ارباب حلقهها؛ ۶ تفاوت بزرگ بین فیلم و کتاب
سهگانهی ارباب حلقهها یکی از بزرگترین و بهترین دستاوردهای تاریخ سینما و یکی از موفقترین سهگانههایی است که تا به حال ساخته شده است. مجموعا نزدیک ۳ میلیارد دلار در گیشههای جهانی فروش کرده و ۱۷ اسکار گرفته، از جمله اسکار بهترین فیلم برای سومین قسمت مجموعه یعنی «بازگشت شاه» (The Return of the King). موفقیت فیلمهای پیتر جکسون به حدی است که خیلی وقتها روی منبع اقتباسشان یعنی رمانهای تالکین سایه میاندازند، کتابهایی که به خودی خود از بهترین و شاید بهترین آثار فانتزی تاریخ ادبیات به حساب میآیند و الگوی تمام نویسندههای این ژانر هستند.
وقتی اقتباسی سینمایی از یک کتاب میسازند، همیشه باید انتخاب کنند و دست به تصمیمهای خلاقانه بزنند تا به این نتیجه برسند که چه بخشهایی از کتاب را نگه دارند و چه بخشهایی را کنار بگذارند. خیلی وقتها این انتخابها منجر به تفاوتهایی نسبت به کتاب و منبع اصلی میشود. در ادامه قرار است به همین تفاوتهای بین کتاب و فیلم ارباب حلقهها اشاره کنیم.
۱. حس و حال اِلفها
چه در صحنهی افتتاحیهی فیلم که جنگ بزرگ در برابر سائورون را نشان میدهد، یا ریوندل آرام و دلپذیر، یا جنگل لوثلورین، اِلفهایی که میبینیم همیشه رفتاری رازآلود آمیخته با غم و اندوه دارند. در برابر ارباب تاریکی با جدیت و قدرت مبارزه میکنند، در شورای الروند (که قرار است در آن سرنوشت مردم آزاد سرزمین میانه رقم بخورد) موقر و باشکوه هستند، و وقتی خبر سقوط گندالف را میشنوند نوایی تأثیر گذار در رثای او مینوازند و میخوانند.
اما در کتاب
با اینکه در کتاب هم اِلفها وقار و منش و رازآلودی خاص خودشان دارند، ولی خیلی وقتها شاد و سرحال تصویر شدهاند: آهنگهای خوش حس و حال میخوانند و با مهمانهایشان شوخی میکنند و در کل موجوداتی سرحال و بشاش و بذلهگو هستند. اولین گروهی از الفها که در کتاب ظاهر میشوند، مشغول آواز خواندن و خندیدن هستند و مدام با فرودو و همراهانش شوخی میکنند. در ریوندل، الفها به شوخی میگویند که نمیتوانند فرق یک انسان فانی را با یک هابیت فانی تشخیص دهند و میگویند «از دید یک گوسفند، بقیهی گوسفندها متفاوت به نظر میرسند.»
شاخصترین صحنهی کتاب که تمایز الفها را با الفهای فیلم نمایان میکند، احتمالا در لوثلورین است. در فیلم، هالدیرِ الف میگوید که یکی از یاران حلقه به قدری بلند نفس میکشد که میتوانست «در تاریکی هم به او شلیک کند». در کتاب، بعد از این حرف خندهای خوشایند بین حاضرین در میگیرد و لگولاس هم در ادامه میگوید: «ولی آنها همچنین میگویند که نیازی نیست هراسان شویم. مدتی طولانی است که از حضور ما باخبرند.»
با اینکه الفها در کتاب هم در جاهایی جدی و تلخ میشوند، ولی معمولا سرحال و خوشمشرب و سرخوش هستند و یکی از ویژگیهای برجسته و بارزشان همین شوخی با مهمانها و سر به سر گذاشتنشان است، تا به این طریق یخ بینشان را بشکنند و راحتتر به گفتوگو بپردازند.
۲. چشم عظیم و شعلهور سائورون
سائورون در سهگانهی ارباب حلقه تجسم پلیدی خالص و نیروی شری است که مقابل قهرمانهای داستان قرار گرفته و آنها برای نابودیاش به تکاپو افتادهاند. در صحنهی نبرد افتتاحیهی فیلم که هزاران سال قبل از داستان اصلی رخ میدهد، میبینیم که بدن سائورون نابود میشود. اما روح او دوام میآورد و تجسمی تازه به شکل چشمی بزرگ و مشتعل پیدا میکند، چشمی که بر فراز برج سیاه باراد-دور قرار گرفته و همیشه به دنبال حلقهی یگانه میگردد و روی تمام قلمروی او سیطره دارد.
اما در کتاب
به طور پیوسته به «چشم سائورون» اشارههایی میشود، اما مشخصا بهعنوان یک استعاره به کار میرود و نه یک چشم واقعی. در واقع اصطلاح چشم سائورون در کتاب اشاره به نفوذ و حضور او دارد و اینکه با قدرت فراگیر و تکاندهندهاش، میتواند فراسوی چیزها را ببیند و رویشان سلطه داشته باشد. چشم سائورون نمادی است که روی سپر پیروانش نقاشی شده، اما چیزی فراتر از این نیست و تنها یک نماد و سمبل است. فرودو در آینهی گالادریل چشم سائورون را میبیند که به دنبالش میگردد، و در کتاب بازگشت شاه اشارهای گذرا به نوری قرمز رنگ میشود که بر فراز برج باراد-دور است. اما هرگز اشارهای به این نمیشود که این تجسمی از سائورون است. در واقع تنها توصیفی که از ظاهر سائورون در کتاب می خوانیم، از زبان گالم است. در گفتوگویی بین فرودو و گالم، گالم میگوید: «او [سائورون] تنها چهار انگشت روی دست سیاهش دارد، ولی همان هم کافی است.»
این حرف احتمالا نشان میدهد که سائورون یک شکل و ظاهر فیزیکی دارد، و احتمالا خودش شخصا گالم را شکنجه داده است. هر شکل و ظاهر و بدنی که سائورون در کتاب داشته، این چشم بزرگ و شعلهوری که در فیلمها دیدیم نبوده است.
۳. سن فروردو (و جایگاه اجتماعی او)
چهار هابیتی که در یاران حلقه گرد هم آمدهاند رابطهای نزدیک و صمیمی دارند، و رفاقت عمیق بین فرودو و سم یکی از بهترین و قدرتمندترین جنبههای سه فیلم ارباب حلقههاست. در فیلم، اینطور به نظر میرسد که هر چهار هابیت هم سن و هم رده هستند. لباسهایشان شبیه هم است و اغلب در کنار هم مینشینند و نوشیدنی مینوشند.
اما در کتاب
با اینکه هابیتهای کتاب هم مثل چیزی که در فیلم میبینیم، اهل خوشگذرانی و آواز و بخور و بخواب هستند، اما تفاوت جایگاه اجتماعیشان در کتاب کاملا مشخص است و این چیزی است که در فیلم خیلی نمیبینیم. الایجا وود در زمانی که ارباب حلقهها را بازی میکرد ۲۰ ساله بود، اما فرودو در کتاب زمانی که شایر را ترک میکند ۵۰ ساله است. مری و پیپین اما، به ترتیب ۳۶ و ۲۸ ساله هستند. (البته هابیتها سن بلوغ متفاوتی دارن و حول و حوش همان چهل پنجاه سالگی به بلوغ میرسند).
علاوه بر این، فاصلهای ۱۷ ساله بین تولد ۱۱۱ سالگی بیلبو و رفتن فرودو از شایر وجود دارد، که یعنی پیپین در این زمان کودکی بیش نبوده است. با اینکه هر چهار هابیت دوستان خوبی برای هم هستند، ولی فرودو در کتاب بالغتر و پختهتر از چیزی است که در فیلم میبینیم.
رابطهی بین سم و فرودو از این هم متفاوتتر است. در کتاب هم مثل فیلم، رفاقت بین سم و فرودو در طول قصه عمیقتر و محکمتر میشود، اما جایگاه اجتماعی این دو کاملا متفاوت است. فرودو بیشتر شبیه افرادی از طبقهی بالا و اشرافی در دوران ویکتوریایی است، و سم باغبان/ خدمتکار اوست و خودش و زندگیاش را وقف خدمترسانی به فرودو کرده. در ابتدای کتاب، رابطهی فرودو و سم شبیه رابطهی یک مرد ثروتمند متمول با آشپز یا مستخدمش است.
۴. استفاده از ارتش مردگان
حمله به میناس تیریث یکی از دراماتیکترین و هیجانانگیزترین بخشهای کل سهگانهی ارباب حلقهها است که افت و خیزهای فراوانی دارد و نفس تماشاگران را در سینه حبس میکند و قهرمانهای داستان و آدمخوبهای ماجرا را بارها تا مرز نابودی و شکست میکشاند. در لحظهی آخر ناامیدی، تئودن با لشکریان روهان سر میرسد و شهر را نجات میدهد و مسیر جنگ را عوض میکند، اما درست وقتی که همه فکر میکنند پیروزی نهایی شده است، لشکر هارادریم با نیروهای کمکی و اولیفانتهای غولآسا میآیند و شرایط را به هم میزنند. اما در اوج ناامیدی، آراگورن به همراه ارتش مردگان سر میرسد و شهر را از وجود تمام اورکها و نیروهای پلید متخاصم پاک میکند.
اما در کتاب
آراگورن و همراهیانش در زمان نیاز و اوج ناامیدی به یاری میناس تیریث میآیند، اما ارتش مردگان در این صحنه ظاهر نمیشوند. کاروان خاکستری، متشکل از پسران الروند و گروهی از همرزمان دونهداینی آراگورن، کسانی هستند که برای کمک به شهر بسیج میشوند و میآیند. آراگورن در کتاب هم به سراغ ارواح نفرینشده میرود تا از آنها کمک بگیرد، اما این ارواح بعد از اینکه ناوگان آمبار را شکست میدهند از بند و پیمانشان رها میشوند. پس از آن، کاروان خاکستری کشتیها را در اختیار خودشان در میآورند و از طریق رودخانه به کمک میناس تیریث میشتابند. اما ارتش مردگان و لشکر ارواح نفرینشده هیچوقت در نبرد مقابل شهر شرکت نمیکنند.
۵. پاکسازی شایر
در پایان قسمت سوم ارباب حلقهها یعنی بازگشت شاه، سائورون شکست میخورد و آراگورن بهعنوان پادشاه فاتح در میناس تیریث تاجگذاری میکند و هابیتها هم بهعنوان قهرمان به شایر بازمیگردند، شایری که دقیقا همان شکلی است که پیش از رفتنشان بود. شایر در انتهای فیلم مکانی آرام و بیدردسر است که پناهگاه دوستداشتنی هابیتها به حساب میآید و اتفاق بدی در آن جاری نیست.
اما در کتاب
بعد از اینکه سائورون شکست میخورد، همچنان ۶ فصل مفصل دیگر در کتاب داریم، شش فصلی که ماجراهای متفاوتی دارند. در واقع در پایان کتاب بازگشت شاه متوجه میشویم که هنوز یک دشمن بزرگ دیگر باقی مانده: سارومان. با اینکه قدرتهای سارومان رو به نزول رفته است و او دیگر ابهت سابق را ندارد، ولی همچنان تهدیدی جدی محسوب میشود. سارومان از غیبت فرودو و همراهانش استفاده کرده و تمام توانش را به کار بسته که به همراه گروهی از نوچههای پلیدش، شایر را نابود کند و مردمش را به فساد بکشاند. شکست دادن سارومان و پاکسازی شایر از تباهی و فسادی که او رقم زده، یکی از بخشهای مهم پایانبندی کتاب است. در این فصل، تالکین روی چیزی دست میگذارد که هابیتها در تمام طول داستان برای حفظش جنگیدند: شایر و مردمش. در فصل پاکسازی شایر متوجه میشویم که چقدر راحت این صلح و آرامش میتواند دستخوش تغییر شود و اگر هابیتها حواسشان نباشد، پلیدی در عمق شهر آرام و سرسبزشان نفوذ کند.
۶. مرگ سارومان
حالا که صحبت از سارومان شد، باید بگوییم که سرنوشت نهایی این جادوگر یکی دیگر از تفاوتهای بزرگ بین فیلم و کتاب ارباب حلقههاست. سرانجام ماجرای سارومان بستگی به نسخهای از فیلم دارد که دیدهاید. در نسخهای که اکران شد، سارومان بعد از پایان دو برج ناپدید میشود، اتفاقی که عصبانیت و ناراحتی کریستوفر لی بازیگر نقش سارومان را هم در پی داشت. اما در نسخهی طولانیتر بازگشت شاه، سرانجام این شخصیت را میبینیم. گندالف و تئودن و آراگورن در پایین برج اورتانک با سارومان که بر فرازش ایستاده صحبت میکنند، تا اینکه گریما ورمتانگ از پشت به سارومان خنجر میزند و سارومان هم از بالای برج بلندش به پایین سقوط میکند و روی تکه چوب تیزی که مثل نیزه بیرون زده میافتد.
اما در کتاب
دردسرهایی که سارومان برای قهرمانهای قصهی ما ایجاد میکند، بعد از دو برج به پایان نمیرسد و او هنوز کارهای نکردهی بسیاری دارد. سارومان بعد از اینکه شکست میخورد و او را از آیزنگارد طرد میکنند، به شایر میرود و در آنجا از نفوذش استفاده میکند تا حکومتی بر پایهی ترس و فساد ایجاد کند و تمام چیزهای زیبا و خوب این شهر را به نابودی بکشاند. اما وقتی هابیتهای قهرمان به زادگاهشان بازمیگردند، شورش و انقلابی علیه سارومان به راه میاندازند و در پایان هم سارومان کشته میشود. در کتاب هم گریما علیه سارومان میشود و گلوی او را میبُرد. خود گریما هم حین فرار به دست هابیتهای کماندار کشته میشود. این فصل کتاب در فیلم سوم ارباب حلقهها نیامده است. در کتاب میخوانیم:
«پیرامون جسد سارومان، مهی خاکستری ایجاد شد، و همچون دودی که از آتشی بزرگ برمیخیزد به پا خاست و ارتفاع گرفت. شمایلی بیرنگ و محو روی تپه سایه انداخت. برای لحظهای درنگ کرد و به غرب نگریست. اما از سوی غرب بادی سر وزیدن گرفت و مه خاکستری را به تکاپو انداخت و در نهایت از بین رفت و به پوچی رسید.»
گویا بخشهایی از روح سارومان با اندوه و حسرتی بسیار به دوردستها رفت و برای همیشه از غرب طرد شد.
این دست انتخابها و تفاوتها برای ساخت یک اقتباس سینمایی از رمان همیشه ضروری است و این دو مدیوم و رسانه نمیتوانند دقیقا شبیه هم عمل کنند. به طور ایدهآل، یک فیلم اقتباسی خوب میتواند بهترین و مهمترین بخشهای یک کتاب را بردارد و آن را به بهترین شکل ممکن تصویری کند و به چیزهایی که تا پیش از آن صرفا کلمات و تصوراتی بیش نبودند، جان ببخشد. تعدادی از تفاوتهایی که در این مقاله مطرح شد، به منظور ایجاد یک روایت جذابتر یا ایجاد داستانی خوشریتمتر انجام گرفته است. بخشی از آنها هم به تصمیمهای خلاقانه و سلایق سازندگان برمیگردد.
منبع: Collider
چه مطلب جالبی 👌👌ممنون
بزرگترین تفاوت کتاب و فیلمو نگفتی…..حضور تام بامبادیل در کتاب که خیلی هم مهم و جالبه ولی جکسون اونو کامل حذف کرده
بزرگترین تفاوت کتاب و فیلمو نگفتی!!!!حضور تام بامبادیل در کتاب که خیلی نقش مهم و جالبی داره ولی جکسون کامل اونو حذف کرده….واقعا چرا اینکارو کرده؟؟؟