۶ درس از کتابهای جین آستین دربارهی عشق و زندگی
جین آستین، یکی از برجستهترین نویسندگان ادبیات کلاسیک انگلستان، فرزند هفتم کشیشی ادیب بود. سال ۱۷۸۳ برای مدتی همراه خواهرش «کاساندرا» به آکسفورد فرستاده شد تا در مدرسهای ویژه تحصیل کنند. با معلمشان به بندر ساوتهمپتون در جنوب انگلستان رفتند اما شیوع بیماری تیفوس باعث شد به خانه برگردند. جین بار دیگر همراه خواهرش تحصیل در مدرسهی شبانهروزی را شروع کردند اما هزینههای سرسامآور و مرگ پدر مانع ادامهی تحصیل شدند.
جین که تقریبا همهی عمر در انزوایی خودخواسته در خانه و گوشهی دنج کتابخانهی بزرگ پدر مشغول خواندن و نوشتن بود بر خلاف خواهراناش هرگز ازدواج نکرد اما قصههایی نوشت که اغلب شخصیتهایش زن بودند و دغدغههای گوناگون داشتند.
آستین که افکار مترقی داشت، تلاش کرد شخصیتهای اصلی قصههایش به خودباوری و خودشناسی برسند. او مسئلهی ازدواج که به بحرانی عمیق در میان زنان جوان قرن هجدهم میلادی تبدیل شده بود را بررسی و تجزیه و تحلیل کرد. قوانین تبعیضآمیز و ضد زن مالکیت و وراثت را زیر سوال برد.
منتقدان معتقدند، شناخت عمیق جامعهی انگلستان، آگاهی از خلقوخو و روحیات افراد و به کارگیری هوشمندانهی کنایه و طنز باعث شده داستانهای این نویسنده در زمرهی آثار ماندگار ادبیات انگلستان قرار گیرند و تا امروز خوانده، نقد و اقتباس شوند.
در این مطلب، شش درسی که جین آستین دربارهی عشق و زندگی به اهل مطالعه و کتاب داده را مرور میکنیم.
کتاب «اما»
گوش دادن و توجه کردن به مسائل روزمره را یاد بگیرید. لحظه لحظهی عمر ارزشمند است. از حرف زدن، رفاقت کردن و خندیدن با دوستان لذت ببرید. اما آنها همهی زندگی نیستند. وقت گذراندن با اعضای خانواده و پدر و مادر را هم تجربه کنید. «اما» به حرفهای هریت اسمیت که رابرت مارتین را دوست دارد اهمیت نمیدهد. تلاش میکند آنها را از هم جدا کند اما خوشبختانه به نتیجه نمیرسد. او یاد میگیرد هر کس در جایگاه خودش مهم است. نباید کسی را بر دیگری ترجیح دهد و در زندگی دیگران دخالت کند.
کتاب «نورثنگرابی»
سعی کنید از دیدن چیزهای جالب و عجیب شگفتزده شوید. کنجکاو باشید. زندگی ماجراجویی هیجانانگیزی است. کاترین، شخصیت اصلی رمان «نورثنگرابی» کم کم دربارهی خود، جهانی که در آن زندگی میکند و افرادی که در زندگیاش هستند، میآموزد. او مجبور میشود یاد بگیرد رشد و تغییر کند تا آسیب نبیند.
کتاب «غرور و تعصب»
از اشتباهات بیاموزید. همانطور که الیزابت و دارسی در رمان «غرور و تعصب» تجربه کردند، برداشتهای اولیه میتوانند اشتباه باشند. گاهی اوقات پیش از اینکه درسمان را یاد بگیریم باید لحظات دلشکستگی و تحقیر را پشت سر بگذاریم. همچنین باید آمادهی اشتباه کردن و عذرخواهی کردن باشیم. نباید از نشان دادن احساسات بترسیم. جین به دلیل بروز ندادن احساساتاش بینگلی را از دست میدهد. الیزابت، دارسی را از دست میدهد، چون احساساتاش جریحهدار شده است.
کتاب «منسفیلدپارک»
پول همهچیز نیست. باید تفاوت سرگرم شدن و شاد بودن را بیاموزیم. ماریا برترام بعد از رنجاندن هنری کرافورد با آقای راشورث به خاطر ثروتاش ازدواج میکند. قصهی زندگی ماریا خوشایند نیست. فانی پرایس فقیر، ساکت و قهرمان باید یاد بگیرد همیشه به آنچه میخواهیم نمیرسیم.
کتاب «ترغیب»
صادق باشید. به فکر خودتان باشید. دوستی بیقید و شرط همیشه خوشایند نیست. آن الیوت یکی از شخصیتهای رمان «ترغیب» به توصیهی دوستش لیدی راسل نامزدیاش با فردریک ونتورث را به هم میزند که نتیجهای جز غم و پشیمانی ندارد. دوستی واقعی در گذر زمان و حفظ آن در سختترین شرایط نمایان میشود.
کتاب «عقل و احساس»
عشق واقعی زمانبر است. الینور و ماریان، شخصیتهای رمان «عقل و احساس» که خواهرند عاشق مردانی میشوند که هرگز نمیتوانند به دستشان بیاورند. برای دوست داشتن کسی، باید علاوه بر ظاهرش، شخصیت او را هم دوست داشته باشیم. ماریان زمانی که حقیقت ویلوبی را میفهمد و با سرهنگ براندون آشنا میشود، این موضوع را درک میکند. ازدواج با کسی که به ما کمک میکند رشد کنیم، واقعیترین راه برای شناخت و دوست داشتن خودمان است.