نقد فیلم «انواع مهربانی» لانتیموس؛ مصائب ملا‌ل‌آور و ماهیت اسارت‌بار مهربانی

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۳ دقیقه
نقد فیلم انواع مهربانی

کنترل، نیاز انسان به کنترل و تأثیر کنترل بر انسان دغدغه اصلی و تم مشترک غالب فیلم‎های یورگوس لانتیموس، فیلمساز موج سینمای عجیب یونان، بوده است که حالا دیگر در هالیوود فیلمسازی شناخته‌شده و تحسین‌شده به حساب می‌آید. با دو فیلم انگلیسی‌زبان اسکاری موفق در گیشه، «سوگلی» (The Favorite) و «بیچارگان» (Poor Things) فیلم جنجالی سال ۲۰۲۳ و برنده جوایزی متعدد، هر دو زن‌محور و هر دو کمی ملایم‌تر از فیلم‌های پیشین انگلیسی‌زبان و غیرانگلیسی‌زبان این فیلمساز و بالطبع ملموس‌تر و آشناتر با ذائقه مخاطبان و جشنواره‌ها. فیلم‌های یونانی‌زبان لانتیموس با مخاطب بی‌حوصله امریکایی که نمی‌تواند زحمت خواندن زیرنویس را به خود بدهد، ارتباط گسترده برقرار نمی‌کرد. گرچه به عنوان سینمای مستقل تحسین می‌شد. و فیلم‌هایی انگلیسی‌زبان بعدی‌اش که از بازیگر چهره هالیوودی بهره می‌بردند اما فضای بیگانه و بیش از اندازه خشن و افراطی‌اش همچنان ارتباط را سخت می‌کرد. نقد فیلم «انواع مهربانی» (Kinds of Kindness) در این مطلب بخوانید.

هشدار: در نقد فیلم «انواع مهربانی» خطر لو رفتن داستان وجود دارد

به لطف «سوگلی» که اولین همکاری اما استون با لانتیموس هم هست، و بعد «بیچارگان» هر دو با پروداکشن بزرگ و طراحی صحنه و لباس پرطمطراق و کلی دقت به جزئیات و نظم مورد نظر جریان اصلی برای جایزه‌پسند و مردم‌پسند شدن بود که لانتیموس تازه توانست زبان ارتباط با مخاطب گسترده را پیدا کند و حرفش را هم بزند. گرچه از نگاه ضد کاپیتالیستی‌اش کمی فاصله می‌گیرد و فیلم‌هایش بیشتر بعد فلسفی اخلاقی به خود می‌گیرند. این در «بیچارگان» به اوج خود می‌رسد. حالا لانتیموس بعد از کسب موفقیت جهانی و اعتبار یک فیلمساز بین‌المللی تحسین‌شده با حمایت ستاره‌های امریکایی همچون اما استون و سایرین با فاصله‌ای اندک از آخرین فیلم موفقش، همین «بیچارگان» و با تقریباً با همان گروه بازیگران، دو فیلم دست‌کم سه بازیگر مشترک دارند، به جهان دلخواه خودش برگشته است. جهانی که پیش از این با نویسنده «دندان نیش» (Dogtooth)، فیلمی که نام لانتیموس را بر سر زبان‌ها انداخت، «کشتن گوزن مقدس» (The Killing of a Sacred Deer) و «خرچنگ» (Lobster) ساخته بود و حالا دوباره در «انواع مهربانی» با ‌هم‌او ساخته است. جهانی بی‌رحم که طبیعت انسان، عشق و مرگ را به یک اندازه دست می‌اندازد و ترسناک می‌داند.

نقد فیلم انواع مهربانی

«انواع مهربانی» فیلم آنتولوژی است، سه قصه نامرتبط اما با بازیگران یکسان را روایت می‌کند که در مضمون مشترک‌اند. این مضمون را پیش از شروع فیلم، همزمان با معرفی کمپانی سازنده و پخش‌کننده، با ترانه معروف و محبوب «رؤیاهای شیرین» گروه یوریتمیکس می‌شنویم که به عنوان اثری عامه‌پسند حضورش در ابتدای فیلم لانیتموس عجیب به نظر می‌رسد. ترانه می‌گوید: «رؤیاهای شیرین از این‌ها ساخته شده، من که هستم که بخواهم منکرش شوم. من تمام دنیا را چرخیدم و هفت دریا را، همه در پی چیزی هستند. بعضی‌ها می‌خواهند از تو استفاده کنند، بعضی‌ها می‌خواهند ازشان استفاده کنی. بعضی‌ها می‌خواهند از تو سوء‎استفاده کنند، بعضی‌ها می‌خواهند ازشان سوء‌استفاده کنی.»

لانتیموس و همکار دیرینه‌اش فیلیپو یا این شعر را برداشته‌اند و بر اساس آن سه قصه درباره سه شکل رابطه هم‌وابسته انسانی که در پویایی بین کنترلگر و کنترل‌شده در رفت و برگشت است، نوشته‌اند. یا این ایده‌های جداگانه را با محوریت کنترل به عنوان عنصر غالب بر روابط انسانی نوشته‌اند و بعد شعر خانم لنکس را مناسب آن پیدا کرده‌اند. به نظر می‌رسد ایده‌ها پتانسیل آن را نداشتند که هر یک به فیلم بلند تبدیل شود، بنابراین، در یک آنتولوژی سه اپیزودی که به جز ارتباط معنایی و بازیگران مشترک و یک شخصیت محوری غایب به نام RMF (که بهتر است چندان درگیر کشف رمزش نباشیم، مگر آنکه خیلی دوست داشته باشیم بدانیم منظور آقای لانتیموس از این عنوان اختصاری چیست که آن نیازمند چند بار تماشای فیلم و کمی مطالعه بیشتر است)، ارتباط دیگری با هم ندارند.

اپیزود اول وجود کنترل در رابطه حرفه‌ای انسان با نظام کاری را به نمایش می‌گذارد. اپیزود دوم بی‎رحمانه با پیرنگی عجیب و غریب و کمی نپخته به سراغ رابطه عاشقانه می‌رود و در اپیزود آخر که روی رابطه معنوی انسان دست می‌گذارد. بر خلاف عنوان فیلم (که کاش می‌شد آن بازی با کلمه Kind به معنای نوع و Kindness به معنای مهر را در ترجمه فارسی‌اش بیاوریم) هیچ خبری از مهربانی در فیلم نیست. یعنی از اساس خالقان این جهان برای مهربانی تعریفی قائل نیستند. آنچه را ما به نام مهر و مهربانی در روابط انسانی می‌شناسیم، بده‌بستانی کنترل‌شده بین یک/چند کنترل‌کننده و یک/چند کنترل‌شونده می‌داند که به محض خارج شدن کنترل‌شونده از چرخه کنترل‌کننده به بی‌رحمانه‌ترین شکل باز پس گرفته می‌شود.

نقد فیلم انواع مهربانی

در اپیزود اول یک کارمند (با بازی بی‌نظیر و اعجاب‌انگیز جسی پلمونس که همچون الیویا کلمن با فیلم لانتیموس شکوفا شده و درخشیده است) زندگی‌اش را به طور کامل بر اساس برنامه رئیسش (ویلم دفو) پیش می‌برد. از لباس تنش، غذایی که در طول روز می‌خورد تا وزن بدنش، همسرش و خانه‌ای را که در آن زندگی می‌کند، رئیسش تعیین می‌کند. این غلام حلقه به‌گوش در ازای این کارها و کارهای دیگری که رئیس از او می‌خواهد، رفاه دریافت می‌کند و محبت در بالاترین سطح فیزیکی‌اش. رابطه ارباب برده‌ای که برده در آن احتمالاً به لحاظ روانشناختی تحت تأثیر سندروم استکهلم به برده بودنش راضی است و جز این اصلاً نمی‌داند چطور باید زندگی کند. معادله زمانی به هم می‌ریزد که ارباب از برده‌اش یک کار محال می‌خواهد، کاری که از دست برده برنمی‌آید. قتل. رئیس طوری این مأموریت را به کارمندش محول می‌کند که انگار خواسته‌ای عادی است. اگر می‌خواهی مهرت، عشقت را به من ثابت کنی، برای من آدم بکش. نمی‌کشی؟ پس مرا دوست نداری و از تمام الطافم محروم می‌شوی، تمام امتیازاتی را که خودم به‌ات دادم، ازت می‌گیرم.

این قصه در یک سطح تمثیلی کنایه‌آمیز به شکل و ماهیت رابطه انسان مدرن با نظام کار و جهان پیرو رسانه است. نظامی که برای ما تعیین می‌کند چگونه باید بپوشیم، چگونه باید به نظر بیاییم، چه کارهایی باید بکنیم، چه خانه‌ای باید داشته باشیم، حتی چه همسری باید داشته باشیم (چه بازی هوشمندانه رندانه‌ای با انتخاب بازیگر برای این نقش می‌کند و در عین حال، پروتکل‌های تازه برابری نژادی در فیلم‌ها را رعایت می‌کند) و به طور کلی، چه زندگی‌ای باید داشته باشیم اگر به دستورات و فرمایشات رؤسای یک سیستم استثمارگر عمل کنیم و اگر نه، چگونه بی‎‌رحمانه از چرخه دور انداخته می‌شویم.

می‌توان یک قدم از این فراتر رفت و نگاه فیلمساز را این چنین تعبیر کرد که از اساس نظم جهانی این چنین تعریف شده است، چون شکل دیگری از رابطه بین انسان‌ها اصلاً نمی‌تواند وجود داشته باشد. یعنی همیشه یکی باید کنترل‌کننده باشد و یکی کنترل‌شونده. کنترل‌کننده هوش رسیدن به قدرت و استفاده از آن را دارد، بنابراین سلیقه و خط مشی تعیین می‌کند و کنترل‌شونده از خودش هیچ ندارد. حتی یک ترانه پاپ ساده را هم نمی‌تواند با کیبورد ساده درست تمرین کند. هیچ نقطه تعادل و تعاملی این میان وجود ندارد یا نمی‌تواند وجود داشته باشد یا نمی‌گذارند که وجود داشته باشد. این را وقتی در وجه شخصی‌تر روابط انسانی عمیق می‌شویم هم می‌بینیم. این همان چیزی است که لانتیموس در اپیزود دوم به نمایش می‌گذارد.

اپیزود اول عادی‌ترین اپیزود فیلم دو ساعته و چهل دقیقه‌ای لانتیموس است. حس تعلیق و خوف را با آن موسیقی متن و فیلمبرداری فوق‌العاده‌اش و بازی‌های خوب بازیگرانش را القا می‌کند. اما هم قصه‌ای سرراست‌تر دارد، نتیجه سرراست‌تری می‌گیرد و حرفش را واضح‌تر می‌زند. البته درباره لانتیموس معلوم نیست که لزوماً می‌خواهد حرف خاصی بزند یا اعتراض کند یا صرفاً دارد وضعیت ابسورد زندگی را بی قضاوت به نمایش بگذارد یا ترکیبی از همه این‌ها. طبق معمول از یک طراحی صحنه و لباس و قاب‌ها و تابلوهای زیبای ظریف بهره می‌برد که در اپیزود اول بیشتر از سایرین به چشم می‌آید. جهان فیلم هرچه جلوتر می‌رود، آشفته‌تر و خشن‌تر می‌شود.

جسی پلمونس

در اپیزود دوم، جسی پلمونس باز هم نقش اول را دارد و با گریم حیرت‌انگیز و بازی استادانه‌اش تبدیل به یک آدم دیگر شده است که به لحاظ ظاهری هم شبیه مت دیمون است هم فیلیپ سیمور هافمن اما از جنبه بازیگری انگار روح هافمن فقید در او دمیده شده است. گریم در هر سه اپیزود کاری با او می‎کند که احساس می‎کنی با سه آدم متفاوت مواجهی. بازی پلموس همگام با قدرت گریم پیش می‌رود. اینجا او نقش یک مأمور پلیس را بازی می‌کند که همسرش (استون) محققش در جریان یک سفر کاری مفقود شده و به شدت از این فقدان اندوهگین است. او و همسرش به همراه یک زوج دیگر روابط باز و آزادی دارند که شاید بعضی‌ها به خاطر به تصویر کشیدنش به لانتیموس خرده بگیرند. اما به جای تبلیغ و مهر تأیید گذاشتن بر این شکل روابط به نظر می‌رسد لانتیموس دارد آن را دست می‌اندازد. این را از تصویر هرزه‌نگارانه‌ای که از این روابط نشان می‌دهد، می‌توان فهمید. باز هم لانتیموس مؤکداً دارد اشاره می‌کند که انسان برای صمیمت و دوست داشتن و دوست داشته شدن نیاز به گذر از مرزهای جنسی که غالب و مغلوب‌ترین شکل رابطه انسانی است دارد. برای این انسان ثابت کردن عشق کار سختی است.

بنابراین، در یک پیچش داستانی عجیب و غیرمنتظره، بعد از پیدا شدن همسر مفقودشده، شوهر حالا به هویت حقیقی همسرش مشکوک است. او شروع می‌کند به ساختن سناریویی در این باره که این زن که به خانه او بازگشته، همسر واقعی‌اش نیست و نشانه‌هایی را می‌بیند که این فرضیه را پیش خودش ثابت می‌کند. از بزرگ شدن اندازه پا، تا عوض شدن ذائقه همسرش، تا فراموش کردن آهنگ مورد علاقه او و خیلی نشانه‎های دیگر که تا جایی به نظر منطقی هم می‌رسد. به‌خصوص که قصه هنوز از زاویه دید زن روایت نمی‌شود. ما در تعلیق بین حق‌گویی مرد و هذیان‌گویی او لحظاتی روایتش را باور می‌کنیم و به زن شک می‌کنیم. طبیعتاً این تعلیق کار خودش را می‌کند و ما را درگیر قصه و تشنه دانستن حقیقت می‌کند. اما به محض آنکه دوربین می‌چرخد روی زن و یک اتفاق عجیب غیرمنتظره در محل کار مرد می‌افتد، متوجه اختلال روانی مرد می‌شویم.

او همسر تقریباً از مرگ‌برگشته‌اش را دیگر باور ندارد. می‎‌گوید این زن همان زن او نیست. کسی دیگری است که به شکل زنش درآورده‌اند. لانتیموس آن‌قدر دیوانه هست که چنین ایده‌ای را توی فیلمش عملی کند. اما چنین قصدی ندارد. هدفش به تصویر کشیدن ماهیت ویرانگر رابطه عاشقانه است که نه بر اساس ارضای نیازهای متقابل که از مکیدن شیره جان یکی توسط دیگری شکل می‌گیرد. تعادلی اگر هم باشد از جایی بر هم می‌خورد و رابطه غالب مغلوب می‌شود. رئیس کارمند. ارباب برده. تا جایی که مرد تمامیت‌خواه (البته که مرد) از زن عاشق ایثارگر (البته که زن) می‌خواهد بخشی از بدنش را، انگشتش را ببرد و به عنوان خوراک شام به او بدهد. به همراه گل کلم پخته. این درخواست هم چنان مطرح می‌شود که انگار کاملاً عادی است. و آن واکنش شاهکار اما استون، آن سکوت و ثابت ماندن چند ثانیه‌ای و بعد فکر کردن به این درخواست در تنهایی و در قاب‌های مختلف. و از اینجاست که جهان دیوانه‌وار لانتیموس خودش را عریان می‌کند. چند بار رد شدن با ماشین از روی جسد اپیزود اول برای خشونت و بی‌رحمی مد نظر فیلمساز کافی نبود، باید خون و قطع عضو را نشانمان دهد، تا سر حد مرگ.

مشکل این اپیزود پایان‌بندی‌ آن است. اگر روی جسد اما استون و جسی پلمونس بی‌تفاوت در نقش یک روانی فوق‌العاده در کنارش ثابت می‌ماند، شاید منطقی‌تر بود. با این پایان‌بندی به «مادر» دارن آرنوفسکی نزدیک می‌شود که آنجا قابل قبول است اما اینجا مبهم است. مگر آنکه همان منطق را برایش در نظر بگیریم. هر رابطه عاشقانه‌ای سرآغاز یک مرگ است. مرگ زن؟ با این سناریوی آقای لانتیموس، احتمالاً بله. چرا که فقط زن است که جان خود را با موجود زنده دیگری تقسیم می‌کند. او تا این اندازه در راه عشق از خود گذشتگی است. مهرش از نوع مازوخیستی است. در حالی که مهر مرد سادیستی است. زن دهنده و مرد گیرنده است. مغلوب به اجبار دهنده و غالب به زور گیرنده است. این اپیزود یک گفت‌وگو در واقع یک مونولوگ درباره جهانی دارد که به دست سگ‌ها اداره می‌شود و انسان‌ها جای حیوان‌ها هستند و غذای هر روزه‌شان شکلات است، چون شکلات برای سگ‌ها بد است. این مونولوگ را از زبان اما استون می‌شنویم که این جهان را در خواب دیده است که در آن سگ‌ها با انسان‌ها به مراتب مهربان‌تر از ما با آن‌ها در جهان واقعی هستند. این اپیزود با تصویری سیاه و سفید و طنزآلود از این جهان به پایان می‌رسد که نتیجه شوخی رندانه و تلخ فیلمساز با مخاطبانش است.

انواع مهربانی

اپیزود سوم که عجیب‌ترین قصه فیلم را روایت می‌کند، این رابطه غالب و مغلوب در شکل رابطه مذهبی به نمایش می‌گذارد. اینجا اما استون نقش اصلی را بازی می‌کند و جسی پلمونس نقش همسرش را بازی می‌کند که بیشتر همسر سازمانی است. هر دو عضو یک فرقه هستند که اعضایش باید با هم روابط درون‌گروهی داشته باشند و خارج از گروه با کسی در ارتباط نباشند چون اگر باشند آن‌وقت دیگر آلوده به حساب می‌آیند (آلوده به ویروس انسان‌های عادی ظاهراً) و نمی‌توانند از مزایای گروه برخوردار باشند، مثل آب اشک دو رهبرش (ایده دیوانه‌وار لانتیموس و فیلیپو) به عنوان نماد پاکی. این فرقه یک هدف هم دارد و آن پیدا کردن یک مسیحاست. زنی که قابلیت زنده کردن مردگان را دارد. مارگارت کوالی نقش این مسیحا را بازی می‌کند که پیش از این در «بیچارگان» هم او را دیده‌ایم اما در «انواع مهربانی» به‌خصوص اپیزود آخر بیشتر نقش دارد.

چرا مسیحا اوست، نمی‌دانیم؟ چشم روشن و موهای بلوند دارد. چطور پیدایش می‌کنند؟ اما استون او را در خواب می‌بیند و ظاهراً روح خواهر دوقلویش آدرسش را می‌دهد. انتخاب یک مسیحای زن عامدانه است و هدفش روشن است. جهان امروز می‌گوید که به یک مسیحای زن احتیاج دارد اما لانتیموس این را هم دست می‌اندازد و ناممکن می‌داند. انسان سرسپرده به یک باور برای بودن، حتی باوری بزرگ‌تر از زندگی معمولی به عنوان یک همسر و مادر که از نگاه فیلمساز رابطه زناشویی در آن به‌سان تجاوز است، باز هم اسیر است و چنان در این سرسپردگی افراط می‌کند که معبود خودش را هم از بین می‌برد. چنان‌که عیسی مسیح را یارانش به صلیب سپردند. شوخی لانتیموس در پایان این اپیزود با یک سکانس رقص از اما استون و بعد تصادف تلخ‌ترین و رندانه‌ترین شوخی او با ماهیت اسیر انسان در جهان مدرن پوچگراست. جهانی که با تجاوز، قتل، قطع عضو، سقط جنین با همه چیز عادی رفتار می‌کند و از کنارش می‌گذرد.

«انواع مهربانی» جزو فیلم‌های ماندگار لانتیموس نخواهد بود و حتی شاید در دسته فیلم‌های آنتولوژی ماندگار هم قرار نگیرد. مثل همیشه همان نگاه تلخ لانیتموس را دارد و می‌خواهد آستانه صبر و تحمل مخاطبش را محک بزند. با جهانی ملایم‌تر شروع می‌کند تا نوید یک فیلم دیگر مثل «بیچارگان» یا «سوگلی» را بدهد و بعد کم‌کم به همان جهان آشنای غیر قابل تحمل لانتیموس قدم می‌گذارد. می‌خواهد خود واقعی‌اش و نگاه واقعی‌اش به انسان را به یاد مخاطبانش بیاورد. از تمام ایده‌های پیشین خودش هم بهره می‌برد. اما انسجام لازم را ندارد و با وجود درون‌مایه مشترک ارتباط داستانی ندارد و این نقطه ضعفش است. چون هر یک از اپیزودها به عنوان یک اثر جداگانه و قصه‌ای مستقل هم قابل قبول نیستند.

۳
متوسط
نکات مثبت
  • خط داستانی غافلگیرکننده با چند ایده ناب
  • بازی‌های خوب گروه آنسامبل بازیگران با درخشندگی جسی پلمونس
  • فیلمبرداری، طراحی صحنه، موسیقی متن خوب در ایجاد حس تعلیق و فضاسازی آزاردهنده
نکات منفی
  • درون‌‌مایه تکرارشونده
  • عدم ارتباط داستانی سه اپیزود با مضمون مشترک که به تنهای اثری مستقل به حساب نمی‌آیند

بیشتر محقق کردن چند ایده جالب‌اند که پیش از هم در فیلم‌های لانتیموس دیده بودیم. ناب‌تر و خلاقانه‌ترش را شاید. اینجا با اینکه نظم و ظرافت حاکم است اما نه اجزا و نه کل چیز تازه‌ای برای گفتن ندارند. دست‌گرمی و بازیگوشی فیلمسازی است که حالا راحت‌تر فیلم می‌سازد، بنابراین هرچه را دلش می‌خواهد، هر طور دوست دارد می‌سازد، تمام ابزارش را هم دارد. در هماهنگی کامل با فیلمبردار، آهنگساز، تدوینگر، طراح لباس و صحنه و بازیگران محبوبش است که هر بار یکی‌شان را شکوفا می‌کند، حرف هم را خوب می‌فهمند و می‌توانند مخاطبان خود را به سالن‌های سینما بکشانند. تو گویی لانتیموس «انواع مهربانی» را لابه‌لای «بیچارگان» ساخته است. هنوز تنور داغ «بیچارگان» سرد نشده، یک فیلم دیگر با همان بازیگران با تبلیغ روی رقص اما استون که خیلی دیر آن را نشانت می‌دهد، ساخته که باز هم می‌تواند جایزه بگیرد و در گیشه بفروشد.

شناسنامه فیلم «انواع مهربانی» (Kinds of Kindness)

کارگردان: یورگوس لانتیموس
بازیگران: اما استون، جسی پلمونس، ویلم دفو، مارگارت کوالی، هانگ چائو، جو آلوین، مامودو آتی، هانتر شیفر
امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۶.۸ از ۱۰
امتیاز سایت راتن تومیتوز به فیلم: 72 از ۱۰۰
خلاصه داستان: مردی تلاش می‌کند از مسیر از پیش تعیین شده‌اش رهایی یابد، پلیسی پس از بازگشت همسرش از یک غرق‌شدگی مشکوک رفتار او را زیر سؤال می‌برد و زنی در جست‌وجوی یافتن فردی خارق‌العاده است که پیش‌بینی شده به یک راهنمای معنوی معروف تبدیل خواهد شد.

نقد فیلم «انواع مهربانی» بازتاب دیدگاه‌های شخصی نویسنده است و لزوما موضع دیجی‌کالا مگ نیست

منبع: دیجی‌کالا مگ



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما
X