چرا هالیوود میمونها و گوریلها را رها نمیکند؟
از «گودزیلا و کونگ: امپراتوری جدید» و «پادشاهی سیاره میمونها» تا «مرد میمونی»، سال ۲۰۲۴ برای فیلمهای بلاکباستری با محوریت میمونها و گوریلها پررونق بود. اما حتی با وجود رقابتی شدید بین این نخستیسانان، نمیتوان انکار کرد که کونگ همچنان پادشاه هالیوود است و ارقام گیشه نیز این موضوع را تایید میکنند. اما چرا هالیوود این حیوانات را رها نمیکند و درباره میمونها دهها فیلم ساخته است؟
کینگ کونگ شاید قهرمان بیچونوچرای «سینمای گوریلها» باشد، اما تصور اینکه کینگ کونگ در سال ۱۹۳۳ این زیرژانر را اختراع کرد، اشتباه است. میمونها و گوریلها از همان اوایل شکلگیری هالیوود سوژهای رایج بودهاند و درباره آنها فیلم تولید شده است. با این حال، سهم اصلی کونگ این بود که گوریلها را -از نظر ابعاد- بزرگ کرد (که البته فرمول برندهای از آب درآمد)، اما تاریخچه این ژانر حتی عجیبتر از آن چیزی است که فکر میکنید.
نگاهی کوتاه به تاریخچه گوریلهای سینمایی
باور کنید یا نه، زمانی وجود داشت که میمونها حتی از هیولاهای مشهوری همچون خونآشامها یا گرگینهها در سینما محبوبتر بودند.
در دهههای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ هالیوود، همزمان با محبوبیت داستانهای «ماجراجویی در جنگل» و بازار داغ سیرکها، برای هر مناسبتی یک فیلم درباره میمونها و گوریلها ساخته میشد. در فیلم صامت «برو و بگیرش» (Go and Get It – 1920)، یک دانشمند دیوانه، مغز یک جنایتکار را به بدن یک گوریل منتقل میکند و این گوریل در ادامه دست به کشتار میزند. در فیلم «لورینِ شیرها» (Lorraine of the Lions – 1925) شبیه به تارزان، دختری که بازماندهی یک کشتی غرقشده است، با یک گوریل وحشی و دوستان حیوانش بزرگ میشود. «گوریل» (The Gorilla – 1927) یک فیلم معمایی جنایی است که در آن قاتل لباس گوریل بر تن دارد.
«هیولا قدم میزند» (The Monster Walks – 1932) روی یک میمون آدمخوار تمرکز کرده و شخصیت شرور فیلم «پرده در ساعت هشت» (Curtain at Eight – 1933) یک شامپانزهی قاتل است. «دیوانه مطلق» (Stark Mad – 1929) داستان گروهی از کاوشگران را دنبال میکند که یک میمون مرموز را در معبدی باستانی کشف میکنند. و فیلم ترسناک «قتلهای خیابان مورگ» (Murders in the Rue Morgue – 1932) با بازی بلا لاگوسی، شامل آزمایشهای عجیبوغریبی برای تزریق خون میمون به زنان انسان میشود که با صحنهی اکشنی به پایان میرسد که در آن یک میمون -مانند کینگ کونگ- زنی را روی پشتبامها حمل میکند.
همراه با این موارد، سیل عظیمی از فیلمهای سیرک و جنگل وجود دارد که در آنها میمونها و گوریلها نقشهای فرعی ایفا میکنند. حتی فیلمهایی هستند که تصویر گوریل بدون هیچ دلیلی در آنها به کار رفته است، مثل اجرای کابارهی مارلنه دیتریش با لباس گوریل در فیلم «ونوسِ بلوند» (Blonde Venus – 1932) که حتی دلیلش را هم نمیدانیم! بنابراین، زمانی که کینگ کونگ در سال ۱۹۳۳ اکران شد، مخاطبان کاملا آمادهی رویارویی با یک بلاکباستر حیرتانگیز با محوریت گوریلها بودند.
اینکه فیلم در سال ۱۹۳۳ روی پرده رفت، عامل سرنوشتسازی در موفقیت «کینگ کونگ» بود، چرا که این فیلم درست پیش از دورهی سختگیری شدید «نظامنامه تولید تصاویر متحرک» (کد هیز) اکران شد؛ این نظامنامه که سال ۱۹۳۴ اجرایی شد، نشان دادن صحنههای جنسی، مواد مخدر، سرقت، فحاشی، سقط جنین و بسیاری از چیزهای دیگر را ممنوع کرد.
اما پیش از آن، اوایل دههی ۱۹۳۰، شاهد اکران و نمایش فیلمهای جسورانه، تاریک و چالشبرانگیزی بودیم. بیدلیل نیست که برخی از منتقدان، آن برهه را دورهی طلایی ژانر وحشت نامیدهاند؛ اکثر مجموعههای هیولایی کلاسیک استودیوی یونیورسال (دراکولا، فرانکنشتاین، مرد نامرئی و مومیایی) و آثار کلاسیک آزاردهندهای همچون «دکتر جکیل و آقای هاید» (۱۹۳۱) -که اتفاقا در آن آقای هاید به میمون شباهت دارد- در همین دوره ساخته شدند. اما بعد از ۱۹۳۴، فیلمهای ترسناک آمریکایی به خاطر ممیزی شدید سقوط آزاد را تجربه کردند. خوشبختانه «کینگ کونگ» درست پیش از اعمال محدودیتهای شدید به نمایش در آمد و صحنههای تکاندهندهای داشت که بعدها از نمایشهای بعدی حذف شدند.
اولین شاه گوریل هالیوود
از همان ابتدای پیدایش فیلمهای میمونی، گوریلها به عنوان نمادی برای تهدیدهای خارجی به تصویر کشیده شدهاند.
در طول جنگ جهانی اول، یکی از نمادینترین پوسترهای پروپاگاندایی آمریکا، آلمان را به شکل یک گوریل خشمگین با چماق در یک دست و بانوی آزادی (نماد آمریکا) در دست دیگر نشان میداد. گویی این زن توسط متجاوزان آلمانی ربوده شده و شعار پوستر هم «این وحشی دیوانه را نابود کنید» بود. شباهت این تصویر به کینگ کونگ و فیلمهای بعدی که در آنها گوریلها زنان را میربایند، کاملا آشکار است. این زیرمتن جنسی بارها و بارها در فیلمهای قدیمی گوریلمحور ظاهر میشود و میمونهای بزرگ را به عنوان تهدیدی غیرانسانی برای زنان جوان به نمایش میگذارد. بدنامترین نمونه، فیلم مستندنمای «اینگاگی» (Ingagi) است، اثری به شدت نژادپرستانه و سودجویانه که در سال ۱۹۳۰ جنجال به پا کرد و احتمالا زمینهساز موفقیت «کینگ کونگ» شد.
«اینگاگی» بهعنوان یک مستند تبلیغ میشد و از محبوبیت سفرنامهها و مستندهای مردمنگاری -زیرژانری که مخاطبان آمریکایی را با مکانها و فرهنگهای دوردست آشنا میکرد- بهره میبرد. (در بسیاری از موارد، این تنها یک بهانه برای فیلمبرداری از زنان بومی نیمهعریان آسیای جنوب شرقی و اقیانوس آرام بود و استثمار را در پشت مستندهای به ظاهر آموزشی پنهان -و تبلیغ- میکرد.) «اینگاگی» با بودجهای ناچیز توسط فیلمسازان مستقل ساخته شد و شامل تصاویری مستند از حیات وحش، در کنار صحنههای داستانیِ فیلمبرداریشده در لسآنجلس بود. پوسترهای این فیلم، در تقلیدی از تصویر پوستر پروپاگاندایی قدیمی جنگ جهانی اول، گوریلی را در حال چنگ انداختن به زنی نیمهعریان نشان میداد.
فیلم ادعا میکرد که یک «رسم واقعی» را در کنگوی بلژیک (این کشور آفریقایی که مستعمرهی بلژیک بود، بعدها به جمهوری دموکراتیک کنگو تبدیل شد) به تصویر میکشد، جایی که زنان ظاهرا برای یک گوریل قربانی میشدند، و سپس با آن رابطه جنسی برقرار میکردند. این فیلم که آغشته به تفکرات نژادپرستانه بود، یک «فیلم بهرهکشی» شرمآور به حساب میآمد و سانسورچیان دولتی به سرعت آن را محکوم کردند.
ایدهی نامتعارف فیلم «اینگاگی» باعث جلب توجه عموم شد؛ همراه با اتهاماتی مبنی بر اینکه کل ماجرا یک فریب است. که البته همینطور هم بود. در حالی که برخی از بخشهای فیلم برگرفته از تصاویر واقعی حیات وحش بود، صحنههای گوریل در واقع با بازی یک مرد در لباس گوریل تولید شد: چارلز گمورا، یکی از چندین بازیگری که در آن زمان در نقشهای میمون/گوریل تخصص داشتند. نقش زنان آفریقایی و شخصیتهای کاوشگر بریتانیایی را هم بازیگران آمریکایی ایفا میکردند.
«دفتر هیز» (که وظیفهی نظارت بر اخلاق در فیلمهای هالیوود را برعهده داشت) به سرعت به سینماها دستور داد تا نمایش «اینگاگی» را متوقف کنند و به روزنامهها اعلام کردند که این فیلم یک دروغ بزرگ است. اما «اینگاگی» از قبل به اثری پرفروش تبدیل شده بود و حتی پس از ممنوعیت، در سینماهای مستقل به نمایش خود ادامه داد. کمپین تبلیغاتی جدید فیلم، انتقادات را در آغوش گرفت و با برچسب «فیلم ممنوعه»، کنجکاوی تماشاگران را برانگیخت. پوسترهای فیلم وعدهی نمایش «زنان وحشی جنگلی» را میدادند و این تبلیغات جواب دادد و فیلم به فروش بالاتری رسید. تماشاگران صرف نظر از اینکه داستان واقعی باشد یا نه، مجذوب ایدههای دیوانهوار -و مضحک- فیلم شده بودند.
با اینکه نمیتوانیم خط مستقیمی بین «اینگاگی» و فرآیند خلاقانه پشت «کینگ کونگ» ترسیم کنیم اما همپوشانیهایی هم وجود دارد، نه تنها از جنبهی مضمونی، بلکه از جنبه تجاری. «کینگ کونگ» توسط آر. ک. ئو تولید شد، همان استودیویی که سینماهایش چند سال قبل با نمایش «اینگاگی» به سود هنگفتی رسیدند. «کینگ کونگ» برداشتی قابل قبولتر -و باکیفیتتر- از ایدههای مشابه ارائه کرد و از کلیشههای رایج آثار ماجراجویی در جنگل الهام گرفت.
در دهههای اخیر، دنبالههای «کینگ کونگ» و سایر فیلمهای پیرامون میمونهای غولآسا مانند «رمپیج» (۲۰۱۸) بیشتر به سمت ژانر هیولایی-فاجعهای متمایل شدهاند، در حالی که مجموعه «سیاره میمونها» برداشتی عقلانی و درام از میمونها ارائه میدهد. همانند خونآشامها، وسترنها و دیگر ژانرهای کلاسیک هالیوود، زیرژانر میمونها نیز با گذشت زمان تکامل یافته و راههای جدیدی برای شکوفایی بعد از یک قرن حضور در سینما پیدا کرده است. بنابراین علاقهی هالیوود به این حیوانات قابل درک بوده و منطقی است که درباره میمونها فیلم بسازند، زیرا همواره پولساز بودهاند و مخاطبان را کنجکاو میکنند.
منبع: inverse