جنبش MadPride# و تاثیر آن بر اصلاح نگرش جامعه نسبت به بیماری‌های روانی

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۰ دقیقه
جنبش MadPride#

تحقیقات نشان می‌دهد که حدود یک چهارم مردم جهان در طول زندگی خود حداقل با یک بیماری روانی دست و پنجه نرم کرده‌اند، اما بر خلاف سایر گروه‌ها و تشکل‌های فعال در حوزه‌ی سلامت، بیشتر این افراد از مشکلات یکدیگر هیچ اطلاعی ندارند و در نتیجه هیچ ارتباط معناداری بین آن‌ها وجود ندارد.

حالا تصور کنید اگر چنین رویدادی در حوزه‌ی سلامت روان وجود داشت، چه اتفاقاتی مثبتی ممکن بود در دل آن رخ بدهد. یک جشنواره بزرگ در یک پارک، یک راهپیمایی، یک کنسرت، یا حتی یک مراسم شعرخوانی که شرکت‌کنندگان آن را صدها نفر از افراد مبتلا به افسردگی بالینی، اختلال شخصیت مرزی و یا مبتلایان به اسکیزوفرنی تشکیل می‌دادند.

فضایی که هم می‌توانست در جهت‌دهی صحیح به افکار عمومی در حوزه‌ی سلامت روان نقش مفیدی ایفا کند، هم می‌توانست فضایی را برای شرکت‌کنندگانش مهیا کند که بیماری‌های روانی خود را با رویکردی مثبت بپذیرند و بابت آن شرمگین نباشند.

بین سال‌های ۱۹۹۹ و ۲۰۱۲، چنین رویدادی در جهان وجود داشت. این رویداد که جنبش MadPride# نام داشت، جنبشی است که سنگ بنای تمام کمپین‌های مهم سلامت روان را در سطح جهان تا به امروز بنا نهاده است.

در ادامه این مقاله از دیجی‌کالا مگ، به بررسی تاریخچه، اهداف و جهت‌گیری‌های جنبش MadPride# در کشورهای مختلف جهان می‌پردازیم و نقش آن را در اصلاح نگرش اجتماع به بیماری‌های روانی و بهبود وضعیت کلی سلامت روان در سطح جهان بررسی می‌کنیم. با ما همراه باشید.

جامعه با چه نگرشی به بیماران روانی نگاه می‌کند؟

جنبش MadPride#

وقتی به بیماری‌های روانی فکر می‌کنیم، احتمالاً تجربیات، رفتارها و حالات روانی مشخصی را به یاد می‌آوریم که ظاهری ناخوشایند دارند و زندگی فرد را مختل می‌کنند: فردی که افسردگی شدید دارد و تمام علاقه‌ی خود را به زندگی از دست داده است. یا فرد دیگری که به شدت مضطرب است و نمی‌تواند خانه‌ی خود را ترک کند. علاوه‌براین‌ها توهمات شنوایی می‌تواند وحشتناک باشد و فرد را از واقعیات مشترک اجتماع دور می‌کند و پارانویا هم می‌تواند تعاملات اجتماعی را غیرممکن کند.

وقتی این تجارب و حالات را به عنوان بیماری توصیف می‌کنیم، تصدیق می‌کنیم که این مشکلات کاملاً در کنترل فرد نیست و او نمی‌تواند که به گونه‌ای دیگر عمل کند. وقتی که فردی به لحاظ روانی بیمار است، واقعاً نمی‌تواند وضعیت روحی و عاطفی خودش را تغییر بدهد. به همین دلیل است که اختلالات و بیماری‌های روانی اغلب فرد را از محکومیت‌های قضایی مبرا می‌کند و در برخی موارد حتی باعث همدردی دیگران با او می‌شود.

دیدگاه‌های فوق به بیماری‌های روانی ممکن است کاملاً عادی و نرمال به نظر برسد، اما در واقع فعالان حوزه‌ی سلامت روان با این رویکردها تا حدود زیادی مخالف‌اند و آن‌ها را به چالش می‌کشند.

اگرچه بیماری‌های روانی اغلب با درد و رنج همراه است، اما این مسأله همیشه برای فرد بد نیست. در واقع خوب یا بد بودن این تجربه بستگی به این دارد که شخص چگونه این‌گونه تجربیاتش را تفسیر کند. به عنوان مثال، در برخی فرهنگ‌های کهن، افسردگی به عنوان راهی برای استعلای معنوی شناخته می‌شود. برخی از فعالان حوزه‌ی سلامت روان نیز، توهمات شنیداری را راهی برای ارتباط و درک کامل‌تر ناخودآگاه خود می‌دانند یا اینکه معتقدند حالات شیدایی (در اختلال دوقطبی) می‌تواند منجر به بروز خلاقیت هنری شود.

جنبش MadPride# اما از این چالش‌های فرهنگی هم فراتر می‌رود و مفهوم بیماری روانی را به کل رد می‌کند، مفهومی که دلالت بر یک اختلال یا ناکارآمدی ذهنی دارد. به جای آن، کنشگران این جنبش سعی دارند اصطلاح «دیوانه» دوباره در بافت زبانی اجتماع زنده کنند، ولی تداعی‌های معنایی منفی آن را حذف کنند و پدیده‌های متنوع جنون‌آمیز را به عنوان یک منبع جدید هویت و فرهنگ معرفی می‌کنند. کنشگران جنبش MadPride# استدلال می‌کنند که مفهوم بیماری روانی تبعیض‌آمیز است و جامعه را از درک کامل مفهوم «دیوانگی» باز می‌دارد.

مفهوم بیماری روانی در طول تاریخ

مفهوم بیماری روانی در طول تاریخ

در حقیقت این اولین بار نیست که مردم مفهوم بیماری روانی را به چالش می‌کشند. در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، روان‌پزشکان دیگری نیز به این مفهوم از جهات مختلف حمله کردند، توماس ساسز مفهوم بیماری روانی را افسانه‌ای پوچ خواند که ظلم ناشی از عدم همراهی با نرم اجتماع را مشروعیت می‌بخشد و دکتر «آر.دی لینگ» نیز مفهوم بیماری روانی را به عنوان تصوری مضر توصیف کرد که مانع از درک صحیح معنا و پتانسیل واقعی جنون می‌شود.

جنبش MadPride# از دو جهت با این‌گونه رویکردها متفاوت است: این چالش عمدتاً از جانب افرادی است که خودشان از خدمات بهداشت روانی استفاده می‌کنند (در مقایسه با پزشکان و دانشگاهیان)، و اینکه این جنبش صرفاً یک مبحث نظری در مورد مرزهای مفهوم بیماری‌های روانی نیست، بلکه یک کارزار فرهنگی است و چالش سیاسی برای اصلاح دیدگاه اجتماع به مفهوم «دیوانگی» و جنون است.

دیدگاه‌های اختلال‌محور به بیماری‌های روانی که مبتنی بر ناکارآمدی فرد بیمار است، بیشتر نشأت گرفته از شمال اروپا و آمریکای شمالی است. به این خاطر که درک فرهنگی این جوامع از انحرافات روان‌شناختی و رفتاری، تحت تأثیر مدل‌های پزشکی و روان‌شناختی نوین اختلال‌محور قرار گرفته است.

در دوره‌های تاریخی پیشین در این جوامع و همچنین در فرهنگ‌های دیگر در سرتاسر جهان، دید قالب به بیماری‌های روانی مثل امروز نبود. در واقع فرهنگ‌های کهن جایگزین‌های دیگری برای مفهوم ناکارآمدی مرتبط با بیماری‌های روانی متداول داشتند.

به عنوان مثال در برخی فرهنگ‌های خاورمیانه‌ای، به جنون به‌عنوان یک فرآیند دگرگون‌کننده و استعلایی نگریسته می‌شد که می‌تواند به شکلی متمایز از خرد فردی منتهی شود، یا حتی به‌عنوان «هدیه‌ای خطرناک» از سوی خدایان که می‌تواند امکان دسترسی به دانش منحصربه‌فردی را برای فرد فراهم کند که از طریق تجربه روزمره در دسترس عموم نیست.

بخشی از چیزی که جنبش MadPride# قصد دارد به آن دست یابد، بازگرداندن این مفاهیم به فرهنگ امروز جامعه است و با انجام این کار، قصد دارد در برابر تصورات فرهنگی قالب و انحصار نوین مفهوم بیماری روانی که مبتنی بر ناکارآمدی بیمار است، مقاومت می‌کند.

سلامت روان

دستیابی به این امر آسان نیست. برای انسان امروزی، درک داستان‌های مربوط به تحول معنوی و خرد باطنی دشوار است. علاوه بر این، صرف نظر از اینکه جنون را چگونه درک می‌کنیم، این واقعیت را نمی‌توان پنهان کرد که پدیده‌هایی مانند توهم، هذیان، نوسان خلق‌وخوی و از دست دادن کنترل رفتاری، توانایی فرد برای داشتن یک زندگی رضایت‌بخش را به خطر می‌اندازد. همه این موارد این ادعا را تضعیف می‌کند که دیوانگی صرفاً یک پدیده‌ی فرهنگی است، نه یک بیماری و اختلال روانی.

طبیعتاً تمام این موارد ایراداتی منطقی است که رسیدگی به آن‌ها هم مهم است. با این حال، باید توجه داشت که جنبش MadPride# در مجموع در حوزه‌ی سلامت روان منجر به پیشرفت‌های زیادی در زمینه‌ی فرهنگ‌سازی اجتماعی شده است.

زمانی که شروع به صحبت در مورد یک زندگی خوب و درست می‌کنیم، ناگزیر باید به مفاهیم مبتنی بر ارزش‌گذاری متوسل شویم، مفاهیمی مانند خوب یا بد، درست یا غلط. با این بینش می‌توانیم شروع به پرسیدن سؤالات درست کنیم.

مثلاً آیا توهمات همیشه توانایی فرد برای داشتن یک زندگی خوب و رضایت‌بخش را مختل می‌کند یا گاهی اوقات می‌تواند مفید باشد؟ آیا هذیان‌ها همیشه بد هستند یا گاهی می‌توانند منبع نوآوری باشند؟ نوسانات خلق‌وخوی در چه مرحله‌ای شدید تلقی می‌شود و چه کسی باید این قضاوت را انجام دهد؟ جنبش MadPride# مردم را به چالش می‌کشد تا درباره این سؤالات فکر کنند و ارزش‌ها و باورهای بنیادین خود در مورد بیماری‌های روحی را در این فرآیند بررسی کنند.

آیا ما روزی شاهد پایانی برای بیماری‌های روانی خواهیم بود؟ اگر در این مورد به تجربیات قدرتمند و رنج‌هایی اشاره می‌کنیم که به نظر می‌رسد بخشی از انسان بودن است، پس باید بگوییم که نه! پایان نزدیک نیست، شاید حتی هیچ وقت هم قادر نباشیم که پایانی برای بیماری‌های روانی متصور شویم.

اما اگر منظور از این پرسش پایان فرایند غلبه بر مفهوم اشتباه بیماری‌های روانی و اصلاح درک غلط اجتماع از این حالات روحی است، آنگاه باید بگوییم که جنبش MadPride# به دستاوردهای فرهنگی گسترده‌ای در این حوزه دست یافته که فراتر از الگوهای متداول پزشکی و روان‌شناختی از مفهوم رایج بیماری روانی است.

جنبش MadPride# چیست؟

جنبش MadPride#

جنبش MadPride# در واقع یک جنبش همگانی است که عمدتاً متشکل از افرادی است که سابقه دریافت خدمات سلامت روان را دارند به همراه افرادی دیگری که این جنبش را همراهی می‌کنند. پیروان این جنبش معتقدند که افراد مبتلا به بیماری‌های روانی باید به هویت «دیوانه» و خارج از چارچوب خود افتخار کنند.

این جنبش در سال ۱۹۹۳ در پاسخ به تعصبات جامعه محلی نسبت به افراد دارای سابقه دریافت خدمات روان‌پزشکی که در آسایشگاه شبانه روزی پارکدیل تورنتو، زندگی می‌کردند، تشکیل شد و از آن زمان به جز سال ۱۹۹۶، هر سال رویدادی در این شهر به این مناسبت برگزار می‌شود.

جنبش مشابهی در همان زمان در بریتانیا نیز آغاز شد. در اواخر دهه ۱۹۹۰ رویدادهای مشابهی با نام جنبش MadPride# در سراسر جهان از جمله استرالیا، ایرلند، پرتغال، برزیل، ماداگاسکار، آفریقای جنوبی، فرانسه، کره جنوبی و ایالات متحده برگزار شد.

فعالان جنبش MadPride# به دنبال اصلاح بار معنایی عباراتی مانند «دیوانه» و «روانی» هستند و سعی دارند مانع از استفاده‌ی نادرست از این اصطلاحات در رسانه‌های مختلف و فضای مجازی بشوند. علاوه بر این دیدگاه منفی جامعه به این صفات را به دیدگاه مثبت‌تری تغییر بدهند.

فعالان جنبش MadPride#، از طریق مجموعه‌ای از کمپین‌های فعال در رسانه‌های جمعی، به دنبال آموزش جامعه در مورد موضوعاتی مانند علل ناتوانی‌های ذهنی، تجربیات استفاده کنندگان از نظام سلامت روان و همه گیری جهانی خودکشی هستند.

یکی از فعالان و بنیان‌گذاران جنبش MadPride# در بریتانیا پیت شاگنسی بود که بعداً در اثر خودکشی درگذشت. مارک رابرتز، رابرت دِلار و سایمون بارنت از دیگر بنیان‌گذاران این جنبش بودند.

بیماری‌های روانی

رابرت دلار در مصاحبه‌ای اظهار داشت: «در آن زمان برچسب‌های منفی و مخرب زیادی در رابطه با افراد مبتلا به مشکلات روانی در رسانه‌ها وجود داشت. به عنوان مثال، افراد مبتلا به اسکیزوفرنی همیشه به عنوان افرادی خشن به تصویر کشیده می‌شدند که چاقویی در دست داشتند. موارد زیادی مشابه این روی جلد روزنامه‌ها و مجلات آن دوره دیده می‌شد، اما چیزی که من را آزار می‌داد این بود که اگر آمار قتل‌های آن دوره را بررسی می‌کردید متوجه می‌شدید که میزان ارتکاب به قتل توسط افراد مبتلا به مشکلات روانی واقعاً پایین‌تر از مواردی بود که توسط افراد سالم صورت گرفته بود.»

او همچنین افزود: «مشکل دیگر آن زمان دوره، نحوه تعامل شرکت‌های دارویی با نظام سلامت دولتی بود. در حقیقت در آن دوره دولت توسط رسانه‌ها و شرکت‌های دارویی بزرگ تشویق شد تا قوانینی را مصوب کند که فشار قانونی روی افراد مبتلا به مشکلات سلامت روان را افزایش دهد. در آن دوره قانونی وجود داشت که این افراد را مجبور می‌کرد تا شیوه‌ی درمانی را که به آن تمایل نداشتند، اجباراً بپذیرند، مثل مصرف داروهای مشخص که اگرچه مزایای خود را دارد اما ممکن است عوارض جانبی خطرناکی هم به همراه داشته باشد.»

اعضای جنبش MadPride# که از این نگرش قانونی به سلامت روان به تنگ آمده بودند شروع به راه‌اندازی یک تشکل اجتماعی کردند و اعضایی را در سرتاسر جهان جذب کردند.

راب در این رابطه اظهار داشت: «ما با تمام وجود به دنبال جلب توجه بودیم. مردم هم فکر می‌کردند که جنبش MadPride# یک رویداد سرزنده است و تمایل داشتند که با آن درگیر شوند.» او می‌گوید تنوع افرادی که جذب این جنبش می‌شدند بسیار گسترده بود. از پانک‌ها و آنارشیست‌ها گرفته تا چپ‌ها. اما وجه مشترک همه‌ی آن‌ها این بود که با مشکلات مربوط به سلامت روان دست و پنجه نرم می‌کردند و همین‌طور متخصصانی که در این حوزه فعالیت می‌کردند. تجربه‌ی مشترک همه‌ی آن‌ها ناامیدی در مورد نحوه‌ی اجرای خدمات بهداشت روان از سوی دولت بود. راب معتقد است: «جنبش MadPride# در دوران برگزاری‌اش هرگز تعریف دقیقی نداشت، و خیلی آزادانه و منعطف بود.»

رویدادهای مشابه

#madpride

رویدادهای فرهنگی زیادی با محوریت سلامت روان و با الهام از جنبش MadPride# در تورنتو، لندن، دوبلین و دیگر شهرهای جهان برگزار شده است. این رویدادها اغلب شامل اجرای موسیقی، شعرخوانی، نمایش فیلم، و تئاتر خیابانی، مانند اعتراضات «هول دادن تخت» است که هدف آن افزایش آگاهی در مورد عدم امکان انتخاب نوع درمان و استفاده گسترده از زور در بیمارستان‌های روانی است.

مسؤولین این تجمعات و رویدادها معمولاً از شرکت‌کنندگان می‌خواهند که رفتاری صلح‌آمیز داشته باشند، اما با زدن بوق، ایجاد اختلال جزئی در عبور و مرور شهری و پخش موسیقی پیام خود را به دیگران برسانند.

تور بازدید از دیوارهای ساخته شده توسط بیماران روان‌پزشکی

تور بازدید از دیوارهای ساخته شده توسط بیماران روان‌پزشکی، هر ساله در خیابان کوئین وست در تورنتو برگزار می‌شود. در این تور به شرکت‌کنندگان دیوارهای ساخته شده توسط بیماران روانی قرن نوزدهم نشان داده می‌شود. هدف از این تور ارائه زندگینامه و شرح‌حال بیمارانی است که این دیوارها را ساخته‌اند تا از این طریق توجهات به واقعیت‌های خشن روان‌پزشکی جلب شود.

منابع: VICE, The Mighty, Oxford University Press



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما
X