فیلم «ریکاردو بودن» یک داستان واقعی با مقداری دستکاری است

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۶ دقیقه
ریکاردو بودن

فیلم بیوگرافی‌ای که تماشاگران مدت‌ها در انتظارش بودند تحت عنوان «ریکاردو بودن»، با بازی نیکول کیدمن در نقش لوسیل بال در مقابل خاویر باردم در نقش دسی آرناز بالاخره منتشر شد و توانست قدرت بازیگری این زوج فوق‌العاده قدرتمند هالیوود را به چالش بکشد.

ریکاردو بودن با نویسندگی و کارگردانی آرون سرکین تولید گردیده است، فیلم‌نامه‌نویسی که به خاطر نوشتن فیلم‌های بیوگرافی جذابی مانند «شبکه اجتماعی»، «استیو جابز» و «بازی مالی» شهرت زیادی کسب نموده است. سرکین به روایت یک ازدواج در حال از هم فروپاشی، یک برنامه تلویزیونی موفق و واکنش‌های منفی دهه ۵۰ نسبت به پرچم سرخ کمونیست می‌پردازد. اما حال این سؤال پیش می‌آید چقدر از فیلم درست است و چقدر برای سرگرم نمودن مخاطب تولیدشده و ساخته ذهن کارگردان است؟

فیلم ریکاردو بودن که داستان آن تنها یک هفته پس از فیلم‌برداری «عاشقتم لوسی» رخ می‌دهد، با خواندن متن فیلم‌نامه در روز دوشنبه آغاز می‌شود و با فیلم‌برداری زنده اپیزودی در مقابل تماشاگران در عصر جمعه پایان می‌یابد. اما در این میان، اتفاقات زیادی روی می‌دهد! لوسیل بال متوجه می‌شود که باردار است، او متهم می‌شود که یک کمونیست است و دسی هم همراه با یک زن دیگر بر روی جلد یک مجله زرد ظاهر می‌شود. اما آیا در واقعیت هم تمامی این رویدادهای مهیج تنها در طول یک هفته اتفاق افتادند؟

درحالی‌ که هر سه این رویدادها در زندگی واقعی اتفاق افتاده‌اند، اما قطعا تمامی آن‌ها در طی یک هفته روی نداده‌اند. سرکین صراحتا اعتراف کرده که برای فشرده کردن داستان در یک فیلم دوساعته، در زمان‌بندی وقایع دست برده است. اما گویا او اندکی زیاده‌روی کرده و کاراکترها را هم اندکی دست‌کاری نموده تا داستانش هیجان‌انگیزتر به نظر برسد.

ریکاردو بودن

در حقیقت، سه رویداد کانونی فیلم در یک بازه زمانی سه‌ساله، از سال ۱۹۵۲ تا ۱۹۵۵ اتفاق افتاده‌اند. دسی جونیور که دومین فرزند بال و آرناز بود، در ژانویه ۱۹۵۳ به دنیا آمد، بنابراین بال در تابستان ۵۲ دریافت که باردار است. در طی همین زمان، بال دو بار در مقابل کمیته فعالیت‌های غیر آمریکایی مجلس سناتور جوزف مک کارتی حاضر شد، اولین بار در آوریل ۱۹۵۲ و بار دوم در سپتامبر ۱۹۵۳. پس‌ از آن هم مجله‌ی زردی تحت عنوان کانفیدنتال، در ژانویه ۱۹۵۵ مقاله‌ای درباره خیانت‌های آرناز منتشر کرد و عکس او را به همراه یک زن چاپ نمود اما گویا این عکس سال‌ها قبل گرفته‌شده بود.

لوسیل بال یک کمونیست بود؟

در سال ۱۹۳۶، بال تحت تلقین‌های پدربزرگ سوسیالیست خود، به‌عنوان یک کمونیست در انتخابات رای داد. با این‌ حال، او هیچ‌وقت به یک نامزد کمونیست رأی نداده بود. او در برابر کمیته شهادت داد که هیچ گرایش کمونیستی ندارد تا بتواند کمیته را قانع نماید اما رییس FBI، جی. ادگار هوور، از نزدیک فعالیت‌های حرفه‌ای او و همسرش را زیر نظر گرفته بود و پرونده‌ای را در رابطه با آن‌ها تشکیل داده بود.

خواهش دسی از مخاطبان استودیو

آرناز خوب می‌دانست که اگر مردم به این نتیجه برسند که بال یک کمونیست است، حامیان مالی «عاشقتم لوسی» را از دست خواهد داد و رابطه او و همسرش هم به جدایی ختم خواهد شد. بنابراین، قبل از ضبط برنامه، تماشاگران را مخاطب قرار داد، کاری که همواره در زندگی واقعی انجام می‌داد. او صراحتا به مخاطبان بیان نمود که هر دوی آن‌ها از کمونیسم تنفر دارند و بال را مو قرمز محبوبش خطاب کرد و گفت: «در حقیقت، تنها سرخی که او بدان علاقه‌مند است موهای سرخ همسرش هستند و او و همسرش هیچ‌گرایشی به پرچم سرخ کمونیسم ندارند». در این لحظه بود که تماشاگران او و همسرش را تشویق نمودند و برایشان کف زدند.

امروزه باور این موضوع که زمانی نمایش یک زن باردار در تلویزیون، کاری فوق‌العاده شرم‌آور به‌حساب می‌آمد واقعا سخت است، در واقع نمایش یک زن باردار به این معنا بود که زوج درون فیلم در واقعیت باهم رابطه داشته‌اند، اما در دهه ۱۹۵۰ آمریکا چنین سنت‌هایی هنوز رواج داشت. بنابراین وقتی‌ که بال در این شبکه ظاهر شد، دست‌اندرکاران تمام تلاششان را کردند تا بارداری بال را با قرار دادن مبلمانی در جلوی شکمش، سبدهای بزرگ گل و غیره پنهان کنند. اما آرناز و بال خوب می‌دانستند که چنین کاری امکان‌پذیر نیست زیرا شکم بال در دوران بارداری دخترش، لوسی هم بسیار بزرگ‌شده بود. دست‌اندرکاران شبکه درنهایت موافقت کردند که به قول ریکی، لوسی با زبان کودکانه به نحوی نشان دهد که بال باردار است، چرا که آن‌ها مجاز نبودند از کلمه «باردار» استفاده کنند. در عنوان اپیزود هم از یک اصطلاح فرانسوی برای توصیف بارداری بال استفاده شد و درنهایت عنوان اپیزود، «Lucy is Enceinte» نام گرفت.

برای جلب‌توجه دست‌اندرکاران شبکه و سرمایه‌گذاران هم آرناز یک پدر روحانی، یک کشیش و یک خاخام را استخدام کرد تا اپیزودهایی را که در آن‌ها بال باردار به نظر می‌رسید بررسی کنند و مطمئن شوند همه‌چیز کاملا سانسور شده و مطابق عرف است.

ازدواجی که به مشکل خورد

ریکاردو بودن

ویلیام اشر، کارگردان سریال «عاشقتم لوسی»، از همان ابتدا این ازدواج را محکوم‌به شکست می‌دانست. آشر به مجله پیپل گفت: «خیلی پیش‌تر از شروع این سریال، بال و آرناز که یکی از آن‌ها بازیگر و دیگری رهبر یک ‌بند موسیقی بود، از هم جداشده بودند. قطعا این دو هنرمند موفق نمی‌توانند باهم کنار بیایند و این ازدواج محکوم‌به شکست است».

در حالی‌ که بال می‌دانست که آرناز علاقه شدیدی به زن‌ها دارد، اما امیدوار بود که این ازدواج دوام بیاورد. آرناز هم تصور می‌کرد که نوشیدن بیش‌ازحد الکل و معاشرت با زنان مختلف، برای ازدواجش مشکلی را به وجود نمی‌آورد. نویسنده سریال «عاشقتم لوسی»، باب وایسکوف، به مجله پیپل گفت: «دسی با خودش می‌گفت چه مشکلی می‌تواند به وجود بیاید؟ خب من که او را دوست دارم. درست است که با زنان دیگر بیرون می‌روم اما به آن‌ها علاقه‌ای ندارم و این خیانت محسوب نمی‌شود». پس جای تعجبی ندارد که چرا ازدواج آن‌ها در سال ۱۹۶۰ به طلاق انجامید و همکاری خلاقانه‌شان هم پایان یافت.

پیوندی که در آسمان‌ها بسته نشده بود

ریکاردو بودن، به روایت داستان ویویان ونس (نینا آریاندا) و ویلیام فرولی (جی کی سیمونز) می‌پردازد که دائما باهم اختلاف داشتند. در واقع آن‌ها در زندگی واقعی هم همواره همدیگر را مسخره می‌کردند اما خصومت شخصی‌شان را در ملأ عام پنهان می‌کردند. هر دوی این بازیگران، ستاره‌های وودویل بودند، اما در آن زمان ونس یکی از زیباترین زنان عرصه تیاتر بود و از اینکه با مردی که ۲۲ سال از او بزرگ‌تر بود ازدواج‌کرده پشیمان بود. علاوه‌براین او دوست نداشت به ایفای نقش دوست بزرگ‌تر و بداخلاق لوسی بپردازد، چرا که فقط دو سال از بال بزرگ‌تر بود.

انقلابی با سه دوربین

ریکاردو بودن

وقتی صحبت از حل مشکلات فنی به میان می‌آمد، دسی آرناز یک مغز متفکر بود. در آن زمان فیلیپ موریس، بزرگ‌ترین تبلیغ‌کننده سریال «عاشقتم لوسی»، اصرار داشت که این سریال در نیویورک فیلم‌برداری شود تا بازار بزرگ سیگار موجود در ساحل شرقی به‌جای دریافت کپی‌های مبهمی که توسط دوربین فیلم‌برداری تولید می‌شدند، فیلم‌هایی با بالاترین کیفیت را دریافت کند. آرناز اندکی بعد فیلم پرداز، کارل فروند را استخدام کرد تا بر روی جزئیات یک سیستم سه دوربینی کار کند. علاوه‌براین او با مارک دنیلز که در آن زمان کارگردان بود و نویسنده‌ای به نام جس اوپنهایمر همکاری کرد تا مجموعه‌ای را تولید کند که در آن تماشاگران بر روی صندلی‌هایی می‌نشستند که درجایی بالاتر از سه دستگاه دوربین قرارگرفته بودند. این سیستم هنوز که هنوز است در مجموعه‌های کمدی استفاده می‌شود.

منبع: collider



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما