آیا فیلم «قاتلان ماه گل» برداشت درستی از سرخ‌پوستان ارائه می‌دهد؟

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۵ دقیقه
فیلم قاتلان ماه گل

سرخ‌پوستان بومی ایالات متحده آمریکا سال‌ها است که در آثار سینمایی مورد تمسخر قرار می‌گیرند، با آن‌ها بدرفتاری می‌شود و حتی نقش‌هایشان را معمولا بازیگران سفیدپوست ایفا می‌کنند اما آیا آخرین ساخته‌ی مارتین اسکورسیزی وضعیت متفاوتی دارد و برداشت درستی از آن‌ها ارائه می‌دهد؟ فیلم «قاتلان ماه گل» شاید نقدهای پنج‌ستاره دریافت کرده باشد اما واقعیت این است که همه از اکران آن هیجان‌زده نشدند.

فیلم قاتلان ماه گل قصه‌ی به قتل رسیدن اعضای قبیله‌ی اوسیج در دهه‌ی ۲۰ میلادی را روایت می‌کند. لئوناردو دی‌کاپریو نقش ارنست بورکهارت را بر عهده دارد که همراه با عمویش، ویلیام هیل (رابرت دنیرو) توطئه‌چینی می‌کنند تا زمین‌های نفت‌خیز قبیله‌ی اوسیج را به چنگ بیاورند، آن‌ها برای رسیدن به این مهم، اعضا را یکی پس از دیگری مسموم می‌کنند.

کریستوفر کوت که به تیم سازنده مشاوره داد تا زبان قبیله‌ی اوسیج را به‌درستی ادا کنند، در مصاحبه با هالیوود ریپورتر درباره‌ی قاتلان ماه گل می‌گوید: «[میان سرخ‌پوستان] دیدگاه‌های ضدونقیضی درباره‌ی نسخه‌ی نهایی فیلم وجود دارد. به‌عنوان عضوی از قبیله‌ی اوسیج، ترجیح می‌دادم که قصه از زاویه دید شخصیتِ مولی روایت شود و درباره‌ی حوادثی باشد که خانواده‌اش تجربه کرد. اما فکر می‌کنم که تنها یک عضو واقعی اوسیج می‌تواند چنین فیلم بسازد».

این انتقادات در حالی مطرح شده است که اسکورسیزی تلاش کرد تا فیلم قاتلان ماه گل را به قصه‌ای درباره‌ی سفیدپوستان تبدیل نکند. اسکورسیزی چندین بار با اعضای قبیله‌ی اوسیج ملاقات کرد و بر اساس گفتگوهایی که داشتند، تصمیم گرفت تا پرسپکتیو فیلم‌نامه را تغییر دهد و ایده‌ی منجی سفیدپوست را کنار بگذارد (نقش‌های اصلی فیلم‌نامه‌ی اولیه احتمالا نیروهای پلیسی بودند که روی پرونده‌ی قتل‌ها کار می‌کردند).

اسکورسیزی در ساخت فیلم هم از اعضای اوسیج کمک گرفت و بومی‌ها استخدام شدند تا نقش‌های فرعی را بر عهده بگیرند و به سازندگان مشاوره دهند، با این حال برای بعضی‌ها چنین چیزی قابل‌قبول نیست. آنجلا الایس که درباره‌ی نقش سرخ‌پوستان بومی در فیلم‌ها چند کتاب نوشته است دراین‌باره می‌گوید: «[در فیلم قاتلان ماه گل] هیچ سرخ‌پوستی در نگارش فیلم‌نامه یا دیگر بخش‌های مهم فرآیند تولید اثر نقشی نداشته و این یک مشکل رایج است».

فیلم قاتلان ماه گل

لئوناردو دی‌کاپریو و لیلی گلداستون در فیلم «قاتلان ماه گل»

بومی‌های آمریکا تاریخچه‌ای طولانی در صنعت سینما دارند و آن‌ها را حتی در نخستین فیلم‌های هالیوودی هم می‌توانید پیدا کنید. آنجلا الایس می‌گوید که برداشت هالیوود از سرخ‌پوستان چرخه‌های مختلفی را طی کرده است، از وحشی شرافتمند تا وحشی سلحشور، از کین‌توز و متخاصم تا سزاوار دلسوزی و ترحم. و کمک‌های ویژه‌ی فیلم‌سازان و بازیگران سرخ‌پوست نیز در گذر زمان فراموش شده و جای خود را به یک برداشت محبوب‌تر اما کلیشه‌ای از آن‌ها داده است: سرخ‌پوست‌های بدوی با آرایش‌های خاص و سربند که با کمان به‌سوی کابوی‌ها شلیک می‌کنند و به اصطلاح مدل «توتنو» حرف می‌زنند (یک شخصیت خیالی که در دهه‌ی ۳۰ میلادی توسط سازندگان «رنجر تنها» خلق و در ادامه به نماد سرخ‌پوستان در سینما تبدیل شد، همه‌ی استودیوها سعی می‌کردند تا بومی‌ها را شبیه تونتو به نمایش بگذارند).

برای دهه‌ها، بازیگران سرخ‌پوست باید با این معضل کنار می‌آمدند. برایان یانگ، بازیگر و فیلم‌ساز اهل قبیله‌ی ناواهو (از بزرگ‌ترین قبایل ایالات متحده) درباره‌ی این مشکل در مجله‌ی تایم نوشته است. او در مقاله‌اش سوگند یاد می‌کند که دیگر صورتش را رنگ نکند و سربندی آراسته به پر نپوشد. «دیر یا زود، هر بازیگر بومی آمریکایی با این سوال روبه‌رو می‌شود: آیا باید به تداوم کلیشه‌ها و تفکر قالبی کمک کنم یا باید به میراث فرهنگی خود پایبند باشم؟» و این سوال هم تنها زمانی ایجاد می‌شود که اصلا بازیگران سرخ‌پوست فرصت حضور در یک فیلم را داشته باشند. افزون بر این، هالیوود به‌وفور بازیگران سفیدپوست را برای نقش‌های سرخ‌پوستان انتخاب کرده است و اغلب نقش‌های اعضای عالی‌رتبه‌ی قبیله‌ها به بازیگران غیربومی سپرده می‌شد، این در حالی است که بازیگران بومی به‌عنوان سیاهی‌لشکر و با گریم کلیشه‌ای – و با پایین‌ترین حقوق – در پس‌زمینه به کار گرفته می‌شدند.

مسائلی که به آن‌ها اشاره کردیم همچنان منسوخ نشده‌اند و در قرن بیست‌ویکم هم ادامه دارند. سال ۲۰۱۳، انتخاب جانی دپ برای نقش تونتو در نسخه‌ی بازسازی فیلم رنجر تنها با جنجال همراه بود و دو سال بعد، نقش تایگر لیلی در فیلم «پن» (۲۰۱۵) به رونی مارا سپرده شد؛ مشکل اصلی – که قاتلان ماه گل هم از آن رنج می‌برد – شاید این باشد که همه‌ی این این آثار از چشمان سفیدپوستان ساخته شده‌اند، کسانی که هرچه تلاش کنند، نمی‌توانند به درک عمیقی از فرهنگ سرخ‌پوستی برسند. هانای گایگاما، نمایشنامه‌نویس، تهیه‌کننده و استاد سرخ‌پوست دانشگاه یوسی‌اِل‌اِی با تایید این دیدگاه اضافه می‌کند: «چندان پیچیده نیست. تنها راه درست روایت قصه‌های بومی‌های آمریکایی این است که آن‌ها را سرخ‌پوستان بنویسند».

فیلم قاتلان ماه گل

جانی دپ و آرمی همر در بازسازی پرخرج «رنجر تنها» (۲۰۱۳)

ژانر وسترن در روزهای اولیه‌ی سینمای صامت به محبوبیت بالایی رسید. در دوران وسترن‌های صامت، سرخ‌پوستان به‌تازگی به منطقه‌ی اختصاصی خود (رزرویشن) نقل‌مکان کرده بودند. جسی ونته، خبرنگار اهل قبیله‌ی اوجیبوه دراین‌باره می‌گوید: «این بخش از تاریخ آمریکا در شرایطی اتفاق افتاد و در جریان بود که سینما هم به‌تازگی متولد شده بود».

آن روزها، استودیوها حدود ۱۲ الی ۱۵ فیلم ۱۰ دقیقه‌ای در ماه تولید می‌کردند. پرتره‌ای که فیلم‌سازان از سرخ‌پوستان ارائه می‌دادند – و گاهی مهرانگیز و عاشقانه هم بود – با الهام از نمایش وُدویل بوفالو بیل، رمان‌های زرد و ادبیات کلاسیک (همانند «آخرین موهیکان» نوشته‌ی جیمز فنیمور کوپر) طراحی شده بود. آنجلا الایس در این رابطه می‌گوید: «فیلم‌های صامت تلفیقی از خوب و بد بودند. جنگجوی وحشی را داشتیم، سرخ‌پوست مهربان و شرافتمند را و گاهی هم چیزی میان این دو. سپس فیلم‌هایی را داشتیم که به‌صراحت از وفاداری سرخ‌پوستان صحبت می‌کردند».

دی. دبلیو. گریفیث که او را با «تولد یک ملت» (۱۹۱۵) به یاد می‌آوریم، حدود ۳۰ فیلم پیرامون سرخ‌پوستان ساخت. توماس اچ. اینس که یکی از تهیه‌کنندگان بزرگ تاریخ محسوب می‌شود و لقب «پدر ژانر وسترن» را یدک می‌کشد هم اعضای قبلیه‌ی اوگلالا و سو را به دهکده‌-استودیوی خود در سانتا مونیکا، کالیفرنیا منتقل کرده بود تا از آن‌ها در فیلم‌های تولیدی‌اش استفاده کند.

مجسمه مدل اسکلت جمجمه سرخ پوست

اولین فیلم‌ساز سرخ‌پوست هالیوود، جیمز یانگ دی‌یر بود که حدود ۱۵۰ فیلم صامت را برای استودیوی وست کوستِ پته نوشت و کارگردانی کرد و در این زمینه، آزادی زیادی هم داشت. ساخته‌های او آثار هجوآمیزی بودند که از ساختارهای رایج وسترن آن دوران فاصله می‌گرفتند. یانگ دی‌یر همچنین اولین رسوایی جنسی هالیوود را هم در کارنامه دارد! به او این اتهام وارد شد که یک بازیگر زن جوان را به یک حلقه‌ی قاچاق جنسی معرفی کرده و بعدتر هم خبر رسید که به یک دختر نوجوان ۱۵ ساله تعارض کرده است.

او به انگستان گریخت و مدتی بعد به ایالات متحده بازگشت. او فیلم‌سازی را دوباره آغاز کرد و اگرچه نتوانست به روزهای خوب گذشته‌اش برگردد اما اولین فیلم را درباره‌ی قتل‌های قبیله‌ی اوسیج ساخت. «تراژدی‌های تپله‌های اوسیج» سال ۱۹۲۶ روی پرده رفت، تنها چهار ماه پس از دستگیری ارنست بورکهارت و ویلیام هیل (دو شخصیت اصلی فیلم قاتلان ماه گل).

جان وین، جفری هانتر و بیولا آرکولتا در «جویندگان»

جان وین، جفری هانتر و بیولا آرکولتا در «جویندگان» (۱۹۵۶)

اوایل دهه‌ی ۳۰ میلادی، از محبوبیت ژانر وسترن کاسته شد و دیگر در زمره آثار درجه‌یک قرار نمی‌گرفت. فیلم‌هایی که در این برهه ساخته شدند، مبتنی بر کلیشه بودند و با کمترین تلاش و بودجه جلوی دوربین می‌رفتند. اکثرشان سرخ‌پوستان‌ را وحشی و دیوانه ترسیم می‌کردند و در ذهن مردم جهان یک ذهنیت خاص از آن‌ها را شکل دادند، اینکه کلاه و سینه‌پوش ویژه‌ای پوشیده‌اند، در چادرها و خیمه‌های سرخ‌پوستی زندگی می‌کنند، همچون تونتو حرف می‌زنند و می‌توانند آدم‌های احمق یا خطرناکی باشند. این فیلم‌ها بعدها در شبکه‌های تلویزیونی به جایگاه ثابتی دست پیدا کردند و به‌وفور روی آنتن می‌رفتند تا برداشت‌های منفی خود از سرخ‌پوستان را تبلیغ کنند.

آنجلا الایس دراین‌باره می‌گوید: «در دهه‌ی ۶۰ میلادی، این فیلم‌های درجه‌دو به تلویزیون فروخته می‌شدند و مردم فیلم‌هایی را تماشا می‌کردند که برداشتی تقلبی از کابوی‌ها و سرخ‌پوست‌ها ارائه می‌دهد. [اما] چیزهای بهتری آنجا وجود داشت که به شبکه‌ها فروخته نمی‌شد». الایس پُربیراه نمی‌گوید، ما فیلم‌های خوبی درباره‌ی سرخ‌پوستان داشتیم که به حقیقت نزدیکی دارند، همانند «دشمن ساکت» (۱۹۳۰) یا «پسر خندان» (۱۹۳۴) اما این آثار در گیشه شکست خوردند. «مشکل این بود که مردم نمی‌خواستند این چیزها را ببینند».

سال ۱۹۳۶، «دشت‌نشین» به کارگردانی سیسیل بی دمیل ژانر وسترن را احیا کرد و پس از آن، یکی از کارهای شاخص جان فورد، «دلیجان» (۱۹۳۹) از راه رسید. در آن فیلم، رینگو کید (جان وین) و گروهی از سفیدپوستان سفری را به‌سوی نیومکزیکو آغاز کرده‌اند و چیزی که آن‌ها را تهدید می‌کند، گروهی از جنگجویان سرخ‌پوست آپاچی است. جسی ونته با اشاره به این فیلم می‌گوید: «دلیجان فیلم وسترن مشهوری است، وسترنی که همه‌ی فیلم‌های بعدی از آن تقلید کردند و البته یکی از آثاری است که در طول تاریخ، بیشترین آسیب را به سرخ‌پوستان وارد کرد. شما یک جامعه‌ی کوچک سفیدپوست را دارید که درون دلیجان – از همه طرف – توسط بومی‌ها محاصره شده‌اند».

فیلم قاتلان ماه گل

دیوی مارتین و الیزابت تریت در «آسمان آبی» (۱۹۵۲)

در جریان جنگ جهانی دوم، روابط آمریکایی‌های سفیدپوست و سرخ‌پوست در فیلم‌ها ملایم‌تر شد. آنجلا الایس می‌گوید: «استودیوها نمی‌خواستند فیلم‌هایی را برای اکران به خارج از کشور بفرستند که در آن‌ها سفیدپوستان سرگرم شلیک کردن و کشتن سرخ‌پوستان هستند. ما قرار بود با فاشیست‌ها و نسل‌کشی بجنگیم!». الایس به فیلم «آنان چکمه به پا مردند» (۱۹۴۱) اشاره دارد که برداشتی کاملا تحریف‌شده و دروغین از جرج آرمسترانگ کاستر ارائه می‌دهد.

آرمسترانگ کاستر یکی از افسران نیروی زمینی ایالات متحده بود که سال ۱۸۶۸ طبق آمار منتشرشده ۱۰۳ سرخ‌پوست را به قتل رساند و ۵۳ زن و بچه را به اسارت گرفت. در کمال ناباوری اما این فیلم او را به یک قهرمان تبدیل می‌کند که علیه فساد قیام کرده است. «آن‌ها کاستر را دست‌کاری کردند. او [در فیلم] به دوست و متحد اسب سَرکش تبدیل شد. او حتی اسب سرکش را برادر خود خطاب می‌کند» (اسب سرکش رهبر مشهور قبیله‌ی لاکوتا بود که در واقعیت با ارتش سربازان آرمسترانگ کاستر مبارزه کرد).

 کتاب درس های یک سرخ پوست لاکوتایی اثر بیلی میلز و نیکولاس اسپارک نشر آسیم

فاجعه‌ای که آنان چکمه به پا مردند رقم زد به همین‌جا ختم نمی‌شود، در فیلم نقش اسب سرکش را آنتونی کوئین بازی می‌کند، یک بازیگر آمریکایی از پدری ایرلندی-مکزیکی. دیگر نقش‌های سرخ‌پوستان را هم بازیگران غیربومی ایفا کرده‌اند که البته در هالیوود یک اتفاق عادی محسوب می‌شود؛ برت لنکستر، الویس پرسلی، راک هادسن، برت رینولدز، بوریس کارلوف، چاک کانرز، آدری هپبورن، دبرا پاجت و چارلز برانسون، همگی نقش‌های سرخ‌پوست‌ها را بازی کرده‌اند. هانای گایگاما در این مورد می‌گوید: «توجیه آن‌ها این است که شما بازیگری بلد نیستید. این واقعیت ندارد. ما بازیگران سرخ‌پوست خوبی داریم. می‌دانم چون با آن‌ها در تئاتر کار کرده‌ام. اما این دیدگاهی است که در نظام سینما وجود دارد».

این معضل هم به روزهای اول سینما بازمی‌گردد. الایس در کتاب خود، «ساخت سرخت‌پوستِ سفیدپوست» (۲۰۰۵) به مقاله‌ای در مجله‌ی «دنیای سینما» (۱۹۱۰) اشاره دارد که در آن فیلمی را برای استفاده از سرخ‌پوستان واقعی تحسین کرده بود. این مجله می‌نویسد: «جامعه دیگر از مردان سفیدپوستی که می‌خواهند نماینده‌ی زندگی سرخ‌پوستی باشند رضایت ندارد. بازیگران باید سرخ‌پوستان واقعی باشند». یک سال بعد، نمایندگان قبیله‌ی اوجیبوه، به فیلم صامت «نفرین مرد سرخ‌پوست» (۱۹۱۱) برای برداشت کذبی که از سبک زندگی سرخ‌پوستی ارائه می‌دهد اعتراض کردند.

فیلم قاتلان ماه گل

آیرن آیز کودی که در حقیقت ایتالیایی بود، در کنار روی راجرز

در سال ۱۹۳۶، بازیگر، نویسنده و فعال مدنی، لوتر استندینگ بِر، در واکنش به انتخاب هنرپیشگان غیربومی در نقش سرخ‌پوستان، انجمن بازیگران سرخ‌پوست را تأسیس کرد. اعضای این انجمن هیچ شباهتی به برداشت‌های کلیشه‌ای هالیوودی نداشتند، شبیه بی‌سوادها و کندذهن‌ها صحبت نمی‌کردند و خواهان حقوقی در حدواندازه‌ی بازیگران سفیدپوست بودند که از جهاتی حق داشتند، زیرا حتی سیاهی‌لشکرهای سفیدپوست تقریبا دوبرابر بازیگران سرخ‌پوستی که نقش‌های اصلی را برعهده داشتند حقوق می‌گرفتند (ضمن اینکه به این سرخ‌پوستان خوش‌آتیه نقش‌های زیادی هم نمی‌رسید).

جیم تورپ نخستین سرخ‌پوستی بود که برای ایالات متحده صاحب مدال طلای المپیک شد و پس از اتمام دوران ورزشی‌اش، به دلیل مشکلات مالی به سیاهی‌لشکر فیلم‌ها تبدیل شد و اتفاقا او هم از کسانی بود که علیه استخدام بازیگران سفیدپوست در نقش بومی‌ها صحبت کرد: «هر سال تنها چند فیلم وجود دارد که ما بتوانیم بازی کنیم و هنگامی که آن‌ها از سفیدپوستان استفاده می‌کنند، بدین معنا است که ما نمی‌توانیم خرج زندگی‌مان را بدهیم». دو دهه‌ی بعد، فیلم زندگی جیم تورپ ساخته شد و نقش او را به برت لنکستر سپردند.

تابلو نقاشی رنگ روغن مدل دختر سرخ پوست

البته پیدا کردن بازیگران بومی‌ اصیل هم داستان خودش را داشت: بوفالو چایلد لانگ لنس، نویسنده و بازیگری که حتی برای مدتی سخنگوی رسمی سرخ‌پوستان در عرصه‌ی بین‌المللی بود و ادعا می‌کرد که از نژاد قوم بلک‌فوتِ کانادا است، مشخص شد که در واقع از نژاد آفریقایی-آمریکایی است. او بعدها خودکشی کرد. آیرن آیز کودی، دیگر بازیگر مشهور سرخ‌پوست هم برخلاف ادعاهایش، مشخص شد که ایتالیایی است (سیسیل). حتی ساچین لیتل‌فدر – که از طرف مارلون براندو در مراسم اسکار سال ۱۹۷۳ حضور پیدا کرد تا بگوید که براندو جایزه‌ی بهترین بازیگر مرد را نمی‌خواهد – پس از مرگش مشخص شد که اصلا مکزیکی بوده است!

مریلین مونرو در کنار سیاهی‌لشکرهای سرخ‌پوست

مریلین مونرو در کنار سیاهی‌لشکرهای سرخ‌پوست در پشت‌صحنه‌ی «رود بی‌بازگشت» (۱۹۵۴)

براندو مراسم اسکار را در اعتراض به رفتارهای هالیوود نسبت به بومی‌های آمریکا تحریم کرد. رفتارهای صنعت سینمای آمریکا با سرخ‌پوستان در آن روزها بی‌گمان فاجعه‌آمیز بوده است زیرا از آن‌ها به شکلی نمادین برای به تصویر کشیدن اضطراب‌های ناشی از جنگ ویتنام استفاده می‌شد. در سال ۱۹۷۰، «سرباز آبی» ساخته‌ی رالف نلسون به اکران درآمد که برداشتی آزاد از حادثه‌ی «قتل‌عام سند کریک» را روایت می‌کرد، نبردی که سال ۱۸۶۴ میان ارتش ایالات متحده و قبایل شای‌اَن و آراپاهو رخ داد و حدود ۱۵۰ سرخ‌پوست به قتل رسیدند (بیش از نیمی از آن‌ها زن و بچه بودند). این فیلم به «کشتار می لای» نیز اشاره داشت که سال ۱۹۶۸ رخ داد و ارتش آمریکا حدود ۳۴۷ الی ۵۰۴ غیرنظامی ویتنامی را به قتل رساند.

در «مردی به نام اسب» (۱۹۷۰) اما خشونت بیشتری به چشم می‌خورد، فیلمی که در آن ریچارد هریس از وحشی‌گری‌های سرخ‌پوستان قبیله‌ی سو جان سالم به در می‌برد. مردی به نام اسب برای برداشتی که از قبیله‌ی سو ارائه داد و تبدیل کردن یک سفیدپوست به قهرمان قصه با انتقادات فراوانی روبه‌رو شد. گویا کارگردان فیلم، الیوت سیلورستاین بابت حذف بخش‌هایی که سرخ‌پوستان لبخند می‌زنند با استودیو دچار مشکل شده بود، تهیه‌کنندگان ظاهرا بر این باور بودند که این سرخ‌پوستان حیوان‌تر از آن هستند که لبخند بزنند و نباید چنین نماهایی در فیلم وجود داشته باشد.

فیلم قاتلان ماه گل

فیلم جنجالی «سرباز آبی» ساخته‌ی رالف نلسون

تحریم براندو-لیتل‌فدر با اعتراضات و کنش‌گرایی‌های واقعی نیز هم‌زمان شده بود. بین سال‌های ۱۹۶۸ الی ۱۹۷۱، معترضان سرخ‌پوست به مدت ۱۹ ماه جزیره‌ی آلکاتراز را اشغال کردند. در سال ۱۹۷۲، حدود ۵۰۰ سرخ‌پوست برای رسیدن به استقلال در واشنگتن دی سی راهپیمایی کردند. و در سال ۱۹۷۳، جنبش سرخ‌پوستان، محل رخداد «کشتار زانوی زخمی» را به تصرف خود درآورد که با یک دوئل دوماهه با ماموران اف‌بی‌آی همراه بود (کشتار زانوی زخمی یکی دیگر از بلاهای ناگواری است که ارتش ایالات متحده بر سر سرخ‌پوستان آورد و حدود ۹۰ بومی را به قتل رساند).

یک افسانه‌ی هالیوودی داریم که می‌گوید جان وین از اعتراض مدنی مارلون براندون و ساچین لیتل‌فدر به‌حدی خشمگین شد که چند نفر آمدند و به‌سختی او را آرام کردند. این شایعه در سال‌های بعدی تکذیب شد اما فیلم‌های وسترن‌ وین آسیب فرهنگی جبران‌ناپذیری به فرهنگ سرخ‌پوستی وارد کرده‌اند و این دقیقا همان‌چیزی بود که براندو به آن اعتراض داشت. «جویندگان» (۱۹۵۶) برداشتی کلیشه‌ای از بومی‌ها ارائه می‌دهد و یکی از زشت‌ترین توهین‌های تاریخ به سرخ‌پوستان را در آن مشاهده می‌کنید: قهرمان قصه (جان وین)، یک کابوس سرسخت و متعصب، به چشمان یک کمانچی که مُرده است شلیک می‌کند تا روح او در آن جهان هم عذاب بکشد.

ساچین لیتل‌فدر در مراسم اسکار

ساچین لیتل‌فدر در مراسم اسکار سال ۱۹۷۳

اوایل دهه‌ی ۷۰ میلادی، ویل سمسون که در «دیوانه از قفس پرید» (۱۹۷۵) به ایفای نقش پرداخته بود، نوع جدیدی از قهرمان سرخ‌پوست را معرفی کرد. الایس در مدح سمسو می‌گوید: «او در تلاش بود تا سرخ‌پوستان را از کلیشه‌های قدیمی جدا و آن‌ها را در محیطی مدرن عرضه کند. او در این زمینه موفق هم بود». پس از اینکه وسترن‌ها – و سرخ‌پوست هالیوودی – بار دیگر با کاهش محبوبیت شدید روبه‌رو شد، این ژانر سال ۱۹۹۰ با فیلم «رقصنده با گرگ‌ها» احیا شد، فیلمی که سرانجام برداشتی انسانی از بومی‌ها ارائه داد. رقصنده با گرگ‌ها، گراهام گرین (بازیگر سرخ‌پوست) را نامزد جایزه‌ی اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد کرد، با این حال این فیلم هم در گذر زمان با انتقاداتی روبه‌رو شده است زیرا قصه‌اش را از زاویه دید سفیدپوستان روایت می‌کند.

هانای گایگاما هم اواسط دهه‌ی ۹۰ میلادی در حین کار بر روی پنج فیلم تلویزیونی با معضل مشابهی روبه‌رو شد: «من با ۵ نویسنده‌ی سفیدپوست کار می‌کردم. آن‌ها بااستعداد بودند اما از سبک زندگی سرخ‌پوستی چیزی نمی‌دانستند، هیچ‌چیز. من به آن‌ها پیشنهاداتی دادم که می‌توانستند تاثیرگذار باشند اما هیچ‌کدام مورد قبول واقع نشد. آن‌ها الگوهای رایج را دنبال می‌کردند. آن‌ها با برداشتی هالیوودی از سرخ‌پوست‌ها بزرگ شده‌ بودند و این [دیدگاه‌های غلط] در ذهن آن‌ها حکاکی شده بود، همان‌طور که در ذهن میلیون‌ها شهروند آمریکایی دیگر حک شده است».

گایگاما در باب پرتره‌ی غلط هالیوود از سرخ‌پوستان اضافه می‌کند: «[همه‌چیز] به مسائل اقتصادی مرتبط است. شما همیشه به یک ستاره نیاز دارید، یک قهرمان بزرگ سفید‌پوست، یک رابرت ردفورد یا جان وین. و تحریف از جایی آغاز می‌شود که پای فاکتورهای اقتصادی به میان می‌آید». به عبارت دیگر، استودیوها حاضر نیستند برای فیلمی هزینه کنند که نقش اصلی‌اش را یک سرخ‌پوست گمنام برعهده گرفته است زیرا پرفروش نخواهد بود. اما هم‌زمان، دلیل واضحی وجود دارد که چرا هالیوود دیگر علاقه‌ای ندارد که نقش سرخ‌پوستان را به بازیگران سفید‌پوست هم بدهد، زیرا فیلم رنجر تنها در گیشه شکست خورد.

فیلم قاتلان ماه گل

داستین هافمن در «بزرگ‌مرد کوچک» (۱۹۷۰)

گایگاما «بزرگ‌مرد کوچک» (۱۹۷۰) با بازی داستین هافمن را از معدود آثار هالیوودی می‌داند که برداشت درستی از سرخ‌پوستان ارائه داد. فیلم کمدی «سیگنال‌های دود» (۱۹۹۸) هم یک نمونه‌ی نادر است که به سرخ‌پوستان مدرن می‌پردازد و به هویت بومی‌های آمریکا احترام می‌گذارد و نگارش فیلم‌نامه و کارگردانی آن را یک سرخ‌پوست (کریس ایر) بر عهده داشته است. از نمونه‌های جدیدتر هم می‌توان به مجموعه‌های تلویزیونی «راترفورد فالز» و «سگ‌های ولگرد» اشاره کرد. با این حال، از نظر گایگاما و بومی‌های دیگر، تلاش‌های هالیوود برای روایت قصه‌های مرتبط با سرخ‌پوستان «همواره به شکست انجامیده است».

آیا فیلم قاتلان ماه گل برداشت درستی از سرخ‌پوستان ارائه می‌دهد؟ تا حدودی. آنجلا الایس می‌گوید که توجه به تعداد پایین سرخ‌پوستان در مقایسه با آسیایی‌های مهاجر یا سیاه‌پوستان، اینکه به بومی‌ها توجه شود ارزشمند است اما شاید ارزشمندتر این باشد که اجازه دهند بومی‌ها هم در تولید این آثار نقش داشته باشند و جهان‌بینی خود را با تماشاگران به اشتراک بگذارند.

کتاب قاتلان ماه گل اثر دیوید گرن انتشارات مون

منبع: Telegraph



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما