معرفی کتاب «کایروس» جنی ارپنبک؛ برنده جایزه بوکر ۲۰۲۴
جنی ارپنبک در سال ۱۹۶۷ در برلین شرقی به دنیا آمد. از جنی ارپنبک تاکنون «کودک قدیمی و داستانهای دیگر»، «پایان روزها»، «کتاب کلمات» و «دیدار» توسط انتشارات نیو دایرکشنز منتشر شده است. او حالا با کتاب «کایروس» موفقیتهای تازهای را تجربه کرده است؛ یک رمان درخشان دیگر که جایزه بوکر بینالمللی ۲۰۲۴ را هم به خانه برد.
«پایان روزها» برنده جایزه معتبر هانس فالادا و جایزه بینالمللی داستان خارجی شده. معروفترین اثر او، «رفتن»، در فهرست بلند جایزه بینالمللی بوکر ۲۰۱۸ قرار گرفت و جیمز وود، منتقد نیویورکر، اشاره کرد که این کتاب زمانی که ارپنبک برنده جایزه نوبل شود، مورد استناد قرار خواهد گرفت. پس از مجموعه مقالات غیر داستانی او به نام «نه یک رمان»، رمان جدید «کایروس» که به تازگی منتشر شده، در فهرست بلند جایزه ملی کتاب برای ادبیات ترجمه شده در سال ۲۰۲۳ نیز قرار گرفت. جان پاورز در تمجید از «کایروس» اظهار داشت که انتظار دارد «ارپنبک در پنج سال آینده برنده جایزه نوبل شود.» ارپبنبک این روزها به طرزی بحثبرانگیز، صدای ادبیات معاصر آلمان را در قلمش بازنمایی کرده و در حال حاضر در برلین زندگی میکند.
«کایروس»، آخرین کتاب جنی ارپنبک و برنده جایزه بوکر ۲۰۲۴
اولین چیزی که باید درباره رمان جدید جنی ارپنبک، «کایروس»، بدانید این است که این رمان مصداق یک غرق شدن احساسی است. اگر خودتان هم در حال و هوایی نزدیک به رمان باشید، آن را به مثابهی یک تخلیه عاطفی دیده و در این ناامیدی شکوهمند، دروازههای احساسات را خیلی زود گشوده خواهید یافت. آیریس مرداک توصیف میکند که اشک ریختن معمولاً یک عمل هدفمند است، حتی سهمی در مکالمه. ساموئل بکت دیدگاه تیرهتری داشت. او میپرسید که آیا اشکها «مغز مایع شده» هستند؟
در «کایروس»، که درباره یک رابطه پرشور و طولانیمدت بین یک زن جوان و یک مرد مسنتر و متأهل است، اشکها از هر نوعی هستند: باهوش و احمقانه، زشت، برانگیخته از لذت، درد، خنده و سردرگمی. این داستان در برلین شرقی و در اواخر دهه ۱۹۸۰، درست قبل از سقوط دیوار برلین، اتفاق میافتد. زن جوان، کاتارینا، دانشجوی طراحی تئاتر است. چشمان او در داستان، «ماهیوار» توصیف شدهاند؛ و در ابتدای قصه، او ۱۹ سال دارد.
هانس، رماننویس و نویسندهای بلندپرواز، در دهه ۵۰ زندگیاش، خوشتیپ و قد بلند است و با سیگار جذاب به نظر میرسد. کاتارینا دوست ندارد جلوی او گریه کند، بنابراین وقتی یک شب بر سر برنامه کارآموزی که قرار است او را برای یک سال در فرانکفورت نگه دارد، دچار غم و اندوه میشود، تا زمانی که هانس برای انجام برخی کارها بیرون میرود، صبر میکند.
او از غیاب مرد استفاده میکند و حالا گریه میکند. گریه میکند در حالی که جارو میزند، گریه میکند در حالی که آشپزخانه را تمیز میکند، در حمام وقتی که دوش میگیرد گریه میکند و سینک را میشوید، فقط برای لحظاتی گریه را متوقف میکند؛ آن هم وقتی که بطریهای خالی را به طبقه پایین میبرد و به محض اینکه به آپارتمان برمیگردد دوباره شروع به گریه میکند، و در حالی که عکسهایی را که او و هانس با هم آویخته بودند، پایین میآورد به اشک ریختن ادامه میدهد.
تماشای اشکهای شخص دیگری لزوماً به این معنی نیست که خودتان نیز تحت تأثیر قرار بگیرید. اما جاذبه «کایروس» مانند خواندن «بلندیهای بادگیر» یا «در ساحل چزیل»، گوش دادن به آلبومهایی مانند «برلین» از لو رید یا «ساحل دور» از تریسی تورن، یا مصرف یک خوراکی ایدهآل است؛ یعنی قرار دادن خود در یک مسیر نزولی فسردگی که ملایم نیز هست.
اگر «کایروس» فقط یک داستان اشکآور بود، ممکن بود چیز زیادی برای گفتن در مورد آن وجود نداشته باشد. اما ارپنبک، که آثارش در دهه گذشته به شدت مورد توجه خوانندگان انگلیسیزبان نیز قرار گرفته، یکی از پیچیدهترین و قدرتمندترین رماننویسانی است که داریم.
در لایههای زیرین جملات او، نشانههایی از سیاست، تاریخ و حافظه فرهنگی آلمان وجود دارد. جای تعجب نیست که او به عنوان یک نوبلیست آینده مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. آثار او مترجمان برجستهای را به خود جذب کرده، ابتدا سوزان برنوفکسی و اکنون شاعر و منتقد، مایکل هافمن.
«کایروس» جنی ارپنبک ششمین کتاب داستانی ارپنبک است که به انگلیسی منتشر شده است. رمان قبلی او، «رفتن»، در سال ۲۰۱۷ در ایالات متحده منتشر شد. این رمان درباره یک استاد بازنشسته زبانهای کلاسیک است که درگیر سرنوشت پناهجویان آفریقایی در آلمان میشود که کمی جلوتر به آن میپردازیم.
«کایروس» – وامدار عنوانیئت که به خدای فرصت یونان اشاره دارد – و تا به امروز زمینیترین رمان ارپنبک است. مسئله فقط به عاطفه محدود نمیشود؛ این رمانی است که در آن بنفشهها به کارل مارکس تشبیه میشوند و نگاه کردن به داخل یخچال یک غریبه، به تماشای سینما میماند و نویسنده سعی کرده نزدیکتر به ناخودآگاه خود نگاه کند.
ارپنبک میپرسد: «آیا تمامی باسونها، کلارینتها، تیمپانیها، ترومبونها، ویولنها، ویولاها، ویولنسلها و ارگها اراده او را پیش میبرند؟» بله، اینطور است! این نویسنده با پرداخت به گرسنگی فرهنگ انسانها و چگونگی پر کردن آنها توسط فرهنگ مشغول است، و حتی بیشتر با آنچه از آن دریافت کرده و دربارهاش میگوییم.
هانسِ داستان به اندازهی کافی مسن است. کاتارینا، که زندگی او تا حدی با ارپنبک همپوشانی دارد (هر دو قبل از ورود به کار تئاتر در نشر کار میکردند) یکی از آن کودکانی است که تمام مراحل مربوط به یک دولت سوسیالیستی را طی کردهاند – از دستمال گردن آبی تا آموزش کلاسهای روسی، تا کمک به برداشت محصول کشاورزی که بتواند تا آنها را شهروندان خوبی برای آینده کند.
اما آیندهای که میرسد آن چیزی نیست که هیچکدام انتظارش را داشتند. هنگامی که رمان آغاز میشود، کاتارینا هرگز به غرب نرفته است. هانس به او پیشنهاد میکند که آزادی کمی شبیه سالاد نیسوآز پس از تمام فرانکفورترها و سیبزمینیهای خانگی است.
عواطف آنها شدیدتر و خشونتآمیزتر میشود. ما بارها با زن جوان و مرد مسن که میخواهد او را از خانواده، دوستان و لباسهایش جدا کند، مواجه شدهایم. اما ارپنبک آن را تا حد زیادی بهطور مستقیم و بیپرده نشان میدهد.
ماجراهای آنها در سطحی روانشناختی اتفاق میافتد. هر دو تحت تأثیر قرار گرفته و یک جاذبه هیپنوتیزمی، شبیه به میلان کوندرا، پدید میآید. همدیگر را کتک میزنند؛ و کاتارینا بیشتر از تسلیم خود لذت میبرد. او احساس میکند زندگیاش به لحظه اوج خود رسیده است.
در طول این صحنهها، موضوعات رمان بیشتر نمایان میشود: هرج و مرج و کنترل، آزادی و ضد آن. هانس یک خیانتکار سریالی است. وقتی او یک بار به کاتارینا خیانت میکند، او انتقامی مداوم میگیرد که شبیه تماشای یک فیلم ترسناک است.
نظارت و کنترل کامل او به ابعاد سیاسی میرسد که نمیخواهیم اینجا افشا کنم. «کایروس» شبیه به خاراندن زخم است. چیزی شبیه آن زمانی که عفو شدگان و محکوم شدگان شروع به حرکت به سمت غرب از طریق دروازه براندنبورگ کردند، پس از آن که تمام قطعیتها شکسته شد. وقتی درباره تاریخ آلمان میخوانیم به این جمله برمیخوریم: «وظیفه چه کسی است که به جهان زیرین برود و به مردگان بگوید که برای هیچ مردهاند؟»
کتاب «رفتن» جنی ارپنبک را هم از دست ندهید
رفتن، فراتر از یک موضوع ادبی رفته است و برای میلیون ها نفر، واقعیتی انکارناپذیر است. مفهوم جنگ توسط آشوب کنار زده شده است که مردم نگون بخت را وادار می کند بدون امید به مقصد نهایی فرار کنند، و اجازه می دهد تاریخ بی امان تکرار شود. این لنز انسانی است که از آن طریق جنی ارپنبک، صاحب نظر برجسته ادبی اروپا، به دنیای ما می نگرد.
کتاب دارای چارچوبی پیچیده است – لایههایی موضوعی که در اولین خوانش برای این خواننده بهطور کامل آشکار نمیشوند. ارپنبک مینویسد: «این یک ترفند عجیب است که کاغذ تبدیل به یک پرونده قضایی شود و تولید فریب کند.»
پیشتر او به تاریخ چندلایه کشور خودش، آلمان، در داستان های ماورای طبیعی درخشان مانند «پایان روزها» نگریسته بود. به عنوان یک برلینی متولد شده در آلمان شرقی سابق، تجربه اولیه او، زندگی در یک شهر تقسیم شده در یک کشور شکسته شده است؛ آثارش نشان می دهد که او معتقد است درک انسان در خاطراتش نهفته است.
رمان «رفتن» او با سادگی غیرمنتظره ای طنین انداز است که ژرف، آزاردهنده و ظریف است. نثرش این بار کمتر جادویی است. هیچ چیز از تبحر سبک کتاب «رفتن» با صحنه های رخنه کننده از زندگی هایی که زیسته و پایان یافتهاند وجود ندارد. اغلب هم در تصاویر وحشتناک، و یک باغبان ساکت به عنوان تنها شاهد جنایات تاریخ قرار میگیرند. در عوض ارپنبک یک روایت معمولی، آرام و گاهی با لحن طنزآمیز ساخته. همانطور که او از طریق ورود به سختی های فردی یک گروه از پناهجویان آفریقایی در برلین که به تدریج با آنها دوست میشود و سعی میکند به آنها کمک کند، همدلی را کشف میکند.
در ابتدای رمان، استادی با چشم انداز بازنشستگی روبرو میشود. روتین های روزانهاش را دیکته میکند؛ او آدمی معمولی است با قلمرویی مشخص. در مورد او، خانهای راحت با یک باغچه وجود دارد. حتی قایق او در کنار یک دریاچه زیبا قرار دارد. اما مشکلی وجود دارد: دریاچه این روزها چندان جذاب نیست. یک مرد درون آن غرق شده است. یک حادثه شنا، نه خودکشی. «می گویند شناگر بدشانس عینک شنا به چشم داشت.»
آزاردهنده این است که جسد هنوز در جایی زیر سطح آب گم شده است. تصویر جسد که در آب شناور است در سراسر رمان تکرار می شود و یک استعاره قدرتمند برای وجود نامطمئن پناهجویانی است که توسط بوروکراسی معلق ماندهاند – ممنوع از کار کردن، ماندن و ساختن یک زندگی.
اما این مردان پروندههای پناهندگی نیستند، بلکه یک زندگی نازیسته هستند. برخی فرزند داشتند، برخی دیدند که والدینشان کشته شدند. دیگران از قایقها، نظارهگر غرق شدن دوستانشان بودند. ارپنبک و مترجمش از زمختی و بیربطی زبان بوروکراتیک به شیوه ای موثر استفاده میکنند. قانون نگران این نیست که این مردان قربانیان جنگ هستند: «جزئیات تاریخچه آنها تنها مسئولیت قانونی کشوری است که آنها برای نخستین بار در خاک اروپا قدم گذاشتند… اولین چیزی که درباره آن تصمیم گرفته میشود این است که آیا اجازه درخواست پناهندگی دارند یا خیر.»
آفریقایی ها به زبانهای زیادی تسلط دارند اما با زبان آلمانی دست و پنجه نرم میکنند. چرا؟ زیرا هیچ کس آن را با آنها صحبت نمی کند. ریچارد به این مردان کمک میکند، به علایق آنها پاسخ میدهد، فرهنگ های فردی و جمعی خاص را به آنها آموزش میدهد، که رنج های آنها او را به یاد داستان های برادران گریم می اندازد.
پناهندگان هیچ چیز جز خاطراتشان و تلفن هایشان را ندارند – تنها پیوندشان با خانواده، دوستان و کسانی که روزگاری وجود داشتهاند.
منبع: The Guardian, دیجیکالا مگ