۱۰ درس مهمی که دنیای سینمایی مارول میتواند از «بتمن» مت ریوز بگیرد
دنیای سینمایی مارول (MCU) موفق شد کاری را انجام دهد که اکثر فرنچایزهای مطرح دنیا فقط رویایش را در سر میپروراندند؛ جذب هم زمان مخاطبان و منتقدان به آثار ابرقهرمانی بسیار خوش ساخت و مهیج. فرمول مارول تقریبا در مورد بیشتر فیلمهای ابرقهرمانی جواب داد و آنها را به آثار درخور توجهی تبدیل کرد اما تازهترین فیلم دی سی یعنی «بتمن» (Batman) در کمال ناباوری برخلاف این فرمول عمل کرد و نتیجهاش شگفتانگیز از آب درآمد؛ پیروزی در باکس آفیس و جلب نظر منتقدان سینمایی سخت پسند. بتمنِ تازه تصویری از آیندهی فیلمهای ابرقهرمانی را به مخاطبان نشان میدهد.
بسیاری از نقاط قوت بتمن مت ریوز در فیلمهای قبلی MCU ظاهر شدند اما ترکیب آنها در یک اثر واحد نتیجه را به چیزی تبدیل کرد که مخاطبان پیشتر با آن روبهرو نشده بودند و انتظارش را نداشتند. دنیای سینمایی مارول برنامههای زیادی برای آیندهاش دارد و در فکر سروسامان دادن به خطوط داستانیاش است اما باید به این نکته توجه کند که چه نکاتی میتواند آثارش را از یکنواختی نجات دهد تا مثل بتمن تازهی دی سی سرحال و تازه به نظر برسند.
در بتمن مت ریوز درسهای زیادی برای MCU وجود دارد؛ از جمله چگونگی حفظ علاقهی مخاطبان به تماشای ماجراهای پرفرازونشیب ابرقهرمانها در سالنهای سینما.
۱۰- زبان بصری منحصربهفرد، تاثیرگذار است
یکی از بحثبرانگیزترین جنبههای بتمن سبک بصری چشمنواز و منحصربهفردی بود که توسط کارگردان فیلم مت ریوز و گرگ فریزر فیلمبردار برندهی اسکار ارائه شد. رنگ قرمز تیره کنار سیاهی شب به هنرمندانهترین شکل ممکن گاتهامی را به تصویر میکشد که با خشونت افسارگسیختهای دست و پنجه نرم میکند. همچنین رنگ سبز به خوبی آشوبی که در دل این شهر آسیبپذیر در جریان است را نشان میدهد. در حقیقت زبان بصری متفاوت بتمن بسیار سرگرمکننده است و هدف دراماتیک مشخصی دارد که بر اساس آن مخاطب را به تفکر و کنکاش بیشتر دعوت میکند.
با نگاهی به آثار سابق مارول میتوان به این نکته پی برد که مخاطبان علاقهی ویژهای به زبان بصری متفاوت فیلمها نشان میدهند؛ مثلا اولین تریلر «شانگ چی و افسانهی ده حلقه» (Shang-Chi and The Legend of The Ten Rings) با نئونهای جسورانه و تصاویر چشمنوازی از طبیعت، دل طرفداران زیادی را برد. البته دنیای سینمایی مارول سعی میکند با حفظ زبان بصری، نوعی یکپارچگی را در فیلمهایش ایجاد کند اما بتمن و شانگ چی نمونههایی هستند که نشان میدهند مخاطبان امروزی سینما تشنهی یک جشن بصری متفاوت هستند.
۹- استفاده از لحن تاریک همیشه هم بد نیست
دنیای سینمایی مارول به خاطر لحن با نشاط و شوخ و شنگش شناخته میشود که اتفاقا امضای ویژهاش به حساب میآید در بسیاری از آثار سینمایی جواب داده اما این طنز خودآگاه و سرگرمکنندگی مداوم، گاهی فیلمهای ابرقهرمانی را دمدستی میکند. این مورد برای مخاطبانی که سعی میکنند با قهرمانهای جدی و تا اندازهای فیلسوف مآب ارتباط برقرار کنند، صادقتر است.
بتمن اما ثابت میکند که مخاطبان برای فیلمهای ابرقهرمانی با لحن تاریک و وحشیانه کاملا آماده هستند. هر فیلمی لزوما نباید شبیه «هفت» (Se7en) دیوید فینچر باشد اما بتمن سیاهی در خود دارد که در ژانرهای ابرقهرمانی اگر نگوییم نایاب، حداقل کمیاب است؛ بنابراین وقتی تازهترین فیلم دی سی میتواند با لحن سرکشش موفق عمل کند، لزومی ندارد MCU از پتانسیلهای تاریکش واهمه داشته باشد.
۸- داستانهای سرراست هنوز هم جواب میدهند
بتمن یک داستان کارآگاهی هوشمندانه و با طراوت دربارهی دو مرد است که نقش موش و گربه را در جان و روح گاتهام بازی میکنند. طرح داستانی تازهترین فیلم دی سی مسلما به پیچیدگی فیلمهایی مثل «مرد عنکبوتی: راهی به خانه نیست» (Spider-Man: No Way Home) یا «انتقام جویان: پایان بازی» (Avengers: Endgame) نیست اما همین سادگی به مخاطبان اجازه میدهد روی شخصیتها و مفاهیم فیلم کاملا متمرکز شود.
مارول پیشتر طرح داستانی سرراست را در «مرد آهنی» (Iron Man) امتحان کرده بود و از قضا با استقبال خوب مخاطبان هم مواجه شد. طرحهای داستانی ساده همان چیزی بودند که MCU را در نخستین سالهای پیدایش از سایر رقبا متمایز کرد.
۷- متعادل نگه داشتن کفههای ترازو
دنیای سینمایی مارول پس از حماسهی جنگ ابدیت تازه با عواقب یکی از مهمترین و البته جسورانهترین تصمیمهایش مواجه شد؛ فرنچایزی که پیشتر نیمی از قهرمانهایش را به زندگی بازگردانده، چه مسیر دیگری را میتواند طی کند؟ در حالی که معرفی«چند جهانی» امکان تازهای برای فیلمهای آیندهی مارول فراهم میکند اما شاید بد نباشد مثل بتمن مت ریوز مسیر دیگری را هم امتحان کند.
در بیشتر لحظات فیلم، بتمن صرفا در تلاش است که از مرگ نفر بعدی جلوگیری کند. از آن جایی که مرد خفاشی برای تغییر سرنوشت جهان، بقای خودش و هر تهدیدی که میتواند یک فرنچایز را به پایان راه برساند، نمیجنگد احتمال شکست خوردنش برای مخاطب به یک واقعیت ترسناک تبدیل میشود؛ در نتیجه تماشای فیلم به تجربهای پویا و غیرقابلپیشبینی تبدیل میشود.
۶- هواداران ادامهی داستان را تعیین میکنند
در یکی از سکانسهای بتمن، ریدلر را میبینیم که در بیمارستان روانی آرکهام بستری شده و از این موضوع ناراحت است که نقشههای شومش آن طور که باید و شاید اجرا نشد اما درست در همین لحظه که به نظر میرسد همه چیز تمام شده ناگهان صدایی از سلول کناری میآید و سیمای محوی نشان داده میشود که ظاهرا به پادشاه دلقکها، جوکر تعلق دارد. او برای ریدلر این چیستان را میسازد «اون چیه که هرچی ازش کمتر داشته باشی، ارزشش بیشتر میشه؟»، وقتی ریدلر به پاسخ «دوست» میرسد هر دو خندهی شیطانی سر میدهند و مخاطبان به یک همکاری شرورانه میان ریدلر و یکی از محبوبترین ابر شرورهای دی سی یعنی جوکر امیدوار میشوند.
این سکانس همچنین میتواند تعبیری از تغییرات وحشتناکی باشد که در آیندهی گاتهام به وجود خواهد آمد؛ شهری که توسط اربابان جنایتکار اداره و هر روز شرور خطرناکی به آن اضافه خواهد شد. این سکانس نشان میدهد چگونه لحظهای که ظاهرا برای هیجانزده کردن مخاطب ایجاد شده، میتواند مفهوم عمیقتری در داستان پیدا کند و آیندهی فیلمهای دی سی را تغییر دهد. البته از حق نگذریم دنیای سینمایی مارول در راهی به خانه نیست با ارائهی سه نسخهی مختلف پیتر پارکر این کار را انجام داده است.
۵- وقتی موسیقی سخن میگوید
بتمن از ترانه Something In The Way نیروانا به صورت موثر و کارآمدی استفاده کرده است. شعر استعاری این قطعهی موسیقی ماندگار دربارهی مرد بیخانمانی است که زیر یک پل زندگی میکند و با حیواناتی که باید برای زنده ماندن، بخورد دوست میشود. این ترانه میتواند منعکسکنندهی مبارزهی بروس وین با ناتوانیاش در حل معضلات گاتهام و التیام روح آسیبدیدهاش باشد.
استفاده از ترانهی درست در لحظات کلیدی فیلم به مخاطب اجازه میدهد با چرایی پخش این قطعهی موسیقی درگیر شود و در مفاهیم عمیق آن کنکاش کند. مارول پیشتر در «نگهبانان کهکشان بخش ۲» (Guardians Of The Galaxy Vol. 2) با استفاده از ترانهی Brandy اثر گروه Looking Glass این هوشمندی را انجام داد که نتایج خوبی هم گرفت.
۴- شرورها میتوانند درسهای خوبی به قهرمانها بدهند
MCU مطابق با علاقهی طرفداران، بر روابط و پویایی میان قهرمانها تمرکز دارد؛ مثلا دوستی پر سر و صدای تونی استارک و استیو راجرز بخش مهمی از قوس دراماتیک حماسهی جنگ ابدیت را تشکیل داد. این در حالی است که در بتمن ماجرا کاملا برعکس است؛ ابرقهرمان اصلی در روابط شخصیاش مشکلات زیادی دارد اما در عوض رابطهی جالبی میان او و شرور شکل میگیرد که داستان را پیش میبرد. فیلم تاکید ویژهای بر رابطهی میان بروس و ریدلر دارد، در حقیقت شرور داستان به گونهای قهرمان را به چالش میکشد که در انگیزهها و باورهایش کاملا تجدید نظر کند.
ریدلر واقعا به بتمن نشان میدهد که باید چیزی فراتر از یک نماد وحشت در گاتهام باشد. او به جای این که مانعی برای رشد شخصی بروس باشد، به عنصر داستانی فعالی تبدیل میشود. این اتفاق پیشتر در دنیای سینمایی مارول هم افتاده، کلیمانگر در «پلنگ سیاه» (Black Panther) نمونهی خوبی است که طرفداران را برای تماشای ابر شرورهایی از این جنس، هیجانزده کرد.
۳- به چالش کشیدن هستهی اصلی شخصیت
فیلمنامه نویسان برای درک برداشتهای متفاوت نویسندههای کمیک، باید ویژگیها و ارزشهای اصلی شخصیتها را شناسایی کنند. بتمن در این زمینه یک گام جلوتر رفت؛ فیلمنامه نویسان نه تنها هستهی اصلی شخصیت را پیدا کردند بلکه آن را به چالش هم کشیدند. فیلم زاویهی دید هوشمندانهای بر ابرقهرمانی دارد که پیشتر بارها در آثار مختلف حضور داشته و در آینده هم حضور خواهد داشت؛ این بتمن نیازی نیست برای محافظت از گاتهام به عنوان یک محافظ خشن و وحشتناک عمل کند.
این واقعیت که قوس شخصیتی بروس وین در اقتباس مت ریوز، بدیع است دستاورد واقعا بزرگی به حساب میآید. از آن جایی که مخاطبان با شخصیتهای دنیای سینمایی مارول آشنایی بیشتری دارند، به چالش کشیدن هستهی شخصیتی آنها میتواند برای مخاطبان بسیار جالب و سرگرمکننده باشد.
۲- بگذارید لباسها دربارهی شخصیتها سخن بگویند
علیرغم نظرات عمدتا متفاوت منتقدان دربارهی «جاودانگان» (The Eternals) مارول، میتوانیم ادعا کنیم فیلمی بود که از هر نظر با دقت ساخته شده بود اما این ماجرا دربارهی طراحی لباس و صحنه چندان صدق نمیکند. در حقیقت حین تماشای فیلم، بدون تحقیق یا اطلاع قبلی نمیتوان دربارهی فلسفه لباسهای شخصیتها و معنی و مفهومی که پشتشان است، اظهار نظر کرد.
اما طراحی لباس بتمن به طرز شگفتانگیزی هوشمندانه است. لباس رابرت پتینسون از نظر حرفهای از لباس کریستین بیل در «بتمن آغاز میکند» (Batman Begins) جلوتر است اما لباس پتینسون به انسجام و یکدستی لباس پیشین نیست که نشان میدهد بتمن تازه روحیه شکننده و از هم گسیختهای دارد و تازه در مسیر پیشرفت شخصیتی قرار گرفته.
۱- تمام کردن فیلم در موقعیتی خطرناک
فیلم بتمن برای همهی شخصیتها در موقعیتی نامطمئن و خطرناک به پایان میرسد؛ سلینا گاتهام را ترک کرده، وضعیت ریدلر ممکن است پس از بستری در بیمارستان روانی آرکهام بدتر شود و احتمال همکاریاش هم با جوکر وجود دارد، پنگوئن آماده است تا دنیای زیرین جنایتکاران را تصاحب کند و بروس وین به عنوان شخصیت اصلی در یک دوراهی وجودی قرار دارد.
این احساس نامطمئن تغییر، به فیلم وزن و پیامدهای منحصربهفردی میبخشد. دنیای سینمایی مارول پیشتر این کار را با جنگ ابدیت، پایان بازی و راهی به خانه نیست انجام داد و مخاطب را با این سوال مواجه کرد که «در ادامه چه اتفاقی میافتد؟». تمام کردن فیلم در موقعیتی نامطمئن پتانسیل بالقوهای برای ساخت آثار بعدی به وجود میآورد و مخاطبان را تشنهی ادامهی داستان نگه میدارد.
منبع: cbr
برای اولین بار بود که به لقب اصلی بتمن در یک لایو اکشن اشاره شد، بزرگترین کارآگاه
در دنیای کامیک بتمن به ۳ چیز شناخته میشه:
وسایل فوق العاده خفنی که داره
هنر مبارزه، تا حدی که خیلی از شرور ها فقط سراغ بتمن میان برای مبارزه تک به تک با اون
و در آخر هوش سرشار بتمن در حل معما که به اون لقب بزرگترین کارآگاه داده میشه
و این اولین باری بود که جدا از مبارزه و نشون دادن وسایل مختلف بتمن به هوش فوقالعاده اون در حل معما هم اشاره شد
ببینید
بیاید بی انصاف نباشیم
خدایی بتمن خیلی قشنگ بود
تا الان این همه بتمن دیدیم با سن بالای ۴۰ سال
که خیلی هم حرفه ای بودند با یک ماشین خفن
ولی این بتمن فرق داره
۳۰ و خورده ای سن داره که باعث میشه جوانان بیشتر باهاش ارتباط برقرار کنند
و با اینکه ماشینش مسلح نبود
ولی خدایی
خدا وکیلی
ماشینش بد بود؟؟؟؟
اون موتور بی نظیر
لون شعله ها
در کل به نظر من یک بتمن بود
با تجهیزات واقعی
نه با بمب های انفجاری
نه با دود زا
یک آدم که تو لباس خفاش شب ها بدون تجهیزات عجیب به سراغ اشخاص مهم و بد میرفت
به نظر من خوب بود
یا حتی عالی
من با اینکه خودم از بتمن متنفرم اما به نظرم اثر جذابی رو من ریوز ساخته اثری که شبیه داستان های مارول شاید جذاب نباشه چون داره واقعیت رو میگه و مثل کار های مارول فانتزی گرایانه نیست تلفیق واقعیت با این نوع کارها به نظرم جذابه
همه این ها نکته های درستی هستند که توی “بتمن” جواب ندادن. پیشنهاد درست تر اینه که این کارها رو انجام بدن بدون توجه به زباله مت ریوز.
جالب بود