درسهایی از فیلم «باربی» گرتا گرویگ؛ حقهی بازاریابی
فیلم «باربی» ساختهی گرتا گرویگ به تازگی اکران شده است و به خاطر موضوع مهم و روی بورسی که به آن میپردازد، واکنشهای دوگانهای را از سوی مخاطبان و منتقدان برانگیخته است. یکی از این واکنشها در این مقاله آورده شده است.
باربی برندی بزرگ و معروف است. احتمالاً به جز بچههای محروم دنیا، تقریباً تمام بچههای دنیا اسم این عروسک خاص و جنجالی را شنیدهاند یا در خانهی خود داشتهاند. فروش این محصول در سرتاسر جهان بسیار بالاست و فقط محدود به کالیفرنیای جنوبی، که برای اولین بار این عروسک شصت و چهار سال پیش آنجا ساخته شد، نیست. متل (Mattel) شرکت تولیدکنندهی باربی، سالانه ۱.۵ میلیارد دلار فقط از طیف پنجاه محصولی که از باربی الگوبرداری کرده، درآمد دارد. بنابراین. چگونه میتوانید برندی را که دیگر کم و بیش اشباع شده است، ارتقا دهید؟
جواب ساده است. از طریق خط پخش فیلم کمپانی خود یک فیلم «باربی» بسازید، ستارهای بزرگ را هم بیاورید که نقش اصلیاش را بازی کند و کارگردانیاش را هم بدهید به زنی که به فیلمهای تند و تیز و زنمحورش معروف است. آخرین نکتهای که باید به این پروژه اضافه شود بسیار مهم است؛ این برند حالا فراگیر است و به صدایی نیاز دارد که بتواند دقیقاً آن را به گوش همه برساند. عالی شد. بر این اساس، البته که پیام فیلم باید بلندپروازانه باشد.
عروسکهای باربی در طول سالیان تولیدشان فضانورد و رئیس جمهور و قاضی و پزشک و خیلی چیزهای بودهاند. کدام دختر کوچولویی است که دوران کودکی خود را به تقلید زندگی بزرگسالی با الگوبرداری از یک باربی سپری نکرده و زندگیها و داستانهای جدید حول محور آن نبافته باشد؟ (البته که پاسخ بیشتر محدود به بچههای نیمکرهی دیگر زمین میشود؛ بچههای این سمت چیزهای جدیتری برای اندیشیدن دارند.) اما خب همه چیز در رابطه با این عروسک خاص گل و بلبل نیست و بدیهی است که مشکلاتی هم در رابطه با آن وجود داشته است که از جملهی آنها میتوان به استانداردهای زیبایی غیرواقعی، دور کمر بسیار باریک و قطع تولید عروسک باردار باربی اشاره کرد، که واکنشهای معترضانهی زیادی هم در بر داشته است.
- ۱۰ انیمیشن برتر دنیای سینمایی باربی از بدترین به بهترین
- مارگو رابی در قامت شخصیتهای مهم و واقعی؛ از شارون تیت تا باربی
البته که خود برند قدیمی است و سابقهای پر از تغییر و تحول دارد. اما یک فیلم لازم بود تا با این تاریخ رودررو شود. با این حال، حالا که فیلم ساخته شده، تقریباً به هیچ یک از این مسائل در فیلم اشاره نشده است. مثلاً این واقعیت را تأیید نمیکند که در دههی ۱۹۷۰ اعتراضاتی علیه این برند از سوی فعالان حقوق زنان صورت گرفت، یا اشارهای به واکنشی که این کمپانی به خاطر شکل ارائهی باربیهای آفریقایی-آمریکایی و اسپانیاییتبار دریافت کرد، نمیکند.
یک برند خوب پاسخگوی مشتریان است. اما برندی بهتر همگام با زمانه حرکت میکند و ارتباط با جهان اطرافش را از دست نمیدهد. از این رو، ما باید به بینندگان یادآوری کنیم که عروسک باربی در حال حاضر در مدلهای «ظریف»، «قد بلند» و … با نژادها و قومیتهای مختلف در دسترس است. به یاد داشته باشید که یک باربی میتواند هر چیزی باشد. مثلاً امروز ما باربی با سمعک و مبتلا به ویتیلایگو هم داریم. و همینطور باربی بدون مو. برای همه بالاخره یک باربی مختص خودش در بازار موجود است.
اما اگر گرتا گرویگ، کارگردان فیلم «باربی»، آزادی بیشتری بخواهد چه؟ اگر او بخواهد باربی را دوباره اختراع کند، چرخشی رادیکال به او بدهد، چه میشود؟
همهی ما می دانیم که تصویر اصلیای که یک برند از خود به نمایش میگذارد، بسیار مهم است. بنابراین، مارگو رابی را به عنوان باربی اصلی انتخاب میکنیم. او باید چهرهی فیلم باشد. او را «باربی کلیشهای» خطاب کنید، یک سری مشکل برایش ایجاد کنید، اما خیلی عمیق نشوید. مردم باید تحریک شوند – اما فقط در دوز خفیف. و کمک میکند اگر کسی مثل مارگو سؤالات مهمی دربارهی پدرسالاری و سیستمها و موضوعات دیگر مطرح کند.
این فیلم باید همه را هم راضی کند. دختران کوچولو باید آن را تماشا کنند، زیباییشناسی صورتی آدامسیاش را دوست داشته باشند و با این فکر از سالن سینما بیرون بیایند که اتاقهایشان را با همان رنگ دکور کنند. و طبعاً فیلم باید ترانههایی هم داشته باشد. یک ستارهی سابق دیزنی (مثل رایان گاسلینگ) بهترین انتخاب برای ایفای نقش کن خواهد بود.
طبیعتاً، مارگو رابی باید در طول نمایشهای فیلم لباسهای بی عیب و نقص در تمام طیفهای رنگ صورتی، مرجانی، هلویی، صورتی تند، سرخابی و ارغوانی به تن کند. او بلوند و زیبا است و چهرهای متقارن دارد. خیلی سخت نیست که او را شبیه یک باربی واقعی جلوه دهید. ما فقط باید تیم استایل را تقویت کنیم و کمی روی مو و آرایش او کار کنیم.
حالا تصور کنید اگر بازیگران و دست اندرکاران فیلم با لباس صورتی در نمایشها حاضر شوند، کمپین فیلم چقدر موفق خواهد شد! و یک ایدهی دیگر؛ هر بار که کسی در گوگل بازیگران یا عوامل فیلم را جستوجو میکند، نوار جستجو باید برق بزند و بدرخشد و فضا به یکباره کاملاً صورتی شود. تصور کنید که چقدر زیبا خواهد بود؛ درست مثل خود برند.
همچنین نباید زنان مسنتری را که احتمالاً با عروسکهای باربی بازی کردهاند، از قلم بیندازیم. از سبک فیلمسازی گرتا میتوان در این بخش استفاده کرد. او فیلم هایی درباره پیوندهای عمیق بین زنان ساخته است. اولین فیلم او، «لیدی برد» (Lady Bird)، نگاهی واقعی و صادقانه به رابطهی مادران و دختران داشت. باید این را به آنها یادآوری کنیم، بنابراین واضح است که باید رابطهی مادر و دختر را در فیلم بگنجانیم. و این رابطه هم باید مشکل داشته باشد، اما نه زیاد. مادر و دختر این قصه باید از یکدیگر رنجیده شوند اما ملایم و احتمالاً در مجموع یک اختلاف نظر با هم داشته باشند.
و بله، زنان مسنتر؛ آنها باید به یاد دوران کودکی خود بیفتند؛ وجود چندین تصویر از لباسهایی که متل در طول سالیان عرضه کرده است برای این یادآوری ضروری است. و از آنجا که آنها حتماً مسئولیتهای زیادی دارند مواجه شوند و به دنبال نشانهای از خودشان بر صفحهی نمایش هستند، باید چیزی را دریافت کنند. خب، به چه شکل میتوان به یادشان آورد که مهماند؟
ما باید دو نسخه از یک جهان را به آنها بدهیم؛ یک دنیای باربی آرمانشهری که در آن زنان همه رؤسایی مهماند و یک دنیای واقعی که در آن نیستند. کنار هم قرار گرفتن در مدیوم سینما چقدر عالی میشود. و البته مونولوگ! نوشته و ارائه شده از سوی زنی که در آستانهی اشک ریختن است. این مونولوگ باید جملاتی داشته باشد که تأیید کند که آنها میتوانند هر چیزی که میخواهند باشند. و این است دستور العملی عالی برای فیلمی که به عنوان یک کمپین بازاریابی دو چندان سود میکند.
منبع: indianexpress