زندگی ملکهی بریتانیا در دنیای فیلمها و کتابها
تصویر ملکه روی اسکناسها و تمبرها دیده میشود، در مسابقات ورزشی از او یاد میکنند، هر سال با سخنرانی خود در روز کریسمس، به خانهی میلیونها نفر میرود. به لطف سلطنت طولانیمدت و رکوردشکن او، میتوان گفت که ملکه تنها شخص سلطنتی است که مردم فعلی بریتانیا با چشمان خود دیدهاند. ولی واقعا ملکه الیزابت کیست؟
کتابهای غیرداستانی زیادی تلاش کردهاند به این پرسش پاسخ دهند، از کتاب «شاهدختهای کوچک» از ماریون کرافورد، آموزگار سلطنتی سابق گرفته که که با انتشارش در سال ۱۹۵۰ کاخ سلطنتی را با یک رسوایی مواجه کرد، تا زندگینامههای محترمانهای که زندگینامهنویسهای سلطنتی در طول این سالها، همیشه نوشتهاند.
- ۲۵ فیلم و سریال تلویزیونی تماشایی دربارهی خانواده سلطنتی انگلستان
- ۱۰ زن مقتدر برتر تاریخ تلویزیون؛ از دنریس تارگرین تا مارگارت تاچر
- نتفلیکس با سریال تاج مقابل دولت انگلستان میایستد
به طور کلی، جزئیاتی که در این کتابها مطرح میشود مربوط به یک سری نکات محرمانه مثل قوانین استفاده از استخر کاخ سلطنتی یا وظائف خدمتکار لیوانها میشود. کاری که این زندگینامهنویسها تمایلی به انجامش ندارند، این است که نوری به جنبههای ناگفتهی زندگی این افراد بیاندازند و آنها را به عنوان یک انسان نشان دهند. البته اصلا چطور چنین چیزی ممکن است؟ ملکه مصاحبه نمیکند، یادداشتهای شخصیاش مخفی هستند، و افراد نزدیک به او هم با نهایت احتیاط انتخاب میشوند.
با وجود اینکه جامعه تغییر کرده است و ما به زندگی ملکه و خانوادهاش نگاههای اجمالی شخصیتری انداختهایم، باز همین موارد هم با دقت و واسطه انتخاب شدهاند. به عنوان مثال در سال ۱۹۶۹ مستندی به نام «خانوادهی سلطنتی» پخش شد و یک سال زندگی در کاخ سلطنتی را به تصویر میکشید. ولی این مستند با وجود اینکه در سراسر بریتانیا بیش از ۳۰ میلیون بیننده داشت و محبوب بود، از آن زمان تا بهحال تنها یک بار به طور کامل پخش شده است.
امسال در جشنی که به مناسبت هفتادمین سالگرد تاجگذاری ملکه برگزار شد، بیبیسی استودیوز یک مستند ۷۵ دقیقهای پخش کرد. خود ملکه راوی این مستند بود و در آن تصاویری بیسابقه از کلیپهای شخصی خانوادهی سطنتی پخش شد. این مستند که «الیزابت: ملکهی نادیده» نام دارد، شامل تصاویری از شاهدخت الیزابت در حال نمایش حلقهی خود است، پیش از اینکه نامزدیاش با شاهزاده فیلیپ علنی شود. او به عنوان یک مادر جوان در کنار شاهزاده چارلز و شاهزاده آن است و با هم اوقاتی را با عموی خود، شاهزاده جرج، دوک کنت میگذرانند. برای این مستند، بیش از چهارصد حلقه فیلم مربوط به پیش از مراسم تاجگذاری، در اختیار بیبیسی قرار گرفته است.
با اینحال، معما همچنان برقرار است. اینکه داستاننویسها باید به دنبال راهی برای پر کردن خلاء بین آنهمه اتفاق از پیش برنامهریزی شده و تعیین شده باشند، طبیعی به نظر میرسد. پرترههای داستانی ملکه در کتاب، تلویزیون و سینما فقط به دنبال این نیستند که یک تصویر کاملتر از این زن را به تصویر بکشند، آنها همچنین حاوی رگههایی از احساسات تکامل یافتهی ما نسبت به دستگاهی هستند که ملکه تمام زندگیاش را وقفش کرده است.
ملکه در دنیای ادبیات
در سال ۱۹۸۸، نمایشنامهای از آلن بنت به نام «مسالهی اختیار» در تئاتر ملی لندن روی صحنه رفت. این نمایشنامه داستان آنتونی بلانت، جاسوس کمبریج و مشاور هنری سلطنتی مشهور بریتانیایی در قرن بیستم است که پیوندی خانوادگی با خاندان سلطنتی داشت. با این اجرا، بنت به اولین نمایشنامهنویسی تبدیل شد که موفق شده بود شخصیتی از دستگاه سلطنتی را در یک نمایشنامه پیاده کند. ملکهای که در این نمایش میبینیم، بدجنسی و جذابیتی بجا در خود دارد، در نمایش این نکته به صورت غیرمستقیم مطرح میشود که ملکه از از جاسوس بودن بلانت خبر دارد. نمایشنامه اگرچه در ظاهر ملکه را یک مدیر پیچیده نشان میدهد، ولی در عین حال تفحص ناپذیری او را هم مورد تاکید قرار میدهد.
در این نمایش، پرنلا اسکیلز در نقش ملکه بازی کرد. فرانک ریچ، منتقد آن زمان نیویورک تایمز، دربارهی بازی او گفته بود: «ترکیب یک شخصیت شاهانه و یک انسان عادی در بازی او به حدی موفق است که تماشاگران بعد از خروجش در اواسط نمایش، تشویقش کردند، چیزی که در لندن نادر است، انگار واقعا خود ملکه داشت از سالن میرفت.»
کمتر از یک دهه بعد، واکنش سرد ملکه به مرگ شاهزاده دایانا به وجههی خاندان سلطنتی آسیب زیادی زده بود (خیلیها این واکنش ملکه را مورد انتقاد قرار دادند)، بنت یادداشتی در اینباره نوشت: «الان با تاسف یکی از دیالوگهای ملکه در آن نمایش را به خاطر میآورم، دیالوگی که بعدا هنگام اصلاحات، حذفش کردیم. آن دیالوگ این بود: این که مردم برایم دست میزنند را دوست ندارم، چرا که ممکن است زمانی برسد که دیگر این کار را نکنند.»
بنت جمهوریخواه نیست، ولی دوبار نشان افتخاری ملکه را رد کرد. ولی سو تانزند نویسنده اینگونه نبود. او در سال ۱۹۹۲ یک رمان هجوآمیز به نام «من و ملکه» منتشر کرد. این رمان داستان یک حزب جمهوریخواه ضد سلطنت است که به قدرت میرسد و خاندان سلطنتی را از کاخ باکینگهام بیرون میکند. ملکه به میدلندز تبعید میشود. این نکته شایان ذکر است که حتی یک ضدسلطنتی سرسخت مثل تاونزند هم در تمسخر خود، کمی جا برای مهربانی هم نگه میدارد.
زندگی در حباب سلطنتی
غرابت محض زندگی در حباب سلطنتی، و توانایی آن در جدا کردن افراد ساکن در این حباب از بقیه آدمهای جامعه و ناتوان کردنشان در انجام رفتارهای انسانی طبیعی (با وجود تمام مزیتهایی که چنین سبک زندگی دارد)، در «گرهی وینزر»، رمان سال ۲۰۲۱ اسجی بنت دیده میشود. بنت (که هیچ نسبتی هم با آلن بنت ندارد) از هواداران ملکه است. پدرش بارها با او دیدار کرده است، خودش هم یک بار برای شغل منشی شخصی دستیار ملکه، مصاحبهی کاری داشته است. یک صحنه از سریال «تاج» به منبع الهام او تبدیل شد و باعث شد او ملکه را در کاخ خودش به یک خانم مارپل تبدیل کند. در یکی از بخشهای داستان، ملکه الیزابت یک سرباز را در جای اشتباهی قرار میدهد. بنت معتقد است این کاری است که ملکه در واقعیت هیچگاه انجام نمیدهد، چرا که او بسیار دانا است.
بنت تنها کسی نیست که از روایت تاریخی بسیار دراماتیک سریال «تاج» فاصله میگیرد. خود پیتر مورگان، خالق «تاج»، پیشتر فیلمنامهی فیلم «ملکه» (۲۰۰۶) را برای استیون فیرز نوشت. در آن فیلم، هلن میرن ملکه را در قالب یک رئیس بامزه و بیشیله پیله به تصویر میکشد که بعد از مرگ شاهزاده دایانا، در هالهای از ابهام قرار میگیرد. او با بحرانی بیسابقه در طول سلطنتش مواجه شده است، باید این واقعیت را بپذیرد که عروس مشهور درگذشتهاش، او را پشت سر گذاشته و تمام توجهات را به خود جلب کرده است. ملکه در این فیلم اشک میریزد، ولی این اشکها برای دایانا نیست.
این تصویر از ملکه، این پیام را میرساند که کل وجود او در یک هدف خلاصه شده است: محافظت از سلطنت. این نگاه در چهار فصل سریال «تاج» تا به امروز دیده میشود. در سریال، مورگان به اشتباهات مشهور خاندان سلطنتی شاخ و برگ زیادی اضافه میکند. منحوسترین اشتباه ملکه مربوط به فاجعهی دهکدهی معدنی ابرفان در سال ۱۹۶۶ است، فاجعهای که باعث کشته شدن ۱۴۴ نفر (عمدتا کودکان) شد و ملکه بعد از هشت روز تاخیر، به آنجا سر زد. ملکهای که مورگان به تصویر میکشد (با بازی اولیویا کلمن)، باید حتما این نکته را به او یادآوری کنند که اینجا اشک لازم است. اینجا ملکه در قالب یک رئیس به نمایش درآمده است، با قدرتی مطلق و قضاوتهایی تزلزل ناپذیر. در «تاج»، تقریبا همهچیز در خدمت آن تاجی است که نام سریال هم هست.
نکتهی قابل توجه دربارهی «تاج» این است که این سریال، نقش ملکه در ادارهی کشور را خیلی کلیدیتر از چیزی نشان میدهد که در واقعیت هست. در دنیای واقعی، ملکه شاید هنوز روی اسکناسها و تمبرها باشد، ولی فایدهی آنها در دنیای امروز کمتر از همیشه است. با اینحال، همچنان که سریال دوران سلطنت ملکه را دهه به دهه پیش میبرد، او منشوری میشود که تاریخ را از نقطهنظرش میبینیم. اگرچه سریال به ندرت نگاه انتقادی به ملکه در پیش میگیرد، ولی موفقیت گستردهی سریال در سراسر جهان نشان میدهد که گویا از نظر مردم، حضور در یک نهاد ابدی که از هر مد و رسمی فراتر است، فرصت رضایتبخشی است. جایگاهی که در آن، وظیفه از هر چیز دیگری مهمتر است.
سریال مورگان علاوه بر اینکه یک نسخهی سلطنتمحور از تاریخ معاصر را به نمایش میگذارد، همچنین نشان میدهد که خود ملکه در دام اتفاقات و آدمهای پیش از خودش گیر افتاده است. همچون هر مقام سلطنتی دیگری، وظیفهی نهایی ملکه هم این است که مطمئن شود تاج و تخت به شکل درستی به وارثش منتقل میشود. او بعدا متوجه میشود نظر مردم میتواند از ارتش هر فرماندهی مدعی سلطنتی دیگری مرگبارتر باشد.
در تمام آن رمانهای دوست داشتنی که دربارهی ملکه هستند، او بعد از اینکه فرار میکند، دوباره به شکلی اجتناب ناپذیر به تاج و تخت برمیگردد. حتی «من و ملکه» سو تاونزند هم یک دنباله دارد که در آن، سلطنت دوباره به جای خود باز میگردد. فقط یک استثناء قابل توجه وجود دارد: «خوانندهی غیرمعمول» (۲۰۰۷)، یک رمان کوتاه سرخوشانه و سرزنده که در آن، آلن بنت دوباره ملکه را به عنوان یک قهرمان داستانی به تصویر میکشد.
این رمان از جایی شروع میشود که یکی از سگهای سلطنتی از نژاد کورگی وارد یک کتابخانهی سیار میشود و ملکه احساس میکند باید یک کتاب از آن کتابخانه امانت بگیرد. وقتی به کتابخوانی اعتیاد پیدا میکنید، دیگر راه فراری نیست. ملکه خیلی زود شروع میکند به مطالعهی آثار کلاسیکی از پروست و تورگنیف و ترولوپ و هاردی. شخصیت او بیایراد نیست، ولی کنجکاویهای دخترانه و بیقراریهای متکبرانهاش یک ترکیب دلپذیر و باورپذیر از او ساخته است. او در جایی از کتاب هنگام مطالعهی یکی از آثار هنری جیمز میگوید: «آه، کمی سریعتر!» ولی بهترین ویژگی کتاب این است که او در پایان از آن شمایل معمولی که ما از ملکه میشناسیم، فاصله میگیرد. خود بنت در اینباره میگوید: «او لابهلای این صفحات میتوانست غیرقابل تشخیص بماند.» و وقتی خواندن به نوشتن ختم میشود، شاید ملکه بالاخره به آن آدم حقیقی تبدیل شود که خوانندههای زیادی سالهاست لابهلای زندگینامههای سلطنتی، دنبالش میگردند.
منبع: BBC Culture