نقد فیلم «لی»؛ فریب خوردن مخاطب از فیلم‌ساز!

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۲ دقیقه
نقد فیلم لی

فیلم «لی» (Lee) درباره‌ی گذشته‌ی زن عکاسی است که در دوران جنگ دوم جهانی موفق شده تصاویر دست اولی از جنایت‌های جنگی و به ویژه کشتار مردم در اردوگاه‌های مرگ توسط آلمان نازی ثبت و ضبط کند. در زمان جنگ بین‌الملل دوم زنی خبرنگار از اهالی آمریکا که رابطه‌ی نزدیکی با محافل هنری فرانسوی دارد، عازم این کشور می‌شود تا به سهم خود کاری در برابر حمله‌ی آلمان‌ها انجام دهد. این تلاش زن برای حضور در جنگ و خط مقدم هم جنبه‌ی عمومی دارد و هم جنبه‌ای خصوصی؛ جنبه‌ی عمومی‌اش به همان احساس وظیفه‌ی اجتماعی‌اش ربط دارد و جنبه‌ی شخصی‌اش به پاسخ گفتن به تمناهای درونش. لی میلر زنی اهل ماجراجویی و سفر است و دوست دارد وسط حادثه باشد. او دوست ندارد عقب بنشیند و ماجرا را از دور نگاه کند و سپس به تفسیرش بنشیند. نقد فیلم «لی» را با تمرکز بر تلاش سازندگان برای نفوذ به درون این شخصیت و ارائه تصویری از زنی ماجراجو آغاز می‌کنیم.

هشدار: در نقد فیلم «لی» خطر لو رفتن داستان وجود دارد!

فیلم «لی» که تمام فیلم می‌شود آن چه که در برابر ما نقش بسته تصویر زنی است که دلایل بسیاری برای به هم ریختن و سرخوردگی دارد. این به هم ریختن فقط به چاپ نشدن عکس‌هایش توسط مجله‌ی ووگ بریتانیا بازنمی‌گردد. این عکس‌ها در همان زمان توسط آمریکایی‌ها چاپ شده و جهانیان تلاش‌های لی برای ثبت بخشی از تاریخ را دیده‌اند و به واسطه‌ی افرادی چون او می‌دانند نازی‌ها چه جنایت‌هایی در طول جنگ انجام داده‌اند. آن چه لی را به هم ریخته دردی درونی است. رنج این که با تمام وجودش بلای آوار شده بر سر این مردمان را می‌فهمد و درک می‌کند. در سکانسی چرایی این درک را به سردبیر مجله‌ی بریتانیایی می‌گوید اما نکته این جا است که این بازگو کردن حادثه‌ی قدیمی که به دوران کودکی‌اش بازمی‌گردد آن قدر ناگهانی است و در ظاهر بی‌ربط که زمانی به درازا می‌کشد تا مخاطب بتواند بین بازگو کردن این راز و هولناکی جنگ دوم جهانی و جنایت‌هایش ارتباطی پیدا کند.

نقد فیلم لی

در حین تعریف کردن قصه لی از دیدن دختری در یک اردوگاه مرگ می‌گوید. این که به این دختر در طول جنگ چه گذشته و چه شباهت‌هایی با خودش در همان سن و سال دارد. در زمان نمایش پلشتی‌های حاکم بر جنگ هم فیلم‌ساز بیش از همه بر همین تکه از سفر لی تاکید می‌کند و حتی نمایش کشتار در قطارها را چنین با مکث برگزار نمی‌کند. اما مشکل این جا است که در زمان نقش بستن دخترک بر پرده‌ی سینما هنوز کسی دلیل این همه مکث را نمی‌داند و در بهترین حالت ممکن است تصور کند که لی به دلیل سن کم دخترک و هم‌چنین چهره‌ی معصومی که دارد، در حال دلسوزی برای او است و چیز دیگری در میان نیست. باید نیم ساعتی بگذرد تا دلیل این همه مکث مشخص شود و چرایی شخصی بودن جنگ برای لی در برابر دیدگان تماشاگر قرار گیرد.

گفته شد که جنگ برای لی دو جنبه دارد؛ یکی شخصی و یکی هم عمومی. از منظر شخصی که تا پایان چرایی این همه خیره‌سری و تمنا برای رفتن به خط مقدم مشخص نمی‌شود و در بهترین حالت تماشاگر تصور می‌کند که او صرفا انسانی ماجراجو است. از منظر عمومی هم بر خلاف ادعای خودش مبنی بر نیاز به حضور در خط مقدم و انجام کاری به نفع قطب خیر ماجرا فقط یک بار در چنین مکانی حاضر می‌شود که آن هم اتفاقی است. البته فیلم تاکید دارد که این برخلاف میل او است و چون زن است اجازه‌ی ورود به خط مقدم را ندارد، وگرنه خودش همه کار می‌کند تا به آن جا فرستاده شود. فیلم همین تلاش شخصیت را هم نمی‌تواند به درستی قابل باور از کار درآورد. چرا که لی پس از مواجه شدن با مخالفت مردان و فرماندهان نظامی خیلی زود جا می‌زند و صبر می‌کند و هیچ‌گاه برای رسیدن به خواسته‌اش به آب و آتش نمی‌زند. پس این جنبه از نمایش دلاوری و شجاعت او کاریکاتوری جلوه می‌کند و چندان قابل باور نمی‌شود. گویی ما او را بیشتر در حال لاف زدن می‌بینیم تا تلاش برای انجام کاری در جهت عقایدی خیرخواهانه.

اگر به قصه و زمان حضور لی در اماکن مهم در تمام طول فیلم توجه کنید، متوجه خواهید شد که او هیچ‌گاه در زمان درگیری‌ها در آن منطقه نیست. همان یک مرتبه‌ای که در دل جنگی گرفتار می‌شود، به دلیل خوش خیالی دختری فرانسوی است که اطلاعات ارتش متفقین را ساده‌دلانه به سربازی آلمانی لو داده است. وگرنه ارتش متفقین و خود لی در زمان اعزام وی به آن منطقه تصور می‌کردند که جنگی در آن نقطه از فرانسه نیست و ارتش متفقین همه چیز را تحت کنترل دارد. اما در ادامه لی زمانی به پاریس، مرز آلمان، اردوگاه‌های کشتار و حتی آپارتمان شخصی هیتلر می‌رسد که همه چیز تمام شده و دیگر جنگی در میان نیست. اگر تاریخ جنگ را بدانید متوجه خواهید شد که زمان ورود آمریکایی‌ها به برلین مدت‌ها پس از خودکشی هیتلر است؛ چرا که اول نیروهای ارتش سرخ به برلین رسیدند و آمریکایی‌ها هنوز مدتی باید در راه می‌ماندند.

نقد فیلم لی

این نکته به خودی خود بد نیست؛ این که خبرنگاری پس از وقوع حادثه به آن مکان برسد و تصاویرش را ثبت و ضیط کند، نه تنها ایرادی ندارد، بلکه می‌تواند در چارجوب یک قصه‌ی مناسب به برگ برنده‌ی فیلم تبدیل شود. اما وقتی فیلم‌ساز با صدای رسا اعلام می‌کند که او زنی جسور و شجاع است که همه جوره به دل حادثه می‌زند و فقط مردانی به دلیل زن بودنش سد راهش هستند، باید بیشتر روی این مبارزه علیه جهان مردسالار اطرافش تاکید کند. این درست که داستان بر مبنای واقعیت است اما هر فیلمی بنا به ساختمان درامش در هر واقعیتی دست می‌آورد و بنا به دلایل دراماتیک به آن شکل می‌دهد. اگر لی میلر واقعی برای رسیدن به آرزوهایش واقعا تلاشی نکرده و واقعیت همین بوده، ‌فیلم می‌توانست این واقعیت را تغییر دهد و این تلاش‌ها را فقط در کلام نمایش ندهد و به تکاپوی زن برای رسیدن به خواسته‌هایش بیشتر بپردازد. حتی اگر در این جدال هم شکست می‌خورد، ایرادی نداشت؛ چرا که تصویر موجود از این زن در این فیلم بیشتر یک قربانی مظلوم و واداده است تا قهرمانی شجاع.

قطعا سازندگان فیلم «لی» قصد نداشته‌اند که قهرمان شجاع آن‌ها چنین مظلوم در نظر بیننده جلوه کند اما قصه را طوری پیش برده‌اند که چنین شده. طبعا این هم به نابلدی فیلم‌ساز بازمی‌گردد که تصور می‌کرده تنها راه همراهی مخاطب با شخصیت اصلی و تبدیل کردن او به قهرمان گفتن از جسارت او در بر هم زدن نظم اطرافش است اما گفتن از یک کنش کجا و نمایش آن کنش کجا؟ به ویژه که با یک فیلم جنگی طرف هستیم که قصه‌اش بر مبنای کنش شخصیت‌ها پیش می‌رود. در چنین قابی است که شخصیت مرد همراه زن، همان خبرنگار مجله لایف با نام دیوید شرمن بیش از لی شجاع جلوه می‌کند؛ چرا که فقط کارش را انجام می‌دهد و به جز در یک زمان مشخص در آپارتمان هیتلر از احساساتش چیزی نمی‌گوید و آن را بروز نمی‌دهد. او مصمم است که فقط به عکاسی بپردازد و در زمان درست، در مکان درست باشد. البته که او مرد است و مشکلات لی را ندارد. اما لی هم از جایی به بعد در کنار این مرد هر جایی که بخواهد می‌رود و کسی با جنسیتش کاری ندارد. به ویژه که پس وقوع حوادث اصلی به منطقه‌ی مورد نظر می‌رسند.

مهم‌ترین نکته‌ی مثبت فیلم «لی» حضور همین مرد همراه شخصیت اصلی است. فیلم‌ساز در پرداخت او به درستی عمل کرده. به اندازه نمایشش می‌دهد و فقط اطلاعاتی از وی و روحیاتش در اختیار مخاطب قرار می‌گیرد که قصه به آن‌ها نیاز دارد؛ نه کمتر و نه بیشتر. عملا بهترین بخش‌های فیلم (به جز تیتراژ انتهایی که البته آن هم به قصه‌ی فیلم ارتباطی ندارد) از آن او است. این نکته برای فیلمی که می‌خواهد شخصیت‌محور باشد و داستان را حول شخصیت محوری خود بسازد، اتفاقا چندان خوب نیست. دلیلش هم کاملا واضح است؛ فیلم شخصیت‌محوری که بهترین قسمت‌هایش از آن شخصیتی فرعی باشد، قطعا یک جای کارش می‌لنگد و سازنده کارش را به درستی انجام نداده است. در ضمن شخصیت فرعی دیگری هم در فیلم وجود دارد که در همان مدت زمان کوتاه حضور بر پرده، شخصیت اصلی را تحت‌الشعاع حضورش قرار می‌دهد؛ این شخصیت هم زنی فرانسوی است که نقش آن را ماریون کوتیار بازی می‌کند.

داستان فیلم «لی» در دو سطح جریان دارد؛ یکی مربوط به سال ۱۹۷۷ و زمان مرگ لی میلر است و دیگری به دوران پیش از دوم جهانی و میانه‌ی آن اختصاص دارد. استراتژی فیلم‌ساز برای ارتباط دادن این دو به هم به شکل برنامه‌ریزی یک مصاحبه است. به این شکل که فیلم به گونه‌ای آغاز می‌شود که خبرنگاری را در حال مصاحبه با لی میلر نمایش می‌دهد. این خبرنگار از کار لی می‌گوید و لی از این می‌گوید که تمایل دارد در ازای این مصاحبه چیزی نصیبش شود. مخاطب در این زمان تصور می‌کند که منظور لی دریافت پولی به خاطر حضور در این مصاحبه است. یک ساعت و نیمی می‌گذرد و فیلم دوباره به سال ۱۹۷۷ بازمی‌گردد. این بار لی از مصاحبه کننده می‌خواهد که درباره‌ی مادرش سخن بگوید و ناگهان این مرد حرف‌هایی می‌زند که هیچ ارتباطی به قصه ندارند.

نقد فیلم لی

او گریه می‌کند و از احساس عذاب وجدان خود می‌گوید و این که همواره تصور می‌کرده مادرش به خاطر حضور او زندگی خوبی نداشته است. همه‌ی حرف‌های این مرد در این جا بی ارتباط به قصه‌ی فیلم به نظر می‌رسد و گویی از فیلم دیگری با قصه‌ی دیگری به این فیلم راه پیدا کرده است. باید ده دقیقه‌ی دیگر بگذرد و فیلم تمام شود تا من و شما متوجه شویم که تمام این مصاحبه خیالی است و زاییده‌ی تصورات مرد است و اصلا این مرد پسر لی است که به عکس‌های مادرش دسترسی پیدا کرده و تمام آن چه که دیدیم تصورات این مرد در حین تماشای عکس‌ها و ساختن این مصاحبه‌ی خیالی است. این درست همان اتفاقی است که در زمان نمایش مکث بر چهره‌ی آن دخترک در اردوگاه‌های مرگ اتفاق می‌افتد و درست همان احساسی را منتقل می‌کند که پس از بازگو شدن چرایی این مکث به مخاطب دست می‌دهد. اما تفاوتی هم وجود دارد که این بار این احساس بسیار بیشتر از آن مرتبه است؛ احساسی ناشی از سرخوردگی و رودست خوردن از فیلم‌ساز.

این که فیلمی را بسازی و در پایان اعلام کنی که همه چیز زاییده‌ی خیال کسی بوده که در آن ماجرا نقشی نداشته و اصلا هنوز به دنیا نیامده بوده، احساسی چون عدم پایبندی به حقیقت به مخاطب القا می‌کند؛ حقیقتی که خود فیلم می‌سازد و از آن می‌گوید. نمی‌توان فیلم را ساخت و ناگهان قراردادی را که از ابتدا با مخاطب گذاشته شده زیر پا گذاشت. اکنون منظور نگارنده این این نیست که هیچ‌کدام از این اتفاقات مبنای واقعی ندارد و در جهان واقعی لی این ماجراها را پشت سر نگذاشته است. منظور واقعیت جاری در فیلم است که بازسازی شده و یک واقعت ثانوی است.

برای لحظه‌ای تصور کنید که فیلم بر اساس یک ماجرای واقعی ساخته نشده بود. آن گاه چه احساسی به مخاطب دست می‌داد؟ این چنین است که بهترین قسمت فیلم به تیتراژ انتهایی آن اختصاص می‌یابد. همان جایی که عکس‌های واقعی گرفته شده توسط لی نمایش داده می‌شود. اما هنوز مشکل است که بتوان خیانت فیلم‌ساز به مخاطبش را فراموش کرد و از این احساس عذاب در امان بود که چرا مخاطب را نباید محرم دانست و قصه را بدون رودست زدن با او در میان گذاشت؟ چرا فیلم سازی باید بخواهد که مخاطب به جای تمرکز بر سرگذشت زنی شجاع سالن سینما را با این احساس ترک کند که کارگردان با وی صادق نبوده و اصلا او را لایق پی بردن به رازهای قهرمانش ندانسته است؟ چرا باید در پایان این احساس وجود داشته باشد که تمام آن چه که دیدیم زاییده‌ی تصورات شخصی است که عملا حضوری در داستان نداشته؟ چرا باید آن قدر دیر بفهمیم که اصلا مصاحبه‌ای در کار نیست و این جوان نشسته جلوی زن در واقع پسر او است و اصلا زنی هم وجود ندارد و وجودش هم زاییده‌ی خیال آن مرد جوان است؟

۱
بی‌ارزش
نکات مثبت
  • تیتراژ انتهایی که به نمایش عکس‌های واقعی لی میلر می‌پردازد
نکات منفی
  • آشفتگی در قصه‌گویی
  • عدم حضور شخصیت‌های همدلی‌برانگیز
  • فیلم‌ساز توان ساختن تصویری مهیب از جنگ ندارد!

در چنین بستری است که بازی کیت وینسلت هم چندان شوری برنمی‌انگیزد. او از همان ابتدا گزینه‌ی مناسبی برای این نقش به نظر نمی‌رسد. در ابتدا که داستان با یک فلاش بک به پیش از آغاز جنگ بازمی‌گردد، به شکل واضحی به لحاظ سن و سال ارتباطی به نقش ندارد. حتی سازندگان تلاش نکرده‌اند با استفاده از امکانات سینما او را کمی جوان‌تر نمایش دهند. در ادامه هیچ خبری از جسارت در چهره‌ی او نیست. بالاخره قرار است که کیت وینسلت تصویر زنی جسور را بر پرده ظاهر کند اما وقتی کنشی از این جسارت نمایش داده نمی‌شود، بازیگر هم به همان بازگو کردن کلمات شجاعانه اکتفا می‌کند. حتی تصویر دلدادگی زن به مرد قصه هم چندان قابل باور نیست و کیت وینسلت موفق نشده آن را درست از کار دربیاورد.

اما گاهی بازیگران بزرگ موفق می‌شوند که اثر ضعیفی را به اثری قابل تحمل تبدیل کنند. اما کیت وینسلت حداقل در این جا آن بازیگر بزرگ مورد نظر ما نیست. او هم همان کیفیتی را دارد که دیگر سازندگان فیلم دارند. منظور نگارنده هم دیگر فقط کارگردان فیلم نیست. فیلم «لی» به لحاظ نمایش اتفاقات هم دست پری ندارد؛ نه می‌تواند تصویر مناسبی از عظمت جنگ ارائه دهد و نه مهیب بودن اردوگاه‌های مرگ را به شکل مناسبی ترسیم می‌کند. در این جا هم عوامل دیگر، از فیلم‌بردار گرفته تا طراح صحنه در عدم ارائه‌ی درست این تصویر نقش دارند. پس عملا با اثری هدر رفته طرف هستیم که نیت خوبی پشت ساختنش وجود دارد اما سینما کاری به نیت سازندگان ندارد و مخاطب فقط با نتیجه‌ی آن نیت که همان فیلم حاضر بر پرده است، سر و کار دارد.

شناسنامه فیلم «لی» (Lee)

کارگردان: الن کوراس
نویسندگان: لیز هانا، جان کالی و ماریون هام. بر اساس کتاب «زندگی‌های لی میلر» نوشته آنتونی پنروز
بازیگران: کیت وینسلت، اندی سامبرگ، آندریا ریزبورو، الکساندر اسکاشگورد، جاش اوکانر و ماریون کوتیار
محصول: ۲۰۲۳، بریتانیا
امتیاز سایت IMDb ‌به فیلم: ۷ از ۱۰
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۶۶٪
خلاصه داستان: سال ۱۹۷۷. خبرنگاری برای مصاحبه با لی میلر به منزل او آمده تا از چگونگی و نحوه‌ی گرفته شدن عکس‌هایش در دوران جنگ دوم جهانی گزارشی تهیه کند. زن که در اوج کهنسالی است تمایلی به گفتن از این موضوع ندارد. اما خبرنگار او را راضی به انجام مصاحبه می‌کند. زن به زمان پیش از آغاز جنگ بازمی‌گردد و از این می‌گوید که چگونه از مدل عکاسی برای مجلات مدی همچون مجله ووگ استعفا داده و حال به یک عکاس تبدیل شده است. فلیم به گذشته می‌رود و زن و دوستانش را در فرانسه‌ی پیش از جنگ نمایش می‌دهد که هم در حال خوشگذرانی هستند و هم سایه‌ی شوم جنگ را بر سر خود احساس می‌کنند. لی در آن جا با مردی آشنا می‌شود و به وی دل می‌بازد. این مرد اصالتی انگلیسی دارد. این دو با آغاز جنگ به لندن می‌روند اما لی نمی‌تواند دست روی دست بگذارد و در قبال این وحشت جاری در اروپا کاری نکند. پس از مجله‌ی ووگ می‌خواهد که او را به عنوان عکاس به خط مقدم نبرد بفرستد اما انگلیسی‌ها با حضور زنان در خط مقدم مخالف هستند و …

نقد فیلم «لی» دیدگاه شخصی نویسنده است و لزوما موضع‌ دیجی‌کلامگ نیست

منبع: دیجی‌کالا مگ



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما
X