۲ رمان روانشناختی تازه در حوزهی توسعه فردی از انتشارات کتاب کوله پشتی
نشر کتاب کوله پشتی یک مؤسسه انتشاراتی کتاب در ایران است که از سال ۱۳۹۰ فعالیتش را آغاز و عمده فعالیتش در زمینه ادبیات داخلی و خارجی است. شهرت این انتشاراتی از آنجایی است که برای نخستین مرتبه در ایران، کتابهای منتشر شده را دارای گارانتی رسمی نموده است.
این انتشاراتی همچنین در زمینه چاپ و نشر رمان و داستان بلند نیز با انتشار آثاری در این زمینه، نامزد جایزه ادبی جلال آلاحمد سال ۱۳۹۷ گردیده است. کتاب کوله پشتی در عین حال علاوه بر ترجمه کتابهای برگزیده و برجسته از نویسندگان معتبر خارجی، اقدام به خرید حق نشر کتابها از ناشر رسمی نیز نموده است که از مهمترین آنها میتوان به مجموعه داستان «به دردسر افتادن» اشاره داشت.
دیدگاهها
رضانیا، مدیر نشر کولهپشتی در مصاحبهای جداگانه با خبرگزاری تسنیم درباره بازار داغ ترجمههای کپیشده از یکدیگر معتقد است که این قضیه در فضای نشر و در میان همکاران انتشاراتی بسیار شایع شدهاست، به نظر میرسد لازم است قانونی جامع برای این موضوع تدوین شود که پیگیری این مهم برعهده مسؤلان فرهنگی است، ممکن است عدهای بگویند زمان بر است، در این صورت میتوان حداقل قانون کپی رایت را در زمینه کتابهای ترجمه اعمال کرد.
این انتشاراتی همچنین برای نخستین مرتبه در ایران، تعدادی از آثار منتشر شده خود را دارای گارانتی رسمی نمود. در گام نخست دوازده عنوان کتاب شامل این طرح شدند.
اباذر رضانیا دراین باره گفت «تصمیم گرفتهایم تا آثار منتشر شده در موسسه نشرمان را با گارانتی به مخاطب عرضه کنیم و بر این اساس مشتری پس از خرید کتابهای ما و در صورت جلب نشدن رضایت، میتواند کتاب را عودت داده و به اندازه مبلغ آن از سایر کتابهای موجود در انتشارات استفاده کند.»
او گفت برای اجرای این طرح یک گروه از ویراستاران و کتابخوانان حرفهای قبل و بعد از انتشار یک کتاب، آن را برای رسیدن به کیفیت بهتر محتوایی و چاپی بررسی میکنند.
در ادامه این مقاله از دیجیکالا مگ، به بررسی ۲ رمان روانشناختی تازه در حوزهی توسعهٔ فردی از انتشارات کتاب کوله پشتی میپردازیم. با ما همراه باشید.
کتاب ناتمام؛ داستان زندگی پیریانکا چوپرا جوناس
در کتاب «ناتمام» که با ترجمه زهرا ارنواز و از سوی نشر کولهپشتی منتشر شده است، پیریانکا چوپرا جوناس، هنرپیشه هندی از زندگیاش در دو فرهنگ متفاوت آسیایی و آمریکایی و چگونگی رشد و شکوفایی آموختهها و استعدادهایش میگوید.
پیریانکا چوپرا جوناس از پیشرفت خود در جامعه آمیخته به عناصر سنتی و مدرن هند میگوید و این که در این مسیر چه دشواریها و شکستهایی داشته تا بتواند خود را به جایگاه فعلی برساند. او در کتابش از مصائبی میگوید که بیشتر برای زنان مطرح است، به آنها میگوید با قدرت اعتماد به نفس و داشتن هدف و بالا بردن آگاهیهای خود میتوانند به اهداف خود برسند.
کتاب «ناتمام» نوشته پیریانکا چوپرا جوناس، در ۲۴۸ صفحه، به قیمت ۶۵هزار تومان، در قطع رقعی، جلد شومیز، مصور و رنگی، با ترجمه زهرا ارنواز و از سوی نشر کتاب کولهپشتی منتشر شده است.
در توضیح ناشر آمده، زندگینامهای بینظیر که ریشه در دو دنیای مختلف دارد. کتاب ناتمام به کودکی پیریانکا چوپرا جوناس در هند؛ سالهای نوجوانیاش در ایالات متحده آمریکا و بازگشتش به هند میپردازد، جایی که برخلاف انتظار، تازهواردی در دنیای هنر و سرگرمی توانست برنده مسابقه ملی و بینالمللی زیباترین دوشیزه جهان شود تا سرآغازی باشد برای حرفه بازیگریاش در سطح جهان.
پیریانکا با صداقت و صمیمیت تمام، چالشهای مسیر رسیدن به هدفش و خانهبهدوشی دوران کودکیاش را با خواننده به اشتراک میگذارد؛ درنتیجه خواننده با کتابی فلسفی، الهامبخش، جسور و سرکش مواجه است. دقیقاً مانند خود نویسنده.
داستان پیریانکا چوپرا جوناس، از توصیف بیست سال بازیگری در دو قاره تا تهیهکنندگی آثار خودش بهعنوان سفیر حسننیت سازمان یونیسف، فاجعۀ از دست دادن پدر عزیزش بر اثر سرطان و شرح ازدواجش با نیک جوناس، الهامبخش یک نسل در سراسر جهان است تا عزم خود را جزم کنند، آرزوهایشان را بشناسند و با اراده و سختکوشی به رؤیاهایشان جامه عمل بپوشانند.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
قرار نبود با ترکیب این دو فرهنگ تربیت شوم؛ سنتی و مدرن، شرقی و غربی، اما حالا من شخصی هستم که هم بمبئی و هم لسآنجلس را خانۀ خودم میدانم، و بهراحتی در هند و آمریکا و دیگر کشورها کار میکنم و سبک زندگیام تحتتأثیرِ اندیشۀ جهانی است. روح من از ترکیب فرهنگهای مختلف شکل گرفته است. باور شخصی من این است که ما انسانها از فرهنگهای مختلف، باید از یکدیگر درس زندگی یاد بگیریم. اشارهای داشته باشم به همسرم، نیک. زمانیکه باهم فصل جدیدی از زندگی را آغاز کردیم، برای اولینبار این نیاز در من ایجاد شد که به گذشته بازگردم و ببینم چطور به اینجا رسیدهام. بدونِشک رشد شخصیتیام در سایۀ این خویشتننگری اتفاق افتاد و باید اعتراف کنم که بخشی از آن را هم مدیون نیک هستم. بیست سال پیش زندگیام دچار دگرگونی شد و مرا به چهرهای معروف تبدیل کرد.
کتاب ناتمام، شرح روایت بیست سال بازیگری است در دو قاره؛ از تهیهکنندگی آثار خودش بهعنوان سفیر حسننیت سازمان یونیسف تا فاجعۀ از دست دادن پدر عزیزش بر اثر سرطان و شرح ازدواجش با نیک جوناس که الهامبخش یک نسل در سراسر جهان است تا عزم خود را جزم کنند، آرزوهایشان را بشناسند و با اراده و سختکوشی به رؤیاهایشان جامۀ عمل بپوشانند.
زندگینامهای بینظیر که ریشه در دو دنیای مختلف دارد. کتاب ناتمام به کودکی پیریانکا چوپرا جوناس در هند؛ سالهای نوجوانیاش در ایالات متحدۀ آمریکا و بازگشتش به هند میپردازد، جایی که برخلاف انتظار، تازهواردی در دنیای هنر و سرگرمی توانست برندۀ مسابقۀ ملی و بینالمللی زیباترین دوشیزۀ جهان شود تا سرآغازی باشد برای حرفۀ بازیگریاش در سطح جهان. پیریانکا با صداقت و صمیمیت تمام، چالشهای مسیر رسیدن به هدفش و خانهبهدوشی دوران کودکیاش را با خواننده به اشتراک میگذارد؛ درنتیجه خواننده با کتابی فلسفی، الهامبخش، جسور و سرکش مواجه است.
همیشه احساس میکردم زندگی یک سفر انفرادی است، سفری که سوار یک قطار از میان ساعتها، روزها و سالها عبور میکنیم. تنها سوار قطار شده و تنها هم از آن پیاده میشویم. مسئولیت تمام تصمیمهایی که در طول سفر میگیریم بر عهدۀ خود ماست.
پریانکا چوپرا، بازیگر و تهیهکنندهی سینما، در کتاب ناتمام با ما از پستیها و بلندیهای زندگیاش از کودکی تا بزرگسالی و از بزرگ شدن در دو فرهنگ شرق و غرب میگوید. کتاب حاضر پرفروشترین کتاب نیویورک تایمز و نامزد دریافت جایزهی گودریدز در سال ۲۰۲۱ در بخش زندگینامه و خاطرات شده است.
تربیت من آمیزهای از دو هند و دو فرهنگ شرق و غرب بود. من محصول مشترک هند سنتی با آموزههای باستانی و هند مدرن با شلوغیهای شهری هستم. مادرم طرفدار الویس و گروه دورز بود؛ پدرم به آهنگهای محمد رفیع و لاتا مانگشکار گوش میداد. مادرم عاشق لندن، تئاتر، هنر و زندگی شبانه بود و پدر دوستدار سفرهای جادهای در مناطق آرام روستایی و امتحان کردن غذاهای خیابانی. کودکیام در شهرهای کوچک شمال هند، و سه سال از نوجوانیام در ایالات متحده آمریکا سپری شد.
دربارهی کتاب ناتمام
سالهای کودکی را در هند میگذراند و سه سال از نوجوانیاش را در آمریکا. در هفدهسالگی، زیباترین دختر هند میشود و ناگهان به شهرتی جهانی دست مییابد. بعد از آن، سراغ بازیگری و تهیهکنندگی میرود و سفیر حسن نیت یونیسف میشود.
این چند جمله چکیدهی زندگی نویسندهی کتاب حاضر است، اما آیا سالهای عمر یک انسان با فراز و نشیبهایش را میتوان در چند جمله خلاصه کرد؟ کتاب ناتمام (Unfinished) به این پرسش پاسخ منفی میدهد، زیرا تجربههای زندگیْ جزئیات و ظرایف بسیاری دارد که فقط کسی که آن را زیسته قادر به بازگو کردن آن است.
بزرگ شدن در هند آن هم در خانوادهای که هر دو والد پزشک ارتشاند چه احساسی دارد؟ گذراندن سالهای نوجوانی در آمریکا و تجربهی نژادپرستی، چطور؟ چگونه مسیر دختری که از خانوادهای اینچنینی میآید به شرکت در مسابقهی زیباترین دختر جهان ختم میشود؟ شهرت در سن پایین چه مزایا و معایبی دارد؟ بازیگری و تهیهکنندگی در بالیوود و هالیوود چه تفاوتهایی با یکدیگر دارند؟ و هزاران پرسش دیگری که هیچکس جز پریانکا چوپرا جوناس (Priyanka Chopra Jonas) نمیتواند پاسخی به آنها بدهد، چون این اتفاقها آنقدر نادر و کمیاباند که کمتر کسی در جهان آنها را تجربه کرده است.
زندگی پیریانکای ۱۷ ساله زمانی تغییر میکند که از تحصیل در آمریکا به خانهشان برمیگردد. خانواده اتاقی را که به برادرش دادهاند و از او میگیرند و آن را به پیرانکا میدهند.
در همین زمان برادرش به فکر یک دسیسه جالب میافتد. او پیشنهاد میکند فرم مجله را پر کنند و با عکسهای پیرانکا برای مجله بفرستند و او در مسابقه دختر شایسته هند شرکت کند. قبل از دسیسۀ مسابقات زیبایی، او قصد داشت مهندس هوانوردی شود.
در واقع انتظار میرفت همۀ اعضای خانواده با نظم و انتظام مدارج علمی را طی کنند. والدین او هردو در ارتش هند خدمت میکردند. پدرِ مادرش هم پزشک و مادرش دانشجوی پرستاری بود. اما همه چیز تغییر میکند.
در کودکی هرگز رؤیای بازیگری، ملکهٔ زیبایی، یا مدل شدن در سر نداشت. هیچوقت تصور نکرد که روی صحنه بایستد. هیچکس به او نگفت: «قرار است معروف شوی.»
اما او تبدیل به ملکه زیبایی هند و بعد از آن جهان میشود و زندگیاش تغییر میکند. پریانکا چوپرا در سال ۱۹۸۲ به دنیا آمد. این کتاب داستان زندگی خودنویس پیرانکا چوپرا مدل و بازیگر مشهور هند است که در سالهای اخیر یکی از چهرههای موفق هالیوود بوده است.
کتاب ناتمام، درست مانند نویسندهاش، اثری جسورانه، الهامبخش و سرکش است. این زندگینامه میتواند برای سراسر افراد در جهان، خصوصاً دختران جوان، الگویی باشد تا بیاموزند که چگونه میتوانند دست از رؤیاهایشان نکشند و اهداف خود را دنبال کنند. پریانکا چوپرا، با بیان زندگی خود، به ما نشان میدهد که کلید دستیابی به آرزوها تلاش خستگیناپذیر و تعهد به اهداف است.
در بخشی از کتاب میخوانیم
در ماه مارس سال نهم مدرسه، من، پیریام و پوجا بدون هیچ ناراحتی وسایلمان را جمع کردیم تا دوباره به خاله ماتهور ماسی ملحق شویم. ایندیانا هم مانند آیوا در غرب آمریکا قرار دارد و ازنظرِ سیاسی و اجتماعی ایالت محافظهکاری است؛ بهعبارتِدیگر، زمین تا آسمان با نیویورک چندملّیتی و آزاد متفاوت است. البته خیلی آزادی و سیاست برایم مطرح نبود.آن جا بود که برای اولینبار با یک پسر آشنا شدم؛ اسمش باب بود. (برای احترام به حریم خصوصیاش، اسم اصلی او را بهکار نمیبرم.) هر دوی ما در دبیرستان شمال مرکزی تحصیل میکردیم؛ البته او سال دهم بود. خیلی سریع عاشقش شدم. عضو تیم فوتبال مدرسه، و نمراتش هم بسیار خوب بود و درواقع تمام چیزهایی را که در دبیرستان آرزویش را داریم او یکجا داشت.
تمام عاشقانهی ما در لحظاتی خلاصه میشد که باب پشت درِ کلاسم، خارج از دید معلم میایستاد و برایم دست تکان میداد یا شکلکهای خندهدار درمیآورد. آن جا منتظرم میماند و بعد از تمام شدن کلاسم تا کلاس بعدی همراهیام میکرد؛ اما من کمی در رابطه کُند پیش میرفتم. سرانجام به مرحلهای رسیدیم که دیگر عشقمان را پنهان نمیکردیم. یک روز زنجیرِ طلایی را که به گردن داشت باز کرد و دور گردن من بست. با خودم فکر کردم: یا خدا! ما داریم ازدواج میکنیم!
کتاب ناتمام برای چه کسانی مناسب است؟
اگر علاقه دارید زندگینامهای بخوانید که الهامبخش شما در زندگی باشد، این کتاب را از دست ندهید. این کتاب را همچنین به تمام علاقهمندان به سینما و زندگینامه سینماگران پیشنهاد میکنیم.
افتخارات کتاب ناتمام
– پرفروشترین کتاب نیویورک تایمز
– نامزد دریافت جایزهی گودریدز برای بهترین کتاب زندگینامه و خاطرات در سال ۲۰۲۱
با پیریانکا چوپرا جوناس بیشتر آشنا شویم
نویسندهی کتاب حاضر اصالتاً اهل هند است. پیریانکا چوپرا جوناس بازیگر، تهیهکننده و یکی از افراد شناختهشده در سطح جهان است. او تا کنون در بیش از ۶۰ فیلمی که ساختهی آمریکا یا هند بودهاند ظاهر شده است.
«ناتمام» نخستین کتاب جوناس است که به بسیاری از زبانهای دنیا ترجمه شده و با استقبال خوانندگان مواجه شده است.
در بخش دیگری از کتاب ناتمام میخوانیم:
مادرم که از چهار خواهر و برادر دیگرش بزرگتر بود، تنها فرزندی بود که نوجوانیاش را در خانه و نزد پدربزرگ و مادربزرگم زندگی کرد، درحالیکه دیگر فرزندان برای زندگی کردن با عموها، داییها، خالهها یا عمهها خانه را ترک کرده بودند. در دهۀ هفتاد میلادی استان بهار دچار بیثباتیهای سیاسی شد؛ پس، ازنظرِ پدربزرگ و مادربزرگم که هردو در سیاست استان نقش داشتند ترک کردن خانه تصمیمی درست و به صلاح فرزندانشان بود.البته در خانوادۀ ما و بهطورکلی در هند، زندگی کردن با بستگان دور و نزدیک برای داشتن شرایط کاری، تحصیلی و زندگی بهتر بسیار رایج است. خیلی از بچههای فامیل مدت طولانی با من و خانوادهام زندگی کردهاند؛ همانطور که من در کودکی با مادربزرگ و پدربزرگم، و برای تحصیل در دبیرستانهای ایالت متحدۀ آمریکا با دایی و خالهام زندگی کردهام.
میدانم شاید درک این مسئله برای خیلیها سخت باشد اما بخشی از فرهنگ ماست. بزرگ کردن و حمایت از فرزند دیگران مانند فرزند خود، بخش جدانشدنی شخصیت مردم هندوستان است. به این اتفاق به چشم یک مسئولیت یا وظیفه نگاه میکنیم. البته این نکته را هم اضافه کنم که هندوستان تنها کشوری نیست که چنین چهارچوب فکری دارد. کشورهای زیادی در دنیا هستند که برای مردمش حفظ رکن خانواده از اهمیت بالایی برخوردار است.
مادر نوجوانم، از نبودِ خواهر و برادرهایش و آرامش بهوجودآمده استفاده کرد و با تمرکز بالا به درس خواندن و تحصیل پرداخت. والدینش با او مانند یک شخص بالغ و نه یک نوجوان رفتار میکردند – روش تربیتی که بعدها مادرم هم نسبت به ما پیش گرفت – بنابراین شخصیتی مستقل داشت. با یک جیپ روباز، فارغ از محدودیتها و کاملاً آزاد درحالیکه به آهنگِ موردعلاقهاش گوش میداد، تا دبیرستان رانندگی میکرد.
مادرم همیشه الهامبخش و الگوی من بوده است: از یک شهر کوچک که انتظار میرفت همانجا طبابت کند بیرون آمد تا مسیر خودش را دنبال کند و درنهایت مدارج عالی پزشکی را طی کرد، و در ارتش به درجۀ کاپیتان رسید و به نُه زبان زندۀ دنیا مسلط شد. او کسی است که به من آموخت هر آنچه میخواهم، میتوانم بهدست بیاورم. او کسی است که ثابت کرد موفقیت و موفق شدن دستیافتنی است. همیشه از او الهام گرفتهام و خواستهام که مانند او باشم.
مادرم هم بعد از ازدواج به ارتش ملحق شد و بدینترتیب در خانوادۀ ما دو پزشک نظامی وجود داشت. زمانیکه مادر مرا باردار بود پدر و مادرم به پایگاه بریلی۱۴ اعزام شدند، اما مادر برای زایمانش به خانۀ پدریاش رفت و من در جمشیدپور، جارخاند به دنیا آمدم. سالهای اول زندگیام بیشتر در کنار والدین مادرم سپری شد؛ چراکه مادر و پدرم دورۀ طرح یا همان فارغالتحصیلیشان را در پونه میگذراندند.
خواهر کوچکتر مادرم، کیران ماسی، هم در بزرگ کردن من نقش مهمی داشت. مادربزرگ هرروز صبح تصاویری از والدینم به من نشان میداد و بعد روی پاهای پدربزرگم مینشستم. او چای مینوشید و من مشغول یادگیری الفبا میشدم.
پدربزرگ هرروز به درخت آشوکا در حیاط و کندوی زنبور عسل داخل آن اشاره میکرد و میگفت که اگر بیرون را نگاه کنم پدر و مادرم را میبینم که همیشه کنار من هستند. نام پدرم آشوکا و معنای اسم مادرم عسل بود. تقریباً هر آخر هفته و در طول تعطیلات مدرسه و تعطیلات تابستان والدینم را میدیدم. همیشه در جمع خانواده و غرق عشق و محبت بودم.
فهرست مطالب کتاب ناتمام
سرآغاز
1: بیسکویت موناکو و چای لاداکی
2: بهسانِ آب
3: کوچنشین
4: نوجوان تا ملکه
5: فتح قلهی موفقیت
6: دختر هندی
7: تینسِلتون
8: حزن
9: زمانش برسد، خودت متوجه میشوی!
10: شادی
11: خانه
تصاویر
کتاب «کتابخانه نیمه شب»
کتابخانه نیمه شب یک رمان فانتزی نوشته مت هیگ است که در سال ۲۰۲۰ منتشر شد. رمان کتابخانه نیمه شب، حال هوای یک تمرین روانشناسانه برای مقابله و مبارزه با افسردگی را داراست. اول از خودتان بپرسید، بهترین اتفاقی که ممکن است در زندگی من رخ بدهد چیست؟ بدترین آن چطور؟ چه چیزهایی در زندگیتان را میتوانید تغییر دهید و برای تغییر دادن چه چیزهایی دیگر خیلی دیر شده است؟ اینها سؤالات بزرگی هستند که پاسخدادن به آنها نیازمند دیدگاهی موشکافانه باظرافت و عمیق است. سؤالاتی که مت هیگ، با چیرهدستی به آنها پاسخ داده است.
این اثر با ترجمهی محمد صالح نورانی زاده از سوی انتشارات کتاب کولهپشتی در ایران به چاپ رسیده است. این داستان پس از انتشار بهسرعت مورد توجه قرار گرفت و تحسین بسیاری از افراد را به دنبال داشت. این کتاب در سال ۲۰۲۰ نیز توانست برندهی جایزه گودریدز از نگاه مخاطبان شود و به زبانهای مختلف ترجمه شود.
نورا سید شخصیت اصلی این کتاب است که ناگهان وارد کتابخانهای عجیب میشود و تمام زندگیاش تغییر میکند. او به دنبال پاسخی درست و عمیق برای این سؤال است که بهترین راه برای زندگی چیست؟ و خواننده را همراه خود به هزارتوی داستان میبرد.
مت هیگ متولد ۳ ژوئیه ۱۹۷۵ داستاننویس و روزنامهنگار انگلیسی است. او این اثر دوستداشتنی که بهسرعت به فهرست پرفروشترین کتابهای نیویورکتایمز راه یافته است را براساس این ایده به نگارش درآورده است: «هرگز اهمیت بزرگ چیزهای کوچک را دست کم نگیرید.» در بخشی از این کتاب میخوانیم: «ساعتها گذشتند. نورا میخواست هدفی داشته باشد؛ چیزی که دلیلی برای بودنش باشد، اما هیچ چیز نداشت. حتی هدفی کوچک مثل تحویل گرفتن داروهای آقای بنرجی از داروخانه، اما همان را هم نداشت، چون دو روز پیش این کار را کرده بود.»
در بخشی از کتاب میخوانیم:
بین مرگ و زندگی یه کتابخونهست، و توی اون کتابخونه، قفسههای کتاب تا ابد ادامه دارن. هر کتاب شانس امتحان کردن یکی از زندگیهایی رو بهت میده که میتونستی تجربهشون کنی. تا ببینی اگه انتخاب دیگهای کرده بودی، چی میشد… اگه شانس این رو داشتی که حسرتهات رو از بین ببری، کار متفاوتی انجام بدی، چه اتفاقی میفتاد.
جایی آنسوی لبۀ دنیا کتابخانهای هست با تعداد بیشماری کتاب، که هر کدام قصۀ یک زندگی را روایت میکنند. یکی قصۀ زندگیات به همین شکل کنونیاش است و دیگری قصۀ زندگیات با این فرض که زمانی در جایی انتخاب متفاوتی کرده باشی.همهمان همیشه در این فکریم که شاید زندگیمان میتوانست متفاوت باشد، اما اگر شانس این را داشته باشی که به این کتابخانه بروی و خودت تمام زندگیهای دیگرت را ببینی چه؟ امکان دارد هر کدام از این زندگیها بهتر از زندگی کنونیات باشند؟
در رمان جدید و مسحورکنندۀ مت هیگ به نام کتابخانۀ نیمهشب، دقیقاً همین پرسش برای نورا سید پیش میآید. نورا این انتخاب را دارد که زندگیاش را با زندگی جدیدی عوض کند، مسیر شغلی جدیدی را پیش بگیرد، روابط شکستخوردۀ سابقش را ترمیم بخشد و طبق رؤیای کودکیاش، یخچالشناس بشود. اما همچنین باید حین سفر در دل کتابخانۀ نیمهشب، به درون خودش نگاهی بیندازد و آنچه واقعاً به زندگی معنا و ارزش میبخشد، پیدا کند.
بررسی کتاب کتابخانه نیمه شب اثر مت هیگ
رمان کتابخانه نیمه شب نوشته مت هیگ با ترجمه محمد صالح نورانیزاده، درباره فرصتهای بینهایتِ زندگی صحبت میکند. نورا سید زن جوانی است که زندگی معمولی و یکنواخت او را دچار ملال کرده است و احساس میکند دیگر کسی به او نیاز ندارد و برای اطرافیانش ناکارآمد است.
شبی که ناامیدی نورا به اوجش میرسد، او دست به خودکشی میزند و این عمل، سرآغاز تجربهای جدید است. نورا فرصت میکند به کتابخانه نیمه شب برود. جایی که درمییابد اگر انتخابهای زندگیاش اندکی متفاوت بود، چه زندگیهایی را میتوانست تجربه کند.
این رمان خوشساخت و قابلتأمل، احساسات عمیقی از نورا را به تصویر میکشد. داستانسرایی هیگ خواننده را مجذوب خود میسازد. داستانی ساده و بدون پیچیدگیهای پرتکلف که بازگوکننده تجربیات عاطفی مختلف در زندگی است.
نشانه یک نویسنده بااستعداد چیست؟ آیا جز این است که بتواند شخصیتی جهانشمول خلق کند که تقریباً هر خوانندهای با او همذاتپنداری کند و بتواند درگیر تصمیمات و احساسات خود شود و بینهایت آینده خودش را تصور کند؟ آیا جز این است که بتواند شخصیتی افسرده حال و غمگین خلق کند اما درعینحال داستان زندگی او را آنقدر جذاب نگه دارد که خوانندگانی از سرتاسر دنیا بخواهند قصه او را بخوانند؟
هرچند که این رمان عمق و لحن زیبا و تکرارنشدنی دارد اما گه گاه، عنصر غافلگیری را از دست میدهد و ایدهای که از پیش برای خواننده روشن و واضح بود را دوباره و دوباره شرح میدهد و لحنی تکراری به خود میگیرد. خصوصاً زمانی که خانم الم درس زندگی میدهد. علاوه بر این، تلاش نویسنده برای اینکه پرشهای مختلف نورا را با مفاهیم فیزیک کوانتوم ربط بدهد بیشتر تلاشی غیرضروری برای توجیه بخش علمی کتاب به نظر میرسد تا یک تحقیق واقعی مبتنی بر نتایج علمی.
البته که اساس نظریه وجود جهانهای متعدد و موازی که انتخابهای متفاوت در آنها موجب شکوفایی استعدادهای مختلف و وقایع گوناگون میشود در کتاب بهخوبی شرح داده شده است اما مت هیگ هرگز مستقیم این موضوع را شرح نمیدهد بلکه بیشتر از تأثیرات تجربه زندگیهای مختلف بر ذهن نورا ابراز نگرانی میکند.
این کتاب رمانی ساده است. کتابی بدون پیچیدگیهای رمانهای جنایی و یا کارآگاهی، بدون پر شخصیتی داستانهای کلاسیک و داستانهای روسی و بدون پیچشهای متعدد داستانهای فانتزی. تنها کتابی ساده برای لذت مطلق از مفهومی ناب و بکر که ذهن را بالاتر از خیال خودش پرواز میدهد.
مسئله افسردگی در کتابخانه نیمه شب، مسئله بحث برانگیزی است. نورا افسردگی دارد و همین موضوع است که او را از همه چیز دور میکند و ارزش وجودیاش را به کارهایی که برای دیگران انجام میدهد، تقلیل میدهد. نورا با پا گذاشتن به کتابخانه نیمه شب، با دهها و صدها نسخه مختلف از خودش روبهرو میشود.
نسخههایی که گاهی شاد و گاهی غمگیناند. نسخههای موفق و نسخههای که از عرش به فرش افتادهاند و در گوشهای از دنیا مشغول پوسیدن هستند. اما چیزی که در بسیاری از زندگیهای نورا مشترک است، افسردگی اوست. شاید اینطور به نظر برسد که این کتاب، درمانی برای افسردگی ارائه میکند اما در حقیقت مت هیگ که خود در ۲۴ سالگی به افسردگی مبتلا شده بود، بهخوبی میداند که افسردگی مسئله ساده و پیشپاافتادهای نیست و درمان آن با یک کتاب، آن هم کتاب داستانی غیرممکن است.
او اما با زیرکی تلاش میکند نشان دهد که شکستن چرخه افسردگی علاوه بر کمک بیرونی یعنی حضور خانم الم در کتابخانه نیمه شب، دیدن نتیجه انتخابهای متفاوت و تجربیات مثبت و منفی و همچنین دیدن کسانی که نورا عمیقاً دلتنگ آنها بود اما در زندگی خودش نمیتوانست آنها را ببیند، نیازمند کمک درونی نیز هست.
این کمک درونی به عقیده هیگ میتواند پذیرش مسئولیت احساسات و نتایج انتخابها و زندگیمان و تلاش برای معنابخشی به زندگی با وجود این مشکلات باشد. تلاشی که در انتها نورا را از کتابخانه نیمه شب نجات میدهد.
خلاصه داستان
اگر شانس این را داشته باشید که به کتابخانه نیمه شب بروید و خودتان تمام زندگیهای دیگرتان را ببینید چه اتفاقی خواهد افتاد؟ امکان دارد هر کدام از این زندگیها بهتر از زندگی حال حاضر شما باشند؟
نورا با سوالی این چنینی به سراغ کتابخانهای مرموز میرود که بداند قصه زندگی او چطور میشد اگر در جایی از زندگی انتخاب دیگری میکرد. او زندگیای پر از بدبختی و پشیمانی داشته اما در این کتابخانه فرصتی برایش فراهم میشود تا اوضاعش را روبه راه کند. او این انتخاب را دارد که زندگی کنونیاش را با زندگی جدیدی عوض کند. مسیر شغلی جدیدی داشته باشد، روابط شکستخوردهاش را از نو بسازد و رویاهای کودکیاش را دنبال کند. او باید در این سفر به دل کتابخانه نیمهشب به دورن خودش نظر کند و آن چه را واقعا به زندگیاش معنا و ارزش میدهد، پیدا کند. کتابخانهای با انبوهی از کتاب که هرکدام قصه یک زندگی را میگویند.
شما با خواندن این رمان به نوعی افسون خواهید شد تا به دنیای دیگری فرار کنید. نویسنده با داستانش این نکته مهم را گوشزد میکند که نباید آثاری را که دیگران بر زندگی ما میگذارند، نادیده بگیریم. همه چیز در زندگی مهم است حتی اگر خیلی کوچک و ناچیز باشد. باید همواره به لحظه لحظه زندگیمان فکر کنیم و آن را تحلیل کنیم و همه احساسات خود را در نظر بگیریم تا مانع خوشبختی خود نشویم.
این اثر مجموعهای از پیامهای زندگی را در قالب یک طرح داستانی جالب برای خواننده دارد.
قهرمان این کتاب، زنی جوان به نام نورا سید است. او از انتخابها و تصمیمات زندگیاش ناراضی است و یک شب که اندوه او به حد اعلی رسیده است، سعی میکند خودش را بکشد اما جایی در میان جهان مرگ و زندگی گیر میکند.
او در این برزخ به کتابخانهای میرسد که کتابدار مدرسهاش، خانم الم آن را اداره میکند. کتابخانه جایی میان مرگ و زندگی بنا شده و ساختمان آن گویی تا ابد ادامه دارد و با میلیونها کتاب پر شده است. این کتابها همگی داستان زندگی نورا هستند داستانهایی که وجه تفاوتشان، تصمیمات کوچک و بزرگی است که تغییرات مختلفی در زندگی او ایجاد میکردند.
نورا در این کتابخانه تلاش میکند زندگیای را پیدا کند که بیشترین معنا را برایش داشته باشد. مثلاً در یکی از زندگیهایی که امتحان میکند یک وجود موازی از او به عنوان یک یخ شناس در مجمعالجزایر سوالبارد در قطب شمال تحقیق میکند و زندگی بسیار متفاوتی با زندگی کنونیاش دارد. زندگی متفاوت که نسبت به زندگی فعلیاش، لزوماً تصمیم بهتر یا بدتری نبوده است.
خواندن کتاب کتابخانه نیمه شب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
کتابخانه نیمه شب را به بزرگسالان و نوجوانان توصیه میکنیم. خواندن این کتاب تجربهای کوتاه و ارزشمند است که شما را به فکر فرو میبرد و باعث میشود روی صندلی میخکوب شوید و نتوانید کتاب را رها کنید. این کتاب همچنین انتخابی عالی برای شروع مطالعه ژانر ادبیات گمانهزن است.
درباره نویسنده کتاب کتابخانه نیمه شب
مت هیگ در سال ۱۹۷۵ در شفیلد به دنیا آمد و در نیوآرک، ناتینگهام شایر بزرگ شد. او در دانشگاه هال و دانشگاه لیدز تحصیل کرد و در حال حاضر در یورک زندگی میکند. پس از راهاندازی شرکت بازاریابی اینترنتی خود و کار در یک کلوپ شبانه در اسپانیا، تبدیل به یک نویسنده تماموقت شد. او برای روزنامههای مختلف ملی از جمله گاردین و ایندیپندنت مینویسد.
مت هیگ از زمان انتشار اولین رمانش در سال ۲۰۰۴ با داستان تخیلی که برای بزرگسالان و کودکان مینوشت به شهرت و موفقیت عمومی دست پیدا کرد.
هیگ قلمی بسیار خوانا دارد و بهصورت مستمر بین زبانی زهرآگین و شوخطبع جابهجا میشود و این موضوع تلاش او برای جستجوی دغدغههای ادبی عمیقتر را پنهان میکند. هیگ بهویژه در داستانهای بزرگسال خود، از راویهای غیرمعمول برای تشریح داستان زندگی خانوادگی و اختلالاتشان بهره میبرد و همچنین مفاهیم اضطراب، سرکوب و کنترل در زمینه روابط خانوادگی را بررسی میکند.
درباره مترجم کتاب کتابخانه نیمه شب
محمد صالح نورانی زاده متولد دوم شهریور سال ۱۳۷۲ در شهر شیراز است. او از دانشگاه شیراز لیسانس الکترونیک گرفت و پیش از ورود به دنیای ترجمه، مدتی در داروخانه مشغول به کار بود. اما بعد از آن به خاصر علاقه شدیدی که به داستانهای فانتزی داشت، به سمت جهان ادبیات کشیده شد و کار داروخانه را رها کرد.
این علاقه او را به سوی کتابهای ترجمه شده و ترجمه نشده سوق داد. اشتیاق نورانیزاده برای کتاب هایی که به خاطر ترجمه نشدن خوانده نشدن بودند، به حدی بود که به سراغ یادگیری زبانهای انگلیسی و فرانسه رفت تا بتواند پا به جهان جدیدی از دانش و ادبیات بگذارد. او اولین کتابش را از روی سرگرمی ترجمه کرد اما بعد از آن از حدود سال ۱۳۹۴ ترجمه را به صورت جدی ادامه داد و با نشرهای همچون تندیس، باژ، هوپا ، ویدا و کوله پشتی همکاری داشته است.
از جمله کتاب های ترجمه شده او میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
1. ملکه سرخ
2. شمشیر شیشهای
3. قفس پادشاه
4. آواز ملکه
5. زخمهای پولادین
6. اسطوره
7. نابغه
8. قهرمان
9. سه تاج شوم
10. سریر شوم
11. دو سلطنت شوم
12. پنج سرنوشت شوم
13. کاراوال
14. اسطورهای
15. پایان
16. بتمن – شبگرد
17. سرآغاز بتمن
18. یخزده چون شب
19. وقت ماجراجویی ۱
20. وقت ماجراجویی ۲
21. وقت ماجراجویی ۳
22. وقت ماجراجویی ۴
23. ناشناختهها ۱ – وارونگاه
24. ناشناختهها ۲ – تعقیب
25. ناشناختهها ۳ – کورسوی امید
26. ناشناختهها ۴ – بازگشت
27. غرب میانه ۱ – باد وحشی
28. غرب میانه ۲ – جادوگر بیخانمان
29. غرب میانه ۳ – سفر
30. غرب میانه ۴ – سیرک عجیبوغریب
31. غرب میانه ۵ – اعتماد
32. غرب میانه ۶ – خاطرات آزاردهنده
33. غرب میانه ۷ – هیولا
34. غرب میانه ۸ – جنگل بیپایان
35. پیمان خون
36. نبرد سرخ
37. شهر ارواح
38. تونل استخوان
39. دود در خورشید
40. اتاق مهمان
41. زنبوردار حلب
42. کتابخانه نیمهشب
امتیاز خوانندگان
کتاب کتابخانه نیمه شب از سایت goodreads امتیاز ۴.۳ و از سایت Amazon امتیاز ۴.۳ از ۵ کسب کرده است.
جوایز کسب شده
این کتاب یکی از پرفروش ترین های نیویورک تایمز بوده و همچنین برنده عنوان «جایزه منتخب گودریدز» در ژانر داستانی در سال ۲۰۲۰ شد. بعد از آن نیز بدل به پدیدهای جهانی و پرفروش گشت
میزان فروش کتاب
کتاب کتابخانه نیمه شب بیش از دو میلیون نسخه در سرتاسر جهان فروخته است و هنوز در لیست پرفروشهای نیویورکتایمز است.
در بخش دیگری از کتاب کتابخانه نیمه شب میخوانیم
طبقات کتاب دو سمت نورا شروع به حرکت کردند. زاویههایشان عوض نمیشد. فقط افقی میلغزیدند و جابهجا میشدند. این احتمال هم بود که اصلاً طبقات حرکت نمیکنند و این کتابها هستند که جابهجا میشوند. اصلاً هم مشخص نبود که چرا یا حتی چگونه. هیچ ابزار و وسیلهای دیده نمیشد که این کار را انجام دهد. صدایی به گوش نمیرسید و کتابها هم از انتها یا ابتدای طبقات بر زمین نمیریختند. کتابها بر اساس اینکه روی کدام طبقه قرار داشتند، با سرعتی متفاوت میلغزیدند، اما هیچکدامشان خیلی سریع حرکت نمیکردند.«چه اتفاقی داره میافته؟»
چهرهٔ خانم الم در هم رفت. قامتش را صافتر کرد، چانهاش را داخل برد، قدمی بهسمت نورا رفت و دستهایش را در هم گره کرد. «وقتشه که شروع کنی، عزیزم.»
«اگه اشکالی نداره، این رو بپرسم. چی رو شروع کنم؟»
«هر زندگی میلیونها تصمیم رو شامل میشه. بعضی از این تصمیمها بزرگ هستن و بعضی کوچیک. اما هر بار که تصمیمی گرفته میشه، نتیجه تغییر میکنه. تغییری جبرانناپذیر که بهنوبهٔ خودش موجب تغییرات دیگهای میشه. این کتابها دریچهای هستن به تمام زندگیهایی که تو میتونستی تجربه کنی.»
«چی؟»
«تعداد زندگیهایی که میتونی داشته باشی بهاندازهٔ احتمالاتیه که توی عمرت داری. توی بعضی زندگیها انتخابهای متفاوتی میکنی و اون انتخابها نتایج متفاوتی رو ایجاد میکنن. اگه فقط یه کار رو متفاوت انجام داده بودی، داستان زندگیت متفاوت میشد. همهٔ اون زندگیها هم توی کتابخونهٔ نیمهشب وجود دارن. همهشون درست بهاندازهٔ این زندگی واقعیان.»
«یعنی زندگیهای موازی؟»
«نه همیشه. بعضیهاشون بیشتر… متقاطع هستن. خب، دوست داری زندگیای رو تجربه کنی که میتونستی داشته باشی؟ دوست داری کاری رو متفاوت انجام بدی؟ چیزی هست که بخوای تغییرش بدی؟ کار اشتباهی کردهٔ؟»
جوابش آسان بود. «آره. همهچیز.»
بهنظر رسید این جوابش باعث شد بینی کتابدار قلقلک شود.
خانم الم سریع دست در آستین لباس یقهاسکیاش فروبرد تا دستمالکاغذیاش را بیرون بیاورد. بلافاصله آن را جلوی صورتش گرفت و داخلش عطسه کرد.
نورا گفت: «عافیت باشه.» و دید که چطور بهمحض تمام شدن استفادهٔ کتابدار از دستمال، جادویی عجیب آن را از توی دستانش غیب کرد.
«نگران نباش. دستمالها هم مثل زندگیها هستن. همیشه تعداد زیادی ازشون هست.» خانم الم برگشت سر حرفش. «انجام دادن فقط یک کار به شکلی متفاوت معمولاً مثل اینه که همهچیز رو متفاوت انجام بدی. هرچقدر هم که تلاش کنیم، نمیتونیم کارهایی رو که توی دوران زندگی انجام دادهیم تغییر بدیم… اما تو دیگه توی دوران زندگی نیستی. اومدی بیرون. این موقعیت رو داری که ببینی همهچیز میتونست چطور پیش بره.»
نورا در دل گفت: امکان نداره اینها واقعی باشه.
ظاهراً خانم الم میدانست او به چه فکر میکند.
«اما واقعیه، نورا سید. هرچند اون واقعیتی نیست که تو درکش میکنی. بهترین حالتی که میشه توصیفش کرد میانه هست. نه زندگیه و نه مرگ. اون زندگی واقعی که فکر میکنی نیست، اما رؤیا هم نیست. نه اینه و نه اون. خیلی کوتاه بخوام بگم، کتابخونهٔ نیمهشبه.»
طبقات که تا پیش از این آهسته حرکت میکردند متوقف شدند. نورا متوجه شد که یکی از طبقات سمت راستش، در ارتفاع شانه، فضای خالی بزرگی دارد. تمام بخشهای دیگر طبقات کاملاً و شانهبهشانه از کتاب پر بودند، اما اینجا فقط یک کتاب به پشت روی طبقهٔ سفید و نازک قرار داشت.
این کتاب برخلاف بقیهٔ کتابها نه سبز، بلکه خاکستری بود. درست به همان اندازه خاکستری که وقتی نورا نخستین بار ساختمان را از ورای مِه دید، دیوارهای سنگی خاکستری بهنظرش رسیدند.
خانم الم کتاب را از روی طبقه برداشت و به نورا داد. در نگاهش اندکی حس انتظار دیده میشد، انگار که کادوی کریسمس نورا را به او داده است.
وقتی توی دست خانم الم بود سبکتر بهنظر میرسید، اما خیلی سنگینتر از آن بود که نورا فکر میکرد. نورا شروع به باز کردن کتاب کرد.
خانم الم سر تکان داد.
سلام علیکم؛گرچه با انتشارات آن سروران گرامی؛چندان آشنایی ندارم،ولی گزیده ای از انتشارات شما را دیدم.لذت بردم؛ایکاش از منظر دیگری به خواندن کتاب ارزش قائل باشیم،نبود کتابدار در مدارس کشور؛بخشی از کتاب ونهادینه نمودن آن را در رودیگری؛ ودر پشت نقاب نگه داشته اند؛که وزارت فرهنگ و نهاد کتابخانه ها وحتی آموزش و پرورش؛مقصر اصلی هستند.شما فرهیختگان به یک مدرسه سری بزنید.کتابخانه ها وکتابها؛در قفس های فلزی و…از بین رفته اند؛و توجهی نمیشود.در حالیکه وظیفه اصلی وجود کتابدار در مدارس به این نوشتن ها وسایر آموزه ها یاد گرفتنی پایان دهیم.وظیفه اصلی در کنار کتاب؛
در سال ۱۴۰۲ و سالهای دیگر؛با پیگیری شما سروران هم….به نسل جدید و…یاد دهیم.
هر مدرسه یک کتابدار
الاحقر:رستمی چهار قلعه