۱۰ فیلم که ایدههای شاهکارشان را در فیلمنامه هدر دادند
فیلمساز بریتانیایی بزرگ دیوید لین (کارگردان فیلمهایی چون «لورنس عربستان» و «دکتر ژیواگو») یکبار گفته بود: «من قبل و بیش از هر چیزی به داستان و به کاراکترها علاقمندم.» به دلیل اینکه داستان موتور محرکهی فیلمنامه است و در نتیجه برای فیلم هم چنین کارکردی دارد. تفاوت بزرگی میان داستان و فیلمنامه وجود دارد. فیلمنامه مجموعهای از اتفاقات نوشته شده است که قرار است فیلمبرداری شود و به صورت بصری روی پرده به نمایش درآید در حالی که داستان یکی از اجزای تشکیلدهندهی فیلمنامه است. همین شاید نشان بدهد چرا برخی فیلمها ایدههای شاهکاری دارند اما فیلمنامههایشان چندان خوب از کار درنیامدهاند.
سادهترش را بخواهیم بگوییم داستان چیزی که باید گفته شود اما فیلمنامه میگوید که آن چیزها چهطور به صورت بصری باید روایت شوند.
در نتیجه وظیفهی فیلمنامهنویس است که بهترین راه برای تعریف کردن داستان را به روشی متقاعدکننده و قابل درک پیدا کند. چون داستان میتواند چیزهای گوناگونی از رمان گرفته تا فیلم، داستان کوتاه یا حتی یک آهنگ باشد. اما تنها هدف فیلمنامه این است که از رویش فیلمبرداری شده و درک شود. این درک از استفاده از کلیهی جوانب داستان و انتخاب سری اتفاقات، همان پلات یا طرح فیلم که چهطور این داستان باید از نقطهی الف به ی برسد، میآید.
نمونههای زیادی از داستانهای خیلی ساده و گاهی حتی خام وجود دارد که به نحوی خارقالعاده در فیلمنامه به نمایش درآمدهاند. به دلیل اینکه فیلمنامه ستون فقرات فیلم است که میتواند فیلم را نگهدارد و عیبهایش را بپوشاند و کاراکترهایش را عمیق کند و داستانش را ثابت کند. اما در موقعیتی مشابه فیلمهای زیادی هم هستند که داستان فوقالعادهای درونشان دارند اما خیلی سطحی و ضعیف فیلمنامهشان نوشته شده و درنتیجه حاصل کار هم چندان قوی نبوده است.
این فهرستی از ده فیلم با داستانهای فوقالعاده در سالهای اخیر است که نتوانستهاند از داستانهایشان بهره ببرند و در نهایت فیلمنامهها و فیلمهای متوسطی از آنها درآمده است. در جهانی موازی این داستانها با یک فیلمنامهی خوب میتوانستند تبدیل به شاهکارهای سینمایی شوند. همانطور که ویلیام وایلر، کارگردان بزرگ زمانی گفته بود: «ساختن فیلم خوب ۸۰ درصد به فیلمنامه بستگی دارد و ۲۰ درصد دیگر هم به اینکه بازیگران خوبی داشته باشید.»
۱. پاکسازی (The Purge)
- کارگردان: جیمز دیموناکو
- بازیگران: ایتان هاوک، لنا هدی
- امتیاز متاکریتیک: ۴۱ از ۱۰۰
- محصول: ۲۰۱۳
اول از همه باید بگوییم که «پاکسازی» فیلم بدی نیست. داستانش به اندازهی کافی محکم بوده که علیرغم همهی کلیشههای فیلم این احساس را به مخاطب میدهد که چیز بهتری هم درون آن پنهان شده است. اگر هر سال یک شب بتوانید هر جرمی که میخواهید مرتکب شوید بدون اینکه با عواقبش روبهرو شوید یا مجازاتتان کنند، چه کار میکردید؟
چنین فیلم تمثیلی ضدآرمانشهری کم داریم و داستانش از فیلم پشتیبانی میکند تا یکی از آن فیلمهایی شود که بنیان طبیعت انسانی را زیر سوال ببرد و تم خوبی و بدی، فرشته و شیطان را به تصویر میکشد. یکی از آن داستانهایی است که با آنارشی و تنش سیاسی درست و پنجه نرم میکند و این شانس را دارد که ریشههای شیطانی درون آدمها را به روشی پیچیده و فلسفی کشف کند.
«پاکسازی» را به عنوان یک فیلم ترسناک میشناسند و فیلم استحقاق این لقب را دارد و به آنچه که وعدهاش را میدهد، میرسد. روشن است که هدف فیلم «پاکسازی» ساختن یک فرنچایز است که روی محور ژانر اکشن و ترسناک متمرکز است و هدفش چیزی فراتر از این نیست. البته این ماجرا فیلم را تبدیل به یک فرنچایز بد نمیکند اما در عین حال فیلم یک جنبهی فوقالعادهی تلف شده دارد که تبدیل به برداشتی محدود و کوتهفکرانه شده است. چون «پاکسازی» میتوانست تبدیل به یک سری فیلم فوقالعاده شود که دربارهی آشوب و آنارشی و عمق طبیعت انسان باشد.
در جهانی دیگر «پاکسازی» یکی از بهترین فیلمهای ضدآرمانشهری که با ایدههای جسورانه چالش میکند و سوالات زیادی مطرح میکند که طبیعت بشر چیست و بدون قانون و مقررات چه بر سرش خواهد آمد؟ یک تریلر تماشای واقعبینانه شبیه «بلید رانر» یا سهگانهی «شوالیهی تاریکی» و کارهای جورج اورول، آلدوس هاکسلی و فیلیپ کی.دیک.
۲. هتل آرتمیس (Hotel Artemis)
- کارگردان: درو پیرس
- بازیگران: جودی فاستر، سوفیا بوتلا
- امتیاز متاکریتیک: ۵۸ از ۱۰۰
- محصول: ۲۰۱۸
یک هتل مخفی برای مجرمان و جنایتکاران در لسآنجلس زمان آینده. جایی که مجرمان به صورت ناشناس در آن از دست دیگران مخفی میشوند و اگر به درمان نیاز داشته باشند بدون سوال و جواب مراقبتهای پزشکی دریافت میکنند. چه کسی ممکن است دیدن چنین قصهی جذابی را رد کند؟
این مدل از داستانها همیشه مورد علاقهی تماشاگران بوده است اما «هتل آرتمیس» فیلم کاملی به نظر نمیرسد. این احساس را به مخاطبش میدهد که انگار دنبالهای از یک فیلم است و خودش فیلم مجزایی نیست. ابعاد این ایدهی هتلی برای مجرمان بزرگ و اریجینال است. همین اریجینال بودنش پر از پتانسیل است با پسزمینهای از یک لسآنجلس سایبرپانکی (سایبرپانک زیر ژانری از فیلمهای علمی-تخیلی است که در آیندهی ضدآرمانشهری میگذرد و ترکیبی از تکنولوژی پیشرفته ولی زندگی سطح پایین است). فیلمی که همهی عناصر آیندهگرایی و خشونت را میتواند داشته باشد.
«هتل آرتمیس» هنوز هم فیلم سرگرمکنندهای است با ایدهی اریجینال و جسورانه اما فقط در صحنههای اکشن به بار نشسته است و احتمالا هیچ نکتهی خاص دیگری در آن نمیتوانید پیدا کنید. فیلم صحنهآرایی فوقالعادهای دارد اما کاراکترهایش خام هستند و پیرنگ فیلمنامه خیلی ضعیف نوشته شده است. تقریبا همهی بازیهای به جز اجرای جودی فاستر متوسطاند و درواقع جودی فاستر است که فیلم را سرپا نگه میدارد.
«هتل آرتمیس» باید یک فیلم سایبرپانکی با پوشش اکشن و خشونت پر از خون با کاراکترهای قابل باور از کار درمیآمد اما در حال حاضر فقط یک سری صحنهی اکشن البته مبهوتکننده اما بیبهانه دارد که فقط بخش کوچکی از جذابیتی را که فیلم باید به آن دست پیدا میکرد، تامین میکند.
۳. برج (High Rise)
- کارگردان: بن ویتلی
- بازیگران: تام هیدلستون، جرمی آیرونز، سینا میلر
- امتیاز متاکریتیک: ۶۵ از ۱۰۰
- محصول: ۲۰۱۵
«برج» از عناصر زیادی تشکیل شده که میتوانست فیلم را تبدیل به یک اثر شاهکار کند. این فیلمی است دربارهی بازی در نقش خدا، قدرت، خلاقیت، پارانویا و دیوانگی با المانهایی از سینمای اورسن ولز، ضدآرمانشهر و ایدههای اجتماعی-اقتصادی.
بازیهای فیلم زیبا و تفکر برانگیز است اما سطحی به نظر میرسد. نکات مبهم زیادی دارد که سعی شده توسط صحنهآرایی جادویی زیبا و یکجور دیوانگی عمومی پنهان شوند. فیلم در دههی هفتاد ساختگی اتفاق میافتد. ساختمانی که در آن همهی نیازها و تمایلات مردم برآورده میشود و به این ترتیب ارتباط آنها را با جهان بیرون قطع میکند تا اینکه شکست این زیربنا آغاز میشود و تنش بین ساکنانش رشد میکند و تبدیل به هرج و مرج و دیوانگی میشود.
داستان هیجانانگیز و قدرتمند به نظر میرسد با همهی تمهایی که در یک آرمانشهر (اتوپیا) میبینیم و ایدههایی که دربارهی طبقات اجتماعی دارد.
«برج» فیلم بدی نیست. به جایگاهی در دیوانگی و اتفاقات بصری میرسد که آن را تبدیل به فیلم منسجمی با ایدههای واقعا جسورانه میکند. گروه بازیگران ماهر آن اجراهای فوقالعادهای از خودشان ارائه میدهند. زیباییشناسی عمومی فیلم هم دستاوردی است که بن ویتلی به آن رسیده. اما «برج» از همان ابتدا وعدهی یک فیلم علمی-تخیلی آرناشیستی جسورانه را میدهد، پتانسیلهایش را بالا میبرد و به لحاظ بصری جلوهی مسحورکنندهای از خودش به نمایش میگذارد. با این حال فیلم در رسیدن به هر گونه تشخص روایی شکست میخورد و فقط دو ساعت سکانسهای مسحورکننده، سبک، موسیقی و بازیهای فوقالعاده بدون روایت مرکزی را تماشا میکنیم.
۴. دفتر مرگ (Death Note)
- کارگردان: آدام وینگارد
- بازیگران:نات ولف، مارگارت کالی
- امتیاز متاکریتیک: ۴۳ از ۱۰۰
- محصول: ۲۰۱۷
احتمالش زیاد است که سازندگان فیلم «دفتر مرگ» که بازسازی فیلمی به همین نام است که چند سال پیشتر از آن تولید شده بود متوجه امتیاز و ویژگی اصلی انیمیشن به شدت محبوب نشده باشند. داستان حول و حوش پسری است که با خدای اسطورهای مرگ ملاقات میکند. خدا به او دفترچهای میدهد که پسرک اسم هر شخصی را در آن بنویسد، شخص از دنیا میرود.
داستان، که شامل تمهای قدرتمند و جسورانهای مثل بازی با خدایان اسطورهای، ارادهی آزاد و مفهوم نیکی و شر است، کاملا ویژگیهای برجستهاش را در بازسازی آمریکایی از دست داده و داستان را از همهی ایدههای فلسفیاش جدا کرده است و حتی برخی از عناصر سرگرمکنندهی آن را هم دور ریخته است. فیلم حتی در تعریف کردن این داستان مسحورکننده هم شکست میخورد.
اولین و بنیادیترین اصل برای ساختن یک اکشن-فانتزی این است که آن را سرگرم کننده بسازید و با تمام کلیشههای ممکن پرش کنید. در نتیجه میشود گفت فیلم «دفتر مرگ» چرند است، فیلمنامهاش ضعیف نوشته شده و همهی نکات مهم داستان اصلی را دور ریخته و آن را به عنوان یک فیلم سطحی بدون عمق آزاردهنده به تماشاگرش ارائه میدهد که حتی نمیتواند نقاط ضعفش را با دستاوردهای فنیاش بپوشاند.
فهم بد سازندگان فیلم به اضافهی استفادهی ضعیف از موسیقی و بازیهای میانمایه را هم به این ماجرا اضافه کنید. «دفتر مرگ» فقط با هدف سود مالی از روی یکی از محبوبترین داستانها ساخته شد اما این داستان استحقاق چیزی بیشتر از این فیلم را داشت. استحقاق سرنوشتی بهتر از برداشتی که آن را از روح اصلیاش جدا کرد و فرم یک بازسازی آمریکایی به آن داد. اتفاقی که هرگز نباید میافتاد.
۵. مشاور (The Counselor)
- کارگردان: ریدلی اسکات
- بازیگران: برد پیت، مایکل فاسبندر، پنهلوپه کروز، خاویر باردم، کامرون دیاز
- امتیاز متاکریتیک: ۴۸ از ۱۰۰
- محصول: ۲۰۱۳
پروژهی ریدلی اسکات با نویسندهی بزرگ آمریکایی، کورمک مککارتی (نویسندهی داستانهایی مانند «جایی برای پیرمردها نیست» و «جاده» که از روی آنها اقتباس سینمایی هم شده) با تعداد زیادی از ستارگان تراز اول هالیوود ساخته شد. فیلم داستان مایکل فاسبندر را به عنوان یک وکیل دنبال میکند که خودش را وسط جنگ مواد مخدر میبیند. علیرغم تعلیقی که موقع خواندن خلاصهی داستان فیلم وجود دارد، فیلم از گروه بازیگران ماهر بینالمللی یا بودجهی زیادش استفاده نمیکند. در حقیقت اشارهای به داستان اصلی در باب فساد، دستهای آلوده، کارتلهای مواد مخدر، دستکاری قانون، مافیای سیاسی، اروتیسم و ماکیاولیسم نمیشود.
فیلم هیچکدام از این عناصر تعلیق برانگیز را نه نشان میدهد و نه در آنها عمیق میشود. در واقع فیلم حتی از کمبود پیرنگ درست و حسابی رنج میبرد که باید محرک کاراکترها برای پیشروی باشد و انگیزههایشان را به ما نشان دهد. فیلم دائم از مسیر خودش دور میشود که درنهایت باعث میشود تماس تماشاگر با آن قطع شود و علاقهاش را به هر آنچه روی پرده اتفاق میافتد از دست بدهد.
«مشاور» فیلمی است که به خاطر جلوههای بصری و حال و هوایش خوب به نظر میرسد اما ضعیف نوشته شده و پر از دیالوگهای غیرضروری است و طرح فیلمنامهاش هم زمخت و خامدستانه است.
فیلم این احساس را به شما میدهد که انگار از زاویهی اشتباهی روایت میشود. چون اینجا داستان خوبی داریم که پر از عناصر هیجانانگیز است اما در فیلم آنها را نمیبینیم. زمختی فیلم نتیجهی جنگ میان برداشت سینمایی اسکات و برداشت ادبی مککارتی است که باعث میشود فیلم خیلی گیجکننده و سردرگم به پایان برسد.
«مشاور» میتوانست یک تریلر تعلیقبرانگیز بزرگ باشد با بازیگران بااستعدادش و حال و هوای فوقالعاده و فیلمبرداری زیبایی که دارد. تنها مشکل اینجاست که آن فیلمی که باید از کار درنیامده است.
۶. مسافران (Passengers)
- کارگردان: مورتن تیلدام
- بازیگران: جنیفر لارنس، کریس پرت
- امتیاز متاکریتیک: ۴۱ از ۱۰۰
- محصول: ۲۰۱۶
فیلم «مسافران» (محصول ۲۰۱۶) یکی از فیلمهایی است که میتوانست یک مطالعهی عالی و کشف و شهود دربارهی تنهایی و عشق باشد. داستان فیلم دربارهی جیم پرستون است که در یک سفینه به یک سیارهی دوردست سفر میکند و هزاران نفر از مردم را قرار است جا به جا کند. او با اتاقهای خواب سفینه مشکل دارد و همین باعث میشود تا قبل از رسیدن به مقصد ۹۰ سال بیدار بماند. این داستان شگفتانگیز با همهی پتانسیلی که در خودش داشته به یک قصهی رمانتیک خام تنزل پیدا کرده. فیلمنامهای که در آن عناصر علمی-تخیلی هدفشان خلق اتمسفر بصری مبهوتکننده برای رابطهی غیرواقعی میان دو کاراکتر است.
«مسافران» فیلم بدی نیست. طراحی صحنه و میزانسنهای زیبایی دارد با موسیقی هوسانگیز و جو و اتمسفر هم میسازد اما فیلم روی این لبه بود که تبدیل به اثری بزرگ شود. فیلمی که بتواند دنبالهای بر «سولاریس» تارکوفسکی باشد. فیلمنامه و روشی که آنها برای گفتن قصه برگزیدهاند از آن حال و هوای پر از پتانسیل داستان پشتیبانی نمیکند. کاراکترها به شدت تصنعی هستند و دیالوگهایشان آنقدر کودکانه است که فقط نوجوانان را میتواند قانع و راضی کند.
فیلم همهی آن المانها و ابزارهایی را که برای کشف سوژههایی مثل روح انسان، جاودانگی، عشق و اگزیستانسیالیسم لازم است در اختیار داشت. میتوانستند از جلوههای ویژهی کامپیوتری زیبا و ماهرانه و بودجهی عظیمشان هم استفاده کنند اما انتخابشان این بود که راه دیگری بروند و پتانسیل داستان اصلی را نادیده بگیرند و آن را به یک عشق مصنوعی تقلیل بدهند. آنها شانس ساختن یک شاهکار مدرن را از دست دادند.
۷. اره چرخی مخملی (Velvet Buzzsaw)
- کارگردان: دن گیلروی
- بازیگران: جیک جیلنهال، رنه روسو
- امتیاز متاکریتیک: ۶۱ از۱۰۰
- محصول: ۲۰۱۹
فیلمی از کارگردان «شبگرد» که تعدادی از بهترین بازیگران حال حاضر هالیوود از جمله جیک جیلنهال و جان مالکوویچ و رنه روسو در آن حضور دارند. فیلم یک داستان ترسناک را تعریف میکند. چیزی شبیه به «هدف نهایی» که در دنیای مدرن در لسآنجلس رخ میدهد. با طراحی صحنهی هنری راضیکننده و داستانی که خودش حول و حوش هنر مدرن و ارزش آن میگردد.
فیلم عناصر وحشت، زیباییشناسی و انتقام را دارد و بازیگرانش از بهترینها هستند. شبکهی نتفلیکس و گروه فنی خارقالعادهای هم پشت آن قرار دارند. اما با وجود همهی اینها تدوین فیلم ضعیف است، فیلمنامهاش بد نوشته شده و از موسیقی مناسبی برای ارتقا دادن صحنهها و دیالوگها استفاده نشده است. فیلم بیشتر شبیه یک موزیک ویدیو یا یک بیمووی است.
داستان نفسگیر است اما برداشتی که از آن روی پرده ارائه میشود تصنعی است. فیلم چیزی از خودش ندارد و در نهایت خستهکننده و کسلکننده به پایان میرسد. مالکوویچ تقریبا در هر نمایی از فیلم حضور دارد و باعث میشود تماشاگر از خودش بپرسد که اصلا او در فیلم چه کار میکند؟!
بقیه نقشآفرینیها هم میانمایه است چون چیز زیادی در فیلمنامه وجود نداشته که با آن کار کنند.
درست است که فیلم مشکلات زیادی دارد اما به همان اندازه پتانسیلهای زیادی هم داشته. داستان ارواح تعلیق برانگیز و حال و هوای هنرمندانهی آن خوب به نظر میرسد. فیلم ناامیدکننده است به خصوص چون از اسامی که پشت آن هستند توقع بیشتری داریم. این فیلم باید تبدیل به یک فیلم وحشت کنایهآمیز سیاه میشد دربارهی هنر و جهان هنر مدرن اما در نهایت هیچ چیزی نشده جز کپی از «هدف نهایی» که عمقی ندارد و به ژانر وحشت هم تعلق ندارد هر چند همچنان از همین یک مورد استفاده میکند.
۸. مردان آثار یادبود (The Monuments Men)
- کارگردان: جورج کلونی
- بازیگران: جورج کلونی، کیت بلانشت
- امتیاز متاکریتیک: ۵۲ از ۱۰۰
- محصول: ۲۰۱۴
«مردان آثار یادبود» یکی از آن داستانهای قهرمانانه است که همیشه توجه و عشق تماشاگران را به خودش جلب میکند. با گروهی از بازیگران ماهر که برخی از آنها جزو درخشانترین بازیگرانی هستند که این روزها کار میکنند. مت دیمون، کیت بلانشت، بیل موری، جان گودمن و بازیگر فرانسوی برندهی جایزهی اسکار ژان دوژوردان و جورج کلونی که فیملنامهی فیلم را نوشته و آن را کارگردانی هم کرده است.
داستان که برمبنای اتفاقات واقعی است، گروهی از متفقین را در میانهی جنگ جهانی دوم به تصویر میکشد که وظیفهشان پیدا کردن و حفظ آثار تاریخی و بناهاست قبل از اینکه نازیها آنها را بدزدند یا نابودشان کنند. این مدل قصهها که اهمیت بالای هنر و اشیایی که به لحاظ فرهنگی مهم هستند را مشخص میکنند از آن قصههایی است که به ندرت شبیهشان را دیدهایم.
نه فقط به این دلیل که با جنبههای مختلف و اهمیت هنر و ارزشش سر و کار دارد بلکه چون داستانی واقعی است که چگونه این مجسمهها در حقیقت چهرههای متعدد تمدنهای مختلف هستند. اهمیت فرهنگ را در مقابل جنگ یادآور میشود.
فیلم در خلق جنگ جهانی دوم که این اتفاقات در بستر آن میافتد کارش را خوب انجام میدهد. بازیها هم قابل قبول هستند. با این حال روایت فیلم لنگ میزند. یک چیزهایی کم دارد و زمانش بیدلیل طولانی است. لحن فیلم سنگین است و علیرغم داستان جالب و فضای زیبایش گاهی اوقات حوصله سربر میشود.
«مردان آثار یادبود» از فقدان جرقههایی رنج میبرد که چشم تماشاگران را گشاد کند. بعضی از کاراکترها خیلی ضعیف نوشته شدهاند که باعث میشوند کل ساختار فیلم ضعیف و تصنعی به نظر برسد. فیلم میتوانست به رغم نقاط ضعفش به خاطر داستان مجذوب کننده و زیبایی اتمسفرش سرگرمکننده باشد اما چنین داستانی استحقاق فیلم رضایتبخشتری را داشت نه فیلمی که شبیه دنبالهای بر «یازده یار اوشن» در بستر جنگ جهانی باشد.
۹. تا شب زنده بمان (Live by Night)
- کارگردان: بن افلک
- بازیگران: بن افلک، ال فانینگ، برندون گلیسون
- امتیاز متاکریتیک: ۴۹ از ۱۰۰
- محصول: ۲۰۱۶
فیلم برمبنای رمانی نوشتهی دنیس لیهان ساخته شده که پیش از این فیلمهای «شاتر آیلند»، «رودخانهی میستیک» و «رفته عزیز رفته» از روی رمانهایش اقتباس شده بودند و کارگردانش هم بن افلک است که در کارنامهاش فیلمهای «آرگو» و «شهر» و «رفته عزیز رفته» به چشم میخورند. داستان در دههی خشمگین ۲۰ مابین اتفاقات مافیایی، ممنوعیت و قاچاق الکل، گنگسترها و نمایندههای فاسد میگذرد. چه چیزی این وسط ممکن است اشتباه پیش رفته باشد؟
فیلم همهی آن المانهایی که میتواند اثری را با داستان و حال و هوایش تبدیل به یک فیلم جنایی آبرومند بکند دارد. «تا شب زنده بمان» یکی از آن فیلمهایی است که داستان نفسگیری دارد که خیلی هم خوب درک شده و بازیهای خوبی دارد و جوری ساخته شده که میشود لقب «خوب» را به آن داد. اما مشکلی در فیلم وجود دارد که خیلی سخت است روی آن انگشت بگذاریم و دربارهاش توضیح بدهیم.
اول از همه اینکه فیلم طولانی به نظر میرسد. احتمالا به خاطر اینکه اتفاقات و کاراکترهای زیادی در فیلم وجود دارند. داستانکهای فرعی زیادی هم دارد. کاراکترها به دلیلی که مشخص نیست چندان همدلی برانگیز نیستند که دنبالشان کنیم. از آن حس صمیمیتی که در فیلمهای گنگستری مشابه وجود دارد برخوردار نیست. آن فیلمهایی که مبنای خودشان را بر ساخت کاراکترهای دوستداشتنی و انتخابهای آنها میگذارند. فیلم سعی دارد از روی آنها تقلید کند اما در نهایت گم میشود.
داستان فیلم غنی و چند لایه است. با المانهای دیدنی جالب زیادی پر شده اما فیلم در چالش با این عناصر بیش از حد آرام است. آن قدرت دیوانگی و انرژی لازم فیلمهای مافیایی را ندارد. بازیهای تاثیرگذار و سبک بصری زیبای آن در نهایت به هدف نمیرسد. «تا شب زنده بمان» فیلم بدی نیست اما انگار کامل نشده. انگار در یک سطحی گیر افتاده است. در حالی که اگر یک پله بالاتر میرفت تبدیل به شاهکار میشد.
۱۰. فوقالعاده شرور، به طرز وحشتناکی شیطانی و پست (Extremely Wicked, Shockingly Evil, and Vile)
- کارگردان: جو برلینگر
- بازیگران: لیلی کالینز، زاک افرون
- امتیاز متاکریتیک: ۵۲ از ۱۰۰
- محصول: ۲۰۱۹
این فیلم متهم است که به تد باندی، یکی از قاتلان سریالی جلال و شکوه بخشیده است. داستان فیلم براساس کتابی است که دوست دختر باندی الیزابت کندال نوشته است. این داستان قاتل بدنام را از نمای نقطهنظر لیز به ما نشان میدهد که باور ندارد تد هیچکدام از اتهاماتی را که به او نسبت میدهند انجام داده باشد. زاک افرون نقش باندی را بازی میکند و این حس را میدهد که انگار باندی داشته نقش افرون را بازی میکرده است!
متاسفانه استفاده از کاریزما و جذابیت افرون برای نمایش کاریزمای باندی به خطا رفته است.
کل این ماجرا که با فیلم جوری رفتار شده که انگار مشغول تماشای «گرگ وال استریت» هستیم در حالی که این قصهی یکی از مشهورترین قاتلان تاریخ است، آزاردهنده به نظر میرسد.
قصد فیلمساز این بوده که تماشاگر را به تد باندی متصل کند و نشان بدهد او همانقدر که بیثبات بوده میتوانسته دوستداشتنی هم باشد. مشکل در این شیوهی نگاه نیست بلکه در خط باریکی است که چهطور یک قاتل سریالی را دوستداشتنی اما خطرناک بسازیم یا او را تبدیل به پرنس چارمینگ کنیم!
فیلم بدی نیست. وقایعش قابل تماشا هستند و خیلی از صحنهها نفس را در سینه حبس میکند. اما آن طبیعت روانپریش و خطرناک کاراکتر اصلی را کم دارد. تدوینش ضعیف و بچگانه است. فیلم حتی تلاش نمیکند به این سوال پاسخ دهد که به لحاظ روانشناختی بین جذابیت اسرارآمیز و مغناطیسم زهرآلود باندی چه رابطهای بوده است.
منبع: Taste of cinema
فیلم The Old Guard 2020 هم جزو همین آثار است.