چرا فیلم خاطرات قتل را باید پس از اعتراف قاتل واقعی دوباره تماشا کنید؟

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۶ دقیقه
فیلم خاطرات قتل

هر فیلم جنایی شبیه به «خاطرات قتل» (Memories of Murder) که هنگام ساخت از یک معمای حل‌نشده اقتباس شده‌ باشد نهایتا با یک سؤال اساسی مواجه خواهد شد که آیا فیلم کشش کامل خود را حتی پس از حل‌شدن پرونده در عالم واقعیت، حفظ خواهد کرد؟

برای مثال آیا «زودیاک» (Zodiac) می‌تواند همان‌قدر مرموز و گیرا باقی بماند اگر مخاطب قادر باشد با یک جست‌وجو در گوگل به هویت واقعی قاتل پی ببرد و بداند این پرونده در واقعیت رمزگشایی شده؟ یا بخشی از جذابیت فیلمی همچون زودیاک یا خاطرات قتل در ارتباط با حل‌نشده باقی‌ماندن این پرونده‌ها هنگام اکرانشان بوده است؟

به هر حال این سؤال را می‌توان درباره‌ی بسیاری از فیلم‌های برگرفته از واقعیت پرسید اما شاید بهترین نمونه برای بررسی این پرسش فیلم بونگ جون-هو باشد؛ خاطرات قتل از پرونده‌ای اقتباس شده که در سال‌های اخیر بالاخره پس از مدت‌ها رمزگشایی شد و حال در پرتوی اطلاعات جدیدی که از این پرونده به دست آمده می‌توان نگاه جدیدی به فیلم افکند.

خاطرات قتل نه مو به مو طبق واقعیت اما از نظر تاریخی اثری بود که کاملا بر اساس یک پرونده قتل‌های زنجیره‌ای در مناطق روستایی شهر هواسئونگ کشور کره‌جنوبی ساخته شد. این قتل‌ها بین سال‌های ۱۹۸۶ تا ۱۹۹۱ رخ دادند و فیلم بونگ سال ۲۰۰۳ اکران شد تا پس از ۱۲ سال دوباره به بدنام‌ترین و پرحاشیه‌ترین پرونده قتل‌های زنجیره‌ای کره جنوبی بپردازد.

قتل‌های محلی در ساختار فاسد ملی

فیلم خاطرات قتل

در پاییز ۱۹۸۶ میلادی جسد زنی در مزرعه‌ای خارج از شهر هواسئونگ کشف می‌شود. پارک دوو (با بازی سونگ کانگ هو) کاراگاه محلی به همراه تیم ضعیف و بدون ‌مهارتی که دارد مسؤول رسیدگی به این پرونده می‌شود تا زمانی که کارآگاه جوان و کاربلدی به نام سئو تائون (با بازی کیم سانگ کیونگ) از سئول برای کشف واقعیت به کمک پارک می‌آید.

در حالی که پارک دوو ضرب و شتم بازداشتی‌ها و اعمال فشار برای رسیدن به نتایج ساده و زودهنگام را ترجیح می‌دهد، سئو تائون کارآگاه عمل‌گراتری است که از شیوه‌های هوشمندانه بهره ‌می‌گیرد. پویایی رابطه دو کارآگاه، شروع این رابطه و تغییرش که به نزدیک‌شدن آن‌ها به یکدیگر و البته ادغام شیوه‌هایشان منجر می‌شود داستان را پیش می‌برد.

فیلم به وضوح اشاراتی هم به شرایط سیاسی به سرعت در حال تغییر کره جنوبی در اواخر دهه ۱۹۸۰ دارد؛ دورانی که کشور از فضای دیکتاتوری جدا می‌شد و شرایط دموکراتیک‌تری را تجربه می‌کرد. می‌شود ادعا کرد که فیلم شرایط تاریخی سابق خود را در شیوه‌های پرخشونت پلیس محلی نشان می‌دهد و ابهامات شیوه‌های نوی ساختار دموکراتیک خود را در روش‌های کمتر خشن پایانی فیلم نمایان می‌کند.

آغاز فیلم دورانی را نشان می‌دهد که در کشور کره حکومتی خودکامه دارای قدرت است و تنها انتخاب سیستم اداره‌کننده کشور حفظ کنترل رو به افولش بر شهروندان است؛ در این سیستم ناکارآمد، پلیس ملی بی‌کفایت کشور عمده نیروهای خود را صرف سرکوب قیام دانشجویی علیه رژیم سرکوبگر چون دو هوان کرده و همین وضعیت در کنار ناتوانی نسبی پلیس محلی باعث شده پلیس در پیداکردن قاتل ناتوان باشد.

فیلم که برگرفته از واقعیت است در نهایت قضاوت قاطعانه‌ای درباره قاتل واقعی ندارد و نشان می‌دهد پلیس در عمل قادر به یافتن قاتل نیست. اما در پایان خاطرات قتل به زمان حال باز می‌گردیم. پلیس اصلی که فیلم با فعالیت‌های او آغاز شده بود را می‌بینیم که به‌عنوان یک فروشنده فعالیت می‌کند. در صحنه پایانی که دقیقا شباهت بسیاری به صحنه ابتدایی فیلم دارد پلیس سابق میان‌سال پس از سال‌ها به صحنه جرم بازمی‌گردد و دوباره نظری به محل کشف اولین‌ جنازه می‌افکند؛ او در گفت‌وگو با یک کودک می‌شنود که مرد دیگری هم قبلا دقیقا همین‌جا را دید می‌زده است. البته نمی‌دانیم این اتفاق کی افتاده، دقایقی پیش یا ماه‌ها پیش؟

فیلم با یک نمای نزدیک از صورت کارآگاه سابق به پایان می‌رسد در حالی که رو به دوربین به مخاطب خیره شده، با اشاره‌ای به این موضوع که قاتل هنوز آزاد است و می‌تواند خود یکی از مخاطبان فیلم باشد.

اعتراف قاتل واقعی

خاطرات قتل

حال که می‌دانیم در سال ۲۰۱۹ مردی به نام لی چون جائه به هر ۹ قتلی که در فیلم شاهد آن‌ها بوده‌ایم (به اضافه شش قتل دیگر) اعتراف کرده است می‌توانیم به بعضی نکات فیلم دوباره توجه کنیم.

لی چون جائه در اظهارات خود گفته است که فکر نمی‌کردم جنایت‌ها تا ابد پنهان بمانند. هنوز متوجه نمی‌شوم چرا هیچ‌کس به من مشکوک نبود، جنایت‌ها اطراف من اتفاق می‌افتاد و من هم تلاش زیادی به خرج نمی‌دادم تا چیزی را پنهان کنم برای همین خیال می‌کردم به‌سادگی گیر می‌افتم. صدها نیروی پلیس آن دور و بر بودند. همیشه با کارآگاه‌ها مواجه می‌شدم اما همیشه سؤالاتشان درباره اطرافیانم بود.

لی حتی به این نکته هم اشاره کرده که هنگام اوج دوران قتل‌ها وقتی توسط پلیس بازجویی شده ساعت یکی از مقتولین را به دست داشته اما تنها سؤالی که پلیس از او پرسیده این بوده که چرا کارت شناسایی ندارد و سپس رهایش کرده‌اند.

جالب است که این نکات تا حد زیادی با فضاسازی کلی کارگردان تطابق دارد. در واقع غفلت پلیس، بازجویی افراد بی‌ربط و بی‌توجهی به بدیهیاتی که اطراف مقتولین در جریان بوده درون یک سیستم ناکارآمد پلیسی از دست‌مایه‌های مرکزی فیلم است و به‌خوبی در اعترافات قاتل واقعی هم به چشم می‌خورند.

پارک دوو، کارآگاه مسؤول پرونده، اتهامات را به‌سادگی گردن یک پسر معلول می‌اندازد، در فرایند اعتراف‌گیری اجباری از او سو استفاده می‌کند، ناخواسته باعث از بین رفتن مدارک صحنه جنایت می‌شود، یکی از باهوش‌ترین پلیس‌های این پرونده را بابت زن‌بودنش نادیده می‌گیرد و قدم به قدم خرابی پشت خرابی به بار می‌آورد.

با این اوصاف می‌توانیم بگوییم وقتی در یکی از صحنه‌های ابتدایی فیلم، کارآگاه توسط یکی از بچه‌های محلی مسخره می‌شود آن مسخرگی قابل تعمیم است به بیهودگی خنده‌دار مبارزه با جرم در آن کشور در آن دوره با آن ساختار سیاسی.

در عین حال با روشن شدن بیگناهی تک‌تک آن شخصیت‌های منفی که احتمالا با دیدن فیلم لحظاتی حس کردیم ممکن است قاتل باشند، بیشتر درک می‌کنیم کارگردان چقدر هوشمندانه تک‌تک این متهمین را به نوعی در جایگاه قربانی قرار داده و باعث شده در عین آنکه نسبت به آن‌ها احساس منفی داریم تا حدودی دلسوزی را هم حس کنیم و نسبت به گناهکاری‌اشان مطمئن نباشیم.

در این میان گرچه نیروهای پلیس دست به رفتارهای خشونت‌آمیز و نپخته می‌زنند اما نگاه فیلم به آنان هم یکسره منفی نیست بلکه می‌توان نوعی دلسوزی را نسبت به آن‎‌ها هم حس کرد. در نهایت خاطرات قتل قصد ندارد چند پلیس را متهم اصلی وضعیت نابه‌سامان آن دوران معرفی کند؛ مسأله به فراسوی افراد اشاره دارد و ساختارهای معیوب را هدف گرفته است.

تفسیر دوباره‌ی صحنه‌ی پایانی

سونگ کانگ هو -

با پیداشدن قاتل واقعی آن نگاه پایان فیلم را هم می‌توانیم به شیوه‌های جدیدی تحلیل و تفسیر کنیم. حال که کره جنوبی از این جنایت و همه حواشی‌اش عبور کرده می‌توان آن نگاه را پلی در نظر گرفت میان کره جنوبی معاصر و دوران وحشت و خشونت. در واقع حتی هنگام ساخت فیلم هم این موضوع برای کارگردان جالب توجه بود که یافتن مکان‌های فیلم‌برداری یادآور آن دوران چقدر دشوار است؛ او دلیل این دشواری را تغییرات اساسی و از بین رفتن نمادها و زیبایی‌شناسی آن دوران می‌داند.

جالب است که قاتل در دادگاه گفته بود پس از دیدن فیلم حس به‌خصوصی نداشته و فقط به آن در حد یک فیلم توجه کرده است. شاید این حس لی چون جائه چندان هم غلط نباشد چرا که فیلم در واقع درباره قاتل یا نفس جنایت نیست بلکه به گفته بونگ جون-هو توجه او به این قتل‌های زنجیره‌ای بیشتر از این زاویه بوده که قتل‌ها نوعی بیماری ملی را در بدنه سیاست کره جنوبی بازتاب می‌داده است.

دیوید ارلیچ نویسنده وبسایت ایندی‌وایر نگاه ما به صحنه پایانی فیلم در سال ۲۰۲۱ و در شرایطی که می‌دانیم قاتل دستگیر شده را کاملا متفاوت از قبل ارزیابی می‌کند. به باور این نویسنده حال دیگر نمی‌توان نگاه کارآگاه سابق را نگاهی در جست‌وجوی قاتلی دانست که ممکن است خود یکی از مخاطبان فیلم باشد بلکه انگار آن نگاه ملتمسانه می‌‌خواهد آن درماندگی را که باعث شد شغل سابقش را تغییر دهد درک کنیم.

خاطرات قتل از آن فیلم‌هایی است که حتی پس از افشاشدن کامل جزؤیات پرونده واقعی، حرف‌های بسیاری برای گفتن دارد. شاید از این زاویه بتوان ادعا کرد با فیلم خاصی روبه‌رو می‌شویم که نه تنها پس از افشای هویت قاتل چیزی از کیفیت سابقش کم نشده بلکه روشن شدن واقعیت به ارزش‌های فیلم نکات بسیاری هم افزوده است.

شاید حتی بتوانیم این نوشته را با چنین توصیه‌ای به مخاطبان پایان دهیم؛ بد نیست خاطرات قتل را پس از اعتراف قاتل واقعی دوباره تماشا کنید.



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما
X