خلاصه داستان فصل یک سریال «لوکی» در آستانه انتشار فصل دوم
اگر لوکیِ تام هیدلستون در تمام این سالها یک چیز را ثابت کرده باشد، این است که میداند چگونه زنده بماند و چطور هر دردی را تحمل کند. لوکی بعد از اولین حضور خود در نخستین فیلم «ثور» (Thor)، بلافاصله به یکی از شخصیتهای شروری تبدیل شد که هواداران مارول بیوقفه به او عشق میورزیدند. لوکی پس از ایفای نقش در نخستین فیلم «انتقامجویان» (The Avengers)، از یک شخصیت شرور، به یک ضدقهرمان تبدیل شد. ضدقهرمانی که هر بلایی بر سرش نازل شود، بالأخره راهی برای زنده ماندن پیدا میکند و به دنیای سینمایی مارول بازمیگردد.
لوکی پس از حضور در سهگانه «ثور» و فیلمهای سوم و چهارم «انتقامجویان»، صاحب یک سریال اختصاصی شد که بخشی از فهرست اولیه آثار مارول در شبکه دیزنی+ بود. فصل اول سریال «لوکی» (Loki) بخشی از فاز چهارم دنیای سینمایی مارول بود که نه تنها شخصیت پیچیده و چندبُعدی لوکی را از زاویه دیدی متفاوت بررسی میکند، بلکه به گوشهای ناشناخته و جدید از دنیای خلاقانه و عظیم مارول میپردازد که به احتمال زیاد در رویدادهای آینده نقش مهمی ایفا خواهد کرد.
اکنون سریال «لوکی» به عنوان اولین سریال مارول (در دیزنی+) که فصل دوم آن پخش میشود، در فاز پنجم دنیای سینمایی مارول به وقوع میپیوندد و احتمال آنکه به فیلمهای اخیر مارول ارتباط بیشتری داشته باشد، وجود دارد. مهمتر از همه، تکلیف اینکه آیا لوکی را در پروژههای دیگر مارول خواهید دید یا نه، مشخص میکند. از آنجایی که فصل اول «لوکی» دو سال پیش منتشر شد، طبیعی است که جزئیات داستان را فراموش کرده باشید. در ادامه تمام اتفاقات مهمی که در شش قسمت فصل اول «لوکی» رخ داد را با هم مرور خواهیم کرد تا برای فصل دوم سریال سردرگم نشویم.
فصل نخست «لوکی» مخاطب را به گوشهای کاوش نشده از دنیای سینمایی مارول میبرد
سریال «لوکی» با صحنهای اکشن بینندگان خود را بلافاصله به هیجان وامیدارد. در ابتدا این سؤال وجود داشت که لوکی سریال، کدام لوکی است. سریال با بازگشت به صحنه «انتقامجویان: پایان بازی» (Avengers: Endgame) نشان میدهد این لوکی، لوکی سال ۲۰۱۲ و فیلم اول «انتقامجویان» است که به وسیله یکی از سنگهای بینهایت، که درون تسراکت نهفته است، از مهلکه به مغولستان فرار میکند. او نسخهای از لوکی است که پس از نبرد نیویورک و تلاش برای تصرف سیاره زمین، به دست انتقامجویان شکست خورده.
لوکی بلافاصله توسط مأموران سازمان ناسازگاریهای زمان (Time Variance Agency) دستگیر میشود. کار این سازمان که به اختصار تیویای خطاب میشود، اصلاح جدول زمانی و برگرداندن آن به مسیر درست خود است، بنابراین آنها درست مانند هر ناهنجاری دیگری که جدول زمانی را با اعمال خود از مسیر اصلی آن خارج میکنند، لوکی را به مقر خود میبرند. آنجا تصمیم میگیرند که آیا لوکی باید دادگاهی شود یا باید او را از بین ببرند و به اصطلاح از صفحه روزگار حذف کنند.
در سازمان تیویای، راوونا رناسلیر (با بازی گوگو امبتا را) سعی میکند لوکی را دادگاهی یا به اصطلاح قضاوت کند تا پس از مشخص شدن تأثیر آشوبناکی که روی جدول زمانی گذاشته، او را متلاشی کنند. اما موبیوس (با بازی اوون ویلسون) با او مخالف است، به همین علت لوکی را از متلاشی شدن نجات میدهد تا از او در امر مهم پیدا کردن یک نسخه دیگر از خودش (یا به اصطلاح واریانت)، یک نسخه بسیار شرور با نقشههای خطرناک، استفاده کند.
به لوکی توضیح میدهند که داستان او در جدول زمانی اصلی چطور پیش رفته، او درمییابد که مسئول مرگ فریگا (مادر ثور، با بازی رنه روسو) بوده و تانوس (با بازی جاش برولین) درست پس از رگناروک لوکی را میکشد. دانستن سرنوشت محکوم به فنای خود، ضمن اینکه میبیند در سازمان تیویای آنها چطور از سنگهای بینهایت به عنوان وزنه کاغذ استفاده میکنند، دیدگاه لوکی را به طور کلی تغییر میدهد. به این ترتیب ایزد شرارت تصمیم میگیرد به موبیوس در به سرانجام رساندن مأموریتش کمک کند.
کاشف به عمل میآید که این واریانت مرموز لوکی، به سادگی دم به تله نخواهد داد و ردیابی و دستگیر کردن او قرار نیست کار آسانی باشد؛ به ویژه که او این توانایی را دارد که در بدن افراد دیگر، به خصوص مأموران سازمان ناسازگاریهای زمان که او را تعقیب میکنند، ساکن شود و به نوعی آنها را تسخیر کند. با این حال لوکی ثابت میکند حق با موبیوس بوده و او در شکار واریانت خود با پیشبینی اقدامها و نیتهای بعدی او، به یک عامل مؤثر تبدیل میشود.
سپس لوکی به یک کشف بزرگ میرسد، او متوجه میشود که این واریانت مدام در زمان وقوع یک حادثه آخرالزمانی پنهان میشود و به همین خاطر است که نمیتوان او را پیدا کرد. از آنجایی که در حادثههای آخرالزمانی، هیچ عاملی نمیتواند در جدول زمانی اصلی تغییر ایجاد کند، پس پیدا کردن ناهنجاریهایی مانند واریانت لوکی هم غیرممکن است. با سفر به گذشته، هنگامی که آتشفشان پمپئی فعال میشود و فاجعه به وقوع میپیوندد، نظریه لوکی ثابت میشود. آنها از همانجا رد واریانت را میزنند و به سال ۲۰۵۰ در ایالت آلابامای ایالات متحده میروند، جایی که یک طوفان فاجعهبار در شرف وقوع است.
آنجا جایی است که بالأخره لوکی واریانت پردردسر خود را ملاقات میکند. واریانت نسخه مؤنث لوکی است و خود را با نام سیلوی (با بازی سوفیا دی مارتینو) خطاب میکند. لوکی واقعاً میخواهد به موبیوس در دستگیری سیلوی کمک کند، اما پس از مطلع شدن از نیت اصلی سیلوی، تصمیم میگیرد به همراه او به پایان زمان برسد و با نگهبانان زمان ملاقات کند. لوکی سعی میکند با سیلوی معامله کند، اما گوش او بدهکار نیست و از دست لوکی فرار میکند. در حالی که جدول زمانی به وسیله محرکهای مختلف به خطر افتاده، لوکی از موبیوس و دیگر مأموران سازمان تیویای جدا میشود و به تنهایی سیلوی را تعقیب میکند.
سیلوی حیرتانگیزترین واریانت لوکی در فصل اول سریال است
پس از طوفان آلاباما، لوکی و سیلوی به مقر سازمان تیویای بازمیگردند. بحثی که بین لوکی و سیلوی در میگیرد، باعث میشود آنها به یک آخرالزمان دیگر در Lamentis-1 سفر کنند. در این قسمت از سریال «لوکی»، سیلوی و او بالأخره واقعاً یکدیگر را میشناسند و در حالی که با یک قطار دارند از سیاره خارج میشوند، با به اشتراک گذاشتن سرگذشت خود و شباهتهایی که دارند، پیوند عمیقی برقرار میکنند.
اما ناگهان پوشش آنها لو میرود، مسئولان قطار آنها را بیرون میاندازند و در همین حین تمپد (وسیلهای که مأموران سازمان تیویای به وسیله آن در زمان سفر میکنند) آنها خراب میشود. حالا لوکی و سیلوی در سیارهای که به زودی نابود خواهد شد، گرفتار شدهاند و هیچ راه فراری برایشان باقی نمانده. آنجاست که سیلوی، در آسیبپذیرترین حالت خود، به لوکی توضیح میدهد قدرتهایش دقیقاً چه کارکردی دارند و چطور میتواند ساکن جسم دیگران شود. او همچنین برای لوکی افشا میکند که خود مأموران سازمان تیویای نیز واریانتهایی از نسخههای اصلی خود هستند که هیچ خاطرهای از زندگی گذشتهشان ندارند.
در حالی که آن دو انتظار نابودی سیاره Lamentis-1 را میکشند، سیلوی میپرسد آیا سرنوشت همه لوکیها این است که شکست بخورند؟ لوکی با گفتن اینکه سرنوشت آنها زنده ماندن است، پاسخ سؤال او را میدهد. از آنجایی که لوکی عاشق واریانت خود شده، یک ناسازگاری بزرگ در زمان به وجود میآید و از این طریق موبیوس به همراه شکارچی بی-۱۵ (با بازی وانمی موساکو) به مختصات زمانی و مکانی آنها پی میبرد و درست قبل از وقوع فاجعه، آن دو را نجات میدهد.
قبل از آنکه لوکی موفق شود درباره فریبکاریهای سازمان تیویای به موبیوس هشدار بدهد، او را درون یک چرخه زمانی زندانی میکنند (جایی که یک بار دیگر سیف با بازی جیمی الکساندر را میبینیم). با این وجود موبیوس و شکارچی بی-۱۵ به سازمان بیاعتماد شدهاند. راوونا پس از آنکه متوجه این بیاعتمادی میشود، موبیوس را متلاشی کرده و شکارچی را دستگیر میکند.
در ادامه لوکی و سیلوی را نزد نگهبانان زمان میبرند تا سرنوشت نهایی آنها مشخص شود، اما پس از حضور ناگهانی شکارچی بی-۱۵ و کمک کردن به لوکی، کاشف به عمل میآید که نگهبانان زمان واقعی نیستند و در حقیقت رباتاند. در آخر درست زمانی که لوکی میخواهد احساساتش را به سیلوی بروز بدهد، راوونا لوکی را نیز مانند موبیوس متلاشی میکند. اندکی بعد، لوکی در خلأ چشم میگشاید و چهار تا از واریانتهای خود را آنجا میبیند.
سریال «لوکی» تعداد زیادی از واریانتهای لوکی را نشان میدهد و یکی از مهمترین شخصیتهای فاز پنجم مارول را معرفی میکند
آن چهار واریانت شامل: لوکی بچه (با بازی جک ویل، واریانتی که موفق شده ثور را بکشد)، لوکی فخرفروش (با بازی دئوبیا اوپاری)، لوکی کلاسیک (با بازی ریچارد ای. گرانت، لوکیای که موفق شد از دست تانوس فرار کند) و در آخر، لوکی تمساح (که به علت خوردن یکی از گربههای همسایهاش توسط سازمان تیویای دستگیر شده) میشود. آنها لوکی را به مخفیگاه خود میبرند. این مخفیگاه برای پنهان ماندن از دست آلیوث ساخته شده؛ آلیوث یک هیولای ابرمانند است که هر چه به خلأ فرستاده میشود را میبلعد.
از سوی دیگر، سیلوی خودش را متلاشی میکند و سر بزنگاه به خلأ میآید تا ضمن همکاری با موبیوس، به لوکیهایی که در خلأ پنهان شدهاند بپیوندد و قدم بعدی خود را مشخص کنند. موبیوس تصمیم میگیرد به مقر سازمان تیویای برگردد و لوکی کلاسیک خودش را دربرابر آلیوث فدا میکند تا سیلوی و لوکی بتوانند از طریق هیولای خلأ، بفهمند چه کسی واقعاً سازمان تیویای را اداره میکند و هدف از ایجاد این سازمان، چه بوده.
خانم دقیقهها (Miss Minutes با صداپیشگی تارا استرانگ) از لوکی و سیلوی استقبال کرده و آنها را در اقامتگاه «او که باقی میماند» (با بازی جاناتان میجورز) راهنمایی میکند. قبل از اینکه لوکی و سیلوی با کسی که پشت همه این قضایاست ملاقات کنند، خانم دقیقهها به آن دو پیشنهاد میکند که در صورت برگشتن و ادامه ندادن این مسیر، میتوانند در کنار یکدیگر زندگی کنند، بدون آنکه سازمان تیویای برای آنها مشکلی ایجاد کند. اما آن دو تصمیم میگیرند به مسیر خود ادامه بدهند و با دستهای پشت پرده ملاقات کنند.
این موجود غیرعادی به دو قهرمان سریال «لوکی» توضیح میدهد که چطور واریانتهای او یک جنگ در مقیاس مولتیورس به راه انداختند، و چطور او توانست با استفاده از آلیوث آنها را شکست بدهد و خط زمانی اصلی را از هرگونه تغییری حفظ کند. به مدت قرنها او موفق شده همهچیز را تحت کنترل نگه دارد و اجازه ندهد جدول زمانی تغییر کند، اما حالا زمان آن فرا رسیده که بازنشسته شود.
او به لوکی و سیلوی دو انتخاب میدهد: آنها یا باید او که باقی میماند را بکشند و با دنیای وحشتانگیزی که واریانتهای او به وجود خواهند آورد روبهرو شوند، یا باید هر دو جای او را بگیرند و به نگهبانان زمان تبدیل شوند. حالا سرنوشت زمان و جهان دست سیلوی و لوکی است، آنها باید تصمیم بگیرند که چه اتفاقی در آینده رخ خواهد داد. از آنجا که آن دو با هم اختلاف نظر دارند، درگیری پر تنشی بینشان سر میگیرد که درنهایت به این نتیجه ختم میشود: سیلوی لوکی را به مقر سازمان تیویای ارسال میکند و او که باقی میماند را میکشد. از پی این اتفاق، بینهایت خط زمانی جدید به وجود میآید و جدول زمانی اصلی از بین میرود.
لوکی به تیویای برگشته، اما این تیویای، همان سازمانی که او میشناخت نیست. سازمان جدید به دست یکی از واریانتهای او که باقی میماند اداره میشود و دیگر هیچ خبری از راوونا نیست. از سوی دیگر، موبیوس و شکارچی بی-۱۵ با فاجعه جدید دست و پنجه نرم میکنند، مهمتر آنکه دیگر لوکی را نمیشناسند و هیچ خاطرهای از او ندارند.
فصل اول سریال «لوکی» ضمن ادای دین به نسخهای از لوکی که به دست تانوس کشته شد، نسخهای دوستداشتنیتر از لوکی به بینندگان ارائه میدهد که به راحتی میتوان با آن ارتباط برقرار کرد. حالا سریال «لوکی» با فصل دوم خود برگشته تا به پرسشهای بیپاسخ فصل اول بپردازد و سرنوشت نهایی این شخصیت محبوب را مشخص کند.
منبع: COLLIDER