چرا «دنیای ژوراسیک: سلطه» به عنوان یک دنباله شکست خواهد خورد؟
هم اکنون «دنیای ژوراسیک: سلطه» به طور رسمی در سینماها اکران شده و از تمام توان خود برای تسخیر قلب و ذهن تماشاگران استفاده کرده تا بتواند برای ششمین بار از اولین باری که «پارک ژوراسیک» در سال ۱۹۹۳ به نمایش درآمد تماشاگران را شیفتهی خود کند.
آخرین فیلم در میان سه گانه دنیای ژوراسیک، تحت عنوان «دنیای ژوراسیک: سلطه»، قرار است یکی از بلاک باسترهایی باشد که امسال روانهی سینماها شدهاند و نه تنها این فرنچایز نوستالژیک را در یاد و خاطرهی مردم زنده کند و برخی از نمادینترین تصاویر فرانچایز را باز گرداند بلکه از نمادینترین کاراکترهای این فرنچایز به نفع خود استفاده و به واسطهی آنها مخاطبان را به سمت سینماها بکشاند.
هشدار: در این پست خطر لو رفتن داستان فیلم «دنیای ژوراسیک: سلطه» وجود دارد
این فیلم به روایت داستان اوون گریدی (با بازی کریس پرت) و کلر دیرینگ (با بازی برایس دالاس هاوارد) میپردازد که در حال مبارزه با شرکت بیوسین هستند. بیوسین همان شرکتی هستند که بر روی ژنتیک دایناسورها کار میکند و هم اکنون کنترل تمام دایناسورهایی را که در پایان «دنیای ژوراسیک: سقوط پادشاهی» در دنیای مدرن رها شده بودند به دست گرفته است.
- چرا فیلمهای فرنچایز «پارک ژوراسیک» علیرغم نقدهای بد همواره پرفروش بودهاند؟
- ۷ فیلم شبیه به «دنیای ژوراسیک: سلطه» با داستانهای ماجراجویانه
- آیا فیلم «دنیای ژوراسیک: سلطه» به فرنچایز ژوراسیک پایان میدهد؟
آنها ماموریت دارند تا این شرکت را نابود کنند و دختر شبیه سازی شدهی شارلوت به نام میسی را بازگردانند. به علاوه در این فیلم آلن گرانت، الی ساتلر و ایان مالکوم نیز حضور دارند. در حقیقت گویا بیوسین در تلاش است تا از فناوری به دست آمده در پارک ژوراسیک برای مهندسی کمبود مواد غذایی سراسر جهان استفاده کند و کاری کند که مردم جهان برای به دست آوردن غذا به این شرکت وابسته باشند.
قطعا این فیلم برای هر کسی که از دست گرمای تابستان به سطوح آمده و از بیکاری کلافه شده و میخواهد دو ساعت از وقتش را برای تماشای یک فیلم هدر دهد فیلم جذابی تلقی میشود اما میتوان اعتراف کرد که این فیلم هم همانند سایر دنبالههای پارک ژوراسیک آنقدرها چنگی به دل نمیزند و تنها از حضور دایناسورها به نفع خود استفاده کرده است. اما تنها چیزی که نمیتوان آن را انکار کرد و میتوان گفت یکی از نکات مثبت این دنباله تلقی میشود حضور کاراکترهای قدیمی این فرنچایز است که رنگ و لعاب خاصی بدان بخشیده است. هر چند با توجه به عملکردی که «دنیای ژوراسیک: سلطه» تاکنون داشته میتوان به جرات گفت که شکست آن در باکس آفیس اجتناب ناپذیر خواهد بود.
یکی از کسانی که به تماشای این فیلم نشسته عقیده دارد نباید زیاد به داستان فیلمها و مضامین عمیقشان اهمیت داد و تنها باید به این موضوع توجه کرد که آیا آنها میتوانند برای ساعاتی مخاطبان را سرگرم کنند یا نه و این کاری است که «پارک ژوراسیک» و دنبالههای آن به خوبی از عهدهاش بر آمدهاند. معمولا مخاطبان دنبال مضامین عمیقی نیستند که فیلمها به آنها میپردازند بلکه اگر بخواهم با شما صادق باشم همینکه در این فیلم دایناسورهای جور وا جوری وجود دارد برای جذب مخاطبان کافی خواهد بود. (اگر مثلا طرفدار جف گلدبلوم باشید تنها کافیست که او در فیلم حضور داشته باشد). در مجموع تماشاگران چندان در تلاش نیستند تا فیلمی کامل و تمام عیار را تماشا کنند بلکه فقط میخواهد سرگرم شوند.
او در ادامه گفت که در واقع، من از تماشای «دنیای ژوراسیک: سلطه» به شدت لذت بردم و باید اعتراف کنم که هر وقت فیلم اکشن باکیفیتی را ببینم که برای ساختنش زمان صرف شده لذت خواهم برد و از نظر من این دنباله کاملا موفق بوده و این قابلیت را دارد که به یک فیلم اکشن پرفروش تبدیل شود. در حقیقت برای افرادی مثل من تماشای این فیلم نه تنها واقعا سرگرم کننده خواهد بود بلکه راهی عالی است که به واسطه آن میتوانند اوقات فراغتشان را سپری کنند.
نمیتوان استدلال کرد که صرف اینکه مخاطبان از فیلمهای دایناسوری خوششان میآید دلیل خوبی برای ساخت دنبالههای ژوراسیک است. در حقیقت میتوان گفت که هرگز نیازی به ساخت دنبالهها نبود اما مایکل کرایتون، نویسندهی فیلم نامهی «پارک ژوراسیک»، برای نوشتن داستان «جهان گمشده» در سال ۱۹۹۵ تحت فشار طرفداران و استودیوها قرار گرفت و لذا دنیای ژوراسیک که در ادامه تولید شد را میتوان نسخهی پلاستیکی بیارزش اما پرزرق و برقی از فیلم اصلی دانست که به واسطهی جلای بیحد و حصرش توانست مخاطبان را مجذوب خود کند.
در این دنبالهها از دایناسورهای انسان خوار فیلم اصلی که لرزه بر اندام مخاطبان میانداختند بیش از پیش استفاده شد و متاسفانه جلوههای کاربردی باکیفیت که هنوز هم میشد از آنها استفاده کرد با جلوههای ویژهی کامپیوتری سطح متوسط جایگزین شدند و لذا دست اندر کاران فیلم توانستند به واسطهی این جلوههای ویژه، دایناسورهای جدیدی را خلق کنند که بیش از پیش مخاطبان را راهی سینماها کردند و داستان را برایشان جذابتر جلوه دادند.
بنابراین اگر بخواهم صادق باشم باید بگویم که «دنیای ژوراسیک» به عنوان نسخهی راه اندازی مجدد شدهی فیلم اصلی در ادای رسالت خود شکست خورده و این شکست از همان اولین فیلم این سه گانه به وضوح مشهود بود زیرا این دنبالهها نتوانستند به مضامین اصلی فیلم اصلی پایبند باشند و تنها به حضور دایناسورها تکیه کردند.
من همواره برای تماشای این فیلم هیجانزده بودم و وقتی برای اولین بار آن را به عنوان یک نوجوان تماشا کردم در پوست خود نمیگنجیدم اما هم اکنون به عنوان یک بزرگسال میتوانم بگویم که بهتر بود پروندهی این فیلم همان زمان بسته میشد نه اینکه به فیلمی کلیشهای که مدام داستانی تکراری را روایت مینماید تبدیل شود.
تغییر داستان پارک ژوراسیک و تبدیل آن به یک موضوع جهانی که حول موضوعاتی نظیر آزمایشات ژنتیکی، تروریسم زیست محیطی و کلونهای انسانی میگردد، واقعا عجیب به نظر میرسد. در حقیقت این فرنچایز میتوانست با داستان سادهتری مجددا راه اندازی شود اما تغییر سمت و سوی داستان فیلم به سمت موضوعات علمی-تخیلی پسا آخرالزمانی که در آن شخصیتهای قدیمی در حال انجام ماموریتهایی برای نجات جهان از نابودی هستند نه تنها عجیب به نظر میرسد بلکه فوقالعاده تخیلی است و شاید همین امر باعث شده که فیلم به مذاق بینندگان خوش نیاید.
بهعلاوه در طول داستان فیلم داستانهای فرعی دیگری هم جریان دارد که دیگر لازم نیست در این مطلب به آنها اشاره شود زیرا ذکر آنها به یک مقالهی کاملا مجزا نیاز دارد.
مشکل دنیای ژوراسیک این نیست که طعمه داستان پرقدرت نوستالژیک فیلم اصلی شده، زیرا این فیلم اصلا هیچکدام از ویژگیهای فیلم نوستالژیک اصلی را در درون خود جای نداده تا بخواهد طعمهی فیلم اصلی شود. در حقیقت این سری فیلمها دلایل موفقیت فیلم اصلی را درک نکردهاند و به اشتباه دیگر ویژگیهای آن فیلم نظیر وجود دایناسورها را دلیل موفقیت آن دانستهاند و نتوانستند هستهی کانونی آثار مایکل کرایتون را به درستی در درون خود بگنجانند. «پارک ژوراسیک» یک فیلم اکشن نبود، بلکه یک فیلم ترسناک بود که پایانی خوش را برای مخاطبان به همراه داشت.
در حقیقت این فیلم تقریبا شبیه به فیلم «آروارهها» یا دراکولا عمل کرد و دایناسورهای نمادین آن توانستند داستانی پرمحتوا را برای مخاطب روایت کنند. در واقع ابتدا با تماشای این فیلم چشمانتان از تعجب باز میماند و بعد به واسطهی صحنههای ترسناکش لرزه بر اندامتان میافتد و لذا غرق در سکانسهایی میشوید که در آنها هم رپتورها و تی رکسها حضور دارند و هم مردانی که سعی میکنند آنها را کنترل کنند و اجازه ندهند این مخلوقات به کسی آسیب برسانند.
«دنیای ژوراسیک» هیچکدام از این ویژگیها را در درون خود جای نداده، فقط از ایدهی بازگرداندن دایناسورها به عنوان راهی برای فروش اسباب بازیها و پیراهنها و جعبههای ناهار پلاستیکی استفاده کرده است. هر چند این سه گانه هر بار سعی کرده با ایجاد یک تغییر جدید و خارقالعاده مخاطبان بیشتری را به سمت خود جلب نماید، زیرا ظاهرا تنها چیزی که هالیوود به آن اهمیت میدهد سورپرایز کردن تماشاگران است اما واقعا به این موضوع نمیاندیشد که آنها به چه محتوایی نیاز دارند.
در واقع این فرانچایز دنبالهدار همان راه فیلم اصلی را پیمود اما این کار را به شیوهای متفاوت انجام داد یعنی به جای استفاده از شخصیتهای جالب و به یاد ماندنی و داستانی پرمحتوا، بیشتر بر حضور دایناسورها و صحنههای اکشن تمرکز کرد و سعی کرد از آنها استفاده نماید. افرادی مانند ایان مالکوم و الی ساتلر هرگز در فضای کهن الگویی که دنیای ژوراسیک برایشان ایجاد کرده، زنده نمیماندند و لذا به داستانی همانند «سلطه» نیاز بود تا بتوان دوباره این شخصیتها را به فیلم باز گرداند و مخاطبان مشتاق را تشنهی فیلم کرد.
بهعلاوه شرایط، امسال برای «دنیای ژوراسیک: سلطه» سختتر هم شده زیرا این دنباله که در تلاش است بتواند تابستان امسال، باکس آفیس را از آن خود تنها فیلمی نیست که در تلاش است این کار را انجام دهد و باید برای گرفتن گیشه با فیلم برجستهی دیگری به نام «تاپ گان: ماوریک» رقابت نماید. در حقیقت سومین فیلم «دنیای ژوراسیک» رقابت سختی را با «تاپ گان: ماوریک» در پیش دارد و باید برای آخر هفته تمام تلاش خود را بکند تا بتواند این فیلم را شکست دهد و اما قسمت تاسف بار این داستان کجاست؟ اینکه ماوریک به قیمت سقوط «سلطه» در حال اوج گرفتن است. زیرا این فیلم نه تنها از وجود تام کروز بهره میبرد بلکه داستانی به یاد ماندنی را روایت میکند که طرفداران زیادی دارد.
«تاپ گان: ماوریک» از وجود داستانی بهره میبرد که «دنیای ژوراسیک: سلطه» از آن بهرهای نبرده است. بهعلاوه این فیلم هدف روشنی داد و از وجود صحنههای اکشن جذاب نیز بهره میبرد. تام کروز نیز یکی از ویژگیهای برجستهی این فیلم به حساب میآید و لذا قطعا این فیلم از حضور او سود خواهد برد. بنابراین همه چیز قابل پیش بینی است. اینطور نیست؟ در حقیقت دنبالهی تاپ گان، رسالت فیلم اصلی را فراموش نکرده و فیلمنامهی آن با توجه به آنچه مخاطبان میپسندند آماده شده زیرا دست اندرکاران فیلم دریافتهاند که چرا مخاطبان فیلم اصلی را دوست داشتند و لذا لحظات و سکانسهای غیرقابل پیش بینی زیادی را برای تماشاگران مهیا کردهاند تا فیلم از نظر احساسی برای آنها رضایتبخشتر باشد.
در حقیقت سازندگان این فیلم بعد از پایان آن به آنچه که کاربران در رابطه با فیلم عنوان کرده بودند گوش فرا دادند و فیلمی را که مطابق با خواست آنها باشد مهیا کردند. «ماوریک» میداند که گفتن یک داستان جذاب نیازی به معرفی اختراعات جدید و دستکاری ژنتیکی ندارد. در واقع این فیلم درست راهی برخلاف «دنیای ژوراسیک» را در پیش گرفته و مرتکب کارهای اشتباهی که این دنباله انجام داده نشده است. لذا شانس این فیلم برای برنده شدن رقابت بیشتر خواهد بود.
اگر بخواهیم در مورد اینکه تام کروز ستاره اصلی «تاپ گان» تا چه حد در میزان فروش «ماوریک» نقش خواهد داشت توضیح دهیم، باید بگوییم که حضور او درست در نقطهی مقابل حضور ستارههای اصلی ژوراسیک مانند سم نیل، لورا درن و گلدبلوم قرار دارد که تنها هفت سال پس از راه اندازی مجدد فرنچایزشان از آنها خواسته شد در این دنباله به ایفای نقش بپردازند. به نظر نمیرسد که این تاکتیک برای دنبالهی ژوراسیک چندان کاربردی داشته باشد. اما میچل ماوریک یکی از نمادینترین نقشهای کروز است و او یکی از بازیگران پیشکسوتی است که میتواند این نقش را به زیبایی ایفا نماید. حضور او در فیلمی که اساس داستانش بر مبنای کروز پایه ریزی شده به این معنی است که ماوریک به نسخهی ارزانی از فیلم اصلی تبدیل نخواهد شد و کروز به زیبایی در نقش اصلی خود ظاهر خواهد شد و به روایت داستان جدیدی خواهد پرداخت.
در مقابل، گویا گویت نیل، درن و گلدبلوم در لحظه آخر و به صورتی کاملا بیهدف به فیلم اضافه شدهاند و مانند این است که اصلا نقش خاصی برایشان در نظر گرفته نشده، مثل اینکه کارگردان میخواست فقط با گنجاندن این بازیگران در فیلم، صحنههای نوستالژیکی را که مخاطب از آنها به یاد دارد به خاطرشان بیاورند.
حتی زمانی که درن برای اولین بار بر روی صفحه ظاهر شد، لباسی تقریبا مشابه لباس نمادینش در فیلم ژوراسیک را پوشیده است، یعنی گویا از سال ۱۹۹۳ تاکنون هیچ چیزی تغییر نکرده و حتی او لباس جدیدی هم نخریده و ظاهرش را هم عوض نکرده است. خط داستانی آنها به سختی با داستان کریس پرت و برایس دالاس هاوارد ارتباط پیدا میکند و این دو گروه با هم تلاش میکنند تا سکانسهای پوچ و خالی فیلم را پر کنند و با استفاده از جذابیت خود به آنها رنگ ببخشند. البته این بدان معنا نیست که سه ستارهی قدیمی با استعداد نیستند یا استعداد بازیگری خود را از دست دادهاند.
این بدان معنا نیست که این سه ستارههای قدیمی بااستعداد نیستند، یا با افزایش سن درخششی را که پیشتر داشتند از دست دادهاند بلکه منظورم این است که آیا نقشی را که لورا درن به تازگی در آن ظاهر شده دیدهاید؟ در حقیقت نقش آفرینی آنها خوب است اما مشکل نقشی است که به آنها محول شده است. به نظر میرسد کالین ترورو و امیلی کارمایکل، نویسندگانی که در نوشتن فیلمنامه با هم همکاری کردهاند، شخصیتها را درست همانطور که در انتهای پارک ژوراسیک بودند به تصویر کشیدهاند، گویا آنها در طول این سالیان متمادی هیچ تغییری نکردند و هیچ اتفاقی در زندگیشان روی نداده و فقط منتظر بودند تا قسمت بعدی ژوراسیک ساخته شود. این سه نفر میتوانستند شخصیتهای کاملا تغییر یافته و جدیدی را ارائه نمایند. قطعا در آن صورت شخصیت نمادین آنها برای طرح داستان فیلم مفید میبود و بهعلاه فیلم میتوانست از دانشی که آنها در طول این سالها کسب کرده بودند به نفع خود استفاده کند.
با وجود تلاشهای گلدبلوم که سعی میکرد دیالوگهایش را به شیوهای خاص و هنرمندانه بیان نماید، کاراکتر مالکوم بداخلاق است و شخصیت جذابی به حساب نمیآید و الی نیز به عنوان کاراکتری فمینیسم به تصویر کشیده شده و گویا این مسیری بوده که دست اندرکاران فیلم برای به روز رسانی شخصیت او در پیش گرفتهاند. اما همان پنج دقیقهای که وال کیلمر در نقش مرد یخی کازانسکی در ماوریک ظاهر شد علیرغم اینکه به دلیل مبارزه با سرطان گلو قادر به صحبت کردن نبود باز هم توانست موثرتر از تمامی قهرمانان ژوراسیک عمل کند و نقش پررنگتری را در ماوریک ایفا نماید.
از منظر دیگر باید به داستان این فرنچایز نیز اشاره کرد. اگر بخواهیم این دو فیلم را با هم مقایسه کنیم کاملا مشخص است که کدامیک، برنده خواهد شد و گوی رقابت را از آن یکی خواهد ربود. بله درست است. تاپ گان از منظر دستگاههای نظامی و صحنههای اکشن در مرتبهی بالاتری قرار میگیرد. اما جدای از اینها با تماشای «ماوریک»، این احساس در شما ایجاد نمیشود که در حال تماشای یک فیلم کودکانه هستید که برای بزرگسالان اکران شده است.
قطعا این امر که در فیلم «ماوریک» شاهد استفاده از انواع و اقسام سلاحها هستیم طبیعی به نظر میرسد زیرا شخصیت اصلی فیلم یکی از ماموران نیروی دریایی است. اما این تم داستانی فیلم است که باعث شده این فیلم بتواند تا بدین حد محبوب گردد و لذا میتوان استدلال کرد که به زودی دنبالهها و اسپین آفهای بیشتری برایش ساخته خواهد شد.
قطعا، میتوان این استدلال را مطرح کرد که دست اندرکاران فیلم میتوانستند این فرنچایز را با تمرکز بر روستر (با بازی مایلز تلر)، پسر یکی از شخصیتهای اصلی تاپ گان یعنی آنتونی ادواردز، ادامه دهند، اما با توجه به این امر که هم تلر و هم کارگردان فیلم، جوزف کوشینسکی پیشتر فیلم «تاپ گان» را رها کرده و به تیم «اسپایدرهد» نتفلیکس پیوستهاند، بعید به نظر میرسید که وقت زیادی برای تمرکز بر این فیلم داشته باشند و بتوانند برای مشارکت در دنباله به تیم تولید بپیوندند.
اما در مورد «دنیای ژوراسیک: سلطه» چه میتوان گفت؟ به هیچ وجه طرح داستانی خوبی برای هیچکدام از کاراکترهای پیشکسوت فیلم وجود نداشت. هر چند فیلم میتوانست با تمرکز بر یکی از آنها و روایت داستان از دیدگاه او بهتر عمل کند.
امروزه بازاریابی به یکی از بخشهای جدایی ناپذیر فیلمها تبدیل شده و با هر بار انتشار دنبالهی جدیدی از ژوراسیک، سیل اسباب بازیها و ابزارهایی با نقش کاراکترهاست که روانهی بازار میشود. این امر به خصوص در دو دنبالهی اول به وضوح مشهود بود. دایناسورهای جدید که این بار، آتروسیراپتور و جیگانوتوسور هستند رنگ و بویی فانتزی و بامزه به خود خواهند گرفت و لذا میتوان عکس آنها را در هر گوشه و کنار و بر روی هر اسباب بازی جدیدی مشاهده کرد و بعد نیز مردم برای خریدشان هجوم میآورند و گویا تنها همین چیزهاست که از دید دست اندرکاران فیلم «پارک و دنیای ژوراسیک» اهمیت دارد نه موضوع و داستان فیلم..
تمامی این داستانها از همان اولین فیلم «پارک ژوراسیک» آغاز شد و در حقیقت میتوان آن فیلم را مسبب و بانی اینگونه تبلیغات دانست. در واقع در زمان تولید «پارک ژوراسیک»، کاراکتر مالکوم و ایدهی او برای تبدیل یک کشف معجزه آسا به محصولی توقف ناپذیر توانست راه را برای تبلیغات بیحد و حصر باز کند و این موضوع تا به امروز ادامه پیدا کرده و میتوان گفت تنها دلیلی که برای ساخت دنبالههای ژوراسیک وجود دارد همان جنبهی تبلیغات و جنبهی تجاری است و سودآوری و فروش تنها چیزی است که تیم تولید به آن میاندیشند.
حال سوالی که در پایان پیش میآید این است که آیا فیلم «دنیای ژوراسیک: سلطه» در نهایت مورد توجه مخاطبان قرار خواهد گرفت و به فروش چشمگیری دست پیدا خواهد کرد یا خیر؟
پاسخ این است که بیشک این فیلم به قدری خوب ساخته شده که بتواند اعداد و ارقام چشمگیری را در باکس آفیس به دست آورد و با فروش خیره کنندهی خود منتقدان را متحیر سازد و بیشک سیلی از کودکان پس از اتمام فیلم به سمت اسباب بازی فروشیها سرازیر میشوند تا اسباب بازی دایناسورهای جدید این دنباله را خریداری کنند زیرا نسل کنونی نسلی است که به شدت به دایناسورها علاقهمند است و لذا همین امر میتواند به نفع فیلم تمام شود و به آن کمک کند تا محصولات جانبی خود را در بازار به فروش برساند و از این طریق سود خود را چند برابر کند. اما آیا میتوان این فیلم را به عنوان یک فیلم پرمحتوا دسته بندی کرد؟ قطعا اینطور نیست. زیرا با توجه به مواردی که در بالا به آنها اشاره شد این فیلم حرفی برای گفتن ندارد.
منبع: collider