرماندهی آرمانی دارد [چیزی شبیه به الگوریتم‌های شبکه‌های اجتماعی را در نظر بگیرید که محتواهای پیشنهادی‌اش حاصل داده‌هایی است که کاربر با سیستم به اشتراک گذاشته و حالا سیستم می‌داند علایق و سلایق او چیست؛ به عبارتی می‌داند در ذهن او چه می‌گذرد].

۷.۴.۲ سیستم تشخیص و مدیریت ریسک/بحران

برنامه‌های مشابه S3 در دنیای واقعی هم بی‌شمارند: CAESAR II/EB، Pythia، و CAESAR III (بنگرید به مقاله‌ی «مدل‌های محاسباتی سازمان‌های چندملیتی» از Alexander H. Levis و دیگران)، Athena’s Prism (بنگرید به مقاله‌ی «شبیه‌ساز نقش‌آفرینی استراتژی‌ دیپلماتیک برای تولید ایده‌ها و تشخیص پیامدهای راه‌حل‌های مختلف»)، TEMPER و VR-Forces (بنگرید به مقاله‌ی «مدل‌سازی و شبیه‌سازی با کمک GIS») و غیره (بنگرید به مقاله‌ی «محیط پیش‌بینی‌کننده‌ی فرمانده»). ولی شاید بهتر است آن را در یک مصداق ادبی نشان دهیم. «آرشیتکت» در فیلم ماتریکس ریلودد مثال خوبی است از سیستمی که تمام گزینه‌ها و انتخاب‌های احتمالی دشمن (یعنی نئو) را پیش‌بینی می‌کند. سپس برای هر یک از این گزینه‌ها اقداماتی که باید در مقابل آن انجام شود را لیست می‌کند (تمام این فرآیند برای «تیم آبی» هم انجام می‌شود، که در اینجا همان «آدم‌خوبه‌»ها هستند، البته از چشم سیستم). سپس با کنار هم قرار دادن تصمیمات تیم‌های آبی و قرمز، بهترین استراتژی‌ای که در آینده باید رخ دهد را پیش‌بینی و اجرا می‌کند.

شبکه‌های نورونیِ مسئول طرح S3 هم کم و بیش همینطور عمل می‌کنند. دقت کنید که چگونه همیشه اعمال و سناریوهای احتمالی‌ای که رایدن قرار است واردش شود را از قبل برنامه‌ریزی کرده‌اند. البته باید به یاد داشت رایدن همیشه ناخودآگاهانه همان کارهایی که S3 پیش‌بینی می‌کرده را انجام نمی‌دهد و صددرصد بازیچه نیست. بااین‌حال، رویدادها طوری پیش می‌روند که نافرمانی رایدن در بعضی جاها آنقدری شدید نباشد که تصویر کلی را بهم بریزد.

برای مثال، رییس‌جمهور می‌خواهد برای جلوگیری از حمله اتمی به دست رایدن کشته شود، اما رایدن اطاعت نمی‌کند، ولی باز هم آسلات وارد صحنه شده و او را می‌کشد. با اینکه هوش مصنوعی کلنل سعی می‌کند این واقعیت که «خنثی‌سازی تهدید» یعنی همان کشتن «رییس‌جمهور» و سپردن مسئولیت حمله اتمی به معاون ریاست جمهوری را پنهان کند، اما باز هم وقتی رایدن از این کار سر باز می‌زند اختلالی در هدفشان پیش نمی‌آید. به این دلیل است که راه‌حل جایگزینی در این قسمت از سناریو وجود نداشت. و به‌هرحال، آسلات به موقع دخالت کرد (احتمال زیاد از قبل دستور گرفته در همان حوالی باشد. به‌هرحال او یکی از داوران سناریوست که روابط بین تیم‌های آبی و قرمز را مدیریت می‌کند).

سالیدوس هم به‌خاطر همین «داوران» بازیچه می‌شود. بعد از اینکه «اثر/رویداد» مشخصی در سناریو اتفاق افتاد، آسلات با سالیدوس ملاقات کرده و مکان بعدی‌ای که باید رفت را برایش مشخص می‌کند. این دقیقا همان نقشی بود که آسلات برای لیکوئیید در نسخه‌ی قبلی داشت. آسلات بر پیشرفت این بازی و مانور جنگی «نظارت» دارد و حواسش هست اگر چیزهایی از سناریو خارج شد دوباره آنها را سر جای اولشان برگرداند. در متال گیر سالید ۲ هم حواسش هست سالیدوس را طوری مدیریت کند که همان کارهایی که به نفع سناریو هست را انجام دهد و خودسرانه عمل نکند.

به عبارتی، آسلات هر دو گروه را با هم جلو می‌برد — رایدن («پسرک حامل»/carrier boy) و سالیدوس («کلون کپی برابر اصل بیگ باس).

۷.۵ علیه سایبرنتیک

هوش مصنوعی کلنل: آیا چنین کسی می‌تونه تصمیم بگیره «حقیقت» چیه؟

هوش مصنوعی رز: آیا کسی مثل تو اصلا حق داره تصمیم بگیره برای خودش؟

هوش مصنوعی کلنل: تو کاری جز سواستفاده از آزادیت نکردی.

هوش مصنوعی رز: تو لیاقت آزاد بودن رو نداری!

هوش مصنوعی کلنل: کسی که جهان رو به خفقان می‌بره ما نیستیم، شمایید.

طرح S3 گویی می‌خواهد سایبرنتیک و نظریه‌ی سیستم‌ها را محکوم کند، به این اتهام که دارند انسان‌ها را مطیع ماشین‌ها می‌کنند و نه برعکس. برنامه‌ی سایبرنتیکی S3 هم می‌خواهد سوژه‌ی بیولوژیکی (رایدن) خود را تغییر داده و به شکل یک انسان دیگر (سالید اسنیک) دربیاورد — پس این تکنولوژی است که بر انسان افسار زده و نه برعکس. آیا در مقابل علم و نظریه‌ی سیستم‌ها انسان‌ها موجوداتی‌اند خمیری که به هر شکلی می‌توان آنها را درآورد و مهندسی کرد؟ اینکه طبقه‌ی الیت و تکنوکرات می‌خواهد برای جامعه خوب و بد را تعریف کند ماهیتا خیر یا شر است؟ آیا می‌توان به مردم و تصمیماتی که برای خود می‌گیرند اعتماد کرد یا اینکه آنها اساسا موجوداتی اقتدارگرا و خودشیفته‌اند؟

آخرین مکالمه در بازی درست قبل از آخرین نبرد با سالیدوس، یک گفت‌وگوی طولانی بین JD (هوش مصنوعی اصلی‌ای که شبکه‌ی نورونی سیستم «مغز جهانی» میهن‌پرستان را کنترل می‌کند) و رایدن است. JD در این مکالمه دست بالا را دارد و گویی از اینکه آخرین بارقه‌های اعتمادبه‌نفس رایدن را درهم‌بکوبد لذت می‌برد. این لحظه‌ای است که رایدن در این گفت‌وگو مجبور می‌شود درباره‌ی همه‌چیزهایی که حقیقت می‌دانسته و درباره‌ی ماموریتش تشکیک کند.

۷.۵.۱ اراده آزاد

چیزی که در این توسل به مرجعیت نادیده گرفته می‌شود حجم گستاخی این طبقه‌ی «محافظ» است که مدعی‌اند می‌دانند چه چیزی به صلاح جامعه است، و به‌هرحال اراده‌ی آزاد تقریبا توهم است و وجود ندارد.

هوش مصنوعی کلنل: دنبال حق «آزادی» بودید و این هم نتیجه‌اش. تمام اون حرف‌ها برای جلوگیری از درگیری و حفاظت از همدیگه لفاظی بود. حقایق نسنجیده‌ای که گروه‌های مختلف با منافع مختلف مطرح می‌کنن همچنان با قدرت جلو می‌رن و در نظام‌های ارزشی و در جعبه شنی نزاکت سیاسی/political correctness تلنبار می‌شن.

اگر این گفته‌ها واقعیت داشته باشند، پس رویکرد رفتارگرایانه و مهندسی اجتماع توجیه‌پذیر می‌شود.

یکی از مبلغان این جهان‌بینی، بی‌ اف اسکینر بود، که کتاب «فراسوی شان و آزادی»/Beyond Freedom & Dignity را نوشت. اسکینر قبل از اینکه یک رفتارشناس باشد عمیقا یک سایبرنتیسیست بود، و همیشه باور داشت به نفع جهان است که از دید سیستمی مدیریت شود.

اسکینر در فصل «آزادی» دنبال تعریف دقیق‌تری از آزادی می‌گردد که بتواند مفهومش از جبر (به معنی عملی آزاد از قید و بند) را تبیین کند. اسکینر مفهوم «انسان خودگردان و آزاد» را مردود می‌داند.

اسکینر استدلال می‌کند به‌خاطر نیروی شان و آزادی پیشرفت‌های مثبتی در وضعیت بشر انجام شده، اما از اینجا به بعد احتمالا جلوی پیشرفت تکنولوژی مهندسی رفتار انسان‌ها را می‌گیرد: «(باور به شان و آزادی) در کاهش محرک‌های نامطلوب نقش زیادی داشته اما اشتباهش این بوده که آزادی را با احساسات و ذهنیات تعریف می‌کرده…»

اسکینر به‌درستی اشاره می‌کند برخی از چیزهایی که در جامعه‌ی مدرن به چشم «اراده آزاد» نگریسته می‌شوند توهم است — و موسسات اجتماعی، کار و دیگر چیزها به اشکال مختلفی جلوی آزادی آدم‌های معمولی را می‌گیرند. بااین‌حال، اسکینر طبق معمول حس می‌کند «آزادی» را باید در قالب کنترل رفتار تعریف کرد و هرگونه احساس نارضایی از اینکه فرد حس کند در انتخاباتش آزاد نیست را از بین برد. تیموتی لیری/Timothy Leary (در کتاب Exo-Psychology) با آشکارسازی برخی از نظریات اسکینر در باب اراده آزاد و رفتارگرایی می‌نویسد:

چنین شرطی‌سازی اجتماعی‌ای دو جنبه دارد که اسکینر به‌قدر کافی درباره‌شان ننوشت. اگر نظریات اسکینر را عملی کنیم باید روان‌شناسان دولتی کنترل کامل روی همه‌ی شهروندان داشته باشند، و سانسور و خفقان کامل حکمفرما شود.

اگر فقط یکی از این روان‌شناسان آزادی‌خواه به این طرح فاشیستی خیانت و برای اذهان عمومی افشایش کند همه‌ی طرح نقش بر آب می‌شود. تکنیک‌های کنترلی روان‌شناسانه در دموکراسی‌ای که اقلیت‌ها می‌توانند علیه‌اش کارزار راه بیادازند و در فضای عمومی درباره‌ی تکنیک‌هایش بحث کنند شدنی نیستند. بنابراین، نظریات بی اف اسکینر را در هیچ دولتی نمی‌توان عملی کرد مگر اینکه آن دولت کنترل تمام و کامل روی ارتباطات بین انسان‌ها داشته باشد.

می‌بینیم رییس‌جمهور جانسون هم در این دیالوگ با رایدن حرف مشابهی می‌زند: «بدون اراده آزاد، فرقی بین اطاعت و طغیان نیست.»

این جمله فقط برای این نیست که جانسون احساس کرده رایدن فریفته‌ی طرح S3 شده، بلکه تا حدی وضعیت ذهنی خود جانسون را هم که کم و بیش در دوران ریاست جمهوری‌اش تدارکات‌چی بوده نشان می‌دهد. این جمله هشداری برای رایدن است: اینکه نباید خودش یا جمعیت بشر از حق «آزادی» یا «اراده آزاد» صلب شوند.

۷.۵.۲ معنای «خود»

یک شخص به چه معناست؟ وقتی می‌گویم «من» منظورم چیست؟ شاید معنایی که ما از «خود» برداشت می‌کنیم در واقع انباشت همه‌ی ادراکات و اعمالی است که با آنها انطباق یافته‌ایم. به علاوه‌ی حالت‌هایی که همیشه آدمی به آن عمل می‌کند.

— قدم‌هایی به سوی بوم‌شناسی‌ای از ذهن/Steps to an ecology of mind، گرگوری بیتسون

گرگوری بیتسون (یکی از پایه‌گذاران سایبرنتیک که در کنفرانس‌های میسی هم شرکت داشت) گویا مفهومش از «خود» همانی است که JD در متال گیر سالید ۲ دارد:

هوش مصنوعی رز: آیا چیزی به نام «خود» اصلا در تو وجود داره؟

هوش مصنوعی کلنل: چیزی که بهش می‌گی «خود» صرفا نقابیه که باهاش وجودت رو می‌پوشونی. تو دوره‌ی «حقایق» برساختی، «خود» فقط برای اینه تا احساسات خوبی که هر از گاهی حس می‌کنی رو از دست ندی… یک دلیل دیگه‌اش هم اینه که از مفهوم «خود» قرض گرفتی با این توجیه که فکر می‌کنی بهت می‌تونه قدرت [و آزادی] بده…

زبیگنیف برژینسکی/Zbigniew Brzezinski، از مشاوران برجسته‌ی دولت و مرشدِ اوباما (و سابقا استراتژیستی در دولت جیمی کارتر) کتابی در دهه‌ی هفتاد نوشت که چندان در مقایسه با سایر کتاب‌هایش مطرح نشد: «میان دو عصر: نقش آمریکا در دوران تکنوترونیک»/Between Two Ages: America’s Role In The Technetronic Era. برژینسکی در این کتاب شکل و فرمی که «عصر اطلاعات» به خود خواهد گرفت را پیش‌بینی می‌کند (که البته آن روزها اسمش را تکنوترونیک می‌گذاشت). او جدا باور داشت مردم در دنیای پسا-صنعتی به دو گروه یا طبقه تقسیم‌ می‌شوند. از یک طرف، «متفکران منطقی» هستند که می‌توانند «فکر» کنند و «دلیل» بیاورند — و از طرف دیگر، عموم مردم (که می‌شود راحت اسمش را توده گذاشت) که با «احساسات»‌شان جلو می‌روند:

انقلاب جدید آمریکایی، به باور برژینسکی، به معنای انقلاب در ذهن هم هست [و باعث تقسیم ذهن می‌شود]. بیش از هر زمان دیگری، جامعه به دو طبقه‌ی آنهایی که فکر می‌کنند، و آنهایی که احساس می‌کنند، تقسیم می‌شود. از یک طرف آدم‌های ساکت و تکنوکرات‌های روش‌مند را داریم که طبق اصول جلو می‌روند و ماشین‌های جدید را هدایت می‌کنند بدون اینکه بخواهند اهدافشان را زیر سوال ببرند. از طرف دیگر هم احساس‌گرایان هستند که علیه این جامعه‌ی کامپیوتری و انسان‌زدایی‌شده طغیان می‌کنند.

ماتریکس، متال گیر ۲، بی‌اف اسکینر

سناریو چیدن، سیستم‌های تصمیم‌گیری، پایگاه‌های دانش، مدیریت بحران، سیستم‌های تشخیص بحران و شبیه‌سازهای نقش‌آفرینی (همگی صرفا مشت نمونه‌ی خروار) تا حدی اثرات ثانوی علم سایبرنتیک هستند (حداقل بازی‌های کامپیوتری نقش‌آفرینی که چنین‌اند). همه‌ی اینها در ترکیب با هم باعث خلق چیزی شده که میهن‌پرستان آن را «پروتکل»ای برای کنترل سطح «سلامت و صلاحیت» جوامع می‌دانند. به این دلیل که در جهان‌بینی حاکمان، توده‌ی مردم ذاتا غیرمنطقی‌اند و مایل به اقتدارطلبی، و به قول (هوش مصنوعی رز) «پتانسیل اینکه جهانو نابود کنن دارن.» بنابراین نظریه‌ی سیستم‌ها به کل جامعه باید تعمیم داده شود تا مردم را در منشورهای مشخصی قرار دهند — منشورهایی که با آن بستر لازم برای تکامل میم‌ها فراهم می‌شود و هر یک از این میم‌ها برای بخش به‌خصوصی از جوامع هستند. برای رسیدن به این هدف، میهن‌پرستانْ طرح S3 را کلید می‌زنند که خودش توسط یک شبکه‌ی نورونی مبتنی بر هوش مصنوعی عظیم و متشکل از نودهای GW و JD و… مدیریت می‌شود. مشابه نظری که اسکینر، رفتارشناس سایبرنتیسیست در «فراسوی شان و آزادی» مطرح می‌کند، میهن‌پرستان هم اراده آزاد را توهم می‌دانند و به نظرشان بیشتر انسان‌ها چنین چیزی ندارند، بنابراین بهتر است دیگران به جای آنها فکر کنند و تصمیم بگیرند (هوش مصنوعی رز: «به‌خاطر همه‌ی این چیزها باید زحمت بکشی. ولی حالا ما به جای شما قراره فکر کنیم.»)

JD هم همان نظریات برژینسکی را دارد. او که جزو اعضای همان طبقه‌ی اول متفکران است (آدم‌های ساکت و تکنوکرات‌های روش‌مند که طبق اصول جلو می‌روند و ماشین‌های جدید را هدایت می‌کنند بدون اینکه بخواهند اهدافشان را زیر سوال ببرند)، هرگونه توسل رایدن به حقوق و فضایل نقض‌ناشدنی بشری (مثل مفهوم روحِ، اراده آزاد، یا حتی «خود») را گول‌زنک می‌داند. اگر رایدن را اینجا نماد یکی از «احساس‌گرایان» توده بنامیم (کسانی که توسط جریان‌های اطلاعاتی طبقه‌ی اول کنترل می‌شوند) به‌وضوح می‌بینیم که وقتی می‌فهمد هوش مصنوعی‌های میهن‌پرستان می‌خواهند افکار و رفتار انسانی را کنترل کنند، «علیه این جامعه‌ی کامپیوتری و انسان‌زدایی‌شده طغیان می‌کند». JD که می‌داند رایدن دچار هتک حرمت شده، تاکید می‌کند طبقه‌ی او هیچ حق و حقوقی ندارد چون تا همین الان هم (قبل از کشف حقیقت) به راحتی تحت تاثیر و کنترل عوامل بیرونی بود. این، به باور JD، یعنی رایدن و طبقات پایین‌تر شایستگی تصمیم‌گیری برای خود ندارند:

رایدن: من خودم تعیین می‌کنم چی رو باید باور کنم و چی رو انتقال بدم!

هوش مصنوعی کلنل: اما این ایده از خودت بود؟

هوش مصنوعی رز: یا این هم اسنیک [و بقیه] بهت گفتن؟

هوش مصنوعی کلنل: این هم دلیل بی‌کفایتی شما. شما معیارهای لازم برای بهره‌مندی از اراده‌ی آزاد رو ندارید.

بعدازاین چنان اعتمادبه‌نفس رایدن از بین می‌رود که جوابی نمی‌تواند بدهد و به نظرش با هوش مصنوعی‌ای که واضحا از او باهوش‌تر است و همه‌ی استدلال‌هایش را تهی می‌کند نمی‌توان بحث کرد. قصه تلویحا نشان می‌دهد عامل (رایدن) اراده‌اش برای «مبارزه» را از دست داده — حتی بحث‌وجدل زبانی — و بنابراین ناخودآگاه به کنترل سایبرنتیکیْ تن می‌دهد. جورج اورول در ۱۹۸۴ هم به موضوع مشابهی می‌پردازد:

قضیه‌ی وحشتناک، به باور وینستون، زمانی بود که ابراین گفت او حتما همه‌ی اینها را روزی باور خواهد کرد، می‌شد از روی صورتش این را بخوانی. اوبراین همه‌چیز را می‌دانست. هزار برابر بهتر از وینستون می‌دانست جهان واقعا چه شکلی است، می‌دانست توده‌ی مردم در چه وضعیت پستی‌اند و حزب با بربریت و دروغ‌های فراوان آنها را سر جایشان نگه داشته. همه‌ی اینها را می‌دانست، سبک‌وسنگینش کرده بود، و دیگر فرقی هم نداشت: همه به نام هدف نهایی توجیه شده بودند. وینستون با خود فکر کرد علیه دیوانه‌ای که از تو باهوش‌تر است چه خواهی کرد؟ دیوانه‌ای که منصفانه به دلایلت گوش می‌دهد و به‌سادگی به دیوانگی‌اش ادامه می‌دهد؟

رایدن هم در مقابل هوش مصنوعی JD که همه‌چیزدان و از نظر اخلاقی پست است همین احساس را دارد. هوش مصنوعی‌ای که او را وارد یک دیالوگ سقراطی می‌کند و گرچه به تمام دلایل رایدن درباره‌ی اینکه جامعه چگونه توسط الیگارشی حاکم به فنا رفته گوش می‌دهد، اما آنها را به سخره گرفته و تمام سفسطه‌های آمیخته به پندهای اخلاقی رایدن را نابود می‌کند. رایدن برای بیان احساسات درونی‌اش کلمه کم می‌آورد، و برای همین در بحث می‌بازد و روحیه‌اش از بین می‌رود.

۷.۵.۳ حقایق

هوش مصنوعی رز: همه در جامعه‌ی کوچیک و بسته‌ای که می‌سازن حل می‌شن و از ورود به جهان بزرگ‌تر می‌ترسن. ترجیح می‌دن تو حوضچه‌شون بمونن و هر «حقیقتی» که به نفعشون هست رو در چاه مستراحی که اسمش رو جامعه گذاشتن پخش کنن.

هوش مصنوعی کلنل: تضاد بین حقایق بنیادین نه با هم ترکیب می‌شن و نه برخورد می‌کنن. باورهای کسی باطل نمی‌شه. حق با همه هست و با هیچ‌کس نیست.

هوش مصنوعی رز: حتی خبری از انتخاب طبیعی هم [در رقابت بین ایده‌ها] نیست. جهان درون «حقیقت» محصور می‌شه.

هوش مصنوعی کلنل: و اینطوریه که جهان تموم می‌شه. نه با انفجار، بلکه با صدای مویه.

هوش مصنوعی رز: ما می‌خوایم جلوی اینو بگیریم.

هوش مصنوعی کلنل: به‌عنوان حاکمان، این مسئولیت ماست. مثل ژنتیک، اطلاعات و حافظه‌های نالازم باید از فیلتر [انتخاب طبیعی] عبور کنن تا تکامل گونه‌ها مختل نشه.

مسئله‌ی دیگری که به نظر هم برای میهن‌پرستان و هم دانشمندان سایبرنتیک مهم است «حقایق بنیادین» هستند — اینکه جهان‌بینی و تمایلات همه را سرانجام می‌توان توجیه و ثابت کرد که درست هستند.

هاینز فون فورستر/Heinz Von Foerster [یکی از دانشمندانی که در کنفرانس‌های میسی حضور داشت و بعدا هم نسخه‌ی متنی بخشی از آن گفت‌وگوها را تنظیم و منتشر کرد] در مستند The Net درباره‌ی همین موضوع و ربط آن به سایبرنتیک/نظریه‌ی سیستم‌ها می‌گوید:

فون فورستر: می‌شه سوالاتی کرد که نمی‌شه جوابش رو داد، مثل «هاینز فون فورستر، بهم بگو ریشه‌ی کیهان چیه؟» خب، می‌تونم یکی از ۳۵ نظریات مختلف رو بهتون ارائه بدم. اگر این سوال رو از یک اخترشناس بپرسید، جواب می‌ده «حدود بیست میلیون سال پیش بیگ بنگ اتفاق افتاد.» یا از یه کاتولیک بپرسید. «همه می‌دونن. خدا جهان رو آفرید و بعد از هفت روز خسته شد و اون روز یکشنبه بود» بنابراین اینقدر فرضیات مختلف خیلی جالبی درباره‌ی ریشه‌های کیهان هست که نمی‌شه جواب این سوال رو داد. پس می‌مونه اینکه شخص داستانی که درباره‌ی ریشه‌ی کیهان می‌سازه چقدر جذابیت داره.

مصاحبه‌کننده: البته، ما اینجا بیشتر داریم وارد قلمروی هنر می‌شیم. اگر مسئله درباره‌ی اختراع یک داستان خوبه، یا یک داستان شاعرانه…

فون فورستر: دقیقا، دقیقا… اینجوریاست. انگار که بین دو یا سه یا حتی ده شاعر مختلف درگیری وجود داره. کی می‌تونه داستانی بامزه‌تر، جالب‌تر و جذاب‌تر بسازه تا جایی که همه به محض شنیدنش فکر کنن «باید همینطوری بوده باشه!»

مصاحبه‌کننده: اما علم، و تحقیقات شما… اونها صرفا برای این نبوده که داستان قشنگی بسازن، درسته؟ حتما بر اساس ریاضیات، اعداد، اثبات‌ها و داده‌های علمی ردناشدنی بودن؟

فون فورستر: خب، بله، اما این روزها اینقدر داده وجود داره که دیگه نمی‌شه تمام داده‌های مختلف رو داخل «داستانت» بگنجونی. و بعد داده‌های مصنوعی ساخته می‌شن، مثلا «ذرات». یعنی «ذرات» اختراع می‌شن تا چیزهایی که نمی‌فهمیم رو توضیح بدن. پس به نظرم ذرات همیشه ابزاری برای حل مشکلاتی‌اند که طور دیگه‌ای نمی‌تونیم حلشون کنیم. یعنی اختراعاتی‌اند که بعضی از مشکلات رو توضیح می‌دن.

خیلی خب، بذارید بهتر توضیح بدم. فرض کنیم توی نظریه‌ام یک حفره هست که نمی‌تونم پنهانش کنم. پس میام می‌گم: ببین، اینها ذرات جدیدن، که یا سبزن، یا زرد، یا… اینو نمی‌دونم. بنابراین حفره‌ی نظریه‌ام رو پر می‌کنن. پس می‌گم هر ذره‌ای که امروز در فیزیک درباره‌ش می‌خونیم، جواب به سوالیه که اساسا نمی‌شه بهش جواب داد.

مصاحبه‌کننده: اما این فاجعه‌ست! چطور می‌تونیم بذاریم سیستم و شبکه‌ای جهانی از ماشین‌ها رشد کنن، کم و بیش تا ابد، اگر بنا بر نظریاتی پر از حفره و عیب ساخته شده باشن یا صرفا «داستان‌های قشنگ» باشن؟ اینکه بنیاد اونها اینقدر سست باشه خطرناک نیست؟

فون فورستر: خب، در این سیستم جهانی متشکل از ماشین‌ها، تمام نظریات درستن. و البته این چیزیه که مردم هم می‌خوان. و چرا درستن؟ چون می‌شه از بقیه‌ی نظریات و «داستان‌ها» استنباط‌شون کرد…

مصاحبه‌کننده: اما سرانجام این قضیه چیه؟ چطور قراره پیش بره؟

فون فورستر: این استنباط‌ها تا ابد ادامه داره.

مصاحبه‌کننده: ولی بالاخره باید یه جا محدودیتی باشه؟

فون فورستر: نه، اصلا نیست، و خوبیش همینه. می‌تونی تا ابد ادامه بدی.

مصاحبه‌کننده: اون هم به صورت منطقی.

فون فورستر: بله، دقیقا.

مصاحبه‌کننده: ولی در واقعیت؟

فون فورستر: واقعیت کجاست؟ می‌تونی نشونم بدی؟(۲۵)

تد کازینسکی (ریاضی‌دان و استاد دانشگاه هاروارد که بعدها به یونابامبر تبدیل شد) بعدها دیدگاه‌های مشابهی مطرح کرد و گفت جدا از جبر دوران دبیرستان و چهار عمل اصلی، زبان ریاضیات چرندیات است، بازی‌ای که در دنیای واقعی پیامد خاصی ندارد جر از اینکه برخی از «حقایق» مطلوب را توجیه کند.

از دید میهن‌پرستان اینکه حقایق مختلف داشته باشیم («که نه با هم ترکیب می‌شن و نه برخورد می‌کنن») بهتر است یا اینکه جهانی که مردمش در حصار حقیقت باشند و هر «حوضچه‌ای»‌ مجموعه حقایق خودش را داشته باشد؟ از دید میهن‌پرستان برای کنترل جامعه باید دیالوگ را هم کنترل کرد. برای این طبقه‌ی الیت بهتر است تعداد کمی از برخی «حقایق» توسط اکثریت مردم پذیرفته شود عوض اینکه هر جامعه‌ای حقایق خودش را بسازد (اینگونه جا انداختن حقایق مشخص از سوی طبقه‌ی حاکم با مشکل مواجه می‌شود). به علاوه، وقتی همه حقایق یکسانی داشته باشند، احتمال خصومت و تضاد بین آدم‌ها از بین می‌رود.

۷.۵.۴ طبقه‌ی تکنوکرات تراانسان‌گرا

میهن‌پرستان در وقایع متال گیر سالید ۲ هنوز قادر مطلق نشده‌اند، اما تا سال ۲۰۱۴ و طی وقایع نسخه‌ی چهارم به این قدرت هم دست می‌یابند. صحبت رایدن با هوش مصنوعی کلنل در آخر کار مشخص می‌کند رایدن هنوز هم در هجمه‌ی نودهای هوش مصنوعی باقی‌مانده است (اینها نودهایی بودند که بعد از نصب ویروس در آرسنال گیر نابود نشدند). یکی از این نودها، JD، طبق داستان رسمی بازی، یا مخفف John Doe است [اسمی در انگلیسی که به فرد ناشناس گفته می‌شود] یا John Davis. اما واضح است که کوجیما مقصودش از «مغزهای تقسیم‌شده»ای که «مخفیانه انسان‌های روی زمین را کنترل می‌کنند» چیست، و بنابراین تفسیر متفاوتی از JD می‌توان داشت.

یکی از کسانی که در باب سیستم «مغز جهانی» عقاید مشابهی با اچ‌جی ولز داشت، جی‌دی برنال/J.D. Bernal بود. برای اینکه از اهمیت و نفوذ این شخص آشنا شوید به این نقل‌قول توجه کنید:

تصویر اولیه‌ای که آنگلو-آمریکن‌ها، که بیشتر آنگلو بودند تا آمریکایی(۲۶)، از آینده‌ی جهان رسم کردند، معمولا دانشمندان علوم طبیعی و متفکرانی برجسته بودند — اچ‌جی ولز، نویسنده‌ی مشهور علمی تخیلی‌ها، داستان‌های آرمان‌شهری، آینده‌پژوه و سیاسی‌نویس؛ جان هالدین/John Haldin و جولیان هاکسلی/Julian Huxley که هر دو زیست‌شناس بودند؛ و جان دزموند برنال/John Desmond Bernal که از پیشگامان بلورشناسی بود. از نظر سیاسی و فرهنگی «پیشرو»/progressive و هواخواه ایده‌های اجتماعی نوین بودند. نزد تراانسان‌گرایان ارج‌وقرب‌شان زیاد است و مثلا جوایزی به نام ولز و هالدین ساخته‌اند و معمولا هاکسلی را مبدع کلمه‌ی تراانسان‌گرایی/transhumanism می‌دانند. در متن‌های آینده‌پژوهانه‌شان، تمدن‌هایی را متصور می‌شوند که روند تکامل را کنترل می‌کنند، انسان‌ها و گونه‌های پیشرفته می‌سازند، و در سیارات دیگر کلونی می‌سازند.

میهن‌پرستان هم وظیفه‌ی خود می‌دانند که با مهندسی اجتماعی و کنترل سایبرنتیکی و واقعیت مجازی، «انسان‌های ارتقایافته» بسازند.(۲۷) سیستم آنها، همانطور که گفته شد، توسط یک شبکه‌ی نورونی مبتنی بر هوش مصنوعی اداره می‌شود که راس همه‌ی آنها JD است. JD ماهواره‌ای است که دور زمین می‌چرخد ولی خودش را به‌عنوان «زباله فضایی» پنهان کرده است. این با نقل‌قول زیر خوب جور درمی‌آید:

در جستاری که برنال در سال ۱۹۲۹ نوشت، «جهان، جسم و شیطان»/The World, The Flesh and the Devil، جهانی مجسم می‌شود که شبکه‌ای از مغزها و ایگوهای مختلف در فضا معلق‌اند و مخفیانه زمین را از آن بالا رهبری می‌کنند. از آنجا که این شبکه می‌تواند حیات مصنوعی و انسان-ماشین‌های ترکیبی بسازد («فرشتگان»)، بنابراین قدرت عظیمی در اکتشاف، کنترل و دستکاری کل کیهان و ستارگان دارند.

برنال، که نام اولش JD است، درست مثل JD‌ در متال گیر سالید هوش مصنوعی‌ای بیرون از جو است که زمین را کنترل می‌کند. در نظر بگیرید که جستار برنال خیلی خوب با مفهوم سیستم «فرزندان میهن‌پرستان» جور درمی‌آید، خصوصا که JD دور زمین می‌چرخد و تمام نودهای هوش مصنوعی آن «شبکه‌ای از مغزها و ایگوهای مختلف» هستند.

۷.۵.۵ انسان‌هراسی/Misanthropism

نقل‌قول زیر که نویسنده‌اش انسان‌هراسیِ تراانسان‌گرایان/سایبرنتیسیست‌های پیشرو را نشان می‌دهد، با مقاله‌ای که متال گیر ویکی درباره‌ی JD و «آن‌جهانی‌بودن»اش و «لحن بدبینانه به بشر» نوشته است، سنخیت دارد (از همان مقاله‌ی سویه‌های آرمان‌شهرگرایانه‌ی بحث در باب تکنولوژی‌هایی که در آینده‌ی نزدیک قرار است ساخته شوند):

جملات طعنه‌آمیز تراانسان‌گرایان، که نشان‌دهنده‌ی تنفرشان از جسم انسان، غیر-دانشمندان یا کل آحاد بشر است، تلویحا دارد پیش‌فرض‌های علم و تکنولوژی و تاریخش را نشان می‌دهد (گرچه خیلی از دانشمندان انکارش می‌کنند). آنها می‌گویند مغز یک ماشین است که صرفا تکه‌ای گوشت دور آن تابیده (مقایسه شود با بیانات وایزنباوم/Weizenbaum درباره‌ی ماروین مینسکی)، یا جهانی که انسان‌های «ارتقا»-نیافته داشته باشد را به باغ وحش تشبیه می‌کنند (برنال)، یا انسان‌ها را در رده‌ی حیوانات خانگی یا باکتری قرار می‌دهند (هانس موراوک/Hans Moravec). می‌شود گفت این بیانات از روی طنز بیان شده‌اند یا دوز انسان‌هراشی‌شان پایین است، اما وقتی از دید اخلاقی بنگریم، به‌شدت سوال‌برانگیزند.

دهانی ندارم و باید فریاد بکشم، ادیسه فضایی، ترمیناتور

وب‌سایت tvtropes.org گویا دوست داشته این تروپ را بیشتر منحصر به «رسانه‌های قدیمی» بداند، اما در واقع، سیستم‌های سایبرنتیکی فرمان و کنترل که تهدیدی برای بشریت و آزادی‌اش به‌وجود آورده (همانطور که ترمیناتور جیمز کامرون نشان می‌دهد، یا «دهانی ندارم و باید فریاد بکشم» هارلن الیسون، یا Demon Seed و ۲۰۰۱: ادیسه‌ی فضایی) صرفا زاده‌ی خیال‌پردازی داستان‌نویس‌ها و نویسنده‌ها نبوده است؛ بلکه، به نقل از این مقاله، «سویه‌های آرمان‌شهرگرایانه‌ی بحث در باب تکنولوژی‌هایی که در آینده‌ی نزدیک قرار است ساخته شوند»: «آثار علمی تخیلی هم به‌عنوان منبع الهام و هم برای انتقال رویای تراانسان‌گرایان نقش اساسی‌ای دارند. این در خصوص اسکای‌نت در ترمیناتور، کامپیوتر AM در دهانی ندارم و باید فریاد بکشم، و هوش مصنوعی HAL-9000 در ادیسه‌ی فضایی، صادق است. همه‌ی این سیستم‌ها دارند ایده‌ای که جی‌دی برنال در جستار “جهان، جسم و شیطان” مطرح کرد را در مقیاسی بزرگ‌تر نشان می‌دهند و این را به وضوح در این جمله از او می‌خوانیم: “مخصوصا در این سناریو بشریت با شادی خواهد زیست، اما همه‌ی مادیات فراوانی که در اختیارش هست و جهان تقریبا-آرمان‌شهری برایش ساخته احمقانه است (چیزی که برنال «حیات‌وحش انسانی» می‌خواند). طبقه‌ی الیت تکنوکرات و دانشمند که پی فتح کیهان رفته، این انسان‌ها را روی زمین رها کرده یا مخفیانه دارد از فضا کنترل‌ می‌کند.”» تصور هارلن الیسون از این «باغ‌وحش انسانی» حاصلش شده کامپیوتر انسان‌هراس AM که بعد از هولوکاست اتمی تنها چهار یا پنج نفر انسان را زنده نگه داشته است تا برای همیشه شکنجه و به معنای واقعی کلمه چرخ کند (یکی از آنها هر از گاهی به یک سازه‌ی خوفناک لکه‌مانند تبدیل می‌شود، و به یک زن روان‌رنجور دیگر تجاوز می‌شود و غیره). بعد از اینکه کامپیوترْ جسم آنها را دستکاری و شکنجه کرد و کارش تمام شد، دوباره با روش‌های علمی آنها را به شکل اولیه برمی‌گرداند؛ به عبارتی آنها نامیرا هستند. پس، همچون پرومته که محکوم شد تا ابد بسته شده و کلاغی جگرش را به دندان بکشد، همه‌‌ی این پنج انسان باقی‌مانده هم هر روز با این کامپیوتر ضدانسان و انسان‌هراس شکنجه می‌شوند.

سویه‌ی تاریک عصر اطلاعات ندرتا (اگر اصلا) در رسانه‌های جریان‌اصلی نشان داده می‌شود. اینکه خوانش متال گیر سالید ۲ و متال گیر سالید ۴ از سایبرنتیک و سناریویی که ممکن است در آینده بسازند را صرفا «یک کلیشه‌ی ژانری پادآرمان‌شهری علمی تخیلی دیگر» یا «زیادی بدبین» بدانیم درست نیست. برعکس، آنها بحثی که معمولا زیر فرش هل داده می‌شود را مطرح می‌کنند و بنابراین مهم است که به‌طور جدی بررسی شوند. باید به یاد داشت که دیدگاه‌های فانتزی و ساده‌لوحانه نسبت به بهشتی که جهان سایبرنتیکی و تراانسان‌گرایی خواهد ساخت فقط محصول دنیای امروز نیست — در دهه‌های هفتاد تا هشاد، متفکرانی چون ژاک الول و ژان بودریار درباره‌ی خطرات تغییرات تکنولوژیکی و اجتماعی پیش‌رو در قرن بیست و یکم هشدار دادند.

منبع: Popular Symbolism – Metal Gear Solid 2: Sons of Liberty – Information Control


۱۶. نامی که برای توصیف این طبقه‌ی الیت استفاده شد (فلاسفه) یادآور مفهوم شهریاران فیلسوف/Philosopher Kings از افلاطون است. این نخبگان دانای کل بر «جمهوری» افلاطونی پادشاهی می‌کنند و با هم یک طبقه‌ی «نگهبان» تشکیل می‌دهند (هوش مصنوعی JD و سخنی که آخر کار به رایدن می‌‌گوید را به یاد بیاورید: «به‌هرحال، ما نگهبانان شما هستیم.» دیگر اشاره‌ها به افلاطون هم «کشتی حکومتی» است که این طبقه‌ی نگهبان «هدایت» می‌کند — که به آرسنال گیر شبیه است، کشتی‌ای که با شهر منهتن تصادف می‌کند و با کنایه نشان می‌دهد این «طبقه‌ی نگهبان» کلا «کشتی حکومت» را به حال خود رها کرده است.)

۱۷. بی. اف. اسکینر/B. F. Skinner، رفتارشناس برجسته، گویا نظریه‌ی محرک-واکنش/Stimulus-Response را بر اساس علم سایبرنتیک (که هنوز نوپا بود) و تحقیقش روی چرخه‌های بسته‌ی کنش و واکنش مطرح کرد.

فون نویمان

John Von Neumann

۱۸. کتاب پر از شواهدِ «آینده‌های تخیلی: از ماشین‌های قادر به تفکر تا دهکده‌ی جهانی»/Imaginary Futures: From thinking machines to the global village از دید جامعه‌شناسی به سایبرنتیک و جامعه‌ی اطلاعاتی نقد وارد می‌کند. بااین‌حال، هشدار می‌دهد نباید تمام تقصیرات را گردن نوربرت واینر (مبدع این علم) انداخت و تشبیه انسان‌ها به کامپیوتر را او نبود که سر زبان‌ها انداخت. در واقع، می‌گوید خود واینر شخص وظیفه‌شناسی بود که با استفاده از سایبرنتیک برای مقاصد نظامی مخالف بود و دنبال راهی می‌گشت تا از آن برای حمله به ساختار قدرت موجود استفاده کند و نه آنکه حیات بشری را صرفا به مشتی اطلاعات تقلیل دهد. طبقه‌ی الیت ایالات متحده با این قضیه مخالف بود و دنبال شخص دیگری رفت. و این شخص گویا همان جان فون نویمان/John Von Neumann بود:

برای حامیان مالی کنفرانس‌های میسی، سایبرنتیکی که واینر مطرح کرده بود حکم ابرنظریه و شاه‌کلید جنگ سرد آمریکا را داشت. اما او با استفاده‌ی این تحقیقات علمی برای اهداف نظامی مخالفت کرد و مایه‌ی خجالت حامیان مالی‌اش میان طبقه‌ی الیت آمریکا شد. از این بدتر، دید چپ‌گرایانه‌اش به سایبرنتیک باعث می‌شد این همکاری میان‌رشته‌ای که حاصلش سایبرنتیک شد را وسیله‌ای برای نقد اندیشه و قدرت حاکم بداند. بنابراین اسپانسرهای نظامی این کلان‌نظریه دنبال استاد دیگری می‌گشتند تا از این علمْ همانطوری که آنها می‌پسندیدند استفاده کند. خوشبختانه، یک ریاضی‌دان برجسته‌ی دیگر در کنفرانس‌های میسی حضور داشت که شدیدا از کوبیدن بر طبل جنگ سرد حمایت می‌کرد: جان فون نویمان.

بعدازاین، کتاب استدلال می‌کند واینر از اینکه سایبرنتیک را به مسیری هدایت کند که آزادی بشر حفظ شود سرخورده شد و رهایش کرد. دلیل سرخوردگی‌اش این بود که بعد از نوشتن اولین کتابش خیلی زود در هجمه‌ی همکارانش قرار گرفت — همکارانی که هیچ ایرادی نمی‌دیدند علم و تکنیک به همان شکلی که ارتش می‌خواهد استفاده شود. در نتیجه، در ویرایش دوم همان کتابِ «استفاده‌ی انسان از انسان»/The Humans Use of Human Beings متنی تقریبا به‌کل متفاوت می‌بینیم. مارک استالمن/Mark Stahlman می‌گوید برای اینکه مردم از موضع واقعی و بی‌سانسور واینر درباره‌ی سایبرنتیک مطلع شوند باید همان ویرایش اول کتاب را مطالعه کنند. (بنگرید به اینجا)

۱۹. اینکه آیا این قشر را می‌توان واقعا مومن به خلق «آرمان‌شهر» دانست یا نه جای بحث دارد، چراکه فرض می‌کند درباره‌ی اینکه یک جامعه‌ی «ایده‌آل» چگونه باید کار کند مفهوم مشخصی دارد (ایده‌آل در اینجا یعنی چیزی که دو طرف نفع ببرند). در عوض، همانطور که این مقاله هم به آن اشاره می‌کند (سویه‌های آرمان‌شهرگرایانه‌ی بحث در باب تکنولوژی‌هایی که در آینده‌ی نزدیک قرار است ساخته شوند)، تراانسان‌گرایان معمولا به اینکه فانتزی‌های تمامیت‌خواهانه برای کنترل اجتماع دارند متهم شده‌اند، که البته بی‌جا نیست. به علاوه، این مشوقان دیدی بدبینانه و غیرانسانی به انسان‌ها دارند و چیزی جز یک‌سری موجود بیولوژیک عادی نمی‌بینند.

۲۰. هر سه فرد نام‌برده مقالات عالمانه‌ای نوشته و درباره‌ی خطرات عصر اطلاعات و ارتباط آن با مجتمع نظامی-صنعتی، رهبران صنعتی و اشخاص صاحب‌نفوذ هشدار داده‌اند — کسانی که مدت‌هاست منتظرند چنین جامعه‌ای به وجود بیاید و منافعشان را تامین کند (بنگرید به مقاله‌ی «چرا آینده به ما دیگر نیاز ندارد» از بیل جوی + «وب جهان‌پارازیت» از جرون لانیر + «ایدئولوژی انگلیسی و مجله‌ی وایرد» از مارک استالمن). تا حدی تد کازینسکی، ریاضی‌دان دانشگاه هاروارد، هم می‌تواند در جرگه‌ی افشاگران/whistleblowers «عصر اطلاعات» قرار بگیرد — البته با فاکتورگیری از اقدامات نامهفومش و تلاش برای کشتن بخشی (و اگر نه همه‌ی) تکنوکرات‌های جهان.

۲۱. مشابها، رایدن بعدا در قالب یک سرباز/قاتل سایبورگی در متال گیر سالید ۴ ظاهر می‌شود که بخش اعظم اعضا و جوارح انسانی‌اش را فدا کرده تا در عوض با اعضا و جوارح مکانیکی و ارتقایافته جایگزین شوند. ازاین‌نظر به ومپ که با نانوماشین‌ها ارتقا یافته شبیه است. رایدن برای اینکه به سرباز تواناتری تبدیل شود تصمیم می‌گیرد آنچه او را به یک انسان تبدیل می‌کرد فدا کند، و اینجای قصه با مضمون ماهیت انسان‌زدایانه‌ی تکنولوژی‌ها جور درمی‌آید.

۲۲. کمیته‌ی خردمندان در متال گیر سالید ۲ شبیه گروهی از مقامات دولتی با اسمی مشابه است که سابقا به روسای‌‌جمهوری کندی و جانسون مشاوره می‌دادند. برگرفته از کتاب «قدرت طبقه‌ی الیت و دولت: در آمریکا چگونه سیاست‌گذاری انجام می‌شود»/The Power Elite and the State: How Policy Is Made In America نوشته‌ی G. William Domhoff، صفحه‌ی ۱۴۴:

شواهد فراوانی هست که نشان دهد این «خردمندان»، گروهی از مقامات دولتی که به‌طور غیررسمی به دولت جانسون مشاوره می‌دادند، تا زمان حمله‌ی تت در فوریه‌ی ۱۹۶۸ مشوق ادامه‌ی جنگ بودند [= Tet Offensive 1968 یکی از بزرگ‌ترین حملات نظامی آمریکا در جنگ ویتنام بود.] از آنجا به بعد بود که این گروه به جانسون توصیه کرد دیگر سربازان بیشتری اعزام نکند، و کم کم داشت استراتژی آمریکا در این جنگ تغییر مسیر می‌داد. با توجه به منابعی که Shoup و Minter ارائه می‌کنند (۱۹۹۷:۲۴۲)، دوازده نفر از چهارده نفری که در این لحظه‌ی حیاتی نزد رییس‌جمهور حضور داشتند از اعضای کنسولگری روابط خارجی بودند.

۲۳. بعضی‌ها مخالف این نظریه هستند و می‌گویند اینترنت در واقع یک آزمایش کنترل اجتماعی بود، چیزی شبیه به جنبش هیپی‌ها/LSD. مارک استالمن در یوزنت/Usenet هم در دو پست به این مسئله می‌پردازد، و به نظر می‌رسد مستند شبکه/The Net هم بیشتر موافق همین نظریه باشد.

۲۴. ازاین‌نظر، پیش‌زمینه‌ی متال گیر سالید ۲ گویی کپی برابر اصل آمال و آرزوهای الیگارش‌های بریتانیایی — و مثلا اچ.جی. ولز — است که نظم نوین جهانی‌ای را متصور بودند که یک طبقه‌ی به‌اصطلاح «سامورایی نوین» جای الیت‌ها را گرفته و بدون دخالت توده‌ی مردم جهان را رهبری کند. این توده هم سرش به غذا و سرگرمی‌ها گرم می‌شود و با دیگر علوم روان‌شناسی و پیشرو هم می‌شود رام نگهش داشت — چیزی که همان زمان ایوان پاولوف/Ivan Pavlov در شوروی داشت انجام می‌داد.

مارک استالمن باور دارد متهم ردیف اول گرگوری بیتسون/Gregory Bateson است که سایبرنتیک را وسیله‌ی کنترل و مهندسی اجتماعی قرار داد و نوربرت واینر که خود مبدع سایبرنتیک بود را تبرئه می‌کند (با اینکه مسلما واینر در طراحی سیستم‌های C2 نقش داشته است). استالمن در جستار «ایدئولوژی انگلیسی و مجله‌ی وایرد» خود مجله‌ی وایرد و دیگر مدافعان جامعه‌ی اطلاعاتی که در تاسیس وایرد نقش داشته‌اند را رهروان این مسیر مهندسی اجتماعی می‌داند. استالمن می‌گوید آنها آنقدر انسان‌ها را به کامپیوترها شبیه می‌کنند تا بتوانند همانطوری که کامپیوترها را کنترل می‌کنند انسان‌ها را هم راحت کنترل کنند. این همان هدف نهایی سایبرنتیک است که برای عموم ناشناخته مانده و در عوض به آنها وعده می‌دهند با پیشرفت علمی و تکنولوژیکی آزادی‌های بیشتری برایشان ایجاد خواهد شد.

نکته‌ی قابل توجه جستار نام‌برده این است که تمام مسیرها به آن اندیشمندان و مظنونین همیشگی بریتانیایی برمی‌گردد (از اچ. جی. ولز تا گرگوری بیتسون) که در شکل‌دادن به حیات سیاسی و آکادمی آمریکا با هم همکاری کردند. بنابراین جای تعجب نیست که متال گیر سالید ۲ وقتی می‌خواهد داستانش را با الهام از این طبقه‌ی تکنوکرات بنویسد تصمیم می‌گیرد رییس آنها را فردی با ملیت انگلیسی که با لهجه‌ی طبقات اشرافی حرف می‌زند انتخاب کند؛ یعنی سرگرد زیرو، که رییس شعبه‌ی آمریکایی فلاسفه بود و بعدا موسس میهن‌پرستان شد.

* تیتر مقاله، «فراسوی شان و آزادی»، به کتابی با همین عنوان (Beyond Freedom and Dignity) نوشته‌ی رفتارشناس برجستهْ بی اف اسکینر ارجاع می‌دهد که در قسمت قبلی مقاله هم به آن کوتاه اشاره شد. اسکینر در کتابش اراده آزاد بین انسان‌ها را رد کرد و باور داشت گرچه تغییر ژن انسان‌ها مشکل است اما محیط آنها را ساده‌تر می‌توان عوض کرد. و از آنجایی که انسان‌ها بر اساس همین محرک‌های محیطی رفتارشان عوض می‌شود، با ساخت محیط مناسب می‌توان انسان‌های بهتری ساخت ولو اینکه در این بهتر بودن آزاد نباشند. او بعدها در رمان «والدن دو» آرمان‌شهری که بر اساس این علم ساخته شده را نشان می‌دهد. (م)

۲۵. این مضمون در متال گیر سالید ۲ هم وجود دارد. اسنیک با قاطعیت می‌گوید «تو این دنیا واقعیت مطلقی وجود نداره. چیزی که خیلی‌ها بهش می‌گن واقعیه صرفا یک قصه‌ست.» انکار یا زیرسوال‌بردن این به‌اصطلاح «واقعیت مطلق» که فون فورستر و کازینسکی هم به آن ارجاع می‌دهند یعنی همین حفره‌های درون سیستم که باید پر شوند — حفره‌هایی در نظریه که نمی‌توان ابطال‌شان کرد. آرتور کستلر هم در کتاب «روح در ماشین» دست روی موضوع مشابهی می‌گذارد و می‌گوید روی نظریه‌ی نئوداروینیست‌های ارتدوکس چسب‌زخم زیاد زده‌اند تا تناقضاتش پوشانده شود.

۲۶. جالب است که تقریبا همه‌ی پیشتازان سایبرنتیک بریتانیایی بودند — ولز، برنال، جولیان و آلدوس هاکسلی، گرگوری بیتسون، برتراند راسل، استافورد بیر و غیره. سرگرد زیرو، رهبر میهن‌پرستان هم، به بریتانیایی‌بودنش بسیار می‌نازید. متولد اکستر در انگلستان و عضو سابق SAS بود و گرچه در زمان متال گیر سالید ۳ در آمریکا زندگی می‌کند اما هنوز هم به سبک اتنی‌ها صحبت می‌کند [Eton اشاره به دانشگاه اتن در انگلستان دارد که یکی از برجسته‌ترین و بزرگ‌ترین مراکز آموزشی کشور است].

۲۷. رایدن بعدها خودش هم فداکار و شهید آرمان جلوگیری از پادآرمان‌شهر سایبرنتیکی می‌شود. او آگاهانه تصمیم می‌گیرد اعضای بیولوژیکی‌اش با اعضای سایبورگی‌ و سایبرنتیکی عوض شود تا بتواند با قدرت بیشتری به «اقتصاد جنگی همیشگی سایبرنتیکی» حمله کند. بعدازاین دیگر «راه بازگشت» برای رایدن وجود ندارد. برای رایدنی که در پایان متال گیر سالید ۲ دنبال «هویت» خودش رفت این پایان هوشیار و سنجیده‌ای بود. رایدن نتوانست هویت خودش را پیدا کند بلکه آخرین رگه‌های انسانی هم که در وجودش باقی مانده بود را فدا کرد تا برای هدفی والاتر خود را فدا کند. ولی شاید نیازی به گفتن نیست که مبارزه با دشمنی که تکنولوژی پیشرفته دارد جز این نیست که خود شخص هم از همان تکنولوژی‌ پیشرفته استفاده کند.

صفحه‌ی اصلی بازی دیجی‌کالا مگ | اخبار بازی، تریلرهای بازی، گیم‌پلی، بررسی بازی، راهنمای خرید کنسول بازی


کنسول بازی سونی مدل PlayStation 5 ظرفیت 825 گیگابایت ریجن 1200 آسیا



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

یک دیدگاه
  1. سپهر

    نفس گیر بود!

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما
X